فصل سوم : خاطرات آیت الله محمد رضا رحمت

ماجرای خروج از مرز عراق

‏در خرداد 1358 تصمیم گرفتم از نجف به طرف ایران حرکت کنم. وضع دوستان ما‏‎ ‎‏مناسب نبود، به تعبیر ‏‏قرآن کریم‏خائفا یترقب‏ باید حرکت می کردم. وقتی آیت الله ‏‎ ‎‏رضوانی که مسوول دفتر امام بود می خواست بیاید بعثی ها با وی برخورد بدی داشتند، ‏‎ ‎‏و با بقیه برادران هم همین طور بودند. بعضی ها را که به ایران آمده بودند در بازگشت ‏‎ ‎‏دستگیر کرده بودند.‏

‏من منزل خود را که مجموعا 37 متر مربع زمین داشت فروختم و اثاث منزل را‏‎ ‎‏جمع نموده و در منزل استیجاری مرحوم پدر خانمم گذاشتم که بعد کسی را پیدا کنیم ‏‎ ‎‏آن ها را بیاورد. چون نمی توانستم وسایل را با خود بیاورم لذا مجبور شدیم که ‏‎ ‎‏اثاث زندگی را بگذاریم و به طرف ایران حرکت کنیم. وقتی به منظریه عراق در مرز ‏‎ ‎‏خسروی رسیدیم و با ماشین تویوتا به سمت ایران حرکت کرده بودیم، در گمرک ‏‎ ‎‏مرزی عراق جوانکی چشمش دنبال ماشین من افتاده و درصدد بود با هر بهانه ای شده ‏‎ ‎‏ماشین را از چنگ ما در بیاورد. برای خروج ماشین شروع به بهانه گرفتن کرد. مجبور ‏‎ ‎‏شدم خانواده را با مرحوم پدرشان و همراهان به ایران فرستادم و خودم یکی دو روز ‏‎ ‎‏گمرک عراق ماندم تا تکلیف ماشین را روشن کنم.‏

‏مسوولین مرزی عراق منبع یکصد و پنجاه دینار برای خروج ماشین نوشته بوند. من ‏‎ ‎‏مقداری پول ایرانی به آنها دادم. و سپس سوئیچ و گذرنامه را گرفتم و به همراه شیخ ‏‎ ‎‏باقر غروی که از ورود من با خبر شده بود و از کرمانشاه برای حل مساله به مرز آمده ‏‎ ‎‏بود پشت ماشین نشستیم و به گمرک ایران آمدیم سرآنجام بعد از حدود دوازده سال ‏‎ ‎‏وارد ایران شدیم.‏

خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 73