امام اعلامیهها را خودشان مینوشتند و گاهی میدادند ما پاکنویس میکردیم. خاطرهای هم از این موضوع دارم. در بهمن سال 1349 همزمان با جشنهای 2500 ساله، امام اعلامیهای خطاب به زائرین بیتالله الحرام نوشتند و بنا بود که چاپ و تکثیر و در مکه پخش شود. ساعت 11 شب مشهدی حسین آن را به خانه ما آورد. دوستان را صدا کردیم که بیایید آن را پاکنویس کنیم چون امام پس از رونوشت و پاکنویس ما امضا میکردند و آن را که با موم امضا شده بود را همیشه نگه میداشتیم. صبح حضرت امام اعلامیه پاکنویس شده را خواست و دو سطر آن را خط زدند و آن دو سطر مربوط به این بود که، رژیم شاهنشاهی منفورترین رژیمهاست نزد رسول خدا(ص) و از این حرفها که البته بعدها در سخنرانیشان گفتند ولی در آن اعلامیه خط زدند. یکی از دوستان سوال کرده بود که چرا این دو سطر را خط زدید؟ امام پاسخ داده بودند که در عربستان با دیدن این دو سطر دوستان ما را گردن خواهند زد. ما اعلامیه را دوباره نوشتیم و بعد در 40 هزار نسخه (20 هزار عربی و 20 هزار فارسی) چاپ شد.
در مورد نگارش و انتشار رساله و کتاب بایستی عرض کنم که امام رساله نوشت ولی چاپ نکرد. در قم، دوستان اصرار داشتند رساله ایشان چاپ شود ولی امام مخالفت میکردند. در نجف امام مکاسب را درس میگفتند و ما مینوشتیم. خود ایشان هم مینوشتند. ما اصرار داشتیم که نوشتهها چاپ شود ولی ایشان میگفتند نه. من فهمیدم که ایشان با پول سهم امام نمیخواهند چاپ کنند. هنگامی که ما در کربلا بودیم یکی از این دوستان من به نام آقای جامی علمدار آمده بود نزد ما و من او را نزد امام
خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 212
بردم و گفتم که این آقا میخواهد کتاب شما را با پول خودش چاپ کند و علمدار هم تصدیق کرد و گفت پول من هم نه سهم امام است و نه چیز دیگر. امام ظهر را در کربلا نماز خوانده بودند و داشتیم میرفتیم که مشغول صحبت شدیم. حاج آقا مجتبی تهرانی را که آنجا بود فرستادم جلو که به امام عرض نماید مکاسب را بدهید که میخواهیم بررسی و تایپ و چاپ کنیم. باز هم امام رد کرده بود. این بار حاج آقا مصطفی را تشویق کردیم که خودش هم بپذیرد و چند وقتی هم برای چاپ آن کار بکند؛ اتفاقا شروع کردیم و مکاسب هنگامی که من رفتم زندان یک دوره چاپ شد و بعد هم آقای رضوانی تلاش کرده بود که چاپ شده بود.
در مورد نوشتن القابی برای ایشان در پشت تحریرالوسیله ـ که طی یک سال تبعید در ترکیه نوشته بودند ـ امام در نجف مخالفت کردند. من یادم هست عبارتی را که امام نمیخواست چاپ بشود این بود «زعیم الحوزات و...» امام میگفتند چه کسی دستور داده این را پشت کتاب بنویسند؟ و پس از اینکه فهمیدند، پرسیدند که چرا این کار را کرده است؟ سپس فرمودند اگر همه اینها را از پشت جلد کتاب محو نکنید همه را میریزم توی شط. ایشان تا این حد مراعات مراجع نجف را میکردند و نمیخواستند خودشان مطرح بشوند.
خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 213