امام خمینی در دیداری که خانواده امام موسی صدر با ایشان داشتند مفصلاً در این باره صحیت کردند. با توجه به اهمیت سخنان امام متن پیاده شده آن را عیناً در اینجا نقل میکنم:
بسماللهالرحمنالرحیم
«آن چیزی که همه مطالب را آسان میکند این است که ما و ملت ما و آقای صدر سلمهالله تعالی به دنبال مکتب، یک گرفتاری پیدا کردیم. وقتی که مساله، مساله وظیفه است، وظیفه ما این است که برای اسلام خدمت بکنیم و در این وظیفه اگر هر مقداری که موفق به اجرای آن اموری که در نظر داریم بشویم،این
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 233
یک خیری است فوق اصل خیر و اگر موفق نشویم، اصل خیرش که عبارت از این است که ما در راه خدمت به اسلام و مکتب هستیم،آن جایی نمیرود.
آقای صدر را که من سالهای طولانی دیدهام، بلکه باید بگویم من بزرگ کردهام ایشان را، من فضایلشان را میدانم و خدمتهایی که بعد از آنکه به لبنان رفتهاند، کردهاند، آن را هم میدانم و آنچه که لبنان احتیاج به ایشان دارد، باز آن را هم میدانم من امیدوارم که ان شاءالله ایشان برگردند به محل خودشان و مسلمین آنجا از ایشان استفاده کنند.
همین حالا هم که ایشان میگویید، که شواهد داریم که در لیبی هستند، همین امر، در راه خدمت به مکتب و خدمت به اسلام است، این هم برای ایشان عبادت نوشته میشود و برای ماها هم این اموری که واقع میشود، باید سهل باشد، از باب اینکه راه اسلام است. ما مطلعیم که اولیاء اسلام که در راس آنها رسول خداست، آنقدر زحمت کشیدند، تمام مدت عمرش را پیغمبر در زحمت و تعب بوده است و بعد از او هم ائمه ما همینطور بودهاند که یک روز خوش به اصطلاح مادیین نداشتند، گرچه همه خوش بودند به یک راه ـ به اصطلاح عرفا و اسلامشناسهاـ
در هر صورت، این یک شیوه بوده است که از اول اولیا اسلام داشتند و در راه هدف خودشان حبس رفتهاند و کشته شدهاند و زجر کشیدهاند. آقای صدر حالا دو سال است که در حبس هستند، لکن جد ایشان هفت سال میگویند، مسلّم بوده، احتمال چهارده سال هم هست. این یک راهی بوده است که همه اولیاء خدا، نه فقط آنهایی که در زمان اسلام بودند، قبل از اسلام هم انبیاء و اولیایی که بودند راهشان همین بوده. اینطور نبوده است که آنها در رفاه مادی باشند و در ـ عرض کنم ـ کارهای چه. وقتی که تاریخ انبیا را ملاحظه کنید میبینید که سرتاسر تاریخ انبیا مجاهده و زحمت و تعب بوده است، لکن آنها خوش بودند به اینکه در خدمت آن هدفی که دارند، بودند و این، هم مایه افتخار شما است و [هم] خانواده آقای صدر که یک فرد لایقی که خدمت میکرد، در راه خدمت گرفتاری پیدا کرده است. من امیدوارم که این گرفتاری امرش زود سر بیاید و من دعای به ایشان میکنم و خواهم کرد و امیدوارم که زودتر ان شاءالله ایشان خلاص بشوند و برگردند.
قضیه لبنان و ایران و اینها، شما میدانید که اینها قضایای مختلفی نیستند.
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 234
مسلمانها هرجا هستند، باید با هم باشند. آن چیزی که رنج است برای یک طایفهای، برای طایفه دیگر هم همان مساله و رنج باشد، مسائلشان جدا نباید باشد. اینکه ما ایرانی هستیم و آنها لبنانی هستند یا جای دیگری هستند، در اسلام مطرح نیست. اسلام همه افرادی که ایمان به خدا آوردهاند همه آنها را برادر میداند و حساب جداگانه ندارد که حسابی برای عرب بازکرده باشد، یک حسابی برای عجم بازکرده باشد، یک حسابی برای ما ایران بازکرده باشد و یک حسابی برای کجا. حسابها، این حسابهایی که پیش مردم مادی که مطرح است که ما ایرانی هستیم و برای ایران باید چه بکنیم، و آنی که [عراقی است]، بگوید ما عراقی هستیم و برای چه، این حسابها در اسلام نیست. اسلام میخواهد که همه دنیا یک عائله باشد و یک حکومت در همه دنیا، آن هم حکومت عدل، برقرار باشد و همه افراد، افراد همان عائله باشند. و لهذا ما مکرر این معنا را گفتهایم که این قضیه که شاید صحبتش در همهجا هست که ملت ایران مثلاً جدا، ملت عراق جدا، هر کدام یک عصبیتی برای او داشته باشند و حتی به اسلام کار نداشته باشند و به ملت و به ملیت کار داشته باشند، این یک امر بیاساس است در اسلام، بلکه مضاد با اسلام است.
اسلام در عین حالی که وطن را، آنجایی که زادگاه است، احترام میگذارد، لکن مقابل اسلام قرار نمیدهد. اساس، اسلام است. اینها دیگر بقیهاش فرعاند. و اساس آنهایی که مکتبی هستند خدمت به اسلام است. این خدمت اگر در لبنان باشد خدمت است، اگر در ایران باشد خدمت است. اگر در هرجا، اگر در حبس هم باشد خدمت است، اگر بیرون هم باشد خدمت است. ایشان الان هم در خدمت است، برایاینکه وقتی در راه اسلام یک کسی این مصائب را دید (که نباید اسمش را مصائب گذاشت) وقتی در راه اسلام باشد، همه چیز آسان میشود، هَین میشود.
شما میبینید که حتی این جوانهایی که الان در اینجا و در لبنان و اینها مشغول خدمت هستند چه روحیههایی دارند. همین دیروز یک جوانی آمده بود اینجا میخواست یک زنی را عقد کند. بعد از اینکه صحبت از مهر شد، آن زن گفت که مهر من را این قرار بدهید که به مکه من را ببرد. این جوان میگفت که
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 235
من زنده نیستم تا تو را به مکه ببرم من شهید میشوم. بالاخره با مدتی صحبت ما راضیش کردیم به اینکه، انشاءالله شما هستید و خدمت میکنید. این یک روحیه خیلی خوبی است که در جوانها پیدا شده است و امیدوارم که در همه ما این روحیه پیدا بشود؛ و آن روحیه مکتبی توجه به مکتب، نه توجه به امور دیگر. من از خدای تبارک و تعالی مسئلت میکنم که ما را و شما را دلخوش کند به اینکه ایشان برگردند پیش ما و به خدمت خودشان ادامه بدهند. انشاءالله. خداوند به همه عائله ایشان در این فراق صبر بدهد و چشم همه را بوجود ایشان انشاءالله، روشن کند تا ایشان برگردند و به خدمت به مکتب موفق بشوند و شیعههای لبنان هم از وجود ایشان استفاده بکنند بلکه همه مسلمانها، انشاءالله.
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 236