موضوع اول در مورد اعتماد امام به مردم بود! آقای بهشتی گفتند: «من نمیدانم که در ذهن آقا چه میگذرد ـ آن موقع هنوز به ایشان امام نمیگفتند و لذا «آقا»ی مطلق یعنی
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 163
امام خمینی ـ و چه مطالبی را به ایشان گزارش میدهند؟ ایشان چه تصوراتی از اوضاع داخل ایران دارند که اینطور پشت سر هم بیانیه میدهند؟ لااقل آن مقداری که من لمس میکنم، جامعه ما هنوز این مقدار آمادگی را ندارد!» البته این امر بدان معنی نیست که شهید بهشتی نسبت به حرکات امام معترض بود. امروز من اینچنین استنباط میکنم که ایشان از طرحها و گامهای بعدی امام اطلاعی نداشتند. چه بسا اگر از این مسائل اطمینانخاطر داشتند، سوال را طور دیگری طرح میکردند. در همان سفر البته من ترتیب ملاقات تلفنی ایشان با حاج احمد آقا را که آنوقت در خدمت امام و در نجف بود دادم، ولی از آن گفتگوها مطلب زیادی در خاطر ندارم. داییجان در پاسخ آقای بهشتی گفتند: «من نمیدانم که الآن چه چیزی مورد نظر شماست و حتی در ذهن آقای خمینی چیست. اما درون من گواهی میدهد که آقای خمینی قدمهای درستی را برداشته است! من رویت خیلی واضحی از حرکتهای ایشان دارم و به نظرم میرسد که ایشان خیلی بیشتر از سیاسیون به مردم اعتقاد پیدا کردهاند! گزارشهایی هم که برای من میآید، چه از ایران و عراق و چه از اوضاع سیاسی خاورمیانه و جهان همگی بیانگر آنند که ایشان در این اعتقاد اشتباه نکردهاند و مردم این آمادگی را دارند! خصوصاً الآن هم دورانی است که شما نباید خیلی نگران فریفتن عامه مردم توسط بنگاههای تبلیغاتی باشید! الآن حرکت مذهبی از بزرگان و دانشگاه شروع شده و به پایگاهش در مساجد رسیده است! این خیلی فرق دارد با حرکتی که فقط از مساجد شروع شود و پایگاهش در خانهها و حسینیههای مراجع باشد! الآن دیگر جوانها به میدان آمدهاند، دانشگاهها هم پشت قضیه هستند. و در دنباله مطلب افزودند: من معتقدم حرکتی که زعیم و رهبر آن یک مرجع علیالاطلاق است و روشنفکران و دانشگاهیان سیاسی و طلاب جوان حوزه بار آن را بر دوش میکشند، توانسته است به درون مساجد و منازل مومنین رفته و آنها را به خیابانها بیاورد. این وضع استثنایی دشمن را به استیصال کشانده است. اگر این بزنگاه تاریخی از دست برود، شاید به این زودیها دیگر چنین مجال مناسبی فراهم نگردد بنابراین رویت ایشان بسیار واضح است و حرکت به جلو خواهد رفت. و راه برگشتی وجود ندارد، فقط مسئله مرجعیت بعد از آقا مهم است.»
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 164
موضوع دوم در مورد جانشینی امام بود! داییجان گفتند: «یک نگرانی برای من باقی مانده است و آن اینکه حرکت تا به الآن قائم به شخص آقای خمینی است!». ایشان تاکید داشتند که با توجه به تحرکات دشمن، باید به فکر مرجعیت بعد از امام بود و نگذاشت که حرکت از این لحاظ صدمه ببیند. از آقای بهشتی پرسیدند آیا در اینباره فکری کردهاید که ایشان آقای منتظری را مطرح نمودند! داییجان با شگفتی پرسیدند آقای منتظری؟ آقای بهشتی پرسیدند مگر شما عقیدهای غیر از این دارید؟ آنوقت داییجان ضمن اشاره به اخلاص و ارداتشان نسبت به آقای منتظری و با تاکید بر شرایط و خصوصیات مهم زعامت سیاسی و دینی در این زمان، صراحتاً جواب مثبت داده و سید محمدباقر صدر را نام بردند! در آنجا توضیح دادند که درایت ذاتی و هوشیاری و قدرت مدیریت اجتماعی و مبانی فکری سیاسی و اجتماعی و مذاق فقهی سید محمدباقر با آقای منتظری خیلی تفاوت دارد! میگفتند که مبانی فقهی آقا سید محمدباقر صدر مبانی جدیدی است که جوابگوی نیازهای امروز جامعه هستند! تاکید داشتند که آقا سید محمدباقر کسی است که در تشخیص موضوعات خیلی باهوش بوده و با آن مبانی فقهی درستی که دارد، به خوبی میتواند نیازهای حکومتی شما را در عصر جدید پاسخ بگوید! یادم هست که ایشان به گونهای این مطلب را بیان میکردند، که معلوم بود کوچکترین تردیدی در آن ندارند! حتی آقای بهشتی سوال کردند که آیا شما این را جدی میگویید؟ که داییجان طوری بر مطلب تاکید کردند که روشن بود کمترین تردیدی در این تشخیص خود ندارند! البته همانطوریکه اشاره شد، آقای صدر بواسطه اینکه در برخی از دروس مقدماتی خود شاگرد آقای منتظری بودند، خیلی به ایشان علاقه داشتند! منتها نه به عنوان یک مرجع بعد از امام. میگفتند من به آقای منتظری خیلی ارادت دارم ولی ایشان توانایی اداره جامعه را ندارد و با وجود مبانی قوی فقهی، نوعی سادهنگری و خوشباوری ویژهای دارند. این نکته را هم بد نیست توجه داشته باشید که چند هفته بعد ایشان ربوده شدند و چند ماهی بیشتر به پیروزی انقلاب نمانده بود.
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 165
* آیا آقای بهشتی این تشخیص آقای صدر را پذیرفتند؟
آقای بهشتی مخالفتی نکرد. قاعدتاً به این دلیل که به ایشان اعتقاد داشت و میدانست که بدون دلیل حرفی نمیزند! شاید تنها ایرادی که مثلاً میتوانستند بگیرند آن بود که آقا سید محمدباقر صدر در نجف است و دسترسی به ایشان نیست. آن زمان هم مسالهای تحت عنوان ولایت فقیه همانند امروز مطرح نبود. اگر آقای بهشتی در این مورد با داییجان هم نظر نبوده باشند ـ که بسیار بعید میدانم ـ احتمالاً تنها موردی بوده است که با هم اختلافنظر داشتهاند.
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 166