کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی «نقش زمان و مکان در اجتهاد»

عناصر پویایی فقه سنتی

مصاحبه با آقای دکتر علیرضا فیض 

«عناصر پویایی فقه سنتی». 

 -  ضمن تشکر از جنابعالی که مصاحبه با کنگره را پذیرفتید، ابتدا در مورد اصطلاح فقه سنّتی و فقه پویا نظرتان را بفرمایید. 

استاد: ‏عرض اول من این  است که چرا فقه پویا را قسیم فقه سنّتی قرار دادند؟ در‏‎ ‎‏حالی که فقه سنّتی نیز پویاست. پس قسیم قرار دادن فقه سنّتی و فقه پویا، صحیح‏‎ ‎‏نیست؛ حال آنکه در نوشته ها، مقالات  و کتابها تکرار شده است و این دو را در برابر‏‎ ‎‏هم قرار داده اند. ابتدا لازم است که به سابقۀ تاریخی فقه خودمان، نظری بیفکنیم.‏‎ ‎‏دورۀ اول، دورۀ محدثین است که فقه ما در آن دوره یک فقه نازلی بود؛ گرچه‏‎ ‎‏محدثین، اشخاص بزرگواری بودند، امّا فقه آنها، فقه کوچکی بود و در واقع،‏‎ ‎‏کتابهایی که در زمینۀ فقهی نوشتند شاید نتوان بر آنها نامِ کتاب فقه گذاشت؛ بلکه‏‎ ‎‏کتاب حدیث بودند؛ حتی کتاب شیخ مفید -  که من او را از «محَرمین» می دانم -  که‏‎ ‎‏هم دورۀ محدثین را در حالی که گرایش حدیثی داشت سپری کرد و هم، دورۀ‏‎ ‎‏مجتهدین را در حالی که رهبری مجتهدین را داشت؛ در واقع، راه پیشرفت فقه را او‏‎ ‎‏باز کرد. این خودش یک مرحله از پویایی فقه شیعه است. چه پویایی از این بالاتر‏‎ ‎‏که یکمرتبه کسی همچون شیخ مفید پیدا شود و بر فقهی که این قمیّین دربارۀ آن،‏‎ ‎‏این همه  داد سخن دادند، با آن ابهت، عظمت و شکوه، خط بطلان بر آن بکشد. ‏


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 239
‏مطلبی راصاحب «سرائر»‏‎[1]‎‏ در اوایل کتاب خود از یکی از کتابهای شیخ مفید‏‎ ‎‏نقل می کند که شیخ اظهار داشته است: «من در سفری بودم، یکی از فضلا که مرا‏‎ ‎‏می شناخت و با کتابهای من آشنا بود، نزد من آمد و گفت: آقا ما راجع به مسألۀ زنِ‏‎ ‎‏زائو که چند روز باید از عبادت دست بکشد، به کدام کتاب شما عمل کنیم؟ مثلاً‏‎ ‎‏درکتاب «مقنعه» نوشته اید: شانزده روز، در کتاب دیگر دوازده روز و در کتاب‏‎ ‎‏دیگر، بیست روز... . و همین طور همۀ کتابها را نقل کرد. شیخ در ادامه می فرماید:‏‎ ‎‏به او گفتم که اگر به آن کتابها مراجعه نکنید و اکنون از خود من بپرسید، می گویم ده‏‎ ‎‏روز» این نکته، راه و رسم فقهِ  دورۀ حدیث را ترسیم می کند؛ که هیچ انسجامی‏‎ ‎‏نداشته است. احادیث را چندان بررسی نمی کردند، در رجال و احوال راویان هیچ‏‎ ‎‏امعان نظر نداشتند. مسائلی که در باب «علاج روایات متعارض» هست مورد توجه‏‎ ‎‏آنها نبوده است. چنانچه همین مقنعه را مطالعه کنید، متوجه می شوید که در واقع،‏‎ ‎‏شیخ مفید یک راه جدیدی را در فقه باز کرده است؛ یعنی یک انقلاب بزرگ، که‏‎ ‎‏نمی شود اسم آن را فقط پویایی و تحرک گذاشت. آن عظمتی که قمیّین از قبیل،‏‎ ‎‏صدوق، کلینی و شیخ ابو جعفر داشتند، راه آنها را یک مرتبه تغییر داد و مسیر‏‎ ‎‏جدیدی را در فقه ما گشود. این راه، توأم با روشی بود به نام «اصول فقه». ‏

‏پس از شیخ مفید، شیخ طوسی با انقلابی که در فقه ایجاد کرد، در صدد تکمیل‏‎ ‎‏فقه ناقص ما برآمد و آن را کامل کرد. ایشان در اوایل مبسوط‏‎[2]‎‏ می نویسد: «ما‏‎ ‎‏هدف تیرهای ملامت و انتقادی علمای اهل سنّت قرار گرفتیم که: شما فقه ندارید و‏‎ ‎‏حق هم دارید که نداشته باشید؛ زیرا اگر فقه ما فقه عریض و طویلی است، دلیلش‏‎ ‎‏این است که به قیاس، مصالح مرسله، قول صحابی، عرف و چیزهای دیگر عمل‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 240
‏می کنیم؛ ولی شما خودتان  را در کتاب و سنّت و قول ائمه علیه السلام محدود کرده اید‏‎ ‎‏-  چنانکه شیخ مفید در تذکره بیان می کند -  پس بدیهی است که نباید فقهی داشته‏‎ ‎‏باشید. اقوال ائمه علیه السلام مگر چه هستند؟ تعدادی روایت که بر فرض، اگر همۀ آنها‏‎ ‎‏صحیح، متقن و متواتر هم باشند، تازه مگر چه مسائلی را حفظ و بیان می کند؟». ‏

‏من متأسفم از اینکه بعضی، وقتی ظن خاصی را مطرح می کنند، می گویند همه‏‎ ‎‏چیز را می توانیم از این روایات به دست آوریم. در حالی که در آن زمان هم نمی شد‏‎ ‎‏همه چیز را به دست بیاورند، تا چه رسد به این زمان. مرتب این سخن را دنبال‏‎ ‎‏می کنند که دین ما دین کامل است؛ بله دین ما کامل است، ولی بعضی چیزهای آن‏‎ ‎‏یا به دست دشمنان از بین رفته و به ما نرسیده است، و یا زمان اقتضا نمی کرده‏‎ ‎‏است. من صریحاً می گویم که به هر حال،  الآن آن کمال دین در اختیار ما نیست؛ اگر‏‎ ‎‏بود که این اندازه به دنبال اصول عملیه نمی رفتند، خودتان می گویید جای اصول‏‎ ‎‏عملیه، شک در حکم است؛ یعنی نمی دانید و جاهل هستید؛ یعنی هر چه در‏‎ ‎‏کتاب و سنّت بگردیم جاهایی هست که به حکم نمی رسیم. ‏

 -  به نظر می رسد منظور کسانی که مدعی هستند دین همه جا حکم دارد، این نیست که همه جا حکم واقعی الله برای ما محرز است؛ بلکه منظورشان این است که مجتهد برای هر مورد، حجتی دارد و این حجت او برگرفته از اصول و قواعدی است که دین آنها را تأیید کرده است. در روایت است[3] که به حضرت عرض می شود که، ما مجالسی داریم که در آن مجالس مباحثی مطرح می شود. گاهی حکم واقعی را نمی دانیم و بعضی از اهل مجلس قیاس می کنند و می گویند «نقیس» (قیاس می کنیم) . حضرت 


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 241
می فرمایند: «نه، قیاس نکنید، هر واقعه ای حکمی دارد، لکن علم آن نزد ماست.» لذا مدعیان کمال دین که می گویند هر واقعه ای حکمی دارد، ادعا نمی کنند که حکم واقعی در دست ماست. و به همین دلیل است که در اول هر رسالۀ عملیه آقایان می نویسند که عمل به این رساله مجزی است و ادعا نمی کنند که این، متن دین است. 

استاد: ‏خودشان می گویند ناظر به واقع نیست. حتی نجفیهای متأخّر اسم «حکم»‏‎ ‎‏روی آن نمی گذارند و می گویند «وظیفه» است؛ پس هیچ مصلحتی در آن نیست؛‏‎ ‎‏جز مصلحت رهایی از تحیّر و بلاتکلیفی؛ عیناً مثل قرعه کشی برای انتخاب راهی. ‏

 -  منتهی این راهی است که خود دین تعیین کرده است. 

استاد: ‏به هر حال، اشتباه در تعبیر هم بوده و الّا استصحاب، همان است که محرِز‏‎ ‎‏واقع است و جزو امارات است و دلیل متقن و کارسازی است؛ در این بحثی‏‎ ‎‏نیست؛ ولی عرض می کنم که این بحثها فقه را منحرف کرده است و ما به خاطر این‏‎ ‎‏انحرافات نمی توانیم به بسیاری از قوانین راه پیدا کنیم. من با خیلی از مبانی اصولی‏‎ ‎‏حضرات مخالفم؛ زیرا آنچه را که لازم بود، در اصول نیاوردند و چیزهایی را بحث‏‎ ‎‏کردند که واقعاً زاید است. خدا رحمت کند آیت الله بروجردی را که می فرمود:‏‎ ‎‏«این اصول متورم شده است و به درد فقه نمی خورد.» آقای مظفر در اوایل بحث‏‎ ‎‏اوامر، در اینکه آیا امر به ماده و امر به صیغه دالّ بر چیست؟ می گوید‏‎[4]‎‏: «گرچه‏‎ ‎‏نظر ما با نظر قدما مخالف است و آنها می گفتند وضع شده برای وجوب و ما‏‎ ‎‏می گوییم ظهور در وجوب دارد، اما از نظر استفاده و استنباطی که از این اوامر شارع‏‎ ‎‏درکتاب و سنت می کنیم، مفاد حرف آنها با مفاد حرف ما تفاوتی از نظر فتوایی و‏‎ ‎‏واقعیت پیدا نمی کند». و می گوید تا همین حد هم برای فقه کافی است. یعنی تا‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 242
‏همین حد که یک اصولی، متدی داشته باشد برای استنباط فقه، کافی است. اما‏‎ ‎‏بعضی از اصولیون که می گویند ببینیم از نظر عقلی إفعَل برای چه وضع شده و مادۀ‏‎ ‎‏امر برای چه وضع شده است، بحث را می برند در معنی حرفیِ کذایی و دامنۀ‏‎ ‎‏بحث را می گسترانند. مثلاً در مقدمۀ واجب، خود مرحوم مظفر که بنایش بر‏‎ ‎‏اختصار است، ناچار شده است در مقدمۀ واجب آنقدر بحث را طولانی کند تا‏‎ ‎‏اینکه می گوید واقعاً حیف است یک طلبه ای که می خواهد فقه را بخواند خودش را‏‎ ‎‏اینگونه برای این مباحث اصولی سرگردان کند. این مباحث طولانی را مطرح‏‎ ‎‏کرده اند، ولی در مباحث مهم و جالبی مثل اوامر ارشادی و اوامر مولوی، فقط‏‎ ‎‏حدود مسأله را مشخص کرده و تعریفی از امر مولوی و امر ارشادی ارائه کرده اند و‏‎ ‎‏بعد هم مثالی می زنند که در همۀ کتابها وجود دارد ‏«أطِیعُوا اللهَ وَ أطِیعُوا الرَّسُولَ‎ ‎وَ اُولِی الأمرِِِ مِنکُم»‎[5]‎‏؛ در حالی که اگر این مسأله را می شکافتند، خیلی از مسائل‏‎ ‎‏دیگر برای ما روشن می شد. ‏

 -  در ارتباط با اوامر ارشادی بعضی مدعی هستند که در ابواب معاملات، حدود هشتاد درصد آنچه را که در زمان رسول الله صلّی الله علیه و اله و سلّم بوده است حالت امضایی دارد. آیا از این مطلب می شود استفاده کرد که در این ابواب، بنای شرع بر امضای بناءات عقلایی است، الا ما خرج بالنّص؟ 

استاد: ‏من دربارۀ همۀ احکام  اسلامی، مرروی داشته ام و در صدد بودم که بگویم‏‎ ‎‏چرا این عقل را  از مسائل اسلامی، حقوقی و فقهی بیگانه کردید؟ واقعاً عقل را‏‎ ‎‏خلع سلاح کردید و چرا  این روش غیر منصفانه را دربارۀ دلیل عقلی، عرف و عقلا‏‎ ‎‏داشته اید؟ شما در اصول عقاید می گویید که فقط از راه عقل می توانیم توحید،‏‎ ‎‏نبوت، معاد و سایر اصول مذهب را استفاده کنیم؛ زیرا اگر بخواهیم از نقل استفاده‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 243
‏کنیم منجر به دور می شود. پس اینها در قلمرو حکومت عقل است -  گرچه اخباریها‏‎ ‎‏چیزهای دیگری می گویند، ولی ما به نظر اخباریها متعبد نیستیم -  وبقیۀ احکام که‏‎ ‎‏قسمی از آن اخلاقیات اسلامی است -  اگر این مسائل صرفاً جنبۀ اخلاقی داشته‏‎ ‎‏باشند و صبغۀ فقهی به آن نخورده باشد ـ اینها نیز جنبه عقلی دارد و ثواب و عقابی‏‎ ‎‏بر آنها مترتب نیست؛ یعنی عیناً مثل احکام ارشادی می شوند که شارع، ثواب و‏‎ ‎‏عقابی بر آنان مترتب نکرده است؛ بلکه صرفاً مصلحتی  است که در صورت انجام،‏‎ ‎‏عاید انسان می شود. مثلاً اگر برای دَین و وام مکاتبه نکنند، ممکن است شخصِ‏‎ ‎‏مدیون منکر شود و موجب ضرر این بشود. فقط همین؛ والا او را در آتش جهنم‏‎ ‎‏نمی فرستند که تو چرا این دَینی که از فلانی می خواستی، ننوشتی و سند از او‏‎ ‎‏نگرفتی؟ احکام اخلاقی نیز همین طور است. همۀ فلاسفۀ اسلامی معتقدند که‏‎ ‎‏مسائل اخلاقی، مسائلی است که در آن، ثواب و عقاب وجود ندارد و فقط خیر و‏‎ ‎‏شر است. ‏

‏باید این مسأله را در اصول مطرح کنیم که مسائل اخلاقی در اسلام چه ویژگی ای‏‎ ‎‏دارند؟ آیا صرفاً همان جنبۀ اخلاقی خود را حفظ کرده است؟ یا اینکه رنگ‏‎ ‎‏دیگری به خودش گرفته و صبغۀ دیگری پیدا کرده است؟ پس احتمال اینکه این‏‎ ‎‏قسم دوم از احکام هم در قلمرو عقل باشند، زیاد است. این مسائل اخلاقی، از‏‎ ‎‏قدیم الایام (از زمان سقراط و قبل از سقراط) همیشه مطرح می شده و تا زمان‏‎ ‎‏کنونی هم، در فلسفه، فقه و جاهای دیگر، وجود دارد؛ حتی در معراج السعاده هم‏‎ ‎‏مطرح شده است؛ اینها همه جنبه های عقل است. ‏

‏اما نوع دیگر احکام که فروع دین است، از طهارت تا زکات، صرفاً جنبۀ تعبدی‏‎ ‎‏دارد؛ یعنی در قلمرو حکومت شارع مقدس است. اینکه چند نماز باید بخوانم،‏‎ ‎‏کی بخوانم، چند رکعت بخوانم، چه اذکاری داشته باشد، چه مقدمات و مقارنات‏‎ ‎‏و تعقیباتی باید داشته باشد، همه به دست شارع است. من صرفاً می توانیم بفهمم‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 244
‏که شکر منعم یک واجب عقلی است. اما اینکه شکر منعم چه مصادیقی دارد، باید‏‎ ‎‏خود شارع بگوید. اینجا پویایی پذیر نیست.؛ لذا اگر فرموده اند. ‏«حلال محمد‎ ‎صلّی الله علیه و اله و سلّم حلال إلی یوم القیامة»‎[6]‎‏ ناظر به این مسائل است. چون این مسائل بیشتر‏‎ ‎‏راجع به ذات خداست و ذات خدا هم که پویایی ندارد و کمال محض و ثبات‏‎ ‎‏محض است، پس تغییری در آن پیدا نمی شود. بنابراین، در فصول عبادی فقه،‏‎ ‎‏هیچگونه تغّیر و تبدّلی تا روز قیامت راه ندارد و این مسلم است. ‏

‏اما نوع دیگر، مبادلات و معاملات است و حتی شامل نکاح، قضا، شهادت،‏‎ ‎‏ارث، حدود و تعزیرات می شود. اینها از زمانهای بسیار دور (قبل از ظهور اسلام)‏‎ ‎‏در بین امم و ملل وجود داشته است. اینها در زمانی که پیغمبر اکرم ‏‏صلّی الله علیه و اله  و سلّم ‏‏ظهور‏‎ ‎‏کردند در این حدّ از عرفیّت وجود داشت؛ که آن را تأیید و امضا کردند. حال اگر‏‎ ‎‏جوامع، تحول یافتند، و عنصر اصلی جامعه ها تحول است. چگونه می شود یک‏‎ ‎‏فقه ثابت را به این جامعه تزریق کرد؟ مثلاً در معاملات، بحث از شرکت، مربوط به‏‎ ‎‏شرکت بسیط و ساده است که می گویند چند قِسم است -  و البته سه یا چهارتای آن‏‎ ‎‏را هم می گویند درست نیست -  مثل شرکت مفاوضه و ابدان. درحالی که تکامل‏‎ ‎‏بشر به جایی رسیده که در قوانین مربوط به شرکتها و کمپانیها، مسائل عظیم و‏‎ ‎‏عجیبی دارند که حتی به گوش ما نخورده است و استصحاب، برائت و خبر واحد‏‎ ‎‏گوشه ای از آن را هم نمی تواند پاسخگو باشد. ‏

 -  همۀ این مسائل عموماتش در فقه وجود دارد. 

استاد: ‏نیست، اگر عموماتش بود دنبالِ اصول عملیه نمی رفتیم. ‏

 -  در باب معاملات، غالباً به سراغ اصل عملی نمی روند. همه تمسک 


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 245
می کنند به عموماتی نظیر  «أحَلَّ اللهُ البَیعَ»[7] و غیر آن. شما می فرمایید که در مسائل مستحدثۀ گسترده ای که در نتیجۀ پیشرفت تمدن پیش می آید، این فقه پاسخی ندارد، جواب این است که مجتهدین در این گونه مسائل مستحدث، همه جا قانون دارند که همان اطلاقات و عمومات است و این اطلاقات و عمومات، قضیۀ خارجیه نیست؛ یعنی همان بیع، شرکت و اجاره ای که در زمان پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلّم بوده است، کشش دارد به پهنای زندگی تجاری مردم تا روز قیامت. لذا چون امکان آن نیست که در هرزمان برای هر موضوع جدید، شارع حکم مخصوص آن را بیان کند، به صورت کلّی و یکجا فرموده است: «أوفوا  بالعقود»[8] سؤال دیگر این است که شما در عرف مستحدث، معاصرت را شرط نمی دانید. و چون بنای شرع بر امضای امور عقلایی است اینها «ممضاء» هستند. در این نظر جنابعالی یک مسأله نادیده گرفته شده و آن این است که ماگر چه اطلاقاتی بر امضای بعضی از این عرفهای مستحدث نداریم، ولی عمومات و اطلاقاتی داریم که با این عرف مستحدث معارضه دارد. مثلاً «الناس مسلّطون علی أموالهم»[9] در برابر بعضی از محدودیتهایی که عرف مستحدث ایجاد می کند، می ایستد. لذا در مسألۀ «حقّ التألیف» گرچه شخص می گوید همۀ هزینه ها را خودم می دهم و کتاب را چاپ  می کنم ولی مؤلّف به دلیل «الناس مسلّطون علی أموالهم» می آید و از چاپ ممانعت می کند. حال شما این اشکال را چگونه دفع می کنید که بعضی از عرفهای مستحدث اگر چه ما اطلاقی نداریم و معاصر هم نیست ولی عمومات و 


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 246
اطلاقات با آن معارض است؟ 

استاد: ‏من در مقاله ای متذکر شده ام که عرف بایستی به مرئی و منظر معصوم برسد و‏‎ ‎‏امام خمینی(ره) هم در این مسأله نظرشان همین است. ایشان در اوایل «رسالة‏‎ ‎‏الإجتهاد و التقلید» تحت عنوان عویصه -  یعنی اشکال بزرگ -  می گوید‏‎[10]‎‏:‏‎ ‎‏«حضرات گفته اند که رجوع جاهل به عالم عرفیّت دارد، بعد اشکال کردند که دنبالۀ‏‎ ‎‏این عرف باید به زمان معصوم برسد تا در مرئی و منظر معصوم قرار گرفته باشد؛ در‏‎ ‎‏حالی که این رجوع جاهل به عالمی که درعرف فعلی ما هست، غیر از آن رجوع‏‎ ‎‏جاهل به عالمی است که در زمان امام صادق علیه السلام و امام باقر علیه السلام بوده است. ‏

‏یعنی دو سبک است، پس به هم نمی رسند؛ زیرا در زمان معصوم فقه عبارت بود از‏‎ ‎‏یک سلسله احکامِ واقعیِ نفس الامری که در همه یا در اکثر قریب به کل این مسائل‏‎ ‎‏فقهی علم داشتند؛ چون از خود معصوم شنیده بودند و حتی اگر ابهامی داشتند از‏‎ ‎‏معصوم می پرسیدند و به هر حال به علم می رسیدند؛ اما در رجوع جاهل به عالم‏‎ ‎‏در غیر زمان معصوم -  که یک فردش هم درا ین زمان من مجتهد باشم -  فقه من‏‎ ‎‏عبارت است از یک سلسله ظنون و شکوک. آیا رجوع جاهل به عالم عین آن رجوع‏‎ ‎‏جاهل به عالم است؟ مسلماً اینطور نیست. پس در این صورت پای عرف‏‎ ‎‏می لغزد. لذا به این عرفها نمی توان تمسک کرد؛ و اگر در جوامع فقهی و اصولی ما‏‎ ‎‏همچنان آن فکر حاکم باشد، واقعاً هیچ عرفی برای ما کارساز نیست، برای اینکه‏‎ ‎‏این عرفیّتهایی که در زمان ما شایع است -  در معاملات، قضا، شهادات، ارث،‏‎ ‎‏نکاح و ... – به دلیل اینکه عرف همواره با تحول جامعه، خود به خود متحول‏‎ ‎‏می شود و زمان معصوم تا کنون قهراً چندین تحول را پشت سر گذاشته است،‏‎ ‎‏معلوم است که دنبالۀ این عرف نمی تواند به دوازده قرن پیش برسد؛ پس از کار‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 247
‏می افتد» لذا امام می فرمایند که ما مرئی و منظر را این محیط فیزیکی نمی گیریم و‏‎ ‎‏معصوم این قدرت را دارد که از همان زمان، مشرف و ناظر به ادوار مختلفی باشد که‏‎ ‎‏بر بشر و بر فقها می گذرد و اگر جایی عرف ناسالمی را از آن زمان تشخیص داده‏‎ ‎‏بود، جلوی آن را می گرفت واخطار و هشدار می داد و این هشدارها به ما می رسید؛‏‎ ‎‏زیرا وقتی همۀ چیزها را از قول آنها نقل کردند و به ما رسیده، مسلماً در اینجا داعی‏‎ ‎‏بیشتری هم برای نقل وجود داشته است. در حالی که ما هر چه بگردیم نه در کتاب‏‎ ‎‏و نه در سنّت یک چنین چیزی که ردع کرده باشند نمی یابیم. پس همین عدم ردع‏‎ ‎‏کافی است. لذا ما می گوییم در مرئی و منظر عرفهای هر زمان. منتها حضرت‏‎ ‎‏امام(ره) فقط روی یک عرف بحث کرده است و ما این را قدری گسترش دادیم. ‏

‏حدیثی را شیخ یوسف قرضاوی در کتابش از صحاح نقل می کند که فردی‏‎ ‎‏حضور پیامبر اکرم ‏‏صلّی الله علیه و اله و سلّم‏‏ آمد و مسأله‏‏ ‏‏ای مربوط به معاملات پرسید. حضرت در‏‎ ‎‏پاسخ فرمودند: ‏«أنتم أعمل»‏ یا ‏«أعرف بعُرف زمانکم»‏ . در مورد آیۀ شریفۀ‏‎ ‎«خُذِ العَفوَ وَ أمُرُ بِالعُرفِ وَ أعرِِض عَنِ الجاهِلِینَ»‎[11]‎‏ اهل سنّت و حتی مفسرین آنها از زمانهای قدیم در مورد عرف وسیرۀ عقلایی به این آیه استناد می کرده اند؛ امّا‏‎ ‎‏در کتابهای تفسیری ما فقط علامۀ طباطبائی در «المیزان»‏‎[12]‎‏ و طبرسی در «مجمع‏‎ ‎‏البیان»‏‎[13]‎‏ آن را مطرح کرده اند . آن هم با لفظ «قیل» تعبیر می آورد، که بعضی‏‎ ‎‏می گویند مراد از عرف، سیره های نیکوست که در میان جامعۀ عقلا شهرت پیدا‏‎ ‎‏می کند؛ و خود ایشان هیچ ردعی نمی کند. اما علامۀ طباطبائی در ذیل همین آیه،‏‎ ‎‏این مطلب را تقویت می کند که مراد همین «سِیَر جمیله» است. ایشان کلمۀ‏‎ ‎‏«جمیله» را مخصوصاً به کار برده که در بین عقلاست. ‏


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 248
 -  سیاق آیه، اخلاقی است و ربطی به قراردادهای عرفی در معاملات و ... ندارد؛ بلکه به سِیَر مستحسنۀ اخلاقی اشاره دارد. 

استاد: ‏خیر، آیه اطلاق دارد و تازه همین قرار دادها و عقود می تواند شامل سِیَر‏‎ ‎‏مستحسنۀ اخلاقی هم باشد. ‏

 -  ربطی بین سِیَر مستحسنه و مثلاً حقوق دریاها و مرزهای هوایی و ... نیست؛ زیرا اینها برای انتظام امور است و جنبۀ اخلاقی ندارد تا سِیَر مستحسنه را شامل اینها بدانیم. 

استاد: ‏اشکالی ندارد که جنبۀ اخلاقی نداشته باشد، ولی به هر حال چیز خوبی‏‎ ‎‏است، زیرا سود آن به جامعه ها می رسد. ‏

 -  به هر حال به نظر می رسد سیاق آیه خُذِ العَفُو و یا أعرِض عَنِ الجاهِلِینَ ربطی با عقود و معاملات و ... ندارد. 

استاد: ‏من فکر می کنم که این تعبیر هیچ اشکالی ندارد ‏«خُذِ العَفوَ»‏ یعنی پیامبر؛‏‎ ‎‏اینجا مانند عبادات، جامعه را به احکام مشکل و سخت الزام نکن. اینجا جای‏‎ ‎‏کارگشایی است و جای بخشش است. من معتقدم در قرآن آیاتی که در مورد‏‎ ‎‏معاملات آمده است بسیار اندک است؛ زیرا در معاملات راه و رسم را عقلا پیدا‏‎ ‎‏کردند و شارع مقدس هم تأیید کرده است. لذا اگر باز بیاید جزئیات را بیان بکند،‏‎ ‎‏تحصیل حاصل است؛ در حالی که در مسائل عبادی، خیلی از جزئیات را هم بیان‏‎ ‎‏می کند؛ به خصوص در مسائل حج، نماز و روزه. لذا من معتقدم که مثل ‏«أحَلََّ‎ ‎اللهُ البَیعَ و حَرَّمَ الربا»‎[14]‎‏، «ال» در «البیع»، عهد است، یعنی همین بیعهایی که‏‎ ‎‏در جوامع خودتان رایج است. منتها قید زده است که بیع ربوی حرام است و یا‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 249
‏فرموده: ‏«تِجارَةً عَن تَراضٍ»‎[15]‎‏ یعنی آن تجارتهایی که با رضایت خودتان‏‎ ‎‏باشد، اشکالی ندارد. مانند تجارتی که در تمام جوامع عقلایی حتی کشورهای‏‎ ‎‏اسلامی و کشور خودمان با کشورها و دولتهای دیگر، به صورت «کالی به کالی»‏‎ ‎‏است. در حالی که اینقدر مورد بی مهری فقها قرار گرفته است. ‏

 -  شما فرمودید که فقه زمان شیخ مفید، فقه پویا بود و پس از اومقداری انحراف پیدا کرد. به نظر شما در فقه زمان شیخ مفید، چه محاسنی بوده است تا بتوانیم فقهی مطلوب را در طول زمان داشته باشیم؟ 

استاد: ‏من معتقدم که ظن خاص هیچ چیزی را حل نکرد و اصلاً حجیتش هم زیر‏‎ ‎‏سؤال است. یعنی هیچ دلیل قاطعی بر حجیتش نداریم. به نظر من، اگر تمام این‏‎ ‎‏اخبار در کتابهای کلینی، صدوق، شیخ طوسی و دیگران وجود دارد، همه وحی‏‎ ‎‏منزل هم بود و به ضمیمۀ کتاب می خواستند فقه ما را پی‏‏ ‏‏ریزی کنند باز هم باید به‏‎ ‎‏حجیت ظن و انسداد معتقد باشیم. زیرا بسیاری از قوانین و احکام فقهیِ ما از این‏‎ ‎‏اخبار نمی توانند جواب بگیرند. من معتقد نیستم که از اطلاقات و عمومات‏‎ ‎‏می توانیم همۀ مسائل را استنباط کنیم. ‏

 -  جناب آقای دکتر، اینکه می فرمایید اگر ما تمام این روایات را هم متقن بدانیم باز به انسداد احتیاج داریم؛ می دانیم که اساس انسداد برای علم اجمالی به حصول تکالیف است و از سوی دیگر، ما کالبهایم نیستیم و از طرفی، پرداختن به احتیاط، موجب عسروحرج است؛ این مقدمات که به هم ضمیمه شوند منتهی می شوند به انسداد کبیر. یعنی انسداد کبیر حجت می شود. حال اگر ما معتقد بشویم که کل این روایات به نصّ خاص و نصّ عام -  یعنی عمومات و اطلاقات -  همه حجت و معتبر است عملاً آن 


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 250
علم اجمالی که به وجود تکالیفی در وَرای اینها پیدا می کنیم، به اندازه نیست که احتیاط کردن در آنها باعث عسروحرج شود و یا پرداختن به اصول عملیه ما را کالبهایم بکند. علاوه بر این؛ ظن خاص، دلیل محکمی دارد و اصلاً ظن خاص عبارت است از ظنی که پشتوانۀ آن قطع است، یعنی «علمی» است، که یکی از ادلۀ آن بنای عقلاست. حال آنکه شما در مقالۀ انسداد و همچنین در مقالۀ عرف، در مقام رد حجیّت قطعی خبر واحد، متعرض بنای عقلا نشدید. 

استاد: ‏اخباری که چند دست گشته است در آنها اخبار غیر صحیح را وارد کرده اند،‏‎ ‎‏اصلاً در اینجاها بنای عقلا سابقه ندارد. وقتی به نام زراره روایت جعل کردند، شما‏‎ ‎‏می آیید به نظر یک رجالی مثلاً مامقانی استناد می کنید که زراره ثقه است که این هم‏‎ ‎‏خودش ظن است و تازه ظن خاص هم که شما معتقدید نیست. وقتی از روایتی ظن‏‎ ‎‏شخصی به دست نمی آید -  به خاطر همان دسیسه ها -  ظن نوعی را پیش می کشید‏‎ ‎‏و این تناقض است. من حتی می گویم در شبهات محصوره، وقتی که علم اجمالی‏‎ ‎‏باشد، نمی توانید در اطراف این شبهات، اصل اعمال کنید. در اینجا هم یک‏‎ ‎‏چنین علم اجمالی هست؛ یعنی علم اجمالی داریم که در بسیاری  از اخبار دسیسه‏‎ ‎‏کرده اند. ‏

 -  حال، یک سئوال پیش می آید؛ برای اینکه میدان عرف را برای فقه باز کنیم -  با توجه به آن مبنایی که حضرتعالی دارید که مسائل بسیار  متحول است و جوامع نیز مرتباً در حال تغییرند -  ما اصلاً نیازی نداریم که راه انسداد را طی کنیم؛ زیرا گر چه اخبار و عموماتی که به طور مسلّم به ما رسیده است، امضای عرف زمان خاص  شارع بوده، اما باز هم اگر با عرف جدید مقبولی مواجه شویم که با مسلّمات شریعت معارض نباشد، آن را می پذیریم، پس چه اصراری است که از راه انسداد وارد شویم؟ 


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 251
استاد: ‏من انسداد را کلید حجیّت همۀ اینها می دانم. اگر آن مبادی را که در دلیل‏‎ ‎‏عقلی مطرح کرده ام دیده باشید، در آن زمان، نظر من حوزوی بود یعنی همه را‏‎ ‎‏پذیرفته بودم؛ ولی بعد که در دورۀ دکترا ناچار شدم درس خارج بیان بکنم و واقعاً‏‎ ‎‏آن را حلّاجی کنم و تحویل دانشجویان بدهم، به نظرات دیگری رسیدم. در آن‏‎ ‎‏زمان من یک کلامی از شهید سید محمد باقر صدر -  رضوان الله علیه -  در کتاب‏‎[16]‎‎ ‎«الفتاوی الواضحة»‏ نقل کردم که ایشان در آنجا ادعا فرموده اند که: من تمام مسائل‏‎ ‎‏فقهیِ فقها را من البدو الی الختم تفحّص کردم و آمار گرفتم و در هیچ مسأله ای نیست‏‎ ‎‏که یک فقیه، هیچ دلیلی دیگری برای فتوایی که می خواهد بدهد نداشته باشد و به‏‎ ‎‏عقل تمسّک کرده باشد. ایشان اول این را بیان می کند و بعد اظهار نظر می کند که‏‎ ‎‏بالاخره دلیل عقل بالقوه دلیل خوبی است. من به این حرفِ «بالقوۀ» ایشان ایراد‏‎ ‎‏گرفتم که علمای ما همچنان آن روحیۀ اخباریها در ذهن و اعماق وجودشان ریشه‏‎ ‎‏دوانیده، به طوری که نمی توانند از آن تخطّی کنند، این است که در اصول می گویند‏‎ ‎‏که چهارمین دلیل، دلیل عقل است ولی در فقه به قول آقای شهید صدر حتی یک‏‎ ‎‏جا نشده که به دلیل عقلی استناد کرده باشند. ‏

‏علت عدمت توجه آنان به دلیل عقلی -  به نظر من -  این است که چون می گویند‏‎ ‎‏ملاکات دلیل عقلی ما ملاکات ظنی است و این ظنها از کجا معلوم که حجت باشد؟‏‎ ‎‏در عرف هم همینطور می گویند. بنده در مقابل قائلین به اینکه عقلا در عرف هم به‏‎ ‎‏اخبار استناد کرده اند، می گویم: چطور در شبهات محصورۀ مربوط به علم اجمالی‏‎ ‎‏می گویید به اصول نمی توان تمسّک کرد. پس در مورد روایات که در بین آنها اخبار‏‎ ‎‏جعلی فراوانی وجود دارد و علم اجمالی داریم که همۀ این روایات، صحیح‏‎ ‎‏نیستند، چگونه می توانید اصل صحت، اصل حجیت و یا فلان اصل دیگر را به کار‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 252
‏ببرید؟ وقتی بیست یا سی تا بُطری آب اینجا هست ولی علم اجمالی دارید یکی از‏‎ ‎‏اینها مشروب است، به هیچکدام دست نمی زنید و اصالة الطهارة را در مورد‏‎ ‎‏هیچکدام اعمال نمی کنید، ولو صد تا هم باشد باز محصوره است، ولی در مورد‏‎ ‎‏علم اجمالی در اخبار مرتب به اصل تمسک می کنید! و این اشکالی است که غیر‏‎ ‎‏قابل دفاع است. ‏

 -  اگر اعتبار خبر واحد را از باب وثاقت بگیریم نه از باب تعبدی، آنوقت هر خبری را که وثوق پیدا کردیم می توانیم اخذ کنیم. 

استاد: ‏این در صورتی است که انسداد داشته باشیم؛ در این صورت است که‏‎ ‎‏می گوییم هر خبری را که برای ما نسبت به آن ظن حاصل شد به خاطر اینکه رُواتِ‏‎ ‎‏آن را موثق می دانیم، اخذ می کنیم، و بقیه را که کاذب هستند، وثوق پیدا‏‎ ‎‏نمی کنیم، ولی چه کنیم که رُوات را هم جعل کردند. حتی زراره را هم جعل کردند‏‎ ‎‏این مطلب را  فقط من قائل نیستم، خیلی ها می گویند. ‏

‏به هر حال شما اگر جلد پنجم الغدیر رامطالعه بفرمایید. آیت الله امینی‏‎ ‎‏فرموده اند که بزرگان اهل سنت، اسم کتابهایشان را «صحاح» گذاشته اند و ادعا‏‎ ‎‏می کنند که همۀ روایتهای صحیح را آوردیم؛ امّا کتابهای شما (این چهار یا هشت‏‎ ‎‏کتاب) همه روایتهای ضعیف، جعلی و غیر قابل اعتمادند. مانند ایشان (علامه‏‎ ‎‏امینی) آمدند از قول خود آنها بررسی کردند که چقدر اخبار در زمانی که حتی‏‎ ‎‏پیغمبر اکرم ‏‏صلّی الله علیه و اله و سلّم‏‏ زنده بودند و حیات داشتند جعل شده است. به طوری که خود‏‎ ‎‏ایشان هم فرمودند: ‏«کَثُرَ عَلَیَّ الکَذّابون». 

‏حاصل نظر من این است که چون جامعه به گونه ای شتابان متحول است، لذا‏‎ ‎‏قانون متحول هم لازم دارد و چون معتقد هستیم که تمام قوانین را فقه باید پاسخگو‏‎ ‎‏باشد، بنابراین فقه ما باید پویایی داشته باشد؛ اما اگر بگویند این پویایی همه جا‏‎ ‎‏باید باشد؛ این را قبول نداریم. در مسائلی نظیر معاملات، اخلاقیات و غیره حتماً‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 253
‏باید این پویایی در فقه وجود داشته باشد و در این بخشها باید بر اساس بناءات‏‎ ‎‏عقلایی و عرف و سُننی که در میان همۀ عقلا -  اعم از کافر و مسلمان -  هست سیر‏‎ ‎‏کنیم و چنین عرفیّتی ناچار وجود پیدا می کند و حتماً هم به نفع جامعه است. لازم‏‎ ‎‏است این را از نظر فقهی تثبیت کنیم تا فقه ما تثبیت شود، که اگر تثبیت نکنیم فقه ما‏‎ ‎‏همین الان هم زیر سؤال است. مثلاً این را آقای مغنیه می گوید که «دربارۀ مسائل‏‎ ‎‏مربوط به مخابرات، پست و تلگراف و تلفن در جهان متمدن عصر کنونی دیده ام که‏‎ ‎‏در حدود چندین جلد قانون دارند. شما اینها را از کدام اطلاق و تقیید یا عام و‏‎ ‎‏خاص می خواهید استنباط کنید». ‏

‏بنابراین اگر در پاره ای از مسائل، به عرف، به دلیل عقلی، به مصالح مرسله و‏‎ ‎‏اینجور مسائل توجه داشته باشیم که ردعی هم از طرف شارع نشده، تقریباً مسأله‏‎ ‎‏حل است. در بین اهل سنت هم این مسأله حل است -  گرچه بعضی جاها خیلی‏‎ ‎‏غلوّ کردند و مسیر نادرستی رفتند -  ولی به هر حال چون راه برای آنها باز بوده‏‎ ‎‏از جهت عرف، قیاس، مصالح مرسله و اینجور چیزها، حکم هر رویداد جدیدی را‏‎ ‎‏که پیش می آمد، فوراً از مآخذ فقهی خودشان استنباط می کردند.  البته ما الآن‏‎ ‎‏داریم تا حدودی به «مجمع تشخیص مصلحت» توجه می کنیم و حتی مصوبات‏‎ ‎‏این مجمع بر مصوبات مجلس شورای اسلامی حکومت دارد. در حالی که این‏‎ ‎‏مصالح مرسله و ملاک مصلحتی که آقایان در این مجمع به دست می آورند، ملاک‏‎ ‎‏قطعی نیست. ‏

 -  آنها قانون را به عنوان حکم تصویب نمی کنند؛ بلکه به عنوان ولایی است و این خیلی فرق می کند. 

استاد: ‏تازه بعضی از احکام حکومتی با احکام مولوی مشخص نیست. ‏

 -  آنچه که از ادلۀ شرعیه مستنبَط باشد حکم است و در این موارد سخت گیری می کنند و دایره اش را ضیق می گیرند؛ یعنی تابع «ظن خاص» 


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 254
هستند. 

استاد: ‏به هر حال ابتدا باید مشخص کرد که ارشادیّات و مولویات چیست؟‏‎ ‎‏این‏‎ ‎‏مسألۀ مهمی است. من معتقد هستم تمام مسائل مربوط به عرفهایی که قبل از اسلام‏‎ ‎‏هم بوده، اگر هم شارع در این زمینه بحثی داشته، همه ارشادی است. اگر در قرآن‏‎ ‎‏و‏‎ ‎‏سنّت، بحثی راجع به مسائل اعتقادی و یا مبادلات و معاملات، روابط اجتماعی و‏‎ ‎‏اقتصادی و غیر اینها باشد، همۀ آنها ارشادی است. در حالی که حتی بعضی‏‎ ‎‏می گویند این معاملات هم دو نوع است؛ مثلاً می گویند دو نوع بیع داریم: بیع‏‎ ‎‏شرعی و بیع عرفی؛ یانکاح دو نوع داریم: نکاح شرعی و نکاح عرفی و همینطور‏‎ ‎‏صلح، اجاره و غیر آن؛ و این حرفی است باطل. ‏


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 255

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 256

  • - سرائر، چاپ جامعه مدرسین، ج1، ص 52.
  • - مبسوط، چاپ مکتبه مرتضویه، ج1، صص 1 و 2و3.
  • - اصول کافی، چاپ دارالاضواء بیروت باب البدع و الرأی و المقاییس، ج1، ص 108، حدیث 13.
  • - اصول الفقه، مرحوم مظفر، ج1، صص 61 و 65.
  • - سوره نساء، آیه 59
  • - اصول کافی، چاپ انتشارات اسلامی، ج 1ج ص 47، حدیث 19 باب البدع و المقاییس.
  • - سوره بقره، آیه 275.
  • - سوره مائده، آیه 1.
  • - بحارالانوار، چاپ احیاء التراث العربی، ج2، ص 272.
  • - الرسائل، چاپ اسماعلیان، جزء ثانی، ص 123
  • - سوره اعراف، آیه 199.
  • - المیزان، چاپ دارالکتب الاسلامیه، ج8، ص 397.
  • - مجمع البیان ده جلد دارالمعرفه، ج43، ص 787.
  • - سوره بقره، آیه 275.
  • - سوره نساء، آیه 29.
  • - مقدمة الفتاوی الواضحه، ص 15، چاپ دارالکتب اللبنانی.