کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی «نقش زمان و مکان در اجتهاد»

نقش زمان و مکان و حکم عقل در اجتهاد

مصاحبه با آیت الله مکارم شیرازی

نقش زمان و مکان و حکم عقل در اجتهاد 

‏ ‏

 -  با تشکر از حضرت عالی لطفاً به عنوان شروع، در مورد موضوع اصلی کنگره، یعنی نقش زمان و مکان در اجتهاد، نظرتان را بفرمایید. 

استاد: ‏در مورد نقش زمان و مکان در اجتهاد که امام -  قدس سرّه الشریف -  مطرح‏‎ ‎‏کردند، باور بعضی از ناآگاهان این است که این موضوع در فقه سابقه نداشته و‏‎ ‎‏بنابراین بدعتی در فقه گذاشته شده؛ در حالی که این اشتباه است. (موضوع تأثیر و‏‎ ‎‏نقش زمان و مکان در اجتهاد همیشه در فقه ما بوده است؛ منتهی کاری که امام کردند‏‎ ‎‏این بود که این موضوع را به صورت بنیادیتر و اساسیتر و فراگیرتر مطرح کردند).‏‎ ‎‏مثلاً آن دو مثال معروف که ما در مکاسب‏‎[1]‎‏ داریم -  مرحوم شیخ و دیگران دارند -  که‏‎ ‎‏اگر کسی برف و یخ را در تابستان از کسی غصب کند و در زمستان بخواهد آن را به او‏‎ ‎‏تحویل بدهد، همه گفته اند این ادای مثل نیست و باید در اینجا  تبدیل به قیمت‏‎ ‎‏شود چرا؟ برای اینکه زمان در موضوع اثر داشته است. برف و یخ در تابستان بها‏‎ ‎‏داشته و در زمستان همان برف و یخ چیزی مزاحم است که باید یک پولی هم بدهند‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 361
‏تا از خانه بیرون بریزند. این یک مثال خیلی ساده است مربوط به زمان که تأثیر در‏‎ ‎‏ارزش آن کالا گذاشته است. ‏

‏در مورد مکان هم مثال معروفی در مکاسب‏‎[2]‎‏ هست. مرحوم شیخ و دیگران دارند‏‎ ‎‏که اگر کسی آب را در بیابانی از کسی غصب کند و بعد بیاید کنار یک نهر عظیم‏‎ ‎‏بخواهد عوضش را بدهد، این کار عوض محسوب نمی شود. چون مکان تأثیر دارد.‏‎ ‎‏در بیابان این آب قیمت دارد و در کنار روت فرات قیمتی ندارد. ‏

‏در اینجا گفته اند که منطبق به قیمت می شود. زیرا مکان در این موضوع اثر داشته‏‎ ‎‏است. حالا این مثال ساده را بیاییم گسترش بدهیم و عمق به آن بدهیم. عمقش این‏‎ ‎‏است که موضوعات در بستر زمان تغییر پیدا کرده است. اجتهاد هم تابع تشخیص‏‎ ‎‏موضوع است. اگر موضوع عوض شد، حکم هم عوض می شود. ‏

‏عقیدۀ ما این است که گذشت زمان و مکان هیچ وقت حکم را مستقیماً عوض‏‎ ‎‏نمی کند، بلکه از طریق تأثیر گذاشتن در موضوع، حکم را دگرگون می کند. و ا لّا‏‎ ‎(حلال محمد الی یوم القیامة و حرامه حرام الی یوم القیامة) ‎[3]‎‏اگر‏‎ ‎‏موضوع عیناً محفوظ بشود، یعنی موضوع در زمان و مکان عوض نشود، محال‏‎ ‎‏است که حکم عوض بشود. (همیشه اثر گذاشتن زمان و مکان در حکم به خاطر‏‎ ‎‏اثر گذاشتن در موضوع است. مثالهای فراوانی داریم. فرض کنید مسألۀ تشریح؛ در‏‎ ‎‏یک زمانی چاقو برداشتن و تشریح کردن حرام بوده است، اما الآن ما می گوییم‏‎ ‎‏واجب است؛  چون موضوع عوض شده است. نه اینکه حکم با گذشت زمان و‏‎ ‎‏بدون تغییر موضوع، تغییر پیدا کرده است، بلکه در گذشته فایده ای مترتّب بر‏‎ ‎‏تشریح نبوده و الآن فایده مترتّب است و جان مسلمانی نجات پیدا می کند. یا در‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 362
‏گذشته خرید و فروش خون حرام بوده است؛ زیرا به قول فقها منفعت محلّلۀ‏‎ ‎‏مقصوده نداشته است، ولی الآن بزرگترین منفعت محللۀ مقصوده را دارد و یک‏‎ ‎‏کیسه خون باعث نجات یک انسان از مرگ می شود پس موضوع عوض شده که‏‎ ‎‏حکم هم عوض شده است. لذا تأثیر زمان و مکان در اجتهاد تأثیر مستقیم نیست،‏‎ ‎‏بلکه با واسطه است از طریق تأثیر گذاشتن در تبّدل موضوع و تغییر موضوع است) . ‏

 -  منظور از موضوع، مصداق است؛ چون موضوع حکم به هیچ وجه قابل تبدّل نیست. این مصادیق هستند که تغییر می کنند. 

استاد: ‏موضوع کلیّاً هم در زمان و مکان تغییر پیدا می کند. ‏

 -  این ممکن نیست، مگر به جعل خود قانونگذار. 

استاد: ‏مصداق دو معنی دارد: مصداق جزئی و مصداق کلّی. ما می گوییم مصداق‏‎ ‎‏کلّی هم با گذشت زمان عوض می شود. توضیح اینکه ما در هر حکم شرعی سه چیز‏‎ ‎‏بیشتر نداریم (گاهی سه چیز است و گاهی دو چیز.) حکم و موضوع و گاهی حکم و‏‎ ‎‏موضوع و متعلّق. در جاههایی که فعل بلاواسطه انجام می شود، دو چیز بیشتر‏‎ ‎‏نداریم. حکم و موضوع، مثل «الصلوة واجبة» که دو چیز بیشتر نیست: یک صلاة و‏‎ ‎‏یکی واجبه. «صلاة» موضوع و «واجبة» حکم است. چون صلاه بدون تعلّق به‏‎ ‎‏چیزی انجام می شود. نماز مستقیماً حرکات بدن من است. اما گاهی متعلّق به یک‏‎ ‎‏شیء خارجی می شود. مثلاً می گوییم: ‏«شرب الخمر حرام»‏ که اینجا شد سه چیز:‏‎ ‎‏شرب که فعل است، خمر که یک موضوعی است در خارج و حرمت. چون فعل‏‎ ‎‏مستقیماً از انسان سر نمی زند، بلکه فعل به واسطۀ موضوع خارجی واقع می شود.‏‎ ‎‏شرب حرکات من است و صلاه هم حرکات من است. منتهی صلاة قائم به جسم من‏‎ ‎‏است و شرب قائم به جسم من و یک جسم خارجی است که همان خمر است. ‏

 -  پس شطرنج در آن فرضی که می گوییم از قمار بودن افتاده است، چگونه است؟ 


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 363
استاد: ‏شطرنج خودش ذاتاً حرام نیست، بلکه «بما انّهُ قمار» حرام است. لذا‏‎ ‎‏گذشت زمان ممکن است سبب شود شطرنج از عنوان قمار -  در عرف عام البته، نه‏‎ ‎‏در عرف خاص -  خارج و جزء عنوان ورزش بشود. یعنی موضوع عوض شدهاست‏‎ ‎‏و عنوانش تغییر کرده است. پس می بینیم که حکم مستقلاً عوض نمی شود جز از‏‎ ‎‏طریق تغییر موضوع. ‏

 -  مطالبی که فرمودید در مقابل آنهایی است که ممکن است بگویند تأثیر زمان و مکان در اجتهاد بدعت است. لذا فرمودید که نه، این سابقه دارد. و از این طرف تعبیری داشتید که حضرت امام مطلب را بنیادیتر مطرح کرده است. بفرمایید این قید بنیادیتر چیست؟ چون اگر مراد حضرت امام همان لحاظ تبدّل موضوع باشد، که قبلاً سابقه داشته است، پس چیزی را ایشان افرودند که آن را به بنیادیتر تعبیر می کنید؟ 

استاد: ‏کاری که امام قدس سره کردند این بود که کاربُرد این مسأله را از یخ و آب در بیابان‏‎ ‎‏یرون آوردند و در تمام مسائل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی -  جاری کردند. یعنی‏‎ ‎‏توجه دادند که این مسأله منحصر به مورد خاصی که در کتاب تجارت و بیع ذکر شده‏‎ ‎‏نیست بلکه در سرتاسر فقه ممکن است کاربرد داشته باشد. ‏

 -  حتی در مسائل عبادی؟ 

استاد: ‏بله، حتی در مسائل عبادی ممکن است مصداق پیدا بکند. مثلاً ممکن است‏‎ ‎‏جهاد که واجب تخییری است در شرائطی واجب عینی شود. کار بنیادین امام این بود‏‎ ‎‏که این اصل را به صورت کلی در تمام فقه مطرح کردند؛ در حالی که سابقاً در‏‎ ‎‏گوشه هائی از کتاب تجارت یا کتاب بیع مطرح می شد. ‏

 -  این را از یک حیث دیگر هم می شود مطرح کرد که: کار بنیادین امام به خاطر این است که امروزه فقه گسترش پیدا کرده است و اگر این گسترش قبلاً هم می بود، هرجا فقیه به تبدّل موضوع برخورد می کرد قطعاً در آن موارد 


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 364
هم اعمال می کرد. 

استاد: ‏من یک مثال بزنم در مسألۀ استصحاب. روایات استصحاب همیشه در فقه‏‎ ‎‏بوده و در باب طهارت هم فقها متعرّض می شدند ومی گفته اند حالت سابقه طهارت‏‎ ‎‏بوده پس حالا هم طاهر است، چرا؟ چون روایت داریم. ولی شیخ انصاری آمد‏‎ ‎‏استصحاب را از محدود بودن به طهارت حدثی و خبثی در آورد و دلیل آورد که: این‏‎ ‎‏روایات عمومیت دارد یعنی (‏ولا تنقض الیقین بالشک) ‎[4]‎‏ یک کبرای کلیّه است که‏‎ ‎‏از باب طهارت تادیات را می برد زیر چتر استصحاب. هنر شیخ (رضوان الله علیه)‏‎ ‎‏این بود که استصحاب مستفاد از روایات را از آن محدودۀ کتاب طهارت بیرون کشید‏‎ ‎‏و در سراسر فقه برد. ما می گوییم هنر امام هم در این بود که توجه فی الجمله را در‏‎ ‎‏این موضوع که در ابواب محدودی در فقه بود، گسترش دادند به تمام فقه و حق‏‎ ‎‏همین است. امروز حداقل صدها مسألۀ پزشکی پیدا شده است که همه اش از قبیل‏‎ ‎‏تبدّل موضوع و تغییر موضوع است و احکام جدیدی را می طلبد. همچنین در‏‎ ‎‏مسائل قضایی، سیاسی، اجتماعی و غیره، مثلاً مسأله وحدت رویّه که امروز در‏‎ ‎‏مسائل قضایی یک مطلب مهم است، سابقاً در فقه ما می گفتند که قاضی حق دارد‏‎ ‎‏خودش مقدار تعزیر را تعیین بکند؛ هر قاضی برای خودش تعیین می کرد. یک‏‎ ‎‏قاضی در اصفهان بود، یکی در شیراز و یکی در تهران. خودشان تعیین می کردند.‏‎ ‎‏یکی می گفت ده تازیانه، دیگری پانزده تازیانه و این نظرها هم مختلف بود و هیچ‏‎ ‎‏مشکلی هم ایجاد نمی شد. ولی ما امروزه در عصری زندگی می کنیم که دنیا به هم‏‎ ‎‏پیوسته شده است و اگر قضات بخواهند هر کدام یک نظریه‏‏ ‏‏ای دربارۀ جرم واحدی‏‎ ‎‏بدهند، باعث تزلزل مبانی قضا در افکار عمومی می شود. پس اینجا یک ضرورت‏‎ ‎‏پیدا می شود که این ضرورت سابقاً نبود (این تبدّل موضوع است) . یعنی وحدت‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 365
‏رویه سابقاً ضرورت نبود و امروز ضرورت است. ‏

 -  یعنی حکم تغییر نمی کند؟ 

استاد: ‏موضوع عوض شده و عنوان ثانوی به موضوع داده شده و عنوان ثانوی هم‏‎ ‎‏جزء موضوع است. ‏

 -  مانند آن دو موردی که جناب عالی هم در باب قربانی در حج می فرمایید که موضوع عوض نشده، بلکه عنوان جدیدی برای حکم پیدا شده است. 

استاد: ‏خیر، ما می گوییم موضوع عوض شده است. زیرا ظاهر آیات قرآن این است‏‎ ‎‏که مشروط است. (‏فاِذا وجبت جنوبها فکلوا منها و اطعمو القانع والمعتر) ‎[5]‎‏.‏‎ ‎‏قربانی ای واجب است که مصرف بشود. بنابراین موضوع مشروط بوده است، ولی‏‎ ‎‏حالا قربانیهائی می شود که مصرف نمی شود و این تبدّل موضوع است. لذا حکم هم‏‎ ‎‏عوض شده است، ما از هیچ روایت و آیه ای موضوعیت برای ریختن خون قربانی‏‎ ‎‏نمی فهمیم و هیچ آیه و روایتی دلالت بر آن ندارد. ‏

 -  در احکام اولیه، مثل لاضرر و لاحرج و[6]... موضوع عوض نمی شود، یکی  است ولی حکمش عوض می شود. 

استاد:‏ نه، در آنجا هم موضوع عوض می شود. عنوان ثانوی هم جزء موضوع‏‎ ‎‏است. اهم و مهم هم جزء موضوع است. من یک مثالی دربارۀ اهم و مهم می زنم که‏‎ ‎‏مثال مشهوری است. مثلاً دخول در ‏«ارض مغصوبه ای»‏ که برای نجات غریق باشد.‏‎ ‎‏در اینجا می گویند جایز است. اما اگر وارد زمین مغصوب شدند نه برای‏‎ ‎‏نجات غریق، جایز نیست. پس موضوع دخول در زمین مغصوبه دو شکل دارد: یک‏‎ ‎‏ ‏


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 366
‏دخولی که مقدمۀ واجب است و دیگری دخولی است که عنوان مقدمه برآن منطبق‏‎ ‎‏نشده است و مقدمه واجب جزء موضوعات است. پس اگر عنوان موضوع عوض‏‎ ‎‏شد (موضوع عوض خواهد شد)، مسأله ای که حرام بود، به خاطر تغییر عنوان‏‎ ‎‏حلال می شود. ‏

 -  پس اگر این گونه باشد، باید بگوییم همیشه موضوع به شروط آینده متصل است و همین طور ادامه دارد. یعنی شروط و قیودی می آید که در گذشته نبوده است؟ 

استاد: ‏بله، به عقیدۀ من مهمترین چیز در مسألۀ تأثیر زمان و مکان در اجتهاد توجه‏‎ ‎‏به همین نکته است. خیلی ها تصورشان این است که در بستر زمان و مکان حکم‏‎ ‎‏عوض می شود. در حالیکه هیچ وقت حکم به تنهایی در بستر زمان و مکان عوض‏‎ ‎‏نمی شود. همیشه موضوعات مقید به قیودی هستند که با گذشت زمان، قیود خود‏‎ ‎‏را دگرگون می کند. یا عناوین اولیه عوض می شود یا عناوین ثانویه. مثلاً شطرنج‏‎ ‎‏عنوان اولیه اش قمار بود. و یا خون در عنوان اولیه اش منفعت محللۀ مقصوده‏‎ ‎‏نداشت. وحدت رویه که بدان اشاره شد یک عنوان ثانوی و یک ضرورت است.‏‎ ‎‏بنابراین موضوع در بستر زمان و مکان عوض می شود. یا عنوان اولیه اش یا عنوان‏‎ ‎‏ثانوی اش و تا آن عوض نشود حکم عوض نمی شود. و اینجاست که فقیه باید تمام‏‎ ‎‏جهات را در نظر داشته باشد. ‏

 -  البته در مثال مقدمۀ واجب که فرمودید، با توجه به اینکه وجوب مقدمه عقلی است وقتی با اهم برخورد می کند حرمت برداشته نشده است؛ ولی چون اهمّی در میان هست این فرد معذور است. وجوب عقلی دارد و حرمت شرعی. 

استاد: ‏حرمت دو معنی دارد: یک حرمت شأنی و یک حرمت فعلی. حرمت شأنی‏‎ ‎‏در هرحال موجود است، ولی حرمت فعلی برداشته شده است؛ یعنی بعث و زجر‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 367
‏نیست. آنکه فقیه برایش دل می سوزاند، حرمت فعلی است. حرمت شأنی را من‏‎ ‎‏چه کار دارم. بنده اکل میته می کنم در حال اضطرار. میته دارای حرمت شأنی است‏‎ ‎‏که سرجای خودش است. و این را فقیه برایش دل نمی سوزاند. آنچه دل می سوزاند‏‎ ‎‏، حرمت فعلی است. ‏

 -  این وحدت رویّه که فرمودید، که مثلاً به حکم، یک قید وحدت رویّه اضافه کنیم، این جوری باشد که انسان بتواند همه جا این کار را انجام بدهد، یعنی ضرورت. مثلاً در جزیه: الآن اگر بخواهند از یهود و نصارای ایران جزیه بگیرند، معلوم است که چه اثرات منفی دارد. لذا برای جزیه یک قید این جوری بیاورییم. 

استاد: ‏هر حکمی مشروط به این است که مفسده مهمتری برآن بار نشود. اگر من‏‎ ‎‏ببینم برگرفتن جزیه مفاسد کثیرۀ عدیده ای مترتّب می شود، بنابراین موضوع‏‎ ‎‏عوض شده است. گرفتن جزیه در گذشته مفسده نداشت. ولی حالا ‏جزیةٌ ینطبق‎ ‎علیه المفاسد‏. لذا حاکم شرع می گوید: حکم جزیه فعلاً برداشته شد. چون موضوع‏‎ ‎‏عوض شده است. مثلاً: تجسّس ذاتاً حرام است به دلیل اجماع و عقل و روایت.‏‎ ‎‏ولی یک وقت توطئه ای درکار است و ممکن است خون پنجاه نفر، صد نفر و هزار‏‎ ‎‏نفر ریخته بشود، یا یک نظام متزلزل بشود. پس می گوییم تجسّس دو نوع است. یک‏‎ ‎‏تجسّسی که یترتّب علیه المفاسد فقط. و یک تجسّس که یترتّب علیه مصلحةٌ اَهَمّ.‏‎ ‎‏اینجا موضوع عوض شد. یک چنین تجسّسی واجب می شود. به هرحال من معتقد‏‎ ‎‏هستم این مسألۀ زمان و مکان چیزی است که از طریق تأثیر روی موضوع می تواند‏‎ ‎‏تأثیر وسیعی بر روی احکام داشته باشد. ‏

‏یک نکتۀ دیگر باید اینجا اضافه کنم که تأثیر زمان و مکان چنان نیست که خود زمان‏‎ ‎‏یا خود مکان اثر بگذارد، بلکه زمان و مکان ظرفی است که یک همراهانی و وارداتی‏‎ ‎‏دارد. آن همراهان و واردات زمان و مکان هستند که اثر می گذارند. مثلاً زمانی که ما‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 368
‏در آن زندگی می کنیم، همراه با این است که دنیا یک کاسه بشود. مسألۀ وحدت‏‎ ‎‏رویّه به خاطر یک کاسه شدن است. یا در زمانی که ما در آن زندگی می کنیم، جزیه‏‎ ‎‏آثار منفی پیدا کرده است. زمان خودش جزیه را عوض نکرد، فرهنگ خاصی که در‏‎ ‎‏این زمان است اثر گذاشت. مکان هم همین طور است. ما می رویم اروپا، فرهنگ‏‎ ‎‏موجود در آن مکان ممکن است سبب شود در آنجا وظایف خاصی داشته باشیم. ‏

 -  یک سؤالی اینجا مطرح می شود. فرمودید که حکم هیچ جا عوض نمی شود، بلکه این موضوع است که در طول زمان عوض می شود. و مکانها با مقارنات سبب می شوند که موضوع را عوض کنند. در ضمن تشخیص موضوع بر خود شخص مکلف است. تشخیص موضوع هم که به دست مجتهد نیست که فعل را برگرداند، بلکه به دست مکلف است. بنابراین می شود این مطلب را استظهار کرد که اگر مکلفی تشخیص داد موضوع این حکم عوض شده، دیگر آن حکم را روی این موضوع بار نکند. مثلاً اگر خود مکلف تشخیص داد که شطرنج قمار نیست و مصلحت دارد و مفسده قمار ندارد، پس خرید و فروش آن جایز است؛ بدون اینکه به مجتهد مراجعه کند. مطلب دیگر فرمودید که گاهی یک موضوع که حکم روی آن آمده قبلاً مفسده داشته و الآن مصالحی بر آن موضوع وارد شده است. تشخیص این مصالح و مفاسد برای اینکه سر از مصالح و مفاسدی که در میان اهل سنّت مطرح است، در نیاورد چگونه است؟ 

ضمناً این تفسیری که از سخن امام در مورد نقش زمان و مکان فرمودید با توجه به اینکه خود ایشان معتقد هستند موضوعاتی که غیر شرعی است، خارج از حیطۀ اجتهاد و تقلید است (در حاشیۀ عروه این مطلب را آورده اند) بنابراین تأثیر زمان و مکان در موضوعاتی که مقدار عمده و غالب نیز هست، از حیطۀ اجتهاد و تقلید خارج است. لذا تعبیر به اینکه 


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 369
زمان و مکان در اجتهاد مؤثر است، تسامحی خواهد بود. زیرا زمان و مکان در جایی اثر می گذارد که حیطه و قلمرو اجتهاد و تقلید نیست و خارج از کار اجتهاد و تقلید است. 

استاد: ‏این مسأله بسیار مهمی است و از مسائل بنیادی این بحث است. بنده عقیده دارم‏‎ ‎‏اینکه در اذهان رفته که تشخیص موضوع کار مقلد است، حرف درستی‏‎ ‎‏نیست. امام (1) هم منظورش این نیست. دیگران هم منظورشان این نیست. به علت‏‎ ‎‏اینکه در غالب فروع، موضوع را فقها تشخیص می دهند. من یک مثالی می زنم: در‏‎ ‎‏باب ‏«ما یصح السجود علیه»‏ یک یا دو سه روایت داریم که (‏یجوز السجود علی‎ ‎الارض و ما یخرج منها الّا ما اُکل و ما لُبس عنه) ‎[7]‎‏. عروه‏‎[8]‎‏ را نگاه کنید. پنجاه تا‏‎ ‎‏فرض می آید. آیا جایز است بر پوست میوه نماز خواندن یا نه؟، بر دواجات، گل‏‎ ‎‏گاوزبان، تفاله چای و برگ مو -  چیزهائی را که در یک شهری می خورند و در یک‏‎ ‎‏شهر نمی خورند -  سجده بر آنها جایز است یا نه؟ چیزی در زمانی مأکول است و در‏‎ ‎‏زمان دیگر مأکول نیست. در مورد اینها کدام روایت را داریم؟ تمام اینها تشخیص‏‎ ‎‏و کارشناسی موضوعی است. نصف توضیح المسائل تشخیص موضوعی است و کار‏‎ ‎‏فقیه در فروع، پنجاه درصد کارشناسی موضوعی است و فقیه حق دارد این کار را‏‎ ‎‏کند. به علت اینکه دائماً سروکار با موضوعات گوناگون دارد. عرف با یک مسأله یا‏‎ ‎‏دو مسأله سروکار دارد، امّا فقیه شب و روز دارد کارشناسی موضوعی می کند و فقیه‏‎ ‎‏در کارشناسی موضوعی در غالب مسائل اهل خبره است؛ مگر در مسائلی که‏‎ ‎‏خبرویّت خاصی لازم دارد. ‏

‏من مثالی برای شما بزنم. مرحوم میرزای شیرازی در داستان تحریم تنباکو می گوید:‏‎ ‎‏ ‏


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 370
‏الیوم استعمال تنباکو بمنزلۀ محاربه با امام زمان است. این حکم است، ولی این‏‎ ‎‏حکم دنبال یک کارشناسی موضوعی بوده که خود میرزا انجام داده است، او دیده‏‎ ‎‏است اگر مردم در آن شرایط خاص سیاسی و اجتماعی تنباکو بکشند، باعث‏‎ ‎‏تقویت شرکت رژی انگلستان می شود و در نتیجه باعث تضعیف مسلمین و‏‎ ‎‏تقویت کفر است. و الّا اگر کارشناسی موضوعی نبود، باید بگوید مردم ببینند آیا‏‎ ‎‏کشیدن تنباکو باعث تضعیف اسلام می شود؟ اگر تشخیص می دهید که باعث‏‎ ‎‏تضعیف است، نکشید؛ و اگر تشخیص نمی دهید، بکشید. ولی می گوید من‏‎ ‎‏تشخیص می دهم. من کارشناسی موضوعی کردم و تشخیص می دهم باعث تقویت‏‎ ‎‏کفر است و تضعیف اسلام پس بر همه حرام است. ‏

 -  گاهی فقیه از مسند موضوعی می آید و می خواهد کارشناسی بکند، گاهی از مسند حاکم، این جوری که مرحوم میرزا این کار را کردند، یا مواردی که حاکم می آید رؤیت هلال را اعلام می کند از موارد مسند حاکم است. 

استاد: ‏موارد ‏«ما یصح السجود علیه»‏ نه مسند حاکم است نه مسند ولایت فقیه‏‎ ‎‏روایت یک  چیز بیشتر ندارد: ‏«الّا ما اُکل و ما لُبِس»‏. نه راجع به پوست میوه در‏‎ ‎‏روایات هست و نه راجع به ادویه و گل گاوزبان و نه تفالۀ چای و نه چیزی که در یک‏‎ ‎‏شهر بخورند و در یک شهر نخورند. کارشناسی این موضوعات همه کار فقیه است. ‏

 -  پس بگوییم فقیه حق تشخیص موضوع را دارد و هرجا هم موضوع را بیان بکند، واجب الاتباع است. 

استاد:‏ یک مرحله آمدید پایین که به فقیه حق می دهید تشخیص موضوع کند. تا به‏‎ ‎‏حال می گفتیم روی موضوعات پایش را نگذارد. بنده معتقدم شما قائل هستید در‏‎ ‎‏این عصر و زمان باید دنبال مجتهدی رفت که به مسائل روز آشنا باشد. همه آگاهان‏‎ ‎‏معتقدند، چرا؟ برای اینکه یکی از کارهای مهم مجتهد موضوع شناسی است و اگر‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 371
‏به مسائل روز آشنا نباشد، موضوع شناسی ندارد. و موضوع شناسی که نداشت،‏‎ ‎‏بنابراین احکامش، احکام خاصی خواهد بود. ‏

 -  می گویند فقیه از این جهت باید موضوع شناس باشد که در واقع باید پاسخ به موضوع بدهد و اگر موضوع را نداند، نمی تواند پاسخ به موضوع بدهد. نه از این حیث که بخواهد کارشناسی موضوعی بکند. به تعبیر دیگر می شود گفت: آنجایی که می گویند فقیه باید موضوع را بشناسد، یعنی در واقع باید سؤال در بیاورد. اگر ذهن انسانی بسیط باشد، اصلاً سؤالی در ذهنش ایجاد نمی شود مثل بعضی افراد که اصلاً موضوع در ذهنش نیامده تا بفهمد این حکمش واجب است یا حرام. 

استاد: ‏نه، مسأله بیش از این است. ما می گوییم این فقیه چون آشنا به زمان نیست،‏‎ ‎‏موضوع را درست تشخیص نمی دهد. بنابراین حکمی را که می دهد حکم درستی‏‎ ‎‏نیست. پس به فقیه حق می دهیم که موضوعات را بفهمد. معرفت موضوع داشته‏‎ ‎‏باشد و بعد حکم را صادر کند. ‏

‏حالا بگذارید آن سؤالی را که مطرح کردید، پاسخ بگوییم که اگر مقلد خودش در‏‎ ‎‏موضوع صاحبنظر بود. چه می شود بله، در اینجا این مسأله باقی می ماند که اگر مقلد‏‎ ‎‏خودش صاحبنظر در موضوع بود و گفت. من یقین دارم که شطرنج هنوز در عرف‏‎ ‎‏عام جزء ورزش نشده است و هنوز عنوان قمار دارد، فقیه هم گرچه تشخیص داد‏‎ ‎‏که جزء ورزش شده و حلال است، دراینجا چون قطع مقلد درموضوع را بر خلاف‏‎ ‎‏قطع مجتهد است، می تواند عکس آن را انجام دهد چنانچه حقاً موضوع را بر‏‎ ‎‏خلاف فقیه تشخیص داد عمل به تشخیص خود کند، اگر مجتهد گفت حلال است،‏‎ ‎‏او باید بگوید حرام است. و اگر مجتهد گفت حرام است، او باید بگوید حلال‏‎ ‎‏است. ولی اینها فرضیه است. آنچه در عمل اتفاق می افتد، در نود و نه درصد‏‎ ‎‏کارشناسی فقیه در موضوعات از مقلد قویتر است. چون شب و روز کارش این است‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 372
‏بنابراین کارشناسی اش قویتر است. ‏

 -  البته به شرط آنکه آن فقیه موضوع شناس هم باشد. 

استاد: ‏بله موضوع شناس هم باشد. ‏

 -  به شرطی: یعنی همین قید هم هست. 

استاد: ‏آری همین است که می گوئیم فقیه سلیقۀ عرفی داشته باشد و اینکه بعضیها‏‎ ‎‏می گویند باید عرفیات فقیه خوب باشد، مراد از عرفیات، همین کارشناسی‏‎ ‎‏موضوعی است. ‏

 -  برخی می گویند تشخیص فقیه در موضوعات حجّت نیست. 

استاد: ‏مرادشان موضوعات بسیط و بسیار ساده ای است که تمام عرف می فهمند؛‏‎ ‎‏مانند اینکه این آب مطلق است یا مضاف و امثال اینها. ولی اگر از موضوعات بسیط‏‎ ‎‏مقداری بیاییم بالاتر. عوام گیج می شوند. مثلاً به این فرد در سفر فضائی و عمودی‏‎ ‎‏صدقِ مسافر می کند یا خیر؟ بر پوست میوه صدقِ مأکول یا ملبوس می کند یا نه؟‏‎ ‎‏اینجا را باید بدهیم دست فقیه. ‏

 -  پس چرا در اولِ فقه می گویند برکل فقه فقیه باید بیاید نظر بدهد؛ نه در موضوعات یعنی اعم از موضوعات بسیط و پیچیده مطرح است؟ 

استاد: ‏منظور موضوعات بسیطه است و گرنه این خلاف عملشان است و به این‏‎ ‎‏اصل عمل نمی کنند. زیرا مرتب دارند کارشناسی موضوعی می کنند و پاسخ‏‎ ‎‏می دهند. لذا چرا فقیه می گوید در زمستان جایز نیست یخ را به عنوان قرض‏‎ ‎‏بدهید؟ به دلیل اینکه می گوید در عرف این عوض صدقِ اَدای دَین می کند، صدقِ‏‎ ‎‏اَدایِ مغصوب نمی کند و عوام این را نمی فهمند که آب در کنار رودخانه صدقِ‏‎ ‎‏مالیّت نمی کند. با اینکه روایت هم در این رابطه ها نداریم و همه اش کارشناسی‏‎ ‎‏موضوعی فقیه است. لذا اگر آن قاعدۀ کلی که اشاره کردید که در اول فقه مطرح‏‎ ‎‏است، درست باشد، همۀ اینها باطل است. ‏


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 373
 -  این سؤال باقی می ماند که تشخیص موضوع را به دست فقیه بدانیم یا یک مواردی را به دست مکلّف؟ 

استاد: ‏موارد خیلی بسیط دست مکلّف است و اگر یک قدری پیچیده شد می افتد‏‎ ‎‏دست فقیه و اگر خیلی پیچیده تر شد از دست فقیه هم بیرون می رود و اهل خُبره در‏‎ ‎‏خصوص آن موضوع باید نظر بدهند. ‏

 -  در هر حال باز فقیه در برخی موارد تشخیص موضوع را براساس مصالح و مفاسدی که بر موضوع بار می شود می دهد؛ برای اینکه سر از مصالح و مفاسدی که اهل سنّت می گویند در نیاید، چه باید کرد؟ 

استاد: ‏در مورد مصالح و مفاسد یک خط روشنی عرض می کنم که خط فاصل بین‏‎ ‎‏حرف اهل سنت و حرف ماست. هم در مسألۀ قیاس و در مسأله مصالح و مفاسد و‏‎ ‎‏هم در مسألۀ ملاکات، خط روشن این است که ما در قطعیّات حرکت می کنیم و آنها‏‎ ‎‏در ظنیّات. ما می گوئیم قیاس اولویت قطعیّه، مصالح و مفاسد قطعیّه و ملاکات‏‎ ‎‏قطعیّه و آنها معمولاً تکیه بر ظنون دارند. ‏

 -  ما می گوییم ظنیّات، خودشان این را نمی گویند. 

استاد: ‏نه، تصریح می کنند به ظنیّات، که قیاس ظنی است. ‏

 -  ما هم درکِ عقلمان ظنّی است؛ مثلاً مصالح و مفاسد در احکام را عقل انسان ناقص است و به طور قطع نمی تواند درک کند. 

استاد: ‏خیر، برخی جاها یقیناً درک می کند. مثل حسن احسان و قبح ظلم یا اهمیّت‏‎ ‎‏نجات غریق نسبت به مسأله غصب و خانه غصبی. ‏

 -  باز درکش قطعی نیست. 

استاد: ‏خیلی جاها قطعی است؛ مثلاً مواد مخدّر که در هیچ جایی در روایات نیامده‏‎ ‎‏است، ولی من می گویم وقتی اسلام شراب را حرام کرده، مواد مخدّر را به طریق‏‎ ‎‏اولی حرام کرده است. زیرا مفسده اش بیش از شراب است. اهل سنت تصریح‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 374
‏می کنند به قیاس ظنّی، اجتهاد ظنّی. اولویت ظنّی. ولی ما به قیاس قطعی و اولویت‏‎ ‎‏قطعی معتقدیم. مثلاً کسی می آید خدمت امام و می گوید ‏«سافرت من الکوفة الی‎ ‎البصرة»‏. امام می فرماید: (‏قصِّر) ‎[9]‎‏. بعد می گوید ‏«سافرت الی البغداد»‏، باز امام‏‎ ‎‏می فرماید: (‏قصِّر) . ‏و فرضاً روایت هم ندارد. که ‏«المسافر یقصِّر»‏. و شما هم می گویید‏‎ ‎‏که کوفه و بصره دخالت در حکم ندارد. خوب یقیناً دخالت ندارد یا ظنّاً؟ ما ا‍ِلغاء‏‎ ‎‏خصوصیّت می کنیم. یا اینکه مثلاً زراره می گوید: ‏رجل شکّ بین الثلاث و الأربع‏.‏‎ ‎‏خوب اگر زن شک کرد چه می شود؟ یقیناً می دانیم که رجل، خصوصیّت و دخالت‏‎ ‎‏ندارد. پس فرق ما با اهل سنت این است که مصالح را به طور قطع کشف می کنیم و‏‎ ‎‏می گوییم مواد مخدّر مفسده اش از شراب بیشتر است و فتوا هم می دهیم به حرمت‏‎ ‎‏آن، ولی برای آنان مصالح و مفاسد ظنّی معیار است. همچنین در الغای خصوصیت‏‎ ‎‏و بحث ملاکات احکام. ‏

 -  در مثالهایی مانند تشریح بدن میت مسلمان و خرید و فروش خون و شطرنج و... در اینها مصالح و مفاسد را عقل به طور قطعی درک نمی کند و از کجا معلوم که حرمت تشریح بدن میت مسلمان از باب نفع نداشتن و بی احترامی بوده است؟ 

استاد: ‏مثال خوبی زدید. بنده می دانم اگر دانشجوی طب تشریح نکند نمی تواند‏‎ ‎‏جان مسلمانان را نجات بدهد. این را یقین دارم و بدن کافر هم نتوانستیم تهیه کنیم.‏‎ ‎‏البته ما سه شرط قائل هستیم: غیر مسلمان پیدا نشود؛ حدّاقل لازم برای تشریح‏‎ ‎‏باشد؛ اضافه براین منظورش از درس خواندن تنها علم نباشد، بلکه عمل، یعنی‏‎ ‎‏نجات جان مسلمانان، باشد. خوب من یقین دارم که تشریح باعث تکامل علم طبّی‏‎ ‎‏است که موجب نجات جان مسلمانان است. حال امر دائر شده که بدن میّتی را‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 375
‏چاقو بزنیم یا دهها مسلمان بمیرند. آیا از نظر شرع قطع به الویت نداریم؟ آری؛‏‎ ‎‏ظنّی نیست قطعی است. ‏

 -  پس چرا آقایان در همین مسأله اختلاف دارند. بعضی از اهل فتوا می گویند حرام است؛ چون این قطع را عقل ما درک نمی کند. پس خود این اختلاف دلیل بر این است که این قطع، قطع صد در صد نیست، و الّا اختلاف معنی ندارد. 

استاد: ‏این دلیل سوفسطائیهاست می گویند تمام مسائل علمی باطل است و دلیلش‏‎ ‎‏این است که بین علماء اختلاف است. هرکدام ادعای یقین می کنند و محال است‏‎ ‎‏که دو تا یقین ضد هم باشد. پس هیچکدام یقین ندارند و لذا تمام علوم باطل است. ‏

‏چنین نیست هرکس به حکم عقل موظف است به قطع و یقین خود عمل کند او از‏‎ ‎‏طریق یقین خود واقع را می بیند. ‏

 -  ما می خواهیم بگوییم بدیهی نیست و اختلاف دلیل بر عدم بداهت است. 

استاد: ‏ما یک سلسله بدیهیات داریم و یک سلسله نظریات و این استدلال شما‏‎ ‎‏معنایش این است که فقط در بدیهیات عقل حجت است و این حرف اخباریهاست.‏‎ ‎‏در نظریات عقل حجت نیست، به دلیل اختلاف علما بنابراین فلسفه، فقه اصول‏‎ ‎‏و... نظری هستند و همهۀ علوم نظری باطل است؟!‏

 -  این سؤال مطرح است که اصولاً قلمرو حکم عقل در احکام چیست؟ 

آیا با عقل بشری می توان به ملاک احکام دست یافت؟ 

استاد: ‏همیشه ادلۀ احکام را ارائه اربعه دانسته ایم که یکی از آنها احکام عقل است.‏‎ ‎‏تنها اخباریها در این مسألۀ با اصولیها مخالفند. آنها ادله را منحصر در کتاب و سنت‏‎ ‎‏و اجماع می دانند که اجماع هم به سنت برمی گردد. لذا دلیل عقل را در ظاهر قبول‏‎ ‎‏ندارند. شاید بتوان گفت در این مسأله با اصولیون می توانند تفاهم کنند و نزاع آنها با‏‎ ‎‏اصولیون لفظی باشد. البته در اینجا مراد از عقل، همان عقل قطعی است، ولی‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 376
‏عقل قطعی دو شاخه دارد: بدیهیات و مستقلات عقلیه، و نظریات. در مستقلات‏‎ ‎‏عقلیه که حکم بدیهیات را در مسألۀ حسن و قبح دارد، ظاهراً اخباریها با ما مخالف‏‎ ‎‏نباشند، یعنی حُسنِ احسان و قبح ظلم چیزی است که با حکم عقل دریافت‏‎ ‎‏می شود. اصولاً اگر ما حسن و قبح را قبول نکنیم، اصل مسألۀ نبوت و امامت به‏‎ ‎‏خطر می افتد؛ چون پایۀ ارسال رُسُل و انزال کتب مسألۀ حسن و قبح است. اگر‏‎ ‎‏حسن و قبح انکار شود، دیگر دلیلی بر ارسال رُسُل و انزال کتب نخواهیم داشت. یا‏‎ ‎‏در مباحث شناخت پیامبر که پیامبر معجزه دارد و اگر معجزه بر دست کاذب ظاهر‏‎ ‎‏شود، قبح دارد. همچنین در فروع هم با نفی حسن و قبح عقلی دچار اشکالات‏‎ ‎‏فراوان خواهیم شد. به همین دلیل عملاً حسن و قبح از سوی همه پذیرفته شده‏‎ ‎‏است؛ هم از طرف اصولیون و هم از سوی اخباریون. حال براساس حسن و قبح‏‎ ‎‏عقلی اگر یک چیزی از مسائل مسلّم بود، ما آن را به عنوان یک حکم شرعی معرفی‏‎ ‎‏می کنیم زیرا ضمیمه اش می کنیم به قاعدۀ ملازمۀ بین حکم عقل و شرع و از حکم‏‎ ‎‏عقل، حکم شرع را استنباط می کنیم و در این حال ثابت می شود که مثلاً احسان‏‎ ‎‏در حکم شارع مأمورٌ به است و ظلم منهیٌ عنه است. ‏

‏شاخۀ دیگر حکم عقل، حکم نظری است. شاید اخباریها در اینجا با ما مخالف‏‎ ‎‏هستند که با آن یک سلسله مسائل را ثابت می کنیم؛ مانند وجوب مقدمۀ واجب که‏‎ ‎‏ممکن است هیچ دلیل شرعی از کتاب و سنت نداشته باشد، یا محال بودن اجتماع‏‎ ‎‏امر و نهی یا ثابت بودن قاعدۀ ترتب به حکم عقل یا ثابت بودن مسألۀ ضد به حکم‏‎ ‎‏عقل که اینها را به حکم عقل (عقل نظری) ثابت می کنیم. اصولیون اینها را‏‎ ‎‏پایه های احکام می دانند و حکم را به وسیلۀ آن اثبات می کنند و اشکالی هم‏‎ ‎‏ندارند. ولی اخباریها معمولاً قبول ندارند. ‏

 -  آنچه در باب حسن و قبح به دست می آید، یکی حرمت ظلم است. یعنی می توانیم از طریق حکم عقل، حرمت فعل حرامی را کشف کنیم. 


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 377
و یکی هم استحباب عدل یا در بعضی موارد وجوب عدل است. این دو مطلب طوری است که اگر عقل هم درباره آنها حکم نمی کرد، آیات و روایات زیادی در این زمینه داریم. 

استاد: ‏حالا اگر آیات و روایات هم نداشتیم، آیا با حکم عقل می شد اینها را ثابت‏‎ ‎‏کرد یا نه؟ در جواب باید گفت: بلی. بر حسنِ احسان و قبح ظلم خیلی چیزها‏‎ ‎‏مترتب می شود. مثلاً ما می توانیم با ادلۀ اربعه حرمت سرقت، غیبت، غش در‏‎ ‎‏معامله، خیانت در امانت و خیلی از مسائلی را ه از محرمات و گناهان کبیره است‏‎ ‎‏ثابت کنیم. بنابراین می توانیم دلیل عقلی را یک دلیل مستقل بدانیم. ‏

 -  فرمایش حضرت عالی در جایی است که از حکم عقل به قبح ظلم، حرمت شرعی آن را کشف می کنیم. اما در غیر مستقلات که محققین، از جمله حضرت عالی ذیل مسألۀ ضد و وجوب مقدمه در «انوارالاصول» بحث کرده اید، نتیجه می گیرند که فقط وجوب عقلی دارد، مسأله به چه صورت است؟ 

استاد: ‏نه، ما از آن آثار شرعی می گیریم‏

 -  یعنی وجوب شرعی را به عهدۀ خود شرع بگذاریم؟ 

استاد: ‏ما می گذاریم و مقدمۀ واجب را واجب می دانیم. به تعبیر صحیحتر کشف‏‎ ‎‏حکم شرع می کنیم. ‏

 -  واجب شرعی می دانید؟ 

استاد: ‏بله، به ضمیمۀ قاعدۀ ملازمه، حکم شرع از آن در می آید و در رساله هم‏‎ ‎‏می نویسیم -  مثلاً تهیّه آب وضو واجب است. اگر آیه و روایتی هم نداشتیم باز این‏‎ ‎‏را می گفتیم. ‏

 -  یعنی وجوب شرعی غیری دارد؟ 

استاد: ‏بله، همین طور است. ‏


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 378
 -  غیر از مسألۀ مقدمۀ واجب می توان نمونۀ دیگری هم ذکر کرد؟ 

استاد: ‏بله، مسألۀ ترتب که به وسیلۀ آن صحت شرعی ضدّ را قائل می شویم و امر‏‎ ‎‏شرعی درست می کنیم. همچنین مسألۀ ضد، البته تا آن حدودی که حرمت ضدّ‏‎ ‎‏خاص را قائل هستیم، برخلاف بعضیها که نفی مطلق می کنند. و هکذا مسائل‏‎ ‎‏دیگری از این قبیل. ‏

‏اما در اصل مسأله، یعنی حکم عقل که تنها در مستقلات عقلیه نیست و امروز‏‎ ‎‏برخی زیاد از آن صحبت می کنند و بیشتر سراغ ملاکات می روند، همان چیزی که‏‎ ‎‏اخباریها نسبت به آن حساسیت دارند به تعبیری دیگر فلسفه های احکام و مفاسد و‏‎ ‎‏مصالح آنهاست که به دو گونه قابل دسترسی است: یکی اینکه انسان به طور قطع‏‎ ‎‏به آن برسد. مثلاً من بگویم: حرمت مجسمه حتماً ملاکش پرهیز از بت پرستی بوده‏‎ ‎‏است؛ اما الآن که مسألۀ مجسمه ارتباطی با بت پرستی ندارد، مجسمه سازی هم‏‎ ‎‏حرام نیست. ولی معمولاً این گونه از ملاکها به شکل ظنی به دست می آید؛ درست‏‎ ‎‏شبیه قیاسات ظنی که تفاوت چندانی با قیاسات ظنی -  که عامه می گویند و مورد‏‎ ‎‏قبول ما نیست -  پیدا نمی کند. این یک تقسیم که ملاک قطعی و ملاک ظنی در آن‏‎ ‎‏جریان دارد. ‏

‏تقسیم دوم هم این است که یک وقت ملاک جنبه علّت دارد. و یک وقت است‏‎ ‎‏که به صورت حکمت ظاهر می شود علتِ در باب ملاکات، آن است که تمام‏‎ ‎‏موضوع حکم بوده و حکم «یدور مداره» باشد، ولی حکمت، علت ناقصه بوده و‏‎ ‎‏حکم در آن «لایدور مداره» است. اگر ملاک را به عنوان حکمتِ حکم پیدا کنیم،‏‎ ‎‏فایده ندارد. چون حکم دایر مدار حکمت نیست و غالباً با آن است نه دائماً. اما اگر‏‎ ‎‏به صورت علت پیدا کردیم، فایده دارد. پس ما می گوییم اگر ملاک را به طور‏‎ ‎‏قطعی، آن هم به صورت علت حکم نه حکمت حکم، یعنی با این دو شرط پیدا‏‎ ‎‏کنیم، آن وقت قائل می شویم که اگر یقین پیدا کردیم به اینکه شارع فروختن خون را‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 379
‏حرام کرده است، علتش این بوده که منافع محلّلۀ مقصوده نداشته و تمامِ علت‏‎ ‎‏همین بوده است. اما امروز منافع محلّله مقصوده دارد و لذا خرید و فروش آن جایز‏‎ ‎‏است. ولی تمام مشکل همین است که بعضی گرفتار ملاک ظنی به جای ملاک‏‎ ‎‏قطعی می شوند و باز فرقی در ملاکها، بین آنجایی که حکمت است یا علت؛‏‎ ‎‏نمی گذارند و دچار اشکال می شوند. ‏

 -  از آنجایی که اصل مقتضیات و ملاکهای احکام شرع بر ما روشن نیست و از طرفی علم و آگاهی انسان هم محدود است، چگونه می توان بین این مطلب جمع کرد؟ 

استاد: ‏ملاکها را یک جا نمی شود قضاوت کرد. ملاکها چند قسم است: ‏

‏یک قسم آن کاملاً روشن است. مثلاً می دانیم علت اینکه شارع مقدس اسلام‏‎ ‎‏دزدی را حرام کرده است، چیست. و یا اینکه چرا سرقت حرام است. چون باعث‏‎ ‎‏فساد اموال و ناامنی و تباهی و به هم ریختن نظم جامعه است. به طور قطع این‏‎ ‎‏ملاک را می دانید. گاهی نیز با بررسی آیات و روایات بتدریج برای ما کشف می شود‏‎ ‎‏که علت چه بوده است. ‏

‏اما خیلی جاهاست که ما به حکمت احکام دسترسی نداریم. در این حال بعضی به‏‎ ‎‏ظن خود پناه می برند. این همان حکمت ظنی است که عرض کردم برای ما حجت‏‎ ‎‏نیست؛ مثل قیاسهای ظنیه که حجیتی برای ما ندارد. اما آیا در عبادات است یا در‏‎ ‎‏معاملات؟ فرق نمی کند. اگر ما ملاک را به طور قطع به دست بیاوریم، معاملات و‏‎ ‎‏عبادات تفاوتی نمی کند. مثلاً در عبادات شارع مقدس می گوید: کراهت دارد که‏‎ ‎‏چراغی جلو نمازگزار باشد، چون نوعی تشبّه به آتش پرستان است. اما اگر‏‎ ‎‏در زمانی هستیم که همه جای سالن چراغ روشن می کنند و هیچ تشبّهی به آنها نیست،‏

‏در این حال می گوییم نماز روبروی چراغ کراهت ندارد. البته در صورتی که فهم این‏‎ ‎‏ملاک یقینی باشد. ‏


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 380
 -  آیا در این زمینه می توان فرق صغروی قائل شد؟ و آیا جهت تشخیص صغروی ملاکها، کسی بگوید در معاملات بیشتر را باز است حتی در عبادات؟ 

استاد: ‏این درست است، در معاملات فکر ما به ملاکها بیشتر می رسد؛ چون امور‏‎ ‎‏عرفی هستند و شارع امضا می کند، ولی در عبادات کمتر است. اما این به معنای آن‏‎ ‎‏نیست که در عبادات هرگز نمی توانیم ملاکها را پیدا کنیم. در خیلی از عبادات هم‏‎ ‎‏ممکن است ملاکهایی پیدا شود. ‏

 -  حال سؤالی که به ذهن می رسد این است که با توجه به اخباری که دربارۀ (إنّ دین الله لایصاب بالعقول) [10] زیاد وارد شده است، آیا این پیام را ندارد که در وادی ملاکها به هیچ وجه برای عقل راه ورودی نیست؟ 

استاد: ‏نه این اخبار ملاک قطعی را نمی‏‏ ‏‏گوید بلکه مراد ملاک ظنی است. اصلاً این‏‎ ‎‏ناظر به همان چیزی است که در آن زمان متداول بوده و روشن است این تأکیدی هم‏‎ ‎‏که اخبار دارند به همین دلیل است که محل ابتلا بوده است. پس عقول، یعنی عقول‏‎ ‎‏ظنیه، حتی امروز هم استدلالهایی که اهل سنت می کنند غالباً به همان امور‏‎ ‎‏استحسانیه و ظنیه باز می گردد و فقه را بر آن بنا می کنند. پس منظور از (‏إنّ دین الله‎ ‎لایصاب بالعقول) ‏مسأله قبح ظلم نیست یعنی مراد از عقل، عقل قطعی نیست. ‏

‏اما دربارۀ مصلحت تسهیل که از ملاکهای حکم است، این را هم اگر به طور قطع‏‎ ‎‏بتوانیم پی ببریم، علت است و نه حکمت. در این صورت قائل می شویم که تسهیل‏‎ ‎‏به عنوان یک ملاک می تواند باشد، ولی تشخیص دادن اینکه تسهیل کجا ملاک‏‎ ‎‏است و کجا ملاک نیست، کجا قطعی است و کجا ظنی است کار آسانی نیست. ‏


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 381
 -  روایات متعددی داریم که دین اسلام را به عنوان دین (سمحۀ سهله) [11] معرفی می کند. مراد از دین (سمحۀ سهله) چیست؟ 

استاد: ‏اینکه دین (سمحۀ سهله) است یک مسألۀ کلی است. معنای آن این نیست‏‎ ‎‏که شما اجازه دارید برای تسهیل امر بر مردم، همواره به احکام استثنا بزنید، بلکه‏‎ ‎‏این تسهیل احتیاج به دلیل مستقل دارد. ‏

 -  به نظر حضرت عالی مصلحت تسهیل از ملاکهایی است که عقل درک می کند یا از ملاکهایی است که از خود شرع به دست می آید؟ 

استاد: ‏تسهیل در احکام در هر دو جهت عقل و شرع است؛ ولی بیشتر جنبۀ‏‎ ‎‏حکمت حکم را دارد، نه علت حکم. تسهیل قیاس منصوص العله ای نیست که به‏‎ ‎‏خاطر آن بتوانیم به جای دیگر هم تسّری بدهیم. ‏

 -  منظور این است که یک مبنای عقلی برای آن در نظر بگیریم؛ مثلاً ادلۀ نفی حرج و ضرر و اینها را پشتوانۀ قاعده تسهیل قرار دهیم. 

استاد: ‏در این صورت تسهیل دیگر نقلی می شود  نه عقلی. تسهیل که گفته می شود،‏‎ ‎‏قطع نظر از نفی  عسر و حرج است. اصولاً سهولت همیشه مدنظر قانونگذار است‏‎ ‎‏و همان طور که در قوانین عرفی است، در قوانین شرع نیز همین طور است. اما‏‎ ‎‏نمی توان به بهانه سهولت دائماً قوانین اسلام را دست کاری کرد. ‏

 -  در دایرۀ شرعیات و بحث حق مولویت که بعضیها آن را حق ذاتی می دانند، این مسأله را اگر بخواهیم فقط در دایرۀ حکم عقل نگاه کنیم و به دنبال نقل نباشیم، در این صورت حق مولویت چطور جریان پیدا می کند؟ 

استاد: ‏در این صورت منافاتی بین حق مولویت و حکم عقلی به وجود نمی آید و‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 382
‏مولا بالاخره همان مولای حکیم است که بدون حکمت کاری انجام نمی دهد و‏‎ ‎‏حکمی صادر نمی نماید. ‏

 -  در جایی که شک داریم، مثلاً بگوییم شارع اینجا تسهیل قائل شده است، ممکن است از آن طرف به مناسبت حق مولویت شارع بگوییم نه، و خودمان را به غایت زحمت هم بیندازیم و نظر احتمالی شارع را تحصیل کنیم؟ 

استاد: ‏از طرز بیان شما مسأله برائت استفاده می شود و در حقیقت برائت عقلی را‏‎ ‎‏می خواهید محدود کنید؛ به خاطر همان استدلالی که بعضیها می کنند و می گویند‏‎ ‎‏در قلمرو مولا حق تصرف نداریم. به همین دلیل هم هست که من برائت را عقلی‏‎ ‎‏نمی دانم و آن را عقلایی می دانم. ‏

 -  یعنی به خاطر همان حق مولویت؟ 

استاد: ‏بله ما در حالی که از حقوق و منافع خودمان هم در موارد شک احتیاط‏‎ ‎‏می کنیم، چرا در موارد مولا احتیاط نکنیم. البته یک بنای عقلایی هست که آن بنای‏‎ ‎‏عقلا ایجاب می کند که ما در حق مولویت جانب عقلایی را نگهداریم. ‏


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 383

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 384

  • . مکاسب شیخ انصاری (قدس سره) صفحه 107 بحث الخامس... انه لو لم یوجد المثل الا باکثر... .
  • . مکاسب شیخ انصاری (قدس سره) صفحه 107 بحث الخامس... انه لو لم یوجد المثل الا باکثر... .
  • . اصول کافی چاپ انتشارات اسلامیه، ج 1، صفحه 47، باب البدع و المکاییس حدیث 19.
  • . استبصار چاپ دارالاضراء، ج 1 صفحه 183،  حدیث 13.
  • . سوره حج، آیه 36.
  • . وسائل الشیعه، ج 17، اباواب احیاء الموات باب 12 و ج 4 فروع کافی، ص 504، سوره حج ، آیه 78.
  • . وسائل الشیعه احیاء التراث، 30 جلدی، ج 5 صفحه 343.
  • . عروه الوثقی چاپ مکتب و کلاء الامام الخمینی، ج 1 صفحه 446.
  • . وسائل الشیعه، چاپ اسلامیه، ج 3 ابواب صلاه المسافر، باب 2 حدیث 7 و 8.
  • . بحارالانوار چاپ داراحیاء التراث العربی، ج 2 صفحه 303 (... قال علی ابن الحسین علیه السلام: ان دین الله لایصاب بالعقول الناقصه و الردراء الباطله و المقائیس الفاسده) .
  • . فروع کافی چاپ انتشارات اسلامیه، ج 5 صفحه 494،  «بعثنی بالخیفیه السهله السم اصوم و اصلی...».