فصل سوم : گفتگـو

ماجرای ربوده شدن امام صدر

* دلایل سفر ایشان به لیبی چه بود؟

‏آقای صدر چند سال قبل به لیبی رفته (فقط یک بار) و با قذافی ملاقات کردند که آن ‏‎ ‎‏ملاقات به دعوایی ختم شد. بر سر مسائل عقیدتی و کتاب سبزی که قذافی منتشر کرده بود و نهایتاً به انکار وحی می‌انجامید، به دلیل نقشی که در این مقطع قذافی در تحولات خاورمیانه و خصوصاً لبنان در مسئله توطئه «توطین فلسطینی‌ها» در جنوب داشت، بر حسب حدس آقای بومدین ملاقات آقای صدر با قذافی می‌توانست مفید باشد، اما ایشان نسبت به نتایج این ماجرا مایوس بودند. آقای صدر گفته بود که ما قبلاً با دعوا از ‏‎ ‎‏هم جدا شده‌ایم، اما او (بومدین) قول داد که شرایط را از هر نظر مهیا کند و از آقای ‏‎ ‎‏صدر قول گرفت که به لیبی برود، ایشان آمدند اروپا و مسئله را با ما در میان گذاشتند ‏‎ ‎‏و قرار شد که من و آقای قطب‌زاده به اتفاق ایشان برویم. هدف ما این بود که به لیبی ‏‎ ‎‏برویم و از قذافی برای پخش روزی دو ساعت برنامه رادیویی برای ایران امکانات ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 224
‏بگیریم، قرار شد تاریخ سفر را بعد از مراجعت ایشان به لبنان به ما اطلاع بدهند. کاردار ‏‎ ‎‏سفارت لیبی دعوتنامه رسمی‌ معمر قذافی را به ایشان داد و پیشنهاد کرد که به مناسبت جشن‌های بزرگداشت انقلاب که اول سپتامبر برگزار می‌شود، ایشان آنجا باشند. آقای صدر نیز به خاطر برنامه‌ای که بعد از این تاریخ داشتند و بایستی به فرانسه می‌رفتند، پیشنهاد کردند که بیستم اوت این سفر انجام شود. این برنامه که برای بیستم اوت مشخص شد، به من نیز اطلاع دادند و من و آقای قطب‌زاده خود را آماده سفر کردیم. ‏‎ ‎‏از دانشگاه نیز مرخصی گرفتم. نزدیک امتحانات دانشجویان بود، اما من توانسته بودم ‏‎ ‎‏برنامه‌هایم را تنظیم کنم و دو هفته مرخصی بگیرم. روز شانزدهم، هفدهم بود که ‏‎ ‎‏دایی‌جان به من اطلاع دادند سفر ما یک هفته به تعویق می‌افتد. با دانشگاه تماس گرفتم ‏‎ ‎‏دیدم نمی‌توانم بیشتر از این مرخصی بگیرم، لذا به آقای صدر اطلاع دادم که امکان ‏‎ ‎‏همراهی من وجود ندارد. طنین صدای ایشان هنوز در گوشم هست که گفتند: «شاید ‏‎ ‎‏خیر در همین باشد، ان‌شاءالله فرصت‌های دیگری هم باقی است».‏

‏ایشان روز بیست و پنجم اوت با دو نفر از همراهانشان به لیبی رفتند، ایشان وارد ‏‎ ‎‏لیبی شدند و در فرودگاه مورد استقبال رئیس دفتر ستاد سیاست خارجه قرار گرفتند و ‏‎ ‎‏ایشان را به هتل الشاطی انتقال دادند. چیزی که برخلاف سفرهای دیگرشان بود و با آن ‏‎ ‎‏سفرها فرق داشت این بود که از روز اول با جهان خارج هیچ ارتباطی نداشتند، ‏‎ ‎‏خودشان نتوانستند به خانواده اطلاع بدهند. در طول روزهای بیست و پنجم، بیست و ‏‎ ‎‏ششم و بیست و هفتم کسی از ایشان باخبر نبود، اصلاً همه متعجب بودند که چرا هیچ ‏‎ ‎‏تماسی نگرفته‌اند! و عجیب‌تر اینکه ورودشان به لیبی در رسانه‌های لیبی نیز منعکس ‏‎ ‎‏نشد! درحالیکه هرگاه ایشان به کشورهای دیگری چون کشورهای عربی وارد می‌شدند، ‏‎ ‎‏اخبار مربوط به ورود و ملاقات‌های ایشان با آب و تاب خاصی بازتاب داده می‌شد. ‏‎ ‎‏حتی بعدها معلوم شد که بیست و هفتم و بیست و هشتم اوت یکی از همراهانشان ‏‎ ‎‏برای انجام کاری به سفارت لبنان در لیبی مراجعه کرده کاردار لبنان در لیبی تازه متوجه ‏‎ ‎‏شده بود که آقای صدر در آنجا هستند.‏


خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 225

C:\Users\Asus\Pictures\5.JPG

‏ ‏

‏آن‌گونه که چمران نقل می‌کند تلفن سفارت لبنان در لیبی زنگ می‌زند منشی تلفن ‏‎ ‎‏را برمی‌دارد صدای شیخ محمد یعقوب را می‌شنود که درخواست می‌کند با نزار فرحات ‏‎ ‎‏کاردار سفارت لبنان سخن بگوید که یک‌باره تلفن قطع می‌شود. همان روز ساعت 2 ‏‎ ‎‏بعدازظهر کاردار لبنان به هتل مراجعه می‌کند تا پاسپورت بدرالدین را به او بدهد اما ‏‎ ‎‏اثری از امام و همراهانش نبوده است.‏

‏ظاهراً تا روز سی و یکم ایشان معطل شدند. بر اساس برخی نقل قول‌ها قرار ‏‎ ‎‏ملاقات با سرهنگ قذافی تا آن تاریخ گذاشته نشده بود (برحسب حدسیات). از این ‏‎ ‎‏مرحله به بعد دانسته‌ها بر پایه نقل‌ قول دیگران است. بعدها آقای قذافی نقل کرده بود ‏‎ ‎‏که همان روز برای ساعت یک و نیم بعدازظهر برایشان ساعت ملاقات گذاشته و ‏‎ ‎‏منتظرشان بودم، ولی نیامدند که به من اطلاع دادند ایشان رفته‌اند. حتی ادعا شد که ‏‎ ‎‏ایشان با پرواز آلیتالیا به رم رفته‌اند. اسناد و مدارکی که دولت لیبی مبنی بر رفتن ایشان ‏‎ ‎‏ارائه داد، همه جعلی بودند و به طرزی سرهم‌بندی شده بود که نشان از شتابزدگی در ‏‎ ‎‏عملکردشان داشت. به عنوان مثال، تمام میهمانان، مسافران و خدمه آن پرواز خلبان، ‏‎ ‎‏کمک‌خلبان، میهمانداران، سرمیهماندار و... هنگامی‌که عکس آقای صدر را دیدند، گفتند ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 226
‏که چنین فردی را در هواپیما ندیده‌اند! دفتر هواپیمایی نیز ادعا می‌کند که آمدند و از ما ‏‎ ‎‏درخواست سه بلیت «درجه یک» برای سه مسافر نمودند. پرواز ما پر بود، اصرار کردند ‏‎ ‎‏و ما ناچار شدیم جابجایی انجام بدهیم و برای این سه شخصیت‌ سه صندلی فراهم ‏‎ ‎‏کنیم.‏

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 227