فصل دوم : خاطرات حجت‌ الاسلام والمسلمین سید رضا برقعی

نظر امام در مورد مجاهدین خلق

‏مجاهدین خلق در آغاز در میان مبارزین و حتی بعضی از مقامات فعلی ایران محبوبیت ‏‎ ‎‏داشتند. چنان که یکی از همین آقایان در نامه ای برای امام، آن ها را حافظان ‏‏قرآن‏‏، قاریان ‏‎ ‎‏نهج البلاغه‏‏ و سمبل مبارزه معرفی کرده بود. بالاخره زمانی فرا رسید که حنیف نژاد و ‏‎ ‎‏عده ای دیگر از یارانش دستگیر شده و در شرف اعدام قرار گرفتند. از قضای روزگار، ‏‎ ‎‏من به همراه عده ای از دوستان در بیرونی منزل امام نشسته بودیم که یکی از دوستان که از طرفداران سازمان مجاهدین خلق بود، آمد و گفت که از آقا وقت گرفته ام و ‏‎ ‎‏می خواهم به خدمتشان برسم. من و یکی دیگر از دوستان نیز فرصت را غنیمت شمرده ‏‎ ‎‏و به همراه او به خدمت امام وارد شدیم. او از آن بزرگوار درخواست کرد که: آقا‏‎ ‎‏در مورد حنیف نژاد و یاران که در شرف اعدام هستند، اظهارنظر و اعلامیه ای بدهید تا‏‎ ‎‏ان شاءالله رژیم تخفیفی به آن ها بدهد.‏

‏امام فرمودند: من تصمیم ندارم که در مورد این آقایان صحبتی بنمایم.‏

‏او گفت: در این شرایط حساس، تمام مردم ایران چشمشان به نجف است و از شما‏‎ ‎‏توقع اظهارنظر دارند. مسلما صحبت شما در نجات آن ها موثر خواهد شد.‏

‏فرمودند: من با مطالعه تصمیم گرفتم که نسبت به این آقایان چیزی نگویم.‏


خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 15
‏گفت: آقا شما راجع به حاج شیخ نصرالله خلخالی و نقش آن چنانی نیز ندارد! نامه ‏‎ ‎‏داده‏‏ ‏‏اید که ایشان وکیل من است تا دولت عراق ایشان را اذیت نکند ولی راجع به این ‏‎ ‎‏جوان‏‏ ‏‏هایی که جانشان را کف دست گرفته و به میدان مجاهده آمده‏‏ ‏‏اند، چیزی ‏‎ ‎‏نمی‏‏ ‏‏گویید؟!‏

‏فرمودند: حاج شیخ نصرالله خلخالی وکیل من است و بخاطر من گرفتار شده بود. ‏‎ ‎‏ایشان رفیق چهل ساله من است این چه مساله‏‏ ‏‏ای دارد که شما بگویید که چرا برای ‏‎ ‎‏ایشان نوشتم! و نسبت به این آقایان نمی‏‏ ‏‏نویسم! من اگر بنا بود موضعی بگیرم موضع ‏‎ ‎‏مخالف می‏‏ ‏‏گرفتم.‏

‏گفت: یعنی نسبت به این جوان‏‏ ‏‏هایی که در این شرایط اختناق با رژیم پهلوی مبارزه ‏‎ ‎‏می‏‏ ‏‏کنند، موضع مخالف می‏‏ ‏‏گرفتید؟!‏

‏امام به تندی فرمودند: من مبارزه‏‏ ‏‏ای را که کمونیست می‏‏ ‏‏کند، قبول ندارم. من از ‏‎ ‎‏جریان فکری منحرف حمایت نمی‏‏ ‏‏کنم.‏

‏او گفت: آقا از کجا می‏‏ ‏‏دانید؟! به شما گزارش بد داده‏‏ ‏‏اند.‏

‏امام در حالی که به کتابی روی میز اشاره می‏‏ ‏‏کردند، فرمودند: گزارش بد کدام است. ‏‎ ‎‏مگر این کتاب را شما برای من نیاورده‏‏ ‏‏اید؟ این کتاب به غیر از آن کلمه «بنام خدا»، ‏‎ ‎‏بقیه‏‏ ‏‏اش همه مبانی «مائو» است. شما نمی‏‏ ‏‏فهمید، این افکار التقاطی‏‎[1]‎‏است که این‏‏ ‏‏ها کار ما را عقب انداختند، نهضت را عقب انداختند.‏

‏امام در این‏‏ ‏‏جا صحبت را تمام کردند. من و دوستم که به همراه آن آقا به خدمت ‏‎ ‎‏ایشان رسیده بودیم، دیدیم که کلاه سر ما رفته است و از همه جا بی‏‏ ‏‏خبر همراه او ‏‎ ‎‏شده‏‏ ‏‏ایم. به این خاطر ما نشستیم تا این‏‏ ‏‏که آن شخص از خدمت امام مرخص شد. پس ‏‎ ‎‏از رفتن او، به آقا عرض کردیم که: خدا شاهد است ما برای این مسائل نیامده بودیم. ما‏‎ ‎‏در بیرونی نشسته بودیم که این آقا خواستند شرفیاب شوند و ما هم خواستیم از فرصت ‏‎ ‎‏استفاده کرده و زیارتی بکنیم.‏

‏امام فرمودند: این‏‏ ‏‏ها معلومات ندارند و اسلام را وارونه معرفی می‏‏ ‏‏کنند.‏

خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 16

  • . من اولین بار کلمه التقاطی را در مورد مجاهدین خلق، در آن دیدار، از زبان امام شنیدم.