فصل چهارم : نامه های دکتر چمران... اسناد و مدارک

نامه (9)

‏بسم‌الله‏‎[1]‎

‏صادق مهربانم سلام دردآلود مرا بپذیر دلم سخت گرفته و روحم پژمرده و قلبم ‏‎ ‎‏شکسته است.‏

‏خوش می‌داشتم که در کنارم بودی و می‌توانستم کمی ‌با تو راز و نیاز کنم و ‏‎ ‎‏عقده‌های درونی خود را بازنمایم و از فشار غم و درد بر قلبم بکاهم. تو می‌دانی که از ‏‎ ‎‏مرگ نمی‌ترسم و از شکست نمی‌هراسم و در مقابل ظلم و زور تسلیم نمی‌شوم و جز ‏‎ ‎‏در برابر خدای بزرگ و حق و حقیقت در برابر هیچ چیز تعظیم نمی‌کنم... و تو می‌دانی ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 355
‏که ناراحتی من به علت مصائب و مشکلات و تحمل درد و رنج و حتی شکست و ‏‎ ‎‏مرگ نیست، من همه آنها را با آغوش باز استقبال می‌کنم، تو می‍دانی که من زادة غمم و ‏‎ ‎‏پرداخته درد و رنج و به دریای مرگ غوطه می‌خورم تا به ساحل نجات برسم... تو ‏‎ ‎‏می‌دانی که از همه‌چیز خود دست شسته‌ام، دنیا را سه طلاقه کرده‌ام، از همه علایق قلبی ‏‎ ‎‏سخت بریده‌ام و بنابراین قبول شکست و مرگ خیلی ساده و زیباست... و راست ‏‎ ‎‏می‌گویم که همیشه آرزوی شهادت دارم و اعتراف می‌کنم که گاهگاهی به امید شهادت، ‏‎ ‎‏خود را به خطرهای حتمی ‌می‌اندازم، قضای پروردگار چه بوده است که مرا تا به حال ‏‎ ‎‏حفظ کرده است، ناراحتی من از ظلم و جنایتی است که اکنون بر محرومین و دردمندان ‏‎ ‎‏و بخصوص شیعیان در لبنان می‌گذرد، ظلم و جنایتی که سابقه 1400 ساله دارد، ظلم و ‏‎ ‎‏جنایتی که ریشه فلسفی و تاریخی دارد که با حقد و کینه ریشه گرفته و در لباس ‏‎ ‎‏اختلافات دینی و مذهبی آراسته شده، و استعمار و استثمار و استحمار نیز بر آن افزوده ‏‎ ‎‏گشته، قتل شهید اول و شهید ثانی و قتل عام‌های صلاح‌الدین ایوبی از شیعیان و هجوم ‏‎ ‎‏جزار به حبل عامل و قتل عام شیعیان و تخریب جبل عامل، و روشن کردن نانوایی‌های ‏‎ ‎‏عکا با کتاب‌های علماء جبل عامل به مدت یک هفته (به جای هیزم) جنایات متعصبین ‏‎ ‎‏ترک عثمانی علیه شیعیان، فرار علماء شیعه از جبل عامل و قتل هر شیعه تا آنجا که ‏‎ ‎‏لغت شیعه برافتاد و شیعیان خود را موالی خواندند (و هنوز هستند دیگرانی که شیعه را ‏‎ ‎‏به استهزاء به این اسم موالی می‌خوانند) بعد استعمار فرانسه و تعیین همه امتیازات برای ‏‎ ‎‏مسیحی‌ها و مقداری برای سنی‌ها و فقر و محرومیت برای شیعیان، تا امروز که خود ‏‎ ‎‏شاهد ظلم و جنایت از همه اطراف ضدشیعیان هستم و نمی‌توانم تحمل کنم، و سکوت ‏‎ ‎‏نیز نمی‌توانم و عقده حقارت نیز ندارم (همانطور که برخی از شیعیان لبنان عقده ‏‎ ‎‏حقارت در برابر دیگران دارند، خود را پست‌تر می‌شمرند، با مسیحی یا سنی ازدواج ‏‎ ‎‏می‌کنند تا به مقام و منزلت و شخصیت برسند، در برابر یک مسیحی احساس کوچکی ‏‎ ‎‏ذاتی می‌کنند، و این خصیصه در تمام شئون نظامی، اجتماعی، فرهنگی آنها نمایان ‏‎ ‎‏است) من به رسالت علی(ع) و حسین(ع) افتخار می‌کنم و هیچ وحشتی ندارم که مرا به ‏‎ ‎‏وابستگی به این دو شخصیت متهم کنند. بلکه خود مغرورانه فریاد می‌زنم و به علی(ع) ‏‎ ‎
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 356
‏و به حسین(ع) افتخار می‌کنم، و مشاهده می‌کنم که چطور سخنان من درباره علی(ع) و ‏‎ ‎‏حسین(ع) در روح و قلب جوانان شیعه تاثیر می‌کند و می‌فهمم که اینان روحشان تشنه ‏‎ ‎‏علی(ع) و حسین(ع) است ولی جرات ابراز ندارند، احساس حقارت اجازه نمی‌دهد، ‏‎ ‎‏ولی وقتی می‌بیند کسی دیگر با شجاعت و صراحت و بدون عقده از علی(ع) و ‏‎ ‎‏حسین(ع) دفاع می‌کند او را دوست می‌دارند به سخنانش گوش فرا می‌دهند، روحشان ‏‎ ‎‏و قلبشان شکفته می‌شود، به تحریک و مبارزه در می‌آیند از زاویه سکون و ذلت بیرون ‏‎ ‎‏می‌آیند و رهسپار شهادت می‌شوند.‏

‏من نمی‌توانم این ظلم و جنایت را تحمل کنم، و سکوت نیز نمی‌توانم، گرچه دوستان ‏‎ ‎‏مومن و مبارزم در ‏‏حرکةالمحرومین‏‏ ، اکثر نوشته‌ها و درس‌های مرا برای کادرها به ‏‎ ‎‏مصلحت نمی‌دانند، به خاطر اینکه دیگران ما را به طایفی متهم نکنند. در یک درس ‏‎ ‎‏سخن از فلسفه شیعه و تاکید شیعه بر عدالت بود که در آن شرح داده‌ام که عدل و ‏‎ ‎‏عدالت از صفات خدا است و دیگران نیز به این صفت معتقدند! اما شیعه بر این صفت ‏‎ ‎‏خاص تکیه و تاکید می‌کند و عدل و عدالت را اساس همه چیز قرار می‌دهد و همین ‏‎ ‎‏دید فلسفی در همه افکار و تاریخ شیعه منعکس است، به همین دلیل امام جماعت باید ‏‎ ‎‏عادل باشد (که در فقه سنی شرط نیست) و یا حاکم باید عادل باشد و با ظلم باید ‏‎ ‎‏مبارزه کرد، اختلاف بارزی که در طول تاریخ بین شیعه و سنی نمودار است... این ‏‎ ‎‏درس را دوستانم حذف کردند زیرا از شیعه دفاع شده و باعث ناراحتی دیگر برادران ما ‏‎ ‎‏خواهد شد! و هر کجا در درسی لغت شیعه بود حذف شد تا باعث حساسیت برادران ‏‎ ‎‏دیگر ما نشود، و من هم پذیرفتم اما در مقابل می‌بینم که دیگران بی‌شرمانه به شیعه ‏‎ ‎‏فحش می‌دهند و اصولاً شیعه را «حیوان دم‌دار»، کافر، رافضی، مادون انسان می‌شمرند، ‏‎ ‎‏دکتر صبحی صالح شخصیت بزرگ سنی، تقریباً معاون مفتی سنی‌ها، استاد دانشگاه، ‏‎ ‎‏سخنور مشهور سنی‌ها در یکی از کتاب‌های درسی دانشگاهی خود به صراحت و ‏‎ ‎‏بی‌شرمی ‌می‌نویسد، «شیعه وجود نداشت تا عبدالله سبا آمد، و عبدالله سبا یهودی بود»... ‏‎ ‎‏بعد از سقوط نبعه، که دلم از ظلم و ستم بر شیعیان مالامال خونست، رادیوهای سنی در ‏‎ ‎‏بیروت اعلام می‌کردند که «طائفه الغدر و الخیانه سلمت نبعه»... در حاجزهای راه‌ها و ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 357
‏راهبندان‌ها بود که احزاب چپ جوانان شیعه را می‌گرفتند می‌زدند و به دینش فحش ‏‎ ‎‏می‌دادند. وای از این ظلم و جنایت! چه بگویم از این بی‌عدالتی و بی‌انصافی. در نبعه ‏‎ ‎‏شهید، شهر بزرگ شیعه، همین بی‌شرف‌ها توطئه کردند تا سقوط کند و ان‌شاء‌الله با ذکر ‏‎ ‎‏دلایل روشنی مبنی بر جنایات اینان در سقوط نبعه، جزوه‌ای منتشر خواهد شد. اینان ‏‎ ‎‏توطئه کردند و نبعه را به سقوط کشاندند و به تصریح نقیب‌ابوزید فرمانده فتح در نبعه، ‏‎ ‎‏24 ساعت قبل از سقوط 13 حزب و سازمان در نبعه خود را تسلیم کتائب کردند و به ‏‎ ‎‏سلامت خارج شدند و الآن همه آن حزبی‌های بی‌همه‌چیز در منطقه غربی به سلامت ‏‎ ‎‏زندگی می‌کنند، جز دوستان مومن، اعضاء ‏‏حرکةالمحرومین‏‏ ، که 25 نفر آنها تا آخرین ‏‎ ‎‏لحظه سقوط جنگیدند و همه شهید شدند که بین شهداء مسوول عسکری، حسین ‏‎ ‎‏قشقاش یک کماندوی ورزیده‌ای بود که ارتش را رها کرده و به ما پیوسته بود و هر ‏‎ ‎‏وقت زن و بچه‌اش را می‌بینم دلم از شدت درد منفجر می‌شود، و ابومحمد قعیق از ‏‎ ‎‏عباسیه که مسوول خدمات ما بود که اغلب شب‌ها من در خانه‌اش می‌خوابیدم، خودش ‏‎ ‎‏و پسرش و برادرش شهید شدند، و محمد فقیه مسوول فرهنگی و سیاسی ما در نبعه که ‏‎ ‎‏یک جوان دانشگاهی و تحصیل‌کرده و مبارز و فهمیده بود... اینها همه شهید شدند و ‏‎ ‎‏احزاب چپ توطئه سقوط نبعه را ریختند و گریختند و این منطقه شیعی را به خاک و ‏‎ ‎‏خون کشیدند و 200 هزار آواره، هزارها یتیم و بی‌کس، تخریب کلی نبعه و این همه ‏‎ ‎‏ظلم و این همه ذلت و بدبختی و بعد از همه این جنایت‌ها در رادیوها و جراید خود ‏‎ ‎‏اعلام کردند که سید موسی نبعه را تسلیم کرده است! و طایفه غدر و خیانت نبعه را ‏‎ ‎‏تسلیم کرده است! و فرمان تصفیه جدی همه اعضاء ‏‏حرکةالمحرومین‏‏ در همه لبنان صادر ‏‎ ‎‏شد و چقدر از بی‌گناهان را کشتند و به زندان انداختند و زدند و اهانت کردند، به اتهام ‏‎ ‎‏جنایت بزرگی که خودشان مرتکب شده بودند... چه جنایت بزرگی!‏‎[2]‎


خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 358

C:\Users\Asus\Pictures\8.JPG

‏ ‏

‏من این جنایتکاران را نمی‌بخشم، اینها حیاتشان و وجودشان کثافت و خیانت و دروغ و ‏‎ ‎‏تهمت و خودخواهی و رذیلت و خباثت است. اکنون کشمکش‌ها به جنوب لبنان انتقال ‏‎ ‎‏یافته است، باز هم شیعه‌ها باید کشته بدهند و خانه‌هایشان خراب شود، همان‌طور که ‏‎ ‎‏در بیروت، در شیاح و نبعه و راس دکوانه و حی‌ماضی، و حی‌سلم، و حی‌لیلکی و ‏‎ ‎‏کفرشیما خانه‌های شیعه خراب شد تا خانه‌های دیگران محفوظ بماند. در این جنوب ‏‎ ‎‏سال‌هاست که درزی‌ها با اسرائیل همکاری می‌کنند، چند ده سنی است که با اسرائیل ‏‎ ‎‏همکاری می‌کنند، مسیحی‌ها نیز که معلوم است علناً با اسرائیل هستند ـ فقط ده‌های ‏‎ ‎‏شیعه‌نشین است که با اسرائیل همکاری نکرده‌اند ـ و فقط رهبران شیعه به خصوص ‏‎ ‎‏امام موسی است که هر نوع تعامل و همکاری با اسرائیل را حرام اعلام کرده است... و ‏‎ ‎‏با همه این‌ها وای به وقتی که یک زارع یا فردی از طایفه شیعه به دروغ گفته شود با ‏‎ ‎‏اسرائیل همکاری می‌کند! فریادها بلند می‌شود، روزنامه‌ها می‌نویسند که ببینید شیعه ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 359
‏جاسوس، شیعه عمیل، شیعه دم‌دار... و فوراً شیعه و طایفه شیعه کوبیده می‌شود و چه ‏‎ ‎‏جنایتی! در شهر شیعه‌نشین خیام که نیروهای فئودال‌های بزرگ شیعه زندگی می‌کنند و ‏‎ ‎‏جوانان ما در آنجا نقش چندانی ندارند، احزاب چپ اذیت و آزار می‌کردند و مخالفین ‏‎ ‎‏خود را می‌کشتند و از هیچ جنایتی فروگذار نمی‌کردند (حال اگر وقتی که فرمان تصفیه ‏‎ ‎‏جدی مومنین وابسته به ‏‏حرکةالمحرومین‏‏ صادر شود معلوم است که حساب بقیه چه ‏‎ ‎‏خواهد بود) و در این خیام خانواده‌های مختلفی زندگی می‌کنند که معروفترینشان «بیت ‏‎ ‎‏عبدالله» است، و بعضی از افراد این خانواده از طرفداران کامل اسعد هستند که ‏‎ ‎‏خواه‌ناخواه دست‌راستی و ضد احزاب چپ و ضد فلسطین است. احزاب چپ این ‏‎ ‎‏خانواده را اذیت می‌کردند و بالاخره چهار نفر از آنها را کشتند و تهدید کردند که حتی ‏‎ ‎‏زن و بچه‌های آنها را نیز خواهند کشت، جنگ بین این خانواده و احزاب شروع شد و ‏‎ ‎‏چون این خانواده نمی‌توانست به تنهایی در مقابل همه احزاب چپ و فلسطینی‌ها ‏‎ ‎‏بایستد، از کتائب طلب کمک کردند و کتائب به سهولت بر خیام مستولی شد (به ‏‎ ‎‏پشتیبانی اسرائیل) و همه حزبی‌ها و فلسطینی‌ها را کشتند و شهر زیر سیطره اسرائیل ‏‎ ‎‏درآمد و داد و فغان این جنایتکاران بلند شد که شیعه‌های جاسوس را ببینید! و چه ‏‎ ‎‏حمله‌های ناجوان‌مردانه که ضد شیعه به راه انداختند، در حالیکه ظلم و جنایت ‏‎ ‎‏خودشان سبب اساسی انفجار و سقوط شهر شده بود. نظیر این واقعه در شهر ‏‎ ‎‏شیعه‌نشین «عدیسه» به وجود آمد. حزب بعث عراقی به آزار و اذیت مردم شهر ‏‎ ‎‏پرداختند و مردم شهر نیز از کتائب طلب کمک کردند و تا چند گردان از کتائب وارد ‏‎ ‎‏شهر شد، احزاب گریختند. فقط این دو شهر کم‌سکنه شیعه‌نشین است که زیر سیطره ‏‎ ‎‏کتائب و یا اسرائیل رفته و مجرمین اصلی همان احزاب چپ می‌باشند، اما فحش و ‏‎ ‎‏اهانت به شیعه دنیا را پرکرده است، در حالیکه شهرهای زیادی سنی و درزی و مسیحی ‏‎ ‎‏با اسرائیل همکاری می‌کنند و می‌کردند و کسی حرف نمی‌زند! شهر دیگری است به نام ‏‎ ‎‏«مارون راس» شیعه‌نشین از دو خانواده «علویه» که طرفداران ما هستند و «فارس» که ‏‎ ‎‏اغلب آنها طرفدار کامل اسعد هستند، اختلاف بین این دو خانواده از قدیم وجود داشته ‏‎ ‎‏است و حتی یک بار سید موسی آنها را آشتی داده است. احزاب چپ به خانواده فارس ‏‎ ‎
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 360
‏حمله می‌کنند، آنها را می‌زنند و حتی بعضی اوقات شهر مارون راس را به گلوله ‏‎ ‎‏می‌بندند ـ و آنها را مجبور می‌کنند که برای دفاع از جان خود به اسرائیل پناهنده‏‎ ‎‏شوند ـ اسرائیل نیز به طرفداری مردم این شهر، احزاب چپ را بمباران می‌کند و لذا ‏‎ ‎‏یک آمادگی ضمنی برای تعادل خود و بیت فارس به وجود می‌آورد. آنگاه روزنامه‌های ‏‎ ‎‏حزبی و چپی شروع به تبلیغ می‌کنند که این شیعه‌های جاسوس را ببینید! ببینید که مانند ‏‎ ‎‏مارونی‌ها با اسرائیل همکاری می‌کنند! و هنوز آنها به سمت اسرائیل نرفته، این‌ها آنها را ‏‎ ‎‏به خیانت متهم کرده و مهدورالدم می‌نامند و هیچ راهی برای آنها جز التجاء به اسرائیل ‏‎ ‎‏باقی نمی‌گذارند... در یک جلسه خصوصی من با ابوعمار و ابوجهاد دو رجل بزرگ و ‏‎ ‎‏مسوول مقاومت فلسطین صحبت می‌کردم، درباره «مارون راس» به شدت به آنها ‏‎ ‎‏اعتراض کردم و گفتم که احزاب چپ و سازمان‌های چپ فلسطینی می‌خواهند که ‏‎ ‎‏مارون راس را به سمت اسرائیل برانند و هیچ راهی برای بازگشت آنها باقی نگذارند و ‏‎ ‎‏آن‌گاه حافدین مذهبی ما را و شیعه را و امام موسی را و ‏‏حرکةالمحرومین‏‏ را بکوبند و ‏‎ ‎‏این خیانت آشکاری است. گفتند در شهر جاسوس‌هایی به نفع اسرائیل فعالیت می‌کنند، ‏‎ ‎‏گفتم صحیح، اما عمل احزاب و چپی‌ها علیه همه شهر و تیراندازی به شهر سبب ‏‎ ‎‏می‌شود که همه مارون راس به طرف اسرائیل برود. البته می‌گفتند تو اغراق می‌کنی و ‏‎ ‎‏زیاد از حد می‌ترسی، خطر به آن اندازه نیست! در حالیکه بعداً زمان نشان داد که من ‏‎ ‎‏صحیح می‌گفتم و آنها به قضیه جنوب و به خصوص مارون راس و دیگر شهرها ‏‎ ‎‏آگاهی کاملی نداشتند و اگر فعالیت‌های ما و روشنگری‌ها و تحمل‌ها و ایمان و ‏‎ ‎‏فداکاری ما نبود مارون راس و به دنبال آن همه بنت جبیل سقوط کرده بود، همان طور ‏‎ ‎‏که بعداً عدیسه و خیام سقوط کرد و طیبه سقوط کرد و همه جنوب در خطر سقوط ‏‎ ‎‏بود. امام موسی به دادشان رسید و با تحریک کشورهای عربی و به خصوص سوریه و ‏‎ ‎‏سعودی و کویت و مصر، خطر سقوط جنوب و به قول فلسطینی‌ها «کمربند امنی» کمی‌ ‏‎ ‎‏منتفی شد.‏

‏طیبه شهر شیعه‌نشین است که از مدت‌ها همه مردم آن گریختند، زیرا آتش‌بار ‏‎ ‎‏اسرائیلی ‌امان را از مردم بدبخت شهر سلب کرده بود، بعد احزاب چپ همه خانه‌های ‏‎ ‎


خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 361

C:\Users\Asus\Pictures\9.JPG

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 362

C:\Users\Asus\Pictures\10.JPG

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 363
‏شهر را غارت کردند و چیزی باقی نگذاشتند. بعد به علت خلا شهر از مردم، کتائب ‏‎ ‎‏حملات خود را زیادتر کرد و در یک حمله سخت که اسرائیل نیز از کتائب پشتیبانی ‏‎ ‎‏می‌کرد، 5 نفر از جنگندگان ما به شهادت رسیدند و 4 نفر از فتح نیز شهید شدند، ‏‎ ‎‏احزاب همه گریختند و شهر به دست کتائب سقوط کرد. بین شهدای ما محمد شامی ‌از ‏‎ ‎‏فارغ‌التحصیل‌های مدرسه ما و از بهترین جنگندگان امل بود و بهترین خمپاره‌انداز و ‏‎ ‎‏شجاع‌ترین جنگنده و فقط تنها کسی بود که خمپاره می‌زد، و نمی‌دانم به چه دلیلی همه ‏‎ ‎‏توپ‌ها و خمپاره‌های فتح و جیش لبنان عربی سکوت کرده بودند، فقط محمد شامی ‏‎ ‎‏‌همچنان تانک‌های اسرائیل را می‌زد و از پیش‌روی آنها جلوگیری می‌کرد، شهر از سه ‏‎ ‎‏طرف محاصره شده بود و سقوط حتمی‌ بود، فرمانده امل به او دستور عقب‌نشینی داد ‏‎ ‎‏ولی او نپذیرفت و گفت تا گلوله دارد می‌جنگد و صحنه معرکه را خالی نمی‌گذارد، ‏‎ ‎‏یکی از جوانان بعلبک نیز برای او گلوله می‌آورد و او پی‌درپی دشمن را می‌کوبید، یک ‏‎ ‎‏هلی‌کوپتر اسرائیلی بالای سرش آمد، محاسباتی کرد،... و بعد راکتی درست به روی ‏‎ ‎‏خمپاره‌انداز محمد شامی‌ فرود آمد و او شهید شد و آن جوان بعلبکی که دورتر بود ‏‎ ‎‏مجروح شد... بدین‌ترتیب طیبه سقوط کرد، ما به فتح اعتراض کردیم که چرا در دفاع ‏‎ ‎‏طیبه جدیت به خرج ندادند؟ چرا توپ‌های خود را به کار نیانداختند؟ چرا فقط 10 ‏‎ ‎‏عنصر در همه طیبه نیرو داشتند؟ و چرا با جنگندگان امل همکاری بیشتری نکردند؟ 5 ‏‎ ‎‏شهید امل و یک نفر نیز اسیر شد که گویا بعداً او را شهید کردند... چه سرنوشت تلخی! ‏‎ ‎‏فتح و جیش لبنان عربی به تحرک درآمدند و چند هزار جنگنده حاضر کردند تا برای ‏‎ ‎‏بازگشت طیبه بجنگند، چهار بار حمله کردند ولی کاری از پیش نبردند، زیرا کتائب با ‏‎ ‎‏پشتیبانی اسرائیل همه مواضع استراتژیک طیبه را گرفته و مستحکم کرده بود و هیچ ‏‎ ‎‏امیدی به بازگشت طیبه نبود، آنگاه حمله وسیع کتائب به شهرهای دیگر جنوب شروع ‏‎ ‎‏شد، «دیرسریان» و «مرکبا» و «حولا» و «میس‌الجبل» و «بلیدا» در عرض چند روز بدون ‏‎ ‎‏جنگ به دست کتائب افتاد و فقط «بنت جبیل» آخرین پایگاه مسلمانان در جنوب ‏‎ ‎‏باقی‌مانده بود و روحیه‌ها آن‌قدر ضعیف بود که هر لحظه خطر سقوط بنت جبیل ‏‎ ‎‏می‌رفت و در آن صورت «کمربند امنی» اسرائیل برای سیطره بر کمربند جنوبی لبنان ‏‎ ‎
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 364
‏عملی می‌شد و گویا فتح و همه احزاب مسلمان این حقیقت تلخ را پذیرفته بودند و به ‏‎ ‎‏تحقق کمربند امنی تن داده بودند، روزگار تیره و تاری بود، ذلت و بدبختی و سرنوشت ‏‎ ‎‏مبهم و تاریک و دربه‌دری و آوارگی و سقوط شهرهای شیعه به دست کتائب یعنی ‏‎ ‎‏دست‌نشاندگان اسرائیل، خیلی دردناک بود... امام موسی مطابق معمول به سرعت ‏‎ ‎‏مشغول تحرک بود و دست از فعالیت برنمی‌داشت و کشورهای عربی را ضد اسرائیل ‏‎ ‎‏متحد می‌کرد، در سوریه به حافظ اسد اعتراض می‌کرد چرا در مقابل پیش‌روی اسرائیل ‏‎ ‎‏ساکت نشسته است؟ حافظ اسد از اسرائیل می‌ترسید. امام گفت اگر در جنگ با ‏‎ ‎‏اسرائیل کشته شویم شرف دارد و هزار بار بهتر است که ذلت و خفت تسلیم شدن در ‏‎ ‎‏مقابل کتائب را تحمل کنیم، و به علاوه جنگ جنوب بر خلاف ادعاهای کتائب و ‏‎ ‎‏اسرائیل، جنگ بین لبنانی و ضدفلسطینی نیست، بلکه جنگی بین همه عرب ضداسرائیل ‏‎ ‎‏است و کتائب دست‌نشانده اسرائیل، زیرا پنج هزار نفر از جوانان لبنانی امل شهید شدند ‏‎ ‎‏و به علاوه توپ‌خانه اسرائیل و تانک‌های اسرائیلی و هلی‌کوپترهای اسرائیلی در جنگ ‏‎ ‎‏شرکت کردند و از خاک اسرائیل به طیبه حمله شده است، بنابراین به هیچ‌وجه جنگ، ‏‎ ‎‏جنگ تنها بین کتائب (لبنانی) و مقاومت (فلسطین) نبود بلکه اسرائیل علیه همه عرب ‏‎ ‎‏(فلسطینی و لبنانی) می‌جنگید و شهادت 5 شهید امل که اکثرشان از بعلبک بودند ‏‎ ‎‏بهترین دلیل این حقیقت است. در مقابل حجت امام موسی همه اطراف به خصوص ‏‎ ‎‏سوریه تسلیم شدند. یک موقف موحد بوجود آمد. سوریه رسماً وارد جنگ شده، دو ‏‎ ‎‏کتیبه از جنگندگان قوای خاص خود را به طیبه فرستاد ـ و راکت‌اندازهای بزرگ خود ‏‎ ‎‏را وارد جنگ طیبه کرد، 4000 جنگنده فتح و جیش لبنان عربی نیز وارد صحنه شدند و ‏‎ ‎‏جبهه طویل به درازی 28 کیلومتر تشکیل دادند و راکت‌های مخیف سوری به کار ‏‎ ‎‏افتادند ـ ولی موقف سوریه باعث شد که کتائب از شدت ترس طیبه را رها کرده ‏‎ ‎‏بگریزند و قبل از آنکه حتی یک جنگنده مسلمان با آنها روبرو شود! فرار کتائب به ‏‎ ‎‏حدی شدید بود که می‌خواستند به اسرائیل بگریزند ولی اسرائیل مرزهای خود را به ‏‎ ‎‏روی آنها بست و جلوی فرار آنها را گرفت. جنگندگان امل و فتح بدون هیچ تلفاتی ‏‎ ‎‏وارد طیبه و بعد وارد تپه معروف «رب ثلاثین» شدند، و شکست روحی سابق را جبران ‏‎ ‎
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 365
‏کردند و 5 شهر شیعی دیگر بدون جنگ بازگشت و حیثیت مسلمانان حفظ شد و برنامه ‏‎ ‎‏کمربند امنی اسرائیل نقش بر آب گردید... و این همه پیروزی به مقدار زیاد مرهون ‏‎ ‎‏شهادت 5 یا 6 نفر شهید امل و فعالیت شخص امام موسی بود و بس... ‏

‏اما متاسفانه کمتر آدم منصفی است که این حقایق را ببیند و بفهمد و اعتراف کند. ‏‎ ‎‏پرده‌ای از حقد و حسد و غرض‌ورزی چشم‌ها و قلب‌هایشان را می‌پوشاند. وقتی ما ‏‎ ‎‏صورت شهداء طیبه را چاپ کردیم و در شهرهای مختلفه پخش نمودیم، احزاب چپ ‏‎ ‎‏صورت‌ها را کندند و گفتند آنها را فتح کشته است! و در جنگ با اسرائیل شهید ‏‎ ‎‏نشده‌اند در دنیای خارج نیز غرض و کینه و جهل به قدری است که کمتر کسی باور ‏‎ ‎‏می‌کند که جوانان امل بزرگترین قدرت مدافع طیبه بودند و بیشتر از هر کس فدایی ‏‎ ‎‏دادند... می‌گویند نه، دروغ است و حتی آنها که وجدانشان سیاهتر است می‌گویند اصلاً ‏‎ ‎‏امل و ‏‏حرکةالمحرومین‏‏ همکار کتائبند!‏‎[3]‎

‏یکی از بزرگان فلسطینی که شیعه است می‌گفت: همه مسوولین و بزرگان فلسطین ‏‎ ‎‏به عظمت و فداکاری و اخلاص امام موسی ایمان دارند و همه آنها می‌دانند که امام ‏‎ ‎‏موسی تنها کسی بود که در خلال این دو سال محنت، مواقف صحیح و حساب شده‌ای ‏‎ ‎‏داشت و تنها کسی بود که همه حرفهایش و شعارهایش و پیشنهاداتش و اعمالش ‏‎ ‎‏درست از کار درآمد ـ تنها کسی است که از اول با عزل کتائب مخالفت کرد ـ تنها‏‎ ‎‏کسی ‏‎ ‎‏بود که با «قتل علی‌الهویه» مبارزه کرد ـ تنها کسی بود که از کشتن مسیحیان بی‌گناه و ‏‎ ‎‏مسلمانان بی‌گناهتر در ده‌های دور افتاده بعلبک یا جنوب جلوگیری کرد ـ تنها کسی ‏‎ ‎‏بود که با جنگ جبل مخالف بود ـ تنها کسی بود که با انفجار بین سوریه و مقاومت ‏‎ ‎‏مخالفت کرد و آنقدر کوشید تا بین آنها را صلح داد ـ تنها کسی بود که با «اراده محلی» ‏‎ ‎‏بسته «حکومت محلی» مخالفت کرد، که احزاب چپ می‌خواستند در جنوب حکومتی ‏‎ ‎‏کمونیستی و مسیحیان در شمال حکومتی مارونی و راستی بوجود ‏‎ ‎


خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 366

C:\Users\Asus\Pictures\11.JPG

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 367

C:\Users\Asus\Pictures\12.JPG

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 368

‏آورند ـ امام تنها کسی بود که با تقسیم لبنان مخالفت کرد لفظا و عملا تا منتهای قدرت ‏‎ ‎‏کوشید و پیروز شد ـ امام تنها کسی بود که با علمنه مخالفت جدی کرد ـ امام تنها ‏‎ ‎‏رجل دینی بود که تعاون و تعامل با اسرائیل را حرام اعلام کرد و عملاً نیروهای خود را ‏‎ ‎‏ضد اسرائیل و عمال داخلی آنها وارد جنگ کرد و شهدای فراوانی داد و امروز همه و ‏‎ ‎‏همه حتی احزاب چپ و بزرگان فلسطین به صحت افکار و اعمال امام موسی رسیده‌اند ‏‎ ‎‏و نکته‌های بسیار دیگر که فقط امام موسی اعلام کرد و صحت کلامش به اثبات رسید ـ ‏‎ ‎‏در حالیکه دیگران و بخصوص احزاب چپ درباره هر یک از مواضیع فوق چه تهمتها ‏‎ ‎‏به امام زدند و چه جنایتها کردند و چه بی‌شرمانه فحش دادند و ناسزا گفتند ـ و امروز ‏‎ ‎‏خجالت می‌کشند که به یاد آورند درباره همین مواقف چه جنایتها و چه بی‌رحمی‌ها و ‏‎ ‎‏چه بی‌انصافی‌ها به او و پیروانش و شیعیان وارد کرده‌اند! ولی حسد و کینه اجازه ‏‎ ‎‏نمی‌دهد به گناه خود و به صحت و بزرگی امام اعتراف کنند! به قول این دوست ‏‎ ‎‏فلسطینی، اعتراف عظمت امام موسی یعنی اعتراف به حقانیت شیعه و این امری است ‏‎ ‎‏محال که متعصبین مذهبی و طایفی انجام دهند! اگر امام سنی بود یا مذهب دیگری ‏‎ ‎‏داشت چنین اعترافی ممکن بود ـ اما او شیعه است و اعتراف به حقانیت شیعه کفر به ‏‎ ‎‏شمار می‌آید... راستی فداکاری‌های ما در سال‌های اخیر و صبر و تحمل ما و بی‌نظری و ‏‎ ‎‏همت بلند و عدم توجه به تهمت‌ها و فحش‌ها و کینه‌ها و حسدها آنقدر زیاد است که ‏‎ ‎‏از طاقت یک انسان عادی خارج است و اگر ایمان به خدا نبود به راستی این همه ‏‎ ‎‏فداکاری و این همه صبر و تحمل محال بود...‏

‏بگذار نکته دیگری را برایت فاش کنم تا عمق فشار و زجر و شکنجه ما را بدانی... ‏‎ ‎‏در اوایل جنگ بین مسیحیان و مسلمانان، کتائب قهرمان جنگ و آدم کشی بود و احرار، ‏‎ ‎‏حزب کمیل شمعون از جنگ برکنار بود و حتی رهبران مقاومت فلسطین بخصوص ‏‎ ‎‏ابوعمار و زعماء مسلمان رابطه دوستانه نزدیکی با شمعون داشتند و سعی می‌کردند که ‏‎ ‎‏شمعون را علیه پیرجمیل (رهبر کتائب) به میدان آورند و شمعون در ملاقات‌های خود ‏‎ ‎‏با ابوعمار و رهبران مسلمان وعده همکاری می‌داد و حتی در اولین ترکیب هیئت ‏‎ ‎‏وزیران زمان جنگ، یکی از 5 وزیر این هیئت بود و به مقدار زیاد جلوی اعمال افراطی ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 369
‏کتائب را می‌گرفت. در این دوره چندماهه اول جنگ، مسیحیان علیه شیعیان کمتر کینه ‏‎ ‎‏داشتند، فلسطینی‌ها ودروزی‌ها و سنی‌ها را می‌کشتند ولی شیعیان را اغلب آزاد ‏‎ ‎‏می‌کردند، یکباره وضع عوض شد، تماس‌هایی بین شاه و شمعون برقرار گردیدی، ‏‎ ‎‏قرارهایی بین این دو دوست قدیمی ‌گذاشته شد، جنگندگان شمعون (حزب احرار) در ‏‎ ‎‏ایران تعلیمات نظامی‌ دیدند و اسلحه شاه به سوی آنها روان شد و توطئه‌ای سخت و ‏‎ ‎‏خطرناک پایه‌ریزی گردید و خونخواران شمعون با خشونت و وحشیگیری شدید دست ‏‎ ‎‏به کشتار شیعیان زدند، سنی‌ها و درزی‌ها را نمی‌کشتند بلکه لبه تیز حمله ضد شیعیان ‏‎ ‎‏قرار گرفت، در صحنه جنگ‌های شیاح(شیعیان) در مقابل عین‌الرمانه (مسیحی شمعونی) ‏‎ ‎‏فحش‌های بسیار رکیکی شنیده می‌شد به امام موسی چه فحش‌های شدیدی و رکیکی ‏‎ ‎‏می‌دادند که گوش از شنیدن آن شرم دارد، حتی به حضرت علی(ع) و امام حسین (ع) ‏‎ ‎‏و حضرت زینب(ع) و همه امامان شیعه فحش می‌دادند و ناسزا می‌‌گفتند و نشان می‌داد ‏‎ ‎‏که سیاستی خشن و جدید برای کوبیدن شیعیان طرح‌ریزی شده است که شاه ستمگر ‏‎ ‎‏ایران طرح آن و افراد وابسته به حزب احرار شمعون عوامل اجرای آنند. شاهی که ایران ‏‎ ‎‏را قبرستان کرده، در 15 خرداد خونین بیش از 15000 هزار بی‌گناه را به خاک و خون ‏‎ ‎‏کشیده و هزاران مرد آزاده و بزرگوار را در شکنجه‌گاههای قرون وسطایی، حتی بدتر ‏‎ ‎‏شدیدتر نابود کرده، پاک‌ترین و فداکارترین جوانان مبارز را قتل عام نموده ایران را ‏‎ ‎‏پایگاه استعمار و صهیونیسم کرده و همه ثروت کشور را در راه نابودی فرهنگ و تاریخ ‏‎ ‎‏و شخصیت و دین و ارزش‌های مردم به کار برده و از هیچ ظلم و جنایتی فروگذار ‏‎ ‎‏نکرده است، چنین شاهی می‌خواهد سیطره جهنمی‌خود را بر کشورهای دیگر گسترش ‏‎ ‎‏دهد و بخصوص حرکت شیعیان را در لبنان در نظفه خفه کند و اجازه ندهد که اثر این ‏‎ ‎‏نهضت آزادیبخش به کشورهای نیمه مستعمره کشیده شود و نسیم آزادی و امید ‏‎ ‎‏پیروزی بر قلب‌های شکسته این مردم به زنجیر کشیده شده برسد، و لذا سعی می‌کند ‏‎ ‎‏که نهضت شیعیان، این پیروان به حق حسین را قبل از آنکه قدرتی بگیرند نابود نمایند ‏‎ ‎‏و امکان هر نوع پیشرفتی را از آنها بگیرد. در همین ایام است که توطئه‌های شاهانه ضد ‏‎ ‎‏ایرانیان شدت می‌گیرد که خود از آموزنده‌ترین درس‌های ظلم و ستم در تاریخ سلاطین ‏‎ ‎
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 370
‏و جباران است!‏

‏سابقاً چند بار به تحریک شاه و سفیرش در لبنان، به مبارزین ایرانی در لبنان هجوم ‏‎ ‎‏شد و حتی به دولت لبنان فشار می‌آوردند که دوازده نفر از مبارزان ایرانی را از لبنان ‏‎ ‎‏اخراج کنند ـ که البته من یکی از آنها بودم ـ و شیخ احمد نفری نیز یکی دیگر بود که با ‏‎ ‎‏توطئه‌ای او را به زندان کشیدند و اگر فشار و فعالیت آقای صدر نبود مسلماً او را ‏‎ ‎‏تحویل ایران می‌دادند....‏‎[4]‎

‏اما بگذار خبری وحشتناک‌تر بدهم، تا بفهمی‌ دایره جنایات شاه تا به کجا کشیده ‏‎ ‎‏است و آن اینکه در اواسط جنگ، یکی از مامورین امنیتی فتح (امن ثوره) به نام ‏‎ ‎‏علی‌الدر نزد من به موسسه آمد و درخواست ملاقات سری کرد... خود را معرفی نمود ‏‎ ‎‏که از بارزترین مامورین فتح است و تا به حال جاسوس‌های زیادی را به دام انداخته ‏‎ ‎‏است. گفت ضمن کارش به یک شبکه مخفی فلسطینی به رهبری شخصی به نام احمد ‏‎ ‎‏برخورد که در رشیدیه (بزرگترین اردوگاه فلسطینی جنوب لبنان، نزدیک صور) پایگاه ‏‎ ‎‏داشته مشغول فعالیت‌های تخریبی هستند ـ و ضمناً دریافت که با دولت شاه ارتباط ‏‎ ‎‏داشته پول کلانی توسط یک رجل لبنانی به آنها رسیده است. علی‌الدر این شبکه را ‏‎ ‎‏کشف می‌کند، ولی احمد او را تهدید می‌کند که باید سکوت کند و چیزی گزارش ‏‎ ‎‏ندهد ـ به خصوص اینکه احمد برنامه خود را قتل دکتر مصطفی... ذکر می‌کند و ادامه ‏‎ ‎‏می‌دهد که این شخص ایرانی و جاسوس است و قتل او اشکالی ندارد. علی‌الدر ‏‎ ‎‏می‌گوید: من دکتر مصطفی را نمی‌شناسم ولی اگر شاه درصدد کشتن او باشد، این خود ‏‎ ‎‏بهترین دلیل برای پاکی و خوبی دکتر مصطفی است، زیرا شاه دست‌نشانده استعمار و ‏‎ ‎‏دستیار اسرائیل است. احمد می‌خواهد به علی‌الدر رشوه بدهد ـ حتی تا دویست هزار ‏‎ ‎‏تومان به او می‌دهد که سکوت کند ـ ولی علی‌الدر می‌گوید وجدانش اجازه تنفیذ چنین ‏‎ ‎‏خیانتی را نمی‌دهد ـ و لذا گزارش در هشت صفحه از همه فعالیت‌های احمد و ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 371
‏شبکه‌اش نوشته به رهبری مقاومت می‌دهد، او را تهدید به مرگ می‌کنند و لذا نزد من ‏‎ ‎‏آمده بود و تقاضای کمک می‌کرد که از لبنان بگریزد. من نیز تا حد امکان به او کمک ‏‎ ‎‏کردم ـ پاسپورتی تهیه کرد و بلیط خرید و به آلمان رفت و هنوز در آلمان زندگی ‏‎ ‎‏می‌کند. جالب اینکه در همان روزها به من خبر رسید که یک ایرانی در جبهه شعبیه ‏‎ ‎‏(جورج حبش) در منطقه صور در یک پاسگاه وسط خیابان مشغول خدمت است! یک ‏‎ ‎‏کمونیست ایرانی در جنوب لبنان! بسیار مشکوک بود. به فرمانده فلسطینی خودمان ‏‎ ‎‏گفتم که دنبالش برود و تحقیق کند ـ او رفت و دست به کار تحقیق شد ولی آن ایرانی ‏‎ ‎‏گریخت! الآن احساس می‌کنی که بعد مشکلات ما تا چه‌اندازه است و چه‌طور در ‏‎ ‎‏دریای مرگ غوطه می‌خوریم و چه‌طور از همه اطراف از داخل و خارج از چپ و ‏‎ ‎‏راست ما را می‌کوبند و فریاد استغاثه ما در طوفان تبلیغات مسموم چپ و راست محو ‏‎ ‎‏و نابود می‌گردد.‏

‏امروز مسیحیان ما را دشمن می‌دارند و ما را سخت می‌کوبند. آنها معتقد بودند که ‏‎ ‎‏در دریای عرب، مسیحی، اقلیت است، شیعه نیز در همین دریای سنی و متعصب اقلیت ‏‎ ‎‏است و برای اینکه اقلیت‌ها زنده بمانند باید با هم همکاری کنند... اما سید موسی آمد و ‏‎ ‎‏این همکاری را بر هم زد، سید موسی آمد و به طرفداری «غرباء» فلسطینی پرداخت و ‏‎ ‎‏معتقدند که شیعه باعث شکست مسیحی شده است، زیرا سنی و دروزی قادر به تحمل ‏‎ ‎‏این همه کشته و جنگ نبودند و حتی امروز صائب سلام و رشید کرامی‌ و عبدالله یافی ‏‎ ‎‏نخست‌وزیران سنی لبنان و پیشقراولان جبهه سنی، روابط حسنه‌ای با کتائب برقرار ‏‎ ‎‏کرده‌اند و با هم رفت و آمد می‌کنند و به مسیحیان می‌گویند «ما سنی‌ها ضد شما ‏‎ ‎‏نجنگیدیم، این شیعه‌ها بودند که ضد شما جنگیدند» و حقیقت اینکه اینها راست ‏‎ ‎‏می‌گویند و به همین سبب لبه تیز حمله مسیحیان متوجه شیعیان و به خصوص رهبر ‏‎ ‎‏آنها امام موسی است و اخیراً در تشکیلات جدید حکومت لبنان به خوبی به چشم ‏‎ ‎‏می‌خورد که مارونی‌ها و سنی‌ها با هم ساخته‌اند و منافع دیگران را بین خود تقسیم ‏‎ ‎‏می‌کنند! و هنوز خون شهداء خشک نشده و حتی جنگ خاتمه نیافته است! هیچ کس ‏‎ ‎‏نیست که کلمه‌ای اعتراض کند، اما اگر امام یک بار تلفنی با پیر جمیل صحبت کند که ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 372
‏در خلال این حوادث ابدا نکرد، آنا حزبی‌ها و فلسطینی‌ها او را خائن قلمداد می‌کنند!!! ‏‎ ‎‏احزاب چپ نیز معلوم است که با ما جنگ ایدئولوژیک دارند. ما دکان آنها را تخته ‏‎ ‎‏کردیم، ما پدرشان را در آوردیم، سازمان‌های مدعی انقلاب و کمونیست‌های انقلابی ‏‎ ‎‏برای اولین بار با کسانی روبه‌رو شدند که از نظر فکر و ایدئولوژی و ایمان و مبارزه و ‏‎ ‎‏انقلاب و شهادت از آنها برتر بودند، از هیچ دولتی نیز پول و اسلحه نمی‌گرفتند، و نوکر ‏‎ ‎‏و عمیل کسی هم نبودند ودر دل خود به دنبال خود ایمان و فرهنگ غنی شیعه و ‏‎ ‎‏انقلاب حسین را نیز پشتوانه داشتند. جنگ احزاب چپ با ما قبل از انفجار لبنان شروع ‏‎ ‎‏شده بود و آنها می‌دیدند که بعد از 50 سال هیچ کس را ندارند، در حالیکه امام در ‏‎ ‎‏مدت کمی ‌با قدرت ایمان و اخلاص و حق توانسته است که همه ملت محروم را به ‏‎ ‎‏دنبال خود بکشاند و تظاهرات مسلحانه 75 هزار نفری را در بعلبک و یا 150 هزار ‏‎ ‎‏نفری را در صور تشکیل دهد و این‌ها برای احزاب چپ قابل‌تحمل نبود، می‌خواستند ‏‎ ‎‏به هر وسیله که شده امام را نابود کنند و انفجار لبنان چنین فرصت مناسبی به آنها داد. ‏‎ ‎‏با پول و اسلحه فراوان کشورهای عربی و تحریکات مدام آنها و با سیطره بر همه ‏‎ ‎‏دستگاه‌های تبلیغاتی لبنان حتی رادیو و تلویزیون، افکار مردم را تحت‌تاثیر شعارهای ‏‎ ‎‏داغ خود قرار دادند و با تهمت و دروغ مردم را ضد امام تحریک کردند و همه ‏‎ ‎‏دستگاه‌های تبلیغاتی شرق و غرب و اسرائیل و حتی مقاومت فلسطین ضد امام به کار ‏‎ ‎‏افتاد، زیرا تبلیغات فلسطین در دست چپی‌های فتح و دست‌نشاندگان روسیه مثل ماجد ‏‎ ‎‏ابوشراره بود. این عناصر افراطی چپ، فتح و مقاومت را به دنبال خود به معرکه ‏‎ ‎‏کشاندند و شعارهای خود را بر فتح تحمیل کردند و مقاومت را وسیله‌ای برای اغراض ‏‎ ‎‏افراطی و حزبی خود قرار دادند و به اسلحه مقاومت مسلح شدند و مخالفین خود را با ‏‎ ‎‏سوءاستفاده از قداست مقاومت کوبیدند و جناح‌های مومن مقاومت مثل ابوعمار و ‏‎ ‎‏ابوجهاد و ‌هانی‌الحسن نیز قادر به عملی نبودند و کادرهای چپی و دستگاه‌های تبلیغاتی ‏‎ ‎‏آنها اوامر ابوعمار را اطاعت نمی‌کردند و حتی به او فحش می‌دادند و او را خائن ‏‎ ‎‏می‌خواندند، و این رجال بزرگ انقلاب نیز در برابر قدرت چپ و تبلیغات وسیع آنها ‏‎ ‎‏لنگ انداختند و تسلیم شدند... طوفانی از تبلیغات زهرآگین علیه ما بپا شد، سیلی از ‏‎ ‎
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 373
‏دشمنی و حسد و نفرت به سمت ما روان گردید و همه مردم و همه سازمان‌ها و همه ‏‎ ‎‏رهبران مقاومت تسلیم این سیل خروشان تبلیغاتی چپی‌های انقلابی و مارکسیست‌ها ‏‎ ‎‏شدند... الا امام موسی و ‏‏حرکةالمحرومین‏‏ که در مقابل این سیل بنیان‌کن مقاومت کردند، ‏‎ ‎‏مرگ را پذیرفتند ولی تسلیم کفر و ظلم و جهل نشدند، طوفان‌های سهمگین را بر قلب ‏‎ ‎‏و روح خود پذیرفتند و دست از حق و حقیقت برنداشتند، چپ می‌خواست که ‏‎ ‎‏قالب‌های فکری خود را به ما ساند، ارزش‌های فکری خود را تحمیل کند و ارزش‌های ‏‎ ‎‏الهی را نابود نماید و در صحنه حیات، قالبی جز قالب فکری و ایدئولوژی آنها نباشد و ‏‎ ‎‏می‌رفت که این حقیقت تلخ جامه تحقق به خود بگیرد و همه جبهه مسلمان‌ها و همه ‏‎ ‎‏انقلاب فلسطین یک‌سره تحت سیطره فکری و رهبری مارکسیست‌ها و دست‌نشاندگان ‏‎ ‎‏بلوک چین و خصوصاً روسیه قرار گیرد... و سخت‌ترین قسمت مبارزه و استقامت ما ‏‎ ‎‏در همین ناحیه بود، در حالیکه در شیاح و نبعه و کفرشیما و حی‌لیلکی و حی‌ماضی و... ‏‎ ‎‏در مقابل کتائب می‌جنگیدیم و شهید می‌دادیم، چپ از قلب شیاح و کفرشیما و نبعه و ‏‎ ‎‏حی‌لیلکی و... از پشت به سنگرهای جنگندگان ما حمله می‌کرد و آنها را می‌زد و حتی ‏‎ ‎‏می‌کشت! و به قداست مقاومت نیز مسلح شده بود و هر نوع رد عنیف به دشمنی با ‏‎ ‎‏مقاومت فلسطین تعبیر می‌شد! این‌ها می‌خواستند که ما را از دو طرف تحت فشار قرار ‏‎ ‎‏دهند و انتظار داشتند که ما برای حفظ خود به صف کتائب بپیوندیم تا جان خود را ‏‎ ‎‏حفظ کنیم و آنها فکر می‌کردند بدین وسیله قادرند اتهامات دروغ خود را به ثبوت ‏‎ ‎‏برسانند و از نظر فکری و سیاسی و فلسفی و تاریخی ما را محکوم کرده و از صحنه به ‏‎ ‎‏در کنند... کتائب نیز به آنان روی خوش نشان می‌داد و در رادیو و دستگاه‌های تبلیغاتی ‏‎ ‎‏خود برای آنان دانه می‌پاشید و شیعه را نزدیک به خود می‌خواند و حتی از امام تعریف ‏‎ ‎‏و تمجید می‌کرد! و چقدر سخت و طاقت‌فرسا بود ضربات خونین این احزاب را تحمل ‏‎ ‎‏کردن و باران اتهام خیانت و اهانت را پذیرفتن و باز هم صبر و سکوت و باز هم ‏‎ ‎‏محورهای جنگ ضد کتائب را ترک نکردن، باز هم شهید دادن، با کتائب جنگیدن و ‏‎ ‎‏دست رد بر سینه کتائب زدن و تقاضای همکاری و دوستی آنها را با گلوله پاسخ گفتن ‏‎ ‎‏و همچنان اتهام جاسوسی و عمیلی و خیانت شنیدن و همچنان صبر و تحمل و ‏‎ ‎
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 374
‏همچنان پایداری و همچنان دندان بر جگر گذاشتن و هدف استراتژیک را فدای تاکتیک ‏‎ ‎‏نکردن...‏‎[5]‎‏ راستی که سخت و طاقت‌فرسا بود، صبر ایوب می‌خواست و ایمان و توکل ‏‎ ‎‏مطلق به خدا و در گذشتن از همه منافع و مصالح شخصی و کشتن همه خواسته‌های ‏‎ ‎‏نفس، ما ایستادیم و آن‌طور مقاومت کردیم که تاریخ به یاد ندارد! محال را ممکن کردیم ‏‎ ‎‏جبر تاریخ را به زانو درآوردیم، همه دستگاه‌های کثیف احزاب و منظمات چپ را با ‏‎ ‎‏حق‌گویی و استقامت خود در هم شکستیم، همه آنها در مقابل ما لنگ انداختند... موسی ‏‎ ‎‏شعیب، نماینده حزب بعث عراقی از سرسخت‌ترین دشمنان بی‌رحم ما در یک جلسه با ‏‎ ‎‏تعجب می‌گفت «نمی‌دانم این ‏‏حرکةالمحرومین‏‏ چه معجونی است؟ این همه زجر و ‏‎ ‎‏شکنجه و کشتار و اذیت و این همه هجوم و دشمنی و تصفیه... باز هم باقی ماندند!» ‏‎ ‎‏آنچه این مرد پست، رذل، ملحد حساب نکرده بود، ایمان و وارستگی و فداکاری ‏‎ ‎‏جوانان حرکت بود که در قالب فکری او جایی از اعراب نداشت و تعجب می‌کرد که ‏‎ ‎‏حرکت این همه ظلم و دشمنی و هجوم را تحمل کرد و پیروز هم شد و ارزش‌های ‏‎ ‎‏خود را علی‌رغم ابرقدرت‌های شرق و غرب بر کرسی نشانید و جنبلاط‌ها و موسی ‏‎ ‎‏شعیب‌ها را به زباله‌دان تاریخ فرستاد. راستی ممکن نبود کسی در برابر نیروهای کوبنده ‏‎ ‎‏بایستد، همه هجوم‌های تبلیغاتی دشمن را تحمل کند، حتی با سوءاستفاده از قداست ‏‎ ‎‏مقاومت او را به سختی بکوبند ولی او با ایمانی چون کوه و اراده از آهن مقاومت کند ‏‎ ‎‏و از راه خود منحرف نشود و هیچ کس او را به زانو در نیاورد ـ حتی اسلحه تکفیرـ ‏‎ ‎‏حتی قداست انقلاب! علی(ع) در چند جبهه می‌جنگید، ولی جنگ او ضد عایشه و ‏‎ ‎‏همچنین جنگ او علیه خوارج که همه از مسلمانان بسیار مومن و قرآن‌خوان بودند و ‏‎ ‎‏جای مهر بر پیشانی داشته و معروف به زهد و تقوی بودند، از مهم‌ترین و سخت‌ترین ‏‎ ‎‏جنگ‌های علی(ع) است. کسی جز علی(ع) نمی‌توانست و جرات نمی‌کرد به روی ‏‎ ‎
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 375
‏عایشه، زوجه پیغمبر شمشیر بکشد و یا شش هزار نفر از مسلمانان نمازگزار، روزه‌گیر ‏‎ ‎‏و قرآن‌خوان مومن را به خاک بریزد، این جرات و جسارت و حقانیت مطلق می‌خواهد ‏‎ ‎‏و جز علی(ع) کسی قادر به این اعمال و این تصمیمات سخت نبود... در این دوره نیز ‏‎ ‎‏که زمین و آسمان علیه ما تجهیز شده بود و از چپ و راست به ما هجوم می‌شد و همه ‏‎ ‎‏محیط از تبلیغات زهرآگین پر شده بود، نیروهای دشمن زیاد و نیروهای ما تحلیل رفته ‏‎ ‎‏بود، دشمن دارای پول سرشار از دولت‌های عربی و ما فقیر و بی‌چیز بدون کمک از ‏‎ ‎‏کسی و چیزی، دشمن دارای اسلحه‌های سبک و سنگین از همه رقم و لامحدود و ما ‏‎ ‎‏محروم از ساده‌ترین سلاح برای اعضاء خود و همه روزه شهیدی جدید از بهترین ‏‎ ‎‏دوستان رزمنده مومن... آنگاه قداست مقاومت به میدان آمده و ما را بی‌رحمانه بکوبد، ‏‎ ‎‏حتی دوستان نزدیک ما نیز علیه ما به میدان بیایند، ولی ما همچنان به ارزش‌های الهی ‏‎ ‎‏خود پایبند باشیم و سنگر مبارزه حق و باطل را لحظه‌ای ترک نکنیم. نه تسلیم راست ‏‎ ‎‏شویم و نه چپ را بپذیریم، همچنان در صراط مستقیم بمانیم و از هر دو طرف ضربه ‏‎ ‎‏بخوریم و با آغوش باز شهادت و شکست را استقبال کنیم... این کار، کار هر کسی نبود ‏‎ ‎‏ـ خیلی سخت بود ـ و من در مقابل خدای خودم خوشحالم که در این امتحان سخت ‏‎ ‎‏پیروز شدیم. البته چپی‌ها در خارج هنوز از تک و تا نیافتاده‌اند از جهل مردم و عدم ‏‎ ‎‏امکانات تبلیغاتی ما سوءاستفاده می‌کنند ـ و هنوز بر روال سابق به ما فحش می‌دهند و ‏‎ ‎‏اتهام خیانت می‌زنند ـ ولی به تو ای دوست مهربانم اطمینان می‌دهم که همه آنها رسوا ‏‎ ‎‏شده‌اند و چه رسوائی افتضاح‌آمیزی! حتی خودشان از خودشان نفرت می‌کنند، حتی ‏‎ ‎‏خودشان از خودشان و کارهایشان انتقاد می‌کنند، حتی خودشان حرف‌ها و شعارهای ‏‎ ‎‏امام را مطرح می‌نمایند و هر یک دیگری را مسوول این خرابکاری‌ها و افتضاحات ‏‎ ‎‏می‌شمرد تا خود را از جرایم پاک نگاه دارد... ولی این اخبار به شما هنوز نرسیده است ‏‎ ‎‏ولی کم‌کم خواهد رسید و پنبه این چپی‌های افراطی ملحد زده خواهد شد.‏

‏ولی آنچه باید بگویم و بسیار مهم است اینکه، کارهای ناشایست چپی‌ها و ‏‎ ‎‏چپی‌های فلسطینی عکس‌العمل شدیدی در مردم به وجود آورده است، اکثریت مردم از ‏‎ ‎‏احزاب چپ اظهار تنفر می‌کنند و حتی مقاومت و فلسطینی‌ها را نیز که با احزاب چپ ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 376
‏همکاری می‌کردند با همان چوب می‌رانند و لذا تبلیغات ضد فلسطینی اوج گرفته است ‏‎ ‎‏و حتی همان احزاب چپی ـ به خاطر مصلحت‌طلبی ـ علیه مقاومت و فلسطینی‌ها تبلیغ ‏‎ ‎‏و فعالیت می‌کنند! همه روزه شاهدیم که بین فتح و احزاب و منظمات چپی ‏‎ ‎‏درگیری‌های خونینی به وجود می‌آید، نتیجه آن که مردم از چپ زده شده به سمت ‏‎ ‎‏راست متمایل می‌شوند و در آینده خطر یک دیکتاتوری راست می‌رود، مردم به کتائب ‏‎ ‎‏متمایل می‌شوند و حتی اسرائیل را بر احزاب چپ افراطی ترجیح می‌دهند و اگر وجود ‏‎ ‎‏ما و موقف صریح ما نبود چه بسا شیعیان جنوب به سمت اسرائیل می‌رفتند. به هر حال ‏‎ ‎‏جناح‌های ارتجاعی جنوب مثل کامل اسعد و کاظم خلیل به سرعت قوی می‌شوند و ‏‎ ‎‏نیروهای ناراضی جنوب را ـ که از جنایت‌های چپ و راست به تنگ آمده‌اند ـ به ‏‎ ‎‏سمت خود جلب می‌کنند و با بهانه قرار دادن به علت همکاری نزدیک ما با مقاومت ‏‎ ‎‏فلسطین که از اول تا به حال ـ به دلیل اعتقاد قلبیمان به آزادی فلسطین ـ همچنان ادامه ‏‎ ‎‏داشته است، عده‌ای از مردم ساده‌لوح جنوب به ما خرده می‌گیرند و ما را توبیخ می‌کنند ‏‎ ‎‏و به سمت دشمنان ما مثل کامل اسعد می‌روند. ولی ما به علت هدف مقدس استراتژی ‏‎ ‎‏خود که دفاع از مقاومت فلسطین و آزاد کردن فلسطین است، با همه بدی‌ها که از چپ ‏‎ ‎‏و مقاومت دیده‌ایم همچنان به آنها وفاداریم و از این بابت نیز ثمنی سنگین می‌پردازیم ‏‎ ‎‏و مورد بغض و توبیخ عده زیادی از مردم عادی جنوب قرار می‌گیریم. در چنین محیط ‏‎ ‎‏نامساعدی، سید حسن شیرازی به همکاری با کتائب و کامل اسعد شروع به فعالیت ‏‎ ‎‏کرده و شیخ‌های زیادی را با پول خریده و عده‌ای اوباش را نیز مسلح کرده و برای ‏‎ ‎‏خود سازمانی به وجود آورده است و دولت لبنان نیز به شدت او را تقویت می‌کند تا ‏‎ ‎‏امام را بکوبد و سید حسن را ‏‏سماحة‏‏الامام سید حسن شیرازی می‌نامند (لقبی که فقط ‏‎ ‎‏برای رئیس مجلس شیعی اعلی است) و در رادیو و تلویزیون گنده‌اش می‌کنند و ‏‎ ‎‏سرکیس و نخست‌وزیر و دیگران او را می‌پذیرند تا درباره دفاع از شیعه و جنوب و ‏‎ ‎‏نبعه صحبت کند... و به علاوه می‌گویند امام موسی با چندین سال زحمت و این همه ‏‎ ‎‏فداکاری و دادن شهید نتوانسته است چیزی کسب کند و حقوق محرومین شیعه را ‏‎ ‎‏بستاند زیرا سیاست او همکاری با مقاومت فلسطین و جنگ با کتائب، خطاست!‏


خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 377
‏عده‌ای دیگر از مومنان بی‌بو و بی‌خاصیت نیز قد علم کرده‌اند و ضد امام موسی ‏‎ ‎‏تبلیغ می‌کنند، این‌ها معتقدند که فقط باید نماز خواند و روزه گرفت و مرد دین نباید ‏‎ ‎‏وارد سیاست شود! می‌گویند امام موسی این همه از جوانان را به جنگ کشیده و به ‏‎ ‎‏کشتن داده است و هیچ تنیجه‌ای جز بدبختی و فلاکت و شکست و قتل و تخریب ‏‎ ‎‏نگرفته است. می‌گویند اصلاً امام موسی باعث خرابی همه لبنان است، اگر او تظاهرات ‏‎ ‎‏مسلحانه ضدحکومت تشکیل نمی‌داد، مسیحیان تحریک نمی‌شدند و اسلحه به دست ‏‎ ‎‏نمی‌گرفتند و مسلمانان را نمی‌کشتند و این همه قتل و خرابی به وجود نمی‌آمد... ‏‎ ‎‏بنابراین باید هر کس دامن خود برگیرد و در زاویه مسجد عبادت کند و از دخالت در ‏‎ ‎‏سیاست بپرهیزد! این گروه نیز به سرعت قوی می‌شود و عده‌ای از مسلمانان قشری و ‏‎ ‎‏متعصب را به دور خود جمع می‌کند و با جنگ تبلیغاتی اعصاب ما را ناراحت می‌نماید ‏‎ ‎‏و شهداء ما را مسخره کرده می‌گویند شهید نیستند زیرا فتوایی برای قتال از مرجع ـ که ‏‎ ‎‏لابد همان سید حسن شیرازی است ـ وجود ندارد!... طوفانی از دشمنی و تهمت و ‏‎ ‎‏دروغ و خرابکاری و توطئه و خیانت به پا شده است که از چپ و راست و ملحد و ‏‎ ‎‏مومن و لبنانی و فلسطینی به ما حمله می‌کنند و هر یک به نامی ‌و به دلیلی ما را ‏‎ ‎‏می‌کوبند.‏

‏ولی اغلب آنها در یک چیز مشترکند و آن اینکه خطاطان و طراحین این گروه‌های ‏‎ ‎‏مختلفه و این خرابکاری‌ها همه‏‎ ‎‏‌و‏‎ ‎‏همه با استعمار و صهیونیسم رابطه دارد، مغزی که این ‏‎ ‎‏گروه‌ها را هدایت می‌کند خیلی قوی‌تر و تواناتر از سطح فهم و تجربه این آدم‌های ‏‎ ‎‏عادی است. مثلاً عده‌ای ما را می‌کوبند که ما جاسوس آمریکا و دشمن فلسطینی‌ها ‏‎ ‎‏هستیم و گروه دیگری نیز ما را می‌کوبد که ما چرا با فلسطینی‌ها همکاری می‌کنیم! و ‏‎ ‎‏این دو گروه هیچ دشمنی با هم ندارند و به هم نمی‌تازند و همدیگر را نمی‌کشند. ولی ‏‎ ‎‏این دو گروه فقط یک اشتراک دارند و آن کوبیدن امام موسی و ‏‏حرکةالمحرومین‏‏ است. ‏‎ ‎‏در حالیکه اگر شرایط عادی و داخلی وجود داشت، می‌بایست این دو گروه افراطی ‏‎ ‎‏همدیگر را خنثی کنند و کاری به ما نداشته باشند، ولی ـ مطالعه ـ همه جوانب نشان ‏‎ ‎‏می‌دهد که این‌ها فقط خلق شده‌اند که ما را بکوبند ـ و چون استعمار می‌خواهد ما را ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 378
‏همه‌جانبه بکوبد ـ سعی دارد از طرق مختلفه و با اسلوب‌های مختلف و از طبقات ‏‎ ‎‏مختلف ما را بکوبد و لذا چنین معجزه‌های عجیب و غریبی به ظهور می‌رسد! ‏

‏من گاهی از نظر فلسفی خوشحال و امیدوار می‌شوم که ما از نظر ارزشی و اهمیت ‏‎ ‎‏فکری و سازمانی به جایی رسیده‌ایم که استعمار جهانی و صهیونیسم این طور به تکاپو ‏‎ ‎‏افتاده و نیروهای خود را از چپ و راست برای کوبیدن ما به میدان می‌آورد. این ‏‎ ‎‏حقیقت خود ارزنده و مهم است و راستش را بخواهی همین‌طور است، اگر امام موسی ‏‎ ‎‏نبود تا به حال چندین بار مقاومت فلسطین تصفیه شده بود (به تصدیق رهبران طراز ‏‎ ‎‏اول مقاومت)‏‎[6]‎‏ اگر امام موسی در مورد رفع اختلاف سوریه و مقاومت دخالت شجاعانه ‏‎ ‎‏نکرده بود، سوریه مسلماً مقاومت را نابود می‌کرد (همان طور که اردن کرد)، احزاب ‏‎ ‎‏چپ و راست آتش اختلاف میان سوریه و مقاومت را دامن می‌زدند و شعارهای مهیج ‏‎ ‎‏و منحرفی می‌دادند (مثلاً هر کس ضد سوریه نجنگد خائن است، کشتن سوری از ‏‎ ‎‏کشتن اسرائیلی لازم‌تر است، اگر اسرائیل لبنان را بگیرد بهتر است تا ارتش سوریه ‏‎ ‎‏داخل شود...) در حالیکه امام موسی با همه وجودش فریاد می‌زد: برادرکشی حرام ‏‎ ‎‏است، مسلمان نباید مسلمان دیگری را بکشد، انفجار بین سوریه و مقاومت خیانتی ‏‎ ‎‏بزرگ به مقاومت و امت عربی است، به هر وسیله‌ای که شده باید جنگ سوریه و ‏‎ ‎‏مقاومت متوقف گردد، در حالیکه می‌گفت: مقاومت شعله‌ای مقدس است که با جان و ‏‎ ‎‏قلب و اعضاء خود از آن حمایت می‌کنیم، در حالیکه از سوریه خواست که ارتش خود ‏‎ ‎‏را به حدود اطمینان فلسطین بازگرداند ـ و سوریه اطاعت کرد ـ در عین حال ابوعمار ‏‎ ‎‏را نزد حافظ اسد برد و جلسه‌ای 7 ساعته تشکیل داد تا اختلافات آنها را حل کند و ‏‎ ‎‏بالاخره بعد از فعالیت‌های شبانه‌روزی علی‌رغم همه کارشکنی‌های احزاب چپ و ‏‎ ‎‏راست و همه توطئه‌ها و تهمت‌ها و حمله‌ها و تصفیه حساب‌ها... قادر شد که سوریه را ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 379
‏با مقاومت آشتی دهد، کاری که هیچ کس دیگر قادر به انجام آن نبود، هیچ کس دیگر ‏‎ ‎‏اصلاً ایمان و توان آن را نداشت که فداکاری کند و هجوم و تهمت و دشمنی چپ و ‏‎ ‎‏راست را تحمل کند و تن به چنین کار سخت و طاقت‌فرسایی بدهد. اما امام همه ‏‎ ‎‏ناراحتی‌ها و تهمت‌ها و دربه‌دری‌ها و قتل جوانانش و ضرب و شتم و زندان ‏‎ ‎‏طرفدارانش را استقبال کرد تا بتواند قدمی‌مثبت در راه خیر بردارد. ‏

‏همین چند وقت پیش، جبهه شعبیه افسری سوری را نزدیک صبرا کشت و حتی گوش ‏‎ ‎‏و دماغ و... او را برید (او را مثله کرد) و سوری‌ها عصبانی شدند و به جبهه شعبیه ‏‎ ‎‏حمله کردند و جنگ خونینی درگرفت و جبهه شعبیه به صبرا عقب نشستند و سوری‌ها ‏‎ ‎‏صبرا را محاصره کردند تا بکوبند! در صبرا همه مکتب‌های فتح و دفترهای همه ‏‎ ‎‏قدرت‌های فرماندهی فلسطینی مستقر شده است و نابودی صبرا معادل نابودی رهبری ‏‎ ‎‏مقاومت فلسطین و فتح است. لذا رهبران مقاومت (به خصوص ابوجهاد) به امام متوسل ‏‎ ‎‏شدند ـ و او به سوریه رفت و با فشار زیاد سوریه را قانع کرد که دست از محاصره ‏‎ ‎‏بردارد ـ و بدین‌وسیله رهبری فتح نجات یافت... امری که همه بر آن متفق‌القولند... نزد ‏‎ ‎‏ابوجهاد بودم، تلفن امام را خواست تا از او تشکر کند، گفتم به سوریه رفته است، گفت ‏‎ ‎‏می‌دانم، به درخواست ما رفته بود، ولی با موفقیت بازگشته است و همین الآن به خانه ‏‎ ‎‏رسیده است و می‌خواهم از زحماتش تشکر کنم ولی تلفن نمی‌گیرد، لذا تلفن ‏‎ ‎‏خصوصی او را طلب کرد... نظیر این مسئله همه روزه مشاهده می‌شود و همه می‌بینند ‏‎ ‎‏که امام موسی بزرگترین گره‌گشای مقاومت است، ولی احزاب چپ بی‌شرمانه در حفظ ‏‎ ‎‏شعارهای انحرافی و احمقانه خود پایدارند که امام جاسوس و عمیل است! یکی از ‏‎ ‎‏دوستان بذله‌گو در رد یکی از احزاب گفت: «چه طور وقتی امام به سوریه می‌رود شما ‏‎ ‎‏او را می‌بینید، ولی وقتی باز می‌گردد و به صبرا می‌رود کور می‌شوید و او را نمی‌بینید!» ‏‎ ‎‏یعنی حرکت امام دو طرفه است، از صبرا به شام و از شام به صبرا که پایگاه مقاومت ‏‎ ‎‏است، ولی مغرضین فقط یک طرف این مسیر را می‌نگرند و تجاهل می‌کنند که اغلب ‏‎ ‎‏این سفرها برای حفاظت از مقاومت فلسطین و به درخواست رهبران مقاومت انجام ‏‎ ‎‏شده و می‌شود.‏


خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 380

C:\Users\Asus\Pictures\13.JPG

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 381

C:\Users\Asus\Pictures\14.JPG

‏مضحک‌تر از همه اینکه جلال فارسی و همکار مغرضش محمد صالح نیز کاسه ‏‎ ‎‏گرم‌تر از آش شده‌اند، امام موسی را جاسوس آمریکا و عمیل می‌خوانند و آنقدر دلشان ‏‎ ‎‏برای مقاومت سوخته و آنقدر حرص و جوش فلسطینی‌ها را می‌زنند و برای دفاع از ‏‎ ‎‏مقاومت آنقدر دروغ می‌بافند و آنقدر تهمت می‌زنند و آنقدر فحش رکیک می‌دهند که ‏‎ ‎‏آبروی خود را به کلی ریخته‌اند (اگر آبرویی داشتند!) در حالیکه رهبران مقاومت برای ‏‎ ‎‏حفظ خود دست به دامان امام می‌شوند، در حالیکه در جنوب ما تنها کسانی هستیم که ‏‎ ‎‏از مقاومت فلسطین دفاع می‌کنیم و از بابت این دفاع این همه چوب می‌خوریم و باز ‏‎ ‎‏هم به خاطر هدف مقدسمان از مقاومت دفاع می‌کنیم و در حالیکه در محورهای اصلی ‏‎ ‎‏جنگ، بنت جبیل و طیبه، جوانان ما دوش‌به‌دوش فتح می‌جنگند و هر هفته تقریباً ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 382
‏شهیدی می‌دهیم، و درحالیکه رهبری مقاومت به ما اسلحه و ذخیره و تمرین می‌دهد تا ‏‎ ‎‏نظر ما را بیشتر جلب کند... آنگاه جلال فارسی و محمد صالح با تهمت و دروغ همه ‏‎ ‎‏جا را پر می‌کنند که ما ضد مقاومت فلسطین و بنابراین جاسوس و عمیل هستیم خدا ‏‎ ‎‏ان‌شاءالله آنها را هدایت کند! مدتی پیش آقای حاج مانیان از ایران آمده بود ـ و برای من ‏‎ ‎‏نامه‌ای آورده بود ـ و جلال خیلی خوب او را شستشوی مغزی داده بود. بعد از ملاقات ‏‎ ‎‏با جلال به سراغ امام در شام رفت و سخنان امام او را قانع نکرد. تصادفاً به شام رفته ‏‎ ‎‏بودم، او را دیدم و مدتی با او صحبت کردم، دیدم خیلی سرد است، و دم گرم من در ‏‎ ‎‏آهن سرد او اثری ندارد. گفتم تو را در بیروت خواهم دید. در بیروت دوباره نزد جلال ‏‎ ‎‏رفته بود. وقتی حاجی را دیدم از او خواستم که به دیدار شیاح بزرگترین سنگر مبارزه ‏‎ ‎‏جوانان ‏‏حرکةالمحرومین‏‏ برویم، با سردی تمام گفت شیاح را دیده است! تعجب کردم که ‏‎ ‎‏چگونه شیاح را دیده و هنوز سرد است؟ نفهمیدم... بعد گفتم به نقطه‌ای دورافتاده و ‏‎ ‎‏گمنام می‌رویم که کسی نمی‌داند، حی‌لیلکی، پذیرفت، آنجا رفتیم. برای اولین بار دید ‏‎ ‎‏که یک مجموعه از جنگندگان امل با اسلحه سنگین دوشکا علیه مسیحیان حدث ‏‎ ‎‏می‌جنگند، اشک سرور در چشمانش حلقه زد و گفت تا آن وقت باور نداشت که ‏‎ ‎‏جوانان امل ضد کتائب می‌جنگند، فکر می‌کرد که ما همکار کتائب هستیم! و ضد ‏‎ ‎‏مقاومت می‌جنگیم! چه ظلم بزرگی! چه جنایتی! آنگاه منقلب شد و خواهش کرد او را ‏‎ ‎‏به خانه شهداء ببرم. در همان منطقه به خانه شهید اول محمد ضیقه رفتیم وقتی چشمش ‏‎ ‎‏به زن جوان و خواهرها و مادر شهید افتاد که همه سیاه پوشیده بودند و بچه شهید را ‏‎ ‎‏دید که با گریه بابا را صدا می‌کند به شدت ناراحت شد و به گریه افتاد و دو هزار لیره ‏‎ ‎‏به زن شهید تبرع داد. به خانه شهید دوم دندش رفتم، بعد به خانه شهید سوم در آن ‏‎ ‎‏منطقه محمدالدر رفتیم... به کلی زیر و رو شد و درخواست کرد که او را به محورهای ‏‎ ‎‏دیگر ببرم به کفرشیما بردم که منطقه خطرناکی است و تقریباً در محاصره سه طرفه ‏‎ ‎‏کتائب قرار گرفته و با چشمانش دید که اول سنگرهای جوانان امل است و بعد پشت ‏‎ ‎‏سر آنها به فاصله 20 یا 30 متری سنگر فتح و ایمان آورد که نقش اساسی دفاع از این‏‎ ‎


خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 383

C:\Users\Asus\Pictures\15.JPG

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 384

‏مناطق به عهده جوانان امل است. بعد گفتم می‌خواهم به شیاح برویم، پذیرفت. او را به ‏‎ ‎‏محور اسعد اسعد بردم، وقتی سنگرهای خطرناک این منطقه را دید به خود لرزید، چه ‏‎ ‎‏سنگرهای خطرناکی، در فاصله 30 متری با کتائب و احرار و بر اثر گلوله‌های توپ و ‏‎ ‎‏خمپاره‌ها اغلب نقاط ساختمان‌ها و سنگرها فروریخته و اژدهای مرگ دهان باز کرده و ‏‎ ‎‏فاصله این جنگندگان قهرمان با مرگ چند انگشت بیشتر نیست و جاهایی را به او نشان ‏‎ ‎‏دادم که در هر نقطه آن شهیدی از بهترین قهرمانان ما به خاک و خون غلطیده است... ‏‎ ‎‏اینجا حساوی پشت این سنگر کوتاه شهید شد، اینجا فرحات شهید شد اینجا محمود ‏‎ ‎‏زرقط پشت سنگر بزرگ در وسط اسعد اسعد در وسط ظهر به شهادت رسید در ‏‎ ‎‏حالیکه روزه داشت، اینجا نحازی به شهادت رسید که بزرگترین و شجاع‌ترین قهرمان ‏‎ ‎‏شیاح بود. این‌ها را می‌گفتم و از سنگری به سنگر دیگر می‌رفتیم تا اینکه حاجی خسته ‏‎ ‎‏شد و گفت بس است! دیگر طاقت ندارم! گفتم آیا آنها را دیده بودی؟ گفت نه! ـ آقای ‏‎ ‎‏فارسی و دوستانش ـ فقط او را به مسجد شیاح برده بودند و نماز خواندند و بیرون ‏‎ ‎‏رفتند و گفتند این شیاح است!! گفتم این ظلم بزرگی است که تو به شیاح بیایی و این ‏‎ ‎‏سنگرها و محورهای جنگ را نبینی و به ایران باز گردی و دروغ و تهمت و جهل به ‏‎ ‎‏ارمغان بری. به زور او را به محور دیگری از شیاح (طیونه) بردم که جوانان امل مسوول ‏‎ ‎‏حراست آن بودند، دیگر خسته شده بود و طاقت رفتن نداشت. به او گفتم برای منی که ‏‎ ‎‏شب و روز در دریای مرگ غوطه می‌خورم، با یک دست اسلحه حمل می‌کنم و با ‏‎ ‎‏دست دیگر شهیدی را به دوش می‌کشم، برای منی که از همه چیز خود گذشته‌ام و به ‏‎ ‎‏انتظار شهادت دقیقه شماری می‌کنم، برای منی که از همه چیز و همه کس مایوسم و به هیچ چیز امیدی ندارم و از همه جا بریده‌ام و از هیچ کس انتظاری ندارم... اینها، این ‏‎ ‎‏ظلم‌ها، این بی‌انصافی‌ها مهم نیست... اما خدای بزرگ شما را نمی‌بخشد، علی شما را ‏‎ ‎‏نمی‌بخشد، حسین شما را نمی‌بخشد... از ما گذشت و می‌گذرد، ولی شما در مقابل خدا و ضمیر و انسانیت حساب خود را بکنید... او شروع به دلداری من کرد و گفت وضع ‏‎ ‎‏تبلیغاتی ـ شما در ـ ایران خوب نیست و همه دوستان به شما بدبین شده‌اند. گفتم چه ‏‎ ‎‏انتظاری دارید؟ مگر دستگاه‌های تبلیغاتی شاه و آمریکا و روسیه ممکن است به نفع ما ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 385
‏به جریان بیافتد؟ واضح است که این‌ها همه دشمنان مایند. وقتی دوستان شما نظیر آقای جلال‌الدین فارسی اخبار را تحریف می‌کنند و حتی به شما آدرس عوضی می‌دهند، از دیگران چه توقعی دارید. گفت نامه‌ای به علی شریعتی بنویسم و او را روشن کنم... من نیز نامه‌ای موثر نوشتم، اما اگر حقیقت را بخواهی نفرستادم ـ زیرا احساس کردم که این نامه رنگ استغاثه به خود می‌گیرد ـ و این رنگ شرک دارد نمی‌خواهم از هیچ‌چیز و ‏‎ ‎‏هیچ‌کس طلب کمک کنم، نمی‌خواهم هیچ کس را شریک خدا قرار دهم، نمی‌خواهم ‏‎ ‎‏این احساس وارستگی و قرب به خدا را ـ که در اثر فقر و تنهایی و ظلم و غم و درد ـ ‏‎ ‎‏به من دست داده است، با ابتذال طلب کمک برای بقای مادی جسد! بیالایم... ‏‎ ‎‏نمی‌خواهم این شیرینی شهادت را که در اثر یاس و ناامیدی و بی‌کسی و شکست، ‏‎ ‎‏نصیبم شده است با انتظار کمک و امیدهای تازه و چشم‌داشت، مکدر کنم. نمی‌خواهم ‏‎ ‎‏قلب شکسته‌ام را که با خدا انس گرفته است و از درد و غم لذت می‌برد و با اشک ‏‎ ‎‏تسکین می‌یابد، به امیدهای ناچیز و خوشحالی‌های ناپایدار دل خوش نمایم.‏

‏روزگاری برای ما گذشت که طوفان تهمت و دشنام ما را احاطه کرده بود، رادیوها، ‏‎ ‎‏تلویزیون‌ها، روزنامه‌ها و مجله‌ها همه در دست دشمن بود، هرچه می‌خواستند به دروغ ‏‎ ‎‏و به خیانت اتهام می‌زدند، توطئه می‌کردند و حق و حقیقت را در مذبح منافع پست ‏‎ ‎‏مادی و مصالح کثیف شخصی خود ذبح می‌کردند و آنچه برای آنها بی‌ارزش بود، پاکی ‏‎ ‎‏و راستی و سلوک اخلاقی و سلسله ارزش‌های انسانی بود.‏

‏در مقابل این طوفان‌ها، دامن بر سر کشیدم و از همه محیط قطع رابطه کردم، گویی ‏‎ ‎‏در دنیایی دیگر و با مردمی‌دیگر و با مقیاس‌های دیگر زندگی می‌کنم و مرا با این سیل ‏‎ ‎‏خروشانی که همه را به خود می‌برد کاری نیست...‏

‏آنگاه دیدم که دوستان نزدیک و هم‌فکرم نیز زبان به طعن و نفرین گشودند و در ‏‎ ‎‏خلوص و پاکی من شک کردند و بعضی از مغرضین نیز از فرصت استفاده کرده، با همه ‏‎ ‎‏قوت خود آنچه را از خبائث و خدعه و حقد و حسد در چنته داشتند، هم‌چون خنجری ‏‎ ‎‏زهرآلود بر قلبم فرو کردند... احساس کردم که دنیا یکسره در ظلمت و کفر فرورفته ‏‎ ‎‏است و من نمی‌خواهم و یا نمی‌توانم که تسلیم شوم، ممکن است که این سیل ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 386
‏وحشتناک مرا خفه کند و یا این طوفان سهمگین مرا ببرد و زمین و آسمان بر من هجوم ‏‎ ‎‏آورند، ولی من باز هم به حق و حقیقت چنگ زد و یکه و تنها به سوی خدای خویش ‏‎ ‎‏حرکت خواهم کرد. ‏

‏عجیب آن بود که مومنان و پرهیزگاران نیز تحت تاثیر تبلیغات ملحدان و فاسدان و ‏‎ ‎‏ستمگران قرار گرفتند، کسانی‌که خود نمی‌خواهند دروغ بگویند و حاضر نیستند به ‏‎ ‎‏موری آزار برسانند، ولی آن چنان چشم و گوش بسته آلت‌ دست مکاران و ‏‎ ‎‏سیاستمداران شدند که گویی اصلاً صداقتی و اخلاصی و انسانیتی و ایمانی و خدایی ‏‎ ‎‏وجود ندارد گویی تهمت زدن و دشنام دادن و دروغ گفتن و از پشت خنجر زدن مباح ‏‎ ‎‏شده بود و هیچ کس ابا نداشت که بی‌رحمانه همه ناراحتی‌ها و عقده‌های حقارت و ‏‎ ‎‏شکست خود را در برابر استعمار اسرائیل و شاه اینجا خالی کند!‏

‏در مقابل این ظلم بزرگ و همه بی‌انصافی‌ها و بی‌مهری‌ها، زیر فشار درد و غم و ‏‎ ‎‏رنج، در برابر مرگ و شکست و هجوم همه عالم، احساسی ملکوتی و عارفانه به من ‏‎ ‎‏دست داد حقیقت تلخ حیات را دریافتم و یکسره از همه چیز و از همه کس بریدم و ‏‎ ‎‏سراچه قلب خود را فقط و فقط وقف خدا نمودم و تصمیم گرفتم که حتی به ‏‎ ‎‏نزدیک‌ترین دوستانم شکوه نکنم و از صمیمی‌ترین همکارانم طلب کمک ننمایم و از ‏‎ ‎‏بزرگترین و پاک‌ترین مردان عصر نیز دادخواهی نکنم... بگذار همه به من بد بگویند، ‏‎ ‎‏زمین و آسمان به من هجوم آورند، همه دوستانم از من روی برگردانند، من به کسی ‏‎ ‎‏احتیاج ندارم، خدای بزرگ مرا بس است. بیش از هر وقت به خدا نزدیک شدم و او را ‏‎ ‎‏در قلبم و روحم و تاروپود وجودم حس کردم و این بزرگترین تجربه ملکوتی و ‏‎ ‎‏آسمانی بود که بر من حاصل شد.‏

‏بعضی نیز به من پیشنهاد کردند که نامه‌ای به آقای خمینی بنویسم و حقایق را شرح ‏‎ ‎‏دهم و از او طلب کمک کنم، اما همان احساس عرفانی مانع این عمل شد، احساس ‏‎ ‎‏اینکه در این شرایط سخت، هر نوع نامه‌ای رنگ استغاثه و شرک به خود می‌گیرد و آن ‏‎ ‎‏از من به دور است.‏

‏بزرگترین ظلم تاریخ بر ما می‌گذرد، همان ظلمی‌که بر علی(ع) هجوم آورد و او را ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 387
‏به حربه کفر کوبید و سال‌های سال در خطبه‌های جمعه و بر منابر مساجد او را لعن و ‏‎ ‎‏نفرین کردند... همان ظلمی‌ که حسین(ع) را تکفیر کرد و به خاک و خون کشید و ‏‎ ‎‏زینب را به اسارت برد... همان ظلم تاریخی، ما شیعیان علی(ع) و حسین(ع) را ‏‎ ‎‏می‌کوبد... و چه کوبیدنی! ‏

‏روزگاری بود که فقط دین و ایمان و کفر مطرح بود، امروز تکنیک جدید، انقلاب و ‏‎ ‎‏قداست انقلابی را نیز به آنها افزوده است، قداست انقلاب امروز، به دست همان ظلم ‏‎ ‎‏تاریخی که برای کوبیدن ما به کار می‌رود! ملحدان و کافران به ارزش‌های خدایی از این ‏‎ ‎‏حربه مقدس ضد ما استفاده می‌کنند و چه ظلم بزرگی است! امروز ارزش علی(ع) و ‏‎ ‎‏حسین(ع) را خیلی بهتر می‌فهمم و بیش از هر وقت تاروپود وجودم به عشقشان و ‏‎ ‎‏مهرشان گره خورده است! امروز می‌فهمم که چطور ممکن است که سال‌ها دستگاه ‏‎ ‎‏تبلیغاتی معاویه، از مرد بزرگی چون علی(ع) این چنین کینه و نفرت و دروغ و تهمت ‏‎ ‎‏و پستی و خیانت و کفر بیافریند که برای سال‌های سال بر همه عقول و افکار مردم ‏‎ ‎‏سیطره یابد! که حتی خون حسین(ع) و هفتاد نفر از بهترین فدائیانش کافی نباشد که ‏‎ ‎‏حقانیت علی(ع) را بر مردم بقبولاند!... من علی‌وار به دنبال حسین(ع) می‌روم و خود را ‏‎ ‎‏برای همه چیز آماده کرده‌ام... که ساده‌ترین و قهرمانانه‌ترین آن چیزها شهادت است... ‏‎ ‎‏راستی اگر دنیا و مافیها علیه من برخیزد، همه مرا برانند، همه زمین و آسمان علیه من ‏‎ ‎‏تجهیز شود و کاملا یکه و تنها بمانم... و باز هم دست از حق و ارزش‌های خدایی ‏‎ ‎‏خویش بر نخواهم داشت و تسلیم ظلم و کفر نخواهم شد و از تنهایی و بی‌کسی ‏‎ ‎‏وحشت نخواهم کرد...‏

‏در ظلمت بی‌پایان این شب یلدا، همچون شمع خواهم سوخت و وجودم تا موقعی ‏‎ ‎‏که موجود است تسلیم ظلم نخواهد شد... من تا موقعی زنده‌ام که می‌سوزم و تا وقتی ‏‎ ‎‏که می‌سوزم تسلیم ظلمت نمی‌شوم... اینست حیات من...‏

‏از قول من فاطی عزیز را خیلی سلام برسان و غزاله را ببوس‏

‏برادرت ـ مصطفی‏

‏* * *‏


خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 388
‏اما راجع به وضع ما در لبنان ـ میدانی که در لبنان طوایف مسیحی، سنی، شیعی با ‏‎ ‎‏هم زندگی می‌کنند و شیعه ـ به لحاظ جایگاه اجتماعی ـ پست‌ترین و عقب‌مانده‌ترین ‏‎ ‎‏طوایف است ـ همیشه به او ظلم شده و چه ظلم‌هایی! چه کشت‏‎ ‎‏‌و‏‎ ‎‏کشتارهایی، چه ‏‎ ‎‏تعصب‌‌هایی! و حتی امروز حق شیعه را نمی‌دهند ـ استثمارش می‌کنند و حتی اسرائیل ‏‎ ‎‏وقتی زورش به سوریه و مصر نمی‌رسد تو سر جنوب لبنان می‌زند که شیعه‌اند و کسی ‏‎ ‎‏دلش به حال آنان نمی‌سوزد! راستی خیلی دلخراش است اگر کسی همه حقایق را ‏‎ ‎‏بداند. حدود 15 سال پیش سید موسی صدر پسر مرجع بزرگ آیت‌الله صدر به لبنان ‏‎ ‎‏آمد و رهبری شیعه را به دست گرفت. 7 سالی در صور جنوب لبنان زندگی کرد و ‏‎ ‎‏موسسات اجتماعی مختلفی ایجاد نمود که مدرسه فنی ما یکی از کارهای اوست. ‏‎ ‎‏مدرسه برای شیخ‌ها ـ مدرسه برای دخترها ـ مدرسه برای کودک‌ها ـ مدرسه پرستاری ‏‎ ‎‏و حتی تازگی‌ها قالی‌بافی برای دخترهای جنوب (ناراحت کننده است بدانی که اکثر ‏‎ ‎‏فاحشه‌های بیروت دختران خانواده‌های شیعه جنوب لبنانند که از روی فقر رو به فساد ‏‎ ‎‏آورده‌اند) و بعد ایشان به بیروت رفت که تمرکز به شیعه به طور کلی بدهد و کار ‏‎ ‎‏مهمش در بیروت ایجاد مجلس شیعه بود تا تمام شیعه‌های لبنان را متمرکز کند ـ البته ‏‎ ‎‏جناح‌های مختلفی در لبنان مخالفت کردند زیرا منافعشان به خطر افتاد. شیوخ شیعه ‏‎ ‎‏سردمداران مخالفت بودند. ولی به هر حال امام موسی صدر پیروز شد و تمرکز به شیعه ‏‎ ‎‏داد و آبروئی برای شیعه کسب کرد. حدود چهار سال پیش برای احقاق حقوق از دست ‏‎ ‎‏رفته شیعه از دولت درخواست‌هایی کرد که اهم آنها رسیدگی به جنوب لبنان و تعبیه ‏‎ ‎‏مدرسه و مریض‌خانه و راه و برنامه‌های کشاورزی و جبران خسارات بمباران‌های ‏‎ ‎‏اسرائیل بود ـ دولت زیر بار نمی‌رفت ـ امام موسی مردم لبنان را دعوت به اعتصاب ‏‎ ‎‏عمومی‌کرد ـ همه مردم نه تنها شیعه حتی سنی و مسیحی به دعوت او جواب گفتند و ‏‎ ‎‏سرتاسر لبنان بسته شد حتی فرودگاه تعطیل گردید و دولت مجبور شد در مقابل ‏‎ ‎‏خواسته امام موسی صدر تسلیم شود ـ اداره‌ای به نام «مجلس جنوب» با بودجه 30 ‏‎ ‎‏میلیون لیره تشکیل شد تا جنوب لبنان را آباد کند ـ البته مدارسی ساخته شد ـ ‏‎ ‎‏بیمارستان‌هایی به وجود آمد راه‌هایی ساخته شد و پیشرفت‌هایی به عمل آمد ولی به ‏‎ ‎
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 389
‏نسبت بقیه لبنان، جنوب همچنان عقب‌مانده بود ـ زیرا پیشرفت نواحی دیگر به مراتب ‏‎ ‎‏زیادتر از جنوب بود. مثلاً 950 میلیون لیره برای بودجه ساختمانی و عمرانی لبنان ‏‎ ‎‏پیش‌بینی شده بود که فقط 30 میلیون آن به جنوب اختصاص داده شد ـ در حالیکه ‏‎ ‎‏جنوب لبنان یک سوم کل لبنان است و احتیاج به ساختمان و توسعه بیشتر دارد. لذا ‏‎ ‎‏امام موسی صدر ناراضی بود و به کرات این عدم تعادل و عدالت را گوشزد می‌کرد ‏‎ ‎‏ولی هیئت حاکمه گوشش بدهکار نبود ـ چهار سال به اعتراض مسالمت‌آمیز گذشت ‏‎ ‎‏نتیجه‌ای نداد و هر وقت دولت می‌توانست اذیت و آزار می‌کرد ـ حدود یک سال پیش ‏‎ ‎‏امام موسی به دولت اولتیماتوم داد که تا 6 ماه دیگر به خواسته‌های جدید شیعه جواب ‏‎ ‎‏بدهد ـ خواسته‌هایی که در حدود 20 طلب رسمی‌است و نوشته شده و پخش شده از ‏‎ ‎‏قبیل ایجاد سد لیطانی‌ ـ رودخانه لیطانی بزرگترین رود لبنان است که به جنوب لبنان ‏‎ ‎‏می‌رود و بی‌استفاده به دریا می‌ریزد و اسرائیل چشم طمع بدان دوخته و می‌خواهد آن ‏‎ ‎‏را بگیرد. لبنان احتیاج به آب دارد و این آب به هدر می‌رود در حالیکه اسرائیل تشنه ‏‎ ‎‏آب است. البته پروژه‌ای برای سد لیطانی از 15 سال پیش وجود دارد و مقادیر زیادی ‏‎ ‎‏پول برای آن حیف و میل شده است ولی عملا هیچ قدمی‌برداشته نشده است. امام ‏‎ ‎‏موسی خواهان ایجاد این سد است که اولا جنوب لبنان آباد شود و ثانیا جلوی طمع ‏‎ ‎‏اسرائیل گرفته شود ولی دولت پشت سر می‌اندازد (نوعی خیانت) خواسته دیگر: ‏‎ ‎‏وظایف و شغل‌های دولتی لبنان باید بر حسب ـ نسبت جمعیتی میان ـ مسیحی و سنی ‏‎ ‎‏و شیعه تقسیم شود ـ در حالیکه در حال حاضر به هیچ‌وجه عادلانه نیست و اغلب ‏‎ ‎‏شغل‌های مهم توسط مسیحیان اشغال شده است.‏

‏خواسته دیگر: عده زیادی از شیعیان جنوب و ـ ساکنان مرزها و ـ حدود لبنان ونیز ‏‎ ‎‏طوایف ـ و عشایر ـ مقیم در کوه‌ها وجود دارند که دولت به آنها شاسنامه لبنانی ‏‎ ‎‏نمی‌دهد در حالیکه نسل بعد از نسل در لبنان زندگی کرده‌اند ـ دولت نمی‌خواهد نسبت ‏‎ ‎‏نفوس را که در سال 1935 تحت استعمار فرانسوی به وجود آمد به هم بزند ـ امام ‏‎ ‎‏موسی خواهان شناسنامه لبنانی برای جمیع این طوایف شیعه مقیم لبنان است، ایجاد ‏‎ ‎‏مدرسه ـ ایجاد مریض‌خانه ـ جاده ـ برق ـ مشاریع کشاورزی و غیره و غیره جزء ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 390
‏خواسته‌های امام موسی صدر است ـ ولی دولت جواب نمی‌دهد ـ زیرسبیلی در می‌کند ‏‎ ‎‏بالاخره 6 ماه اولتیماتوم به پایان رسید ـ امام موسی از وزراء و نمایندگان شیعه در ‏‎ ‎‏مجلس نمایندگان دعوت کرد که استعفا بدهند ـ و آنها در جلسه در گیرودار این ‏‎ ‎‏جریانات بودند که جنگ اکتبر بین اعراب و اسرائیل شروع شد و این حرکات ـ به دلیل ‏‎ ‎‏مصالح جنگ ـ متوقف گردید، بالاخره جنگ به پایان رسید و چند ماهی بر آن گذشت ‏‎ ‎‏ـ باز هم دولت جوابی نداد. بالاخره دو ماه پیش امام موسی تقاضای یک تظاهرات ‏‎ ‎‏مسلحانه در بعلبک نمود. مردم بعلبک شیعه هستند و قبیله‌ای و مسلح و جنگجو و ‏‎ ‎‏دولت از آنها می‌هراسد و در حوالی آن مناطق جرات عرض اندام ندارد، یک تظاهرات ‏‎ ‎‏75 هزار نفری تشکیل شد که از جنوب و بیروت نیز عده کثیری در آن شرکت کرد ـ ‏‎ ‎‏زن‌ها حتی بچه‌ها با اسلحه آمده بودند. اسلحه‌های سنگین و حتی خمپاره‌انداز ـ و ضد ‏‎ ‎‏هواپیما نیز وجود داشت ـ نمایشگاهی از اسلحه بود ـ و چه تیراندازهایی! ـ رگبار ‏‎ ‎‏مسلسل گوش آدمی‌را کر می‌کرد ـ صدها هزار گلوله به آسمان رها شد ـ مردم ‏‎ ‎‏می‌خواستند بگویند برای ما سهل است که این گلوله‌ها را در سینه دشمن خالی کنیم. ـ ‏‎ ‎‏جالب اینکه بعضی از شیوخ هم اسلحه به دست گرفتند و امام موسی اعلام کرد که ‏‎ ‎‏می‌خواهد و باید یک کمپ نظامی‌برای تعلیم نظامی‌شیعیان تشکیل شود ـ شیعه باید ‏‎ ‎‏مسلح شود ـ اسلحه زینت مرد است ـ شیعه جنوب باید شخصاً در مقابل اسرائیل از ‏‎ ‎‏شرف خود دفاع کند ـ در شرایطی که دولت قادر به دفاع نیست ـ مردم باید مسلح ‏‎ ‎‏شوند و از جان و خانه خود دفاع کنند. تظاهرات مسلحانه‌ای که در تاریخ لبنان بی‌سابقه ‏‎ ‎‏بود و دولت را سخت به وحشت انداخت ـ و احزاب دست‌راستی نیز به دولت حمله ‏‎ ‎‏می‌کردند که چرا اجازه می‌دهید شیعه حمل اسلحه کند (در حالیکه خودشان 50 هزار ‏‎ ‎‏نفر مسلح دارند و تعلیم دیده‌اند و می‌خواهند فقط خودشان در گود جولان دهند!) البته ‏‎ ‎‏معلوم است که دولت قادر به جلوگیری نبوده و نیست... باز هم دولت جوابی نداد ولی ‏‎ ‎‏توطئه‌ها و فشار مادی را بر ما زیادتر کرد ـ پول و بودجه مدرسه را قطع نمود ـ از ‏‎ ‎‏صحبت کردن امام موسی در رادیو ـ و انتشار نماز جمعه او در رادیو جلوگیری نمود... ‏‎ ‎‏رجل خبیث شیعه‌ای به نام کامل اسعد وجود دارد که از ملاکین بزرگ است ـ پدرش ‏‎ ‎
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 391
‏نیز خبیث بود مقادیر زیادی از زمین‌های فلسطین را به یهودیان فروخت!! ـ این شخص ‏‎ ‎‏و پدرش مخالف ترقی و مخالف هر عمل اصلاحی هستند. می‌خواهند خر سواری کنند ‏‎ ‎‏ـ البته تمرکز شیعه در وجود امام موسی و غیره به نفع او نیست. کامل اسعد دائماً ‏‎ ‎‏روحانی‌نمایان فاسد را با پول و طمع دور خود جمع می‌کند و اخلال‌گری می‌کند ارتش ‏‎ ‎‏هم پشتیبان اوست. عده‌ای چاقوکش مسلح هم دارد که به حمایت ارتش، مردم را ‏‎ ‎‏می‌زنند و تهدید می‌کنند! این شخص فاسد فعلاً با رئیس‌جمهور (فرنجیه) ضد امام ‏‎ ‎‏موسی صدر فعالیت شدیدی دارد و ادعا می‌کرد اگر بعلبک طرفدار امام موسی است ـ ‏‎ ‎‏ولی جنوب لبنان طرفدار اسعد است ـ لذا امام موسی در هفته پیش در صور یعنی شهر ‏‎ ‎‏بزرگ جنوب لبنان اعلام تظاهرات کرد ـ بیش از 100 هزار نفر آمدند ـ تظاهرات ‏‎ ‎‏عجیب و بزرگی شد که تا به حال ـ در کشور ـ سابقه نداشته است ـ حدود 50000 از ‏‎ ‎‏بعلبک آمده بودند ـ طرفداران اسعد و حکومت و ارتش خیلی اخلال کردند ـ عده ‏‎ ‎‏زیادی از طرفداران صدر را زدند ـ مقدار زیادی از فعالیت‌ها و مسوولیت‌های این ‏‎ ‎‏تظاهرات به عهده من و مدرسه ما و استادان و شاگردان مدرسه ما بود ـ دو ماشین با ‏‎ ‎‏میکروفون به دهات و قراء می‌رفتند و مردم را دعوت می‌کردند ـ بچه‌ها هم هر یک به ‏‎ ‎‏ده خود می‌رفتند و اعلامیه پخش می‌کردند ولی عمال اسعد و ارتش مانع آنها می‌شدند ‏‎ ‎‏و چند نقطه آنها را زدند ـ و حتی چند ماشین را که عکس آقای صدر پشت شیشه آنها ‏‎ ‎‏بود با گلوله سوراخ‌سوراخ کردند! (البته عده‌ای هم ترسیدند و نیامدند!) و ارتش نیز در ‏‎ ‎‏مسیر جاده‌ها همه مردم را جستجو ـ و تفتیش ـ می‌کرد که کسی اسلحه حمل نکند ـ ‏‎ ‎‏حتی شب قبل از تظاهرات سرتاسر جاده‌ها را میخ ریختند و تمام ماشین‌ها ـ که از ‏‎ ‎‏ماجرا بی خبر بودند ـ پنچر می‌شد و غوغائی به پا شد ـ همه شاگردها ـ زن‌ها، بچه‌ها ـ ‏‎ ‎‏به خیابان‌های سراسر مسیر و جاده‌های بین شهری ریخته ـ شب تا صبح میخ جمع ‏‎ ‎‏می‌کردند. برای دفاع و حفظ امنیت نیز ما نقشه موحش کشیده بودیم. نقشه‌های عجیب ‏‎ ‎‏دفاع خط اول ـ خط دوم ـ خط سوم! چیزهایی که تعجب می‌کنی! جوانان مسلح صور ‏‎ ‎‏مامور خط اول بودند ـ مسلحین بعلبک مسوول خط دوم دفاعی که بر روی سقف ‏‎ ‎‏خانه‌ها و ساختمان‌های بلند و نقاط استراتژیک مستقر شده بودند که هر حرکت جیش ‏‎ ‎
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 392
‏و یا دشمن را در هم بکوبند ـ حتی خمپاره انداز آورده بودند که اگر ارتش حمله کرد، ‏‎ ‎‏پادگان ارتشی را گلوله‌باران کنند. خط دفاعی سوم به عهده فدائیان فلسطین بود که در ‏‎ ‎‏این مورد با ما همکاری می‌کردند و همکاری آنها ذی‌قیمت بود و به خصوص که دولت ‏‎ ‎‏را سخت نگران کرده بود ـ به عبارت دیگر دولت می‌دانست اگر به ما حمله کنند ‏‎ ‎‏بعلبک و فدائیان فتح به پشتیبانی ما وارد عمل خواهند شد. به هر حال تظاهرات به خیر ‏‎ ‎‏گذشت و تاثیر بزرگی گذاشت و به دولت ثابت شد که جنوب در دست کامل اسعد ‏‎ ‎‏نیست. رئیس‌جمهور درخواست ملاقات با امام موسی را نمود ـ ولی او تا به حال رد ‏‎ ‎‏کرده است ـ یعنی نمی‌خواهد سازش کند ـ خواستار ایفای طلبات است و بس! و ‏‎ ‎‏دولت هم وانمود می‌کند که جواب نمی‌گوید و حتی در جواب یکی از وکلاء شیعه که ‏‎ ‎‏گفته بود شیعه به خیابان خواهد ریخت، جواب داده بود که اگر شیعه به خیابان بیاید ‏‎ ‎‏طایفه دیگری آماده است! و گفته بود که از خون و کشته شدن نمی‌ترسد! امام موسی ‏‎ ‎‏نیز گفته است اگر دولت باز هم جواب نگوید یک تظاهرات دیگر در وسط بیروت به ‏‎ ‎‏راه خواهد انداخت‏‎[7]‎‏ و اگر باز هم دولت قبول نکند دست به اعمال سلبی و مبارزه منفی ‏‎ ‎‏و اعتصاب خواهد زد که چرخ گردش امور مملکت را از کار خواهد انداخت ـ و البته ‏‎ ‎‏این رشته سر دراز دارد ـ یعنی ممکن است به زد و خوردهای مسلحانه نیز بکشد ـ و ‏‎ ‎‏نتیجه را نمی‌توان از اکنون پیش‌بینی کرد زیرا پارامترها زیاد است ـ اولاً ارتش لبنان و ‏‎ ‎‏احزاب چپ حداقل 50 هزار مسلح میلیشیا دارند که خوب مسلح‌اند و مجهز ـ در ‏‎ ‎‏مقابل بعلبک وجود دارد که مسلح‌اند و بزن ولی فقط قادرند در بعلبک و در کوه ‏‎ ‎‏بجنگند ـ در بیروت کاره‌ای نیستند ـ و به خصوص در صورت خطر ارتش راه‌ها را ‏‎ ‎‏می‌بندند و ماشین‌ها را کنترل می‌کند و عبور مسلح از بعلبک به بیروت مشکل است. از ‏‎ ‎‏طرف دیگر شیعیان جنوب لبنان مسلح نیستند و اسلحه ندارند و تعلیم ندیده‌اند ـ تعلیم ‏‎ ‎‏آنها وقت می‌گیرد (که در برنامه است) و پول لازم است برای تسلیح آنها... بنابراین ‏‎ ‎
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 393
‏وضع کلی شیعه خوب نیست و برای هر کار جدی باید شیعه را تنظیم داد و تعلیم داد ‏‎ ‎‏و مسلح نمود ـ و به همین سبب در جریان این کار بزرگ هستیم ـ و مسلماً اگر شیعه ‏‎ ‎‏مسلح و قوی و متحد باشد ـ دیگر کسی نمی‌تواند به او زور بگوید. در حال حاضر فتح ‏‎ ‎‏به ما کمک می‌کند و پشتیبان ماست ـ ولی خود فدائیان در ـ معرض ـ خطر بزرگی ‏‎ ‎‏قرار دارند ـ و آن اینکه بعد از مصالحه سوریه و اسرائیل مسلماً اسرائیل به سوی لبنان ‏‎ ‎‏توجه خواهد نمود فشار به روی فدائیان زیاد خواهد شد ـ مسلماً همه کشورهای ‏‎ ‎‏مصلحت‌جو مثل مصر و سوریه و اردن خواستار توقف عملیات فدائیان خواهند شد ـ ‏‎ ‎‏آمریکا و روسیه هم فشار خواهند آورد و توقف فرهنگ و عملیات فدایی یعنی مرگ ‏‎ ‎‏فلسطین! یعنی غیرقابل قبول ـ بنابراین درگیری حتمی‌است ـ اگر زورشان برسد ‏‎ ‎‏واقعه‌ای نظیر اردن به راه خواهند انداخت ـ در این درگیری البته ما هم طرفدار مقاومت ‏‎ ‎‏فلسطین خواهیم بود. و ما هم مورد تجاوز قرار خواهیم گرفت ـ بنابراین اسرائیل برای ‏‎ ‎‏هجوم با دولت لبنان همکاری خواهد کرد و بنابراین وضع ما ناگوار خواهد بود ‏‎ ‎‏مقاومت فلسطین با آقای صدر همکاری می‌کند تا در مواقع خطر جدی ـ ما هم به آنها ‏‎ ‎‏کمک ‌کنیم. سال گذشته درگیری بین ارتش و احزاب دست‌راست از یک طرف و ‏‎ ‎‏مقاومت فلسطین از طرف دیگر پیش آمد ـ درگیری خطرناکی بود ـ اسرائیل نیز آماده ‏‎ ‎‏هجوم و تسلط بر جنوب لبنان بود ـ هواپیماهای ارتش لبنان مواضع فدائیان را بمباران ‏‎ ‎‏می‌کردند 400 فلسطینی کشته شد حدود 60 نفر از ارتش نیز کشته شد ـ ما خود در ‏‎ ‎‏حوالی مدرسه، شاهد یک صحنه خونین زد و خورد بودیم ـ سوریه نیز به لبنان حمله ‏‎ ‎‏کرد ـ اسرائیل نیز در شرف حمله بود و وضع خیلی درهم شده بود ـ امام موسی ‏‎ ‎‏دخالت کرد؛ اعلامیه داد، سران مذاهب را دید و متحد کرد ـ یاسر عرفات و ‏‎ ‎‏رئیس‌جمهور و حافظ اسد رئیس‌جمهور سوریه را ملاقات کرد ـ ملاقات‌ها کرد تا با ‏‎ ‎‏وساطت او جنگ خاتمه پیدا کرد و آتش‌بس بر پا شد و اسرائیل دخالت نکرد و سوریه ‏‎ ‎‏خارج شد و ارتش و مقاومت صلح کردند... و مسلماً نقش امام موسی صدر در این ‏‎ ‎‏صلح بی‌نظیر بود ـ او کسی بود که ازهمه طرف حرف او را قبول می‌کردند و به او ‏‎ ‎‏احترام می‌گذاشتند و به خصوص یاسر عرفات دوست او بود ـ حافظ اسد رئیس‌جمهور ‏‎ ‎
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 394
‏سوریه چون شیعه است به او ارادت دارد... این نقش و اهمیت امام موسی صدر مسلماً ‏‎ ‎‏در آینده نیز درخور اهمیت است و لذا مقاومت فلسطین به امام موسی صدر احترام ‏‎ ‎‏می‌گذارد و با او همکاری می‌کند تا در مواقع خطر نیز امام موسی از آنها جانب‌داری ‏‎ ‎‏کند. حتی برای تعلیم جوانان شیعه به مقدار زیادی از فتح کمک گرفتیم... و به ‏‎ ‎‏خصوص شیعه انقلابی و فدائیان در حال حاضر تحت یک خطر مشترک قرار گرفته‌اند ‏‎ ‎‏و سرنوشت آنها به طوری به هم جوش خورده است. ولی متاسفانه سرنوشت به نفع ما ‏‎ ‎‏نیست ـ آینده تیره و تار است روزبه‌روز زندگی بر فدائیان سخت‌تر خواهد شد ـ فشار ‏‎ ‎‏کشورهای خارجی بر مقاومت زیادتر خواهد شد ـ حتی سوریه و مصر بر فدائیان فشار ‏‎ ‎‏می‌آورند برای آنها ایجاد محدودیت می‌کنند اگر لیبی یا الجزیره برای فدائیان اسلحه ‏‎ ‎‏بفرستند سوریه ضبط ـ آنها را ـ می‌کند ـ اسلحه سنگین را که اصلاً نمی‌دهد ـ ‏‎ ‎‏اسلحه‌های سبک را نیز به هر ترتیبی بالا می‌کشد! در سابق تمام کشورهای عربی به ‏‎ ‎‏خصوص کویت و سعودی به فتح کمک مادی می‌کردند ـ کمک آنها قطع شده است ـ ‏‎ ‎‏و مقاومت فلسطین با اینکه خیلی رشیدتر و پخته‌تر شده و با این حال تحت فشار و ‏‎ ‎‏خطر نیستی و تفرقه به سر می‌برد ـ عدم اعتماد، نگرانی، سرگردانی، جنگ اعصاب، ‏‎ ‎‏فشار اقتصادی و اسلحه و مسائل فراوان اجتماعی و روحی، مقاومت فلسطین را احاطه ‏‎ ‎‏کرده است البته فدائیان راستین می‌دانند هیچ راهی جز مبارزه ندارند بنابراین با ثبات ‏‎ ‎‏قدم در راه خود ایستادگی می‌کنند و این خود نعمتی است بزرگ ـ ولی اجتماع و ‏‎ ‎‏سیاست و سرنوشت چه بسا که به سوی دیگر می‌رود و فشار را هر روز زیادتر می‌کند. ‏‎ ‎‏همان‌طور که می‌دانی فدائیان نیز دست به اعمال انتحاری زده‌اند ـ و این نشان‌دهنده ‏‎ ‎‏حقیقتی دردناک است که در مضیقه شدیدند و راهی جز این در پیش ندارند ـ ولی از ‏‎ ‎‏طرف دیگر جای خشنودی است زیرا این قبیل فداکاری‌ها ایجاد حماسه کرده است و ‏‎ ‎‏لااقل یک راه شرافتمندانه در پیش پا می‌گذارد و به خصوص محاسبات دشمن را نیز ‏‎ ‎‏به هم می‌زند ـ دولت‌های سازش‌کار عرب را نیز به وحشت می‌اندازد ـ و پارامتری ‏‎ ‎‏جدید وارد معرکه می‌کنند که با هیچ ماشین‌حساب و مغزی قابل محاسبه نیست ـ ‏‎ ‎‏پارامتر فداکاری جان ضریب تبدیل روح به ماده را به سوی بینهایت می‌برد و تعادلات ‏‎ ‎
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 395
‏ناموزون گذشته را که به نفع اسرائیل بود به‌هم می‌زند البته اسرائیل نیز انتقام‌های ‏‎ ‎‏وحشتناک می‌گیرد ـ عده زیادی را کشته است ـ چند محل بمباران شده را چند روز ‏‎ ‎‏پیش دیدن کردم ـ مثل حمله آمریکا به آلمان ـ همه چیز با خاک یکسان شده است سه ‏‎ ‎‏بار حمله هوایی ـ بمب‌های زمان‌دار که بعد از یک ساعت یا دو ساعت یا حتی 24 ‏‎ ‎‏ساعت منفجر می‌شوند ـ وقتی مردم برای پیدا کردن کشته‌ها کاوش می‌کنند بمب زمان ‏‎ ‎‏دار دیگرمنفجر می‌شود و کاوشگران را می‌کشد! در بازیچه‌های بچه‌ها در که همه‌اش ‏‎ ‎‏بمب ـ تعبیه ـ است و بچه‌ای بردارد ـ در دستان او ـمنفجر می‌شود! دیروز در مدرسه ‏‎ ‎‏بودیم که اسرائیل با چهار کشتی جنگی به سواحل صور آمد و اردوگاه رشیدیه فلسطین ‏‎ ‎‏را بمباران کرد ـ من عکس‌های زیادی برداشتم ـ بعد با امام موسی صدر به دیدار کمپ ‏‎ ‎‏رفتیم، خرابه‌ها، کشته‌ها، مجروح‌ها، شلوغی، زن و بچه در حال فرار! غوغائی است ‏‎ ‎‏غوغائی! و بالاخره منتظریم که حتی به مدرسه ما حمله کنند! بچه‌ها را مرخص کرده‌ایم ‏‎ ‎‏جز عده‌ای معدود همه رفته‌اند ـ مدرسه خالی است ولی جای امن وجود ندارد ـ ‏‎ ‎‏هواپیماهای اسرائیلی همیشه بالای سر ما پرواز می‌کنند! و کشتی‌ها در آب‌های لبنان در حرکتند ـ ما زیر سایه رحمت! اسرائیل زنده‌ایم ـ هر موقع بخواهند می‌توانند ما را از ‏‎ ‎‏زحمت زندگی آسوده کنند! ما هم عادت کرده‌ایم با مرگ صلح کرده‌ایم ـ دست دوستی ‏‎ ‎‏به او داده‌ایم و به سوی سرنوشت به پیش می‌رانیم...‏

‏شمه‌ای از شرایط را برای تو شرح دادم ـ و فهمیدی که خطراتی چند ما را تهدید ‏‎ ‎‏می‌کند. خطر دیگری را برای تو شرح می‌دهم و آن اینکه دولت ایران تعدادی ‏‎ ‎‏تروریست حرفه‌ای به لبنان فرستاده است که مبارزان ایرانی را ترور کند ـ چند ماه پیش ‏‎ ‎‏25 نفر از این جانیان حرفه‌ای به لبنان آمدند و روزنامه‌ای خبر آن را منتشر کرد ـ و ‏‎ ‎‏یکی دو نفر از این تروریست‌ها به سراغ من هم آمده بودند که خوشبختانه یا بدبختانه ‏‎ ‎‏در مدرسه نبودم و رفته بودند ـ البته سازمان فدائیان یکی از بزرگان آنها را که کاره‌ای ‏‎ ‎‏هم در سفارت ایران بود گرفت یعنی دزدید و دو شبانه‌روز شکنجه کرد ـ کتک مفصلی ‏‎ ‎‏زد و بعد گفت به دوستانت بگو اگر دست از پا خطا کنید خلاصه کار همه شما تمام ‏‎ ‎‏است. این پیغام فدائیان البته تروریست‌ها و اعضاء سفارت را سخت به هراس انداخت ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 396
‏ـ زیرا فهمیدند که فقط با ما روبه‌رو نیستند بلکه با فدائیان نیز طرفند.‏

‏همان‌طور که می‌دانی سفیر ایران در لبنان خود عضو سازمان امنیت است (قدر) و ‏‎ ‎‏وقتی که آتاشه نظامی‌در اردن بود که فدائیان قتل عام شدند و او هم دستش به خون ‏‎ ‎‏فدائیان فلسطینی آلوده است و فدائیان به شدت از او نفرت دارند. نزدیکی امام موسی ‏‎ ‎‏صدر با فدائیان فلسطین سفیر سازمان امنیتی را نیز ناراحت کرد ـ و سبب شد که ‏‎ ‎‏روزنامه‌های ایران حملات سنگینی را ضد امام موسی صدر شروع کنند ـ حملاتی که ‏‎ ‎‏فقط در شان خودشان بود ـ امام موسی جوابی را برای توضیح داد ولی جواب او را ‏‎ ‎‏تحریف کردند و چه حرف‌های مزخرف از آن درآوردند! و امام موسی نیز عصبانی شد ‏‎ ‎‏و در یک مصاحبه مطبوعاتی با محرر (روزنامه مهم لبنان) سخت به شاه و رژیم او ‏‎ ‎‏تاخت و حملات مهمی‌کرد و شاه را در ردیف اسرائیل گذاشت ـ از زندان‌ها و ‏‎ ‎‏مبارزات روحانیت و غیره اسم بود ـ این جواب سخت صدر سبب شد که شاه و سفیر ‏‎ ‎‏الاغش بیشتر به دست و پا بیافتند و در داخل لبنان شروع به اخلال کنند ـ در داخل ‏‎ ‎‏لبنان سفیر با اسعد خبیث و مخالفین امام موسی رابطه دارد به آنها کمک می‌کند. شاه ‏‎ ‎‏برای شمعون و دست‌راستی‌ها که 50000 مسلح میلیشیا دارند اسلحه می‌فرستد و به هر وسیله ممکن ضد امام موسی صدر توطئه می‌کند ـ روحانی‌ها را می‌خرد، تحریک ‏‎ ‎‏می‌کند و چه چیزهای نگفتنی!!! ماه پیش نیز یکی از دوستان ما را به نام احمد نفری که ‏‎ ‎‏شیخ مبارزی از طرفداران سرسخت آیت‌الله خمینی و مخالف شاه است به اتهام پرتاب ‏‎ ‎‏نارنجک به ماشین سفیر ایران گرفته‌اند و میل دارند او را به ایران بفرستند ـ البته یک ‏‎ ‎‏لیست 12 نفری از طرف سفارت ایران تهیه شده است که خواستار اخراج آن‌هاست (که ‏‎ ‎‏حقیر یکی از آن‌هاست). ضد نفری ـ هیچ مدرکی در دست نیست و همه می‌دانند ولی ‏‎ ‎‏به ضرب پول و فشار سیاسی هنوز هم او را نگاه داشته‌اند.‏

‏وقتی نارنجک به سمت سفیر پرتاب می‌شود‏‎[8]‎‏ ـ سفیر از ماشین خارج نمی‌شود و ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 397
‏حتی به شوفر هم می‌گوید از ماشین خارج نشود ـ به ماشین صدمه‌ای نمی‌رسد (فقط ‏‎ ‎‏لاستیک پنچر می‌شود) و نارنجک حمله‌ای بود که فقط صدا می‌کند (یا اصلاً همه‌اش ‏‎ ‎‏کشک است) ـ وقتی پلیس می‌رسد و می‌پرسد چه کسی زده است؟ سفیر می‌گوید: مهم نیست چه کسی نارنجک پرتاب کرده ـ فقط موسی صدر پشت پرده مسوول این‌کار ‏‎ ‎‏است) ـ به عبارت دیگر این هم یک بازیچه سیاسی برای فشار بر طرفداران آقای صدر ‏‎ ‎‏و اتلاف انرژی ما و ترس و وحشت برای مبارزان ایرانی در داخل لبنان است. دولت ‏‎ ‎‏لبنان هم پولکی است ـ هر کس به او پول بدهد برای او کار می‌کند ـ ما هم که ‏‎ ‎‏الحمدلله بی‌پول و فقیر و ورشکسته‌ایم. بنابراین تا وقتی فدائیان در این‌جا قدرتی دارند ‏‎ ‎‏ما کم و بیش در امانیم ـ اگر آنها مورد هجوم قرار گیرند ما هم مورد هجوم همه جانبه ‏‎ ‎‏قرار خواهیم گرفت...‏

‏اکنون که این نامه را می‌نویسم هواپیماهای اسرائیلی هر چند گاهی از بالای سر ما ‏‎ ‎‏رفت و آمد می‌کنند و هر لحظه ممکن است ما را بزنند ـ مدرسه ما بزرگترین مدرسه ‏‎ ‎‏جنوب لبنان است و به خصوص مبارزات آقای صدر چون خاری در چشم عده‌ایست ـ ‏‎ ‎‏زیر ساختمان ما زیرزمین بزرگی است تقریبا محکم ـ و ما آن‌جا را پناهگاه قرار داده‌ایم ‏‎ ‎‏تا در موقع خطربچه‌ها به آن‌جا بروند ـ البته مدرسه را تعطیل کرده‌ایم فقط چند شاگرد ‏‎ ‎‏و چند معلم باقی هستند ـ امروز زن و بچه و چند مرد فلسطینی (مردهای بی‌بخار!) به ‏‎ ‎‏زیرزمین ما پناه آورده بودند ـ به داخل رفتم دیدم حدود صد نفر بچه و زن و مرد و ‏‎ ‎‏غیره نشسته‌اند ـ خیلی دلم سوخت ـ گفتم ما در این‌جا در امان نیستیم ـ و اگر اسرائیل ‏‎ ‎‏بفهمد همه شما در این‌جا جمع شده‌اید حتما این‌جا را بمباران خواهد کرد ـ ولی ‏‎ ‎‏متاسفانه نمی‌فهمیدند و بعضی حتی اهانت می‌کردند که این‌جا شما جاسوس هستید و ‏‎ ‎‏بنایراین مدرسه را نخواهند زد!! گفتم بنشینید! کاری با شما ندارم! راستی که دلخراش ‏‎ ‎‏است، از هر طرف که فکر می‌کنم درد و رنج است ـ بدبختی است ـ ترس از مرگ ـ ‏‎ ‎‏بچه‌های کوچک ـ زن‌های از کار افتاده آنگاه نفرین‌ها و نفرین‌ها...‏


خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 398
‏به هر حال این وضع ماست ـ در فقر ـ در بی‌امنیتی ـ در یک جنگ داخلی و ‏‎ ‎‏خارجی! راستی که زندگی است! زندگی به مفهوم مبارزه ـ به مفهوم فرو رفتن در ‏‎ ‎‏غوغای حیات، تقبل خطرات، خدمت کردن به حق. دشنام شنیدن و سکوت کردن، ظلم ‏‎ ‎‏و ستم را با جان خود حس کردن... و خلاصه با مردم و در مردم زیستن...‏

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 399

  • . تاریخ تقریبی نامه: زمستان سال 1356.
  • . در جایی دیگر گفته‌ام که در پی این بی‌عدالتی‌ها و سپس تبلیغاتی که علیه امام صدر و چمران و جوانان شیعی  در جریان بود و حتی در بعضی موارد امر را بر دوستان ما در ایران و نجف و اروپا مشتبه کرده بودند، به دکتر  چمران گفتم نامه سرگشاده‌ای به امام خمینی و نیز دکتر شریعتی بنویسد و ماجرا و حقایق را روشن کند.  حاضر نشد، گفتم می‌ترسم بوی شرک و ضعف از آن به مشام برسد.
  • . در یکی از اعلامیه‌هایی که در اروپا در همین ارتباط پخش شد، سازمان امل و امام صدر متهم به همکاری با  کتائب و اسرائیل بودند. اظهارات دکتر چمران میزان این ستم و عمق این کینه‌ورزی را نشان می‌دهد. از همین  بیانیه‌ها به نجف و ایران نیز ارسال می‌شد.
  • . از اسناد این دخالت شاهانه در بخشی که چند سند از صدها سند ساواک، مربوط به این توطئه‌های علیه امام  صدر را آورده‌ام، ابعاد این جنایات روشن می‌گردد و ریشه‌های فحاشی‌های ایرانیان کم ظرفیت و مغرضی که  کوشش می‌کردند ذهن امام و سیاسیون را علیه آقای صدر مشوب کنند، آشکار می‌شود.
  • . تا آنجا که این اتهامات و ناسزاها از سوی دشمنان خدا و مردم هست، قابل تحمل می‌نماید ولی آنجا که دست  مدعی مسلمانی و انقلابی‌گری اسلامی‌ و پیروی از راه و مشی امام خمینی در کار می‌آید، به قول دکتر چمران  صبر ایوب می‌طلبد. در بخش مربوط به دیدارهای خود با امام خمینی به اظهارات یکی از همین برادران  انقلابی! علیه امام صدر و شهید سید محمد باقر صدر اشاره کرده‌ام.
  • . در بخش مصاحبه اظهارات رهبران مقاومت فلسطین در مورد نقش امام صدر و شیعیان لبنان در حمایت از  انقلاب فلسطین و نیز در پاسخ به شبه‌افکنی‌های یاران آقای جلال‌الدین فارسی و دوستان او در نجف، که سعی  در مشوب کردن ذهن امام خمینی و شهید مصطفی خمینی داشتند، به تفصیل آمده است. این تحریف‌ها و  نامردمی‌ها حتی به روزنامه"خبرنامه" آقای بنی‌صدر هم سرایت کرده بود.
  • . امام صدر در آخرین مرحله اخطار کرد اگر به خواسته‌های مردم توجه نشود، تمام ساختمان‌های دولتی و  وزارت خانه‌ها و ادارات را اشغال کرده و از آن برای اسکان موقت مردم بی‌خانمان استفاده خواهد کرد.
  • . این عمل توسط عمال سفارت طراحی شده بود و تا حدی بچگانه بود. فقط به این بهانه ساواک می‌خواست  امام صدر و یاران او را در معرض اتهام قرار دهد و اگر موفق شد حکم اخراج تعدادی از مخالفین فعال شاه از  جمله دکتر چمران و احمد نفری و... را از سیستم قضایی لبنان بگیرد، که با مداخله امام صدر و مذاکره ایشان  با رئیس‌جمهور این توطئه ناکام ماند، ولی فشار علیه آقای صدر شدت یافت.