عرفات فوراً هانی الحسن را احضار نمود. او وقتی آمد، ما مطالب را عیناً بازگو کردیم. نشریه خودمان را جلویش گذاشتم و دستخطش را هم نشانش دادم. داییجان بلند شدند و به یاسر عرفات گفتند، من کار دارم و باید بروم! مساله اینها را حل کن و بعد از هم جدا شوید! ایشان رفتند و من و مصطفی [چمران] باقی ماندیم. هانی الحسن در آلمان تحصیل کرده بود و زبان آلمانی را میدانست و از این جهت همدیگر را میشناختیم. به جهت همین آشنایی بود که عرفات او را به عنوان اولین سفیر فلسطین در ایران تعیین نمود. به هانی گفتم، آیا یادت هست که من چهار پنج هفته پیش آمدم و با شما مصاحبه کردم؟ گفت بله! گفتم حالا از قول شما چنین دستخطی را چاپ کرده اند! آیا شما این دستخط را میشناسی! گفت بله این دستخط من است! بعد پرسید این مساله به تو چه ربطی دارد؟ گفتم خیلی ربط دارد! هانی گفت، آخر این که مربوط به شما نیست! آن وقت تعریف کرد که آقا جلال، با سه نفر ایرانی، پیش من آمدند و مطلبی را برایم بیان کردند! مطلبشان هم این بود که ماهنامه قدس از قول من نوشته است که روسیه همیشه به انقلاب فلسطین خیانت کرده است و...! یعنی یک سری مطالبی که اصلاً در ماهنامه ما نیامده بود! آنها به این بنده خدا گفته بودند که در این نشریه از قول تو چنین مطالبی را نوشتهاند! مثلاً به او گفته بودند که ماهنامه قدس از قول تو نوشته است که اسلام هیچگونه نقشی در گروههای فلسطینی خصوصاً الفتح ندارد و از این قبیل حرفها! بعد هم از او خواسته بودند که نظرش را بدهد و کتباً بنویسد! او هم نوشته بود که من چنین نظری نداشته و چنین مصاحبهای نکردهام! اینجا بود که من به هانی گفتم مرد حسابی! درست است که فارسی نمیدانی! اما لااقل میتوانی تشخیص بدهی که آیا اصلاً در یک مورد هم نامی از روسیه و اتحاد جماهیر شوروی برده شده است یا خیر! دکتر چمران هم مطالبی را که از قول او نوشته بودیم برایش ترجمه کرد. هانی گفت، این مطالب درست است و من اینها را گفتهام! اینجا یاسر عرفات پرسید، حالا میخواهید ما چکار کنیم؟ من گفتم که هانی باید عین این
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 206
مطالب را به صورت یک رمان بنویسد و به من بدهد! یعنی با ذکر تاریخ و ماخذ بنویسد که شخصی بنام جلالالدین فارسی به اتفاق همراهانش در فلان تاریخ و در فلانجا پیش من آمدند و چنین مطالبی را گفتهاند! بعد هم از من خواستند که نظر بدهم و من نیز چنین کردم! بنابراین مطالبی که من نوشتهام، در واقع تکذیب حرفهایی است که بنا بر اظهار آقای جلال فارسی، ماهنامه قدس از قول من نوشته است! همانجا به مصطفی گفتم، تنور داغ است و باید حداکثر استفاده را ببریم! به همین جهت به یاسر عرفات گفتم که خود شما نیز یک پیام کتبی از طرف سازمان آزادیبخش فلسطین خطاب به اتحادیه انجمنهای اسلامی بنویسید! عرفات گفت اهلاً و سهلاً! تو تا کی اینجا هستی؟ من گفتم که سحر پرواز دارم! چون نگران بودم که اگر از الآن بگذرد، ممکن است منیر شفیق بیاید، جلال بیاید و مساله سست شود! خلاصه تا نزدیک چهار صبح آنجا بودیم و عین شرح ماوقع را با دستخط هانی الحسن گرفتیم! عرفات هم پیامی داد که روی آن کاغذ بزرگشان با آن آرم برجسته سازمان آزادیبخش فلسطین تایپ شده بود. زیر پیام هم آیه شریفه «نصر من الله و فتح قریب» آمده بود و ابوعمار آن را امضا کرده بود.!...
همه اینها در ماهنامه قدس منتشر شدند! اخیراً شنیدم کتابخانه مرکز اسلامی هامبورگ مجموعه انتشارات اتحادیه و از جمله تمامی شمارههای ماهنامه قدس و مجموعه کرامه را در آرشیو خود دارد.هم چنین به احتمال بسیار زیاد اکثر اعضای سابق اتحادیه این مجموعههای با ارزش را نگاهداری کرده اند.
خلاصه من دست پر برگشتم. البته قبل از مراجعت به آلمان به نجف رفتم و دیداری با امام داشتم.
* قاعدتاً در سال 1977 بود. برای اینکه پاییز سال 1356مقارن با همین سال است.
بله، ظاهراً در همان سال 1977 بوده است. در اینجا خوب است به نکتهای اشاره کنم. نظر احمد آقا نسبت به آقا موسی غیر از نظر حاج آقا مصطفی بود. احمد آقا هم به دلیل قرابت خانوادگی، و هم به دلیل شناخت نزدیکتری که خود در لبنان نسبت به آقا موسی پیدا کرده بود، هیچکدام از حساسیتها و گلههای حاج آقا مصطفی را نداشت.
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 207
من در نجف به ایشان گفتم، چطور است که از آقا (در آن زمان هنوز به آیتالله خمینی، امام نمیگفتند، لذا «آقا» میگفتیم) هم نوشتهای برای اتحادیه انجمنهای اسلامی بگیریم؟ احمد آقا در جواب گفت، مساله را با امام تقویت نکنید. مطلب خودش به اندازه کافی قوی هست. اگر الآن یک مطلبی از امام به آن ضمیمه کنی، بقیه مطالب تحتالشعاع قرار میگیرند. وزن مطالب خودت را کم نکن! بعد اضافه کردند که اگر از امام هم میخواهی چیزی بگیری، خوب است و بگیر، امام پیام خواهد داد و شما نگران نباشید، اما آنرا در جای دیگری از ماهنامه بگذارید که مطالب خودتان کمرنگ نشود. مطالب خودتان به اندازه کافی روشنگر هستند، تا سیهروی شود هر که در او غش باشد. من هم از همان تلفن منزل امام به آقای دکتر رضا صفاتی مسوول انتشارات اتحادیه زنگ زدم. گفتم این مطالب را تایپ کنید تا من بیایم و سندش را هم بگذاریم. شاید در حدود یک ساعت و نیم من با تلفن صحبت میکردم. او هم ضبطی را وصل کرده بود و مطالب را ضبط میکرد. اینها مطالب شماره فوقالعاده بعدی فصلنامه قدس بودند که در رد مطالب آقای جلال فارسی و خبرنامه بنیصدر منتشر میشدند. دو سه روز آنجا بودم و بعد برگشتم. البته این همان سفری بود که از عراق به زحمت بیرون آمدم. البته با کمک برادر عزیزمان آقای دعایی که خیلی ریسک کرده بود. به هر حال به اروپا برگشتیم و یک شماره مخصوص جانانانهای را همراه با اسناد و مدارک بیرون دادیم. این کتاب «اسناد فاجعه لبنان» بعد از این ماجرا بود که بیرون آمد و در واقع آخرین تیر کوری بود که علیه آقای صدر و شهید چمران رها کردند! البته عکسالعمل زیادی هم پیدا نکرد. به جهت اینکه حوادث انقلاب اسلامیایران اوج گرفته بودند و مساله فلسطین دیگر در میان بچهها اولویت نداشت.
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 208