باید سبب اصلی این جنگها را بررسی کرد و از تاریخ عبرت گرفت از انفجار بین مقاومت و سوریه چه کسانی سود خواهند برد؟ جز آمریکا و اسرائیل! و چرا بعضی سیاستبازها این همه اصرار دارند تا به انواع حیل رابطه سوریه و مقاومت را هرچه بیشتر تیره کنند و راهی برای سازش باقی نگذارند؟ مگر سوریه بزرگترین قدرت خاورمیانه پشتیبان مقاومت نبوده و نیست؟ در بین کشورهای عربی کدام کشور به مقاومت نزدیکتر است؟ مصر؟ عراق؟ لیبی؟ اردن؟ سعودی و کویت؟... چرا باید آخرین پشتیبان مقاومت نیز به دشمن مقاومت تبدیل گردد؟ عدهای شعار میدادند که کشتن سوری بهتر از اسرائیلی است! و یکی از بزرگان مقاومت گفته بود، اگر اسرائیل
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 346
بر جنوب لبنان مسلط شود بهتر از تسلط سوری است!...
عجیبتر اینکه جنبلاط رهبر احزاب چپ به جامعه دول عرب و به فرانسه و به آمریکا و روسیه شکایت برد که چهطور ساکت مینشینند تا سوریه وارد لبنان شود؟ یعنی به نوعی از انحاء آنها را تحریک میکرد که در امور لبنان ضد دخالت سوریه، مداخله کنند! از یک طرف سوریه را عمیل آمریکا (دستنشانده) میخواندند. از طرف دیگر به آمریکا شکایت میکردند که مانع دخول سوریه شود! راستی چه دنیایی! آنطور با تبلیغات دروغ و هوچیبازی اذهان مردم را مشوب کرده بودند که کسی جرات دم زدن نداشت. هر کس مخالف چپ باشد حتماً دستراستی و کتائبی است! حتی جوانان حرکةالمحرومین که هنوز بزرگترین و بهترین جنگندگان مناطق شیعهنشین در مقابل کتائبیها هستند و تا به حال دهها شهید دادهاند و از شب تا صبح در میان سنگرهای تاریک پشت کیسههای شن میجنگند! و عجیبتر از عجیب آنکه چند وقت پیش جنبلاط با بشیر جمیل رهبر کتائب جلسهای طویل و دوستانه تشکیل داد! بشیر جمیل فرمانده جنگی کتائب و مسوول خونریزی و حشیانه و جنایتکارانه «سبت اسود» (شنبه سیاه) در بیروت بود و بزرگترین جنایتکار جنگهای داخلی لبنان لقب داشت... یکباره با جنبلاط نشست. تغییر ماهیت داد! و دفعتاً جنبلاط کشف کرد که بشیر جمیل وطنی و تقدمی است! (یعنی وطنپرست و مترقی) و برنامههای اصلاحی احزاب چپ را قبول داشت! همه لبه تیز حمله متوجه سوریه شد! سوریه خائن و دستنشانده آمریکا و انعزالی است (صفتی که فقط به کتائب نسبت میدادند و از فحش بدتر بود). حافظ اسد علوی و شیعه است (که این خود نوعی اهانت نزد قسمتی از عرب به شمار میآید) امام موسی صدر نیز دستنشانده سوریه قلمداد گردید! و به سختی مورد شتم و بیحرمتی احزاب چپ قرار گرفت و متهم شد که میخواهد جیش شیعی تشکیل دهد و افسران شیعه را که در ارتش لبنان عربی اکثریت داشتند در این ارتش شیعی جمع کند!
افسران معروف و قهرمان شیعه نظیر رائد حسین عواد (اولین فرمانده که مقر فرنجیه را به توپ بست و او را فراری داد، و دقیقترین افسران توپخانه که از فاصله 19
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 347
کیلومتری هدف را به دقت میزند) و امین قاسم (فرمانده جنگهای جبل) و ابراهیم شاهین و غیره... مورد حقد و حسد احزاب چپ قرار گرفتند. به دنباله این اتهامات، روزی که احمد خطیب برای زیارت به خانه امام موسی آمده بود نتوانست ناراحتی خود را کتمان کند و گفت شنیدهام یا امام که میخواهید ارتش شیعی به وجود آورید! امام در جواب او گفت «من از ایجاد ارتش شیعی به همان درجه اکراه دارم که از ایجاد ارتش مارونی، یا سنی، یا دروزی، من معتقد به وحدت لبنان و وحدت ارتش لبنانم» و بیان امام اشاره بود به ارتش مارونیها توسط برکات و زغرتاویها و ارتش فخرالدین متعلق به جنبلاط و درزیها...
بزرگترین توطئه توسط آمریکا طرح شده و با مهارت تمام به منصه ظهور میرسید و آن اینکه سوریه به مشکلات پیچیده لبنان آلوده شود ـ آنگاه انفجار بین مقاومت و سوریه و سپس تصفیه مقاومت توسط سوریه ـ و بعد عکسالعمل شدید مردم سوریه ضد نظام موجود یا کودتا برای سقوط حافظ اسد و تجزیه سوریه به مناطق سنی، علوی، دروزی و غیره... برنامه استعمار فقط تقسیم لبنان و ایجاد حکومت مارونی (اسرائیل ثانی) نبود ـ بلکه طرح آنها علاوه بر تقسیم لبنان، تجزیه و تقسیم سوریه را نیز در سر میپرورانید... و این برنامه سوم با موفقیت تمام قدمبهقدم جلو میرفت و اعمال وحشیانه چپ و راست و انفجارهای همهروزه و کشت و کشتارهای بیحساب، پیروزی این برنامه استعماری را تامین میکرد ـ و آنقدر شعارهای تند و انقلابینما و جار و جنجالهای تبلیغاتی فضا را مسموم کرده بود که فکر و عقل سالمی باقی نگذاشته بود... فقط امام موسی صدر در معرکه مانده بود که به هر دو طرف فریاد میزد و آنها را از خطر انفجار برحذر میداشت، ولی افسوس که فریاد او همراه با ضجه ضمیر لبنان در برابر طوفانی از هوچیگری و جاروجنجال از بین میرفت و به گوش کسی نمیرسید. بالاخره امام موفق شد که ابوعمار رهبر مقاومت را نزد حافظ اسد ببرد و در حضور امام ـ یک جلسه 7 ساعته تشکیل شد که اسد و ابوعمار درد و دلهای خود را بیپرده بیان میکردند و امام به عنوان قاضی یا میانجی آن دو را مصالحه میداد، همچون جراح بر دل پردردشان نشتر میزد تا شکوههای خود را بازگو کنند و همچون طبیب مرهم
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 348
میگذاشت تا دردها را تسکین بخشد... اما تحریکات داخلی و خارجی بحران را همچنان با قدرت به پیش میراند و خطر انفجار هر روز بیشتر میشد. در طی مراسم باشکوهی که حرکةالمحرومین به خاطر سالگرد اولین شهید خود تشکیل داده بود و عدهای از بزرگان و منجمله ابوعمار حضور داشتند، امام موسی هنگام سخنرانی خود، ابوعمار را مورد عتاب قرار داد و او را از خطر احزاب چپ و انفجار با سوریه برحذر داشت به خصوص اعلام کرد پشتیبانی احزاب چپ از مقاومت از روی مصالح شخصی و تجارتی است در حالیکه ما نه بخاطر تجارت و نه بخاطر مناقشه خاص ـ بلکه بخاطر ایمان به آزادی فلسطین و قدس و ایمان به انقلاب فلسطین از شما پشتیبانی کردهایم و میکنیم. ما همیشه در کنار شما بودهایم ـ همیشه به شما کمک کردهایم ـ هنگام آزاد کردن قدس نیز در کنار شما خواهیم بود...
اما این انتقادات خالصانه امام موسی و تحذیر ابوعمار از خطر انفجار، باعث ناراحتی شدید احزاب چپ و حزب کمونیست شد و سیل تهمت و ناسزا به طرف امام سرازیر گردید... ایذاء و اذیت [علیه] اعضای حرکةالمحرومین شدت گرفت... و توطئه خطرناک استعمار پیروز شد و چیزی که نباید اتفاق بیافتد، اتفاق افتاد... و آن انفجار بین مقاومت فلسطینی و ارتش سوریه بود.
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 349