فصل سوم : گفتگـو

ریشه مخالفت نویسنده کتاب نهضت امام خمینی با امام صدر

‏یک نکته دیگر هم بد نیست اشاره کنم، و آن این است که این تبلیغات علیه آقای صدر ‏‎ ‎‏منحصر به لبنان نبود. چپی‌های ایرانی در عراق و نیز اروپا هم همین فحشها را تکرار ‏‎ ‎‏می‌کردند. لذا تعجب‌آور نیست که افرادی مثل نویسنده کتاب نهضت امام خمینی فقط ‏‎ ‎‏ظاهر امر را می‌بیند و بدون توجه به واقعیت قضایا حرفهای مخالفین اسلام و مسلمانان ‏‎ ‎‏و حتی مخالفین اصلی و واقعی فلسطینی‌ها را نیز باور و نقل می‌کند. انسان اگر کمی ‏‎ ‎‏‌وجدان بیدار خود را قاضی کند و حب و بغضها را کنار بگذارد و عمق قضایا را بنگرد، ‏‎ ‎‏خودخواهی‌ها را کنار بگذارد و شجاعت داشته باشد، کشف و دیدن حقیقت کار ‏‎ ‎‏دشواری نیست. به هر حال یکی از محورهای تبلیغات علیه آقای صدر که حتی بر روی ‏‎ ‎‏دوستان ایشان در داخل ایران هم بی‌تاثیر نبود. فعالیتهای چپی‌ها و بعثی‌های عراق و ‏‎ ‎‏جاسوسان عراقی و جاسوسان اسرائیلی و این قبیل بود.‏

‏به این عوامل تبلیغات ظاهر و باطن ساواک را هم اضافه کنید و کارشکنی‌های ‏‎ ‎‏آخوندهای درباری در لبنان و ایران و عراق را هم در نظر بگیرید. دشمنی و کینه ‏‎ ‎‏احزاب چپ ایران و لبنان و عراق و سخنگوهای آنان در اروپا را هم به حساب آورید، ‏‎ ‎‏که از هیچ تهمت و دروغ‌پردازی و خصومت کم نگذاشتند. خواهید فهمید شعاع ‏‎ ‎‏وجودی و پرتو نورانی و الهی تلاشهای دایی‌جان چقدر باید بوده باشد که علیرغم همه ‏‎ ‎‏اینها مردم لبنان به ایشان عنوان ضمیر لبنان، یعنی «وجدان لبنان»، را می‌دهند. به هر حال از این نوع مطالب هر چقدر بخواهید در ذهن و خاطر دارم که ان‌شاءالله در جای ‏‎ ‎‏دیگری مطرح خواهم کرد. ‏

* ظاهراً در جایی گفته‌اید به هنگام مراجعت امام موسی صدر از سفر تحصیلی نجف 

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 158
 اشرف، سخنان مهمی ‌بین ایشان و آیت‌الله شهید سید محمدباقر صدر رد و بدل شده  است، آنها چه بود؟

‏ایشان تعریف می‌کردند که وقتی در آخرین روز اقامت در نجف‌اشرف می‌خواستم ‏‎ ‎‏با پسرعمو، آقا سید محمدباقر، خداحافظی کنم، با هم نشستیم و قدری درد دل کردیم. ‏‎ ‎‏می‌گفتند در حالیکه اشک در چشمان هر دومان جمع شده بود، به ایشان چنین گفتم: ‏‎ ‎‏«پسرعمو! هر دو یک هدف داریم، منتها دو راه مختلف برای رسیدن به آن در پیش ‏‎ ‎‏گرفته‌ایم! من احساس می‌کنم که نمی‌توانم در این شرایط بنشینم. احساس می‌کنم که ‏‎ ‎‏زمانی می‌توانم بیشتر منشا اثر باشم که حرکت نمایم. مضاف بر اینکه کار ناتمام ‏‎ ‎‏سیدجمال را هم امثال ما‌ها باید برویم و تمام کنیم، مراجع و علماء امروز همه در سنین ‏‎ ‎‏60 سال به بالا هستند و هر فرمی‌ که باید گرفته باشند، گرفته‌اند. بنابراین جوانها را باید ‏‎ ‎‏دریافت. از طرفی حرکت آینده، حرکت علم و دنیای تمدن است، نمی‌توان این مقوله‌ها ‏‎ ‎‏را نادیده گرفت. من نمی‌توانم بمانم و باید از اینجا بروم. من به امید خدا و با توکل به ‏‎ ‎‏او می‌روم اما چشم امید ما به شماست تا به عنوان مرجعیت آینده کار را بر ما آسان ‏‎ ‎‏کنید». یادم هست که در آخرین ملاقاتی هم که با آقای بهشتی در آلمان داشتند و ‏‎ ‎‏صحبت از مرجعیت بعد از امام به میان آمد، به این مساله اشاره داشتند.‏

* ارزیابی شهید سید محمدباقر صدر از فعالیت‌های امام موسی صدر چگونه بود؟

‏شهید سید محمدباقر صدر هم به آقای صدر بسیار اعتماد و علاقه داشت و امیدهای ‏‎ ‎‏زیادی به ایشان بسته بود! من حتی اعتقادم بر این است که گاهی که ایشان می‌خواست در برخی از مسائل فقهی اظهارنظر کند، برای تبیین موضوعات به دایی‌جان نامه می‌نوشت و ایشان موضوع‌شناسی می‌کرد. گاهی هم دایی‌جان در برخی از مسائل فقهی و بررسی بعضی احکام به اقتضای زمان به ایشان نامه می‌نوشت و با یکدیگر بحث می‌کردند. این دو، هم در شناساندن موضوع و هم در استخراج احکام با یکدیگر همکاری می‌کردند. البته طبیعی است که سید محمدباقر در نجف دستش بازتر بود به برخی مآخذ و منابع که یا در لبنان نبود، یا آقای صدر فرصت مراجعه و دسترسی ‏‎ ‎‏نداشت. هر مسافری که بین نجف و لبنان تردد می‌کرد، بنا بر درجه اعتماد و اعتبارش ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 159
‏پیامی از یکی برای دیگری می‌برد. نامه‌هایی که بین آنها رد و بدل می‌شد، نامه‌هایی ‏‎ ‎‏قطور و مفصل‌تر از یک سری نامه‌های فامیلی بودند. خاله من، یعنی همسر مرحوم آقا ‏‎ ‎‏سید محمدباقر صدر، در این مورد خاطرات زیادی را نقل کرده‌اند.‏

* ارزیابی علمی ‌شهید صدر از امام موسی صدر چگونه بود؟

‏هر کدامشان می‌گفتند که وقتی از هم جدا شدیم، دیگری مجتهد مسلم بود. علاوه ‏‎ ‎‏بر آن آقا سید محمدباقر صدر و آشنایی دایی‌جان به زبان فرانسه را یک امتیاز ‏‎ ‎‏می‌دانست! و غبطه می‌خورد که چرا خودش زبان نمی‌داند. یادم هست که یک وقتی ‏‎ ‎‏ایشان می‌گفت، دیدم فلان مطلبی که از کانت نقل می‌شود نمی‌تواند درست باشد، برای اینکه کانت کسی نیست که با خودش در تناقض بوده باشد. بعدها با مراجعه به ‏‎ ‎‏ترجمه‌های دیگر متوجه شدم که مترجم اولی مرتکب اشتباه شده بود. تا این حد ‏‎ ‎‏موشکاف بودند و در عین‌حال، بواسطه ندانستن زبان غبطه می‌خوردند....‏

* برخی علمای امروز لبنان که شاگردان شهید صدر در نجف بوده‌اند، نقل کرده‌اند که آن شهید به مناسبتی در دفاع از اعلمیت امام موسی صدر گفته بودند: «آن زمانی که آقا موسی در نجف بودند، مجتهد مسلم بودند! حالا که دیگر جای خود دارد!». یا اینکه: «اگر آقا موسی در نجف باقی می‌ماند، مرجع علی‌الاطلاق شیعه می‌شد!». آیا حضرتعالی نیز چنین تصریحاتی را از آن شهید شنیده بودید؟

‏بله، مکرراً. این مساله واضح بود! همانطوریکه اشاره کردم، آقا سید محمدباقر صدر ‏‎ ‎‏دایی‌جان را مجتهدی مسلم می‌دانستند. من همین مضامینی را که نقل کردید، البته با ‏‎ ‎‏تعابیری دیگر، مکررا از مرحوم آقا سید محمدباقر صدر شنیده بودم. مرحوم پدرم گفتند ‏‎ ‎‏شهید صدر می‌گفت سید موسی اذکای فقهای معاصر در مسائل مستحدثه است، یعنی ‏‎ ‎‏باهوش‌ترین فقیه معاصر در مسائل روز است.‏

* واکنش شهید محمدباقر صدر در مورد خبر ناپدید شدن آقای صدر چگونه بود؟

‏ایشان چند بار به من در آلمان تلفن زدند. خیلی نگران بودند. مرتب س‏‏و‏‏ال می‌کردند ‏‎ ‎‏که چه خبر جدیدی دارید؟ می‌گفتند که ما تنها اخباری را می‌شنویم که از غربال بیرون ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 160
‏می‌آید. شما آنجا در دنیای آزاد و به تعبیر خودشان «حر» زندگی می‌کنید. دائماً می‌گفتند ‏‎ ‎‏که مسکنت آقا موسی مرا نگران کرده است. خانم ایشان هم مرتب مس‏‏ا‏‏له را پیگیری ‏‎ ‎‏می‌کردند و مطالب را به ایشان منتقل می‌نمودند. البته ایشان از همان روزهای اول ‏‎ ‎‏نسبت به بازگشت امام موسی خوش‌بین نبود و می‌گفت دشمن کار خود را کرده است. ‏‎ ‎‏البته این مطلب را نه از روی خبر بلکه از قرائن و استنباط شخصی بازگو می‌کرد. ‏‎ ‎‏همانطور که می‌دانید خود ایشان هم در خطر بود کما این که اینطور هم شد.‏

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 161