بسمالله
صادق عزیزم قربانت گردم سلام گرم و آتشین مرا بپذیر. دلم خیلی برایت تنگ شده و این چند روزه همواره بیاد تو بودهایم فاطی و نور چشمم غزاله اینجا هستند و آخرین لحظات سپری میشود، گرچه فرصتی نداشتم آنها را به مقدار کافی ببینم. فقط یکبار آنها را به نبعه و تل زعتر بردم تا نمونههای وحشیگری عصر علم و تمدن را ببینند و برای دوستان خود به ارمغان بیاورند. راستی که اوضاع تل زعتر و نبعه گریهآور است، در تل زعتر مقاومت میبینیم و مبارزه و سرسختی و شکست شرافتمندانه، در نبعه حزن و غم مظلومیت، سرقت و تخریب از روی کینه و چقدر وحشیگیری... دو نمونه که بیننده را میلرزاند و آدمی را به گریه میاندازد... یک شب هم آنها به صور آمدند و مقداری مدرسه را تماشا کردند و بعضی اسلایدها را دیدند و خلاصه جای شما خیلی خالی بود.
به هر حال امیدوارم که در امتحانات خود موفق شوی و برای اکمال راه تکاملی خود بیشتر آماده شوی و بعد به لبنان بیایی و کمی همدیگر را ببینیم.
لابد میدانی که مسیحیان متطرف دست راستی برای مبارزه با آقای صدر خیلی تلاش میکنند، حرکةالمحرومین را «حرکت مغبونین» مینامند در دههای جنوبی که فتح کردند به دنبال امل میگشتند که بکشند زیرا فقط امل در جنوب به آنها ضربه زده است. راستی که فقط امل و امام صدر توانستهاند مسیر جنوب را عوض کنند. جنوب
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 324
میرفت که زیر سیطره مسیحیان (به پشتیبانی اسرائیل) درآید و بعد از سقوط طیبه دههای جنوب یکی بعد از دیگری بدست کتائب میافتاد، ولی ایستادگی جوانان امل و شهادت پنج نفر از آنها طایفه شیعه را تکان داد و بعد از انتقاد امام از حافظ اسد، سوریه رسماً موقف گرفت و ضد کتائب نیرو فرستاد، و اتحاد مسیحیان و اسرائیلیان شکسته شد و با تلفات زیاد عقب نشستند. و مسیحیان سبب شکست خود را در موقف تاریخی امام صدر دیدند و شروع به حمله و دشمنی با او نمودند که یکی از تظاهرات آن ایجاد یک سازمان جدید شیعی برای پرکردن خلا رهبری شیعه است.
محسن سلیم و به پشتیبانی بشیر جمیل وارد معرکه شدهاند و رادیو و تلویزیون و دستگاههای چپ و راست نیز آنها را بزرگ میکنند، رئیسجمهور لبنان آنها را میپذیرد تا به نمایندگی شیعه درباره جنوب با رئیس مذاکره کنند. و حتی شیخ حسن خالد مفتی سنیها نیز آنها را میپذیرد تا به نام شیعه سخن بگویند. و راستی که اینها هنوز کافی نیست که گمراه شده و منافقها و دشمنهای صدر چشم باز کنند و حقایق روشن را ببینند اینها خفقان گرفتهاند و الآن هجوم بر صدر از این ناحیه است که چرا او با فلسطینیها همکاری میکند؟ چرا دم از مقاومت فتح میزند؟ و گروه گروه از لبنانیان به این علت به او حمله میکنند و یا به دشمنان او میپیوندند و از طرف دیگراحزاب چپ و جناح چپ مقاومت همچنان به صدر فحش میدهند، تهمت میزنند دروغپراکنی میکنند، و خجالت نمیکشند که بعضی از آنها حتی اتهام میزنند که شهدای امل در صف کتائب بودهاند. و به دست مقاومت کشته شدهاند. و عجیب اینکه رهبری مقاومت هم حرفی نمیزند، جوابی نمیدهد و نمیخواهد با چپ درگیری به عمل آورد و چقدر بزرگی میخواهد! چقدر بخشش! چقدر بلندنظری از طرف آقای صدر که همه این بیعدالتیها و این ظلمها و این جنایتها را ببیند و باز هم در خط اساسی خود بماند و دم از مقاومت بزند و برای دفاع از مقاومت با کتائب بجنگد و شهید بدهد و دشمنی مسیحیان را به خود بخرد و همه عالم را از چپ و راست ضد خود برانگیزد و به فکر سیاستمداری نیافتد، مصالح خود را، نام خود را، منافع طایفه خود را سلامت و حیات خود را و همه چیز خود را بخاطر هدف فدا کند و یک ذره از
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 325
راه خود منحرف نشود و تحتتاثیر دوست و دشمن قرار نگیرد. عمل انعکاس انجام ندهد، با دیدی خدایی به دنیا و آنچه میگذرد نگاه کند و از سلسله ارزشهای خدایی قدمیفراتر ننهد... راستی که ظرفیت و شخصیت میخواهد، فداکاری و بلندنظری میخواهد، عشق و عرفان میخواهد، احتیاج به چیزهایی دارد که در چنته دنیاداران و دنیاخواهان نیست... خدا نگاهبانش باد...
از حال من بخواهی بد نیستم، هنوز زندهام و این خود معجزه است کسی که همه روزه به دریای مرگ فرو میرود کسی که زیر رگبار گلولهها زندگی میکند کسی که دشمنان به قتلش کمین کرده و همه جا دام افکندهاند... و باز هم این آدم زنده باشد راستی که معجزهای است و گاهی احساس کردهام که من به سوی مرگ میتازم و مرگ از من میگریزد.
در کشمکش زندگی فرصت ندارم فکر کنم چه میگذرد و این خود نعمت بزرگی است و راستی که نمیدانم خدای را چگونه شکر کنم که وقتی و فرصتی برای فکر کردن برای من نگذاشته است، زیرا دردها و غمها غیرقابل تحمل بود... اما در کوران زندگی و کشمکشهای حیات گویی که خواب و خیال است، گویی که چرخ فلک به سرعت میچرخد و در میان طوفانها و رعد و برقها و شلوغی و پلوغی آدمی مات و مبهوت شده است و نمیداند چه میگذرد؟ و چه میشود؟ و به کجا میرود؟ و سرنوشت چه تیری به کمان کشیده است؟ فقط میبینم که تاریخها و سرگذشتها و فراز و نشیبها میآیند و میروند و ما همه را در خواب و خیال میبینیم... نمیدانم... شاید وقتی از این خواب و خیال برخیزیم که قدم به صحنه مرگ بگذاریم و تازه حقایق را بفهمیم. سلام مرا به همه دوستان برسان.
دوستدار تو مصطفی
***
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 326