وقتی که وارد محوطه شدیم چراغ کتابخانه در طبقه بالا روشن بود. معلوم بود که آقای صدر بیدار است. من از پائین تلفن زدم. خیرمقدم گفتند و آسانسور را باز کردند. بالا رفتیم. ساعت حدود 5 / 3 ـ 4 صبح بود. خیلی قیافه پریشان و خستهای داشتند که من واقعاً وحشت کردم. پرسیدم داییجان چه خبر شده؟ گفتند: تلاش و کار است و اوضاع پریشان و درهم و برهم خاورمیانه، و اضافه کردند، چه خوب شد آمدید. فردا صبح ساعت 8 گفتگوی جالبی داریم. بعد اضافه کردند: «دیروز منصور قدر مامور فرستاده پیش من که گذرنامه ایرانی خودتان را پس بدهید. من گفتم که بروید و بگویید خودشان با من صحبت کنند». من گفتم حداقل بروید چند ساعتی بخوابید. گفتند: کار دارم، خوب شد شما آمدید. یک ساعتی با شما حرف میزنم و بعد هم چون قرار دارم که به دمشق بروم در راه میخوابم. سپس درگیریهایی که پیش آمده بود و کارشکنی منصور قدر را تعریف کردند تا به ساعت موعود رسیدیم. ارتباط تلفنی برقرار شد. آقای صدر خطاب به سفیر ایران گفتند این پیغام از طرف اعلیحضرت است یا تصمیم شخص شماست؟ اگر تصمیم شما است که گستاخانه چنین تصمیمی گرفتهای. باید نردبان بگذاری و روی سبیلهایم نقاره بزنی!! اما اگر دستوری از طرف اعلیحضرت است این یک امر دیگری است و خوب من حرف دارم و آن هم اینکه چون این گذرنامه مزین به تاج اعلیحضرت است، اگر قرار باشد من به درخواست ایشان گذرنامه ایرانیام را پس بدهم، اینگونه که پس نمیدهم، اجتماعی میکنیم. جشنی میگیریم. شیرینی میآوریم. سیگاری میکشیم. قلیانی میکشیم. مردم را جمع میکنیم. آتشی روشن میکنیم و گذرنامه را در آتش میسوزانیم. البته من هم ایرانی هستم و هم به ایرانی بودن افتخار میکنم. عکسالعمل منصور قدر فقط سکوت بود. این برخورد آقای صدر با سفیر ایران در حالی بود که عدهای افراد مغرض تبلیغ میکردند که امام موسی
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 212
صدر مامور دولت ایران است و با ساواک و رژیم شاه همکاری میکند. البته رابطه آقای صدر با رژیم شاه و سفارت ایران در لبنان بسیار حساب شده بود. در عین حال مبارزین خارج از کشور از این نوع رابطه بهرهمند و برخوردار میشدند. آقای صدر از نیروهای مسلمان خارج از کشور حمایت میکرد و این بر هیچکس پوشیده نیست.
اتفاقاً آقای صدر روحانیون مرتبط با رژیم و دربار را از وابستگی نهی میکردند. به یاد دارم یک بار که در پاریس بودند، آقای سید مهدی روحانی به دیدن ایشان آمد و ما را برای شام دعوت کرد. در آن شب خدمات خود را توضیح داد که البته خیلی چیزهای عادی و متعارفی بود. آقای صدر یک نصیحتی به او کرد، مبنی براینکه نباید روحانیت و به خصوص چهرههای شاخص متهم به وابستگی به سلطنت بوده وچهرهنما بشوند. اینها بین مردم جایگاهی ندارند و حتی برای دوستانشان هم گرفتاری ایجاد میکنند. وانگهی رژیمی که به ظلم و بیعدالتی و وطنفروشی متهم است، میکوشد از طریق ارتباط با روحانیون وجاهتی بین مردم برای خود کسب کند.
* آیا امام موسی صدر هیچگاه از رژیم شاه کمک مالی دریافت کرده بودند؟
ابداً، ایشان هیچگاه کمک مالی نگرفتند! البته چند بار دو سه نفری آمدند و مطرح کردند که اعلیحضرت میخواهند به موسسات شما کمک مالی کنند. آقای صدر هم تصریح کرده بودند که اگر چه مردم اینجا به هر یک ریالی هم نیازمند هستند، اما من مطمئن هستم که ایشان بدون چشمداشت تبلیغاتی کمک نمی کند، تازه کمک هم از حرف به عمل نخواهد رسید. ایشان میخواستند به مردم نشان دهند و به رخ پیامآوران بکشند که شاه پولی نخواهد داد و تنها بلوف میزند. بعد هم که ماجرای سفیر شاه قدر پیش آمد و چنین پیشنهاداتی دیگر مطرح نشدند. بنابراین حتی یک مورد هم پیش نیامد که از طرف شاه کمکی شده باشد.
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 213