مقدمه

مقدمه

‏ ‏

بسم الله الرحمن الرحیم

‏پرسش از آغاز «هستی» و از چگونگی به وجود آمدن «هستی های متعدد» اندیشۀ بشر را ‏‎ ‎‏از گذشته تاکنون درگیر کرده است. بشر همیشه با آن روبرو بوده و برای تفسیر و ‏‎ ‎‏دریافت هستی به آن پرداخته است. ‏

‏هیچ نحلۀ فکری، الهی و مادّی را نمی توان یافت که به این پرسش نپردازد.‏

‏پرسش از اصل «هستی» و کثرت های آن، پرسش از آغاز کثرت، و آفرینش انسان و ‏‎ ‎‏جایگاه وی در جهان و پرسشهایی مانند: کثرت هایی که مشاهده می شود از کجا آمده است؟ ‏‎ ‎‏آیا در آغاز کثرت بوده یا وحدت؟ اگر وحدت بوده، چگونه کثرت پدید آمده است؟ و آیا ‏‎ ‎‏این کثرت ها به وحدتی برمی گردد؟ آیا در این کثرت ها وحدتی نیز وجود دارد؟ ... همۀ اینها ‏‎ ‎‏پرسشهایی است که همیشه بوده و خواهد بود.‏

‏آنان که در هستی ـ با تأمّل و تفکّر و یا وجدان و شهود و ... ـ به یک حقیقت و یک ‏‎ ‎‏واحد رسیده اند، یعنی به حق جلّ جلاله راه یافته اند و به او معتقد گشته اند، باز این پرسش ‏‎ ‎‏برای آنان پیش آمده است: چگونه و به چه صورت این همه کثرت ها ـ موجودات ـ به وجود ‏‎ ‎‏آمده اند؟ آیا یکایک موجودات، جدا جدا آفریده شده اند یا نه؟ صدور موجودات از حق ‏‎ ‎‏چگونه بوده است؟ ربط موجودات به حق به چه صورت است؟ آفرینش یعنی چه، و ‏‎ ‎‏چگونه است؟ آیا اینها برگشت هم دارند؟ برگشت آنها به چیست؟ و ...‏

‏به همین دلیل، هر اثر دینی و عرفانی و حکمت الهی را بگشایید، با این مطالب ‏


کتابترجمه مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایةصفحه 13
‏روبرو می شوید. در آثار دینی، سخن از آفرینش آسمانها و زمین، آفرینش موجودات ‏‎ ‎‏زنده، آغاز و چگونگی آفرینش انسان، پرسش و پاسخ پیرامون اول مخلوق، به مانند: اول ‏‎ ‎‏ما خلق الله العقل؛‏‎[1]‎‏ اول ما خلق الله نوری؛‏‎[2]‎‏ ‏انّما امره اذا اراد شیئاً ان یقول له کن فیکون‏؛‏‎[3]‎‏ ‏و ما ‎ ‎امرنا الّا واحدة‏؛‏‎[4]‎‏ تدبیر عالم و رجوع آن به حق، عرضۀ ولایت و امانت و قضا و قدر و... ‏‎ ‎‏در آیات و روایات اسلامی برای حلّ این مسئله و روشن کردن ابعاد این موضوع است. و ‏‎ ‎‏سِفر پیدایش در تورات نیز پیرامون همین مطلب است.‏

‏در فلسفۀ الهی، مباحث علیّت و علّت تامّه، بحث جعل؛ آیا جعل وجود است؟ یا ‏‎ ‎‏جعل ماهیت؟ یا جعل اتّصاف ماهیّت به وجود؟ بحث اول ما صدر، بحث عقل اول و ‏‎ ‎‏نفس کلّی، عقول دهگانه و عقل فعّال در حکمت مشّاء. بحث انوار، و تقسیم آن به انوار ‏‎ ‎‏طولی و عرضی، انوار قاهره و اسفهبدیّه، ... در حکمت اشراق. بحث وحدت و کثرت، و ‏‎ ‎‏جمع بین کثرت و وحدت در حکمت متعالیه در همین راستاست.‏

‏در آثار عرفانی، بحث کنز مخفی، اعیان ثابته، اعیان خارجی، تجلّی و ظهور، بحث ‏‎ ‎‏تعیّن اول و فیض اقدس و مقدّس، و ظاهر و مظهر و اتحاد آن دو، بحث وحدت ‏‎ ‎‏شخصی وجود، و تفسیرهای مختلف پیرامون کثرتها، بحث تشکیک در ظهور و ... همه ‏‎ ‎‏برای بیان و حل این مسئله است.‏

*  *  *

‏رسالۀ «‏مصباح الهدایة الی الخلافة والولایة‏» که به خامۀ شیوای حضرت امام ‏‎ ‎‏خمینی(س) در دوران شباب ـ 29 سالگی ـ نگارش یافته است، دغدغۀ نویسنده را برای ‏‎ ‎‏تبیین این موضوع و پرسش های آن به خوبی نشان می دهد. مؤلف محترم در این اثر ‏‎ ‎‏می خواهند چگونگی پیدایش کثرت از وحدت را بیان کنند. و نشان دهند چگونه از غیب ‏‎ ‎‏مطلق، که دور از دسترس همگان است، این همه نقش و اثر در عالم پدیدار گشته است.‏

‎ ‎

کتابترجمه مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایةصفحه 14
‏ورود به این بحث و ارائۀ نظمی منسجم برای حلّ آن، نشانۀ تبحّر و تسلّط گسترده ‏‎ ‎‏نویسنده پیرامون آن است که برای کمتر کسی حاصل می شود. حضرت امام(س) برای ‏‎ ‎‏بیان مسئله، زبان عرفان را برگزیده اند و اثر خویش را با زبان اهل معرفت نگاشته اند که ‏‎ ‎‏دارای عمیق ترین و زیباترین بیان در این باب است.‏

‏اثر ایشان از جملۀ مسفورات عرفانی است که به تعبیر استاد آشتیانی(ره)؛ فقط از ‏‎ ‎‏کمّلین ارباب عرفان برمی آید.‏

‏امام(س)، در این رساله، برای بیان مطلب علاوه بر زبان عرفانی، از حکمت بویژه ‏‎ ‎‏حکمت متعالیه که به حق می توان آن را فاصل عرفان و حکمت دانست و زبان فلسفی ‏‎ ‎‏عرفان نامید، سود جسته و آن را نیز به کار گرفته اند. و از همه مهمتر آن را با قرآن و روایات ‏‎ ‎‏اهل بیت عصمت و طهارت همراه کرده و با بیانی لطیف، فهم مأثورات شریعت را در این ‏‎ ‎‏موضوع تسهیل کرده اند. و می توان ادّعا کرد زبان و بیان عرفانی را در خدمت فهم شریعت و ‏‎ ‎‏مأثورات نبوی و علوی درآورده اند. و یا بهتر بگوییم؛ عرفان را از آبشخور آیات و روایات ‏‎ ‎‏سیراب کرده و عرفان ناب و درست را با بهره گیری از قرآن و حدیث عرضه داشته اند.‏

‏این نکته را نباید فراموش کرد که به دلیل نفاست بحث و اختصار مطلب و زبان ‏‎ ‎‏نگارش که چندان از آن گریزی نیست، فهم و درک مطالب آن به سادگی و سهولت ‏‎ ‎‏برای خوانندگان مقدور نمی باشد.‏

‏به همین دلیل و با توجه به گرایش گسترده به مباحث عرفانی و نظری در جامعه و ‏‎ ‎‏توجه ویژه به مطالب عرفانی و دیدگاههای امام خمینی(س) و نفاست و ارزش بحث، ‏‎ ‎‏تصمیم گرفتیم که اثرکم نظیر فوق را در این موضوع به فارسی برگردانده و فارسی زبانان ‏‎ ‎‏را نیز از آن بهره مند سازیم. ـ البته از یاد نبرده ایم که اثر فوق با ترجمۀ فارسی مرحوم ‏‎ ‎‏آیت الله سید احمد فهری در سالهای نخستین پیروزی انقلاب اسلامی به جامعه عرضه ‏‎ ‎‏شده است که تلاش و کوشش ایشان ستودنی است، ولی هم اثر در بازار کمیاب است و ‏‎ ‎‏هم در فهم مطالب آن مشکلاتی وجود دارد. ـ و کوشش کردیم تا ترجمه ای روانتر از اثر ‏‎ ‎‏فوق ارائه دهیم؛ هرچند به دلیل ناتوانی ما و دشواری مطلب و زبان خاص و ‏‎ ‎‏اصطلاحات ویژۀ آن، چندان خود را در این آرزو موفق نمی دانیم.‏


کتابترجمه مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایةصفحه 15

‏ ‏

‏برای فهم بیشتر، افزون بر ارائه متن فارسی، با افزودنی های سه گانۀ زیر سعی کردیم ‏‎ ‎‏گامهایی را برای تسهیل و نزدیکی فهم مطالب به ذهن خوانندگان برداریم.‏

‏1. ‏پانویس های زیر صفحه ها‏، خوانندگان را به منابع مطالب و معرّفی دانشمندان و ‏‎ ‎‏پاره ای توضیحات رهنمون می سازد.‏

‏2. ‏پیوست پایانی کتاب‏، شرحی بر بخشی از اصطلاحات و تعابیر عرفانی به ‏‎ ‎‏کار گرفته در اثر است. شرح و معانی اصطلاحات می تواند یاری دهندۀ افراد در فهم بهتر ‏‎ ‎‏مطالب باشد.‏

‏3. ‏مقدّمۀ مختصر‏، در بیان مطالب کتاب به صورت گزارش محتوای اثر، با توضیح ‏‎ ‎‏کوتاه که امید است بتواند خوانندگان را پیش از مطالعۀ متن و اثر اصلی با مطالب کتاب ‏‎ ‎‏آشنا سازد تا هنگام مطالعۀ متن دریافت بهتری حاصل شود. در پایان این پیشگفتار اشاره ‏‎ ‎‏به این مطلب لازم است که متن عربی کتاب با تصحیح و تعلیق، توسط مؤسسه تنظیم و ‏‎ ‎‏نشر آثار امام خمینی(س) در سال 1372 انتشار یافته است. همراه متن عربی، مقدمه ‏‎ ‎‏علمی و تحقیقی استاد فقید، سیدجلال الدین آشتیانی(ره) به زبان فارسی منتشر شده که ‏‎ ‎‏شرح و توضیح بر مباحث عرفانی کتاب است و برای محققین و علاقه مندان مفید ‏‎ ‎‏می باشد. همچنین نباید از یاد برد که آثار مهمّ عرفانی، نیاز به درس و بحث و استاد ‏‎ ‎‏ورزیده دارد، و کمتر ممکن است بدون کمک و راهنمایی استاد، انسان بتواند به مطالب ‏‎ ‎‏عمیق و ارزندۀ آن دست یابد و از فهم نادرست و کژ فهمی مصون و محفوظ باشد. امید ‏‎ ‎‏است این تلاش در راستای همین هدف قرار گیرد.‏

‏این اثر، نتیجۀ تلاش گروهی است که در درازای زمان با ما همراه بوده اند، و در ‏‎ ‎‏گامهای پایانی آن، خانم فروغ احراری در ویرایش ترجمه، و آقای علی اصغر رحمتی و ‏‎ ‎‏خانم میترا شربتدار و اکرم خلوجینی در آماده سازیِ چاپ ما را یاری رسانده اند؛ برای ‏‎ ‎‏همۀ آنان آرزوی موفقیت روزافزون می نماییم. ‏

معاونت پژوهشی مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)

                                  گروه معارف اسلامی


کتابترجمه مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایةصفحه 16

‏«‏مصباح الهدایة الی الخلافة والولایة‏» در دو «مشکات» و یک «خاتمه» تنظیم یافته است:‏

مشکات اوّل‏، پیرامون بحث نبوت و ولایت و خلافت در عالم غیب و الوهیّت است ‏‎ ‎‏که در بردارندۀ خلافت و نبوت در عالم اسما و صفات و عالم اعیان ثابته می باشد. ‏‎ ‎‏مشکات به معنای جای قراردادن چراغ است، و در آن مصباح که به معنای چراغ است ‏‎ ‎‏قرار می گیرد. و مشکات اول، پنجاه و شش چراغ دارد. ‏

مشکات دوم‏، پیرامون بحث خلافت و نبوت در عالم عین است که در آن سه ‏‎ ‎‏مصباح قرار داده شده است:‏

‏مصباح اول‏‏، در بردارندۀ بیست و یک نور است که از این «چراغ» می درخشد و شعله ‏‎ ‎‏می دهد. در این مصباح، بحث ظهور مشیت مطلقه که سرآغاز تحقق بیرونی و خارجی ‏‎ ‎‏است، مطرح می گردد.‏

‏مصباح دوم‏‏، دربردارندۀ سیزده «مطلع» و یک «خاتمه» است. مطلع به معنای جای برآمدن ‏‎ ‎‏آفتاب و غیر آن است، که از آن مطلع ها، نور این چراغ برمی آید و نورافشانی می کند. و بحث ‏‎ ‎‏آن پیرامون نبوت و ولایت و خلافت در عالم عقل و عقول و مجردات است.‏

‏مصباح سوم‏‏، دربردارندۀ دوازده «ومیض» است. ومیض به معنای درخشیدن برق ‏‎ ‎‏است بی آنکه در ابر پراکنده گردد. در این مصباح، بحث نبوت و خلافت و ولایت در ‏‎ ‎‏عالم ظاهر و مُلک و دنیا ارائه می گردد.‏

‎ ‎

کتابترجمه مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایةصفحه 17
‏و «خاتمه» در بیان تذکّرِ حفظ اسرار و حقایق و معارف و بیان آن در جای خویش ‏‎ ‎‏می باشد.‏

*  *  *

‏اکنون پیش از شرح مختصر مطالب کتاب، لازم است که به معنای لغوی و اصطلاحی ‏‎ ‎‏واژه های «نبی و نبوت»، «ولی و ولایت»، «خلیفه و خلافت» اشاره شود.‏

‏«نبی» بر وزن فعیل، صفت مشبّهه است که به معنای فاعل و مفعول می آید و «نبوّت» ‏‎ ‎‏مصدر است. پیرامون ریشۀ «نبی» دو عقیده است، گروهی از «نبأ» به معنای خبر ‏‎ ‎‏دانسته اند و بنابراین نبیّ به معنای «خبردهنده» و «خبردار» است. برخی دیگر «نبی» را از ‏‎ ‎‏«نبو» دانسته اند که به معنای برتری و بلندی است. و معنای «نبی» یعنی کسی که صاحب ‏‎ ‎‏عظمت و مقام بالا و والاست.‏‎[5]‎‏   ‏

‏نبوّت و نبی در زبان و آثار، نبوت و ارسال رسولان برای انسان را در برمی گیرد ولی ‏‎ ‎‏معنای آن، که اِخبار (خبردادن) است عام تر از اخبار برای انسانهاست. به همین دلیل اهل ‏‎ ‎‏عرفان، غیر از نبوّت در زمین و ارسال رسولان، نبوّت را در دیگر عوالم جاری می دانند، ‏‎ ‎‏و صاحب این مقام در هر عالمی عهده دار اِخبار به تناسب آن می باشد.‏

‏کاشانی در تعریف نبوّت می نویسد: «نبوّت، خبردادن از حقایق الهی است، یعنی از ‏‎ ‎‏معرفت ذات حق و اسما و صفات و احکام آن؛ و آن بر دو نوع است: نبوّت تعریف، ‏‎ ‎‏نبوّت تشریع. اولی، عبارت از خبردادن از معرفت ذات و صفات و اسما است. و دوم، ‏‎ ‎‏علاوه بر آن تبلیغ احکام و تربیت به اخلاق و تعلیم حکمت و اقدام به سیاست را ‏‎ ‎‏دربردارد و این به رسالت اختصاص دارد.»‏‎[6]‎‏ ‏

‏نبوّت تعریف در همۀ مراتب هستی و عوالم وجود حضور دارد، و آنچه در این اثر ‏‎ ‎‏مورد بحث قرار می گیرد بحث نبوّت و انِباء و تعلیم، در همۀ مراتب به گونۀ مناسب آن ‏‎ ‎‏مرتبه است که در دنیا و جهان انسانی مصداق آن نبوّت تشریعی می باشد.‏

‎ ‎

کتابترجمه مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایةصفحه 18
‏ولی، ولایت: ریشۀ آن «اَلوَلی» است به معنای نزدیکی، ... و وَلِیَ، به معنای قرار گرفتن ‏‎ ‎‏دو چیز در کنار هم که فاصله ای بین آن دو نباشد. و می گویند حسن یلی حسین. یعنی ‏‎ ‎‏حسن در کنار حسین قرار گرفته است.‏

‏ولیّ، اسم آن است که به معنای دوست، رفیق، یاور، سرپرست و ... می آید، و وِلایت ‏‎ ‎‏و وَلایت مصدر است. و به معنای سرپرستی کردن، ادارۀ امور دیگری ... است.‏‎[7]‎

‏ولیّ، و دارندۀ ولایت، به دلیل نزدیکی و قرب حقیقی به حقّ، نه اعتباری آن را دارا ‏‎ ‎‏شده است که این نزدیکی باطن و ریشۀ خلافت و نبوّت می باشد، و این نزدیکی، ‏‎ ‎‏موجب نیابت و تصرّف و تربیت و سرپرستی می شود که در هر جا و مرتبه مصداق خود ‏‎ ‎‏را می جوید.‏

‏خلافت از «خلف» است که برای آن سه معنا گفته اند؛ اول: چیزی به جای چیزی ‏‎ ‎‏می آید و جای وی قرار می گیرد. دوّم: پشت. و سوّم: تغییر.‏‎[8]‎

‏خلافت به معنای جانشینی است، این جانشینی گاهی زمانی و در غیبت صاحب آن ‏‎ ‎‏است. مانند جانشینی حاکم بعدی پس از مرگ حاکم اول و یا غیبت آن. و گاهی این ‏‎ ‎‏جانشینی رتبی است. یعنی این فرد پس از او قرار می گیرد و به جای او و به نیابت از ‏‎ ‎‏وی، کاری را انجام می دهد. در این رساله، خِلافت به معنای دوم است که مرتبۀ خلیفه ‏‎ ‎‏پایین تر از مستخلف عنه می باشد. و این گونه خلافت از حق معنا دارد.‏

‏باید توجه داشت که این سه مقام «نبوت، ولایت، خلافت» از هم جدا نیستند، بلکه ‏‎ ‎‏همراه هم و دارای مصادیق واحد هستند. ـ البته نبوّت تشریعی، مخصوص عالم انسانی ‏‎ ‎‏است، و در غیر عالم انسانی سخن از نبوّت تشریعی نمی آید. ـ ولی ظهور مختلف است، ‏‎ ‎‏گاهی شأن نبوت ظهور پیدا می کند و شأن ولایت مخفی است و زمان دیگر شأن ولایت ‏‎ ‎‏ظاهر، و شأن نبوّت باطن است.‏

*  *  *


کتابترجمه مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایةصفحه 19
مشکات اول

‏خلافت و ولایت و نبوّت در عالم اسما و اعیان ثابته‏

‏حقّ، جلّ جلاله، در مقام ذات خویش غیب است. و این مرتبه دور از دسترس ‏‎ ‎‏همگان قرار دارد، و هیچ راهی به معرفت و شناخت این مقام برای کسی نیست، این ‏‎ ‎‏مقام را رسمی و اسمی و وصفی نمی باشد. و نهایت، اظهار عجز از معرفت آن است، ‏‎ ‎‏این مقام غیبی است که از هر ظهوری دور و پوشیده است و از چهرۀ او پرده برداشته ‏‎ ‎‏نشده است. این مقام را «غیب الغیوب»، مقام لا اسمی و لا رسمی، عنقا مُغرِب و ... ‏‎ ‎‏نامیده اند. و به بیان دیگر، ذات حق جلّ جلاله، بی نهایتی است که برای آن هیچ مرز و ‏‎ ‎‏نشانه ای را نمی توان سراغ گرفت و هر شناخت و معرفتی به نشانه ای می باشد و هر ‏‎ ‎‏نشانه او را از آن جایگاه «بی نهایت» و «نامحدودیت» پایین آورد. و بنابراین دست ‏‎ ‎‏هیچکس به آن نرسد و شکار هیچ فردی نگردد، چون هر دستی از هر کس برآید آن را ‏‎ ‎‏محدودیتی است و محدود را با نامحدود رابطه ای نباشد، و به همین دلیل آن را پنهانِ ‏‎ ‎‏پنهان ها «غیب الغیوب» نامیده اند.‏

‏بنابراین معرفت به این مقام برای کسی حاصل نشود، زیرا معرفت به ظهور است، و ‏‎ ‎‏هر ظهوری تعیّن است و هر ظهوری جلوه است، و برون رفت از غیب است. بنابراین تا ‏‎ ‎‏تعیّن نباشد، تا ظهور نباشد، تا برون رفت از غیب و پرده نباشد، شناخت حاصل نگردد.‏

‏بنابر مقدّمۀ اول: اگر آن ذات لایتناهی بخواهد جلوه ای و ظهوری کند، چون هر جلوه ‏‎ ‎‏و ظهور، حتی ظهور ذات برای خویش، او را از آن مقام پایین آورد، چه برسد به ‏‎ ‎‏ظهورهای دیگر. پس برای این که ظهوری پیش آید و برون رفتی حاصل شود، پرده از ‏‎ ‎‏غیب افکنده گردد و پریچهره که تاب مستوری ندارد جلوه کند، ـ چون او نمی تواند با ‏‎ ‎‏خروج از غیب در هر مرتبه ای مشاهده شود و یا خود را مشاهده کند باید ابتدا شهودی ‏‎ ‎‏در مرتبه ای حاصل گردد که از آن غیب بهره ای داشته باشد، نایب منابی برای ظهور پیدا ‏‎ ‎‏شود و به عبارت دیگر نیاز به چیزی است که بین و بین باشد، هم با غیب مرتبط باشد، ‏‎ ‎‏و هم به بیرون از غیب چهره بنماید، و این وظیفه برعهدۀ او گذاشته شود، این حقیقت ‏

‎ ‎

کتابترجمه مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایةصفحه 20
‏همان «خلیفۀ» اعظم است که جانشین حق برای ظهور گردد، و دوسویه است. از سویی ‏‎ ‎‏به غیب توجه دارد که از آن جهت ظهور ندارد و سویی به بیرون از غیب دارد که ظهور ‏‎ ‎‏است.‏

‏بنابراین «برزخ» است که حدّ فاصل بین دو چیز است. این ظهور اطلاقی است، و ‏‎ ‎‏چون هر ظهوری، تعیّنی است، یعنی ذات با هر وصفی که متعیّن شود اسم جدیدی ‏‎ ‎‏می شود. مثلاً وقتی ذات با وصف علم لحاظ شود، اسم عالم به وجود آید. اما این ظهور ‏‎ ‎‏اول، اطلاقی است و شامل همۀ اسماست، و یک فیض گسترده است و اقدس است و از ‏‎ ‎‏هرگونه محدودیت به دور است. و اول مستفیض از آن «اسم الله» در مقام تعیّن است که ‏‎ ‎‏همۀ اسما را در بردارد. و اول تعیّن، اسم اعظم است، آن هم اسم اعظم اطلاقی. و سپس ‏‎ ‎‏دیگر اسما از آن فیض گیرند و اسماء جمال و جلال ظاهر گردند. در این مرتبه، هنوز ‏‎ ‎‏سخن از ظهور، در بیرون از عالم الوهیت نیست، هنوز تعیّن در خارج مطرح نیست، ‏‎ ‎‏هنوز مرحلۀ لحاظ و دیدن است، هنوز تعیّن ذات است برای خویشتن تا از آن لاتعیّن ‏‎ ‎‏مطلق خارج گردد. ‏

‏هرچند این تعین خود نیز لاتعیّن است، و همۀ تعیّن ها را دربردارد، اینجاست که ذات ‏‎ ‎‏خود را در این تعیّن می بیند (رؤیت اجمال)؛ و مفصل را در سایۀ آن می بیند، یعنی این تعیّن ‏‎ ‎‏در خود همۀ موارد را در بردارد. همه را در آن می بیند (مرتبه احدیت). و آن گاه وقت آن ‏‎ ‎‏فرامی رسد تا از این اجمال بیرون آید و آنچه در خود دارد به تفصیل به مشاهده بنشیند، و ‏‎ ‎‏اینجاست که اسماء اجازۀ ظهور یابند، هر یک به جلوۀ خود آراسته شوند، از هم ممتاز ‏‎ ‎‏گردند، خود را نشان دهند و جمال و کمال اصل خویش را جلوه گری نمایند. اینجا دیدن ‏‎ ‎‏مجمل است در مفصّل، رؤیت تفصیلی است (مرتبه واحدیت). و باز این کافی نیست، باید ‏‎ ‎‏هر یک از این اسماء در صورتی نمایان خود را بنماید و صورتی را برای جلوۀ خود ‏‎ ‎‏برگزیند. آن صورت «عین ثابت» است که هر یک از اسماء آن را گزینش می کند و در آن ‏‎ ‎‏صورت ظهور می نماید، یعنی اسماء خود را در صور اعیان ثابته جلوه گر می نمایند.‏

‏در تمام این مراتب، همان خلیفۀ اول، باید نخست جلوه گر شود، یعنی هنگام ظهور ‏‎ ‎‏اسماء اول همان اسم الله اعظم، ظهور می یابد، و در زمان ظهور اعیان نیز اول عین ثابت ‏

‎ ‎

کتابترجمه مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایةصفحه 21
‏اسم اعظم که عین ثابت انسان کامل، و مظهر اسم الله اعظم است، ظاهر می شود.‏

‏پس در این مقام خلافت از «حق» محقق است، خلافت از ذات برای ظهور در مقام ‏‎ ‎‏اسما، و خلافت برای ظهور در اعیان. یکی خلافت اسم الله الاعظم است برای ظهور در ‏‎ ‎‏اسمای الهیه، از مرتبۀ احدیت به واحدیت. و یکی خلافت عین ثابت اسم الله است برای ‏‎ ‎‏ظهور در اعیان دیگر. و مظهر اسم الله الاعظم، و عین ثابت آن، همان عین ثابت انسان ‏‎ ‎‏کامل است و خلافت محمدی است. پس اسم الله الاعظم، مرتبۀ انسان کامل، مرتبۀ عین ‏‎ ‎‏ثابت محمدی است. ‏

‏و ولایت نیز در این مقام محقق است، چون ولایت قرب و نزدیکی و سرپرستی ‏‎ ‎‏است. این خلیفه، به حق نزدیک است و سرپرستی اسما و اعیان را داراست. پس دو ‏‎ ‎‏ولایت (قرب، سرپرستی) نیز محقق می شود.‏

‏و باز در همین جا، نبوّت نیز محقق می گردد، خبردهنده است، در اینجا اسم الله الاعظم ‏‎ ‎‏به عنوان اول مستفیض، نبی بر اسمای الهی است و از حق برای اسما خبر دهد، و به ‏‎ ‎‏اظهار آنچه در غیب الغیوب است پردازد.‏

‏و همچنین نبوّتِ عین ثابت محمدی برای اعیان ثابته محقق شود.‏

*  *  *

‏از مباحث بسیار مهمی که در اینجا مطرح است و در این «مشکات» به آن اشاره شده ‏‎ ‎‏است، بحث سنخیت و اشتراک و تباین (جدایی) است. ‏‎ ‎‎ ]‎‏پانویس، تباین، اشتراک، ‏‎ ‎‏ص 9‏‎[‎

‏گاهی بحث در سنخیت بین موجودات (مخلوقات) است،  به این معنی که علاوه بر ‏‎ ‎‏این اختلاف و کثرتی که در ظاهر آنها نمایان و آشکار است، آیا یک وحدت و اشتراکی ‏‎ ‎‏نیز بین آنها وجود دارد؟ این سخن در تمایز بین دو فرد از یک نوع مانند دو فرد انسان، ‏‎ ‎‏دو فرد یک گل ... مطرح است تا وحدت بین انواع مختلف و موجودات گوناگون ‏‎ ‎‏هستی. اندیشمندان دریافته اند این تمایزها نه تنها برای اثبات جدایی مطلق بین ‏‎ ‎‏موجودات کافی نیست، بلکه در ورای این اختلافها و تمایزها، اشتراکهایی هست، و به ‏‎ ‎‏همین دلیل موجودات را دسته بندی کرده اند و هر بخشی از موجودات را با توجه به ‏

‎ ‎

کتابترجمه مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایةصفحه 22
‏مشترکات و وحدت های آنها در گروه و دسته ای جای داده اند. ولی بحث به اینجا پایان ‏‎ ‎‏نیافته، و سخن پیرامون همۀ موجودات و گونه های مختلف آنها است؛ آیا همۀ ‏‎ ‎‏موجودات با هم اشتراک دارند؟ یا بین موجودات تباین وجدایی است؟ و پرسش دیگر؛ ‏‎ ‎‏آیا این اشتراک و تباین مرتبط با ماهیات (چیستی ) آنها یا با وجود (هستی) آنها می باشد.‏

‏گروهی از حکما به این حقیقت رسیده اند که میان همۀ موجودات ـ از جهت وجود ‏‎ ‎‏نه ماهیت ـ یک وحدتی است، و تباین مطلق بین آنها نیست، و تمامی این تمایزها و ‏‎ ‎‏اختلافها به کم و زیاد، شدت و ضعف ... آنها برمی گردد، و تمامی آنها در حقیقت ‏‎ ‎‏«هستی» با هم اشتراک دارند. و به همین دلیل به تشکیک بین موجودات معتقد ‏‎ ‎‏گردیده اند. پس از آن سخن از ارتباط بین موجودات و خالق آنها مطرح شده است. و ‏‎ ‎‏پرسش این است؛ آیا یک وحدت و سنخیتی بین خالق و مخلوق وجود دارد؟ آیا بین ‏‎ ‎‏حق و موجودات ارتباطی است؟ یا اینکه در اینجا تباین و جدایی است، و موجودات با ‏‎ ‎‏حق هیچگونه وحدت و سنخیتی ندارند؟‏

‏در اینجا دو نظر پدید آمده است: یکی اعتقاد به تباین کلّی بین حق و موجودات و ‏‎ ‎‏نفی هرگونه سنخیت و اشتراک حق تعالی با موجودات. و دیدگاه دیگر به نفی تباین ‏‎ ‎‏می پردازد؛ تشکیک در وجود را شامل حق نیز می داند، و معتقد است که حق تعالی در ‏‎ ‎‏برترین مرتبۀ هستی و وجود قرار دارد، و در نهایت شدّت، قوّت ... است. و موجودات ‏‎ ‎‏دیگر در مراتب دیگر هستی قرار می گیرند (حکمت متعالیه). در این مقام است که ‏‎ ‎‏برخی محققین عرفا، از جمله حضرت امام(س) اشاره به مراتب و مقامات حقّ ‏‎ ‎‏جلّ جلاله می نمایند و می گویند: اگر نظر به مرتبۀ «غیب الغیوب» و مقام لا اسمی و ‏‎ ‎‏لارسمی شود که نه از آن نشانه ای است و نه می توان به آن اشاره ای کرد و نه برای آن ‏‎ ‎‏وصفی و اسمی توان گفت؛ این مرتبه از موجودات جداست و بین او و موجودات تباین ‏‎ ‎‏کلّی است. ولی اگر به مرتبه ظهور حق ـ مقام خلیفه و فیض اقدس ـ نگاه شود، این ‏‎ ‎‏مرتبه با موجودات مرتبط و با آنها اشتراک دارد. به عبارت دیگر گاهی سخن از بود ‏‎ ‎‏است و سخن از مرتبۀ ذات؛ در اینجا تباین است و هیچ موجودی «بود» نیست. ولی ‏‎ ‎‏زمانی سخن از ظهور و «نمود» است و بین نمودها ارتباط و سنخیت و اشتراک است. از ‏

‎ ‎

کتابترجمه مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایةصفحه 23
‏این، تعبیر به تشکیک در مظاهر می نمایند.‏

*  *  *

‏از مباحث دیگری که در این مشکات مطرح شده است، برخی مطالب مربوط به اسمای ‏‎ ‎‏الهی است. پس از آنکه اشاره می کنند اول فیض گیرنده «اسم اعظم» است و دیگر اسما ‏‎ ‎‏به واسطه او از فیض بهره مند می شوند مباحثی در مصابیح مختلف پیرامون اسمای الهی ‏‎ ‎‏از جهت ظهور و بطون، محیطیت و محاطیت، و وحدت و کثرت در آنها و اسمای ‏‎ ‎‏جلال و جمال ... مطرح می نمایند که دقت در مصابیح می تواند پاره ای از حقایق را برای ‏‎ ‎‏خواننده تحصیل نماید. و رجوع به برخی تعلیقات آخر کتاب، و «شرح دعای سحر» در ‏‎ ‎‏دریافت آن مفید خواهد بود.‏

*  *  *

‏از مطالب دیگری که در این مشکات به آن اشاره شده و از  اهمیت والایی برخوردار ‏‎ ‎‏است راه رسیدن به این حقایق و دریافت آن است. همانطور که در روایات آمده است: ‏‎ ‎‏معرفت نفس، راه برای معرفت ربّ است، و اعرفکم بنفسه اعرفکم بربّه، است. در درک ‏‎ ‎‏و فهم حقایق هستی نیز خداوند تبارک و تعالی، در نفس ما، یک جهان کوچک و نمونۀ ‏‎ ‎‏جهان و عالم بزرگ را قرار داده است. و نفس نردبان رسیدن به حقایق هستی است. ‏‎ ‎‏بنابراین اگر کسی بخواهد ارتباط بین مراتب هستی و اجمال و تفصیل، و احاطه و ... را ‏‎ ‎‏دریابد، باید در نفس خویش تأمل و تدبّر کند و مراتب فکر و نظر را مطالعه کند. که ‏‎ ‎‏چگونه ادراکات از بساطت و اجمال به تفصیل روی می آورد. و چگونه مطلبی در آغاز ‏‎ ‎‏به صورت کلّی و بسیط در انسان وجود پیدا می کند و در مراتب دیگر به صورت ترکیب ‏‎ ‎‏و جزیی و تفصیلی در می آید، و از این راه می تواند چگونگی نزول حقایق از مراتب بالا ‏‎ ‎‏به پایین را دریابد.‏

*  *  *

‏از دیگر مطالب که در این مشکات به آن اشاره شده و از جمله مباحث اسمای الهی ‏‎ ‎‏است، بحث ظهور اسما است، و این که هر اسمی تقاضا دارد به گونه ای ظاهر گردد که ‏‎ ‎‏آنچه در باطن اوست محو گردد و غلبه بر دیگر اسما پیدا کند، مثلاً اسم «منتقم» ‏

‎ ‎

کتابترجمه مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایةصفحه 24
‏می خواهد نهایت انتقام را بگیرد ...‏

‏ولی در اینجا اسم حق، اسم الله که مظهر حَکَم عدل می باشد، هم حاکم و هم عادل ‏‎ ‎‏است، تعادل را حفظ می کند و با حکومت خویش نمی گذارد آنها از مسیر منحرف شوند ‏‎ ‎‏و حدّ آنها را در ظهور و بطون نگاه می دارد. بنابراین «نبی» که در هر مرتبه مظهر اسم الله ‏‎ ‎‏است، کار او ایجاد اعتدال و جلوگیری از اطلاق و رهایی و بی قید و بند شدن می باشد.‏

‏این مطلب وقتی به عالم پایین و خلافت و ظهور در زمین می رسد، شأن نبی را در ‏‎ ‎‏اینجا نشان می دهد که نبوّت و شأن پیغمبر، در اینجا نه نفی مطلق و نه اثبات مطلق ‏‎ ‎‏است، بلکه تعادل می باشد. مثلاً نبوت و دستورات نبی در شهوت انسانی، نه نفی است ‏‎ ‎‏که بگوید باید شهوت را سرکوب کرد و از بین برد و نه اجازه می دهد که رها و آزاد ‏‎ ‎‏باشد، بلکه آن را به تعادل رهنمون می سازد. بنابراین خلیفۀ این نبی در عالم و پس از او ‏‎ ‎‏نیز باید مظهر حُکم به عدل باشد و در روایت شناخت اولوالامر را به عدل و احسان ‏‎ ‎‏دانسته است.‏

*  *  *

‏از مباحث دیگری که در نتیجه مباحث فوق و تأمل در آن معلوم می شود. مسئلۀ قضا و ‏‎ ‎‏قدر الهی و بیان استعداد و قبول موجودات است. که هر یک به فراخور خویش از فیض ‏‎ ‎‏اقدس بهره مند می شوند و این مقام قضا و قدر در عالم ربوبی است. و از همین جا ‏‎ ‎‏مسئلۀ «بداء» و رابطۀ آن با حق معلوم می گردد که بداء از علم مکنون حق و مرتبط با ‏‎ ‎‏نشئۀ علمی است نه عینی. هرچند ظهور و بروز آن در عین است.‏

‏به دلیل نفاست بحث، و برتری آن از اذهان و افهام عموم، و عدم امکان دسترسی به ‏‎ ‎‏آن و هم چنین برتری آن از علم فرشتگان و رسولان، از ورود به قدر و ... منع شده است ‏‎ ‎‏و خلق را از آن محروم دانسته اند، و بحث به اجمال خودش باقی است. (چون علم به ‏‎ ‎‏آن خاصّ حق است و تنها کسی بهره مند می شود که به علم خاص راه پیدا کند.) البته ‏‎ ‎‏علاقه مندان می توانند بحث قضا و قدر و برخی مطالب مرتبط با آن را در کتاب «طلب و ‏‎ ‎‏اراده» حضرت امام(س) مطالعه نمایند و هم چنین در تبیان «عدل الهی از دیدگاه امام ‏‎ ‎‏خمینی» آن را جستجو نمایند.‏

 

کتابترجمه مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایةصفحه 25
مشکات دوّم

‏پس از بحث «ظهور» در عالم الوهیت، نوبت «ظهور» در عالم عین می رسد. و بحث از ‏‎ ‎‏تحقق نبوّت و خلافت در عالم عینی، یعنی عالم امر و خلق.‏

‏سخن از «ظهور» و نبوّت و خلافت در عالم عین را در سه مرحله و در سه مصباح ‏‎ ‎‏پی می گیرند:‏

‏مصباح اوّل: پیرامون ظهور کلی و جمعی «مشیت مطلقه».‏

‏مصباح دوّم: پیرامون ظهور در عوالم غیبی و عقلی.‏

‏مصباح سوّم: پیرامون ظهور در نشئۀ ظاهر خلقی (آخرین مرتبۀ ظهور).‏

مصباح اوّل و دوّم

‏در اینجا بحث در منشأ ذات برای ظهور عوالم است، ولی نه ذات به اطلاقش بلکه ذات ‏‎ ‎‏با تعیّن اسمایی. و هر تعیّن اسمی منشأ ظهور عالَم مناسب خویش است تعیّن به اسم ‏‎ ‎‏رحمان موجب بسط وجود و به اسم رحیم بسط کمال وجود و به اسم علیم ظهور عوالم ‏‎ ‎‏عقلی و به اسم قدیر برای بسط عوالم ملکوت است.‏

‏در مشکات نخست، بحث تجلّی ذاتی و حضرت واحدیت گذشت و اکنون نوبت به ‏‎ ‎‏رؤیت ذات در عین می رسد؛ و آن تجلّی در آینه های خلقی (آفرینش) از ورای حجابهای ‏‎ ‎‏اسمایی است که موجب ظهور و آشکار شدن عوالم به ترتیب منظم می گردد، ابتدا در ‏‎ ‎‏آینۀ اتمّ اعظم که آینۀ اسم اعظم است و سپس در آینه های دیگر به ترتیب مراتب ‏‎ ‎‏وجودی جلوه می کند از فرشتگان مقرّب تا پایین ترین مراتب ملک و شهود.‏

‏اولین جلوه و ظهور در عالم عین، ظهور «مشیّت مطلقه» است که از آن در زبان ‏‎ ‎‏عرفان تعابیر مختلف به جهات گوناگون می شود؛ مانند: فیض مقدس، نَفَس رحمانی، ‏‎ ‎‏مقام تدلّی، برزخیت کبرا، مقام محمّدی(ص) و علویت علی(ع).‏

‏«مشیت مطلقه» ظهور غیر متعیّن است، که آن را وجود منبسط می گویند که بر همۀ ‏‎ ‎‏موجودات آسمانی و زمینی گسترش پیدا کرده است.‏

‎ ‎

کتابترجمه مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایةصفحه 26
‏«مشیت مطلقه» خلیفۀ حق برای ظهور در عین است، همانطور که در بحث پیشین ‏‎ ‎‏(مشکات اول) گذشت، خلیفه باید دو سویه باشد، مشیت مطلقه و فیض مقدس نیز ‏‎ ‎‏چنین است سویی به عالم غیب و سویی به عالم عین دارد. بنابراین برای مشیت مطلقه ‏‎ ‎‏دو مقام است: یک مقام «لاتعیّن» و وحدت، و دیگر مقام کثرت و تعیّن به صورت امر و ‏‎ ‎‏خلق. به مقام اول خویش با حضرت غیب (فیض اقدس) مرتبط است و برای وی ‏‎ ‎‏ظهوری نیست. و به مقام دوم ظهور اشیاء است، بلکه همه اشیاء؛ اول و آخر و ظاهر و ‏‎ ‎‏باطن است.‏

‏مشیت مطلقه، ظهور حضرت جمع است، همۀ اسما و صفات را با احدیت جمع، در ‏‎ ‎‏خود جمع کرده است. و همۀ مراتب وجود، از علم، قدرت، اراده ... در اوست. و در ‏‎ ‎‏بردارندۀ همۀ مراتب هستی از اسمای حق است. اما نبوّت، در این مقام آشکار کردن ‏‎ ‎‏حقایق الهی و اسما و صفات ربوبی در نشئۀ عینی است برابر اِنبای حقیقی در نشئۀ ‏‎ ‎‏علمی. و نبی در این مقام که مظهر حَکَم عدل می باشد به هر صاحب حقّی، حق خویش ‏‎ ‎‏را عطا می کند. و هر یک را به کمال لایق خویش می رساند. و نبی مظهر دو اسم رحمان ‏‎ ‎‏و رحیم است که به اسم رحمان اعطای وجود و به اسم رحیم وصول به کمال وجود ‏‎ ‎‏حاصل می شود و لذا این دو اسم تابع «الله» هستند و اسم «الله» جامع تمام آن هاست. و ‏‎ ‎‏این خلیفه است که خلافت در ظهور دارد و این مشیت صاحب ولایت است. و در مقام ‏‎ ‎‏خلافت جامع همۀ حقایق الهی و اسمای مکنونه مخزونه است.‏

‏این مقام سوم نبوّت و خلافت است که خبر دادن به وسیله مظهر اتمّ در نشئۀ عینی ‏‎ ‎‏است یعنی توسط حقیقت انسانیت در عالم امر، از زبان عین ثابت که حقیقت علمی ‏‎ ‎‏است بلکه از اسم اعظم و از مقام غیب.‏

*  *  *

‏پس از اولین ظهور حق در عالم عین که «مشیت مطلقه» است و مشیت مطلقه، به ‏‎ ‎‏اطلاقش همه موجودات است، و یک حقیقت بسیط، یک خلق گسترده، بدون هر قید و ‏‎ ‎‏تعیّن است و همه هستی را فرا گرفته است. اکنون نوبت به تعیّنات مشیّت می رسد یعنی ‏‎ ‎‏ظهور مشیت با تعیّن های مختلف، تا کثرت ها و ظهور را در عالم بیابی.‏

‎ ‎

کتابترجمه مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایةصفحه 27
‏اولین و نخستین تعیّن مشیّت، تعیّن عقلی است، ممکن نیست اول، تعیّن پایین تر حاصل ‏‎ ‎‏شود و سپس تعیّن برتر. بلکه آنکه پیشتر است تعیّن پیدا می کند و عقل، پیشتر از جهت ‏‎ ‎‏ذات و مرتبه و  ... نسبت به غیر عقل است. ‏

‏در روایات وارده در بحث آفرینش و خلقت و مراتب آن به این حقیقت اشاره ‏‎ ‎‏می کند که اولین خلق روح رسول الله(ص) و علی(ع) است که همان تعیّن اول مشیت ‏‎ ‎‏مطلقه است، که تعیّن روحانی است. و این تعیّن، عقلی است؛ زیرا مقام مشیت از خلق ‏‎ ‎‏نیست بلکه از امر است ـ هرچند گاهی به خلق نیز تعبیر می شود ـ و در روایات آمده ‏‎ ‎‏است: حقّ مشیت را به خویش آفرید و اشیاء را به مشیت. که می رساند مشیت فوق ‏‎ ‎‏تعیّنات خلقی است. این حقیقت عقلی دارای احاطه است و همۀ عوالم غیب و شهادت ‏‎ ‎‏را دربرمی گیرد، این احاطه با احاطۀ حسی فرق دارد، این احاطه به صورت سریان و ‏‎ ‎‏نفوذ است، مثل سریان روح در بدن. این حقیقت عقلی تامّ بر تمام حقایق عقلی و ‏‎ ‎‏نفوس ... احاطه دارد و همه را راهنمایی می کند و فرمانبر خداست.‏

*  *  *

‏در این مصباح، مؤلف بزرگوار به مطالب مهمّی اشاره می کنند مانند:‏

‏بحث توقیفی بودن اسمای الهی (‏‏ ‏‏پیوست)؛ اختلاف تعبیر پیرامون صادر اول و ‏‎ ‎‏وجه جمع بین آنها؛ شرح و بیان پاره ای از روایات مرتبط با بحث خلقت و آفرینش نور ‏‎ ‎‏اهل بیت ـ علیهم السلام ـ و برتری آنها؛ چگونگی ارتباط حق با فعلش و فرق آن با ‏‎ ‎‏دیگر فاعلها؛ ارکان چهارگانۀ توحید و بهرۀ انسان کامل از آن؛ بحث تعیّنات اسمایی و ‏‎ ‎‏تأثیر آن؛ عرضۀ ولایت و قبول و ردّ آن؛ بحث تنزیه و تشبیه و اظهار معجزه و کرامت و ‏‎ ‎‏... در این مقدمه لازم دیدیم به شرح و توضیح کوتاهی پیرامون سه مورد از مطالب بالا ‏‎ ‎‏بپردازیم:‏

‏1. یکی از مباحث با اهمیت در معارف الهی، تأثیر اسمای الهی است. نباید فراموش ‏‎ ‎‏کرد که در عالم وجود، صاحب اثر فقط حق تعالی است، و غیر از او هیچ موجودی را ‏‎ ‎‏اثری نیست، زیرا در حقیقت غیر او همه «نیست» هستند و او فقط «هست» است. اما هر ‏‎ ‎‏اثری که از حق جلّ جلاله در عالم پیدا می شود، این اثر از ذات حق به اطلاق آن ‏

‎ ‎

کتابترجمه مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایةصفحه 28
‏نمی باشد، بلکه تمامی آثار از حق تعالی، به تعیّن وی به صفتی از صفات می باشد که حق ‏‎ ‎‏را با آن تعیّن صفتی، اسم نامند. مثلاً حق با تعیّن صفت علم، عالم و با صفت قدرت، ‏‎ ‎‏قادر و با صفت حکمت، حکیم و ... است. بنابراین هر اثری از اسمای حق می باشد و ‏‎ ‎‏حق از مجرای این اسم و تعیّن به آن است که اثر خود را بروز می دهد و آشکار ‏‎ ‎‏می سازد.‏

‏2. از مباحث مهم معرفتی، بحث تشبیه و تنزیه است. بسیاری از افراد، به دامن یکی ‏‎ ‎‏از این دو افتاده اند، گاهی بر برخی افراد تشبیه چیره شده است، و چون «حق» را در همه ‏‎ ‎‏چیز دیده اند، همه را «حق» دانسته اند و بر برخی دیگر «تنزیه» غلبه کرده است و موجب ‏‎ ‎‏شده است که برای حق و در برابر او اثبات غیر نمایند، و یا سلطنت حق را محدود ‏‎ ‎‏سازند.‏

‏حضرت امام(س)، در (نور 13) اشاره می کند که محققین و اهل کمال، جمع بین ‏‎ ‎‏تنزیه و تشبیه می کنند، ولی برای حفظ ادب و جلوگیری از هر استفادۀ نادرست، باید ‏‎ ‎‏تنزیه را مقدم گرفت و از تشبیه دوری گزید، هرچند که هستی جز ظهور حق نیست، و ‏‎ ‎‏ظهور از صاحب ظهور جدا نمی باشد، و هیچ ظهوری، خود ظهور ندارد، بلکه صاحب ‏‎ ‎‏آن است که ظاهر است. ولی باید از اطلاق حق بر ظهورات متعیّن و محدود، دوری ‏‎ ‎‏گزید و حق را از این مشابهات دور دانست، و نقص های متعیّنات و مقیّدات را به حق ‏‎ ‎‏نسبت نداد. و به همین دلیل در زبان اولیا، تنزیه بیشتر از تشبیه مورد توجه قرار گرفته ‏‎ ‎‏است. ولی کسانی که در سلوک ناقص هستند، به تشبیه روی آورده اند و از همین ‏‎ ‎‏جاست که «شطح» سرزده است. ‏

‏یکی از ثمره های دوری گزیدن از تشبیه در انبیا و اولیا موجب شده است که آنها از ‏‎ ‎‏تشابه خویش با حق گریزان باشند. و چون اظهار و آشکار کردن کرامات و معجزات، ‏‎ ‎‏نشان دادن قدرت است، با اینکه قدرت حق است که از آستین نبی و ولیّ بیرون آمده ‏‎ ‎‏است، اما بینندگان ظاهربین، وقتی آن را بنگرند، ممکن است این جایگاه را برای خود ‏‎ ‎‏صاحبان کرامت معتقد شوند، به همین دلیل اولیا تا حدّ امکان از آن دوری می گزینند. و ‏‎ ‎‏هم چنین نشان دادن این قدرتهای غیبی ممکن است شائبۀ طرح خویش باشد نه طرح ‏

‎ ‎

کتابترجمه مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایةصفحه 29
‏صاحب اصلی، که همه اینها از اوست. و چون اظهار قدرت و سلطنت را در برابر حق ‏‎ ‎‏خلاف ادب دانند. (مانند آن که وزیری در حضور پادشاه، قدرت نمایی کند با اینکه ‏‎ ‎‏قدرت او از پادشاه است.) و اولیای خدا، چون عالَم و خود را در محضر حق می بینند، ‏‎ ‎‏جلوه دادن قدرت را نمایش در برابر او می شناسند، به این دلیل از ابراز آن دوری ‏‎ ‎‏می کنند، مگر در هنگامۀ نیاز و ضرورت، و آنگاه نیز آن را با دعا و نماز، راز و نیاز ‏‎ ‎‏همراه می کنند تا عبودیت خویش را آشکار نمایند و تأثیر حق را در بروز آن ظاهر ‏‎ ‎‏سازند. ‏

‏3. در نور 17 و 18 به دو مطلب که در آیات و روایات آمده است اشاره می کنند، ‏‎ ‎‏یکی مسئلۀ عرضۀ امانت است، و دیگری بحث عرضۀ ولایت. در معارف الهیه و قرآنیه، ‏‎ ‎‏در روایات اهل عصمت و طهارت، بحث عرضۀ ولایت بر همه موجودات طرح گردیده ‏‎ ‎‏است که پاره ای از آنها، ولایت را پذیرفته اند و دسته دیگر از پذیرش آن روی برتافته اند. ‏‎ ‎‏حضرت امام(س) می فرمایند، این همان ظهور بسطِ فیض حق است که اثر اسم «رحیم» ‏‎ ‎‏می باشد و قبول و عدم قبول به استعداد و قابلیت آنها برمی گردد. و باید توجه داشت ‏‎ ‎‏این عدم قبول، در کمال وجود است نه اصل وجود، که رحمت رحمانیه است.‏

‏و اما امانت عرضه شده بر آسمانها و زمین و ابای آنها از پذیرش آن، و قبول انسان، ‏‎ ‎‏می تواند مقام اطلاقی باشد، که آنها از قبول اطلاق سرباز زدند، و انسان آن را پذیرفت، ‏‎ ‎‏آنها چون مقیّد بودند و محدود به حدّی و مقامی خاصّ؛ نتوانستند اطلاق را پذیرا شوند، ‏‎ ‎‏ولی انسان چون مقیّد به حدّی نبود، و می توانست از همه تعیّنات و محدودیتها عبور ‏‎ ‎‏کند و به مرز لاحدّی برسد، آن را پذیرفت.‏

*  *  *

مصباح سوّم

‏در آخرین فصل کتاب، به بیان خلافت، نبوت و ولایت در عالم ظاهر و شهادت مطلقه ‏‎ ‎‏یعنی در عالم دنیا و جهانی که ما در آن قرار گرفته ایم، و به عبارت دیگر در آخرین ‏‎ ‎‏مرتبۀ ظهور هستی و آخرین مرحلۀ نزول انسانی می پردازند. همانگونه که در مباحث ‏

‎ ‎

کتابترجمه مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایةصفحه 30
‏پیشین دانسته شد، اعیان خارجی (موجودات عالم ظاهر و پایین) بر پایۀ اسمای الهی ‏‎ ‎‏هستند، و هر یک از اسمای الهی دارای مظهری در عوالم گذشته (غیب) بوده و نسبت ‏‎ ‎‏به یکدیگر محیط و محاط هستند. در این عالم (عالم دنیا) نیز ظهوری دارند، و این ‏‎ ‎‏ظهورها آیت و نشانه ای از مراتب غیبی آنهاست.‏

‏بنابراین، وقتی عین ثابت انسانی (مظهر اسم جامع) در عالم بالا دارای مظهر و ظهور ‏‎ ‎‏است باید در عالم پایین نیز مظهری و ظهوری داشته باشد، چنانکه دیگر اسما نیز در این ‏‎ ‎‏عالم پایین (کون) ظهور دارند. و همانطور که عین انسانی در عوالم گذشته بر دیگران ‏‎ ‎‏برتری و حاکمیت داشت، اینجا نیز بر آنها حکومت خواهد کرد. و همان گونه که در آن ‏‎ ‎‏عوالم خلیفۀ الهی نسبت به آنها بود و واسطۀ ظهور و رسیدن فیض به آنها؛ در اینجا نیز ‏‎ ‎‏خلیفه خواهد بود. و چون این عین ثابت جامع، غیر از عین ثابت محمّدی(ص) نبود، ‏‎ ‎‏بنابراین خلیفۀ حق در این عالم نیز غیر از عین خارجی او نمی باشد. ‏

‏یک تفاوت و فرق بین این مرتبه از ظهور و هستی با دیگر مراتب و ظهورها و ‏‎ ‎‏نظام ها وجود دارد، و آن ظهور از پایین است. در همه عوالم پیشین (عالم اسما، اعیان ‏‎ ‎‏ثابته، عالم عقلی) اول آن مظهر جامع و کامل بود که ظهور می کرد و سپس دیگر مظاهر، ‏‎ ‎‏مثلاً در عالم عقل، اول عقل کلّی ظاهر می گشت و سپس دیگر عقول و مراتب پایین تر و ‏‎ ‎‏برزخ بین آنها. اما در اینجا اول هیولا و مادّۀ اولیه ظاهر می شود، یعنی پایین ترین مرتبۀ ‏‎ ‎‏وجود زمینی و پس از آن جماد، نبات و حیوان و در پایان این سیر، نوبت ظهور انسان ‏‎ ‎‏می رسد.‏

‏بنابراین انسان در این نشئه، ظهورش در سیر صعودی هستی است نه در سلسلۀ  ‏‎ ‎‏نزول، و آنگاه که نوبت ظهور انسان می رسد، اول انسانِ در زمین «خلیفه» است.‏

‏اما این خلیفه و این انسان، هرچند مظهر اسم حق است ولی مظهر اسم جامع «الله» به ‏‎ ‎‏تمام و کمال نیست، بلکه تنها نسبت به دیگر موجودات و دیگر انسانها جامعیّت دارد، و ‏‎ ‎‏ظهور وی ظهور پاره ای از اسمای الهی است. و در سیر خلفای انسانی حق در دنیا، ‏‎ ‎‏ترتیب از پایین به بالا یا از بالا به پایین نیست و ظهور آنها بر پایۀ سرّ قَدَری است که ‏‎ ‎‏حق از آن آگاه است. و به همین دلیل گاهی انسان کاملتر، قبل از انسان کامل و یا ‏

‎ ‎

کتابترجمه مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایةصفحه 31
‏بالعکس در زمین پا می گذارد.‏

‏خلفایی که در این نشئه ظاهر می شوند و در کسوت نبوّت یا ولایت ظهور می کنند، ‏‎ ‎‏همه آنها مرتبه ای از ظهور عین ثابت محمّدی(ص) هستند و در سایۀ او قرارگرفته اند، تا ‏‎ ‎‏نوبت به ظهور این جهانی خود او برسد، و رسول الله(ص) ظاهر شود. در حقیقت او ‏‎ ‎‏آخرین ظهور خواهد بود و آنها که پس از او ظاهر می شوند، تابع او می باشند و در دایرۀ ‏‎ ‎‏خلافت او قرار می گیرند. البته همه انبیا و اولیای گذشته نیز در دایرۀ خلافت و نبوت او ‏‎ ‎‏قرار دارند، ولی هریک از آنها با ظهور خویش، اسمایی از حق را ظاهر و آشکار می کنند ‏‎ ‎‏که ممکن بود تا آن زمان ظهور نکرده باشد، ولی پس از ظهور نبّی خاتم(ص) دیگر ‏‎ ‎‏اسمی ظاهر نمی شود که ظهور نکرده باشد، بلکه اسم جامع ظاهر گشته است. و اولیای ‏‎ ‎‏پس از او همه تابع اویند و باید گفت: ظهوری پس از ظهور و جلوه ای پس از جلوه اند ‏‎ ‎‏و به بیان دیگر استمرار همان ظهور اسم جامع «الله» است که در افراد مختلف بروز پیدا ‏‎ ‎‏می کند؛ اوّلنا محمد، اوسطنا محمد، آخرنا محمد، کلّنا محمد.‏

‏باید دانست تمام انبیای گذشته، دایرۀ نبوّتشان در دایره نبوّت عین انسان کامل ‏‎ ‎‏محمدی(ص) است و همه آنها مظهریتی از اسم جامع را دارند ولی در آنها چیرگی و ‏‎ ‎‏غلبه با اسمی از اسمای حق است. بنابراین همه آنان در دایرۀ نبوّت اسم جامع الله قرار ‏‎ ‎‏می گیرند؛ «آدم و من دونه تحت لوائی؛ آدم و غیر آدم همه در سایۀ پرچم من هستند.»‏

‏حضرت امام(س) سپس به نقل مطلبی به زبان استعاره پیرامون ظهور اسمای الهی از ‏‎ ‎‏عارف محقق، قاضی سعید قمی(قده) می پردازد.‏

‏و در پایان این فصل، به بیان سیر انبیا و اولیای الهی می پردازند؛ چون هر نبی و ‏‎ ‎‏خلیفه ای که در این عالم ظاهر می شود سیری دارد که باید آن را بپیماید تا به مقام ‏‎ ‎‏هدایت و دستگیری برسد. در اینجا به سفرهای چهارگانه اشاره می شود که دو سفر در ‏‎ ‎‏سیر به سوی حق است و دو سفر دیگر، سفر در خلق به واسطه حق است تا قابلیت و ‏‎ ‎‏توانایی وصول به این مقام ـ یعنی نبوّت و خلافت ـ برای او پیدا شود. (‏‏ پیوست، ‏‎ ‎‏شرحی بر اسفار اربعه)‏

‏در این مرحله دو نوع نبوّت مطرح است، یکی نبوّت حقیقی و دیگری نبوّت ‏

‎ ‎

کتابترجمه مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایةصفحه 32
‏تشریعی. یعنی خلیفۀ حق، پس از آن که از حقایق برخوردار شد و در سیر از اسما و ‏‎ ‎‏صفات حق بهره مند گردید، اکنون اگر مأموریت دستگیری مردم را پیدا کند و به عبارت ‏‎ ‎‏دیگر لباس رسالت را بر تن کند، به میان قوم یا اقوامی بیاید و به ابلاغ آنچه دریافته ‏‎ ‎‏است، می پردازد. این پیامبران، اگر صاحبان عزم باشند خود شریعتی را بنیان می گذارند و ‏‎ ‎‏اگر نه شریعت رسول اولوالعزم پیشین را به ترویج می نشینند. و آنگاه زمانی که پیامبری ‏‎ ‎‏برتر و صاحب شریعتی آمد همۀ آنها در سایه او قرار می گیرند. و چون حضرت ‏‎ ‎‏محمد(ص) ظهور کند و شریعت کامل و اکمل را بیاورد، دیگر پس از وی تشریع و ‏‎ ‎‏نبوّت تشریعی نخواهد بود. و دیگر هر خلیفۀ انسانی که پس از او بیاید، جانشین او ‏‎ ‎‏خواهد بود و مبیّن شریعت نبّی خاتم(ص) است و مقام «ولایت» را ظاهر نماید.‏

‏پس نبوّت و خلافت و ولایت در پیغمبر اسلام(ص) جمع شود، چنانکه در برخی از ‏‎ ‎‏انبیای گذشته نیز جمع گشته است. و البته هیچ پیغمبری عاری از این سه نیست ولی ‏‎ ‎‏مراتب مختلف است و ظهورها متفاوت می باشد. در برخی ولایت ظاهر و نبوّت مخفی ‏‎ ‎‏است که به عنوان ولی شناخته می شوند و در برخی نبوّت ظاهر و ولایت پنهان است. ‏‎ ‎‏در جانشینان پس از رسول الله(ص) نبوّت در باطن است و دیگر نبوّت ظهور ندارد ولی ‏‎ ‎‏ولایت ظاهر و آشکار است.‏


کتابترجمه مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایةصفحه 33

‏ ‏

کتابترجمه مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایةصفحه 34

  • . بحارالانوار، ج 1، ص 97 .
  • . بحارالانوار، ج 25، ص 15 .
  • . یس / 82 .
  • . قمر / 50 .
  • . معجم مقاییس اللغة، مفردات، قاموس اللغة؛ التحقیق فی کلمات القرآن.
  • . اصطلاحات الصوفیه، ص 74 .
  • . قاموس اللغة، التحقیق فی کلمات القرآن، معجم مقاییس اللغة، ...
  • . معجم مقاییس اللغة، قاموس اللغة و ...