«بگذار خبری وحشتناکتر بدهم. تا بفهمی دایره جنایات شاه تا به کجا کشیده شده است و آن اینکه در اواسط جنگ، یکی از مامورین امنیتی فتح (امن ثوره) بنام علی الدر نزد من به موسسه آمد و درخواست ملاقات سری کرد... . خود را معرفی نمود که از بارزترین مامورین الفتح است و تا به حال جاسوسهای زیادی را به دام انداخته است. او گفت ضمن کارش به یک شبکه مخفی فلسطینی به رهبری شخصی به نام احمد برخورده که در رشیدیه (بزرگترین پایگاه و اردوگاه فلسطینی جنوب لبنان، نزدیک صور) فعالیت داشته و مشغول کارهای تخریبی بوده است. از فعالیتهای این احمد متوجه میشود که با دولت شاه ارتباط داشته و پول کلانی توسط یک رجل لبنانی به آنها رسیده است. علی الدر این شبکه را کشف میکند. ولی احمد او را تهدید میکند که باید سکوت کند و چیزی گزارش نکند. بخصوص اینکه احمد جزئی از برنامه خود را قتل دکتر مصطفی چمران ذکر
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 189
میکند…. و ادامه میدهد که این شخص ایرانی و جاسوس است. و لذا قتل او اشکالی ندارد. علی الدر میگوید: من دکتر مصطفی را نمیشناسم ولی اگر شاه درصدد ترور او باشد، این خود بهترین دلیل برای پاکی و خوبی دکتر مصطفی است زیرا شاه دستنشانده استعمار است و دستیار و حامی اصلی اسرائیل در منطقه. احمد میخواهد به علی الدر رشوه بدهد. حتی تا دویست هزار لیره لبنانی ولی علی الدر میگوید وجدانش اجازه چنین خیانتی را نمیدهد و لذا گزارشی از همه فعالیتهای احمد و شبکه جاسوسی او به رهبری مقاومت میدهد. او را تهدید به مرگ میکنند و لذا نزد من آمده بود و تقاضای کمک میکرد که از لبنان بگریزد. من هم به او کمک کردم. پاسپورتی تهیه کرد…. و به آلمان رفت.»
در همین نامه چمران ادامه میدهد:
«... در همان روزها به من خبر رسید که یک ایرانی در جبهه شعبیه (جورج حبش) در منطقه صور در یک پاسگاه مشغول خدمت است. یک کمونیست ایرانی در جنوب لبنان! بسیار مشکوک بود. به فرمانده فلسطینی خودمان گفتم که دنبالش برود و تحقیق کند. او رفت و دست به کار تحقیق شد ولی آن ایرانی گریخت. احساس میکنی که هم مشکلات ما تا چه حد است و چطور در دریای مرگ غوطه میخوریم و چطور از همه طرف از داخل و خارج و از چپ و راست ما را میکوبند...
احزاب چپ که روز به روز حالت مردمی خود را از دست میدادند و منفور میشدند، وقتی دیدند امام موسی در مدت کمی با قدرت ایمان و اخلاص و حق توانسته است که همه ملت محروم را به دنبال خود بکشاند و تظاهرات مسلحانه 75 هزار نفری در بعلبک و یا 150 هزار نفری در صور تشکیل دهد، طبیعی است برای آنها قابل تحمل نبود. در آن روزگار حتی فعالیت چپ فلسطینی آن قدر رشد کرده بود که شاخههایی از مقاومت فلسطین به دنبال احزاب چپ و رادیوهای وابسته به آنها و بعث عراق و مخالفین سوریه و رهبران دزد و مامور و خیانتکار سیاسی نیز شروع به مخالفت و فحاشی به آقای صدر کردند.
شهید چمران در این مورد مینویسد:
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 190
«با پول و اسلحه فراوان کشورهای عربی و تحریکات مدام آنها و با سیطره بر همه دستگاههای تبلیغاتی لبنان حتی رادیو و تلویزیون، افکار مردم را تحت تاثیر شعارهای داغ خود قرار میدادند، و با تهمت و دروغ مردم را ضد امام تحریک میکردند و همه دستگاههای تبلیغاتی شرق و غرب و اسرائیل و حتی مقاومت فلسطین ضد امام [صدر] به کار افتاد. زیرا تبلیغات فلسطین در دست چپیهای فتح و دستنشاندگان روسیه مثل ماجد ابوشراره بود. این عناصر افراطی چپ، الفتح و مقاومت را به دنبال خود به معرکه کشاندند و شعارهای خود را بر فتح تحمیل کردند و مقاومت را وسیلهای برای اغراض افراطی و حزبی خود قرار دادند و با اسلحه مقاومت مسلح شدند و مخالفین خود را با قداست مقاومت کوبیدند و جناح مومن مقاومت مثل یاسر عرفات و ابوجهاد و هانی الحسن نیز قادر به عملی نبودند... کادرهای چپ و دستگاههای تبلیغاتی آنها از عرفات اطاعت نمیکردند و حتی به او فحش میدادند و گاهی او را خائن نیز میخواندند... این رجال بزرگ انقلاب نیز در برابر قدرت چپ و تبلیغات وسیع آنها لنگ انداختند و تسلیم شدند... طوفانی از تبلیغات زهرآگین علیه ما بپا شد. سیلی از دشمنی و حسد و نفرت به سمت ما روان گردید و همه مردم و همه سازمانها و همه رهبران مقاومت تسلیم این سیل خروشان شدند، الا امام موسی و حرکةالمحرومین که در مقابل این سیل بنیان کن مقاومت کردند، مرگ را پذیرفتند، ولی تسلیم کفر و ظلم و جهل نشدند... چپ میخواست که قالبهای فکری خود را تثبیت کرده و ارزشهای فکری خود را تحمیل کند و ارزشهای الهی ما را نابود نماید و در صحنه حیات، قالبی جز قالب فکری و ایدئولوژی آنها نباشد و میرفت تا این حقیقت تلخ جامه تحقق به خود بگیرد و همه جبهه مسلمانها و همه انقلاب فلسطین یکسره تحت سیطره فکری و رهبری مارکسیستها و دست نشاندگان بلوک روسیه قرار گیرد.... و سختترین مبارزه و استقامت ما در همین ناحیه بود. در حالیکه در شیاح و نبعه و کفرشیما و حی لیلکی و حی ماضی... در مقابل کتائب میجنگیدیم و شهید میدادیم؛ این عناصر چپ از قلب شیاح و کفرشیما و... از پشت به سنگرهای جنگندگان ما حمله میکرد و آنها را میزد و حتی میکشت... چقدر سخت و طاقتفرسا بود ضربات خونین این احزاب را تحمل کردن. باران اتهام خیانت و
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 191
اهانت را پذیرفتن و باز هم صبر و سکوت کردن و باز هم محورهای جنگ ضد کتائب را ترک نکردن، باز هم شهید دادن و... همچنان اتهام جاسوسی و عمیلی و خیانت شنیدن و همچنان صبر و تحمل و همچنان پایداری، همچنان دندان بر جگر گذاشتن و هدف استراتژیک را فدای تاکتیک نکردن... راستی که سخت و طاقتفرسا بود... ما ایستادیم و آنطور مقاومت کردیم که تاریخ بیاد ندارد... موسی شعیب، نماینده حزب بعث عراق از سختترین دشمنان بیرحم ما در یک جلسه با تعجب میگفت: نمیدانم این حرکةالمحرومین چه معجونی است که این همه زجر و شکنجه و کشتار و اذیت و اینهمه هجوم و دشمنی و تصفیه... باز هم باقی ماندند؟ آن چه این مرد پست، رذل و ملحد حساب نکرده بود، ایمان و وارستگی و فداکاری جوانان حرکت بود... و تعجب میکرد که حرکت اینهمه ظلم و دشمنی و هجوم را تحمل کرد و پیروز هم شد... و جنبلاطها و موسی شعیبها را به زباله دان تاریخ فرستاد...»
باز در همین نامه در جایی دیگر دکتر چمران مینویسد:
عدهای ما را میکوبند که ما جاسوس آمریکا و دشمن فلسطینیها هستیم و گروه دیگری نیز ما را میکوبد که ما چرا با فلسطینیها همکاری میکنیم... این دو گروه هیچ دشمنی با هم ندارند و به هم نمیتازند و همدیگر را نمیکشند ولی این دو گروه فقط یک اشتراک دارند و آن کوبیدن امام موسی و حرکةالمحرومین است. مضحکتر از همه اینکه جلال فارسی و همکار مغرضش محمد صالح نیز کاسه داغتر از آش شدهاند. امام موسی را جاسوس آمریکا... میخوانند و برای دفاع از مقاومت آنقدر دروغ میبافند و آنقدر تهمت میزنند و آنقدر فحش رکیک میدهند... در حالیکه در محورهای اصلی جنگ بنت جبیل و طیبه، جوانان ما دوش به دوش فتح میجنگند. و هر هفته تقریباً شهیدی میدهیم، در حالیکه رهبری مقاومت به ما اسلحه و ذخیره و تمرین میدهد، آنگاه جلال فارسی و محمد صالح با تهمت و دروغ همه جا را پر میکنند که ما ضد مقاومت فلسطین و بنابراین جاسوس و عمیل هستیم. خدا ان شاءالله آنها را هدایت کند...)»
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 192
این اوضاع را ذکر کردم تا تصویری از وضع آن دوره در ذهن داشته باشید و ببینید چگونه حتی اذهان دوستان را خراب میکردند. طبیعی است که امام خمینی هم با شنیدن این امواج تبلیغات و نیز گزارشهای آقای جلال فارسی لااقل سوال در ذهن ایشان پیدا شود. که البته با توضیحات کتبی و شفاهی ما و هوش و فراست و درایت ایشان مسئله کاملاً روشن و ابعاد فداکاری و قیام داییجان مشخص میشد.
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 193