از دیگر وقایع مهم، تشکیل سازمان مجاهدین خلق (منافقین) بود که افرادی در ایران از آنان حمایت میکردند و از حضرت امام نیز درخواست حمایت از ایشان را داشتند. در اوایل فعالیت آنان، من در تهران در جریان تشکل آنان بودم و برخی از موسسین آن را هم میشناختم. حتی در جلسات اولیهاش نیز حضور داشتم. اما بعدها ما رفتیم قم و نجف و از آنان دور شدیم. آنها فعالیتهایی انجام دادند و خیلی از آقایان هم به آنان کمک میکردند و اصرار هم داشتند که حضرت امام نیز چنین کنند. از حرکتهای
خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 204
عجیب امام یکی هم در برابر درخواست حمایت از این سازمان بود. آنان با حرکتهای اولیهشان توانستند افراد بسیاری را جذب کنند اما امام جذب نشد. ایشان نظریهشان کشتن و ترور مخالفان نبود، مگر افرادی که صد در صد گناهشان ثابت شده باشد و از نظر شرعی مهدورالدم باشند که در آن بحثی نبود. وقتی گاهی نشریات آنان را به امام میدادیم ایشان پس از خواندن آن ناراحت میشدند از اینکه مثلا نوشته بودند رفتیم دم کلانتری و فلان سرباز را زدیم و او در خون خودش میغلتید و زوزه میکشید. امام از این مطالب خیلی ناراحت میشدند و ما چیزی نمیگفتیم.
امام با مساله مجاهدین از ابتدا با احتیاط برخورد کردند و عواقب خطرناکی برای راه آنان پیشبینی میکرد زیرا این افراد خود را عقل کل میدانستند. فهم و برداشت آنان از آیات و روایات من درآوردی بود و امام اینها را دریافته بود و لذا به آنان توجهی نمیکرد. یکی از این افراد، به وسیله یکی از دوستان، به نجف آمده بود، با امام کلی بحث کرد. این جلسات را در صحبتهایشان ذکر کرده است که اینها از نهجالبلاغه و دیگر کتابها برای تشریح عقایدشان استفاده میکردند و امام چیزی نگفتند و بیاعتنایی کردند. سرانجام او هم بدون نتیجه، رها کرد و رفت.
دوستی هم که این فرد را اورده بود از حضرت امام آزرده خاطر شد و حتی دو ـ سه روز قهر کرد ولی امام عنایتی نکرد و در این جریان مقاومت کرد. حتی آقایان ربانی شیرازی و سعیدی خیلی به امام اصرار کردند که از سهم امام به این افراد کمک شود. آقای ربانی شیرازی خیلی اصرار کرد و آقای سعیدی نامه نوشت و برای اختصاص سهم امام به این موضوع اجازه خواست، ولی امام اجازه ندادند. شهید مطهری مُصر نبود اما هیچ کدام مثل امام رد نمیکردند و جانب احتیاط را نگرفته بودند. البته آنان چون در کانون فعالیت بودند راهی را جز آن نمیدیدند ولی امام جنبه احتیاط را خیلی خوب رعایت کرد و وقتی انحراف این افراد مشخص و علنی گردید دوستان به سجده افتادند که خدایا ما میخواستیم بر سر این سید (امام) چه بیاوریم و خدا او را حفظ کرد. یک بار دیگر هم وقتی دو نفر از افراد سازمان هواپیما ربایی کردند و به عراق آمدند از امام خواسته شد که برای آزادی آنان از زندان عراق میانجیگری کند. آن
خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 205
دو نفر ـ بدون کمک امام ـ از زندان آزاد شدند و در ملاقات عمومی امام حضور یافتند.
خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 206