یکصد و هفتاد هزار نفر در منطقه نبعه که در اطراف بیروت و در طرف شمال شرقی آن قرار دارد زندگی میکردند. اینان خانوادههای کارگرانی بودند که از مناطق جنوب و شرق و شمال لبنان به دنبال کار و لقمه حلال به این منطقه هجرت کرده و از مناطق اجدادی خود که به علت اهمال دولت و ظلم فئودالها دیگر قابلسکونت نبود چشم پوشیده بودند. نود و پنج درصد آنها شیعه و در کنار ارمنیها که خود نیز کارگر هستند در برج حمود زندگی میکنند.
وضع اجتماعی این منطقه نامساعد است. درمانگاه و بیمارستان و مدرسه درستی ندارد، فقر و ترکیب نسبی جمعیت نبعه در همه لبنان بیسابقه بلکه در جهان عرب نیز کمنظیر است. هرکس به خوبی میدید که در کوچه و خیابانهای برج حمود انسانهای بزرگ و کوچک چون کرم و حشرات میلولند.
این وضع اجتماعی که به دنبال اهمال دولت و ظلم فئودالها و دشمنان اصلی مردم به وجود آمده بود، نبعه را بنام «چین لبنان» یا «مرکز تخمیر انقلابی» معروف کرد و در نتیجه فقر فرهنگی و اقتصادی و ظلم و ستم مالکان، جوانان این منطقه را به سوی مارکسیسم میکشاند و همین امر طمع احزاب چپ و کینه دستراستیهای لبنان را موجب میشد.
مجلس اعلای شیعیان، مردم و روحانیون شیعه در نبعه دو مسجد، سه حسینیه، چندین مدرسه ایجاد کردند و آقای صدر با همکاری سازمان پزشکان بیمرز در پاریس، یک بیمارستان صحرایی در اوایل جنگ تاسیس کرد که هر چند کوچک بود ولی در ظرف سه ماه بیش از سه هزار عمل جراحی انجام داد و به طور خلاصه سبب شد که زخمیهای جنگ از مرگ حتمی نجات یابند.
از روزهای نخستین جنگ، نبعه، محاصره شد و زد و خورد و بمباران و تیراندازی و ربودن مردم در آنجا شروع گردید. بدیهی است که وضع جغرافیایی و اجتماعی و همچنین ساکنین نبعه برای یک چنین جنگی ناخواسته نامساعد بود.
علیرغم این وضع نامساعد نبعه مردانه در برابر حوادث لبنان ایستادگی کرد حتی تا یک سال پس از سقوط کرنتینا و مسلخ که وضع مشابهی داشتند مقاومت نمود.
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 288
مهمترین مدافعان نبعه چریکهای فتح و جوانان امل بودند.
کمتر روز و شبی بود که توپهای سنگین، نبعه را هدف قرار ندهد و چندین کشته و زخمی در نبعه برجای نماند، گاهی هم به علت سقوط خمپاره در بازار میوه یا مدرسه، خلال یک روز دهها کشته و گاهی تا یکصد نفر شهید میشدند. جوانان مسلمان نبعه از خود دفاع میکردند و پارهای از همرزمان امل در نبعه و بعضی از افسران شیعه توپخانه که در مناطق دیگر مستقر بودند به نبعه کمکهای شایان کردند.
در جبهه داخلی هم احزاب چپ و هم گروهی از سازمانهای افراطی فلسطینی به مردم نبعه فشارهای ناروائی وارد میآوردند، آذوقه که تقریباً در انحصار افراد مسلح احزاب بود به ندرت و یا با شرایطی نامناسب به مردم میرسید، گاهی هم این فشارها به صورت فشارهای اخلاقی در میآمد. کسانی که نبعه را به علت بیکاری و ناامنی ترک میکردند، در راه مورد تعدی مزدوران راست مسلح قرار میگرفتند و به صورت کشتههای جمعی در این دام میافتادند.
خانهها و دکانهای مردم از طرف افراد مسلح چپ و راست به طرز فجیعی به غارت میرفت و خلاصه وضع داخلی هم برای مردم غیرقابل تحمل شده بود. ساکنین نبعه از یکصد و هفتاد هزار نفر رفته رفته به پنجاه هزار نفر و سپس به بیست و سرانجام به ده هزار نفر کاهش یافت و در روزهای قبل از سقوط به پنج هزار رسید. مردم عادی در اثر فشار بیکاری، بمبارانهای دشمنان، توصیهها و فشارهای دوستان نبعه را ترک کردند و جنگجویان هم با بدترین شرایط زندگی میکردند و به هیچوجه اسباب و ابزار مقاومت برایشان فراهم نمیشد.
روابط دوستانه آقای صدر با رهبران ارمنی و ارتباط و هماهنگی مستمر با آنان و وجود مناطقی ارمنی در منطقه بقاع سبب شده بود که ارمنیها پشت جبهه نبعه را حمایت کنند، این امر باعث شد تا دارو و مواد بهداشتی و نیز تعدادی از پزشکان فرانسوی به بیمارستان صحرایی نبعه رفته و گاهی هم مهمات برای مردم سنگرنشین ببرند.
فشار فاشیستهای راستگرا شدت پیدا میکرد. تل زعتر در محاصره سختی قرار
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 289
داشت و روابط مقاومت فلسطینی و سوریه همچنان تیره و تیرهتر میشد. راستگرایان احساس میکردند، سقوط نبعه از نظر عمومی پیروزیشان را تثبیت میکند. کامیل شمعون مکرر میگفت وظیفه من آزاد کردن نبعه، تل زعتر و دهات جبل لبنان است و این کلام معنایش اجرای هدفهای تجزیه و تقسیم لبنان بود.
چپگرایان افراطی نیز مایل بودند نبعه قبل از تل زعتر سقوط کند. این خود دلایلی چند داشت که از ذهن هیچکس به دور نمیماند. از جمله آن که سقوط این مناطق در صورت عدم حمایت و کمکهای نظامی سوریه امری حتمی به نظر میرسید. از سوی دیگر مردانگی فلسطینیان و جوانان مسلمان در تل زعتر شهرتی قهرمانانه و مظلومانه یافته بود. به همین دلیل آنان که قدرت نظامی تل زعتر را تشکیل میدادند مایل بودند با سقوط نبعه قبل از تل زعتر این عنوان قهرمانی را حفظ کنند. به راستی که این افکار چقدر دور از مسوولیت و وحشتآور است.
آقای صدر به نمایندگی از طرف شیعیان برای بقاء نبعه و تل زعتر به دولت سوریه فشار آورد تا مسوولیت حمایت از آنها را به عهده بگیرد. دولت سوریه این مسوولیت را درباره نبعه پذیرفت و چون ارتش سوریه در مناطق شرقی بیروت مستقر نبود، این فشار فقط صورت وظاهر سیاسی داشت. راستگرایان در مقابل این فشارها سعی میکردند بیطرفی نبعه را مطالبه کنند ولی نبعه نمیتوانست در بحرانی چنین خطرناک، بیطرف بماند. البته فقط ممکن بود از تحرکات و تیراندازی توپخانه جلوگیری شود تا با عکسالعمل افراطیون فالانژ مواجه نگردد.
به این ترتیب با فشار سیاسی سوریه، پس از یک سال و نیم شرایط و عوامل مساعد برای مقاومت فلسطین تامین شد. در داخل نبعه هم جنگجویان «امل» هماهنگی کامل با چریکهای «فتح» داشتند و بعضی از سازمانهای دیگر هم در نبعه با آنان همکاری کرده و دفاع حقیقی «دفاع نظامی، نفوذ سیاسی سوریه و بیطرفی ارامنه» از نبعه با این حلقه نظامی کامل میشد. در این زمان ساکنین شیعه نبعه از ده هزار نفر بیشتر نمیشدند. از سه هفته قبل از سقوط نبعه یکی از احزاب چپ تندرو بنام «سازمان کار کمونیستی» و همزاد فلسطینیاش «جبهه آزادیبخش دموکراتیک» با بهانههای گوناگون و علل
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 290
غیرمعلومی به تحریکات شدیدی علیه ارمنیها پرداختند. چند خانه و دکان جواهرفروشی آنها را غارت کردند و هفده مرد ارمنی را به صورت ناجوانمردانهای مثله کرده و حتی به دختران ارمنی تجاوزات ناموسی کردند. در توضیح علت این تجاوزهای تحریکآمیز به غلط گفته میشد که فرمانده این سازمان، مردی مارونی بنام الیاس سرومی است و اصولاً این جبهه فلسطینی کمونیستی را مردی مسیحی و مشکوک بنام نایف حواتمه اداره میکند.
رهبران ارمنی شکایت به رهبران فلسطینی و حزبی لبنان بردند ولی نتیجهای از آن حاصل نشد و تحریکات ادامه یافت و لذا ارمنیها از بیطرفی خارج شده و به حملههای ناجوانمردانه و پرقساوت به ساکنین نبعه پرداختند، کشتند و غارت کردند و به همهچیز دستدرازی کردند و با باز شدن این جبهه، فاشیستهای راست فالانژ هم وارد نبعه شدند و در نتیجه نبعه از نظر نظامی سقوط کرد.
با فشارهای آقای صدر به سوریه تعهداتی از احزاب راستگرا گرفته شد که پیشروی در نبعه به اشغال آن تبدیل نشود. و به همان اندازه سقوط نظامی اکتفا گردد ولی به قول فرمانده نظامی فتح در نبعه فرماندهان سیزده حزب و سازمان در نبعه ورقهای ننگین امضا کرده و به قیمت نجات جان خودشان، اسلحه را تسلیم کردند و خود فرار نمودند و عملاً فاشیستهای خونخوار را به اشغال و غارتگری نبعه تشویق نمودند. تنها و تنها جوانان فتح و امل جنگیدند و فرماندهان نظامی و سیاسی و اجتماعی آنان تا آخرین لحظه مقاومت کردند. از سرنوشت 23 جنگنده امل تاکنون هیچ خبری نیست و به احتمال فراوان شهید شدهاند در حالی که اجساد آنها به خانواده آنان تحویل نشد. در همان شب، نبعه غارت شد. خانههایی ویران گردید و در حدود هفتاد نفر در همان حمله اول کشته شدند. بقیه مردم نبعه با زور و قهر به طرف جنوب یا بقاع بیرون رانده شدند. نبعه شجاع و قهرمان، مظلوم و بیگناه سقوط کرد ولی ظلم و ستم دشمنان حق و خلق ادامه یافت.
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 291