فصل اول : خاطرات آیت الله سید محمد بجنوردی

اخراج ایرانیان از عراق

‏در سال 1350 بود که حکومت بعث شروع به اخراج ایرانیان از عراق نمود. آن ها با این ‏‎ ‎‏کارشان ـ بخصوص ـ در صدد تخریب حوزه علمیه نجف بودند. حضرت امام به ‏‎ ‎‏حکومت عراق پیغام داد که چنین کاری را نکنید، سپس به عنوان اعتراض گذرنامه اش ‏‎ ‎‏را فرستاده و از آن ها خروجی خواست تا خاک آن کشور را ترک کند.‏

‏بعثی‏‏ ‏‏ها از این حرکت امام ترسیدند و کسانی را برای وساطت به خدمتشان ‏‎ ‎‏فرستادند. البته ابتدا به پدر من متوسل شدند که شما از آقا بخواهید تا از رفتن منصرف ‏‎ ‎‏شوند و ما تصفیه و تسفیر ایرانیان را متوقف خواهیم کرد. مرحوم پدرم، مرا به خدمت ‏‎ ‎

خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 8
‏امام فرستاد تا به ایشان عرض کنم که: آقا شما از عراق خارج نشوید چون با خروج ‏‎ ‎‏شما حوزه نجف متلاشی خواهد شد. این‏‏ ‏‏ها قول داده‏‏ ‏‏اند که اخراج ایرانیان را متوقف ‏‎ ‎‏کنند.‏

‏امام فرمودند: بعثی‏‏ ‏‏ها دروغ می‏‏ ‏‏گویند، من پافشاری خواهم کرد و اگر پایم به بیروت ‏‎ ‎‏برسد، حیثیتی برای آن ها باقی نخواهم گذاشت و پدرشان را درخواهم آورد.‏

‏من مجددا پافشاری کردم و امام ادامه دادند: من مصلحت اهم را در نظر می‏‏ ‏‏گیرم به ‏‎ ‎‏آقای بجنوردی سلام رسانده و بگویید من مصالحی را می‏‏ ‏‏دانم که به نفع حوزه است.‏

‏فردای آن روز معاون صدام به نمایندگی از طرف رئیس جمهور وقت عراق برای ‏‎ ‎‏ملاقات با امام به نجف امد ولی ایشان او را نپذیرفت. اما پس از اصرار زیاد او را به ‏‎ ‎‏شرط این‏‏ ‏‏که هیچ حرفی در خدمتشان نزند به حضور پذیرفتند. جالب این‏‏ ‏‏که در آن ‏‎ ‎‏جلسه آن حضرت هیچ اعتنایی به فرستاده رئیس جمهور عراق نمی‏‏ ‏‏کنند ولی برای طلبه ‏‎ ‎‏جوانی که در آن حین وارد می‏‏ ‏‏شود، متعمدا تمام قد بلند می‏‏ ‏‏شوند. این برخورد امام ‏‎ ‎‏برای بعثی‏‏ ‏‏های متکبر بسیار گران تمام شد. پس از آن رژیم عراق اخراج ایرانیان را‏‎ ‎‏متوقف کرد. متاسفانه در هنگام اخراج ایرانیان بعضی از مراجع تقلید وقت از عراق به ‏‎ ‎‏کشورهای دیگر مسافرت کرده و حوزه نجف را تنها گذاشتند.‏

‏ ‏

خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 9

‏ ‏

خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 10