فصل سوم : گفتگـو

ساده زیستی امام صدر

‏این‌جا نکته‌ای به ذهنم می‌رسد که تصور می‌کنم ذکر آن برای همه آموزنده باشد. و ‏‎ ‎‏آن مربوط به ساده‌زیستی آقای صدر است. تصور کنید که آقای صدر در مقام یکی از ‏‎ ‎‏رهبران برجسته جهان عرب،‌ و به عنوان چهره‌ای که در لبنان آن جایگاه منحصر به فرد ‏‎ ‎‏را داشت، به دعوت دولت آلمان به آنجا می‌آید. بطور معمول ماشینهای تشریفات ایشان ‏‎ ‎‏را به سمت هتلهای درجه یک و گران قیمت می‌بردند. اما ایشان با حداکثر دو نفری که ‏‎ ‎‏در هر سفر همراهشان بودند، بعد از اتمام ملاقاتها خداحافظی می‌کردند، به منزل ‏‎ ‎‏دانشجویی ما می‌آمدند، و در کنار همان سفره محقر ما می‌نشستند. سفره ما روزنامه بود. ‏‎ ‎‏پهن می‌کردیم و با هم غذا می‌خوردیم. ‌شب و روز را اینگونه با ما زندگی می‌کردند. ‏‎ ‎‏این ساده‌زیستی ایشان خیلی آموزنده بود. چند وقت پیش همسرم به یادم آورد، که در ‏‎ ‎‏یکی از سفرها که به منزل ما آمده بودند، حتی به اندازه کافی پول نداشتیم تا حداقل ‏‎ ‎‏کمی‌ بادمجان بخریم و برای ایشان شامی ‌حاضری تهیه کنیم. از یکی از بستگان که‏‎ ‎


خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 249

C:\Users\Asus\Pictures\7.JPG

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 250

‏ظاهراً خانم ایشان است، شنیدم که روزی برای ایشان یک میز ناهارخوری هدیه ‏‎ ‎‏فرستادند. دایی‌جان وقتی به منزل آمدند، و دیدند که میز ناهارخوری هدیه آورده‌اند، ‏‎ ‎‏توصیه می‌کنند که زود این را بردارید. در توجیه این امر می‌گویند، بالاخره میز که به ‏‎ ‎‏تنهایی فایده ندارد؛ چنین میزی رومیزی می‌خواهد؛ اطرافش نیاز به صندلی دارد؛ ‏‎ ‎‏متناسب با آن پرده می‌خواهد؛ برای زیرش به فرش احتیاج هست؛ غذایی که روی آن ‏‎ ‎‏چیده می‌شود باید با آن متناسب باشد؛ و بالاخره همه‌چیز باید با آن هماهنگ باشد، و ‏‎ ‎‏این‌گونه آنچه نباید، از همین جا شروع خواهد شد. بنابراین بهتر است از همین ابتدا آن ‏‎ ‎‏را رد کنیم.‏

‏بگذارید در همین ارتباط موارد دیگری را نیز برایتان تعریف کنم. خانه آقای صدر ‏‎ ‎‏که در طبقه بالای مجلس اعلای شیعه بود، بسیار بسیار ساده بود. اصلاً نمی‌توانید تصور ‏‎ ‎‏کنید که چطور شخصی با این موقعیت اجتماعی در کنفرانسها و سران عرب، در زندگی ‏‎ ‎‏خصوصی خود تا این اندازه ساده زیست کند. یکی از آقایانی که با ایشان درباره آقای ‏‎ ‎‏صدر مصاحبه شده است، که تصور می‌کنم آقای موسوی اردبیلی است، اظهار داشتند ‏‎ ‎‏که آقای صدر ‌همه خصوصیات خوب پدرشان را از ایشان به ارث برده بودند. این ‏‎ ‎‏سخن واقعاً درست است. برای نوه‌های کوچکتر که مرحوم آیت‌الله صدر را درک ‏‎ ‎‏نکردند، شاید ‌این سوال مطرح باشد که مگر آیت‌الله صدر چگونه زندگی می‌کردند؟ دو ‏‎ ‎‏نمونه کوچک برایتان عرض کنم که از نزدیکان خود شنیدم:‏

‏‌اوایل تابستان یکی از سالها، آقای صدر بزرگ به خانم می‌گویند که امسال بگویید ‏‎ ‎‏تابستان یخ نخرند؛ زیرا اول پاییز قرار است که منصوره ازدواج کند، و برای جهیزیه او ‏‎ ‎‏باید تدارک ببینم. توجه داشته باشید که ایشان مرجع عام جهان تشیع است. آن زمان ‏‎ ‎‏یخچال نبود. به همین جهت آیت‌الله صدر به همسرشان می‌گویند سه ماه تابستان را یخ ‏‎ ‎‏تهیه نکنید، چون فلان صبیه قرار است ازدواج کند، و در عوض مقداری جهاز برای او ‏‎ ‎‏تهیه کنند. با افتخار خدمت شما برادران و خواهران عرض می‌کنم که مادر گرامی‌ ‏‎ ‎‏همسر جناب آقای سید محمد خاتمی، وقتی می‌خواستند ازدواج کنند، سه ماه یخ ‏‎ ‎‏مصرف نشد تا بتوانند جهازی مختصر برای ایشان تهیه کنند. و باز خود به یاد دارم که ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 251
‏موقع ازدواج یکی دیگر از خاله‌ها (خانم بتول صدر همسر مرحوم حجت‌الاسلام حاج ‏‎ ‎‏شیخ‌هادی عبادی طالقانی)، چند تا مرغ که در باغچه منزل پرورش داده شده بود، ‏‎ ‎‏فروخته شد تا شام شب عروسی را تهیه کنند. این خصلت ساده‌زیستی آقای صدر، در ‏‎ ‎‏عین آن بلند‌نوازی، بلند‌فکری، مناعت‌طبع و عزت‌نفس ایشان که واقعاً مثال‌زدنی است، ‏‎ ‎‏حقیقتاً زیبا و باشکوه است. ‌مت‏‏ا‏‏سفانه وقت کم است، اما تصور می‌کنم این حرفها، ‏‎ ‎‏خصوصاً برای نسل جوان ما، لازم و شنیدنی است.‏

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 252