قبلاً گفتم که بعد از قیام پانزدهم خرداد، آقای صدر و شهید بهشتی و تنی چند از یاران ایشان چه در ساحت دین و چه در عالم سیاست به بررسی قیامها و جنبشهای گذشته و به تحلیل ریشهها و علل شکست و عوامل پیروزی آنها پرداخته و سرانجام به یک راهکار سه بعدی روی آوردند.
این راهکار همانطور که به تفصیل بدان پرداختم، شامل حرکت بر روی سه بعد مکتب، سیاست و قوای قهریه بود.
در همین راستا بود که امام خمینی به عنوان مرجع علیالاطلاق بعد مکتب و ایدئولوژی را میپرداخت و پیامها و روشنگریهای ایشان توسط رجال دین و سیاست و یارانشان به درون جامعه و افکار عمومی (بعد سیاسی) برده میشد و حرکتهای فرهنگی شهید مطهری و دکتر شریعتی و دیگر مبارزان جبهه علم و فرهنگ با عقدهزدایی از جوانانی که در پی جنبشهای مارکسیستی بدان سوی روی آورده بودند، مذهب ناب و تفکر نوین دینی را به دانشگاهها منتقل کردند.
در اجرای بعد سوم، سازمانهای مخفی زیرزمینی با آموزش و تدارک و سازماندهی عملیات قهرآمیز خود را برای روزها و شرایط لازم آماده کردند.
جنبش سیاسی مردم به رهبری امام و به همت یاران ایشان و همگامی روشنفکران دینی و با حرکت متوازن بر روی سه خط ذکر شده، سرانجام در دوازدهم بهمن پنجاه و هفت به ثمر نشست. حرکت امام صدر در لبنان نیز دقیقاً بر همین منوال استوار بود. ایشان در هر سه زمینه و به طور همزمان، کار را آغاز نمود.
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 243
زمانی که ایشان وارد لبنان میشوند، یک روحانی جوانِ حدود سی ساله و بسیار خوشفکر بودند. آقای موسوی اردبیلی در یکی از مصاحبههایشان درباره آقای صدر گفتهاند: یکی از ویژگیهای ایشان در قم و در زمان مباحثاتمان این بود که حوادث را 30 تا 40 سال جلوتر از زمان آنها پیشبینی میکردند. خوب کاملاً روشن است که وقتی فقیهی حوادث را 30 الی 40 سال جلوتر از زمان آنها ببیند، نگرش فکری و ذائقه فقهیاش چقدر برای طرح و حل مسائل روز موفق خواهد بود.
ساعات، روزها، هفتهها و ماههایی که در خدمتشان بودم، بسیار بسیار آموزنده بود. مطالبی را که عنوان میکردند، هم به قصد انتقال به دیگران، و هم جنبه تربیتی فردی داشت. من تقریباً از همه اعضای خانواده و فامیل، چه دختر و چه پسر، شنیدهام که هرگاه فرصتی دست میداد و با ایشان تنها میشدند، نکتهای یا مطلبی را عنوان میکردند، که بسیار آموزنده و در زندگی آینده هر کدام از آنها تعیینکننده بود.
نخستین چالشی که آقای صدر در لبنان با آن مواجه شدند، بحران هویتی بود که گریبان تشیع را گرفته بود. همانطور که شنیدهاید، شیعه نه تنها جایگاه اجتماعی برای خود نداشت، بلکه در اوج عقبماندگی، فقر، بدبختی و فلاکت زندگی میکرد. اگر معدودی از آنان در ادارات دولتی کار میکردند، در سطح بسیار ابتدایی استخدام میشدند. به هیچکس اجازه نمیدادند تا رشد کرده و مراتب بالاتری را به دست آورد. جنوب لبنان در اختیار شیعیان، و متاسفانه دایره فقر به شدت این منطقه را در برگرفته بود. کمربند فقری که بیروت را احاطه کرده بود، تماماً شیعهنشین بود. قانون اساسی لبنان قبل از استقلال آن در سال 1943 تحتنظر فرانسویها تدوین گردیده بود. بر اساس این قانون، مسیحیان به بهانه آنکه حائز اکثریت هستند، که البته نبودند، در صحنه توزیع قدرت سیاسی به گروهها و مجموعههای مختلف تقسیم نشدند. اما مسلمانان به دو گروه شیعه و سنّی تقسیم شدند. بنابر قانون اساسی لبنان، رئیسجمهور مسیحی است. در میان مسلمانان هم به بهانه بیشتر بودن جمعیت اهل سنت، که البته باز چنین نبود، رئیس دولت از بین آنها انتخاب میشود، و سرانجام پست ریاست مجلس به شیعیان میرسد.
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 244
وقتی گفتیم رئیس مجلس از میان شیعیان بالا میآید، این تصور به وجود نیاید، که شیعیان او را انتخاب میکنند. از میان عدهای از شیعیان که طبق قانون اساسی به دولت میرفتند، و یا شیعیانی که نماینده مجلس میشدند، رئیس مجلس انتخاب میشد. اینها همگی از وابستگان به فئودالیته و طبقه اشراف و حاکم بودند. آنها در حقیقت جیرهخوار ثروتمندان، دلالان و اربابان بزرگ حاکم بر صحنه سیاسی لبنان بودند. البته عدهای از روحانیان درباری نیز از آنها حمایت میکردند.
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 245