مصاحبه با آیت الله گرامی
قاعده اهمّ و مهم و تشخیص موارد آن
- ضمن تشکر از جناب عالی؛ به عنوان اولین سؤال، هنگامی که افراد عادی از یک فقیه استفتاء می کنند، معمولاً شقوق و دقایق مربوط به موضوع مورد سؤال را در نظر نمی گیرند؛ فقیه نیز بدون رعایت جزئی شناسی و موضوع شناسی، یک فتوای کلی می دهد. نظر شما در این خصوص چیست؟
استاد: در این باره چند حالت متصور است: گاهی موضوع مبهم است و گاهی خود مُستَفتی درست نتوانسته است به طور صحیح تقسیم بندی کند. که در صورت دوم، فقیه با کمک علومی که در اختیار دارد و با استفاده از تخصصی که در اثر کثرت مراجعات عامیانه برایش حاصل شده و می داند که این عامی چه چیزهایی می خواهد بگوید، آنچه را که مورد سؤال و نیاز مستفتی است را بیان می کند. که البته این خود نیز دوگونه است: یا موضوع مورد سؤال، از موضوعات استنباطی است که شخصی عامی آن را به طور صحیح درک نکرده است؛ و یا موضوع، مستنبط نیست، عامی یک سؤالی کرده ولی در متن واقع این سؤال شقوقی دارد و او نتوانسته شقوقش را ذکر کند . در این صورت، بیان شقوق مسأله و تقسیم موضوع سؤال، ربطی به اصل فقاهت ندارد. آنچه به اجتهاد مربوط است درک کبریات کلیه است و لذا حتی بسیاری از مسائلی که مثلاً در «عروة» عنوان شده است بحث موضوعی
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 267
است، در مفاهیم لغت یا در مفاهیم عرفی که مجتهد باید تشخیص بدهد. البته فقط موضوعات مستنبطه این طور است و در غیر مستنبطه این را قبول نداریم. در مفاهیم – حتی لغوی - که عامی نمی تواند نفس مفهوم را در آورد، فقها دخالت می کنند، اما از باب کمک به عامی است. عامی یک سؤالی مطرح می کند خودش نمی داند مسأله را چگونه بگوید؛ ما کمکش می کنیم برای طرح سؤال؛ و این به عنوان تعاون است و الّا ما حق داریم زیر عبارت او که سؤال کرده جواب را بنویسیم و بگوییم جوابش این است.
ولی وقتی می دانیم که این سؤال کننده منظورش این نبوده و منظورش چیز دیگری است، کمکش می کنیم. این کمک کردن به عامی است نه اینکه اجتهاد معنایش این است.
اجتهاد تفریع است. در واقع، اجتهاد یعنی قیاس منطقی، یعنی برهان؛ برهان مناسب با حکم خودش؛ و این سه تا حد می خواهد، حد اوسط، حداکبر، حد اصغر. تفریع را من کمک نمی دانم الّا از باب کمک به عامی یا در موضوعات مستنبطه ای که عامی نمی تواند بفهمد، آن از باب بنای عقلاست و لو در آنجا به حساب تفریع به آن معنا نیست ولی ملحق به تفریع است. مساله فقط بنای عقلا نیست که آقایان می گویند: «بنای عقلا در اجتهاد، رجوع عامی به متخصص است»؛ اگر این باشد بنده می توانم مقلد یک مستشرق فرانسوی هم بشوم! یک منصبی هست در شیعه، اگر یکی از ادلۀ ما در فقه «ارتکاز متشرعه» است، سیرۀ متشرعه است، این را به عنوان یک منصب به آن نگاه می کنند. همواره در شیعه این یک قدرت و منصب بوده است، نه فقط از باب تخصص. ممکن است یک نفر مستشرق، در مسألۀ تقلید خیلی بیشتر از ماها هم کار بکند یا ممکن است یک نفرطلبه، چند مسأله را بهتر از تمام مجتهدین تحقیق کند. مگر به صرف یک مسأله می شود از یک
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 268
نفر تقلید کرد؟ حتی اگر در یک مسأله کار کرده و از تمام علما هم اعلم است.
برای آنکه مطلب قدری روشن شود، ناگزیر چند مقدمه را ذکر می کنم. مقدمۀ اول مربوط است به معنای ختم نبوّت. یکی از دوستان هم دورۀ ما - حدود سی و پنج سال قبل - نظریه ای مطرح کرده و می گفت، منظور از اینکه پیغمبر اکرم خاتم انبیاست این است که بشر دیگر نیازی به نبی ندارد، نه اینکه نبی می خواهد و این نبی اش است. در حالی که آنچه از ادله می فهمیم این است که مسلمان کسی است که شهادتین را بگوید، به این معنا که لااله الا الله یعنی الله ربی و رب العالمین و محمد صلّی الله علیه و اله و سلّم نبیی نه اینکه یقین دارم محمّد صلّی الله علیه و اله و سلّم نبی بوده بر اباذر و سلمان و نه برای من. و الّا بهاییها هم به این معنا پیغمبر را قبول دارند ولی ما بهاییها را حتی اهل کتاب هم نمی دانیم کافر مرتد هم نمی دانیم. پس میزان نبوت یعنی من یکی از افراد امت پیامبرم. اما اگر کسی بگوید پیغمبر یک زمانی به خاطر نبوغ یا نه، خاطر رسالت، پیغمبر بوده ولی حالا دیگر من کاری ندارم خودم به کمک عقلم می فهمم، یعنی پس او نبی من نیست، به ما چنین کسی را مسلمان نمی دانیم.
نبوتی که ما می گوییم مبنای اسلام است یعنی (محمّد نبی نه کان نبیّاً در زمان سلمان و اباذر، این یک نکته، اگر هم گفتیم پیغمبر نبی ما هست معنایش این است که قوانین خودمان را از پیغمبر بگیریم، در این بحثی نیست، بله آنها ه خود پیغمبر می گوید شما آزادی، خودت بر و فکر کن.
مقدمۀ دوم، حدیث مُستفَیض - اگر چه مفادش را متواتر می دانند - «حلال محمد(ص) مستمر الی یوم القیامه و حرامُ محمدٍ صلّی الله علیه و اله و سلّم مستمرٌ الی یوم القیامة» که با تعبیرات مختلفی بیان شده است.
این حدیث را بعضی چنین معنا می کنند که: «شرع محمدٍ صلّی الله علیه و اله و سلّم مستمرٌ الی...» چون پیغمبر احکام متعددی داشته، یک سری احکام دائمی داشته و یک دسته
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 269
احکام موقت داشته، و نیز تعدادی احکام مولوی داشته است. آقایان می خواهند بگویند که مراد این روایت، همان احکام دائم است. این در واقع، یک ضروری به شرط محمول است. شرع محمدٍ صلّی الله علیه و اله و سلّم مستمر الی یوم القیامه یعنی «شرعُ المستمّر مستمّر»، «حَلالُهُ المُستَمِرّ مستمرٌ» این معنا فایده ای ندارد. زیرا می گوید حکمی که مستمرّ است. مستمر است؛ در حالی که نمی دانیم کدام یک مستمرّ است و کدام مستمّر نیست؛ و هم ضمیمۀ به شرط محمول است.
پس باید بگوییم که این به منزلۀ القاء یک حکم ظاهری است. بدین معنا که کلّ ما شککتَ فی کونه مستمراً او لا، فهو مستمر؛ البته بعد از اینکه بداند قانون است. اما ن را که می دانیم قانون نیست بلکه حکم است، و یا شک داریم که حکم است یا قانون؛ اگر می دانیم قانون است به عنوان قانون الهی که پیغمبر آن را بیان می کند ولی نمی دانیم دائم است یا موقت، به خاطر حدیث باید بگوییم دائم است، الّا اذا دلّ دلیلٌ علی الإنقطاع؛
از طرفی، موارد اشتباه بین حکم و قانون بسیار بسیار نادر است؛ مشخص است حکم یعنی چی، دیگر کسی دربارۀ اینکه «نماز صبح دو رکعت»، است»، نمی گوید من شک دارم که حکم است یا قانون؛ و یا اگر پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلّم فرمود قانون مساوات را من قبول دارم، بگوییم این مساوات حکم بوده، یعنی فرمان داده است!
مقدمۀ دیگری که باید در نظر بگیریم، مسألۀ عناوین ثانویه و قانون اهم و مهم است، خیلی از چیزها به عنوان اوّلی؛ قانون عام است ولی ممکن است عنوان ثانوی، عنوان اولی را تحت شعاع قرار دهد. یکی از این عناوین ثانویه قانون اهم و مهم است که البته باید دید مورد اهم و مهم چیست؛ و این نه از باب از بین رفتن قانون یا عمل قانون یا تاثیر زمان و مکان در قانون است، اگر امر دایر شد بین اهم و مهم، آن قانون اولی هست ولی اذا زاحَمَهُ قانون الاهم، عقل و شرع می گوید قانون
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 270
اهم مقدم است این یک مطلبی است که باید در نظر بگیریم.
ما باید اهم و مهم را تعریف کنیم که اهم و مهم یعنی چه؟ زیرا سوء استفاده از این اهم و مهم فراوان است و هر کسی می تواند بگوید اهم و مهم است. فرض کنید یک پرونده قضایی تشکیل می شود که در این پرونده سه - چهار نفر دخیلند. یکی از آنها آشنا است. به چه عنوانی آن دو سه نفر را اعدام می کنید. و این یکی را مشمول عفو قرار می دهید؟ می گوید اهم این است حساب نمی کند که تبعیض در قانون چه بر سر مردم می آورد. مردم را بی اعتقاد می کند؛ دیگر سوء ظن پیدا می کنند و حتی ایمانشان هم ازبین می رود.
حضرت امیر علیه السلام چرا سکوت کرد؟ دلیلش همین رعایت اهم و مهم است.
مردم چرا دنبال معاویه رفتند؟ به خاطر اینکه معاویه دروغ می گفت، پول بیت المال هم می داد. این فقط راه حلّش، قانون اهم و مهم است؛ اگر حضرت امیر علیه السلام طبق شرایط زمان دروغ می گفت، در خزانه را باز می کرد به هر که می خواست پول می داد یقیناً حکومتش می ماند. چرا صبر می کند؟ علی انسان است، بحثی در آن نیست، می گوید من از بین بروم اما مسلمانان پای عقیدۀ شان بایستند. لذا پای قولشان ایستادند، پای قرارشان ایستادند، به بیت المال ظلم نکردند. این برای اسلام است. اسلام را ما می خواهیم به عنوان ایده معرفی کنیم که در هیچ شرایطی به بیت المال ظلم نمی کند. لذا تشخیص اهم و مهم بسیار مهم است. ما باید بررسی کنیم که اهم و مهم را از کجا و چگونه تشخیص بدهیم آیا هر کسی می تواند اهم و مهم را تشخیص بدهد؟ من می خواهم بگویم که از تعابیر برخی روایات استفاده می شود که در بعضی جاها اصلاً قانون اهم و مهم جریان ندارد؛ بلکه بسته به اهمیت خود قانون است که مشمول یک اهم دیگری قرار نگیرد.
به هر حال، تشخیص صحیح اهم و مهم در توان هر کسی نیست. یک مثال
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 271
می زنم؛ فرض کنید بنده عقیده ام بر این باشد که موسیقی - یا لااقل به کارگیری آن - حرام است؛ حال بگوییم: اگر بخواهیم جامعه به ماهواره رو نیاورد، قدری موسیقی آزاد باشد. همین مسأله که یک چیز جزیی است باید بشکافیم تا معلوم شود اشتباهات ما چقدر زیاد است. شما معتقدید اگر موسیقی آزاد باشد او دیگر دنبال ماهواره نمی رود؟ آیا چه کسی دنبال ماهواره می رود؟ کسی که اهل هوس است، برای او هر کاری کنید کم است؛ انواع فیلمها را برایش در تلویزیون، کافی نیست او فیلم کامل سکسی می خواهد. بلکه این موجب شود عده ای هم که تا حالا آلوده نبوده اند به وسیلۀ این وسعت و توسعه ای که می دهیم آلوده می شوند. این یک اشکال اهم و مهم است و منظور این است که فکر ما برای تشخیص اهم و مهم نارساست. استفادۀ از قانون اهم و مهم منحصر است به جایی که عقل سلیم هرکس وقتی آن را ببیند می فهمد.
بعضی قوانین هست که کبرای کلی آن درست است، اما ارجاع تشخیص آن به افراد بطور عام، معنایش هَدم آن کبرای کلی است، هدم آن قانون کلی است. مسایل مختلفی در شریعت داریم که تشخیص آن در اختیار فرد خاص یا گروه خاص است. به عنوان نمونه خارج کردن پول از گردش اقتصادی در صورت نیاز جامعه جایز نیست؛ اما خوب، نیاز یعنی چه؟ این نیاز را چه کسی باید تشخیص بدهد؟ و وقتی تشخیص داد، آیا صرف تشخیص کافی است یا باید یک حکم ولایتی هم دنبال آن باشد؟ در آیۀ کریمۀ «والذین یکنِزونَ الذَّهَبَ وَ الفضَّة و لا یُنفقونها فی سبیل الله فَبَشَّرهم بعذابٍ عظیم». این «بَشَّرهُم بعذابٍ عظیم». نشاندهندۀ این معناست که حکم مولوی در این قسمت و تشخیص این قضیه با شخص پیغمبر است. خوب، الآن هم اینچنین است؛ اگر بنا باشد تشخیص را به افراد واگذار کنیم، چون افراد غیر متدیّن اعتنا نمی کنند و متدینین اعتنا می کنند، ثروت از دست متدینین می رود. پس
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 272
بی دین ها، پول دار می شوند و متدینین، فقیر. اگر در اختیار متخصصین قرار بدهیم ولی حکم حکومت دنبال آن نباشد، ممکن است وظیفۀ خود را درست انجام ندهند. علاوه بر این، حکم متخصص - بما هو متخصص – نفوذی ندارد. لذا خطاب به شخص پیغمبر است...
همچنین در مسألۀ قیمت گذاری اجناس؛ قیمت نگذاشتن، بی بند و باری اقتصادی به وجود می آورد و بحثی در آن نیست؛ اما چه کسی باید قیمت بگذارد؟ عدم وجود ضابطه سبب مفسده می شود. لذا از نظر شرعی - گرچه به عنوان اوّلی حرام است قیمت گذاری - ولی در عناوین ثانویه جایز است و طبق عهدنامۀ مالک اشتر، حضرت امیر علیه السلام خطاب به والی می فرماید: «تو قیمت بگذار.»
در قانون اهم و مهم من نظرم بر آن است که تشخیص این چنانچه به دست متخصصین فن و ولایت (یعنی ولی با مشورت متخصصین) نباشد، معنایش این است که به طور کلی اصل این قانون از بین برود؛ برای اینکه هر کسی می گوید اهم و مهم است. تشخیص اهم و مهم به دست مجتهد مُتجزّی هم نیست برای اینکه همۀ ابواب در دست او نیست؛ به دست مجتهد مطلق است؛ حتی اگر تجزی در اجتهاد را قبول بکنیم، باز مجتهد مطلق، متخصصی که به همۀ ابواب وارد است، می تواند اهم و مهم را تشخیص بدهد.
به نظر من، سخن حضرت امام(ره) در دو مورد پذیرفتنی است: اول، مسألۀ اهم و مهم و عناوین ثانویه؛ دوم، مقام ادراک. بعضی چیزها عناوین ثانویه است. مثلاً حت قانون حرج و ضرر و مانند اینها در می آید حالا حرج عام یا حرج خاص، اینها تابع یک کبرای کلی است؛ مثلاً دلیل حرج آیا حرج فردی است یا عمومی. حرج بر غیر را هم می گیرد یا فقط حرج بر شخص .
قانون اهم و مهم در عناوین ثانویه را قبول داریم؛ یعنی به اصطلاح قوانین دیگر
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 273
در برابر قانون اهم از کار می افتد ولی معنای آن این نیست که زمان و مکان - بما هو زمان و مکان - تأثیر دارد. باز مسألۀ اهم و مهم در کار است. اهم و مهم را کی تشخیص بدهد؟ مثلاً یک آقا قانونی وضع کرد و آن اینکه اگر مستأجر در خانه ای یا در مغازه ای نشسته و مالک هم بخواهد آن را پس بگیرد، در حالی که این محل دیگری ندارد، ایشان قانون حرج را اعمال کرد. به چه جهت می گویید حرج مستأجر احترامش بیش از مالکیت است؟ هیچ دلیل شرعی این را ثابت نکرده است.
فقط استثنا کردند آنجایی که معارض باشد با حرج خودمالک.
مرحوم آقای حاج سید خوانساری یکی از بستگان ما فرمود چه کسی گفته که اگر مستأجر در حرج باشد همانجا بماند گفتم بله آن آقا گفته. فقط ایشان گفتند لا اله الّا الله - این از نظر بعد شرعی - هیچ مدرکی ما برای این قضیه پیدا نکردیم.
علاوه بر این، از نظر مصالح اقتصادی اگر احترام مالکیت شکسته بشود اقتصاد مملکت صد درجه سقوط می کند و بدتر می شود الان وضع اجاره ها چقدر بد است، فقط به خاطر اینکه مالکین آن اهمیت قدیم را ندارند. درست است که این مستأجر در زجر می افتد، ولی اگر احترام مالکیت از بین برود کل جامعه اقتصادش سقوط می کند. پس در همین قضیه، خیلی اهمیت دارد که کدام اهم است و کدام می تواند در عناوین ثانویه مقدم بشود. به هر حال، این مسأله ربطی به زمان و مکان ندارد گاهی از اوقات در زمان واحد عناوین متعدد است گاهی در زمان و مکان متعددی عنوان واحد است.
- در نامۀ معروف امام عبارت تأثیر زمان و مکان آمده است، یک شاهد قطعی وجود دارد که مفسر صدر کلام ایشان است و نشان می دهد که مرادشان از تأثیر زمان و مکان، همان تَبَدُّل مصداق است و می خواهند بفرمایند که زمان و مکان در تبدل موضوع مؤثر است؛ و این چیزی است که
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 274
کبرای آن را همه قبول دارند؛ منتها در مصادیق آن بحث است.
استاد: آنچه باید توجه داشت این است که گاهی مطلبی را که تازگی ندارد، به گونه ای مطرح می کنیم که عوام را نسبت به اصل دین سست می کند. وقتی عوام چنین تعبیراتی را می شنود، فکر می کند که دین عوض شده است و یا لااقل تاکنون، سر او کلاه گذاشته شده. بنابراین، باید در استفاده از تعابیر، فهم و ظرفیت عوام را در نظر بگیریم، و به نحوی مسائل را مطرح نکنیم که باعث بی اعتمادی عده ای و سست شدن عقیدۀ مردم شود. امام در درس مسجد سلماسی می فرمودند: «اگر خواستید به عوام چیزی بگویید باید متوجه باشید که او از حرف شما چه می فهمد.»
به هر حال، این حرفها را می زنید که مردم را متدّین کنید، اما اگر توجه نداشته باشید، ممکن است آنان از دین رویگردان شوند.
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 275
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 276