فصل چهارم : نامه های دکتر چمران... اسناد و مدارک

توطئه بزرگ

‏باید سبب اصلی این جنگ‌ها را بررسی کرد و از تاریخ عبرت گرفت از انفجار بین ‏‎ ‎‏مقاومت و سوریه چه کسانی سود خواهند برد؟ جز آمریکا و اسرائیل! و چرا بعضی ‏‎ ‎‏سیاست‌بازها این همه اصرار دارند تا به انواع حیل رابطه سوریه و مقاومت را هرچه ‏‎ ‎‏بیشتر تیره کنند و راهی برای سازش باقی نگذارند؟ مگر سوریه بزرگترین قدرت ‏‎ ‎‏خاورمیانه پشتیبان مقاومت نبوده و نیست؟ در بین کشورهای عربی کدام کشور به ‏‎ ‎‏مقاومت نزدیک‌تر است؟ مصر؟ عراق؟ لیبی؟ اردن؟ سعودی و کویت؟... چرا باید ‏‎ ‎‏آخرین پشتیبان مقاومت نیز به دشمن مقاومت تبدیل گردد؟ عده‌ای شعار می‌دادند که ‏‎ ‎‏کشتن سوری بهتر از اسرائیلی است! و یکی از بزرگان مقاومت گفته بود، اگر اسرائیل ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 346
‏بر جنوب لبنان مسلط شود بهتر از تسلط سوری است!...‏

‏عجیب‌تر این‌که جنبلاط رهبر احزاب چپ به جامعه دول عرب و به فرانسه و به ‏‎ ‎‏آمریکا و روسیه شکایت برد که چه‌طور ساکت می‌نشینند تا سوریه وارد لبنان شود؟ ‏‎ ‎‏یعنی به نوعی از انحاء آنها را تحریک می‌کرد که در امور لبنان ضد دخالت سوریه، ‏‎ ‎‏مداخله کنند! از یک طرف سوریه را عمیل آمریکا (دست‌نشانده) می‌خواندند. از طرف ‏‎ ‎‏دیگر به آمریکا شکایت می‌کردند که مانع دخول سوریه شود! راستی چه دنیایی! آن‌طور ‏‎ ‎‏با تبلیغات دروغ و هوچی‌بازی اذهان مردم را مشوب کرده بودند که کسی جرات دم ‏‎ ‎‏زدن نداشت. هر کس مخالف چپ باشد حتماً دست‌راستی و کتائبی است! حتی جوانان ‏‎ ‎‏حرکةالمحرومین‏‏ که هنوز بزرگترین و بهترین جنگندگان مناطق شیعه‌نشین در مقابل ‏‎ ‎‏کتائبی‌ها هستند و تا به حال ده‌ها شهید داده‌اند و از شب تا صبح در میان سنگرهای ‏‎ ‎‏تاریک پشت کیسه‌های شن می‌جنگند! و عجیب‌تر از عجیب آن‌که چند وقت پیش ‏‎ ‎‏جنبلاط با بشیر جمیل رهبر کتائب جلسه‌ای طویل و دوستانه تشکیل داد! بشیر جمیل ‏‎ ‎‏فرمانده جنگی کتائب و مسوول خونریزی و حشیانه و جنایت‌کارانه «سبت اسود» (شنبه ‏‎ ‎‏سیاه) در بیروت بود و بزرگترین جنایتکار جنگ‌های داخلی لبنان لقب داشت... یک‌باره ‏‎ ‎‏با جنبلاط نشست. تغییر ماهیت داد! و دفعتاً جنبلاط کشف کرد که بشیر جمیل وطنی و ‏‎ ‎‏تقدمی ‌است! (یعنی وطن‌پرست و مترقی) و برنامه‌های اصلاحی احزاب چپ را قبول ‏‎ ‎‏داشت! همه لبه تیز حمله متوجه سوریه شد! سوریه خائن و دست‌نشانده آمریکا و ‏‎ ‎‏انعزالی است (صفتی که فقط به کتائب نسبت می‌دادند و از فحش بدتر بود). حافظ اسد ‏‎ ‎‏علوی و شیعه است (که این خود نوعی اهانت نزد قسمتی از عرب به شمار می‌آید) ‏‎ ‎‏امام موسی صدر نیز دست‌نشانده سوریه قلمداد گردید! و به سختی مورد شتم و ‏‎ ‎‏بی‌حرمتی احزاب چپ قرار گرفت و متهم شد که می‌خواهد جیش شیعی تشکیل دهد ‏‎ ‎‏و افسران شیعه را که در ارتش لبنان عربی اکثریت داشتند در این ارتش شیعی جمع ‏‎ ‎‏کند!‏

‏افسران معروف و قهرمان شیعه نظیر رائد حسین عواد (اولین فرمانده که مقر فرنجیه ‏‎ ‎‏را به توپ بست و او را فراری داد، و دقیق‌ترین افسران توپخانه که از فاصله 19 ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 347
‏کیلومتری هدف را به دقت می‌زند) و امین قاسم (فرمانده جنگ‌های جبل) و ابراهیم ‏‎ ‎‏شاهین و غیره... مورد حقد و حسد احزاب چپ قرار گرفتند. به دنباله این اتهامات، ‏‎ ‎‏روزی که احمد خطیب برای زیارت به خانه امام موسی آمده بود نتوانست ناراحتی ‏‎ ‎‏خود را کتمان کند و گفت شنیده‌ام یا امام که می‌خواهید ارتش شیعی به وجود آورید! ‏‎ ‎‏امام در جواب او گفت «من از ایجاد ارتش شیعی به همان درجه اکراه دارم که از ایجاد ‏‎ ‎‏ارتش مارونی، یا سنی، یا دروزی، من معتقد به وحدت لبنان و وحدت ارتش لبنانم» و ‏‎ ‎‏بیان امام اشاره بود به ارتش مارونی‌ها توسط برکات و زغرتاوی‌ها و ارتش فخرالدین ‏‎ ‎‏متعلق به جنبلاط و درزی‌ها... ‏

‏بزرگترین توطئه توسط آمریکا طرح شده و با مهارت تمام به منصه ظهور می‌رسید ‏‎ ‎‏و آن این‌که سوریه به مشکلات پیچیده لبنان آلوده شود ـ آن‌گاه انفجار بین مقاومت و ‏‎ ‎‏سوریه و سپس تصفیه مقاومت توسط سوریه ـ و بعد عکس‌العمل شدید مردم سوریه ‏‎ ‎‏ضد نظام موجود یا کودتا برای سقوط حافظ اسد و تجزیه سوریه به مناطق سنی، ‏‎ ‎‏علوی، دروزی و غیره... برنامه استعمار فقط تقسیم لبنان و ایجاد حکومت مارونی ‏‎ ‎‏(اسرائیل ثانی) نبود ـ بلکه طرح آنها علاوه بر تقسیم لبنان، تجزیه و تقسیم سوریه را نیز ‏‎ ‎‏در سر می‌پرورانید... و این برنامه سوم با موفقیت تمام قدم‌به‌قدم جلو می‌رفت و اعمال ‏‎ ‎‏وحشیانه چپ و راست و انفجارهای همه‌روزه و کشت‌ و‏‎ ‎‏کشتارهای بی‌حساب، پیروزی ‏‎ ‎‏این برنامه استعماری را تامین می‌کرد ـ و آن‌قدر شعارهای تند و انقلابی‌نما و جار و ‏‎ ‎‏جنجال‌های تبلیغاتی فضا را مسموم کرده بود که فکر و عقل سالمی ‌باقی نگذاشته بود... ‏‎ ‎‏فقط امام موسی صدر در معرکه مانده بود که به هر دو طرف فریاد می‌زد و آنها را از ‏‎ ‎‏خطر انفجار برحذر می‌داشت، ولی افسوس که فریاد او همراه با ضجه ضمیر لبنان در ‏‎ ‎‏برابر طوفانی از هوچی‌گری و جاروجنجال از بین می‌رفت و به گوش کسی نمی‌رسید. ‏‎ ‎‏بالاخره امام موفق شد که ابوعمار رهبر مقاومت را نزد حافظ اسد ببرد و در حضور امام ‏‎ ‎‏ـ یک جلسه 7 ساعته تشکیل شد که اسد و ابوعمار درد و دل‌های خود را بی‌پرده بیان ‏‎ ‎‏می‌کردند و امام به عنوان قاضی یا میانجی آن دو را مصالحه می‌داد، همچون جراح بر ‏‎ ‎‏دل پردردشان نشتر می‌زد تا شکوه‌های خود را بازگو کنند و همچون طبیب مرهم ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 348
‏می‌گذاشت تا دردها را تسکین بخشد... اما تحریکات داخلی و خارجی بحران را ‏‎ ‎‏هم‌چنان با قدرت‌ به پیش می‌راند و خطر انفجار هر روز بیشتر می‌شد. در طی مراسم ‏‎ ‎‏باشکوهی که ‏‏حرکةالمحرومین‏‏ به خاطر سالگرد اولین شهید خود تشکیل داده بود و ‏‎ ‎‏عده‌ای از بزرگان و من‌جمله ابوعمار حضور داشتند، امام موسی هنگام سخنرانی خود، ‏‎ ‎‏ابوعمار را مورد عتاب قرار داد و او را از خطر احزاب چپ و انفجار با سوریه برحذر ‏‎ ‎‏داشت به خصوص اعلام کرد پشتیبانی احزاب چپ از مقاومت از روی مصالح شخصی ‏‎ ‎‏و تجارتی است در حالیکه ما نه بخاطر تجارت و نه بخاطر مناقشه خاص ـ بلکه بخاطر ‏‎ ‎‏ایمان به آزادی فلسطین و قدس و ایمان به انقلاب فلسطین از شما پشتیبانی کرده‌ایم و ‏‎ ‎‏می‌کنیم. ما همیشه در کنار شما بوده‌ایم ـ همیشه به شما کمک کرده‌ایم ـ هنگام آزاد ‏‎ ‎‏کردن قدس نیز در کنار شما خواهیم بود...‏

‏اما این انتقادات خالصانه امام موسی و تحذیر ابوعمار از خطر انفجار، باعث ‏‎ ‎‏ناراحتی شدید احزاب چپ و حزب کمونیست شد و سیل تهمت و ناسزا به طرف امام ‏‎ ‎‏سرازیر گردید... ایذاء و اذیت [علیه] اعضای ‏‏حرکةالمحرومین‏‏ شدت گرفت... و توطئه ‏‎ ‎‏خطرناک استعمار پیروز شد و چیزی که نباید اتفاق بیافتد، اتفاق افتاد... و آن انفجار بین ‏‎ ‎‏مقاومت فلسطینی و ارتش سوریه بود.‏

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 349