در آن زمان کنگره سالانه اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا در شهر هاگن آلمان تشکیل گردید. روز اول کنگره با قرائت پیام های دریافتی و گزارش (اینجانب که مسوول روابط بین المللی اتحادیه بودم) از روند تحولات کشور در گذشته و چشم انداز آینده آن و همچنین گزارش دکتر رضا صفاتی مسوول مالی اتحادیه آغاز شد و نزدیکهای غروب بود که جلسه برای یک ربع تنفس تعطیل گردید. پس از شروع مجدد به کار جلسه آقای محمد جعفری که ریاست و اداره جلسه مجمع عمومی را بر عهده داشت از آقای علیزاده دبیر فرهنگی و انتشارات خواست که گزارش عملکرد اتحادیه را در یک سال گذشته ارائه دهد که مرا به پای تلفن دعوت کردند.
تلفن کننده دکتر حسن حبیبی بود که اطلاع داد امام از نجف به مقصد کویت حرکت کرده و با مشکل ورود به آن کشور مواجه شده اند (شرح کامل مهاجرت امام در فصل سوم خواهد آمد).
با اعلام این خبر کنگره حالت طبیعی خود را از دست داد. قرار گذاشته شد جلسه موقتاً تعطیل گردد تا اطلاع کامل از سرنوشت و برنامه های امام به دست آید.
بدین منظور من به شهر بوخوم بازگشتم تا بتوانم با ارتباطات تلفنی اطلاعات لازم را کسب کرده و به مسوول کنگره منتقل کنم.
پس از روشن شدن وضع امام و اعلام اینکه ایشان فردا در پاریس خواهند بود، کنگره موقتاً تعطیل شد و قرار گذاشته شد کنگره فوق العاده سه ماه بعد در شهر آخن تشکیل گردد.
روز بعد از ورود امام به پاریس نمایندگانی از کنگره اتحادیه (که بطور موقت تعطیل شده بود) به پاریس آمده و با امام دیدار کردند. گرچه در آن لحظه امام خود را برای استراحت بعد از ناهار آماده کرده بودند، ولی با اعلام احمدآقا که آقایان دبیران جدید
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 1صفحه 346
اتحادیه هستند آنان را به حضور پذیرفتند. دانشجویان، که دو روز قبل را در نگرانی از وضع امام گذرانده بودند و اینک خود را در جمعی صمیمی امام با حضور می دیدند ناباورانه گریان و بهت زده شده بودند. من برای این که این حالت را بشکنم و به این فضای عاطفی سنگین خاتمه دهم به امام گفتم، اگر حال دارید شرح دهید چطور شد که عازم پاریس شدید. ایشان ابتدا به من گفتند وسیله ای برای پذیرایی آقایان دارید؟ بچه ها که از این صمیمیت به وجد آمده بودند،گفتند صحبت های شما بهترین پذیرایی از ما می باشد. قبل ازاینکه امام شروع به صحبت کنند آقای محمد کیارشی که عهده دار رانندگی و انتقال امام به نوفل لوشاتو و اداره آشپزخانه در روزهای اول بود، گفت برای برادران و خواهران چایی فراهم کرده ایم. امام با حالتی متواضعانه گفتند، گرچه شما میهمانان من هستید، ولی من وسیله ای برای پذیرایی ندارم، آنگاه به من و احمد آقا رو کردند و مطلب لطیفی را گفتند. و سپس داستان تصمیم خود را برای هجرت به پاریس بیان کردند:
مقامات عراق به من هشدار دادند که به دلیل روابطی که با رژیم ایران دارند، نمی توانند فعالیت های مرا تحمل کنند. من به آنها پاسخ دادم که اگر شما مسوولیت هایی نسبت به حکومت ایران داشته باشید، من هم در برابر اسلام و ملت ایران مسوولم و باید به وظیفه الهی و معنوی خود عمل کنم...اگر می ماندم، خود را در برابر ملت ایران گناهکار احساس می کردم، اما من نمی توانم بی تفاوت بمانم...
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 1صفحه 347