کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی «نقش زمان و مکان در اجتهاد»

شریعت و ایده های مختلف تطبیق آن با مقتضیات زمانی، مکانی

‏ ‏

مصاحبه با حجة الاسلام و المسلمین مصطفی محقق داماد 

شریعت و ایده های مختلف تطبیق آن با مقتضیات زمانی، مکانی 

‏ ‏

 -  آیا احکام دینی در سیر تحولات زمانی، مکانی ثابت هستند یا با آن تحولات همگام و همارهند، در این صورت آیا این با جاودانگی احکام می سازد؟ به طور کلی آیا دین، احکام حقوقی به معنای امروزین که جوابگوی نیازهای مادی و متغیر جامعه است ارائه می دهد یا صرفاً احکام ثابت و لا یتغیر اخلاقی و الهی مربوط به جهان آخرت است؟ 

استاد: ‏مقدمتاً مطلبی را عرض کنم تا اهمیت موضوع متبلور شود، کسانی که‏‎ ‎‏معتقدند اسلام سیستم حقوقی – به معنای تعریف امروزی حقوق -  ندارد، هیچ‏‎ ‎‏وقت این سؤال برایشان مطرح نمی شود. افرادی که متخصص اسلام هستند و در‏‎ ‎‏غرب زندگی می کنند و احیانا یهودی هستند مثل گلدزیهر و شاو این حرفها را‏‎ ‎‏می زنند و می گویند: اصلاً در قرآن دلیلی وجود ندارد که حقوق به مبنای امروزین‏‎ ‎‏داشته باشد، چون تعریف امروزی حقوق، یعنی قوانینی که دارای ضمانت اجرای‏‎ ‎‏دنیوای باشند و فرق آن ا اخلاق در این است که اخلاق ضمانت اجرای دنیوی‏‎ ‎‏ندارد، ولی حقوق دارد. آنچه در مجموعۀ دستورهای اسلام به چشم می خورد‏‎ ‎‏بیشتر جنبه های اخلاقی است برای اینکه هیچ ضمانت اجرایی دنیوی برای این‏‎ ‎‏مسأله پیش بینی نکرده است؛ مثلاً بیان قرآن در مورد بیع و شراء ‏«أحَلَّ اللهُ‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 295

البیع»‎[1]‎‏ است و حلیّت اصطلاحی، این جهانی نیست، بلکه اصطلاحی معنوی،‏‎ ‎‏اخلاقی و آن جهانی است. معنای حلال و حرام -  بنابراین مفهوم -  اخلاقی و‏‎ ‎‏اخروی است؛ یعنی هر کس هر کاری بکند سر و کارش با خداست، منتها اگر جایز‏‎ ‎‏باشد، حلال و اگر خداوند مجازات اخروی برای آن قرار داده، باشد حرام است. ‏

‏باز در مثل ‏«أحلّ لنا النکاح و حرّم علینا السفاح»‏. ‏‎[2]‎‏ حلّیت و حرمت است،‏‎ ‎‏قانون دنیوی نیست که امروزه به اصطلاح انگلیسی ‏‎Law‎‏ و به اصطلاح فرانسوی‏‎ ‎‎Droit‎‏ می گویند . ‏

‏تعریف آنها از اخلاق وسیعتر از معنای اخلاقی در نظر ماست. آنچه با خدا‏‎ ‎‏سروکار دارد، اخلاقی است. جالب این است شاهدی که برای این مطلب آورده اند‏‎ ‎‏این است که می گویند در اسلام علاوه بر حلیت و حرمت، استحباب و کراهت نیز‏‎ ‎‏وجود دارد. همین که دو عنوان در اسلام وجود دارد معلوم می شود که قانونی و‏‎ ‎‏حقوقی نیست؛ نهادی الهی و اخروی است. نفوذ، بطلان و از این قبیل، مفاهیمِ‏‎ ‎‏نهادهای دنیوی هستند. اضافه می کنم که اینها می گویند حتی آنچه امروز در فقه به‏‎ ‎‏عنوان جنبه های جزایی آمده، مطالبی به عنوان «حدود و دیات»، اینها هم جنبۀ‏‎ ‎‏معنوی داشته و هیچ به معنای اصطلاحی که جنبۀ مجازاتی (‏‎Penalty‎‏) باشد،‏‎ ‎‏نیست. و لذا هیچ مجرمی نمی آمده پیش حکومت و بگوید من فلان جرم را کردم‏‎ ‎‏پس مرا مجازات کنید. بلکه آنها می گفتند تا عذاب خدا برآنها کم بشود. دقیقاً از‏‎ ‎‏روایات ما استنباط کرده اند که تمام اینها جنبه های آسمانی داشته است گناهی‏‎ ‎‏مرتکب شده و خداوند بر او غضب کرده و با این جریان می خواسته عذاب خدا و‏‎ ‎‏مجازات اخروی را آسان بکند و لذا می آمدند نزد پیامبر و ائمه: و می گفتند: ‏


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 296
‏«طهّرنی، مرا پاک کن». جنبۀ معنوی جزای امروزی نیست، جنبه جزایی این است‏‎ ‎‏که دادستان می آید برای او کیفر خواست صادر می کند و او از خودش دفاع می کند‏‎ ‎‏که من این جرم را مرتکب نشدم و احیاناً اگر اقرار بکند از جامعه می خواهد که او را‏‎ ‎‏ببخشند. اما اینکه کسی با اصرار می آمد و می گفت: «إنی زنیت فطهّرنی؛ زنا کردم‏‎ ‎‏پاکم کن» این دلیل بر آن است که اصلاً اسلام چنین قوانین اصطلاحی ندارد. ‏

‏برای تکمیل اضافه می کنم حتی تعزیراتی که بعدها در اسلام آمده همه ساختۀ‏‎ ‎‏فقهاست و درست هم فکر کرده اند و خودشان هم تأیید می کنند که فقها در این‏‎ ‎‏زمینه خدمت بزرگی کرده اند و این احکام را بر اساس اجازه ای که از دین داشتند، به‏‎ ‎‏وجود آوردند. اما البته این اجازۀ دینی دلیل بر آن نمی شود که این احکام، احکام‏‎ ‎‏الهی بشود؛ چون این احکام را خودتان برای دنیای خودتان وضع کردید و ربطی به‏‎ ‎‏دین ندارد. این حرفی است که آنها می زنند. ‏

‏اگر کسی این طور فکر کند البته ما الآن در مقام جواب این نظریه نیستیم، ولی به‏‎ ‎‏تفصیل گفتم تا بدانید که چقدر مسأله مهم است و ما باید در این مباحث سخن‏‎ ‎‏بگوییم. کسانی که این گونه می اندیشند هیچ وقت این سؤالی که می خواهم طرح‏‎ ‎‏بکنم برایشان مطرح نمی شود: دین ثابت است، دین در درونش ثبات و عدم تغیّر‏‎ ‎‏وجود دارد و از طرف دیگر، تاریخ مثل رودخانه ای است که همواره در حال تغییر‏‎ ‎‏است وقتی این دو مطلب را به هم ضمیمه بکنیم چگونه می توان از امر ثابتی،‏‎ ‎‏جامعۀ متغیری را اراده کرد؟ یعنی دین می تواند برای جامعۀ در حال تغییر طرح‏‎ ‎‏ارائه بدهد. اگر به اصطلاح قدیمی خودمان بخواهیم بگوییم، ربط این متغیر به‏‎ ‎‏ثابت چگونه است؟ این سؤال برای کسی مطرح می شود که معتقد است اسلام‏‎ ‎‏قانون دارد؟ آیا این قانون برای مقطع خاصی بوده یا برای همیشه؟ مگر می شود‏‎ ‎‏برای همیشه باشد؟ این سئؤالها، سؤالهای بسیاری مهمی است که اگر نتوانیم دربارۀ‏‎ ‎‏تاریخ در حال تغییر و تحول، به گونه ای بیندیشیم که دین ثابت و غیر متغیر را بر‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 297
‏تاریخ متغیر انطباق بدهیم ما به این مهلکه می افتیم که اصل دین بکلی قانون ندارد،‏‎ ‎‏و یا قانونش مختص گذشته است و قوانین آن جهانی است نه این جهانی. ‏

‏اگر بخواهیم دربارۀ این مطلب خوب کار بکنیم، اولین کار این است که بدانیم‏‎ ‎‏اولاً این حرف تازه نیست شکوفایی این مسأله بعد از جنگ جهانی اول است،‏‎ ‎‏ولی ریشۀ تاریخی دارد. در تاریخ تفکر دینی آن را می بینیم. در چند قرن قبل محمد‏‎ ‎‏فاتح مؤسس امپراتوری عثمانی قسطنطنیه را فتح کرد او در حقیقت، روحانی‏‎ ‎‏جوانی بود که با قدرت دینی سربازان زیادی را بسیج کرد که برتکنولوژی بسیار‏‎ ‎‏پیشرفته ای (که هنوز بر خود بنده روشن نیست که چگونه توانستند بر تکنولوژی‏‎ ‎‏روم) پیروز بشوند، وارد قسطنطینیه شد و در کلیسای معروف آن أیا صوفیا نماز‏‎ ‎‏خواند. بقدری پیشرفت کرد که تقریباً تا قلب اروپا رسید. این امپراتوری چند قرن‏‎ ‎‏تا جنگ جهانی اول ادامه داشت. بعد از جنگ جهانی اول تحول عظیمی که به‏‎ ‎‏وجود آمد در نظام حقوقی ترکیه بود. مقالات و کتابهای – تا آنجا من اطلاع دارم و‏‎ ‎‏تتبّعی که کرده ام -  بسیاری زیادی در این زمینه نگاشته شد که دین نمی تواند برای‏‎ ‎‏جامعۀ متغیر قانون داشته باشد و ‏«مجلة الأحکام العدلیة»‏ زمان عثمانی را منسوخ‏‎ ‎‏کردند. خلاصۀ مقاله‏‏ ‏‏ای را برای شما از اصل انگلیسی مقاله می خوانم محمود عزّت‏‎ ‎‏بعد از تصویب قانون مدنی ترکیه، که تقلید از سوئیس بود، مقاله ای ارائه داد تحت‏‎ ‎‏عنوان «یادداشت توضیحی بر قانون مدنی ترکیه مصوّب 1926» این زمانی است‏‎ ‎‏که قانون جدید می خواهد تصویب شود و وزیر عدلیه از قانون جدیدی که‏‎ ‎‏می خواهد به جامعه عرضه بکند دفاع می کند، او می گوید: ‏

‏«بشر همۀ روزه بلکه در هر دقیقه در حال تغییر و تحول است. ممالکی که‏‎ ‎‏حقوقشان مبتنی بر مذهب است پس از گذشت مدّتی کوتاه، توان تأمین نیازهای‏‎ ‎‏کشور و مردم را از دست می دهند؛ زیرا قوانین و مقررات مذهبی تغییر نا پذیر‏‎ ‎‏است، در حالی که زندگی به پیش می رود و مستلزم تغییرات سریع است. با‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 298
‏تغییرات مداوم زندگی، قوانین مذهبی چیزی بجزالفاظ عاری از مبنا و ظواهری‏‎ ‎‏تهی از محتوا نخواهد بود. ثبات و تغییر ناپذیری برای مذهب از ضروریات است. ‏

‏[اصطلاحی که آنجا به کار می برد این است که مذهب ذاتاً مقتضی داشتن دگماها و‏‎ ‎‏دگماها؛ جزمیات و ثوابت یک دین است دینی که دگما نداشته باشد، دین نیست]‏‎ ‎‏قوانین ملهم از مذهب، ملتهای  تحت نفوذ خود را به ادوار بدوی که خاستگاه‏‎ ‎‏پیدایش این قوانین بوده اند، مقیّد می کند. این قوانین سدّهایی غیر قابل نفو ذ بر سر‏‎ ‎‏راه ترقی و پیشرفت ایجاد می کنند. بی تردید قوانین ما که مبتنی بر اصول مذهبی‏‎ ‎‏است ودایماً به الوهیت متصل بوده، در دوران جدید قویترین و مؤثرترین عاملی‏‎ ‎‏بوده که سرنوشت ملّت ترکیه را به نهادها و طرز فکر قرون وسطایی پیوند زده است. ‏

‏اگر جمهوری ترکیه تابع قانونی مدنی ملهم از زندگی اجتماعی ملّت باشد، نخواهد‏‎ ‎‏توانست اقتضاهای تمدّن جدید، ایدۀ آنها و انقلاب ترکیه را برآورده سازد. در‏‎ ‎‏جوامع مدرن قوانین مدونی وجود دارد که حاکم بر روابط موجود در اجتماع است و‏‎ ‎‏جامعۀ جدید را از جوامع اجتماعی دیگر متمایز می سازد. در یک دورۀ نیمۀ متمدن‏‎ ‎‏از جامعۀ نهادین، قوانین به شکل مدوّن نیستند لذا قاضی رأی خود را به عرف و‏‎ ‎‏سنت استوار می کند». ‏

‏با این طرح اینها می خواهم بگویم که ما چگونه در سیستم شیعه این مشکلات را‏‎ ‎‏حل خواهیم کرد؟ ‏

 -  در کشور  خودمان به قدمت تاریخ است، بحثهای دورۀ مشروطیت، یعنی مشروطۀ مشروعه و بعد درگیریهایی که در مشروطیت در مورد قوانین لااقلّ از ناحیۀ روشنفکران مثل طالبوف و ... – به وجود آمد، این مسائل مطرح بود. منتها در ترکیه به ثمر نشست و نهادینه شد و بعد مدافعین عظیم فکری پیدا کرد اما در دیوان نه. این بار مدرنیسم همراه بوده است. 

استاد: ‏این مطلب به این سبک مطرح نشده یعنی به ریشه دست نگذاشتند. در‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 299
‏بعضی از اعلامیه ها آمده، منتها جریان فکری مستقلی نشد. علمایی که در‏‎ ‎‏مشروطه بودند، مثل میرزا عبدالله نمی آمدند بگویند که دین به درد نمی خورد، ما‏‎ ‎‏می خواهیم مشروطه درست کنیم، بلکه می گفتند: دین این است. دین را آن گونه‏‎ ‎‏تفسیر و مطرح می کردند. دین با دمکراسی، با قانون مدرن، با قانونگذاری‏‎ ‎‏(‏Legislation‏ با عرف منطبق است. شما «تنبیه الاُمّة» مرحوم میرزا نائینی را‏‎ ‎‏ببینید می کوشد که براساس تئوری فقهی شیعه، مشروطه را توجیه بکند. اما آشیخ‏‎ ‎‏فضل الله نوری می گفت: دین این نیست. ‏

 -  جریان سومی غیر از این دو جناح وجود داشت که الحادی بود. 

استاد: ‏جناح الحادی اصلاً درسیاست، مطرح نبود. ‏

 -  چرا مطرح بود. در تهران در اولین اعلامیۀ دوره اول مجلس، عین این تعبیر آمده: آنچه الان آقایان دنبالش هستند بعنوان دین، از آن هزار اندی سال قبل است و برای مردم عرب، نه ما عربیم و نه در هزارو چهارصد سال قبل زندگی می کنیم. نامه ای که مجاهدان تبریز در آن دورۀ اول مجلس نوشتند که آقایان سرگرم مباحثات شدند، مگر ما دنبال قانون پیامبر بودیم. آن را که داشتیم!

استاد: ‏آن را من دیده ام آنها می گویند آنها عبربند ما ایرانی هستیم. این نکته را قبول‏‎ ‎‏می کنند به عنوان اینکه در ارزش ثبات وجود دارد و تاریخ در حال تغییر است. به‏‎ ‎‏نظر من تا آنجایی که تتبع کردم و در زمان مشروطه نبود و یا اگر مطرح بود نقشی در‏‎ ‎‏پیروزی نهضت نداشت. اینکه ما برگردیم به ایرانی بودن خودمان، این غیر از این‏‎ ‎‏است. این مطلب تفکر دیگری است که با یک برهان پیش آمده است. در ایران‏‎ ‎‏در قضیه مشروطه دو یا سه جریان وجود داشته. جریان مشروطه مشروعه و جریان‏‎ ‎‏مشروطه و جریان تفکر ناسیونالیستی -  که الان هم هست. این جریان اخیر در آن‏‎ ‎‏وقت رونقی نگرفت. در آن مشروطه علمای طراز اول بودند و با تقوای آخوند‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 300
‏خراسانی(ره) درست شد. ‏

 -  باز به شکل همان ثبات و تغیّری که در کلمات عبده -  که متقدم بر اینها است -  وجود دارد. او عین همین مسأله را مطرح می کند منتها دو راه برای آن پیش رو می گذارد. 

استاد: ‏اصل این طرز تفکر در مباحثات میان خوارج با مخالفین خودشان می یابیم‏‎ ‎‏حتی در قرن اول و دوم هجری بوده است در اجماعی که در قضیه انسداد اجتهاد‏‎ ‎‏وجود دارد. همین مطالب گفته شده است. آن موفقیت تند و سریع دولت عثمانی‏‎ ‎‏با امپراتوری عظیم بر پایه دین، مقتضایش این مسائل بود برخوردهای تاریخی‏‎ ‎‏امری طبیعی است. ‏

 -  پس جمع بندی گفته های شما این می شود که ممکن است جرقه هایی در طول تاریخ در اندیشه های مختلف زده باشد، اما به عنون فکری منسجم که دفاع ایدئولوژیک از آن بشود. بعدها در زمان دولت عثمانی به ثمر می نشیند. 

استاد: ‏شکوفایی‏‏ ‏‏اش در زمان عثمانی است. من معتقدم حکومتی که توانست بر‏‎ ‎‏اساس دین امپراتوری بزرگی را تاسیس کند دولت عثمانی است، دولت مشروطه‏‎ ‎‏در ایران، دولت ملی بوده است که علما تأییدش کردند اما حکومت عثمانی در‏‎ ‎‏حقیقت بر اساس ولایت فقیه پیش رفته است؛ یعنی سلطان محمد فاتح، ولی‏‎ ‎‏فقیهی بود که در آنجا حکومت تأسیس کرد. شاید ردّ پای این مسأله را بعد از دیالمه‏‎ ‎‏بیابیم، البته باید تحقیق کرد. اما آن چیزی که مستند است به نظر می رسد تأثیر‏‎ ‎‏موفّقیت سریع و بسیار قدرتمند دولت عثمانی برنهاد (آنتی تزش) این بود که‏‎ ‎‏دولتهای غربی به مقابله برخیزند. ضربۀ عثمانی مشت محکمی بر دهان غرب بود. ‏

‏آنان به فکر انتقام افتادند و با اصل تفکر دینی به نبرد برخاستند. مسیحیت را‏‎ ‎‏بخصوص از انقلاب فرانسه از نظر حکومت منزوی کردند. البته این نکته را عرض‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 301
‏می کنم، چون داریم بررسی تاریخی آن را می کنیم، به نظر می رسد این مسأله در‏‎ ‎‏مسیحیت می تواند پیشینه داشته باشد، یعنی نظیر این طرز تفکر در مسیحیت‏‎ ‎‏سابقه دارد. بنده در مطالعاتم به این نتیجه رسیده ام که این مسأله در تاریخ الهیات‏‎ ‎‏مطرح شده آنها می گفتند چگونه می توانیم کلیسا را به روز برسانیم یا همراه زمان‏‎ ‎‏(‏Up To Date‏بکنیم. آنان برای این طرز تفکر، راههای مختلفی پیشنهاد‏‎ ‎‏کردند. البته بعضی از رشته های کلیسا حال سنّتی خودش را حفظ کرد، مثل کلیسای‏‎ ‎‏ارتدوکسی مثلاً در یونان و سخت می ایستاد. من معادل کلمه ارتدوکس را در‏‎ ‎‏نوشته های خودم «متصلّبین در شریعت» گذاشته ام. اما طیفی مقاومت نکردند و با‏‎ ‎‏اجماع پدران کلیسا مسألۀ راحل کردند؛ اجماعی که هر چند وقت یک بار تشکیل‏‎ ‎‏می شد و مطالب را تغییر می داد. اما در کنار مسأله، روشنفکری بسیار تندی در‏‎ ‎‏مسیحیّت پیدا شد که الآن آن فکر حاکم است که اصلاً مسیحیت وحی مدام است‏‎ ‎‏که آن عیسی است، یعنی عیسی کلمة الله است و کلمة الله همواره قابل تفسیر‏‎ ‎‏است. آنجا به این طریق توانستند کلیسا را به روز برسانند. گفتند: ما وحی ثابتی‏‎ ‎‏مثل قرآن نداریم، اختلاف آنها با اسلام در همین است. بلکه کلمة الله خود عیسی‏‎ ‎‏است. مقایسۀ پیامبر اسلام با عیسی در اعتقاد مسیحیت غلط است بهترین مقایسه،‏‎ ‎‏مقایسه قرآن با عیسی است. جایگاه عیسی در مسیحیت، مانند قرآن در اسلام‏‎ ‎‏است عیسی بمانند قرآن کلمة الله نازل است که هر روز می توانیم تفسیر جدیدی از‏‎ ‎‏آن بکنیم. ‏

 -  انجیل روایت حیات مسیح است. 

استاد: ‏انجیل وحی نیست. ‏

 -  باز هم متنی مقدّس است. 

استاد: ‏ولی متن مقدس ثابتی است. مبنای اجتهاد از نظر آن تفسیر جدید است. ‏

‏این تفکر در مسیحیت برای تطبیق ثابت با متغیر زمانی وجود داشته است. این‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 302
‏سوابق از نظر تاریخ در مسیحیت هست. این تجربه ای که در زمان عثمانی داشتیم و‏‎ ‎‏عکس‏‏ ‏‏العملی که در آن زمان به وجود آمد در زمان ما عیناً همان قضیه دارد تکرار‏‎ ‎‏می شود. بعد از سقوط امپراتوری عثمانی، حکومت دینی وجود نداشته تا زمان‏‎ ‎‏جمهوری اسلامی ایران و غربیها هم این مطلب را پذیرفته اند. به نظر می رسد همین‏‎ ‎‏موفقیت ناگهانی و گسترش و تثبیت این نظام در این مدّت و فراگیری این تفکر در‏‎ ‎‏کشورهای همجوار بخصوص کشورهای اسلامی و صدور انقلاب به نحوی که الآن‏‎ ‎‏می بینیم، باعث می شود که از درون و بیرون این مطالب آغاز شود. در اصل زیاد‏‎ ‎‏می بینیم که در نوشته ها می آوردند، همان راهی که در کلیسا برای تطبیق خودشان با‏‎ ‎‏زمان پیشنهاد کردند در افکار روشنفکران ما در ایران می بینیم که همواره خواستار‏‎ ‎‏تفسیر جدید از اسلام، مانند تفسیر کلمة الله (عیسی) از دین بشود که به نظر من‏‎ ‎‏عین همان افکار و حرفهای قدیم است. ‏

 -  این حرف  را کسانی که می کوشند فقه را از بستر اجتماع جمع کنند و بگویند مدیریت فقهی نیست، زده اند و در حقیقت همان مبانی سکولاریزم را در زندگی پی می گیرند. 

استاد: ‏این به دو روش است که من آنها را جدا می کنم و در حقیقت دو فکر در ایران‏‎ ‎‏که دقیقاً در تاریخ هم دو فکر بوده مطرح بود: ‏

‏1ـ مدیریت فقهی کارایی ندارد و دین جنبۀ فردی دارد و رابطه انسان با‏‎ ‎‏خداست. ‏

‏2ـ معرفت دینی متغیر بوده و شریعت مفهوم ثابتی ندارد. باید هر روز تفسیر‏‎ ‎‏جدیدی از دین بکنیم که همان دین است؛ یعنی گویی همۀ ما می شویم ملهَم و‏‎ ‎‏پیغمبر، و مفسِران جدید دین. ‏

 -  راه سومی هم شاید باشد و آن بنای عقلاست که خیلی از علما پیشنهاد می کنند. 


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 303
استاد: ‏این دو تا فکر یکی برگرفته از مقالاتی است که بعد از سقوط  عثمانی نوشته‏‎ ‎‏شده و دیگری آن وقتی که کلیسا می خواست خودش را همراه روز بکند این دو‏‎ ‎‏مطلب در مقابل تفکر ثابت دینی است. ‏

 -  حتی همراه روز کردن دین را، مقابل تفکر دینی می دانید؟ 

استاد: ‏بله، به روز کردن دین با نظام و اصول فقهی ما اصلاً نمی سازد. اینجا بنده‏‎ ‎‏معتقدم راه سومی را امام خمینی در کلماتشان مطرح کردند. ‏

 -  قبل از اینکه این راه حل را بفرمایید، اصل این تفکر که باید فقه را مطابق مقتضیات روز کرد و فهمی از متون دینی منطبق با اوضاع زمانی و مکانی عرضه کرد. این که بد نیست!؟ آنچه بد است مبادی این تحول است. اگر کسی معتقد باشد که این تحوّل برخاسته از نظر به علوم عصری است یا این تحوّل، امر اجتناب ناپذیر و جریانی قهری است ممکن است این تحلیل و تبیین را بپذیریم. اصل اینکه در این عصر بخواهد فقه پیاده بشود، باید فهمی از متون دینی متناسب با مقتضیات زمان و موضوعات جدید در روابط اجتماعی داشته باشیم. آیا در اصل این تفکر اشکال وارد است و یا راه حل سوم را چیزی غیر از این می دانید و تحلیل و تبیین دیگری از این مطلب دارید؟ 

استاد: ‏من این دو را مطرح می کنم ببینید چقدر این دو با هم متفاوت است. وقتی ما‏‎ ‎‏می گوییم دین اصلاً امر ثابتی نیست، بلکه در هر زمان و مکانی، هرچه از آن مفهومِ‏‎ ‎‏غیر ثابت بفهمیم، همان دین است. تفسیری که در قرن اول هجری می فهمیدند،‏‎ ‎‏تفسیری که امروز از دین می فهمند همان دین است نظیر آنچه در اصول «تصویب»‏‎ ‎‏می گوییم. البته این مطلب در غرب برای انطباق کلیسا با زمان خودشان و در عُرَفای‏‎ ‎‏ما وجود داشته است. ‏

‏افرادی مثل محی الدین عربی دقیقاً از کلامشان همین بو می آید. محی الدین در‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 304
‏تفسیر (‏ وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أءن یُکَلِّمَهُ اللهُ إلّا وَحیاً أو مِن وَراءِ حَجابٍ أو یُرسِلَ رَسَولاً‎ ‎فَیُوحِی بِاذنِه ما یَشاء إنَّهُ عَلیٌّ حکیِم) ‎[3]‎‏  گفته است تکلّم خدا با انسان به سه‏‎ ‎‏طریق است«من وراء حجاب» مثل موسی یا «إلّا وحیاً» آنهایی که خدا به خود آنها‏‎ ‎‏وحی می کرده یا ‏«أو یرسل رسولاً»‏ به ذهن ما، آن رسول می شود، جبرئیل و رسول‏‎ ‎‏در اینجا خود پیامبر ‏‏صلّی الله علیه و اله و سلّم‏‏ است. محی الدین معتقد است مخاطب خدا در اینجا‏‎ ‎‏انسانها هستند، متکلم خدا و تکلم خدا با انسان است. اینجا پیامبر اکرم واسطه‏‎ ‎‏شده برای رساندن پیام خدا به مردم. آنها هم وقتی قرآن می خوانند هر تفسیری که‏‎ ‎‏می کنند گویی خدا با آنها صحبت می کند و این می شود وحی مدام. چنین نوع‏‎ ‎‏تفکری در اسلام هست و این غیر از انطباق شریعت با زمان است. مطلب دوم اینکه‏‎ ‎‏ما در شریعت کلیاتی داریم که دست ما را در زمانها و مکانها باز گذاشته و همین‏‎ ‎‏معنای انطباق  با زمان است. ‏

‏آن اولی انطباق نیست و این دومی انطباق بود. جور دیگری هست که اصولاً‏‎ ‎‏خداوند برای سیاسات (سیاست به معنای عام کلمه، یعنی روابط اجتماعی مردم‏‎ ‎‏با یکدیگر، آنچه به آن فقه معاملاتی می گوییم) تئوری تاسیسی ندارد، نه‏‎ ‎‏سکولاریزم به این معنا که اصلاً دین از زندگی مردم جداست بلکه دین، حق است‏‎ ‎‏ولی راه القایش خرد جامعه است یعنی آنچه دین تأسیس می کند مسائل عبادی‏‎ ‎‏است، در سیاسات تأسیس ندارد. آنچه عقلا به آن برسند، همان حکم الله است،‏‎ ‎‏اما نه عقلا بما هم عقلا که برگردد به ثابتات، بلکه عقلا به معنای مشهورات‏‎ ‎‏عقلاست، مشهورات عقلا متغیر و به قول غربیها (‏‎Chengeable‎‏) است. ممکن‏‎ ‎‏است روزی مبنای عقلا در تلف  مبیع قبل القبض، از مال بایع بدانند و یک روزی‏‎ ‎‏بر اثر پیشرفت تکنولوژی به عهدۀ مشتری بدانند. هر جور که عقلا می خواهند زندگی‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 305
‏می خواهند زندگی بکنند خداوند ضمانت اجرایش را قرار می دهد که باید به این‏‎ ‎‏عمل کرد. در زمان پیامبر عقلا یک جور زندگی می کردند و پیامبر آن را امضا کرد و‏‎ ‎‏گفت این طور زندگی کنید و اگر عقلا خواستند زمانی به گونه گونۀ دیگری زندگی‏‎ ‎‏کنند، دین حرفی ندارد و پشتوانه آنست. این راه حل دیگری است که برای انطباق‏‎ ‎‏با زمان و مکان وجود دارد. چند طرح وجود دارد که طرح اول اصلاً با انطباق‏‎ ‎‏می سازد. و طرح دوم و سوم نوعی اجتهاد مستمرّ است. اقبال در «بازسازی فکر‏‎ ‎‏دینی». نوعی اجتهاد مطرح می کند. ‏

‏فکر دیگری در معنای خاتمیت این است که با آمدن انبیا و حکما دیگر خود عقلا‏‎ ‎‏با عقل خودشان باید زندگی کنند، البته استاد ما شهید مطهری، این را تخطئه کردند‏‎ ‎‏که این خاتمیت دین است نه خاتمیت نبوت. البته شهید مطهری رحمه‏‏ ‏‏الله از حرف اقبال‏‎ ‎‏ (که آقای آرام ترجمه کردند) این طور فهمیدند. من با ایشان در این مطلب بحث‏‎ ‎‏داشتم. به نظر بنده ایصال حکم الله را به بنای عقلا گذاشته است نه اینکه بخواهد‏‎ ‎‏بگوید دین دوره اش تمام شد. البته نظر گاه شیعه نسبت به اهل سنت بیشتر باز است‏‎ ‎‏و به اجتهاد مستمرّ قائلیم. ‏

 -  آنچه در این شبهات القا می کنند این است که دین مساوق با ثبات است. این معنا که این آقا آورده، گفتۀ علامۀ طباطبایی هم هست، یعنی آن راه حلی که علامه به عنوان وجوه ثابت و وجوه متغیر ذکر می کند که وجوه متغیر به کمک مجتهد و ولی فقیه پر می شود، و دیگر دین نیست؛ چون مسلّم می گیرند که وقتی چیزی دین شد باید ثابت باشد. 

استاد: ‏بنده نظر همه را دیدم و نظر خودم را هم می گویم. بنده فکر می کنم اولاً، این‏‎ ‎‏نکته را عرض کنم که برای مجتهدین شیعه این تفکر که تغییر زمان در تغییر احکام‏‎ ‎‏نقش دارد، خیلی زیبا و بسیار صریح مطرح بوده است. عالم بزرگواری به نام فیض‏‎ ‎‏کاشانی داشتیم که کتابی به نام الاصول الاصیلة، نه الاصول الاصلیة دارند. من فکر‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 306
‏ می کنم که این جرقه در ذهن ایشان آمده است که موضوعی در زمانی حکمی و در‏‎ ‎‏زمان دیگر حکم دیگری داشته باشد و در عین حال هر دو دین باشد. ‏

 -  آیا اصلاً منطقة الفراغ با توجه به آن روایت: «حلال محمد و حرام محمد و امثال اینها». تصور می شود یا نه؟ لطفاً منطقةالفراغ با توضیح دهید (عبارتی که برای خیلی ها وحشت آور است و حاضر نیستند بپذیرند و ما در چند جلسه ای که خدمت بزرگان رسیدیم کمتر حاضر شدند در این مورد صحبت کنند و اگر صحبت کردند خیلی گذرا رد شدند و کلی فرمودند که قانع کننده نبود) . سؤالهای دیگری که در اینجا مطرح است، آیا احکام حکومتی، احکام ثانوی است. فرق اینها با هم در چیست؟ آیا ملاک احکام با عقل بشری دست یافتنی است؟ آیا می توان به کمک عقل به فلسفۀ قطعی احکام پی برد؟ البته این، هم در اصول و هم در فقه به مناسبتهایی بحث شده و گاهی بعضی در درسهای خارج خود نیز فرمایشهایی داشته اند. از حضرت عالی خواستاریم در این بخش که کمتر صحبت کرده اند سخن بگویید. 

استاد: ‏احکام اسلامی از نظر اصطلاحی تقسیم می شود به احکام تکلیفی و احکام‏‎ ‎‏وضعی. احکام وضعی مثل فساد، نجاست و طهارت، نفوذ عقد، لزوم عقد،‏‎ ‎‏شرطیت، جزئیت و ... اما تکلیفی احکام پنجگانه است موضوع احکام تکلیفی‏‎ ‎‏مکلف و فعل او است، ولی موضوع احکام وضعی خود مکلف نیست، بلکه‏‎ ‎‏اعمالی است که آن را مکلف از جهت آثار وجوب، حرمت، کراهت، استحباب و‏‎ ‎‏جواز انجام می دهد. این پنج تا را حکم تکلیفی می گویند. سخن در این است که‏‎ ‎‏وقتی این احکام پنجگانه تشریع می شود، نقش حکومت اسلامی چیست؟ ‏

‏حاکم در مورد مدیریت اجتماع چه می کند؟ اصلاً وظیفۀ اول حکومت،‏‎ ‎‏مدیریت اجتماع و زعامت مردم است و وظیفۀ دومش حفظ احکام الله و امر به‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 307
‏معروف و نهی از منکر است؛ یعنی باید احکام خدا را هم اجرا کند. نکته این است‏‎ ‎‏که شکی نیست نباید تغییری در احکام الزامی به وجود آید بلکه باید پشتیبان آن‏‎ ‎‏احکام بود. احکام الزامی عبارت است از: وجوب و حرمت البته در موارد‏‎ ‎‏خاصی، یعنی موارد تزاحم معیار وجود دارد. در مقام تزاحم چه باید کرد، حاکم‏‎ ‎‏باید چگونه عمل کند. تنها نقشی که در دستور العمل اولیّه حاکم هست نظارت بر‏‎ ‎‏اجرای اعمال الزام آور است اینها را در حقوق امروزی گویند «قواعد آمره»‏‎ ‎‏(‏imperatre Law‏یعنی قواعد آمرانه، همان که در فقه الزام آورد یعنی وجوب‏‎ ‎‏یا حرمت می گوییم. ازا ین دو مورد که بگذریم به سه مورد دیگر: مستحبات،‏‎ ‎‏مکروهات و مباحات می رسیم. آیا حکم در اعمالی که شرعاً مباح است یا مکروه،‏‎ ‎‏نقشی دارد؟ آیا می تواند مستحب را واجب و مکروه را مستحب کند؟ آیا می تواند‏‎ ‎‏نماز را ممنوع کند؟ البته نه برای هوی و هوس، بلکه برای مصالح اجتماعی و به‏‎ ‎‏قصد مدیریت جامعه. در مورد این سه حکم، چقدر اختیارات دارد؟ ‏

‏گفتیم در احکام درجۀ اول -  غیر از موارد تزاحم، تعارض و ایجاد مشکلات‏‎ ‎‏است -  نمی تواند هیچ الزامی را ترک کند. یک وقت مصالح عامه ایجاب می کند که‏‎ ‎‏حج را موقتاً تعطیل کند این می شود حکم ثانوی . در آن دو مورد اول، یعنی در‏‎ ‎‏الزام آورها -  به نظر من -  جز در موارد ضرورت جایز نیست که ‏«الضرورات تبیح‎ ‎المحظورات»‏. و از باب اضطرار اشکالی ندارد. عمل به اضطرار و ضرورت، یعنی به‏‎ ‎‏قاعدۀ ضرورت و به حکم اضطرار عمل کردن. حتی جالب این است که حاکم‏‎ ‎‏می تواند در مقابل کفر تعهد کندک ه من این عمل واجب را ضرورتاً انجام نمی دهم‏‎ ‎‏مثل کاری که رسول الله(ص) در صلح حدیبیه کردند. صلح عقد است و عقد باید‏‎ ‎‏مطابق شرع باشد. یکی از بندهای آن، این بودکه مردم به حج نروند. با اینکه حج‏‎ ‎‏عمل واجبی است. اما مصلحت همۀ مسلمانان را در نظر گرفتند. حرام هم همین‏‎ ‎‏طور است؛ مثلاً «اکل میتة» که از باب اضطرار است . ‏«فَمَنِ اضطُرَّ غَیرَ باغٍ وَ لا‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 308
عادٍ فَلا إثمَ عَلَیهِ إنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِیم»‎[4]‎‏ خود قرآن حکم ثانوی را یاد داده است.‏‎ ‎‏در آن دو عنصر لازم است: یکی «غیر باغٍ» باشد و دیگر «ولاعاد». در مورد آن‏‎ ‎‏سه مطلب دیگر؟ در آن موردی که مجاز محض است، جواز است. اینجاست که‏‎ ‎‏مرحوم آقای صدر رحمه‏‏ ‏‏الله اصطلاحی دارد که اسمش را منطقة‏‏ ‏‏الفراغ می ‏‏‎گذارد‏‏. حاکم‏‎ ‎‏اسلامی می تواند بر اساس مدیریت و مصالح عامّه مردم، نه در مورد مصالح عالی‏‎ ‎‏اسلامی، (این جا دیگر حکم اولی است لازم نیست حکم ثانوی باشد) . ممنوع کند‏‎ ‎‏و می تواند لازم کند؛ مثلاً در مورد خیابانی که جایز است انسان  از این طرف یا آن‏‎ ‎‏طرفش برود، اسلامی می تواند بگوید: صبح از این طرف بروید و بعد از ظهر از آن‏‎ ‎‏طرف . در حقیقت جوازها منطقةالفراغ هستند. ‏

 -  آیا منطقة الفراغ دایره اش در مباحات است. آیا مباح حکمی از احکام خمسه هست یا نه؟ اگر حکم باشد؛ یعنی در واقع خداوند در این مورد حکم اباحه را جلع کرده است. آنوقت ارتباطش با حکم حاکم چگونه است؟ 

استاد: ‏این مطلب را مرحوم صدر رحمه‏‏ ‏‏الله از شیخ انصاری رحمه‏‏ ‏‏الله در مبحث «شروط» گرفته‏‎ ‎‏است. می دانید نصوصی در شرع هست تحت عنوان ‏«المؤمنون عند شروطهم‎[5]‎»‎ ‎‏مگر همه شروط لازم است ‏«شرطا أحلّ حراماً و حرّم حلالاً»‎[6]‎‏ که جایز نیست.‏‎ ‎‏شیخ این جا نکتۀ مهمی را مطرح می کند که کدام شرط حرام را حلال و حلال را‏‎ ‎‏حرام می کند. طرح سؤال از مرحوم شیخ این جور است: ‏

‏هرگاه انسان تعهد کند که مباحی را انجام دهد آن مطلب به قاعدۀ شرط بر او‏‎ ‎‏واجب می شود؛ وقتی انسان نذر می کند که فلان مباح را انجام ندهد. آیا این تحریم‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 309
‏حلال است که در این صورت نذر حرام می شود؟ ‏

‏شیخ در جواب می گویند: تحریم حلال و تحلیل حرام این است که کسی به دین‏‎ ‎‏خدا به عنوان حکم ببندد و بگوید حکم خدا در اینجا واجب شده است؛ یعنی‏‎ ‎‏بگوید: حکم خدا در فلان سوره، فلان چیز بوده است و آن را تغییر بدهد؛ مثلاً اگر‏‎ ‎‏امر پدر عمل مباحی را بر من حرام کرد این تحریم حلال نیست چون خود خداوند‏‎ ‎‏می گوید: اگر پدرت عمل مباحی را گفت که باید انجام دهی، برتو واجب می شود و‏‎ ‎‏همین طور اگر حرام کرد باید ترک کنی. نظیر همین حرف را مرحوم صدر(ره)‏‎ ‎‏گفته اند آن چیزهایی که شرعاً مباح و مجاز است، واجب نیست مردم انجام دهند.‏‎ ‎‏شرعاًمباح است که انسان صدهزار متر زمین بخرند، ولی آیا باید همه بخرند. در‏‎ ‎‏مباحات این گونه است. ‏«الناس مسلطون علی اموالهم»‏ معنایش همین است که‏‎ ‎‏می توانند از اموالشان استفاده کنند نه اینکه استفاده واجب است. ‏

 -  معیار و میزان دخل و تصرف در مباحات، پیدا کردن مصلحتی اقوا از مصحلت  تسهیل است، همان چیزی که در باب تحلیل محرمات یا ایجاب محرمات هست که باید مصلحت اقوایی تشخیص داده شده باشد تا تغییری صورت گیرد. حالا ماروی موضوع و مورد بحث نمی کنیم. بحث این است که ملاک و معیار اینکه در مباحات تغییر صورت می گیرد، چیست؟ اگر اقوائیت مصلحت باشد این در همه یکسان است پس فارقی بین مستحب، مکروه، حرام و واجب نشد، چون ملاک در تمام اینها یکی است. 

استاد: ‏این سؤال شما که حکم ثانوی می شود حکم ثانوی، این طور نیست! باز از‏‎ ‎‏حرف شیخ(ره) استفاده می کنیم. چرا در واجبات نمی توانیم این حرف را بزند؛ مثلاً‏‎ ‎‏نذر کند کار حرامی را انجام دهد این نذر محقق نمی شود، ولی در کار مجاز و مباح‏‎ ‎‏می شود. شاید بتوان این جور پاسخ داد. در این دومی، مصلحت به معنای نفع‏‎ ‎

‏ ‏


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 310
‏است. در آن اولی برای دفع ضرر است باید اضطرار باشد. اضطرار ریشه اش از ضرر‏‎ ‎‏است و ضرر، عدم النفع را شامل نمی شود. اگر در‏‎ ‎‏آنجا فلان حرمت صورت گرفت جان در خطر می افتد عسر و حرج پیش می آید، اما در‏‎ ‎‏قضیۀ مباحات که برای زیست بهتر مردم است چنین چیزی نیست؛ یعنی اگر نکنند‏‎ ‎‏ضرری وارد نمی شود و ملت نابود نمی شود. ‏

 -  حالا این مبحث بر می گردد  به ولی فقیه و محدودۀ ولایت فقیه که آیا فقیه می تواند در ترخیصاتی که تشخیص نداده مصلحت اقوایش بر حد ضرورت رسیده باشد، اعمال ولایت کند. به نظر می رسد در مباحات می تواند. 

مثلاً در چهار زن اختیار کردن،  اگر فقیه تشخیص داده مصلحتِ وحدتِ زوجه (در زوجیت) به حد ضرورت رسیده می تواند آن را ترحیم کند؟ 

استاد: ‏مثال دیگر بزنم حکم اولی در اسلام این است که سربازان اسلامی وقتی پیروز‏‎ ‎‏می شوند می توانند زن و فرزند دشمن را اسیر و بنده کنند، یعنی بحث «استرقاقی»‏‎ ‎‏که در فقه مطرح است. نه اینکه واجب است لذا حاکم اسلامی می توانست قرار داد‏‎ ‎‏بندد که اگر در جنگ پیروز شدیم برده نمی گیرم. به اعتقاد بنده در انجا عدم النفع به‏‎ ‎‏سبب نفع بهتر، حکم الزامی را تغییر می دهد، اما در جوازها، هر نوع مدیریتی، عین‏‎ ‎‏محدودیت جوازهاست. قبول مدیریت در جامعه، محدود کردن اختیارات است؛‏‎ ‎‏یعنی این مطلب در ماهیت مدیریت وجود دارد. ‏

 -  ضرورت اقتضا می کند. 

استاد: ‏نه اینکه ضرورت اقتضاء می کند، بلکه مدیریت مقتضی است. مگر مدیریت‏‎ ‎‏ضروری است؟ مگر اینکه بگویید اصل قبول حاکمیت و حکومت براساس قاعدۀ‏‎ ‎‏ضرورت است. یعنی واقعاً این طور است؟ ‏

 -  اگر حاکم اسلامی تشخیص داد که مضطر و ناگزیر است که در بعدی کلی، چنین بافت حکومتی داشته باشد، باز به قاعدۀ ضرورت بر نمی گردد؟ 


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 311
استاد: ‏اصل حکومت دلیلش چیست؟ دلیل لفظی داریم یا عقلی؟ هر کدام را‏‎ ‎‏بپذیرید؛ یعنی حاکم کسی است که اختیارات را محدود می کند. ‏

 -  حاکم در هر موردی اگر تشخیص داد که مثلاً خیابان به حدّی رسیده که مردم در عسر و حرج می افتند، این جا می تواند دخل و تصرف کند، اگر تشخیص نداد چطور؟ لذا بحث مبنایی است که آیا ولایت هست یا نه؟ اگر هست دلیلش چیست؟ 

استاد: ‏این دلیلش همان مصادرۀ به مطلوب است مگر بیاییم بگوییم که معنای این‏‎ ‎‏حرف این است که حاکم می تواند برای زیست بهتری تمشیت و تدبیر سیاسی کند و‏‎ ‎‏جوازها را محدود کند. ‏

 -  همین اول کلام است و مصادرۀ به مطلوب می شود. 

استاد: ‏نه، اگر کسی قائل به این مطلب باشد مصادرۀ مطلوب نیست. ‏

 ‏ـ اگر قائل باشد، بله می شود.‏

‏استاد ـ ما مصادره نمی کنیم آن کسی که می‏‏ ‏‏گوید نه، مصادره می‏‏ ‏‏کند.‏

 -  این مطلب برای بعضی وحشت آور و غیر قابل قبول است که با توجه به «حلال محمد و حرام محمد» و اینکه آنچه ما را به بهشت نزدیک بکند امر کرده و آنچه ما را به جهنم نزدیک بکند نهی کرده است و امثال اینها، چگونه منطقة الفراغ با این گونه ادله می سازد. منطقة الفراغ، یعنی جایی که شارع بی نظر است؟ 

استاد: ‏منقطة‏‏ ‏‏الفراغ به معنایی بی نظری شارع نیست. منطقة الفراغ، یعنی اینکه شارع‏‎ ‎‏حکمش را متغیر گذاشته است نه معنایش این باشد که حکم ندارد. فراغ از تعیین و‏‎ ‎‏مشخص کردن غیر متغیر و فراغ از محدود کردن به نحو جزیی است. الان در حقوق‏‎ ‎‏روز، پارلمان قوانین را مشخص و معین می کند که این جا این طور است آن جا آن‏‎ ‎‏طور؛ مثلاًمقدار گمرکات و اصل مالیات، در قانون بودجه وضع می شود، اما مقدارِ‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 312
‏حقوق، نرخ اجناس، نرخ گمرگی را پارلمان تعیین نمی کند، این اختیار را به هیأت‏‎ ‎‏وزیران می دهد که به حسب مورد نرخ روز را تعیین کند. این منطقة الفراغ برای‏‎ ‎‏دولت است. این به دست قوّۀ اجرایی است، نه این است که مملکت قانون ندارد.‏‎ ‎‏معنایش این است که اختیارات جزیی روز به نحو کلّی در اختیار قوه مجریه‏‎ ‎‏است. شرع قوۀ مقننه و حاکم قوه مجریه است. ‏

‏این حدیث معروف ‏«التعریر بید الوالی یا بیدالحاکم» ‏که هر دو جور آمده) یا‏‎ ‎‏معنایش به عقیده مشهور این است که از نظر اندازه (هشتاد یا شصت تا) به دست‏‎ ‎‏والی است هر چیزش به دست والی است؛ یعنی چه اندازه تعزیر دارد و در چه‏‎ ‎‏چیزی هست، تمام به دست والی است؛ به عبارت دیگر شارع دو جور تحریم دارد: ‏

‏یکی شرب خمر، لواط  و ... که حدودش مشخص است دسته دیگر، به دست والی‏‎ ‎‏است. که شرع گفته تو برای تنظیم امور، این کار را حرام کن و این کار را حلال. اگر‏‎ ‎‏کسی کار ممنوعی را مرتکب شود تعزیر می شود که حاکم به حسب مورد تعیین‏‎ ‎‏می کند. معنایش بی قانونی نیست، بلکه منطقة الفراغ است. امام(ره) در «قاعده‏‎ ‎‏لاضرر» حرف بسیاری خوبی دارند که این قاعده بر قاعدۀ: ‏«الناس مسلطون علی‎ ‎اموالهم»‏ حاکم است و داستان سمرة بن جندب را ذکر می کنند. این حق را خداوند‏‎ ‎‏به پیامبر ‏‏صلّی الله علیه و اله و سلّم‏‏ نه به عنوان قانونگذار، بلکه به عنوان قوۀ مجریه داده که سلطنت‏‎ ‎‏افراد را محدود کند. ‏

 -  این قدرت در مورد واجبات هم هست اگر مثلاً حج را تشخیص بدهد که ضرر دارد می تواند تحریم کنند؟ 

استاد: ‏این سؤال شما متین و درست است، ولی جوابش به نظر من این است که باید‏‎ ‎‏آن سلطنت نوعی باشد نه فردی. هر موردی بر حسب خودش باید باشد. در ضمن‏‎ ‎‏عدم النفع در آنجا نیست. و همان مطلبی که گفتم والا اختیاراتش بیشتر است. البته‏‎ ‎‏بستگی دارد به آن حرف اول که اختیارات حکومت تا چه اندازه است؛ ممکن است‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 313
‏حکومت به کسی اجازه ندهد که در آن قضایای اولی دخالت کند. اما در این دومی‏‎ ‎‏چیزی است که بنای عقلاء در هر نوع مدیریتی مستلزم نوعی محدودیت اختیارات‏‎ ‎‏است. در حقوق امروز می گویند اصلاً حقوق و قانون به معنای محدود کردن‏‎ ‎‏اختیارات است. محدود کردن اختیارات در یک درجه معین منطقةالفراغی‏‎ ‎‏است که حاکم از آن استفاده می کند. حاکم هیچ وقت ممنوعهای قانون اساسی را نمی تواند‏‎ ‎‏جایز کند. ‏

  -  منتها در این بحث هست که مصلحت ایجاب تحدید اختیارات حاکم، باید اقوای از مصلحت ترخیص باشد یا نه؟ اگر مصلحت باید اقوا باشد دیگر آن دو، یکسان می شوند. 

استاد: ‏بلکه، یکسان می شوند. ‏

 -  دو سؤال اینجا مطرح است که به یکدیگر مربوط می شوند. اعمال و اختیارات حاکم حکم اولی است نه حکم ثانوی و به بیان امام(ره) هم تمسک کردید که فرمودند. تمام احکامی که با «قضی» و «امر» و «حکم» آمده، احکام حکومتی است. پس این طور برداشت می کنیم، اصل اینکه شارع به حاکم اختیار داده این حکم اولی است اما مواردش نمی تواند احکام اولی باشد. فرق است بین اینکه کل آن مواردی که حاکم امر و نهی کند احکام اولی باشد یا نباشد، اصل این اختیاری که به حاکم داده شد حکم اولی است، کما اینکه در مورد پدر این حکم داده شده است. 

بنابراین، اگر این معنا را بپذیریم این موارد جزئی از این طرف احکام ثانوی می شود. 

استاد: ‏اصلاً معنای حکم اولی و ثانونی این نیست رابطۀ حکم اولیه با ثانویه را‏‎ ‎‏خودش فرمولش را داده است که در چه مواردی حکم عوض می شود و در چه‏‎ ‎‏مواردی حکم اول عوض نمی شود. توجه کنید این خیابانی که می شد انسان از این‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 314
‏طرف یا از آن طرف بروم، ممنوعیت این جواز، حکم ثانوی نیست. گفتم وقتی‏‎ ‎‏انجام حرام یا ترک واجب مجاز می شود، حکم به عنوان حکم ثانوی تغییر کرده و‏‎ ‎‏لذا حکم ثانوی می گویند. اما وقتی بر من مجاز است که این کار را بکنم یا این کار را‏‎ ‎‏نکنم. اگر شرع آمد گفت تو می توانی و مجاز هستی بکنی یا نکنی. این حکم عوض‏‎ ‎‏نشد تا حکم ثانوی بشود. ‏

 -  اول اباحه بود الان الزام نشد یعنی از این طرف برود. 

استاد: ‏اینها الزام حاکم است. احکام ثانوی در مورد خود شارع است؛ یعنی شارع در‏‎ ‎‏جایی که جان شما در خطر هست می گوید اکل میته بر شما جایز است و حکم‏‎ ‎‏شرعی ثانوی (جواز یا حرمت) در آنجا وجود دارد. اما در مورد خیابان شرعاً حکم‏‎ ‎‏جواز است اما در مقام اجرا شرع گفته باید بینی مصلحت چیست؟ عین حکم پدر‏‎ ‎‏است. در مستحبات و مکروهات عین همین است. ‏

 -  بعضی از آقایان این مسأله را مطرح کردند و به شدت با این فرمایش مقابله کردند که خود پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلّم حق قانونگذاری نداشته که البته نقض می شود با بعضی از موارد که در روایات در مورد ارث جد داریم. در فقه داریم «فرض الله» و «فرض النبی» . باید ببینیم این قرض الله و فرض النبی یعنی چه؟ آیا در غیر نماز یا در حج هم هست که اخیراً یکی از دوستان گفت که در کل ابواب هست و در حج هم دو مورد پیدا کرد. اجمالاً بنابر فرمایش شما پیامبر دو حیث دارد: حیث پیامبری و حیث حاکم بودن؟ یا خیر 

استاد: ‏بحث جالب و عمیقی است. بعد از حکومت رسول الله ‏‏صلّی الله علیه و اله و سلّم‏‏ دیگر حکم‏‎ ‎‏رسول الله ‏‏صلّی الله علیه و اله و سلّم‏‏ وجود ندارد. حاکم بعدی باید تصمیم بگیرد بجنگد یا صلح کند و‏‎ ‎‏در موارد مشابه سنت پیامبر عمل می کند. نمونه اش مثلاًتحریم گوشت الاغ در‏‎ ‎‏جنگ خیبر که الان عمل نمی شود. احکام حکومتی الان همین طور است که مورد‏‎ ‎‏عمل واقع نمی شود. زمان خودمان تحقیق کردیم که به هیچ کدام از شصت یا هفتاد‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 315
‏مورد احکام حکومتی پیامبر ‏‏صلّی الله علیه و اله و سلّم‏‏ در زمان حاضر عمل نمی شود یا‏‎ ‎‏امیرالمؤمنین علیه السلام به عمار فرمود: متعه را بر تو حرام می کنم که مرحوم شهید‏‎ ‎‏مطهری نیز این را می فرمایند. این همان منطقة الفراغ بوده است. ‏

 -  در تایید گفته شما شهید مطهری در کتابشان دارند که اصلاً این مطلب که منطقه ای را بازگذاشت از افتخارات قانون است. 

استاد: ‏بله، دولتی که قانونگذار دست آن را باز بگذارد، آن دولت موفق است. اساساً‏‎ ‎‏دایرۀ احکام عقلایی خیلی وسیع است مثلاً عقلا به عقد وفا می کنند. عقلا تلف‏‎ ‎‏مبیع قبل از قبض را از مال بایع می دانند آنچه در فقه و بنای عقلا می گویند ... اینجا‏‎ ‎‏حکم شرع، ارشاد است. من معتقدم شرع نیامده حلالها را بگوید. اینکه در‏‎ ‎‏آیۀ ‏«الذین یأکلون الربا لایقومون الا کما یقوم الذی یتخبطه الشیطان من المس ذلک‎ ‎بأنهم قالوا انما البیع مثل الربا و احل الله البیع و حرّم الربا...»‎[7]‎‏ خدا بنا ندارد حلالها‏‎ ‎‏را بگوید آن را به عهده بنای عقلا می گذارد و بنای عقلا عبارت است از: مشهور‏‎ ‎‏است. اگر بگوییم ‏«عقلا بما هم عقلا»‏ این خلط است می شود، حکم عقل نه بنای‏‎ ‎‏عقلا. در مسائل معلوملات و سیاسات (به معنای اعم) نقش بنای عقلا بسیار وسیع‏‎ ‎‏است. بنای عقلانه به معنای حکم عقل، بلکه به معنای زندگی خردمندانه است و‏‎ ‎‏زندگی خردمندانه هر زمان جور دیگری می تواند باشد. بنده در امور قضایی به بنای‏‎ ‎‏عقلا اعتقاد دارم. این حکم «‏البینه علی المدعی و الیمین علی من انکر»‏ عین همان‏‎ ‎‏در مدونه ژوستینین است و از آن رومی هاست. ‏

 -  التزام اینکه شارع در هر زمانی بنای عقلا را امضا کرده است باید در آیات و روایات می آمد که اگر از آراء محموده و مشهورات بود باید از آن پیروی کرد. نظیر باب نفقات که شارع فرمود: «... فامساک بمعروف او 


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 316
تسریح باحسان ...»[8] 

استاد: ‏چنین چیزی هست. ما در بنای عقلا به دلیل قطعی می خواهیم تمسک کنیم.‏‎ ‎‏مضای شرع سکوتش است. بنای عقلا به حسب زمان و مکان فرق می کند. ‏

 -  معنی عرف چیست؟ 

استاد: ‏معنای عرف، معروف است. ‏

 -  یعنی «وأمرُ بالمعرف»؟ [9] 

استاد: ‏«و امر بالعرف» یعنی بالمعروف. عرف یعنی معروف و تودۀ مردم نه به‏‎ ‎‏معنای پسندیده. ‏

 -  عرف یعنی آن چیزی که طبیعت انسانی می پذیرد. 

استاد: ‏بعید است به این معنا باشد. ‏

 -  مرحوم علامۀ طباطبایی این جور معنا کرده است، یعنی خلقیاتی که خلقت انسان ملازم با آن هست اما این داد و ستدهایی که همواره در حال تبدل است. با اینها چه باید کرد؟ 

استاد: ‏خود فقها عملا در مسائل معاملات بیشترین دلیلشان بنای عقلاو عرف‏‎ ‎‏است. لذا نسل بعد از نسل باید بررسی شود تا به زمان معصوم برسد. این معنایش‏‎ ‎‏احراز وحدت بنای عرف است و اگر دگرگون بشود، مشکل می شود و دشواریهای‏‎ ‎‏زیادی بوجود خواهد آورد. امّا اگر بناء عقلا و عرف امضایش از شارع باشد و بشود‏‎ ‎‏آن را اثبات کرد خیلی از مشکلات را می توان حل کرد. ‏

 -  با تشکر از شما که وقت خودتان را به ما دادید. 


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 317

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 318

  • - سوره بقره، آیه 275.
  • - بحارالانوار، ج15  /  102، روایت 48 از باب 1خلقت.
  • - سوره شوری، آیه 51.
  • - سوره بقره، آیه 173.
  • - وسائل الشیعه، ج21، ص 276، باب 20، روایت 81و 270.
  • - وسائل الشیعه، ج21، ص 68، باب 32، 54 و 265.
  • - سوره بقره، آیه 275.
  • - سوره بقره، آیه 229.
  • - سوره الاعراف، آیه 119.