اینجا نکتهای به ذهنم میرسد که تصور میکنم ذکر آن برای همه آموزنده باشد. و آن مربوط به سادهزیستی آقای صدر است. تصور کنید که آقای صدر در مقام یکی از رهبران برجسته جهان عرب، و به عنوان چهرهای که در لبنان آن جایگاه منحصر به فرد را داشت، به دعوت دولت آلمان به آنجا میآید. بطور معمول ماشینهای تشریفات ایشان را به سمت هتلهای درجه یک و گران قیمت میبردند. اما ایشان با حداکثر دو نفری که در هر سفر همراهشان بودند، بعد از اتمام ملاقاتها خداحافظی میکردند، به منزل دانشجویی ما میآمدند، و در کنار همان سفره محقر ما مینشستند. سفره ما روزنامه بود. پهن میکردیم و با هم غذا میخوردیم. شب و روز را اینگونه با ما زندگی میکردند. این سادهزیستی ایشان خیلی آموزنده بود. چند وقت پیش همسرم به یادم آورد، که در یکی از سفرها که به منزل ما آمده بودند، حتی به اندازه کافی پول نداشتیم تا حداقل کمی بادمجان بخریم و برای ایشان شامی حاضری تهیه کنیم. از یکی از بستگان که
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 249
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 250
ظاهراً خانم ایشان است، شنیدم که روزی برای ایشان یک میز ناهارخوری هدیه فرستادند. داییجان وقتی به منزل آمدند، و دیدند که میز ناهارخوری هدیه آوردهاند، توصیه میکنند که زود این را بردارید. در توجیه این امر میگویند، بالاخره میز که به تنهایی فایده ندارد؛ چنین میزی رومیزی میخواهد؛ اطرافش نیاز به صندلی دارد؛ متناسب با آن پرده میخواهد؛ برای زیرش به فرش احتیاج هست؛ غذایی که روی آن چیده میشود باید با آن متناسب باشد؛ و بالاخره همهچیز باید با آن هماهنگ باشد، و اینگونه آنچه نباید، از همین جا شروع خواهد شد. بنابراین بهتر است از همین ابتدا آن را رد کنیم.
بگذارید در همین ارتباط موارد دیگری را نیز برایتان تعریف کنم. خانه آقای صدر که در طبقه بالای مجلس اعلای شیعه بود، بسیار بسیار ساده بود. اصلاً نمیتوانید تصور کنید که چطور شخصی با این موقعیت اجتماعی در کنفرانسها و سران عرب، در زندگی خصوصی خود تا این اندازه ساده زیست کند. یکی از آقایانی که با ایشان درباره آقای صدر مصاحبه شده است، که تصور میکنم آقای موسوی اردبیلی است، اظهار داشتند که آقای صدر همه خصوصیات خوب پدرشان را از ایشان به ارث برده بودند. این سخن واقعاً درست است. برای نوههای کوچکتر که مرحوم آیتالله صدر را درک نکردند، شاید این سوال مطرح باشد که مگر آیتالله صدر چگونه زندگی میکردند؟ دو نمونه کوچک برایتان عرض کنم که از نزدیکان خود شنیدم:
اوایل تابستان یکی از سالها، آقای صدر بزرگ به خانم میگویند که امسال بگویید تابستان یخ نخرند؛ زیرا اول پاییز قرار است که منصوره ازدواج کند، و برای جهیزیه او باید تدارک ببینم. توجه داشته باشید که ایشان مرجع عام جهان تشیع است. آن زمان یخچال نبود. به همین جهت آیتالله صدر به همسرشان میگویند سه ماه تابستان را یخ تهیه نکنید، چون فلان صبیه قرار است ازدواج کند، و در عوض مقداری جهاز برای او تهیه کنند. با افتخار خدمت شما برادران و خواهران عرض میکنم که مادر گرامی همسر جناب آقای سید محمد خاتمی، وقتی میخواستند ازدواج کنند، سه ماه یخ مصرف نشد تا بتوانند جهازی مختصر برای ایشان تهیه کنند. و باز خود به یاد دارم که
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 251
موقع ازدواج یکی دیگر از خالهها (خانم بتول صدر همسر مرحوم حجتالاسلام حاج شیخهادی عبادی طالقانی)، چند تا مرغ که در باغچه منزل پرورش داده شده بود، فروخته شد تا شام شب عروسی را تهیه کنند. این خصلت سادهزیستی آقای صدر، در عین آن بلندنوازی، بلندفکری، مناعتطبع و عزتنفس ایشان که واقعاً مثالزدنی است، حقیقتاً زیبا و باشکوه است. متاسفانه وقت کم است، اما تصور میکنم این حرفها، خصوصاً برای نسل جوان ما، لازم و شنیدنی است.
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 252