به عنوان حُسن ختام عرض کنم من طی چندین سال که خدمت حضرت امام بودم نیت ایشان را الهی ارزیابی کردم و برای این گفته دو خاطره عرض میکنم:
یکی در ابتدای نهضت بود که گروهی از مبارزان ـ که به علت پیروی از فرامین حضرت امام مشکلاتی برایشان ایجاد شده بود ـ خدمت امام رسیدند صحبت از سختیها شد و یکی از دوستان صحبت کرد که بعضی از آقایان به سبب پیروی از جنابعالی دچار مشکلاتی شدند که حضرت امام بلافاصله فرمودند برای من کاری نکنید اگر اقدامی کنید همه برای خدا باشد. خاطره دیگر، هنگامی بود که اینجانب پس از دو سال زندانی شدن ـ به جرم پخش اعلامیههای حضرت امام ـ خدمت ایشان رسیدم. من سر و وضع نامناسبی داشتم و حضرت امام در نجف اقامت داشتند. یکی از دوستان آقای سید اسدالله میبدی من را در حرم حضرت امیر(ع) دید و شتابان خدمت امام در منزلشان رسیده بود که فلانی آزاد شده است. من که آمدم حاضران که من را با آن سر و وضع نمیشناختند از ورودم تعجب کردند. همه فکر میکردند که وضع زندگی من به سرعت خوب خواهد شد. پس از اینکه سر و وضعم را مرتب کردم صبح روز بعد خدمت حضرت امام رسیدم. ایشان احوالپرسی کردند و پرسیدند که تعریف کن چه شد و چه کار کردی؟ من تا خواستم سختیهای زندان و مشکلاتم را طرح کنم دیدم ایشان ناراحت شدند و من سریعا صرفنظر کردم و عرض کردم آقا چیزی نبود الحمدلله تمام شد. اما همین امام، بر خلاف نظر مردم، من را بر دیگر دوستان برتری نداد، وضعیت ما مثل سابق بود و حتی موقعی که مدتی بعد قصد ازدواج داشتم به توسط آقای رضوانی مبلغ 500 دینار برای دو ماه قرض گرفتم و آن را هم به موقع پس دادم. آنجا بود که فهمیدم این مرد الهی است زیرا اگر مردی سیاسی بود برای جلب آرا و تحبیب قلوب دست رد بر سینه هواداران خود در سال 1341 نمیزد و آنان را به قیام الهی فرا نمیخواند، و یا در نجف من را به واسطه دو سال زندان بیش از دیگران یاری میکرد، و یا برای همه مشتآقانش در فرانسه بلیط بازگشت به تهران فراهم میکرد، و ایشان چنین نکرد.
خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 225
خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 226