فصل سوم : گفتگـو

ارزیابی آقای صدر و دکتر بهشتی از اوج گیری مبارزات مردم ایران

‏موضوع اول در مورد اعتماد امام به مردم بود! آقای بهشتی گفتند: «من نمی‌دانم که در ‏‎ ‎‏ذهن آقا چه می‌گذرد ـ آن موقع هنوز به ایشان امام نمی‌گفتند و لذا «آقا»ی مطلق یعنی ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 163
‏امام خمینی ـ و چه مطالبی را به ایشان گزارش می‌دهند؟ ایشان چه تصوراتی از اوضاع ‏‎ ‎‏داخل ایران دارند که اینطور پشت سر هم بیانیه می‌دهند؟ لااقل آن مقداری که من لمس ‏‎ ‎‏می‌کنم، جامعه ما هنوز این مقدار آمادگی را ندارد!» البته این امر بدان معنی نیست که ‏‎ ‎‏شهید بهشتی نسبت به حرکات امام معترض بود. امروز من این‌چنین استنباط می‌کنم که ‏‎ ‎‏ایشان از طرح‌ها و گامهای بعدی امام اطلاعی نداشتند. چه ‌بسا اگر از این مسائل ‏‎ ‎‏اطمینان‌خاطر داشتند، سوال را طور دیگری طرح می‌کردند. در همان سفر البته من ‏‎ ‎‏ترتیب ملاقات تلفنی ایشان با حاج احمد آقا را که آنوقت در خدمت امام و در نجف ‏‎ ‎‏بود دادم، ولی از آن گفتگوها مطلب زیادی در خاطر ندارم. دایی‌جان در پاسخ آقای ‏‎ ‎‏بهشتی گفتند: «من نمی‌دانم که الآن چه چیزی مورد نظر شماست و حتی در ذهن آقای ‏‎ ‎‏خمینی چیست. اما درون من گواهی می‌دهد که آقای خمینی قدم‌های درستی را برداشته است! من رویت خیلی واضحی از حرکت‌های ایشان دارم و به نظرم می‌رسد که ایشان خیلی بیشتر از سیاسیون به مردم اعتقاد پیدا کرده‌اند! گزارش‌هایی هم که برای من می‌آید، چه از ایران و عراق و چه از اوضاع سیاسی خاورمیانه و جهان همگی بیانگر ‏‎ ‎‏آنند که ایشان در این اعتقاد اشتباه نکرده‌اند و مردم این آمادگی را دارند! خصوصاً الآن ‏‎ ‎‏هم دورانی است که شما نباید خیلی نگران فریفتن عامه مردم توسط بنگاه‌های تبلیغاتی ‏‎ ‎‏باشید! الآن حرکت مذهبی از بزرگان و دانشگاه شروع شده و به پایگاهش در مساجد ‏‎ ‎‏رسیده است! این خیلی فرق دارد با حرکتی که فقط از مساجد شروع شود و پایگاهش ‏‎ ‎‏در خانه‌ها و حسینیه‌های مراجع باشد! الآن دیگر جوانها به میدان آمده‌اند، دانشگاه‌ها هم ‏‎ ‎‏پشت قضیه هستند. و در دنباله مطلب افزودند: من معتقدم حرکتی که زعیم و رهبر آن ‏‎ ‎‏یک مرجع علی‌الاطلاق است و روشنفکران و دانشگاهیان سیاسی و طلاب جوان حوزه ‏‎ ‎‏بار آن را بر دوش می‌کشند، توانسته است به درون مساجد و منازل مومنین رفته و آنها ‏‎ ‎‏را به خیابان‌ها بیاورد. این وضع استثنایی دشمن را به استیصال کشانده است. اگر این ‏‎ ‎‏بزنگاه تاریخی از دست برود، شاید به این زودی‌ها دیگر چنین مجال مناسبی فراهم ‏‎ ‎‏نگردد بنابراین رویت ایشان بسیار واضح است و حرکت به جلو خواهد رفت. و راه ‏‎ ‎‏برگشتی وجود ندارد، فقط مسئله مرجعیت بعد از آقا مهم است.»‏


خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 164
‏موضوع دوم در مورد جانشینی امام بود! دایی‌جان گفتند: «یک نگرانی برای من باقی ‏‎ ‎‏مانده است و آن اینکه حرکت تا به الآن قائم به شخص آقای خمینی است!». ایشان ‏‎ ‎‏تاکید داشتند که با توجه به تحرکات دشمن، باید به فکر مرجعیت بعد از امام بود و ‏‎ ‎‏نگذاشت که حرکت از این لحاظ صدمه ببیند. از آقای بهشتی پرسیدند آیا در این‌باره ‏‎ ‎‏فکری کرده‌اید که ایشان آقای منتظری را مطرح نمودند! دایی‌جان با شگفتی پرسیدند ‏‎ ‎‏آقای منتظری؟ آقای بهشتی پرسیدند مگر شما عقیده‌ای غیر از این دارید؟ آنوقت ‏‎ ‎‏دایی‌جان ضمن اشاره به اخلاص و ارداتشان نسبت به آقای منتظری و با تاکید بر ‏‎ ‎‏شرایط و خصوصیات مهم زعامت سیاسی و دینی در این زمان، صراحتاً جواب مثبت ‏‎ ‎‏داده و سید محمدباقر صدر را نام بردند! در آنجا توضیح دادند که درایت ذاتی و ‏‎ ‎‏هوشیاری و قدرت مدیریت اجتماعی و مبانی فکری سیاسی و اجتماعی و مذاق فقهی ‏‎ ‎‏سید محمدباقر با آقای منتظری خیلی تفاوت دارد! می‌گفتند که مبانی فقهی آقا سید ‏‎ ‎‏محمدباقر صدر مبانی جدیدی است که جوابگوی نیازهای امروز جامعه هستند! تاکید ‏‎ ‎‏داشتند که آقا سید محمدباقر کسی است که در تشخیص موضوعات خیلی باهوش بوده ‏‎ ‎‏و با آن مبانی فقهی درستی که دارد، به خوبی می‌تواند نیازهای حکومتی شما را در ‏‎ ‎‏عصر جدید پاسخ بگوید! یادم هست که ایشان به گونه‌ای این مطلب را بیان می‌کردند، ‏‎ ‎‏که معلوم بود کوچکترین تردیدی در آن ندارند! حتی آقای بهشتی سوال کردند که آیا ‏‎ ‎‏شما این را جدی می‌گویید؟ که دایی‌جان طوری بر مطلب تاکید کردند که روشن بود ‏‎ ‎‏کمترین تردیدی در این تشخیص خود ندارند! البته همانطوریکه اشاره شد، آقای صدر ‏‎ ‎‏بواسطه اینکه در برخی از دروس مقدماتی خود شاگرد آقای منتظری بودند، خیلی به ‏‎ ‎‏ایشان علاقه داشتند! منتها نه به عنوان یک مرجع بعد از امام. می‌گفتند من به آقای ‏‎ ‎‏منتظری خیلی ارادت دارم ولی ایشان توانایی اداره جامعه را ندارد و با وجود مبانی ‏‎ ‎‏قوی فقهی، نوعی ساده‌نگری و خوش‌باوری ویژه‌ای دارند. این نکته را هم بد نیست ‏‎ ‎‏توجه داشته باشید که چند هفته بعد ایشان ربوده شدند و چند ماهی بیشتر به پیروزی ‏‎ ‎‏انقلاب نمانده بود.‏


خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 165
* آیا آقای بهشتی این تشخیص آقای صدر را پذیرفتند؟

‏آقای بهشتی مخالفتی نکرد. قاعدتاً به این دلیل که به ایشان اعتقاد داشت و ‏‎ ‎‏می‌دانست که بدون دلیل حرفی نمی‌زند! شاید تنها ایرادی که مثلاً می‌توانستند بگیرند ‏‎ ‎‏آن بود که آقا سید محمدباقر صدر در نجف است و دسترسی به ایشان نیست. آن زمان ‏‎ ‎‏هم مس‏‏ا‏‏له‌ای تحت عنوان ولایت فقیه همانند امروز مطرح نبود. اگر آقای بهشتی در این ‏‎ ‎‏مورد با دایی‌جان هم نظر نبوده باشند ـ که بسیار بعید می‌دانم ـ احتمالاً تنها موردی ‏‎ ‎‏بوده است که با هم اختلاف‌نظر داشته‌اند.‏

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 166