فصل چهارم : نامه های دکتر چمران... اسناد و مدارک

نامه (4)

‏بسم‌الله‏‎[1]‎

‏صادق عزیزم قربانت گردم سلام گرم و آتشین مرا بپذیر. دلم خیلی برایت تنگ شده ‏‎ ‎‏و این چند روزه همواره بیاد تو بوده‌ایم فاطی و نور چشمم غزاله اینجا هستند و آخرین ‏‎ ‎‏لحظات سپری می‌شود، گرچه فرصتی نداشتم آنها را به مقدار کافی ببینم. فقط یکبار ‏‎ ‎‏آنها را به نبعه و تل زعتر بردم تا نمونه‌های وحشی‌گری عصر علم و تمدن را ببینند و ‏‎ ‎‏برای دوستان خود به ارمغان بیاورند. راستی که اوضاع تل زعتر و نبعه گریه‌آور است، ‏‎ ‎‏در تل زعتر مقاومت می‌بینیم و مبارزه و سرسختی و شکست شرافتمندانه، در نبعه حزن ‏‎ ‎‏و غم مظلومیت، سرقت و تخریب از روی کینه و چقدر وحشیگیری... دو نمونه که ‏‎ ‎‏بیننده را می‌لرزاند و آدمی ‌را به گریه می‌اندازد... یک شب هم آنها به صور آمدند و ‏‎ ‎‏مقداری مدرسه را تماشا کردند و بعضی اسلایدها را دیدند و خلاصه جای شما خیلی ‏‎ ‎‏خالی بود.‏

‏به هر حال امیدوارم که در امتحانات خود موفق شوی و برای اکمال راه تکاملی ‏‎ ‎‏خود بیشتر آماده شوی و بعد به لبنان بیایی و کمی ‌همدیگر را ببینیم.‏

‏لابد می‌دانی که مسیحیان متطرف دست راستی برای مبارزه با آقای صدر خیلی ‏‎ ‎‏تلاش می‌کنند، ‏‏حرکةالمحرومین‏‏ را «حرکت مغبونین» می‌نامند در ده‌های جنوبی که فتح ‏‎ ‎‏کردند به دنبال امل می‌گشتند که بکشند زیرا فقط امل در جنوب به آنها ضربه زده ‏‎ ‎‏است. راستی که فقط امل و امام صدر توانسته‌اند مسیر جنوب را عوض کنند. جنوب ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 324
‏می‌رفت که زیر سیطره مسیحیان (به پشتیبانی اسرائیل) درآید و بعد از سقوط طیبه ‏‎ ‎‏ده‌های جنوب یکی بعد از دیگری بدست کتائب می‌افتاد، ولی ایستادگی جوانان امل و ‏‎ ‎‏شهادت پنج نفر از آنها طایفه شیعه را تکان داد و بعد از انتقاد امام از حافظ اسد، سوریه ‏‎ ‎‏رسماً موقف گرفت و ضد کتائب نیرو فرستاد، و اتحاد مسیحیان و اسرائیلیان شکسته ‏‎ ‎‏شد و با تلفات زیاد عقب نشستند. و مسیحیان سبب شکست خود را در موقف تاریخی ‏‎ ‎‏امام صدر دیدند و شروع به حمله و دشمنی با او نمودند که یکی از تظاهرات آن ایجاد ‏‎ ‎‏یک سازمان جدید شیعی برای پرکردن خلا رهبری شیعه است. ‏

‏محسن سلیم و به پشتیبانی بشیر جمیل وارد معرکه شده‌اند و رادیو و تلویزیون و ‏‎ ‎‏دستگاههای چپ و راست نیز آنها را بزرگ می‌کنند، رئیس‌جمهور لبنان آنها را می‌پذیرد ‏‎ ‎‏تا به نمایندگی شیعه درباره جنوب با رئیس مذاکره کنند. و حتی شیخ حسن خالد مفتی ‏‎ ‎‏سنی‌ها نیز آنها را می‌پذیرد تا به نام شیعه سخن بگویند. و راستی که اینها هنوز کافی ‏‎ ‎‏نیست که گمراه شده و منافق‌ها و دشمن‌های صدر چشم باز کنند و حقایق روشن را ‏‎ ‎‏ببینند اینها خفقان گرفته‌اند و الآن هجوم بر صدر از این ناحیه است که چرا او با ‏‎ ‎‏فلسطینی‌ها همکاری می‌کند؟ چرا دم از مقاومت فتح می‌زند؟ و گروه گروه از لبنانیان ‏‎ ‎‏به این علت به او حمله می‌کنند و یا به دشمنان او می‌پیوندند و از طرف دیگراحزاب ‏‎ ‎‏چپ و جناح چپ مقاومت همچنان به صدر فحش می‌دهند، تهمت می‌زنند ‏‎ ‎‏دروغ‌پراکنی می‌کنند، و خجالت نمی‌کشند که بعضی از آنها حتی اتهام می‌زنند که ‏‎ ‎‏شهدای امل در صف کتائب بوده‌اند. و به دست مقاومت کشته شده‌اند. و عجیب اینکه ‏‎ ‎‏رهبری مقاومت هم حرفی نمی‌زند، جوابی نمی‌دهد و نمی‌خواهد با چپ درگیری به ‏‎ ‎‏عمل آورد و چقدر بزرگی می‌خواهد! چقدر بخشش! چقدر بلندنظری از طرف آقای ‏‎ ‎‏صدر که همه این بی‌عدالتی‌ها و این ظلم‌ها و این جنایت‌ها را ببیند و باز هم در خط ‏‎ ‎‏اساسی خود بماند و دم از مقاومت بزند و برای دفاع از مقاومت با کتائب بجنگد و ‏‎ ‎‏شهید بدهد و دشمنی مسیحیان را به خود بخرد و همه عالم را از چپ و راست ضد ‏‎ ‎‏خود برانگیزد و به فکر سیاستمداری نیافتد، مصالح خود را، نام خود را، منافع طایفه ‏‎ ‎‏خود را سلامت و حیات خود را و همه چیز خود را بخاطر هدف فدا کند و یک ذره از ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 325
‏راه خود منحرف نشود و تحت‌تاثیر دوست و دشمن قرار نگیرد. عمل انعکاس انجام ‏‎ ‎‏ندهد، با دیدی خدایی به دنیا و آنچه می‌گذرد نگاه کند و از سلسله ارزش‌های خدایی ‏‎ ‎‏قدمی‌فراتر ننهد... راستی که ظرفیت و شخصیت می‌خواهد، فداکاری و بلندنظری ‏‎ ‎‏می‌خواهد، عشق و عرفان می‌خواهد، احتیاج به چیزهایی دارد که در چنته دنیاداران و ‏‎ ‎‏دنیاخواهان نیست... خدا نگاهبانش باد...‏

‏از حال من بخواهی بد نیستم، هنوز زنده‌ام و این خود معجزه است کسی که همه ‏‎ ‎‏روزه به دریای مرگ فرو می‌رود کسی که زیر رگبار گلوله‌ها زندگی می‌کند کسی که ‏‎ ‎‏دشمنان به قتلش کمین کرده و همه جا دام افکنده‌اند... و باز هم این آدم زنده باشد ‏‎ ‎‏راستی که معجزه‌ای است و گاهی احساس کرده‌ام که من به سوی مرگ می‌تازم و مرگ از من می‌گریزد.‏

‏در کشمکش زندگی فرصت ندارم فکر کنم چه می‌گذرد و این خود نعمت بزرگی ‏‎ ‎‏است و راستی که نمی‌دانم خدای را چگونه شکر کنم که وقتی و فرصتی برای فکر ‏‎ ‎‏کردن برای من نگذاشته است، زیرا دردها و غم‌ها غیرقابل تحمل بود... اما در کوران ‏‎ ‎‏زندگی و کشمکش‌های حیات گویی که خواب و خیال است، گویی که چرخ فلک به ‏‎ ‎‏سرعت می‌چرخد و در میان طوفان‌ها و رعد و برق‌ها و شلوغی‌ و پلوغی آدمی ‌مات و ‏‎ ‎‏مبهوت شده است و نمی‌داند چه می‌گذرد؟ و چه می‌شود؟ و به کجا می‌رود؟ و ‏‎ ‎‏سرنوشت چه تیری به کمان کشیده است؟ فقط می‌بینم که تاریخ‌ها و سرگذشت‌ها و ‏‎ ‎‏فراز و نشیب‌ها می‌آیند و می‌روند و ما همه را در خواب و خیال می‌بینیم... نمی‌دانم... ‏‎ ‎‏شاید وقتی از این خواب و خیال برخیزیم که قدم به صحنه مرگ بگذاریم و تازه حقایق ‏‎ ‎‏را بفهمیم. سلام مرا به همه دوستان برسان.‏

‏دوستدار تو مصطفی‏

‏***‏

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 326

  • . تاریخ تقریبی نامه: بهار سال 1356.