فصل سوم : گفتگـو

بیدادگریها و بی ایمانیها

‏در همان وقت که قافله‌های داغدار و آواره مردم نبعه از خانه‌های خود ظالمانه اخراج ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 291
‏شده و دسته دسته به طرف مناطق مسلمان‌نشین حرکت می‌کردند، در همان حال که ‏‎ ‎‏جوانان حرکت محرومین و روحانیون مبارز همکار مجلس اعلای شیعیان از این مردم ‏‎ ‎‏رنجدیده و محنت کشیده و شریف استقبال کرده آنها را به ماوایی موقت منتقل ‏‎ ‎‏می‌کردند، در همان وقت کارگاه تبلیغاتی کمونیستها و اعوان آنان خود را آماده کرده ‏‎ ‎‏بود، از این شکست نظامی ‌و سیاسی که به دست خود آنها صورت گرفته بود، حداکثر ‏‎ ‎‏استفاده را برده و اهمال و کارشکنی و تحریکات ناجوانمردانه و نابخردانه خود را با ‏‎ ‎‏تظاهر به علاقمندی به مردم نبعه توجیه کرده، آقای صدر و مجلس اعلای شیعیان و ‏‎ ‎‏حرکت محرومین و مردان امل را مسوول این سقوط معرفی کنند. و از این راه ‏‎ ‎‏می‌خواستند رقیب حقیقی خود را از میدان سیاست آینده منطقه بیرون کنند، آنها ‏‎ ‎‏می‌خواستند با ضربه‌ای که به دست جنگجویان خود به حرکت محرومین و امام صدر ‏‎ ‎‏می‌زنند، از قدرت حرکت و مقاومت فلسطین کاسته و آنها را از هرگونه جایگاه و ‏‎ ‎‏پایگاه مردمی‌ محروم کنند. ‏

‏به این دلیل در همان وقت که این مصیبت بزرگ تاریخی به وقوع می‌پیوست ‏‎ ‎‏مغزهای جهنمی‌ کمونیستها و پیروان و همکارانشان نقشه می‌کشیدند که چطور از ‏‎ ‎‏مصیبت این مردم بهره‌برداری کنند. آنها یک نفر از ستمدیدگان را سامان ندادند. ‏

‏همان‌طور که قبلاً هم نبعه را بی پناه گذاردند ولی همة روزنامه‌هاشان و ‏‎ ‎‏رادیوهایشان و دوستدارانشان و خبرگزاریهاشان و مجالسشان همه یک‌باره مشغول ‏‎ ‎‏تهمت و افترا، به آقای صدر و حرکت محرومین شدند تشیع را مذهب خیانت خواندند ‏‎ ‎‏و دستور قتل جوانان امل را صادر کردند و خونها ریختند و ناجوانمردیها کردند و رفته ‏‎ ‎‏رفته به شیعیان و به روحانیون و به مظاهر دینی و مذهبی حمله و ناسزاگویی را آغاز ‏‎ ‎‏نمودند. در این میان منصور قدر سفیر شاه در بیروت و چند ایرانی جاهل و حسود و ‏‎ ‎‏کینه‌ورز نیز بر امواج تهمتها علیه امام صدر و دکتر چمران سوار شده و به رواج آن ‏‎ ‎‏دامن زدند.‏

‏در اینجا باید کمی ‌دقت کرد و قدرت تربیتی حق را مطالعه نمود و معنای کلام ‏‎ ‎‏سیدالشهدا که فرمود «‏‏انی لااعرف اصحابا خیرا من اصحابی‏‏» را درک کرد. توده‌های شیعه ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 292
‏در برج حمود و نبعه صبر و ثبات از خود نشان می‌دهند و خانه و اموال و جوانان خود ‏‎ ‎‏را از دست می‌دهند، تنها امام صدر و مجلس اعلای شیعیان است که برای آنان ‏‎ ‎‏بیمارستان می‌سازد و وسایل زندگی و پایداری و دفاع را فراهم می‌سازد و در هنگام ‏‎ ‎‏بحران مردم را به بقاء و پایداری توصیه می‌کند و هم آنچه در خانه‌هاشان مانده و آنچه ‏‎ ‎‏در دست دوستانشان می‌باشد در خدمت جنگ‌زدگان می‌گذارند؛ با تمام این احوال به ‏‎ ‎‏آنها تهمت خیانت و تسلیم نبعه زده می‌شود، آن هم از طرف کسانی که خود سبب ‏‎ ‎‏سقوط نبعه بودند و از همه بدتر آنکه سعی می‌کنند مقاومت فلسطین را که با خون ‏‎ ‎‏مومنان قدرت یافته، وسیله‌ای علیه شیعیان و رهبری آنان قرار دهند به طوری که هر ‏‎ ‎‏روز با خبری و مصیبتی و حادثه‌ای مواجه می‌شوند. ‏

‏با این‌حال جوانان امل در کنار مقاومت فلسطین و برای دفاع از آنان در خطرناکترین ‏‎ ‎‏نقاط می‌ایستند و شهید می‌دهند و با این‌حال شیعیان در جنوب بار مقاومت فلسطین را ‏‎ ‎‏بر دوش می‌کشند، از آنها حمایت کرده آنها را در دهات و در کاشانه‌های محقر خود ‏‎ ‎‏می‌پذیرند، و با این حال رهبران حرکت محرومین از نقاط خطرناک و مرگبار می‌گذرند ‏‎ ‎‏تا روابط تیره سوریه و فلسطینیها را برطرف کرده و از فشار آنان علیه یکدیگر بکاهند، ‏‎ ‎‏بلکه قدرت آنها را به آنها بازگردانند. ‏

‏برگهای غرورآمیز تاریخ و مظلومیت امام صدر و شیعیان را خون شهیدان و اشک ‏‎ ‎‏یتیمان و سوز شکسته‌دلان و زمینهای حامل قدمهای ثابت و استوار رزمندگان امل ‏‎ ‎‏شهادت خواهد داد و هم اینها خواهند گفت که آنان به حق، یاران علی(ع) و حسین(ع) ‏‎ ‎‏هستند و هم آنها از خدای حق و عدالت خواهند خواست که ظالمان را نبخشاید. چه ‏‎ ‎‏آنها که در کشتار مردم بیگناه قدم برداشتند و چه آنها که در کشتن حقایق پیشقدم ‏‎ ‎‏هستند. روح انقلابی شیعیان و میراث شهادت مسلمانان مومن و بیداری و حق‌طلبی ‏‎ ‎‏محرومان، همه ظالمان و همه اشغالگران متجاوز را در لبنان به وحشت انداخته است. از ‏‎ ‎‏این رو تلاش می‌کنند نطفه سازمان منظم و وسیع شیعیان، بلکه همه محرومان را خفه ‏‎ ‎‏کنند. این امر هسته مرکزی دشمنی با آقای صدر را تشکیل می‌دهد.‏


خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 293

C:\Users\Asus\Pictures\12.JPG

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 294

‏از دشمنان قسم‌خورده اسلام و مسلمین، از جیره‌خواران دربار اعلیحضرت پهلوی و ‏‎ ‎‏از مارکسیستهای بی‌هویت و وطن‌فروش و از مزدوران بعث عراق و لیبی و از ‏‎ ‎‏آخوندهای درباری و ایادی صهیونیستها و امپریالیسم غرب انتظاری جز این ‏‎ ‎‏کینه‌ورزی‌ها و شایعه‌پراکنی‌ها نیست. ولی با معدودی دوستان ساده‌لوح و مدعیان مبارزه ‏‎ ‎‏که از روی حقد و حسد و بی‌خبری و ساده‌اندیشی، آلت دست آتش‌افروزان شده و ‏‎ ‎‏بیانیه‌ها و فحش‌نامه‌های آنان را به نجف و اروپا و ایران گسیل می‌دارند، بلکه اذهان ‏‎ ‎‏امام خمینی و یاران مخلص او و انقلابیون ایران را علیه امام صدر و دکتر چمران ‏‎ ‎‏مشوب سازند، چه باید کرد و چه باید گفت؟ (در جای دیگر به این حقیقت تلخ به ‏‎ ‎‏طور مشروح پرداخته‌ام).‏

‏زمانی که ارمنیان، وحشیانه برای انتقام‌جویی به نبعه حمله کردند و قصد طمع به ‏‎ ‎‏دختران شیعه را داشتند، دختری خود را از طبقه چهارم پرتاب کرد و دیگری در ‏‎ ‎‏صندوقخانه‌اش خود را آتش زد.‏

‏آخرین پایگاه دفاع جوانان امل، حسینیه ‏‏اسرة التاخی‏‏ بود و در آنجا رهبران سازمان، ‏‎ ‎‏قشاقش و محمد فقیه و سلیمان حقیق ناپدید شده و به سرور شهیدان ملحق شدند. این جوانان همان‌ اندازه که مظلوم و بی‌سلاح هستند، همان‌قدر هم‌افتخار می‌آفرینند و ‏‎ ‎‏احساس شرف و عزت دارند زیرا از راه خود منحرف نشدند و یقین دارند که خدای ‏‎ ‎‏بزرگ حامی‌شان و روشن‌کننده حقایق خواهد بود. ‏

‏به زودی مردم خواهند پرسید، چطور با وجود سیزده سازمان چپ و راست مدعی ‏‎ ‎‏انقلابیگری و احزاب متعدد، فقط اهمال امل عامل سقوط و تسلیم نبعه شد؟ مردم ‏‎ ‎‏خواهند گفت پس کرنتینا و مسلخ را یک سال قبل و حتی قبل از ورود ارتش سوریه ‏‎ ‎‏چه کسی تسلیم کرد؟ آیا امل اردوگاه ضبیه و جسر پاشا را تسلیم کرد؟ چرا این احزاب ‏‎ ‎‏از تل زعتر دفاع نکردند؟ دهها کیلومتر از جبل لبنان را با چند ده بزرگ و هزاران سلاح ‏‎ ‎‏و ذخیره و جنگجو چرا در ظرف چند ساعت تسلیم کردند؟ قصه نبعه و حملات ‏‎ ‎‏وحشیانه علیه حرکت محرومین و رهبری آن، بسیار قابل‌تامل است. و چه دردناک است ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 295
‏که یکی از همین ایرانیان که وجود و بقای خود را در سوریه مدیون آقای صدر است‏‎[1]‎‏، ‏‎ ‎‏در نامه‌ای به آیت‌الله خمینی بر آن بود تا ذهن ایشان را نسبت به جنگندگان امل و ‏‎ ‎‏رهبری آنان بدبین ساخته و حتی حاج سیدمصطفی خمینی را علیه آقای صدر بشوراند. ‏‎ ‎‏البته در این کار خود توفیقی نداشت.‏

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 296

  • .منظور آقای جلال الدین فارسی است.