فصل پنجم : خاطرات حجت ‌الاسلام و المسلمین اسماعیل فردوسی پور

خروج امام از عراق

‏حصر منزل امام شدیدتر شد. ایشان هم، درس و نماز را تعطیل کردند و به مدت ‏‎ ‎‏پانزده روز از منزل خارج نشدند. بالاخره آن بزرگوار به وسیله حاج احمد آقا به ما‏‎ ‎‏پیغام دادند که می‌خواهم از عراق به کویت بروم و از آنجا نیز به یک کشور اسلامی ‏‎ ‎‏خواهم رفت. ترتیب حرکت مرا بدهید.‏


خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 128
‏روزی که آن حضرت می‌خواستند از عراق به کویت حرکت کنند من نیز همراهشان ‏‎ ‎‏بودم. وقتی که ما را به کویت راه ندادند به فرودگاه بغداد رفتیم. امام در آنجا فرمودند: ‏‎ ‎‏شما می‌خواستید به کویت بیایید حالا دیگر خودتان را زحمت ندهید.‏

‏عرض کردم: آقا حالا دیگر اسم من جزو همراهان شما به ساواک و اطلاعات عراق ‏‎ ‎‏منعکس شده است. من چه باشم و چه نباشم، آن لیست کار خودش را می‏‏‌‏‏کند. بنابراین ‏‎ ‎‏اجازه بدهید در خدمت شما باشم.‏

‏امام فرمودند: باشد.‏

‏ ‏

خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 129

‎ ‎

خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 130