فصل سوم : گفتگـو

نامه ای از چمران

‏«بگذار خبری وحشتناکتر بدهم. تا بفهمی ‌دایره جنایات شاه تا به کجا کشیده شده است و آن اینکه در اواسط جنگ، یکی از مامورین امنیتی فتح (امن ثوره) بنام علی الدر نزد من به موسسه آمد و درخواست ملاقات سری کرد... . خود را معرفی نمود که از بارزترین مامورین الفتح است و تا به حال جاسوسهای زیادی را به دام انداخته است. او گفت ضمن کارش به یک شبکه مخفی فلسطینی به رهبری شخصی به نام احمد برخورده که در رشیدیه (بزرگترین پایگاه و اردوگاه فلسطینی جنوب لبنان، نزدیک صور) فعالیت داشته و مشغول کارهای تخریبی بوده است. از فعالیتهای این احمد متوجه می‌شود که با دولت شاه ارتباط داشته و پول کلانی توسط یک رجل لبنانی به آنها رسیده است. علی الدر این شبکه را کشف می‌کند. ‏‎ ‎‏ولی احمد او را تهدید می‌کند که باید سکوت کند و چیزی گزارش نکند. ‏‎ ‎‏بخصوص اینکه احمد جزئی از برنامه خود را قتل دکتر مصطفی چمران ذکر ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 189
‏می‌کند‏‎…‎‏. و ادامه می‌دهد که این شخص ایرانی و جاسوس است. و لذا قتل او اشکالی ندارد. علی الدر می‌گوید: من دکتر مصطفی را نمی‌شناسم ولی اگر شاه درصدد ترور او باشد، این خود بهترین دلیل برای پاکی و خوبی دکتر مصطفی است زیرا شاه دست‌نشانده استعمار است و دستیار و حامی ‌اصلی اسرائیل در منطقه. احمد می‌خواهد به علی الدر رشوه بدهد. حتی تا دویست هزار لیره لبنانی ولی علی الدر می‌گوید وجدانش اجازه چنین خیانتی را نمی‌دهد و لذا گزارشی از همه فعالیتهای احمد و شبکه جاسوسی او به رهبری مقاومت می‌دهد. او را تهدید به مرگ می‌کنند و لذا نزد من آمده بود و تقاضای کمک می‌کرد که از لبنان بگریزد. من هم به او کمک کردم. پاسپورتی تهیه کرد‏‎…‎‏. و به آلمان رفت.» ‏

‏در همین نامه چمران ادامه می‌دهد: ‏

‏«... در همان روزها به من خبر رسید که یک ایرانی در جبهه شعبیه (جورج ‏‎ ‎‏حبش) در منطقه صور در یک پاسگاه مشغول خدمت است. یک کمونیست ‏‎ ‎‏ایرانی در جنوب لبنان! بسیار مشکوک بود. به فرمانده فلسطینی خودمان گفتم که دنبالش برود و تحقیق کند. او رفت و دست به کار تحقیق شد ولی آن ایرانی گریخت. احساس می‌کنی که هم مشکلات ما تا چه حد است و چطور در دریای مرگ غوطه می‌خوریم و چطور از همه طرف از داخل و خارج و از چپ و راست ما را می‌کوبند...‏

‏احزاب چپ که روز به روز حالت مردمی ‌خود را از دست می‌دادند و منفور ‏‎ ‎‏می‌شدند، وقتی دیدند امام موسی در مدت کمی ‌با قدرت ایمان و اخلاص و حق ‏‎ ‎‏توانسته است که همه ملت محروم را به دنبال خود بکشاند و تظاهرات مسلحانه 75 ‏‎ ‎‏هزار نفری در بعلبک و یا 150 هزار نفری در صور تشکیل دهد، طبیعی است برای آنها ‏‎ ‎‏قابل تحمل نبود. در آن روزگار حتی فعالیت چپ فلسطینی آن قدر رشد کرده بود که ‏‎ ‎‏شاخه‌هایی از مقاومت فلسطین به دنبال احزاب چپ و رادیو‌های وابسته به آنها و بعث ‏‎ ‎‏عراق و مخالفین سوریه و رهبران دزد و مامور و خیانتکار سیاسی نیز شروع به مخالفت ‏‎ ‎‏و فحاشی به آقای صدر کردند.‏

‏شهید چمران در این مورد می‌نویسد: ‏


خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 190
‏«با پول و اسلحه فراوان کشورهای عربی و تحریکات مدام آنها و با سیطره بر همه دستگاه‌های تبلیغاتی لبنان حتی رادیو و تلویزیون، افکار مردم را تحت تاثیر شعارهای داغ خود قرار می‌دادند، و با تهمت و دروغ مردم را ضد امام تحریک می‌کردند و همه دستگاههای تبلیغاتی شرق و غرب و اسرائیل و حتی مقاومت فلسطین ضد امام [صدر] به کار افتاد. زیرا تبلیغات فلسطین در دست چپیهای فتح و دست‌نشاندگان روسیه مثل ماجد ابوشراره بود. این عناصر افراطی چپ، الفتح و مقاومت را به دنبال خود به معرکه کشاندند و شعارهای خود را بر فتح تحمیل کردند و مقاومت را وسیله‌ای برای اغراض افراطی و حزبی خود قرار دادند و با اسلحه مقاومت مسلح شدند و مخالفین خود را با قداست مقاومت کوبیدند و جناح مومن مقاومت مثل یاسر عرفات و ابوجهاد و ‌هانی الحسن نیز قادر به عملی نبودند... کادر‌های چپ و دستگاه‌های تبلیغاتی آنها از عرفات اطاعت نمی‌کردند و حتی به او فحش می‌دادند و گاهی او را خائن نیز می‌خواندند... این رجال بزرگ انقلاب نیز در برابر قدرت چپ و تبلیغات وسیع آنها لنگ انداختند و تسلیم شدند... طوفانی از تبلیغات زهرآگین علیه ما بپا شد. سیلی از دشمنی و حسد و نفرت به سمت ما روان گردید و همه مردم و همه سازمانها و همه رهبران مقاومت تسلیم این سیل خروشان شدند، الا امام موسی و ‏‏حرکةالمحرومین‏‏ که در مقابل ‏‎ ‎‏این سیل بنیان کن مقاومت کردند، مرگ را پذیرفتند، ولی تسلیم کفر و ظلم و ‏‎ ‎‏جهل نشدند... چپ می‌خواست که قالبهای فکری خود را تثبیت کرده و ارزشهای فکری خود را تحمیل کند و ارزشهای الهی ما را نابود نماید و در صحنه حیات، قالبی جز قالب فکری و ایدئولوژی آنها نباشد و می‌رفت تا این حقیقت تلخ جامه تحقق به خود بگیرد و همه جبهه مسلمانها و همه انقلاب فلسطین یکسره تحت سیطره فکری و رهبری مارکسیست‌ها و دست ‌نشاندگان بلوک روسیه قرار گیرد.... و سخت‌ترین مبارزه و استقامت ما در همین ناحیه بود. در حالیکه در شیاح و نبعه و کفرشیما و حی لیلکی و حی ماضی... در مقابل کتائب می‌جنگیدیم و شهید ‏‎ ‎‏می‌دادیم؛ این عناصر چپ از قلب شیاح و کفرشیما و... از پشت به سنگر‌های ‏‎ ‎‏جنگندگان ما حمله می‌کرد و آنها را می‌زد و حتی می‌کشت... چقدر سخت و ‏‎ ‎‏طاقت‌فرسا بود ضربات خونین این احزاب را تحمل کردن. باران اتهام خیانت و ‏‎ ‎
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 191
‏اهانت را پذیرفتن و باز هم صبر و سکوت کردن و باز هم محورهای جنگ ضد ‏‎ ‎‏کتائب را ترک نکردن، باز هم شهید دادن و... همچنان اتهام جاسوسی و عمیلی‏‎[1]‎‏ و خیانت شنیدن و همچنان صبر و تحمل و همچنان پایداری، همچنان دندان بر جگر گذاشتن و هدف استراتژیک را فدای تاکتیک نکردن... راستی که سخت و طاقت‌فرسا بود... ما ایستادیم و آنطور مقاومت کردیم که تاریخ بیاد ندارد... موسی شعیب، نماینده حزب بعث عراق از سخت‌ترین دشمنان بی‌رحم ما در یک جلسه با تعجب می‌گفت: نمی‌دانم این ‏‏حرکة‌المحرومین‏‏ چه معجونی است که این همه زجر و شکنجه و کشتار و اذیت و اینهمه هجوم و دشمنی و تصفیه... باز هم باقی ماندند؟ آن چه این مرد پست، رذل و ملحد حساب نکرده بود، ایمان و وارستگی و فداکاری جوانان حرکت بود... و تعجب می‌کرد که حرکت اینهمه ظلم و دشمنی و هجوم را تحمل کرد و پیروز هم شد... و جنبلاط‌ها و موسی شعیب‌ها را به زباله دان تاریخ فرستاد...»‏

‏باز در همین نامه در جایی دیگر دکتر چمران می‌نویسد:‏

‏عده‌ای ما را می‌کوبند که ما جاسوس آمریکا و دشمن فلسطینیها هستیم و ‏‎ ‎‏گروه دیگری نیز ما را می‌کوبد که ما چرا با فلسطینی‌ها همکاری می‌کنیم... این دو گروه هیچ دشمنی با هم ندارند و به هم نمی‌تازند و همدیگر را نمی‌کشند ولی این دو گروه فقط یک اشتراک دارند و آن کوبیدن امام موسی و ‏‎ ‎‏حرکة‌المحرومین‏‏ است. مضحک‌تر از همه اینکه جلال فارسی و همکار مغرضش ‏‎ ‎‏محمد صالح نیز کاسه داغ‌تر از آش شده‌اند. امام موسی را جاسوس آمریکا... ‏‎ ‎‏می‌خوانند و برای دفاع از مقاومت آنقدر دروغ می‌بافند و آنقدر تهمت می‌زنند و ‏‎ ‎‏آنقدر فحش رکیک می‌دهند... در حالی‌که در محورهای اصلی جنگ بنت جبیل ‏‎ ‎‏و طیبه، جوانان ما دوش به دوش فتح می‌جنگند. و هر هفته تقریباً شهیدی می‌دهیم، در حالی‌که رهبری مقاومت به ما اسلحه و ذخیره و تمرین می‌دهد، آنگاه جلال فارسی و محمد صالح با تهمت و دروغ همه جا را پر می‌کنند که ما ضد مقاومت فلسطین و بنابراین جاسوس و عمیل هستیم. خدا ان شاءالله آنها را هدایت کند...)»‏


خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 192
‏این اوضاع را ذکر کردم تا تصویری از وضع آن دوره در ذهن داشته باشید و ببینید ‏‎ ‎‏چگونه حتی اذهان دوستان را خراب می‌کردند. طبیعی است که امام خمینی هم با ‏‎ ‎‏شنیدن این امواج تبلیغات و نیز گزارش‌های آقای جلال فارسی لااقل س‏‏و‏‏ال در ذهن ‏‎ ‎‏ایشان پیدا شود. که البته با توضیحات کتبی و شفاهی ما و هوش و فراست و درایت ‏‎ ‎‏ایشان مسئله کاملاً روشن و ابعاد فداکاری و قیام دایی‌جان مشخص می‌شد.‏

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 193

  • . مزدور، خائن.