فصل نهم : خاطرات حجت ‌الاسلام والمسلمین محمد رضا ناصری

امام و تشکیل سازمان منافقین

‏از دیگر وقایع مهم، تشکیل سازمان مجاهدین خلق (منافقین) بود که افرادی در ایران از ‏‎ ‎‏آنان حمایت می‌کردند و از حضرت امام نیز درخواست حمایت از ایشان را داشتند. در ‏‎ ‎‏اوایل فعالیت آنان، من در تهران در جریان تشکل آنان بودم و برخی از موسسین آن را‏‎ ‎‏هم می‌شناختم. حتی در جلسات اولیه‌اش نیز حضور داشتم. اما بعدها ما رفتیم قم و ‏‎ ‎‏نجف و از آنان دور شدیم. آن‌ها فعالیت‌هایی انجام دادند و خیلی از آقایان هم به آنان ‏‎ ‎‏کمک می‌کردند و اصرار هم داشتند که حضرت امام نیز چنین کنند. از حرکت‌های ‏‎ ‎

خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 204
‏عجیب امام یکی هم در برابر درخواست حمایت از این سازمان بود. آنان با حرکت‌های ‏‎ ‎‏اولیه‌شان توانستند افراد بسیاری را جذب کنند اما امام جذب نشد. ایشان نظریه‌شان ‏‎ ‎‏کشتن و ترور مخالفان نبود، مگر افرادی که صد در صد گناه‌شان ثابت شده باشد و ‏‎ ‎‏از نظر شرعی مهدورالدم باشند که در آن بحثی نبود. وقتی گاهی نشریات آنان را به امام ‏‎ ‎‏می‌دادیم ایشان پس از خواندن آن ناراحت می‌شدند از این‌که مثلا نوشته بودند رفتیم دم ‏‎ ‎‏کلانتری و فلان سرباز را زدیم و او در خون خودش می‌غلتید و زوزه می‌کشید. امام از ‏‎ ‎‏این مطالب خیلی ناراحت می‌شدند و ما چیزی نمی‌گفتیم.‏

‏امام با مساله مجاهدین از ابتدا با احتیاط برخورد کردند و عواقب خطرناکی برای راه ‏‎ ‎‏آنان پیش‏‏‌‏‏بینی می‏‏‌‏‏کرد زیرا این افراد خود را عقل کل می‏‏‌‏‏دانستند. فهم و برداشت آنان از ‏‎ ‎‏آیات و روایات من درآوردی بود و امام این‏‏‌‏‏ها را دریافته بود و لذا به آنان توجهی ‏‎ ‎‏نمی‏‏‌‏‏کرد. یکی از این افراد، به وسیله یکی از دوستان، به نجف آمده بود، با امام کلی ‏‎ ‎‏بحث کرد. این جلسات را در صحبت‏‏‌‏‏هایشان ذکر کرده است که این‏‏‌‏‏ها از‏‏ نهج‏‏‌‏‏البلاغه‏‏ و ‏‎ ‎‏دیگر کتاب‏‏‌‏‏ها برای تشریح عقایدشان استفاده می‏‏‌‏‏کردند و امام چیزی نگفتند و بی‏‏‌‏‏اعتنایی ‏‎ ‎‏کردند. سرانجام او هم بدون نتیجه، رها کرد و رفت.‏

‏دوستی هم که این فرد را اورده بود از حضرت امام آزرده خاطر شد و حتی ‏‎ ‎‏دو ـ سه روز قهر کرد ولی امام عنایتی نکرد و در این جریان مقاومت کرد. حتی آقایان ‏‎ ‎‏ربانی شیرازی و سعیدی خیلی به امام اصرار کردند که از سهم امام به این افراد کمک ‏‎ ‎‏شود. آقای ربانی شیرازی خیلی اصرار کرد و آقای سعیدی نامه نوشت و برای ‏‎ ‎‏اختصاص سهم امام به این موضوع اجازه خواست، ولی امام اجازه ندادند. شهید ‏‎ ‎‏مطهری مُصر نبود اما هیچ کدام مثل امام رد نمی‏‏‌‏‏کردند و جانب احتیاط را نگرفته بودند. ‏‎ ‎‏البته آنان چون در کانون فعالیت بودند راهی را جز آن نمی‏‏‌‏‏دیدند ولی امام جنبه احتیاط ‏‎ ‎‏را خیلی خوب رعایت کرد و وقتی انحراف این افراد مشخص و علنی گردید دوستان ‏‎ ‎‏به سجده افتادند که خدایا ما می‏‏‌‏‏خواستیم بر سر این سید (امام) چه بیاوریم و خدا او را‏‎ ‎‏حفظ کرد. یک بار دیگر هم وقتی دو نفر از افراد سازمان هواپیما ربایی کردند و به ‏‎ ‎‏عراق آمدند از امام خواسته شد که برای آزادی آنان از زندان عراق میانجیگری کند. آن ‏‎ ‎

خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 205
‏دو نفر ـ بدون کمک امام ـ از زندان آزاد شدند و در ملاقات عمومی امام حضور یافتند.‏

خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 206