فصل سوم : خاطرات آیت الله محمد رضا رحمت

چگونگی دستگیری حجت الاسلام هاشمی نژاد

‏بعد از 15 خرداد و دستگیری امام، مردم مشهد به قول معروف «آتش زیر خاکستر» ‏‎ ‎‏بودند. چون نتوانسته بودند کاری انجام دهند و رژیم هم متوجه بود و دنبال بهانه ‏‎ ‎‏می گشت که مردم این شهر را همانند تهران، قم و پیشوای ورامین سرکوب کند تا این ‏‎ ‎

خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 28
‏آتش برافروخته نگردد.‏

‏در این زمان حجت الاسلام هاشمی نژاد شب ها در مسجد فیل به منبر می رفت. ‏‎ ‎‏منبرهای وی بسیار استدلالی و کوبنده بود و رژیم خیلی از آن وحشت داشت. بعضی ‏‎ ‎‏منبری ها بودند که به حاکمیت فحش می دادند، اما رژیم خیلی مزاحم آن ها نمی شد، ‏‎ ‎‏گاهی آن ها را دستگیر و آزاد می کرد، اما چیزی که رژیم سخت از آن ناراحت بود این ‏‎ ‎‏بود که حجت الاسلام هاشمی نژاد فحش نمی داد اما مستند و منطقی مطالب را بیان ‏‎ ‎‏می کرد و سبب آگاهی مردم می شد. رژیم تصمیم گرفته بود که وی را دستگیر کند و از ‏‎ ‎‏او خواسته بودند که خودش را معرفی کند، وی هم نرفته بود.‏

‏حجت الاسلام هاشمی نژاد می گفت: «من هر شب به وسیله ماشین از مسجد ‏‎ ‎‏گوهرشاد به مسجد فیل می رفتم و آن شبی که آن ها تصمیم داشتند مرا دستگیر کنند، من عمدا بعد از نماز مغرب وعشاء از مسجد جامع گوهرشاد پیاده به سمت مسجد فیل ‏‎ ‎‏رفتم که اگر این ها می خواهند من را دستگیر کنند در بین راه دستگیر کنند، اما آن ها این ‏‎ ‎‏کار را نکردند. با یک لشکرکشی مفصل و تعداد زیادی کامیون با سربازهای مسلح که ‏‎ ‎‏در میدان پایین خیابان آماده کرده بودند و سرتاسر خیابان را مامور مسلح گذاشته ‏‎ ‎‏بودند».‏

‏مردم وقتی این صحنه را مشاهده می کنند می فهمند که آنان تصمیم به بازداشت ‏‎ ‎‏حجت الاسلام هاشمی نژاد دارند. مردم مشهد آن شب وفاداری و فداکاری خوبی از خود ‏‎ ‎‏نشان دادند. بعد از پایان سخنرانی، مردم در مسجد و خیابان از جای خود تکان ‏‎ ‎‏نخوردند. این جمعیت انبوه همان طور ماندند تا آن ها مجبور شدند حجت الاسلام ‏‎ ‎‏هاشمی نژاد را در اتاق کوچکی که در مسجد بود، مدتی نگه دارند تا مردم متفرق شوند ‏‎ ‎‏ولی آن ها متفرق نشدند. بالاخره یک ماشین فولکس از در پشتی داخل کوچه آوردند. ‏‎ ‎‏یکی از ساواکی ها گفت: «خلوت شده بیاورید». حجت الاسلام هاشمی نژاد را سوار ‏‎ ‎‏ماشین کردند، به محض این که ماشین خواست وارد خیابان شود تعدادی از مردم ‏‎ ‎‏جلوی ماشین خوابیدند و تعداد زیادی هم ماشین پشت سر هم نمی گذاشتند که حرکت ‏‎ ‎‏کند، پاسبان ها کسانی را که جلو ماشین خوابیده بودند، در جوی خیابان پرتاب ‏‎ ‎

خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 29
‏می کردند (آن موقع جوی آب وسط خیابان هنوز سر پوشیده نبود و روباز بود) و ‏‎ ‎‏عده ای را با باتوم می زدند اما مردم عقب نمی رفتند. تیراندازی شروع شد و آن هایی که به ماشین چسبیده بودند با باتوم کتک می خوردند. پس از مدتی ماشین حرکت کرد ‏‎ ‎‏مردم وقتی مایوس شدند هر چه در دستشان بود مقابل ماشین پرتاب می کردند تا‏‎ ‎‏از رفتن ماشین ممانعت کنند. بالاخره سربازان با تمام تجهیزات به مردم حمله کردند. ‏‎ ‎‏آن شب تعداد زیادی مجروح شدند و آنان حجت الاسلام هاشمی نژاد را با خود بردند و ‏‎ ‎‏ممنوع الملاقات کردند.‏

خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 30