فصل سوم : خاطرات آیت الله محمد رضا رحمت

خاطراتی دربارۀ آیت الله مصطفی خمینی

‏حاج آقا مصطفی در عین حال که استاد ما بود و حق استادی به گردن ما داشت، او را‏‎ ‎‏به عنوان یک راهنما و دوست مهربان برای خود می دانستیم و در بعضی مسافرت هایی ‏‎ ‎‏که پیاده در اربعین، عرفه و اول رجب به کربلا مشرف می شدیم ایشان هم در کاروان ما‏‎ ‎‏بود و به صورت جمعی می رفتیم و خاطرات فراوانی از وی باقی مانده است. از جمله ‏‎ ‎‏خصوصیات او که فکر می کنم برای همه مسلمان ها ضرورت دارد به آن نکته توجه کنند ‏‎ ‎‏این بود که در عین حالی که اهل گعده (نشست های دوستانه) بود ولی به قدری مواظب ‏‎ ‎‏بود که در این نشست ها از کسی غیبت نشود، تا احساس می کرد صحبت ها به غیبت ‏‎ ‎‏کشیده می شود بلافاصله مطلب را به سمت دیگری می چرخاند. او سعی می کرد تنوع و سرگرمی درست کند و از انواع سرگرمی های تاریخی، جغرافیایی، ریاضی و ‏‎ ‎‏ادبی استفاده می کرد. او انسان صبور و مقاومی بود. در این مسافرتها چون هوا گرم ‏‎ ‎‏بود معمولا روزها استراحت می کردیم و شب ها راه می رفتیم. در یکی از این ‏‎ ‎‏مسافرتها در اثر پیاده روی پاهایش تاول زده بود و چون وزنش سنگین بود ‏‎ ‎‏راه رفتن روی تاولها خیلی سخت بود. من به اتفاق آقای بنکدار داماد مرحوم ‏‎ ‎‏شهید مدنی دو نفری با یک چوب دستی پشت کمر آیت الله مصطفی تکیه گاه قرار داده، ‏‎ ‎‏راه می رفتیم. گفتم: اگر بنا باشد که این گونه راه برویم به زیارت اربعین موفق ‏‎ ‎‏نمی شویم باید فکری کنیم که سریع تر برویم، یک وقت دیدیم که وی با همان پای ‏‎ ‎‏پرتاول بر سرعت خود افزود و آنقدر تند و سریع راه می رفت که ما به گرد او ‏‎ ‎‏نمی رسیدیم.‏

‏یکی از خصوصیات آیت الله مصطفی این بود که می فرمود: در مسیر راه ‏‎ ‎‏زیارت جامعه بخوانید. یک نفر بلند می خواند و دیگران زمزمه می کردند که حال ‏‎ ‎‏و هوای بسیار خوبی داشت. از امتیازات آن بزرگوار توجه به معنویات بود و در این ‏‎ ‎‏امر دقت داشت. سعی می کرد از هر کسی که می تواند ذکری بیاموزد. در یکی از ‏‎ ‎‏سفرها من ذکری داشتم که بعد از نماز صبح در سجده می گفتم. وی بین چهل و ‏‎ ‎

خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 45
‏چند نفر که با ما بودند تنها کسی بود که متوجه این قضیه شد و بعد سوال فرمود: ‏‎ ‎‏که چه ذکری داری؟ او در همه موارد دقیق بود. معمولا برای استراحت کنار شط ‏‎ ‎‏خیمه می زدیم.‏

‏در یکی از این سفرها من پشت خیمه پاهایم را شسته و در حال عبور بودم که ‏‎ ‎‏ایشان پاهای مرا از درون خیمه دیده بود و برای این که دقت رفقا را بفهمد گفته بود: ‏‎ ‎‏بگویید این کیست که عبور می کند؟ هر کدام اسم یکی از رفقا را گفته بودند، تنها کسی ‏‎ ‎‏که درست حدس زده بود خود وی بود. گاهی برای سرگرم کردن برادران پیشنهادهایی ‏‎ ‎‏می فرمود؛ در یک شب زمستان در ایام ذیحجه و عرفه که هوا خیلی سرد بود گفته چه ‏‎ ‎‏کسی حاضر است که در آب شط شنا کند و دو دینار جایزه بگیرد؟ آقای شیخ احمد ‏‎ ‎‏فریدونی اعلان آمادگی کرده بود. وی آدم عجیب و خیلی قوی، تنومند و در عین حال ‏‎ ‎‏قانع بود، گفته بود: من حاضرم. در آن هوای سرد در اب پریده و شنا کرده بود بعد ‏‎ ‎‏هم با یک عبای نازک و دش داشه در خیمه خوابیده بود که اگر ما بودیم یخ ‏‎ ‎‏می زدیم. حاج آقا مصطفی با این صحنه ها برای برادران سرگرمی ایجاد می کرد. یک بار ‏‎ ‎‏دیگر پول به بچه ها و رفقا داد که بروید پرتقال بخرید؛ آن ها رفتند، همین که زمان ‏‎ ‎‏نزدیک آمدن آن ها شد به چند نفر گفت، بروید و آن ها را تاراج کنید. البته این ‏‎ ‎‏سرگرمی ها را ترتیب می داد برای این که رفقا سرگرم باشند و به کارهای دیگر مشغول ‏‎ ‎‏نشوند. وی به دلیل تنگی نفس در هوای سرد در خیمه نمی خوابید و با چند پتوی ‏‎ ‎‏اضافه بیرون می خوابید.‏

‏در یکی از سفرها وقتی در بیست کیلومتری کربلا به شهر کوچکی به نام طُویریج ‏‎ ‎‏رسیدیم، شب همانجا ماندیم تا فردا به سمت کربلا حرکت کنیم. چند نفر از برادران ‏‎ ‎‏کاروان آیت الله مدنی آمدند و گفتند: فلانی بیا پاهای آقا خیلی خراب شده است (البته ‏‎ ‎‏بنده حکم آچار فرانسه را داشتم چون هم آشپزی می کردم و هم دکتری و پرستاری). ‏‎ ‎‏وسایل پانسمان را برداشتم و خدمت آیت الله مدنی‏‎[1]‎‏ رسیدم. تاول پاهایش پاره شده بود ‏‎ ‎

خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 46
‏و خاک آن ها را آلوده کرده بود. در هر صورت مشاهده کردم وضع پاها خیلی خراب ‏‎ ‎‏است وقتی این تاول ها را با پرمنگنات شستشو می دادم آن بزرگوار آخ نگفت تاول های ‏‎ ‎‏پای وی پاره شده بود.‏

خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 47

  • . سید اسدالله مدنی در سال 1293 ﻫ .ش در شهر دهخوارقان (آذر شهر) متولد شد. در دوران جوانی به قم← →  عزیمت کرد و پس از گذراندن درسهای مقدماتی حدود چهار سال به تحصیل درس منقول در محضر امام  مشغول شد. وی اولین کسی بود که در جریان نهضت 1342 در تبعیت از امام و مردم به پاخواسته، در نجف از امام  تبعیت کرد. وی بر اثر فعالیت هایی علیه رژیم پهلوی در ایران به نورآباد ممسنی، گنبدکاوس، بندرکنگان و  مهاباد تبعید شد و با اوج گیری انقلاب عظیم مردم مسلمان ایران به قم بازگشت. بعد از پیروزی انقلاب  به دعوت مردم همدان به این شهر عزیمت کرد. وی از سوی مردم همدان به نمایندگی مجلس خبرگان انتخاب  شد و پس از شهادت آیت الله سید محمدعلی قاضی طباطبایی از سوی امام خمینی به سمت امام جمعه و  نماینده امام در تبریز منصوب شد. وی سرانجام در 12 ذیقعدة الحرام 1401 ﻫ . ق در روز جمعه در میعادگاه  عاشقان الله به شهادت رسید.