در شب آن روزی که مجلس ختم مرحومه خانم آقا سیدجعفر مرعشی در مسجد شیخ انصاری برگزار شد، من تا آخرین لحظه مراسم در خدمت حاج آقا مصطفی خمینی بودم. بعد با هم از مسجد بیرون آمدیم و خداحافظی کردم و من به منزل آمدم. تقریبا می توان گفت در بیرون منزل، من آخرین نفری بودم که با وی خداحافظی کردم، اما صبح روز بعد چون جنازه مرحوم پسر آیت الله نائینی را از ایران به نجف آورده بودند بنا بود از مسجد بهبهانی تشییع شود. درس ها هم تعطیل بود وقتی ساعت 8 صبح به جلوی مسجد بهبهانی برای تشییع جنازه رفتم، دیدم آقایان و طلاب زیاد هستند ولی از رفقای من کسی نیست. تعجب کردم، یک وقت دیدم که یکی از رفقا به نام شیخ رمضانعلی اصفهانی آمد و گفت: فلانی چرا این جا هستی؟ گفتم: کجا باشم خوب است؟! گفت: رفقا در بیمارستان منتظر شما هستند. گفتم: چه شده؟ گفت: خبر نداری؟ گفتم: نه. گفت: حاج آقا مصطفی حالش به هم خورده و او را به بیمارستان برده اند. گفتم: آشیخ شوخی نکن. چون باورم نمی آمد، برای این که شب با او بودم بلافاصله سوار ماشین شدم و جلوی بیمارستان آمدم. وقتی رسیدم، دیدم کنار دیوار بیمارستان آیت الله آقا سید محمد بجنوردی به اتفاق با آقای رضوی داماد مرحوم آیت الله امینی نشسته اند. تا مرا دیدند، گفتند: امام خبر شد؟ شما چه خبر داری؟ گفتم: هیچ. حالا حاج
خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 62
آقا مصطفی کجاست؟ گفتند: پزشکی قانونی.
وقتی به پزشکی قانونی رفتم دیدم که هیچ آثار حیاتی در او نیست. تابوت آوردند که جنازه را حمل کنیم. وقتی ایشان را در تابوت می گذاشتیم دیدم که پای چپشان سبز و کبود شده و فقط انگشت شصت زرد بود و پای راست هم بعضی رگ هایش در حال کبود شدن بود و رگ پیشانی هم در حال کبودی بود و این جا بود که ما به شهادت وی یقین پیدا کردیم و جنازه را به طرف کربلا حمل کردیم. وقت غسل دادن سید علی شاهرودی پسر مرحوم آیت الله شاهرودی که وی را غسل می داد گفته بود رگ پشت کمر پهلوی ستون فقرات کبود بوده است. همه این ها دال بر این بود که ایشان مسموم شده است البته چیز دیگری هم که این مطلب را تایید می کرد این بود که چون در نجف رسم بود بعد از مجالس ترحیم صاحبان عزا به بازدید بزرگانی می رفتند که در مجالس ختم شرکت کرده بودند از جمله کسانی که برای مجلس ترحیم آمده بودند آقای آشیخ علی کاشف الغطاء بود که علاقه شدیدی به حاج آقا مصطفی داشت؛ ما هم زیاد اطلاع نداشتیم؛ صبح روزی که بنا بود جنازه مرحوم حاج آقا مصطفی در نجف تشییع شود، جنازه را شب از کربلا آوردیم و در جامعة النجف گذاشتیم، چون بعضی مایل بودند که از آنجا تشییع شود؛ تصمیم بر این شد که از مسجد بهبهانی تشییع گردد، لذا آقای دعایی و برخی دیگر از برادرانی که رفته بودند جنازه را برای تشییع بیاورند چون فاصله جامعة النجف که در خارج شهر بود تا مسجد بهبهانی طولانی بود؛ اول صبح که رفته بودند جنازه را بیاورند دیده بودند آقای شیخ کاشف الغطاء به تنهایی بالای جنازه نشسته و با صدای بلند گریه می کرد ـاین شدت علاقه او را به مرحوم حاج آقا مصطفی ثابت می کند ـ در هر صورت شخص امام نمی توانست همه جا بازدید برود، لذا من بعد از مراسم ختم به اتفاق بعضی از آقایان از جمله آقای خاتم یزدی و... تصمیم به بازدید آقای کاشف الغطاء گرفتیم؛ شب وقتی به منزل رفتیم او خیلی از مرحوم حاج آقا مصطفی تعریف و تقدیر می نمود؛ یکی از مطالبی که خاطرنشان می کرد این بود که فلان دکتر گفته که اگر سید (امام) اجازه بدهد من جنازه
خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 63
را کالبدشکافی و اثبات می کنم که وی مسموم شده است. البته نمی دانستیم در کجا و به چه صورت مسموم شده است. شبهه بسیار قوی این بود که او مدتی قبل از شهادت به لبنان و سوریه تشریف برده بود، در آنجا دارویی خورانده بودند که بنا به گفته دکترها به تدریج تا مدت شش ماه بعد خورنده را به هلاکت می رساند. حاج آقا مصطفی یکی دو مرتبه بعد از بازگشت از لبنان خون استفراغ کرده بود. برای مداوا به او توصیه شده بود، اما تعبیر وی این بود که «مرگ را با چیزی نمی توان مداوا کرد». احتمال دارد که در آن مسافرت برنامه هایی بوده، اما قدر مسلم است که وی به شهادت رسیده است.
خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 64