کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی «نقش زمان و مکان در اجتهاد»

تأثیر زمان و مکان در برداشتهای فقهی و نمونه های زنده آن

مصاحبه با جناب آقای دکتر مهرپور

«تأثیر زمان و مکان در برداشتهای فقهی و نمونه های زنده آن»

‏ ‏

 -  مسألۀ مهم که ربط به مسألۀ زمان و مکان دارد و شما نیز در آن زمینه تجربه دارید، مسألۀ تبدیل فقه به قانون است؛ زیرا مشکل اساسی این بوده که چگونه فقه بی هیچ گونه واسطه ای به قانون تبدیل شده و همین مطلب مشکلاتی را برای دستگاه قضائی و... به وجود آورده است. بنابراین، باید بحث شود که برای این تبدیل و در واقع این قانونگذاری (برای جامعه ای که می خواهد قانونش براساس فقه باشد) چه شرایطی باید در نظر داشت که در واقع به نقش زمان و مکان برمی گردد و نمونه هایی که شما ذکر می کنید می تواند مؤیدی در مورد ضرورت زمان و مکان برای تبدیل فقه به قانون باشد. 

استاد: ‏فقه ما دو بخش دارد: بخش عبادی، یعنی احکامی که جنبۀ انسان با خدا را‏‎ ‎‏در نظر دارد و امری شخصی است و بخش دیگر که بخش وسیعی از فقه را فراگرفته‏‎ ‎‏همان چیزی است که ما آن را حقوق یا قانون می نامیم. قواعد و احکام فقهی ما -  که‏‎ ‎‏جنبه اجتماعی دارد -  همان وظیفه ای را بر عهده دارد که قطع نظر از فقه به عنوان‏‎ ‎‏احکام اسلامی، نظام حقوقی در هر جامعه‏‏ ‏‏ای بر عهده دارد؛ نظام حقوقی که‏‎ ‎‏بخصوص مبتنی بر تدوین قانون یا قانون نوشته است، دنبال این است که نیازهای‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 395
‏مردم و معضلات اجتماعی را حل کند و بهترین، منصفانه ترین و عادلانه ترین راه را‏‎ ‎‏بیابد یعنی جامعه ای که خواهد بر اساس دین قانونگذاری کند باید از درون منابعی‏‎ ‎‏که برای فقه هست که طبعاً مبتنی بر اخلاق و زمینه های مذهبی است، قوانین و‏‎ ‎‏قواعدی را جستجو و تدوین کند و به اطلاع مراجع مربوط برساند و اعلام کند که‏‎ ‎‏اینها مقرر است، قانونی است و باید همه بدان عمل  کنند تا نظم جامعه برمبنای‏‎ ‎‏انصاف و عدالت حفظ شود. خود فقه کاری غیر از این نمی کند اینکه می گوییم باید‏‎ ‎‏فقه را تبدیل به قانون بکنیم با آنکه فقه خودش قانون است، برای این است که در‏‎ ‎‏جامعۀ ما  و بسیاری از جوامع دیگر اسلامی در تدوین مقررات و اجرای آنها به فقه‏‎ ‎‏توجه نمی شد. جهان اسلام در عصر جدید بعد از پشت برگذاردن دوره ای از تمدن‏‎ ‎‏اسلامی از تمام جهاتش (از جمله سیستم قضایی) عمدتاً تحت تأثیر قوانین غربی‏‎ ‎‏بود و برمبنای آنها قانون تنظیم کردند؛ یعنی آنهایی که نظام مدون را در پیش گرفتند،‏‎ ‎‏از فرانسه و آلمان الگو گرفتند و یا به نحوی از الگوی سیستم حقوق غربی‏‎ ‎‏(‏Common law‏پیروی کردند کشورهای اسلامی نظیر پاکستان و مالزی که‏‎ ‎‏تحت تأثیر انگلیس و آمریکا بودند. ‏

‏هدف نظام اسلامی در کشور ما این بود که قانونگذاری، نظام حقوقی و قضایی‏‎ ‎‏براساس اسلام باشد و عهده دار بیان مبانی اسلام فقه یعنی همان حقوق اسلامی‏‎ ‎‏است. پس معنای قانون فقه این است که آن را از انزوا بیرون بیاوریم و به رسمیت‏‎ ‎‏بشناسیم و لذا از وظایف عمدۀ، حکومت اسلامی این است که نظام قانونگذاری را‏‎ ‎‏براساس قوانین اسلامی بنیان نهد. و این تعبیری که شما کردید که فقه را قانون‏‎ ‎‏بکنیم، به هر حال، این است که ما نظام فقهی و حقوقی داریم و باید کاری کنیم که‏‎ ‎‏بشود آن را در جامعه پیاده کرد به گونه ای که نیازهای جامعه را بر آورد. ما طی این‏‎ ‎‏چند سال کوشیدیم که قوانین بر اساس موازین اسلامی تنظیم بشود و لذا تا حدودی‏‎ ‎‏سیستم قضایی متحول شد مخصوصاً در امور کیفری قوانینی را تدوین کردیم. قانون‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 396
‏مجازات عمومی که در سال 1304 تصویب شد و به مرحله اجرا درآمد با یک ماده‏‎ ‎‏خیلی محترمانه قوانین کیفری اسلام را کنار گذاشتند؛ یعنی گفتند مقرراتی را در این‏‎ ‎‏مجموعه قانونی تنظیم می کنیم که نیازهای جامعه را برآورد و اگر امری مطابق‏‎ ‎‏موازین شریعت بود، در آن قوانین اسلامی رعایت می شود. گمان نمی کنم از سال‏‎ ‎‏1304 تا سال پیروزی انقلاب (1357) و عملا تا سال 1361 -  که ما قانون مجازات‏‎ ‎‏اسلامی حدود و قصاص را آوردیم -  موردی مطابق آن ماده عمل شده باشد. البته آن‏‎ ‎‏ماده هم بعد در اصلاحات سال 1352 بکلی حذف شد. برهمین مبنا، در زمینه های‏‎ ‎‏مدنی و احوال شخصی هم طبعاً تغییراتی داشتیم. امور شکلی دادرسی تغییراتی‏‎ ‎‏پیدا کرد، منتها با مشکلاتی برخوردیم و شاید جهتش این بود که بعضی از موارد را‏‎ ‎‏عجولانه اصلاح کردیم و در بعضی از موارد احکامی که فقها به تناسب مشکلاتی‏‎ ‎‏زمانی و مکانی خود بدست آورده بودند و به عنوان مقررات اسلامی در کتابهای‏‎ ‎‏فقهی تنظیم و بعضی از آنها نظر مشهور فقهی هم شده بود و دیگران از آن تبعیت‏‎ ‎‏کردند -  با نظر واقعی اسلام خلط شد و به همین سبب با اشکالاتی هم در قوانین‏‎ ‎‏ماهوی و هم در قوانین شکلی برخورد کردیم. الان به اینجا رسیدیم که هم در زمینۀ‏‎ ‎‏قوانین ماهوی و هم در قوانین شکلی به چیزهایی که ده -  پانزده سال پیش خلاف شرع‏‎ ‎‏تلقی می شد، رجوع کنیم. مثلاً همین قانون تعزیرات که الان دارد در مجلس تصویب‏‎ ‎‏می شود ما مادۀ 175 و مادۀ 175 مکرر را در قانون مجازات عمومی داشتیم. مثلاً‏‎ ‎‏اگر چند نفر با هم درگیری پیدا کردند یکی از آنها کشته شد به‏‏ ‏‏گونه ای که معلوم نباشد‏‎ ‎‏قاتل کیست، حکمش چیست؟ ‏

‏قانون در اینجا مجازاتی را برای شرکت کنندگان در منازعه تبیین کرده بود‏‎ ‎‏برحسب اینکه قتل باشد یا جرح. بعد اشکال شد این گونه مجازات مبنایی ندارد،‏‎ ‎‏ولی الان به این نتیجه رسیدند که همان قانون مجازات عمومی سابق را پیاده کنند. یا‏‎ ‎‏مثلاً در مورد سرقت (وقتی شرایط حد درآن نباشد) آنی که بیشتر کاربرد دارد قانون‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 397
‏تعزیری است که به تفضیل در همین قانون تعزیرات آمده است. حتی در مورد ثبت‏‎ ‎‏ازدواج در قانون 1310 برای عدم سوء استفاده، دولت الزام کرده بود که افراد‏‎ ‎‏ثبت کنند و در صورتیکه تخلف بورزند، مجازاتی برایش گذاشته بود. شورای‏‎ ‎‏نگهبان گفت این خلاف شرع است اما الان همین قانون برایش ضمانت اجرایی‏‎ ‎‏گذاشته است. ‏

‏در مورد «حدود و قصاص» وقتی در معاونت قضایی قوۀ قضاییه بودیم آنجا ادارۀ‏‎ ‎‏حقوقی ای داشتیم و داریم که سؤالات قضات را جواب می دهد مثلاً «اعانت در‏‎ ‎‏قتل» و یا در سایر امور مثل امور منافی عفت و... مجازاتش چیست؟ ‏

‏در مورد «اعانت» چیز خاصی نداریم فقط درباره قصاص دو مورد داریم که اگر‏‎ ‎‏کسی در کمک به قاتل، مقتول را بگیرد  یا جاسوسی برای قاتل بکند «عَین» باشد،‏‎ ‎‏مجازات خاصی دارد. جز در این دو مورد، مجازاتی پیش بینی نشده است. اعانت‏‎ ‎‏حکم تعزیری در قانون مجازات داشت اما قصاص و حد قانونی نداشت. وقتی‏‎ ‎‏قانونی نبود قاضی باید به طور مضیّق عمل می کرد نمی توانست خودش برایش‏‎ ‎‏مجازات بگذارد. ما در قانون مجازات 1370 این مشکل را در شورای نگهبان مطرح‏‎ ‎‏کردیم و به نحوی در مجلس نیز منعکس شد. الان به این نتیجه رسیدیم؛ مطالبی که‏‎ ‎‏در ابتدا نسبت خلاف شرع به آنها می دادیم استنباطهای خود فقها بوده که در زمان‏‎ ‎‏خودش صحیح بود و معلوم نیست که واقعاً خلاف شرع باشد، ما نیز باید بکوشیم‏‎ ‎‏با توجه به زمان و مکان حکم بدهیم. ‏

‏مثال خیلی روشن برای این مسأله «تجدید نظر» است ابتدا این نظر بود که تجدید‏‎ ‎‏نظر در حکم حاکم جایز نیست آنهم قاضی با آن شرایط که باید مجتهد جامع ‏‎ ‎‏الشرایط و عادل باشد و چون دادگاه شهرستان، استان و دادگاه بدوی و تجدید نظر‏‎ ‎‏داشتیم. این مسألۀ علی الاصول خلاف شرع بود و فقط در دو -  سه مورد خاص‏‎ ‎‏پیش بینی شده بود که نمی شود در حکم قاضی تجدید نظر کرد و احکامش قطعی‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 398
‏است. این در آیین نامه های دادگاههای انقلاب تصویب شد در احکام دادگستری‏‎ ‎‏هم بر همین مبنا -  پیش رفتند. از جهتی خیلی کاربرد داشت اما از جهت دیگر،‏‎ ‎‏مشکل می ساخت و به تدریج مشکلات اضافه شد، منتها کار عجولانه ای در شورای‏‎ ‎‏عالی قضایی صورت گرفت که، تمام دادگاههای تجدید نظر را منحل کردند حتی‏‎ ‎‏احکامی را که در مرحلۀ تجدیدنظر بود، به همان دادگاههای بدوی برگرداندند تا‏‎ ‎‏حکم بدوی اجرا شود. ما به جای اینکه بیاییم بررسی کنیم این که تجدید نظر‏‎ ‎‏خلاف شرع است یعنی چه؟ و اگر گفته شده باشد در مورد مجتهدی است که اعلم‏‎ ‎‏اهل بَلَد فی البلد باشد و به همه جهات اشراف داشته باشد. چنین افرادی در‏‎ ‎‏سیستم قضایی حاکم باشند. ما حتی قاضی قریب الاجتهاد کم داریم، این قضات‏‎ ‎‏جز اینکه قانون مُدَّونی جلویشان بگذارند کار دیگری نمی تواند بکنند، اشتباه هم‏‎ ‎‏زیاد دارند باید آن را مرجع بالاتری رسیدگی کند. ‏

‏بعد تحقیق کردم و دو -  سه مقاله در این زمینه نوشتم که «تجدید نظر» بدین معنا‏‎ ‎‏که اگر پرونده ای را سیستم قضایی به قاضی داد و قاضی هم به نظری رسید مرجع‏‎ ‎‏بالاتر رسیدگی کند، مخالف مذاق شرع نیست. حتی در سیره هم نظام ثابت در این‏‎ ‎‏زمینه برقرار نشده است. ‏

‏بعد از اینکه در این زمینه به مشکلاتی برخوردیم دوباره بازگشتیم به همان‏‎ ‎‏چیزی که ده -  پانزده سال پیش داشتیم. یعنی حکم دادگاههای بدوی برای تجدید‏‎ ‎‏نظر می آید به دادگاههای استان و دیوان عالی کشور رسیدگی می شود. دید زمانی و‏‎ ‎‏مکانی در کار نبود فقهای ما مثل گذشتگان فکر می کردند استنباطهای گذشتگان‏‎ ‎‏برای زمان خودشان مناسب بود اما برای زمان ما باید اجتهاد جدید کرد که در آن به‏‎ ‎‏مسأله زمان و مکان توجه شود. تا حدودی شورای نگهبان مجبور شد دیدگاههای‏‎ ‎‏خود را عوض کند چون در اوایل آن دیدگاهها کاربرد لازم را نداشت. ناچار شدیم‏‎ ‎‏«مجمع تشخیص مصلحت نظام» به وجود بیاوریم در نتیجه مقرراتی وضع کرد که‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 399
‏اصلاً با مقررات سابق نمی خواند؛ مثلاً در زمینه خسارت تأخیر تأدیه گفته می شد که‏‎ ‎‏«ربا» ست و جایز نیست حتی شورای نگهبان نامه زیادی به بانک مرکزی داد که چرا‏‎ ‎‏از بدهکاران که دینشان را نداده اند خسارت می گیرید بعد می بینید که مجمع‏‎ ‎‏تشخیص مصلحت ماده واحده ای می گذارند و می گوید کسانی که از سیستم بانکی‏‎ ‎‏وام گرفتند به هر ترتیب و تحت هر عنوانی پرداخت نکرده اند خسارت تأخیر تأدیه‏‎ ‎‏باید بدهند. ‏

‏در زمینۀ حق کسب و پیشه هم اگر مستأجر جایی را اجاره کرد و بعد از مدتی‏‎ ‎‏مؤجر او را بیرون کرد باید چیزی به عنوان حق کسب و پیشه -  با تعیین کارشناسی -‏‎ ‎‏به او بدهد. این مطابق با فتاوای رایج نبود. و در نظریات شورای نگهبان در 1365 -‏‎ ‎‏1366 که ملاحظه بکنید هرجا عنوان سرقفلی و حق کسب و پیشه آمده، گفته اند؛‏‎ ‎‏حرام است ماه ظاهراً 190 مالک و مستأجر که حق و کسب و پیشه را به رسمیت‏‎ ‎‏می شناسد خلاف شرع است، ولی مجمع تشخیص مصلحت قانون وضع کرد که‏‎ ‎‏مقررات قانون مالک و مستأجر و مصوب 1365 کماکان در زمینه حق کسب و پیشه‏‎ ‎‏اجرا شود. ‏

‏شاید بگویید که اینها احکام ثانوی و موقت است، بنده می گویم ما باید نظر‏‎ ‎‏بالاتری داشته باشیم. احکام ثانوی، احکامی نیستند که با گذشت زمان برگردد‏‎ ‎‏بلکه همان طور پیش می رود مثل خوردن مردار (= اکل میته) نیست، این جور‏‎ ‎‏احکام عمومیت دارد. پس باید تجدید نظر در بعضی از دیدهای استنباطی احکام و‏‎ ‎‏ن چیزی که مقررات و احکام فقهی می نامیم، بکنیم. به نظر بنده اگر با این دید وارد‏‎ ‎‏شویم بسیاری از مشکلات حل می شود. ‏

 -  اشاره فرمودید: شاید این اشکال به نظر بیاید که براساس ضرورت یا احکام ثانوی است کنگره این جهت را دنبال می کند که با دخالت دو عنصر زمان و مکان در اجتهاد بسیاری از این تحولات برمبنای قوانین اولیه، 


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 400
اسلامی بشود، مثلاً با تأثیر دو عنصر زمان و مکان در دگرگونی موضوعات، حکم اولی آن عوض می شود و موضوعات جدید حکم جدید را براساس عناوین اولیه می طلبند یا مثلاً بخشی از اینها ملاکات خیلی روشن دارند و با دگرگونی قطعی مصالح ملاکات حکم قاعدتاً حکم هم دگرگونی می شود یا در بعضی موارد بر اثر تغییری که در عرف ایجاد شده، حکم به همان عنوان اولی اش دگرگونی پیدا کرده است. شما اشکالات و موارد شبهه ای را در این رابطه مطرح می کردید آیا همه اینها را براساس ضرورت یا احکام ثانوی باید حل کنیم یا پاره ای براساس عناوین اولی هم قابل حل هستند؟ 

استاد: ‏به نظر بنده بسیاری از احکام را براساس احکام اولی می توانیم حل کنیم.‏‎ ‎‏برای اینکه حکم شارع گاهی منصوص است و گاهی برداشت فقهاست و در نهایت‏‎ ‎‏عمده نظر در بیان احکام این بود که روابط اجتماعی را به عادلانه ترین و‏‎ ‎‏منصفانه ترین شکل تنظیم کند و این تنظیم روابط اجتماعی و حل مشکلات با تغییر‏‎ ‎‏دیدگاهها و مقتضیات متفاوت است. وقتی متفاوت شد قطعاً دیدگاه شارع متفاوت‏‎ ‎‏است. گاهی از حکم رایج دست برمی دارد که اگر خود شارع بود از آن دست‏‎ ‎‏برمی داشت. زیرا طبع بیان حکم به گونه ای است که الان وصفی را می طلبد و زمانی‏‎ ‎‏دیگر، وضعی دیگر را. در آنجایی که نصوص مسلم نداریم و عمدتاً نظر فقهاست‏‎ ‎‏راحت تر می توانیم کار بکنیم؛ مثلاً اجتهاد علامه حلی رهنمودی است برای ما، ولی‏‎ ‎‏دلیل نمی شود که اگر به خلاف آن رسیدیم این خلاف فقه، خلاف شرع باشد. من‏‎ ‎‏قسمتی از کارهایم در همین زمینه هاست. برای تقریب به ذهن مثالی می زنم که برای‏‎ ‎‏خود من جالب بود و در یکی از مقالات نوشتم. ‏

‏مسأله ای داریم به نام «دیون ممتازه» یعنی اگر کسی طلبکارانی متعدد داشت و‏‎ ‎‏دارایی او کفاف همه دیون را نداد. این دارایی باید بین طلبکاران (غرما) تقسیم‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 401
‏شود. حالا بحث در این است که آیا همه باید یکسان ببرند و یا در این میان کسی‏‎ ‎‏هست که طلبش وضعیتی داشته باشد که باید اول کل طلب او پرداخت شود و اگر‏‎ ‎‏باقی ماند به بقیه بدهند. مسائل مربوط به ورشکستگی که ما در سابق داشتیم و نظیر‏‎ ‎‏آن در سطح بین المللی در حقوق کارگر داریم که وقتی در سازمان بین المللی کار‏‎ ‎‏شرکت کرده بودم مطرح بود که اگر کارفرمایی نتواند بدهی هایش را بدهد و در بین‏‎ ‎‏این طلبکارها کسانی هستند که به لحاظ دستمزد طلبکارند آیا می توانیم برای مکالبۀ‏‎ ‎‏کارگران امتیاز قائل بشویم. درقانون کار سابق داشتیم اما در آنجا جامعتر مطرح شد.‏‎ ‎‏بعد این مسأله پیش می آید که ما این مورد را بپذیریم یا نه؟ شورای نگهبان گفته بود‏‎ ‎‏خلاف شرع است چون طلبکاران مساوی هستند. من بررسی کردم چیزی در فقه به‏‎ ‎‏نام طلب ممتاز نداریم، در مسألۀ زوجه هم نصّی در مورد نفقۀ گذشته اش -  که طلبکار‏‎ ‎‏است -  ندیدم که نسبت به طلبکارهای دیگر ممتاز باشد. البته زوجه در مقام مقایسه‏‎ ‎‏با واجب النفقه ها مقدم است اما وقتی عنوان طلب آمد دیگر مقدم نیست. البته‏‎ ‎‏قانون مدنی مادۀ 205 یا 206 تصریح دارد که طلب زوجۀ بابت نفقۀ گذشته، طلب‏‎ ‎‏ممتاز است. در فقه آنهم به این صورت تصریح نشده. تنها چیزی که در فقه داریم اگر‏‎ ‎‏در بین طلبکارهایِ آدم مفلس «ورشکست» یا کسی که ناتوان از پرداخت دیون‏‎ ‎‏باشد، طلبکاری باشد که عین مالش جزء اموال آن بدهکار است این، بر دیگران‏‎ ‎‏تقدم دارد بدین مبنا که می تواند مالش را بردارد. ما رفتیم به دنبال شقوق مختلفی که‏‎ ‎‏فقها مطرح کردند و جرقه ای به ذهنمان زد که شاید بتوانیم استیناسی بکنیم به این‏‎ ‎‏صورت که محصولات این کارگرها هرچند عین مال آنها نیست، تبلور یافته کارشان‏‎ ‎‏است. ابتدا به نظرمان رسید که نکند حرفهای سوسیالیستی باشد بعد در بررسی‏‎ ‎‏دیدم که علامه حلی در همین مسأله (حقِ تقدم طلبکاری که حق عینی در اموال‏‎ ‎‏بدهکار ورشکست دارد) شقوق مختلفی را مطرح می کند و می گوید اگر کسی‏‎ ‎‏لباسی را به رختشوی در عوض یک درهم بدهد. در مقام پرداخت بدهی، رختشو‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 402
‏«قصار» حق تقدم دارد چون پاک شدن جامه تبلور کار اوست. روایاتی در این زمینه‏‎ ‎‏نداریم ولی علامه با قریحه اجتهادش آن را استنباط کرد. ‏

‏ما هم باید مثل علامۀ در مورد حق کارگران همین حرف را بزنیم. نمی گویم مثل‏‎ ‎‏او بگوییم، بلکه همان کار علامه را انجام بدهیم. بنابراین باشد که از الفاظ آیات و‏‎ ‎‏روایات به شکلی استفاده بکنیم که مشکلهایمان را حل بکنیم. مسلماً نیازهای‏‎ ‎‏جدید راه حلهای جدید را می خواهد که ما در سوابق فقهی و روایات نمی یابیم و یا‏‎ ‎‏چیزهایی را می یابیم که با حل این مشکلات جور در نمی آید باید چه بکنیم؟ ‏

‏یکی از کارها این است که بکوشیم به هرحال مشکلمان را با تعبیرهایی مختلف‏‎ ‎‏حل بکنیم چیزی که اسمش را «حیل شرعیه»، تخلص از «ربا» می نامیم. ما به‏‎ ‎‏خودمان زحمت نمی دهیم که روی این جهت فکر کنیم که شاید آن جهتی که شارع‏‎ ‎‏گفته و حرام کرده اصلاً این جاها صدق نکند. چرا مرتّب به خودمان زحمت بدهیم‏‎ ‎‏و الفاظ را عوض بکنیم. ممکن است این لفظ براین مطلب صدق نکند باید دید در‏‎ ‎‏واقع چه مورد نظر بوده است. ‏

‏در شماره جدید مجله اهل بیت بحث جالبی دیدم و آن اینکه، اگر مردی زنش را‏‎ ‎‏طلاق دهد باید سه ماه آن زن عده نگه دارد: ‏«والمطلقات یتربصن بانفسهن ثلاثه قروۀ‎ ‎و لایحلّ لهنّ ان یکتمن ما خلق الله فی ارحامهن... .»‎[1]‎‏ حکمش عدم اختلاط و‏‎ ‎‏طهارت نسل است و لذا زن یائسه و غیر مدخوله عده ندارد و آنجایی که شک و‏‎ ‎‏ارتیاب در حیض شدن و یا نشدن داریم ‏«واللاتی یئسن من المحیض من نسائکم إن‎ ‎ارتبتم فعدتهن ثلاثه اشهر واللاتی لم یحض...»‎[2]‎‏ نمی توانیم سه طهر حساب کنیم‏‎ ‎‏آیه شریفه راه حل داده گفته سه ماه باید عده نگه دارد. اما اگر جایی مواجه شدیم که‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 403
‏زن عادت ماهانه نمی بیند یا اصلا حامله نمی شود یا هیچ گونه ارتباطی بین زن و مرد‏‎ ‎‏نبوده، غیر مدخوله هم نبود، مدخوله بود، یائسه هم نیست، یا لوله رحم را بسته اند‏‎ ‎‏و یا از طریق اطمینان بخش دیگر، حاملگی در کار نیست، می توانیم در اینگونه موارد‏‎ ‎‏بگوییم زن عده ندارد. اما چون عده نگه داشتن منحصر شد به یائسگی و غیر‏‎ ‎‏مدخوله بودن، تعبداً در بقیه موارد باید بگوییم مثل وفات (که عده اش چهار ماه و‏‎ ‎‏ده روز است) عده دارد. ‏

‏این مسأله ای بود که سخن خلاف آن، خلاف شرع به حساب می آمد، اما اخیراً‏‎ ‎‏بحثی باز شده است که در مورد زنانی که رحم ندارند، رَحِمشان را برداشته اند آیا‏‎ ‎‏باید عده نگه دارند یا نه؟ نتیجه گیری بحث تقریباً این شده بود که اینها عده ندارند و‏‎ ‎‏کوشیده شده است اینها را مشمول ‏«یئسن من الحیض»‏ بکنند . در روایات هم آمده‏‎ ‎‏که ‏«لا تحیض و مثلها لا تحیض»‏ آن کسی که رَحِمَش را برداشته می توانیم بگوییم‏‎ ‎«مثلها لا تحیض».‏؟ در آن زمان که «رحم در آوردن» نبود منظور این بود زن در سنی‏‎ ‎‏باشد که معمولاٌ حیض نمی شود، اما در این زمان می توان چنین زنانی را مشمول این‏‎ ‎‏قسمت اخیر از روایات دانست. ‏

‏آیا نمی توانیم بگوییم این عده نداشتن به دلیل ‏«لا یحل لهن انما یکتمن ما خلق‎ ‎الله...»‏ است. و وقتی جایی مسلم شد که اساساً زمینه ای وجود ندارد تا بچه ای‏‎ ‎‏وجود داشته باشد آن استدلال ‏«و مثلها لا تحیض»‏ را نمی توانیم بیاوریم و آن لفظ را‏‎ ‎‏شاملش بکنیم، بلکه باید به دنبال حکمت و مصلحت این کار بگردیم. اگر به همین‏‎ ‎‏شکل برداشت بکنیم خیلی از جاها می توانیم همین طور استنباط کنیم و لازم‏‎ ‎‏نیست. به احکام ثانوی -  که برای برهه ای از زمان است -  رجوع کنیم. ‏

 -  در این مورد علامه در مختلف بنابراین ملاکی که در روایت تصریح به آن شده که عده لازم نیست به طور مطلق گفته و فتوا داده است. 

استاد: ‏شما در کتب فقهی بگردید رد پای خیلی از مسائلی که امروز مطرح است‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 404
‏وجود دارد و ما همان کاری که فقها در زمان خودشان می کردند، باید بکنیم . مثلاً در‏‎ ‎‏بحث مسؤولیت مدنی داریم که آیا در اِزای خسارت معنوی مثل تهمت و اهانتی که‏‎ ‎‏به کسی می شود به عنوان جبران می توان پول قرار داد؟ در این مورد باید چه کرد در‏‎ ‎‏جهان امروز خسارت معنوی را با توجه به مذاق مادی که بسیاری از مردم دنیا پیدا‏‎ ‎‏کرده اند، با پول جبران می کنند. از نظر اسلامی در این مورد اشکال وجود دارد. در‏‎ ‎‏قانون اساسی اصل 171 عنوان جبران خسارت مادی و معنوی آمده، منتها نوشته‏‎ ‎‏طبق موازین فقهی. ما در سابقۀ فقهی که می گردیم نمونه روشنی نمی یابیم مثلاً یک‏‎ ‎‏نمونۀ روشنِ خسارت معنوی به این معنا مسألۀ قذف است که حکم آن در قرآن‏‎ ‎‏آمده و برای آن مجازاتی ذکر شده: ‏«و الذین یرمون المحصنات ثم لم یاتوا باربعة‎ ‎شهداء فاجلدوهم ثمانین جلدة و لا تقلبوا لهم شهادة ابدا و اولئک هم الفاسقون»‎[3]‎‎ ‎‏که در حقیقت نوعی محرومیت اجتماعی برای قادف بوجود می آید و نداریم که‏‎ ‎‏مقذوف می تواند مطالبه مالی بکند. در مسؤولیت مدنی ما هم جبران خسارت‏‎ ‎‏معنوی و مادی آمده است. وقتی دو ـ سه مورد آن در مجلس به عنوان خسارت‏‎ ‎‏معنوی آمد شورای نگهبان آن را به عنوان اینکه جبران خسارت معنوی با مادی‏‎ ‎‏خلاف شرع است، رد کرد. ظاهراً ملاکشان این است که وجهی ندارد کسی را در این‏‎ ‎‏موارد، ضامن و مسؤول بدانیم که بخواهد بپردازد و این مسأله مبنای شرعی ندارد،‏‎ ‎‏مبنای شرعی ‏«من اتلف مال الغیر فهو له ضامن»‏ و ‏«من اضرّ بطریق المسلمین فهو‎ ‎ضامن»‏ است. ‏

‏مقداری بررسی کردم و دیدم آنجایی که شخص عمل ضروریِ جسمی به فردی‏‎ ‎‏وارد کند که نقص عضو نیست، بایدارش یا تحت عنوان حکومت چیزی بدهد،‏‎ ‎‏در واقع خسارت معنوی را بیان می کند چون طرف از نظر روانی چیزی را از دست‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 405
‏داده است و این جزو خسارتهای معنوی قرار گیرد. علامه می گوید: اگر کسی جنینی‏‎ ‎‏را سقط بکند باید دیه بر حسب مراحل مختلف آن بپردازد حالا اگر کسی کاری بکند‏‎ ‎‏که زن چیزی سقط کند که جنین انسان نباشد، بلکه زایده ای باشد (در قانون‏‎ ‎‏مجازات ما هم آمده) اینجا دیه ای تعلق نمی گیرد آن طرف که این کار را کرده است‏‎ ‎‏چیزی باید بدهد. می گویند اگر بر زن ضرب و جرح وارد شده باشد، به عنوان‏‎ ‎‏ضرب و جرح دیه یا ارش به حسب مورد دارد. علامه در قواعد، فرعی مطرح‏‎ ‎‏می کند، اگر آن چیزی سقط شده موجود انسانی نیست و ضرب جرحی وارد‏‎ ‎‏نشده است، امّا زن درد کشیده، برای این درد که جنبۀ روحی دارد علامه احتمال‏‎ ‎‏می دهد که چیزی پرداخت شود ولی عموم فقها آن را  رد کرده اند. اینها جرقه هایی‏‎ ‎‏بود که زده می شد. گرفتن مال، گاهی باعث تشفّی خاطر شخص است و خود این‏‎ ‎‏مال می تواند تا حدودی آن ضربۀ روحی و خسارت معنوی را جبران کند. ‏

‏بنابراین باید افراد مصالح و شایسته بنشیند اینها را بررسی کنند و فتوا بدهند و با‏‎ ‎‏این کار خدمت بزرگی به اسلام می کنند و جلوی گفتهِ کسانی که می گویند قوانین‏‎ ‎‏اسلام به درد امروز نمی خورد، قابل اجرای نیست می گیرند. همان مطلبی که‏‎ ‎‏امام(ره) فرمود: کاری نکنید که بگویند اسلام عاجز از راه اراۀ جامعه است. ‏

‏پروفسور ‏رنه داوید‏، از استادان بزرگ حقوق، فرانسوی است کتابی دارد به نام‏‎ ‎سیستمهای بزرگ حقوقی معاصر‏ وی در بخشی از آن در مورد اسلام صحبت می کند‏‎ ‎‏و می گوید: «احکام اسلامی آن موقعی که اجرا می شد خوب بود و جوامعی را اداره‏‎ ‎‏می کرد. از حقوقدانان اسلامی نقل می کند که بعضی از حقوقدانان اسلامی نگرانی‏‎ ‎‏ ای که دارند این است که: فقه اسلامی به عنوان مسائل مقدسی به حساب آید و کنار‏‎ ‎‏گذاشته شود و در متن جامعه عمل نشود و این خیلی بد است». او درست هم‏‎ ‎‏می گوید که واقعاً برای کسی که معتقد به اسلام است و اعتقاد دارد اسلام، نظام‏‎ ‎‏اجتماعی، سیاسی و... دارد، جای نگرانی است. این وضعیت، مقداری بر اثر‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 406
‏تهاجم فرهنگی و سست شدن مسلمانان است. و مقداری هم تقصیر خودمان است‏‎ ‎‏که اسلام را درست نفهمیدیم و نمی توانیم درست برای خودمان و دیگران تبیین‏‎ ‎‏کنیم. در اینجا اشاره ای کلی می کنم، شما به صدر اسلام بنگرید احکام فرعی ای که‏‎ ‎‏قرآن و پیامبر آورده اند دقیقاً در جایی آمده که نیاز بوده است؛ مثلاٌ مسأله «طلاق»،‏‎ ‎‏در زمان جاهلیت دید خاصی به زن داشتند نه تنها برای او مالکیت قائل نبودند،‏‎ ‎‏بلکه او را جزو اموال می دانستند که از کسی دیگر به ارث می رسید و از هر نظر در‏‎ ‎‏اختیار مرد بود. البته به طور کلی نبوده ولی غالب بوده است گر چه زنان مستقلی هم‏‎ ‎‏داشته ایم. در مورد اطلاق نازل شد که باید به شان نزول آن توجه شود. که این شأن‏‎ ‎‏نزولها خیلی مطالب به ما یاد می دهند. اسلام بیان داشت که طلاق تا دو مرحله‏‎ ‎‏بیشتر وجود ندارد در مرحلۀ سوم دیگر نمی شود رجوع کرد. طلاق خلعی و رجعی‏‎ ‎‏پیش بینی شد. در مورد قذف با آن شدت برخورد کرد، ‏«و الذین یرمون ازواجهم و لم‎ ‎یاتوا بأربعة شهداء فاجلدوهم ثمانین جلدة ولا تقبلوا لهم شهادة ابداً و اولئک هم‎ ‎الفاسقون»‏. مثلا مردی وارد خانه می شود و می بیند زنش با نامحرم زنا می کند. او‏‎ ‎‏نمی توانست چهار شاهد بیاورد، دراینجا به پیامبر‏‏ رجوع کرد. بر طبق تفسیر‏‎ ‎‏مجمع البیان ابتدا پیامبر می خواست در این مورد چیزی بگوید که وحی آمد:‏‎ ‎«والذین یرمون ازواجهم و لم یکن لهم شهداء الا انفسهم فشهادة احدهم اربع‎ ‎شهادات بالله انه لمن الصادقین»‏ بر این اساس لعان مطرح می شود. ‏

‏این را می خواهم بگویم که اسلام در آن موقع احکامی آورده و به بهترین وجه‏‎ ‎‏جامعه را اداره کرده است. الان با این دید به قوانین جزایی، پاره ای از مسائل زنان،‏‎ ‎‏برخی از مسائل حقوق بشر و ... باید این بنگریم اگر این گونه نگاه کنیم می توانیم‏‎ ‎‏خیلی از احکام را در جامعه کارساز بکنیم بدون اینکه بدعت باشد. ‏

‏نکته آخر، برای اهمیت موضوع عرض کنم ما غیر از مشکلات حقوقی داخلی‏‎ ‎‏که داریم در بعد خارجی در مجامع بین المللی نیز مشکل داریم. در حالی که در‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 407
‏کلیات مسائل بسیار خوبی داریم که می توانیم مطرح کنیم که گاهی بالاتر از گفته های‏‎ ‎‏آنان است گاهی مساوی. اما در مواردی بوده که حتی افراد بسیار بزرگ نتوانستند‏‎ ‎‏مسائل را بپرورانند و توجیه کنند. وقتی توجیه نمی شود می گوییم اسلام این را‏‎ ‎‏می گوید، البته این حرف درستی است اگر یقینی باشد که گفته اسلام است ولی‏‎ ‎‏شاید برداشت فقها این باشد که اگر با دید دیگری نگاه شود استنباط دیگری بشود،‏‎ ‎‏و لذا گاهی با پناه بردن به اسلام چهرۀ آن را خراب می کنیم. ‏

 -  در پایان از حضرتعالی که وقت گرانبهای خویش را در اختیار ما قرار دادید متشکر و سپاسگزاریم. 

‎ ‎

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 408

  • . سوره بقره، آیه 228.
  • . سوره طلاق، آیه 4.
  • - سوره نور، آیۀ 4.