فصل نهم : خاطرات حجت ‌الاسلام والمسلمین محمد رضا ناصری

جلوه های معنوی زندگی امام خمینی در نجف

‏حضرت امام هیچ‌گاه دنبال خودنمایی و شخصیت‌تراشی نبودند. نمونه‌اش را هم در قم ‏‎ ‎‏و هم در نجف دیده‌ام. در قم قبل از این‌که انقلاب شروع شود همه می‌دانند که امام از ‏‎ ‎‏درس برمی‌گشتند و می‌خواستند به منزل بروند اگر یکی از آقایان سوالی داشت پاسخ ‏‎ ‎‏می‌گفتند و پس از آن می‌فرمودند اگر سوالی ندارید بفرمایید یعنی می‌خواهم تنها بروم. ‏‎ ‎‏اجازه نمی‌دادند که کسی پشت سرشان حرکت کند که مبادا یک وقت احساس غروری ‏‎ ‎‏به ایشان دست بدهد. اما وقتی که نهضت شروع شد و ایشان مشخصه نهضت شدند ‏‎ ‎‏هنگامی که امام از درس مسجد اعظم بیرون آمدند و وارد صحن مسجد اعظم شدند، ‏‎ ‎‏شاید حدود 200 طلبه اطراف ایشان را احاطه کرده بودند و طلبه‌ها دایره‌وار در این ‏‎ ‎

خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 213
‏صحن ایستاده بودند و آرام پشت سر ایشان حرکت می‌کردند؛ در این صحنه حضرت ‏‎ ‎‏امام برای این‌که عظمت انقلاب را نشان بدهد از ویژگی قبلی خود دست کشیدند و ‏‎ ‎‏نسبت به همراهی کردن طلاب هیچی نگفتند.‏

‏در نجف ـ گاهی اوقات که می‏‏‌‏‏رفتیم کربلا ـ یادم هست ایرانی‏‏‌‏‏ها می‏‏‌‏‏آمدند پشت سر ‏‎ ‎‏ایشان نماز بخوانند. بخصوص در کربلا من خوب به یاد دارم؛ ایشان از بالای پله‏‏‌‏‏های ‏‎ ‎‏پشت‏‏‌‏‏بام می‏‏‌‏‏آمدند پایین و وقتی از حیاط می‏‏‌‏‏خواستند بروند بیرون به آقای فرقانی ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏گفتند مردم را ـ که در حیاط خانه منتظر همراهی کردن ایشان بودند ـ نگه دارد تا‏‎ ‎‏ایشان تنها برود و آقای فرقانی هم دستانش را این طرف و آن طرف در می‏‏‌‏‏گذاشت و ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏ایستاد تا امام برود بعد در را رها می‏‏‌‏‏کرد و خودش می‏‏‌‏‏رفت و با این تواضع ایشان در ‏‎ ‎‏بهشت زهرا فرمود: من به پشتیبانی این مردم توی دهن این دولت می‏‏‌‏‏زنم. در زندگی ‏‎ ‎‏ایشان هر جا که احساس غروری می‏‏‌‏‏خواست برایشان ایجاد شود ایشان اجازه نمی‏‏‌‏‏داد ‏‎ ‎‏این حالت به وجود آید.‏

‏حضرت امام گاهی به دیدار علما می‏‏‌‏‏رفت البته تنها هم می‏‏‌‏‏رفت. من حدسم این ‏‎ ‎‏است که شاید می‏‏‌‏‏خواستند کمکی به آقایان بکنند و نمی‏‏‌‏‏خواستند کسی این را بفهمد. ‏‎ ‎‏یک روز من و آقایان فرقانی و قدیری داشتیم همراه امام می‏‏‌‏‏رفتیم. علامه امینی بیمار و ‏‎ ‎‏در منزلش بستری بود. امام به منزل ایشان رسیدند در زدند. در را که باز کردند امام ‏‎ ‎‏پرسیدند آقا تشریف دارند؟ و به محض شنیدن جواب مثبت، ایشان رفت تو و بلافاصله ‏‎ ‎‏چرخشی زد و قبل از این‏‏‌‏‏که آقای فرقانی ـ و به تبع ایشان ما ـ بتوانیم برویم تو، امام در ‏‎ ‎‏را فوری بستند و ما ماندیم بیرون. البته من حدسم این است که شاید امام مطلبی را‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏خواستند عنوان کنند و یا کمکی بنمایند و نمی‏‏‌‏‏خواستند کسی بفهمد، زیرا ایشان ‏‎ ‎‏مجموع جهات اخلاقی را همیشه مراعات می‏‏‌‏‏کردند.‏

‏در امور عبادی و زیارتی ایشان نظم و برنامه‌ریزی دقیقی داشتند که هیچ وقت ‏‎ ‎‏وقفه‏‏‌‏‏ای در آن حاصل نمی‏‏‌‏‏شد. حرم رفتن سر ‏‏ساعت بود،‏‏قرآن‏‏ خواندن‏‏ ـ روزی10 جزء ـ ‏‎ ‎‏سر ساعت (صبح و ظهر و عصر) بود. مرحوم حاج آقا مصطفی تعریف می‏‏‌‏‏کرد که امام ‏‎ ‎‏چند جور‏‏ قرآن‏‏ را قرائت می‏‏‌‏‏کند، برخی اوقات ما ـ و حتی من ـ حق نداریم جلو برویم ‏‎ ‎

خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 214
‏زیرا امام توی یک حالت خاص خودش است. در واقع با کلمات خدا عشق می‏‏‌‏‏کرد. ‏‎ ‎‏یعنی وقتی‏‏ قرآن‏‏ را باز می‏‏‌‏‏کرد انگار که در محضر خداست انگار که با خدا داره حرف ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏زنه، یعنی هیچ چیز دیگری حالیش نبود و این‏‏ قرآن‏‏ خواندن برای ایشان اهمیت ‏‎ ‎‏بسزایی داشت. من در پاریس یادم هست، توی آن هتلی که بودیم ایشان عبا را کنار ‏‎ ‎‏گذاشتند و پس از اقامه دو رکعت نماز، ‏‏قرآن‏‏ را باز کردند و شروع به خواندن کردند. ‏‎ ‎‏ساعت ‏‏قرآن‏‏ خواندنشان مشخص بود. وقتی می‏‏‌‏‏گویند: المومن کیس «مومن ‏‎]‎‏زیرک‏‎[‎‏ و ‏‎ ‎‏عاقل است» منظور مومنی است که همیشه از وقتش خوب استفاده می‏‏‌‏‏کند و از ‏‎ ‎‏فرصت‏‏‌‏‏ها بهره‏‏‌‏‏برداری صحیح می‏‏‌‏‏کند. من می‏‏‌‏‏توانم قسم بخورم ایشان طی 13 سالی که ‏‎ ‎‏نجف بود از کسانی که 50 سال در این شهر بودند بیشتر بهره برد، چون بیشتر به حرم ‏‎ ‎‏رفت. ایشان هر شب به حرم می‏‏‌‏‏رفت در حالی که بعضی از آقایان ـ حتی مراجع ‏‎ ‎‏تقلید ـ می‏‏‌‏‏گفتند مگر ما این‏‏‌‏‏جا برای حرم رفتن آمدیم بلکه ما برای تحصیل آمدیم. ولی ‏‎ ‎‏ایشان هر شب حرم رفت و هر شب زیارت کرد و دعایش را خواند. ادبی که ایشان در ‏‎ ‎‏زیارت داشت و من هم در کربلا و هم در نجف دیدم که هیچ وقت از بالای سر ‏‎ ‎‏امیرالمومنین(ع) رد نشدند، هیچ کس هم این صحنه را ندیده است. در کربلا هم از ‏‎ ‎‏پایین امام حسین(ع) رد نشد، چون پایین پای حضرت قبر شهدا است و ایشان ‏‎ ‎‏ـ بر خلاف دیگران ـ این کار را انجام نمی‏‏‌‏‏داد. ایشان از در وارد می‏‏‌‏‏شد و مستقیم ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏آمد برای زیارت حضرت امام حسین(ع) و پس از قرائت فاتحه می‏‏‌‏‏رفت پشت سر ‏‎ ‎‏قبر شهدا و زیارت و فاتحه می‏‏‌‏‏خواند و همان مسیر را بر می‏‏‌‏‏گشت. در نجف هم پس از ‏‎ ‎‏ورود از در پایین پای امیرالمومنین(ع) دست چپ می‏‏‌‏‏رفتند.‏

‏جلوی روی حضرت زیارت می‏‏‌‏‏خواندند و بر می‏‏‌‏‏گشتند و می‏‏‌‏‏رفتند بالای سر ‏‎ ‎‏حضرت آنجا می‏‏‌‏‏نشستند و زیارت و دعا و نماز می‏‏‌‏‏خواندند و از همان راه ‏‎ ‎‏باز می‏‏‌‏‏گشتند. این ادب را من ندیدم که کس دیگری رعایت کند. امام هر شب ‏‎ ‎‏زیارت جامعه را می‏‏‌‏‏خواند و دعای امین‏‏‌‏‏الله را هر شب ایستاده می‏‏‌‏‏خواند و در زیارت ‏‎ ‎‏هیچ وقت خودنمایی نکرد، مثلا خودش را به حالتی بزند. شما ندیدید که ایشان حتی ‏‎ ‎‏یک بار تسبیح به دست بگیرد.‏


خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 215
‏دهه محرم که می‏‏‌‏‏شد، امام روزها ـ ساعت 8 تا 9 صبح ـ هم حرم می‏‏‌‏‏رفتند. در حرم ‏‎ ‎‏بالای سر حضرت زیارت عاشورا می‏‏‌‏‏خواندند، شب‏‏‌‏‏ها هم می‏‏‌‏‏رفتند. در ماه رمضان یادم ‏‎ ‎‏نیست فکر می‏‏‌‏‏کنم روزها می‏‏‌‏‏رفتند.‏

‏در ماه رمضان، ما شب‏‏‌‏‏ها ملاقات داشتیم و در شب درس و بحث بود. نمی‏‏‌‏‏شد آن را‏‎ ‎‏تعطیل کرد. ایشان به جای نیم ساعت، یک ساعت در بیرونی منزل می‏‏‌‏‏نشست و علما‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏آمدند. من شنیده‏‏‌‏‏ام که ایشان در نمازِ شب‏‏‌‏‏های ماه رمضان یک بار هم ‏‏قرآن‏‏ را دوره ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏کند.‏

خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 216