یک نکته دیگر هم بد نیست اشاره کنم، و آن این است که این تبلیغات علیه آقای صدر منحصر به لبنان نبود. چپیهای ایرانی در عراق و نیز اروپا هم همین فحشها را تکرار میکردند. لذا تعجبآور نیست که افرادی مثل نویسنده کتاب نهضت امام خمینی فقط ظاهر امر را میبیند و بدون توجه به واقعیت قضایا حرفهای مخالفین اسلام و مسلمانان و حتی مخالفین اصلی و واقعی فلسطینیها را نیز باور و نقل میکند. انسان اگر کمی وجدان بیدار خود را قاضی کند و حب و بغضها را کنار بگذارد و عمق قضایا را بنگرد، خودخواهیها را کنار بگذارد و شجاعت داشته باشد، کشف و دیدن حقیقت کار دشواری نیست. به هر حال یکی از محورهای تبلیغات علیه آقای صدر که حتی بر روی دوستان ایشان در داخل ایران هم بیتاثیر نبود. فعالیتهای چپیها و بعثیهای عراق و جاسوسان عراقی و جاسوسان اسرائیلی و این قبیل بود.
به این عوامل تبلیغات ظاهر و باطن ساواک را هم اضافه کنید و کارشکنیهای آخوندهای درباری در لبنان و ایران و عراق را هم در نظر بگیرید. دشمنی و کینه احزاب چپ ایران و لبنان و عراق و سخنگوهای آنان در اروپا را هم به حساب آورید، که از هیچ تهمت و دروغپردازی و خصومت کم نگذاشتند. خواهید فهمید شعاع وجودی و پرتو نورانی و الهی تلاشهای داییجان چقدر باید بوده باشد که علیرغم همه اینها مردم لبنان به ایشان عنوان ضمیر لبنان، یعنی «وجدان لبنان»، را میدهند. به هر حال از این نوع مطالب هر چقدر بخواهید در ذهن و خاطر دارم که انشاءالله در جای دیگری مطرح خواهم کرد.
* ظاهراً در جایی گفتهاید به هنگام مراجعت امام موسی صدر از سفر تحصیلی نجف
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 158
اشرف، سخنان مهمی بین ایشان و آیتالله شهید سید محمدباقر صدر رد و بدل شده است، آنها چه بود؟
ایشان تعریف میکردند که وقتی در آخرین روز اقامت در نجفاشرف میخواستم با پسرعمو، آقا سید محمدباقر، خداحافظی کنم، با هم نشستیم و قدری درد دل کردیم. میگفتند در حالیکه اشک در چشمان هر دومان جمع شده بود، به ایشان چنین گفتم: «پسرعمو! هر دو یک هدف داریم، منتها دو راه مختلف برای رسیدن به آن در پیش گرفتهایم! من احساس میکنم که نمیتوانم در این شرایط بنشینم. احساس میکنم که زمانی میتوانم بیشتر منشا اثر باشم که حرکت نمایم. مضاف بر اینکه کار ناتمام سیدجمال را هم امثال ماها باید برویم و تمام کنیم، مراجع و علماء امروز همه در سنین 60 سال به بالا هستند و هر فرمی که باید گرفته باشند، گرفتهاند. بنابراین جوانها را باید دریافت. از طرفی حرکت آینده، حرکت علم و دنیای تمدن است، نمیتوان این مقولهها را نادیده گرفت. من نمیتوانم بمانم و باید از اینجا بروم. من به امید خدا و با توکل به او میروم اما چشم امید ما به شماست تا به عنوان مرجعیت آینده کار را بر ما آسان کنید». یادم هست که در آخرین ملاقاتی هم که با آقای بهشتی در آلمان داشتند و صحبت از مرجعیت بعد از امام به میان آمد، به این مساله اشاره داشتند.
* ارزیابی شهید سید محمدباقر صدر از فعالیتهای امام موسی صدر چگونه بود؟
شهید سید محمدباقر صدر هم به آقای صدر بسیار اعتماد و علاقه داشت و امیدهای زیادی به ایشان بسته بود! من حتی اعتقادم بر این است که گاهی که ایشان میخواست در برخی از مسائل فقهی اظهارنظر کند، برای تبیین موضوعات به داییجان نامه مینوشت و ایشان موضوعشناسی میکرد. گاهی هم داییجان در برخی از مسائل فقهی و بررسی بعضی احکام به اقتضای زمان به ایشان نامه مینوشت و با یکدیگر بحث میکردند. این دو، هم در شناساندن موضوع و هم در استخراج احکام با یکدیگر همکاری میکردند. البته طبیعی است که سید محمدباقر در نجف دستش بازتر بود به برخی مآخذ و منابع که یا در لبنان نبود، یا آقای صدر فرصت مراجعه و دسترسی نداشت. هر مسافری که بین نجف و لبنان تردد میکرد، بنا بر درجه اعتماد و اعتبارش
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 159
پیامی از یکی برای دیگری میبرد. نامههایی که بین آنها رد و بدل میشد، نامههایی قطور و مفصلتر از یک سری نامههای فامیلی بودند. خاله من، یعنی همسر مرحوم آقا سید محمدباقر صدر، در این مورد خاطرات زیادی را نقل کردهاند.
* ارزیابی علمی شهید صدر از امام موسی صدر چگونه بود؟
هر کدامشان میگفتند که وقتی از هم جدا شدیم، دیگری مجتهد مسلم بود. علاوه بر آن آقا سید محمدباقر صدر و آشنایی داییجان به زبان فرانسه را یک امتیاز میدانست! و غبطه میخورد که چرا خودش زبان نمیداند. یادم هست که یک وقتی ایشان میگفت، دیدم فلان مطلبی که از کانت نقل میشود نمیتواند درست باشد، برای اینکه کانت کسی نیست که با خودش در تناقض بوده باشد. بعدها با مراجعه به ترجمههای دیگر متوجه شدم که مترجم اولی مرتکب اشتباه شده بود. تا این حد موشکاف بودند و در عینحال، بواسطه ندانستن زبان غبطه میخوردند....
* برخی علمای امروز لبنان که شاگردان شهید صدر در نجف بودهاند، نقل کردهاند که آن شهید به مناسبتی در دفاع از اعلمیت امام موسی صدر گفته بودند: «آن زمانی که آقا موسی در نجف بودند، مجتهد مسلم بودند! حالا که دیگر جای خود دارد!». یا اینکه: «اگر آقا موسی در نجف باقی میماند، مرجع علیالاطلاق شیعه میشد!». آیا حضرتعالی نیز چنین تصریحاتی را از آن شهید شنیده بودید؟
بله، مکرراً. این مساله واضح بود! همانطوریکه اشاره کردم، آقا سید محمدباقر صدر داییجان را مجتهدی مسلم میدانستند. من همین مضامینی را که نقل کردید، البته با تعابیری دیگر، مکررا از مرحوم آقا سید محمدباقر صدر شنیده بودم. مرحوم پدرم گفتند شهید صدر میگفت سید موسی اذکای فقهای معاصر در مسائل مستحدثه است، یعنی باهوشترین فقیه معاصر در مسائل روز است.
* واکنش شهید محمدباقر صدر در مورد خبر ناپدید شدن آقای صدر چگونه بود؟
ایشان چند بار به من در آلمان تلفن زدند. خیلی نگران بودند. مرتب سوال میکردند که چه خبر جدیدی دارید؟ میگفتند که ما تنها اخباری را میشنویم که از غربال بیرون
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 160
میآید. شما آنجا در دنیای آزاد و به تعبیر خودشان «حر» زندگی میکنید. دائماً میگفتند که مسکنت آقا موسی مرا نگران کرده است. خانم ایشان هم مرتب مساله را پیگیری میکردند و مطالب را به ایشان منتقل مینمودند. البته ایشان از همان روزهای اول نسبت به بازگشت امام موسی خوشبین نبود و میگفت دشمن کار خود را کرده است. البته این مطلب را نه از روی خبر بلکه از قرائن و استنباط شخصی بازگو میکرد. همانطور که میدانید خود ایشان هم در خطر بود کما این که اینطور هم شد.
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 161