فصل سوم : خاطرات آیت الله محمد رضا رحمت

تسفیر و بیرون کردن اجانب از عراق

‏بعد از آن قضایا مساله تسفیر و اخراج ایرانیان مطرح شد. فصل زمستان بود که ‏‎ ‎‏شش روز مهلت دادند که تمام ایرانیان از عراق خارج شوند. آن روزها صحنه های بسیار ‏‎ ‎‏عجیبی در نجف به چشم می خورد. کسانی از علما را می دیدیم که در خیابان هنگام ‏‎ ‎‏رفت و آمد با صدای بلند گریه می کردند. حرم امیرالمومنین علیه السلام یک ‏‎ ‎‏حال و هوای دیگری داشت. وضع بسیار ناراحت کننده ای بود. در آن زمان امام در ‏‎ ‎‏تلگراف مفصلی به حسن البکر، رئیس جمهور عراق نسبت به اخراج ایرانیان در آن ‏‎ ‎‏فصل و با آن وضع اعتراض کرد. شب ها وقتی امام در بیرونی تشریف می آورد طلبه ها و ‏‎ ‎‏فضلا برای خداحافظی می آمدند. امام یک شب می خواست صحبت کند؛ من ‏‎ ‎‏ضبط بزرگ داشتم که برای ضبط فرمایشات امام آورده بودم. یکی دو نفر از رفقا‏‎ ‎‏هم ضبط های کوچکی زیر عبا داشتند. من به صورت علنی آن فرمایشات را، ضبط ‏‎ ‎‏کردم که امام شدیدا به مسوولین رژیم خطاب و عتاب کرد. به فرماندار نجف و ‏‎ ‎‏استاندار کربلا هم قبلا تذکر داده بود که شما وقتی می خواستید یهودی ها را از ‏‎ ‎‏عراق بیرون کنید به آن ها شش ماه مهلت دادید و تمام اموالشان را تبدیل به پول ‏‎ ‎‏کردید و بعد آن ها را از عراق بیرون کردید، اما با ایرانیان این گونه رفتار می کنید. ‏


خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 48
‏او شدیدا با دستگاه برخورد کرد. این نوار به خارج فرستاده شد و برادران آن را پیاده ‏‎ ‎‏و تکثیر کردند و نمونه آن را به نجف فرستادند. وقتی رژیم رفتار امام را دید، تسفیر ‏‎ ‎‏را متوقف کرد و شش روز تمام شد. بعضی ها هم که وسط راه بودند، برگشتند. ‏‎ ‎‏البته تسفیر در دو مرحله بود. یکی تسفیر اول که برای عموم اجانب بود و تسفیر ‏‎ ‎‏دوم برای طلاب بود. در تسفیر دوم از طرف رژیم به امام گفته شد افرادی را که به ‏‎ ‎‏شما مربوط هستند بفرمایید چند نفرند که ما به آن ها اجازه اقامت بدهیم. امام ‏‎ ‎‏فرموده بود تمام این طلبه ها فرزندان من هستند و برای من هیچ کدام فرقی ندارند. ‏‎ ‎‏بر این اساس بود که جلوی آن گرفته شد. منتهی رژیم با این مساله شدیدا‏‎ ‎‏مواجهه می کرد و پس از آن نسبت به امام بیش تر حساس شد و بالاخره ما که اطراف ‏‎ ‎‏امام بودیم، بیشتر تحت فشار بودیم.‏

‏در تسفیر اول آقای فلسفی یک سخنرانی داشت که رادیو ایران هم پخش کرد که ‏‎ ‎‏خطاب به دولت عراق گفت: «بر سر نیزه می شود تکیه کرد اما روی سر نیزه نمی شود ‏‎ ‎‏نشست». بعد از مدتی در چهلم مرحوم چهل ستونی، آقای فلسفی سخنرانی دیگری ‏‎ ‎‏داشت که در آن جلسه آقای فلسفی پاسخ سناتور جمشید اعلم را داده بود که او طی ‏‎ ‎‏صحبت هایی در مجلس سنا به امام اهانت کرده بود که امام عکس العملی در تسفیر ‏‎ ‎‏ایرانیان نشان نداده است. آقای فلسفی در مجلس مرحوم چهل ستونی به جمشید اعلم ‏‎ ‎‏اعتراض کرده بود و از مقام امام در آن موقعیت بسیار تجلیل کرده بود. نوار سخنرانی ‏‎ ‎‏وقتی به نجف رسید، حاج آقا مصطفی آن را به من داد و من تکثیر کردم. ضمنا‏‎ ‎‏برنامه ای در مدرسه آیت الله بروجردی بعد از نماز مغرب و عشا گذاشتیم که هر کس ‏‎ ‎‏می خواهد این نوار را گوش کند. بعد با بلندگو نوار آقای فلسفی را پخش کردیم. آن ‏‎ ‎‏شب گذشت سپس تعدادی از این نوارها را برای افراد تکثیر کردیم و در اختیار آنان ‏‎ ‎‏قرار دادیم. در همان زمان نمونه جزوه فرمایشات امام علیه رژیم به نجف آمده بود. ‏‎ ‎‏شیخ طالقانی بود که به ظاهر انسان سلیم النفسی نشان می داد ولی با منزوی پسر مرحوم آقا بزرگ تهرانی که کمونیست بود ارتباط داشت با بعضی از رفقا نیز رابطه داشت و ‏

خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 49
‏آن ها هم به او خیلی خوش بین بودند. او هم به حجره های آنان می آمد. ظاهرا در حجره ‏‎ ‎‏سید باقر موسوی و آقای رستمی که قبلا عرض کردم، جزوه را دیده و به آن ها گزارش ‏‎ ‎‏کرده بود. رژیم درصدد برآمده بود که این مساله را ریشه یابی و مسوول این کار را پیدا‏‎ ‎‏کند تا با وی برخورد کنند. او گزارشی علیه من داده بود که من ضبط را علنی گذاشته و ‏‎ ‎‏فرمایشات امام را ضبط کرده بودم، لذا دستگاه برای گرفتن من آماده شده بود. بعد از ‏‎ ‎‏سخنرانی آقای فلسفی، مرا به بهانه این که نوار آقای فلسفی را پخش کرده ام، دستگیر ‏‎ ‎‏کردند، در حالی که در آن نواری که آقای فلسفی سخنرانی کرده بود اصلا راجع به ‏‎ ‎‏عراق نبود. آنان می خواستند با یک تیر دو نشان بزنند. یکی این که چون آقای فلسفی از ‏‎ ‎‏امام تجلیل کرده بود جلوی پخش آن تجلیل را گرفته باشند و دیگر این که جلوی ‏‎ ‎‏فعالیت ما را بگیرند و به ما ضربه بزنند تا دیگران جرات خدمت به امام و انقلاب را‏‎ ‎‏نداشته باشند. بعد از پخش آن نوار عده ای گفتند: ما نبودیم، نشنیدیم. گفتم: فلان ‏‎ ‎‏شب مجددا نوار را خواهیم گذاشت. همان شبی که قرار بود نوار را پخش کنیم بعد ‏‎ ‎‏از نماز مغرب و عشا حاج آقا قرهی به من گفت: امام فرموده که نوار را پخش ‏‎ ‎‏نکنید. گفتم: حالا به ما می گویی؟ گفت: امام سه روز قبل فرموده ولی من فراموش ‏‎ ‎‏کرده بودم. عذر آورد و معلوم شد که سه روز قبل امام به او گفته بود. چون امر امام بود ‏‎ ‎‏و ما همه چیز خود را فدای امر امام می کردیم بلافاصله بهانه آوردیم که نوار پخش ‏‎ ‎‏نمی شود و پخش نکردیم. بعد از این قضایا رژیم تصمیم گرفت که ما را دستگیر کند. ‏‎ ‎‏موقعیت هم بسیار حساس بود. بعثی ها بعد از تسفیر می خواستند ضربه ای به حوزه و ‏‎ ‎‏علما بزنند تا چشم زخمی از حوزه گرفته باشند. ما هم این را لمس می کردیم و ‏‎ ‎‏می دانستیم که بعثی ها به دنبال چنین جنایاتی هستند. این مساله برای اهل علم و همه مردم روشن بود.‏

خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 50