فصل چهارم : خاطرات آیت الله سید محمد سجادی

درباره حاج آقا مصطفی (ره)

‏به نظر من شهید حاج آقا مصطفی، خیلی مجهول‌القدر مانده است و حتی ارادتمندان ‏‎ ‎‏امام و طلاب حوزه‌ها هم به شخصیت ایشان پی نبرده‌اند و او را نشناخته‌اند. علت این ‏‎ ‎‏امر، یکی جهات سیاسی بود که ساواک ایجاد کرده بود و یکی هم این‌که چون ایشان ‏‎ ‎‏در پرتو وجود پدرشان بودند. ولی به هر حال ایشان از بزرگان علمای شیعه به شمار ‏‎ ‎‏می‌رود و در فنون مختلف حوزه‌های علمیه و در علومی که حوزه‌ها مطرح است، در ‏‎ ‎‏تمام این علوم، حاج آقا مصطفی، مجتهد بود. استعداد ایشان فوق‌العاده زیاد و ‏‎ ‎‏حافظه‌شان خیلی قوی بود، در عین حال تقوی و ورع زیادی هم داشتند. مثلا اگر به ‏‎ ‎‏تفسیر ‏‏قرآن ‏‏ایشان رجوع کنید‏‎[1]‎‏، می‌توانید به اندازه توانایی علمی ایشان پی ببرید. در ‏‎ ‎‏این تفسیر ایشان در هر آیه‌ای پانزده بحث مطرح می‌کند و در هر بحث که شاید چندین ‏‎ ‎

خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 103
‏بحث ادبی باشد، از نظر صرف و نحو، از نظر لغوی و از نظر فصاحت و بلاغت و ‏‎ ‎‏مسایلی که مربوط به فقه و اصول و فلسفه و عرفان و... عمیقا وارد بحث می‌شوند و در ‏‎ ‎‏هر رشته هم نظر اجتهادی مطرح می‌کنند و این می‌رساند که خودشان در این فنون و ‏‎ ‎‏در این علوم صاحب‌نظر بوده‌اند. یک چنین ویژگی که در تمام این فنون و علوم و در ‏‎ ‎‏معقول و در منقول و در همه این‌ها، صاحب‌نظر باشد، در بین علما کمتر پیدا می‌شود. ‏‎ ‎‏اگرچه نوعا این هم یک درجه‌ای است که کسی نظرات را ببیند و حفظ کند و بفهمد و ‏‎ ‎‏انتقال دهد. اما مرحوم استاد شهید حاج آقا مصطفی این طور نبود، بلکه در همه این‌ها‏‎ ‎‏صاحب نظر بود و یک بحث اصولی هم داشت که عصرها در منزلشان تشکیل می‌شد و ‏‎ ‎‏در اواخر هم در مسجد شیخ انصاری و بسیار مورد توجه طلاب بود و از درس‌های ‏‎ ‎‏خیلی خوب حوزه علمیه نجف به شمار می‌آمد. مباحث این درس در 3 جلد ‏‎ ‎‏به تصحیح اینجانب در ایران به چاپ رسیده است.‏

‏مرحوم شهید حاج آقا مصطفی مرد جامعی بود و صرفنظر از این‏‏‌‏‏که در این علوم و ‏‎ ‎‏فنون مجتهد و صاحبنظر بود، خیلی اخلاق عجیبی داشت، بسیار متواضع بود، زاهد بود، ‏‎ ‎‏دائم‏‏‌‏‏الذکر بود، مقید به جماعت و نوافل بود. سالی چند مرتبه با قافله‏‏‌‏‏ای که داشتند، ‏‎ ‎‏پای پیاده به کربلا مشرف می‏‏‌‏‏شدند و در آن لحظات هم مشاهده می‏‏‌‏‏شد که ایشان دست از اذکار و نماز شب و تعبدشان برنمی‏‏‌‏‏دارد. فضای دور و بر ایشان فضای دعا بود و ‏‎ ‎‏روحانیت ولی البته توام با تفریح؛ با طلبه‏‏‌‏‏ها مزاح هم می‏‏‌‏‏کردند و تفریح هم داشتند، اما‏‎ ‎‏خلاف شرع کلامی، سخنی، چیزی انجام نمی‏‏‌‏‏شد.‏

‏ایشان واقعا خود را وقف امام کرده و در رابطه با حضرت امام در همه صحنهها‏‎ ‎‏حضور داشت یعنی از آن وقتی که حضرت امام به ترکیه و بعد به عراق تبعید شدند، ‏‎ ‎‏حاج آقا مصطفی هم تبعید شدند. خود استاد شهید می‏‏‌‏‏فرمودند که من وقتی به ترکیه ‏‎ ‎‏رفتم، دیدم اما وضع غذایی خوبی ندارد و لاغر شده است. زیرا غذاهای آن‌ها را‏‎ ‎‏نمی‏‏‌‏‏خورد، بنابراین من آشپزی را به عهده گرفتم و گفتم مواد خام می‏‏‌‏‏آوردند و من غذا‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏پختم و کم‏‏‌‏‏کم امام سر حال آمدند. مرحوم شهید حاج آقا مصطفی ارادت عجیبی به ‏‎ ‎‏حضرت امام داشت، یعنی علاوه بر این‏‏‌‏‏که پدرشان بودند چیزی را در امام دیده بودند ‏‎ ‎

خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 104
‏که این احترام را اقتضاء می‏‏‌‏‏کرد. گاهی از حضرت امام به انسان کامل تعبیر می‏‏‌‏‏کردند و ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏فرمودند که امام یک انسان کامل است. در نجف هم با آن جو و آن همه معاهدات ‏‎ ‎‏بین دولت‏‏‌‏‏ها و فعالیت‏‏‌‏‏های آخوندهای وابسته به آن‌ها علیه امام، سپر بلای امام بود و با‏‎ ‎‏آن اخلاق و خلقیات و روابط عمومی خوبی که داشت خیلی از مسائل را حل می‏‏‌‏‏کرد. ‏‏او ‏‎ ‎‏در تمام مسایلی که پیش می‏‏‌‏‏آمد حضور داشت وی از مستشکلین درس امام بود. آخرین ‏‎ ‎‏اشکالی هم که به درس حضرت امام کرد و برای من خاطره است، در حدیثی بود که ‏‎ ‎‏حضرت امام نقل و بحث می‏‏‌‏‏کردند که: ‏لا صلوﺓ الا بفاتحة الکتاب‏ و شهید حاج آقا‏‎ ‎‏مصطفی فرمودند که: «التفات بفرمایید، این از احادیثی است که سند ندارد.» ‏‎ ‎‏حضرت امام خنده‏‏‌‏‏شان گرفت. شاید اواخر عمر شهید هم بود، ایشان وقتی می‏‏‌‏‏خواستند ‏‎ ‎‏اشکالی را مطرح کنند خیلی مودبانه می‏‏‌‏‏گفتند: «التفات بفرمایید...» با این کلمه شروع ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏کرد و خیلی هم طولانی بحث نمی‏‏‌‏‏کرد.‏

‏به هر حال اگر کسی بخواهد مبانی اصولی و فقهی حضرت امام را بفهمد، باید به ‏‎ ‎‏کتاب‏‏‌‏‏های اصولی و فقهی شهید آیت‏‏‌‏‏الله حاج آقا مصطفی مراجعه کند. در واقع ‏‎ ‎‏آثار ایشان شارح و مبین نظریات امام است. در حقیقت، یکی از آثار بزرگ و محسنات ‏‎ ‎‏حضرت امام، همین حاج آقا مصطفی است و انسان را به یاد آقا امیرالمومنین علی بن ‏‎ ‎‏ابی طالب(ع) می‏‏‌‏‏اندازد که در نامه‏‏‌‏‏ای به حضرت امام حسن مجتبی(ع) می‏‏‌‏‏نویسند: ‏‎ ‎وجدتک بعضی و وجدتک کلی...‏ یعنی تو قسمتی از وجود منی و بلکه کل من تویی و: ‏‎ ‎حتی لو اصابک شیء اصابنی...‏ بلکه اگر چیزی به تو اصابت کند، مثل این است که به من اصابت کرده... .‏

‏حالا شما ببینید یک چنین شخصیتی و یک چنین مردی که خودش از علمای بزرگ ‏‎ ‎‏اسلام و محقق و متفکر و متخلق به اخلاق حسنه بود و یک چنین جامعیتی داشت، ‏‎ ‎‏فرزند حضرت امام بود و حقا می‏‏‌‏‏توان گفت که اشبه الناس خَلقا و خُلقا به ‏‎ ‎‏حضرت امام، ایشان بود و لذا امام هم خیلی به او علاقه داشت.‏

‏حاج آقا مصطفی در ضمن این‏‏‌‏‏که هم استاد بود و مدرس، اهل تحقیق و تالیف هم ‏‎ ‎‏بود. در همه احوال هم از حضرت امام مراقبت می‏‏‌‏‏کرد و مواظب بود که صدمه‏‏‌‏‏ای ‏‎ ‎

خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 105
‏سیاسی، اجتماعی و غیره به امام وارد نشود. با این همه در دیار غربت، ‏‎ ‎‏با آن جوّ نامناسب و مخالف و با آن همه دشمن، حضرت امام یک دفعه مواجه شدند ‏‎ ‎‏با از دنیا رفتن آقا سید مصطفی که واقعا سنگین بود. حاج آقا مصطفی حاصل عمر امام ‏‎ ‎‏به شمار می‏‏‌‏‏رفت و از دید امام (س) «مصطفی امید آینده اسلام بود» ولی حالا که باید ‏‎ ‎‏ثمر می‏‏‌‏‏داد، یک دفعه از دنیا برود، این درست مثل آن است که در تاریخ می‏‏‌‏‏بینیم ‏‎ ‎‏حضرت سیدالشهداء (ع) در شهادت فرزندش حضرت علی‏‏‌‏‏اکبر (ع) از همه بیشتر متاثر ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏شود، این جهت را داشته چون فرمود که شبیه‏‏‌‏‏ترین مردم به حضرت پیغمبر (ص)، او ‏‎ ‎‏بود، لذا تاثرش هم از فقدانش، بیشتر بود. نکته دیگر این‏‏‌‏‏که حضرت امام همیشه سعی ‏‎ ‎‏داشتند که شهید حاج آقا مصطفی هیچ‏‏‌‏‏گاه از زندگی طلبگی و از درس و بحث منصرف ‏‎ ‎‏و منحرف نشود. لذا اگر کسی می‏‏‌‏‏آمد و با حضرت امام کار داشت و آقا سید مصطفی را‏‎ ‎‏واسطه می‏‏‌‏‏کرد، ایشان می‏‏‌‏‏فرمود که بهتر است که من واسطه نشوم چون اگر بروم پیش ‏‎ ‎‏حضرت امام نتیجه‏‏‌‏‏ای ندارد و بهتر است من در این مورد دخالت نکنم و سعی ‏‎ ‎‏حضرت امام بر این بود که شهید حاج آقا مصطفی به همان شیوه علمایی و درس و ‏‎ ‎‏بحث خودشان مشغول باشند.‏

‏شهید حاج آقا مصطفی واقعا هم یک استاد بود و هم یک مربی یعنی ضمن تدریس، ‏‎ ‎‏طلبه‏‏‌‏‏ها را تربیت می‏‏‌‏‏کرد؛ در عین این‏‏‌‏‏که استاد بود، با طلبه‏‏‌‏‏ها رفیق هم بود و درست مثل ‏‎ ‎‏دو تا رفیق هم‌سن و سال با آن‌ها راه می‏‏‌‏‏رفت و حرف می‏‏‌‏‏زد. او خیلی مرد عجیب و ‏‎ ‎‏بزرگواری بود.‏

‏کتاب‏‏‌‏‏های آماده چاپ ایشان در تفسیر، اصول، فلسفه و عرفان، در حدود سی جلد ‏‎ ‎‏است. با این‏‏‌‏‏که در هنگام شهادت بیش از 50 سال از عمرشان نمی‏‏‌‏‏گذشت، اما عمر ‏‎ ‎‏با برکتی داشتند و فوق‏‏‌‏‏العاده موفق بودند. بزرگترین توفیقشان هم خدمت به حضرت ‏‎ ‎‏امام بود و از موقعی که خودش را شناخته بود، به این کار مشغول بود و آخرالامر هم ‏‎ ‎‏فدای حضرت امام شد و به شهادت رسید. تقریبا دو ماه قبل از شهادتشان خوابی دیدم ‏‎ ‎‏که ذکرش بی‏‏‌‏‏مناسبت نیست.‏

‏خواب دیدم که حاج آقا مصطفی به شهادت رسیده و جنازه او را وارد صحن مطهر ‏‎ ‎

خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 106
‏حضرت امیرالمومنین علی(ع) کردند در حالی که آدم‏‏‌‏‏ها زیر جنازه نبودند و ملائکه ‏‎ ‎‏جنازه ایشان را حمل می‏‏‌‏‏کردند، یک قرآنی در جلو جنازه بود، ‏‏قرآن‏‏ می‏‏‌‏‏آمد و جنازه ‏‎ ‎‏به دنبالش حرکت می‏‏‌‏‏کرد، تا وارد صحن علی(ع) شد و آن گاه این جنازه به داخل حرم ‏‎ ‎‏رفته و از نظرها پنهان شد.‏

‏من هر روز در درس ایشان حاضر می‏‏‌‏‏شدم، اما موفق نشدم که این خواب را برای او ‏‎ ‎‏نقل کنم. خانه ما نزدیک منزل ایشان بود؛ یک روز صبح پدر من آمد و خبر آورد که ‏‎ ‎‏حال آقا سید مصطفی به هم خورده و او را به بیمارستان برده‏‏‌‏‏اند. با عجله به بیمارستان ‏‎ ‎‏رفتم و دیدم آقا سید مصطفی از دنیا رفته است. آمدیم خدمت حضرت امام (س) برای ‏‎ ‎‏بیان خبر. آقای فرقانی شروع کردند به روضه خواندن و من یادم است که حضرت امام ‏‎ ‎‏گفتند: ‏انا لله و انا الیه راجعون‏ و سه دفعه دستشان را به زمین زدند!‏

‏حادثه بسیار بزرگی بود، از دست دادن کسی مثل شهید حاج آقا مصطفی، آن هم ‏‎ ‎‏به طور فجیع و ناگهانی و بدون مقدمه و شرایطی وجود داشت، سخت بود و حضرت ‏‎ ‎‏امام در آنجا بزرگترین امتحان خود را پس داد. این سنت خداست که انبیا و اولیا را‏‎ ‎‏امتحان کند: ‏واذا بتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن‏ می‏‏‌‏‏فرماید چون پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی امتحان کرد که از جمله یکی هم ذبح پسرش بود، در آنجا هم ابتلای امام ‏‎ ‎‏به نهایت رسید و آن بزرگوار هم هیچ عکس‏‏‌‏‏العمل غیرعادی و انکسار ظاهری نشان ‏‎ ‎‏نداد. انکسار باطنی داشت، قلبش شکسته بود، در خلوت هم گریه می‏‏‌‏‏کرد، اما در ‏‎ ‎‏مجامع عمومی محکم ایستاد. البته این‏‏‌‏‏که می‏‏‌‏‏گویم در خلوت گریه می‏‏‌‏‏کرد، خودم شاهد ‏‎ ‎‏نبودم ولی شنیدم که خانواده‏‏‌‏‏شان دیده بودند که ایشان در خلوت گریه می‏‏‌‏‏کرده‏‏‌‏‏اند. ‏‎ ‎‏بعضی‏‏‌‏‏ها می‏‏‌‏‏گفتند گریه نمی‏‏‌‏‏کردند ولی این جور نبوده، گریه می‏‏‌‏‏کردند، اما جزع و فزع ‏‎ ‎‏و اظهار نارضایی در شان اولیاء نیست و الا حضرت امام کسی نیست در مصیبت ‏‎ ‎‏فرزندش گریه نکند. حضرت پیامبر اکرم(ص) هم در فقد پسرشان ابراهیم گریه ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏کردند و وقتی که به ایشان اعتراض شد، فرمود: ما چیزی که خدای متعال را به ‏‎ ‎‏غضب آورد نمی‏‏‌‏‏گوییم، اما قلبمان می‏‏‌‏‏شکند و نمی‏‏‌‏‏شود که انسان بچه‏‏‌‏‏اش را از دست ‏‎ ‎‏بدهد و قلبش نشکند. حضرت امام کوه مصیبت را متلاشی کرد و محکم ایستاد. البته ‏‎ ‎

خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 107
‏برای ما مصیبت سنگینی بود چون ما هم رفیقمان و هم استادمان و همه چیزمان را‏‎ ‎‏از دست داده بودیم. در نجف ملازم ما و پناه ما او بود و ما در واقع یتیم شدیم. مجالس ‏‎ ‎‏فاتحه و ختم تمام شد و بعد از چله بود که حضرت امام برای شروع درس به مسجد ‏‎ ‎‏انصاری تشریف آوردند. در آنجا بود که این مصیبت را از الطاف خفیه الهی عنوان ‏‎ ‎‏فرمودند.‏

‏در این‏‏‌‏‏جا بی‏‏‌‏‏مناسبت نیست که از قول شهید محراب حضرت آیت‏‏‌‏‏الله دستغیب ‏‎ ‎‏ماجرایی را در این‏‏‌‏‏جا نقل کنم. ایشان که به نجف تشریف آورده بودند از قول یکی از ‏‎ ‎‏مومنین که همراه وی به کربلا آمده بود، خواب جالبی را نقل می‏‏‌‏‏کردند، بدین مضمون ‏‎ ‎‏که: آن شخص خواب دیده است تاج بسیار بزرگی روی سر حضرت امام خمینی ‏‎ ‎‏قرار دارد.‏

‏در خواب می‏‏‌‏‏پرسد که این چیست؟ جواب می‏‏‌‏‏دهند که اجر صبر ایشان در مصیبت ‏‎ ‎‏آقا سید مصطفی است و خداوند متعال این تاج را به عوض آن صبر به وی عطا فرموده ‏‎ ‎‏است.‏

‏مرحوم شهید محراب آیت‏‏‌‏‏الله دستغیب هم فرمودند که آن مومن آن خواب را دید و ‏‎ ‎‏نتیجه‏‏‌‏‏اش هم معلوم شد و لطف خفی به لطف جلی تبدیل گردید و باعث ‏‎ ‎‏فروزانتر شدن مشعل انقلاب و جریانات بعدی آن شد.‏

خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 108

  • . این تفسیر در پنج جلد توسط موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س) چاپ شده است که دو جلد آن تفسیر  سوره حمد است.