کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی «نقش زمان و مکان در اجتهاد»

سازگاری دین با نیازهای جدید

مصاحبه با آیت الله طاهری خرّم آبادی 

«سازگاری دین و نیازهای جدید»

ـ ضمن تشکر از جناب عالی که در این مصاحبه شرکت نمودید لطفاً بفرمایید چه تحلیلی از مؤثر بودن زمان  و مکان در اجتهاد دارید؟

استاد: ‏ پیرامون مطلب بسیار مهم و ارزنده ای که حضرت امام ـ قدس سره الشریف ـ‏‎ ‎‏در این سالهای آخر مطرح کردند و آن مسأله تأثیر زمان و مکان در احکام الهی و‏‎ ‎‏شرعی است، چند نکته به نظرم می رسد که عرض می کنم. منظور از زمان و مکان‏‎ ‎‏مسلماً نفس این دو ظرف زمانی و مکانی نیست؛ یعنی این طور نیست که نفس زمان‏‎ ‎‏با قطع نظر از مظروف و قطع نظر از جامعه ای که در آن زمان است و با قطع نظر از‏‎ ‎‏اوضاع و احوالی که در زمان و مکان هست، خود زمان یک اثر خاصی داشته باشد.‏‎ ‎‏قطعاً چنین معنایی منظور نیست، که بگوییم مثلاً حرکت زمین؛ دور خورشید و‏‎ ‎‏گذشت ساعات و سال و ماه ـ اگر هیچ تغییری در مظروف، در جامعه و افراد آن پیدا‏‎ ‎‏نشود ـ نفس این حرکت خورشید و زمان و مکان در احکام یک اثر تکوینی داشته‏‎ ‎‏باشد؛ بلکه منظور این است که زمان با محتوا و مظروفش و همچنین مکان با‏‎ ‎‏مظروف و محتوایش که در حال تغییر و تحوّل است، این تغییر و تحوّلها احیاناً در‏‎ ‎‏تغییر و تحوّل احکام، نقش مؤثری دارد. به بیان دیگر، منظور این است که آنچه از‏‎ ‎‏مسائل فردی و اجتماعی در این زمان واقع می شود، با آنچه در گذشته بود فرق‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 187
‏دارد. حال با توجه به این مطلب ببینیم تغییراتی که در احکام و در مسائل شرعی به‏‎ ‎‏واسطه تغییر در زمان و مکان ـ به همین معنا ـ پیش می آید، چگونه است؟ چند نوع‏‎ ‎‏تغییر و تأثیر را می توان تصور کرد: اولاً به واسطه تغییر زمان و مکان، یک‏‎ ‎‏موضوعات جدید و مستحدثی به وجود می آید که این موضوعات جدید و‏‎ ‎‏مستحدث احکام جدیدی را اقتضا می کند و در گذشته به خاطر اینکه این‏‎ ‎‏موضوعات وجود نداشته، قهراً بحثی هم در بارۀ این احکام نبوده است. این یک‏‎ ‎‏مسأله خیلی روشن و واضحی است و ما مثالهای فراوانی در این مورد می توانیم‏‎ ‎‏ارائه کنیم. انواع مسائلی که الآن در  موضوع پزشکی مطرح است و در گذشته اصلاً‏‎ ‎‏مطرح نبود، مسائل پیوند اعضاء، کالبد شکافی، خرید و فروش عضو ( در زمان‏‎ ‎‏حیاتش، مثلاً شخص عضو خودش را بفروشد) و یا مسائلی در رابطه با تلقیح و‏‎ ‎‏نظیر اینها؛ که ما بعد از پیروزی انقلاب شاهد این نوع سؤالها هستیم، خوب اینها‏‎ ‎‏مسائل متسحدثه ای است که شرایط زمان و مکان، اینها را به وجود آورده. تغییراتی‏‎ ‎‏که در جامعه و در مسائل مربوط به طب، حرکت در فضا و حرکت انسان در‏‎ ‎‏مسافتهای طولانی به دور زمین در رابطه با نماز و روزه اش، که احیاناً خود امام  هم‏‎ ‎‏بعضی از این مسائل را مطرح فرموده است. ‏

‏همچنین مسائل فراوانی داریم که در خصوص قراردادهای بین المللی، احکام‏‎ ‎‏شرکتها، انواع و اقسام شرکتها، بیمه و سایر مسائل اقتصادی که اصلاً در گذشته‏‎ ‎‏وجود نداشتند. نقش زمان و مکان در پیدایش این احکام و در پیدایش این‏‎ ‎‏موضوعات خیلی روشن است؛ این در مورد احکام اولیه. در همین رابطه، نسبت به‏‎ ‎‏احکام ثانویه هم مواردی داریم که باز زمان، مؤثر است در پیدایش یک موضوعاتی‏‎ ‎‏که این موضوعات، احکام ثانویه‏‏ ‏‏ای را می طلبد؛ از قبیل: اضطرار، ضرر، حرج. این‏‎ ‎‏نوع مسائلی که جزو احکام ثانویه است، به خاطر یک سری مسائل مستحدثه و‏‎ ‎‏مسائل پیچیدۀ اجتماعی و یا اقتصادی پیش می آید. مثلاً فرض کنید در گذشته، این‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 188
‏احکامی که مربوط است به خراب کردن منازل مردم، گرفتن زمینهای مردم برای‏‎ ‎‏خیابان کشی یا احداث پارک و سایر مسائل رفاهی مردم، اینها وجود نداشت. یا‏‎ ‎‏فرض کنید مسائلی که مربوط می شود به قوانین راهنمایی و رانندگی، اینها گرچه به‏‎ ‎‏نفع مردم است، ولی در عین حال سلب اختیار کردن از مردم است. این که مثلاً به‏‎ ‎‏فلان و سیله نقلیه گفته می شود اینجا باید توقف بکنید، از این راه بروید، از آن راه‏‎ ‎‏نروید، حداکثر سرعت این قدر باشد. اینها همه اش تحدید اختیار مردم است، اینها‏‎ ‎‏خودش حکم است و احتیاج دارد به اینکه حکم شرعی اش ـ چه احکام ثانویه‏‎ ‎‏باشد و چه احکام ولایی ـ معلوم و معین باشد. بعضی از این موارد، ممکن است‏‎ ‎‏جزو احکام ثانویه باشد، از باب ضرر، حرج و اضطرار. بعضی از اینها هم ممکن‏‎ ‎‏است در حد اضطرار و امثال آن نباشد، اما مصلحت اجتماعی اقتضا می کند که این‏‎ ‎‏نوع تحدیدها به وجود بیاید. ‏

ـ معمولاً این مصالح را به جایی بر می گردانند که از باب اضطرار تلقی می شود. 

استاد: ‏بله بعضی موارد، این گونه است، اما بعضی وقتها هست که به آن مرحله‏‎ ‎‏نمی رسد، به آن مرحله ای که واقعاً مشمول قاعدۀ لاضرر. ‏‎[1]‎‏ باشد، که بتوان به قاعدۀ‏‎ ‎‏لاضرر و قاعده لاحرج تمسک کرد؛ مثلاً در این جا فضایی نباشد، ممکن است‏‎ ‎‏ضررهایی برای افراد داشته باشد، اما اینها ضررهایی نیست که بتوان به «لاضرر»‏‎ ‎‏تمسک کرد. در هر حال، این یک قسم تغییر است. ‏

‏یک قسم دیگر این است که تغییراتی که در زمان و مکان واقع می شود، منشأ‏‎ ‎‏می‏‏ ‏‏شود که موضوع تغییر بکند، موضوع حکم اوّلی تغییر بکند. مثلاً فرض کنید در‏‎ ‎‏گذشته خرید و فروش خون حرام بود، این خرید فروش، موضوع حرام بود؛ برای‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 189
‏اینکه یک منفعت حلالی برای خون تصویر نمی شد، و چیزی که منفعت مُحلّله‏‎ ‎‏نداشته باشد ـ مگر یک منفعت خیلی نادر ـ این را می گویند حرام است. اما الآن‏‎ ‎‏تغییراتی که در زمان و در مسائل پزشکی پیدا شده، این موضوع را تغییر داده  است.‏‎ ‎‏قهراً وقتی موضوع تغییراتی پیدا کرد، حکم هم همین طور تغییر می کند. یا فرض‏‎ ‎‏کنید که به این نتیجه رسیدیم که شطرنج در یک مکانی، در یک عرفی و در یک‏‎ ‎‏جامعه ای اصلاً به عنوان آلت قمار از آن استفاده نمی شود. قهراً حکمش عوض‏‎ ‎‏می شود. یا همین آلاتی که الآن هست و موسیقی محسوب می شود اگر واقعاً فرض‏‎ ‎‏کنید که از یکی از این آلات اکثراٌ برای منفعت مُحلّله ـ مانند سرودهای حلال ـ از آن‏‎ ‎‏استفاده می شود، قهراً موضوع این تفاوت پیدا می کند. ‏

ـ در همین جا سئوالی پیش می آید و آن اینکه آیا بدون تغییر موضوع، ممکن است حکم عوض شود؟ 

استاد: ‏فعلاً بحث ما در مورد تغییر موضوع است. اگر، موضوع تغییر پیدا کرد، قهراً‏‎ ‎‏حکم عوض می شود، چه نسبت به عناوین اولیه باشد و چه نسبت به عناوین ثانویه‏‎ ‎‏باشد. در مورد عناوین ثانویه، ممکن است یک چیزی یک زمانی برای فرد یا برای‏‎ ‎‏جامعه، ضرر داشته باشد یک زمانی هم ضرر نداشته باشد، قهراً در آن زمانی که‏‎ ‎‏ضرر ندارد دیگر مشمول قاعدۀ «لاضرر» نمی شود. ‏

‏ نوع دیگر تأثیر، این است که زمان و مکان در کیفیت استنباط احکام و فتوا مؤثر‏‎ ‎‏باشد. به  این معنا که وضع زمان و اوضاع اجتماعی جوری باشد که نحوۀ فهم فقیه و‏‎ ‎‏مجتهد از منابع، از آیات، از روایات، فرق کند، که به نظر من این مسأله مهمی  است.‏‎ ‎‏از باب مثال، زمانی بود  که در استبناطات، به مسائل حکومتی توجه چندانی نبود؛‏‎ ‎‏چون شیعه دارای حکومتی نبود. لذا در مسأله انفال تصور شده بود که اینها مالِ‏‎ ‎‏شخص امام است و از روایت و آیۀ شریفه، چنین استنباط شده بود. در آن زمان‏‎ ‎‏ممکن بود کسی به ذهنش بیاید و حکم کند به لزوم دفن سهم امام. یا مثلاً احیاناً ‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 190
‏افرادی که متعبد و متشرع نبودند، برایشان این سؤال مطرح می شد که امام‏‎ ‎‏می خواهد چه کند تمام این اراضی موات  جنگلها و دریاها و آنچه که به عنوان‏‎ ‎‏مصداق انفال ذکر شده است. ولی حالا بعد از این که آدم یک مقداری در مسائل‏‎ ‎‏اجتماعی و حکومتی پیش می رود آن وقت می بیند در تمام دنیا، در همه حکومتها و‏‎ ‎‏در همۀ جوامع، این نوع اموال مال حکومت است. مال دولت است، این جا قهراً‏‎ ‎‏زمان به طور ناخودآگاه تأثیر می گذارد. البته این لغزشگاه بسیار خطرناکی است.  یک‏‎ ‎‏وقت کسی متعبّد است و واقعاً با دقت و با حفظ موازین و معیارهای فقهی و اصولی‏‎ ‎‏مطلبی را استنباط می کند مثل امام ـ رضوان الله تعالی علیه ـ که متعبّد بود به استفاده‏‎ ‎‏از آیات و روایات. یعنی با آن فکر سرشارش، ذوقی استنباط بکند، یک وقت این‏‎ ‎‏جور است، اما یک وقت است که نه شخص خودش را می دهد دست زمان و مکان.‏‎ ‎‏باید کسی که واقعاً فقیه و مجتهد است خیلی ذهن خودش را خالی بکند و دنبال این‏‎ ‎‏نباشد که بخواهد یک مطلبی را ثابت کند؛ کما اینکه ما شاهد بودیم قبل از پیروزی‏‎ ‎‏انقلاب و بعد از پیروزی انقلاب، خیلی افراد بودند که فضل هم داشتند، اما در عین‏‎ ‎‏حال در این مسائل اقتصادی و فقهی گاهی تحت تأثیر قرار می گرفتند. ‏

ـ یکی از مسائلی که در  باب مسأله زمان و مکان، مطرح است، مسأله تعارض اهم و مهم ماست تشخیص اهم و مهم بر عهده کیست؟ عرف یا فقیه؟ 

استاد: ‏قطعاً تعیین اهم و مهم در مقام تزاحم بین دو حکم، با کسی است که مکلف به‏‎ ‎‏این دو حکم است. گاهی تکلیف، یک امر اجتماعی است که اصلاً اختیارش با‏‎ ‎‏حکومت است و گاهی هم تکلیف، یک امر فردی است. برای مثال، حج دو حیث‏‎ ‎‏دارد یک حیث فردی و شخصی، که هر وقت راه باز شد من می روم حج اینجا اگر‏‎ ‎‏من می خواستم بروم حج و رفتنِ حج من متوقف شد بر اینکه از زمین غصبی عبور‏‎ ‎‏بکنم، و نظائر این، تشخیص اینها با خود  من است که این مهم است یا آن، و من‏‎ ‎‏مکلفم به وجوب اجتناب و یا حرمت. در اینجا مخاطب، فرد است. اما یک وقت‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 191
‏هست که یک حیث دیگر دارد که مربوط به حکومت است، مثل فراهم کردن‏‎ ‎‏تسهیلات حجاج. ‏

ـ منظور این است که آیا تشخیص اهم و مهم در اختیار حاکم است یا در اختیار مجتهد است و یا عرف؟ 

استاد: ‏کلاً به این صورت است که تشخیص اهم و مهم به کسی محول شده است که‏‎ ‎‏تکلیف متوجه اوست. پس تکلیفی که به حاکم محول است، او باید خودش‏‎ ‎‏تشخیص بدهد، مکلف هم همینطور. اما اگر جایی تعارض پیش آمد مکلّفین باید از‏‎ ‎‏حکومت اطلاعت کنند. مثلاً د در جبهۀ جنگ سرباز تشخیص می دهد که الآن این جا‏‎ ‎‏باید برود، ولی فرمانده تشخیص می دهد که نباید برود این از همان جاههایی است‏‎ ‎‏که تعارض پیش می‏‏ ‏‏آید بین تکلیف شخصی و فرمانده، کدام را باید مقدم بکنیم؟ ‏

‏احکام ولایی معنایش همین است که باید تشخیص فرمانده را مقدم بکند. ‏

ـ این جا ممکن است بگوییم که در جهاد حیث جمعی دارد، ولی در حج، حیث تکلیف عبادی فردی هم وجود دارد. 

استاد: ‏جهاد هم همینطور است؛ همراه با حیث فردی، حیث جمعی هم دارد.‏‎ ‎‏وظیفه مکلف این است که حج را انجم بدهد، حاکم هم وظیفه اش این است که اگر‏‎ ‎‏این حجی که می خواهد انجام شود، به ضرر اسلام باشد جلویش را بگیرد. بنابراین‏‎ ‎‏آنچه مربوط به شؤون حکومت و ادارۀ اجتماع است، در تشخیص موضوعش ـ چه‏‎ ‎‏موضوع اوّلی باشد، و چه موضوع ثانوی و چه تزاحم ـ مربوط به حکومت است؛ اما‏‎ ‎‏اینکه حکومت خوب تشخیص می دهد یا اشتباه می کند، افرادی راکه می گمارد،‏‎ ‎‏باید برای تشخیص چه بکند این یک بحث دیگری است، بحث صغروی است،‏‎ ‎‏فعلاً امام(ره) «مجمع تشخیص مصلحت» را تعیین کردند. ممکن است این مجمع‏‎ ‎‏تشخیص مصلحت اشتباه کند؛ اما در هر حال وظیفه، وظیفۀ حکومت است که این‏‎ ‎‏کار را بکند (آنچه مربوط به اوست) البته قهراً گاهی تزاحم هم پیدا می کند با آنچه‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 192
‏که مربوط به شخص افراد و اشخاص است. خلاصه آنکه، همانطور که تشخیص‏‎ ‎‏موضوع مربوط می شود به مکلف، یک وقت حکومت مکلف است، یک وقت یک‏‎ ‎‏جمع است به نحو وجوب کفایی، و یک وقت شخص است. ‏

ـ بعضی از آقایان یک راه دیگری برای این کار مطرح کرده اند و در تعارض بین اهم و مهم گفته اند که تشخیص با مجتهدین است، به خاطر اینکه در مسائل عامه، در واقع تغییر عناوین اولیه است. 

استاد: ‏بالاخره ما در یک حکومت آیا یک حاکم می خواهیم یا چند حاکم؟ ‏

ـ نه حاکم هم می آید امر را به شورای مصلحتی می دهد که عده ای از فقها هستند. 

استاد: ‏بحث در این است که در حکومت اگر یک نفر مجتهد در رأس بود و  تمام امور‏‎ ‎‏را به افراد صافح داد، آیا این دیگر لازمه اش این است که همۀ پستها را مجتهد قرار‏‎ ‎‏بدهد؟ این لزومی ندارد. و آیا هر مجتهدی می تواند حکم را تغییر بدهد این هم که‏‎ ‎‏نمی شود، پس بنابراین بحث بر می گردد به اینکه در رأس حکومت یک مجتهدی‏‎ ‎‏باشد و مصالح را واقعاً در نظر بگیرد و تمام خصوصیات را ملاحظه بکند. ‏

ـ برای اینکه آن عناوین اولیه در جای خودش محکم بماند و از طرف دیگر کارها مختل نشود و مصالح رعایت بشود، برای جمع بین این دو چه باید کرد که در آینده فقه جدید به وجود نیاید و از آن طرف هم کارها مختل نشود؟ 

استاد: ‏این یک ذهنیت اشتباده است. اغلب چنین تصور می شود که در موارد تعارض‏‎ ‎‏بین اهم و مهم، در موارد حرج و ضرر، همۀ این مواردی که از حکم اوّلی صرف نظر‏‎ ‎‏می شود، تصور این است که حکم اوّلی را به طور کلی کنار گذاشته ایم؛ در حالی که‏‎ ‎‏که چنین نیست ‏«الضرورات تقدّر بقدرها»،‏ از حکم اوّلی باید به اندازه ضرورت، حرج‏‎ ‎‏و اضطرار، صرف نظر بکنیم، در امور شخصی هم همینطور است. شما وقتی که‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 193
‏مریض هستید وضو نمی گیرید، یا روزه نمی گیرید. پس این جهت باید در ذهنمان‏‎ ‎‏باشد که این کار چنین نیست که فقه جدید پیش بیاورد. ‏

ـ یکی از سئوالهایی که کمتر به آن پرداخته شده، مسألۀ تفاوت میان عرف وسیره عقلاست، چه  فرقی هست بین عرف و سیرۀ عقلا؟ 

استاد: ‏معمولاً «عرف» در تشخیص موضوعات و مصادیق عناوین مطرح است و در‏‎ ‎‏استظهار از مدالیل الفاظ. مثلاً گفته می شود که این آب عرفاً مصداق آب مطلق‏‎ ‎‏است، یا این معنا از این لفظ عرفاً فهمیده می شود. اما سیره یعنی بنای مستمر عقلا.‏‎ ‎‏مثلاً روش عقلا این است که به ظاهر کلام عمل می کنند به خبر ثقه، و یا به اعمال‏‎ ‎‏یکدیگر ترتیب اثر می دهند و اصالة الصحه جاری می کنند و هکذا. سیرۀ عقلا در آن‏‎ ‎‏اموری است که به نحو مستمر عمل می کنند به آن؛ اما عرف را معمولاً در تشخیص‏‎ ‎‏به کار می برند، در تشخیص موضوعات و مفاهیم. ‏

ـ آیا می توان سیرۀ عقلائیه جدید را هم تصور کرد؟ یعنی سیرۀ عقلایی ای را تصور کرد که در زمان ائمه نبوده و بعداً به وجود آمده است. 

استاد: ‏بله فرض کنید اگر گفتم در زمان ائمه تقلید اصلاً در کار نبوده و روایات را‏‎ ‎‏می گرفتند عمل می کردند، «تقلید از مجتهد» وجود  نداشت، ولی بعد از زمان‏‎ ‎‏ائمه علیهم السلام به وجود آمده است. البته این مورد بحث است که آیا اگر چنین چیزی‏‎ ‎‏نبود، اما شارع اصل رجوع جاهل به عالم را ردع نکرده است. اینجا آیا این عدم‏‎ ‎‏ردع حجت نیست؛ بعضی می‏‏ ‏‏خواهند بگویند حجت است، چون شارع می دانسته‏‎ ‎‏که بالاخره یک روزی پیش می آید و این عدم ردع او، امضا است. این از مسائل مورد‏‎ ‎‏بحث است. ‏

ـ مرحوم صدر تعبیری دار به «منطقة الفراغ» به این معنا که جاهایی هست که شارع نظری ندارد ولی حاکم می آید این جا دست می گذارد روی آن؛ مرحوم شهید صدر می گوید که مهمترین میدان فعالیت حاکم در همین 


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 194
منطقه الفراغ است که حکم می دهد به وجوب یا حرمت حال سؤال این است که آیا این منطقه الفراغ را می شود گفت که با احکام حکومتی مغایرهستند یا نه؟ اگر نیستند پس تفاوتشان در چیست؟ 

 استاد: ‏اباحه خود یک حکم است. یعنی هیچ شیئی، از یکی از احکام خمسه خالی‏‎ ‎‏نیست، اینکه شارع گفته «هذا مبالح» ولو به نحو کلی، اگر این باشد، آن وقت قهراً‏‎ ‎‏مغایر می شود با حکم حکومتی که می گوید واجب یا می گوید حرام ولی اگر گفتیم‏‎ ‎‏اباحه «لابشرط» نیست، بلکه «لاحکمی» است، (امام هم نظرشان این بود) خود‏‎ ‎‏اباحه حکم نیست مگر در بعضی جاها، به طبیعت خودش رها کرد و نگفت «هذا‏‎ ‎‏مباح» (شاید منطقه الفراغ) باشد این معنا مغیر نیست، چون شارع  حکمی نکرده و‏‎ ‎‏در واقع بر می گردد به حکم عقل. این بر می گردد. به آن بحثی که آیا اصل در اشیا ـ‏‎ ‎‏ قطع نظر از حکم شرعی ـ اباحه است یا حذر؟ عقل می گوید مانعی ندارد، شرع هم‏‎ ‎‏که در این جا چیزی نفرموده است. اما یک وقت است که شاید شرع گفته مباح است‏‎ ‎‏و در عین حال آمد و گفت که حرام است، این مغایرت است. ‏

ـ حالا اگر در منطقه الفراغ حاکم حکم کرد، تفاوت با آنجا که حکم ثانوی می کرد چه می شود؟

استاد: ‏منطقه الفراغ را به چه معنا می گیرید؟ ‏

ـ به معنای مباح لابشرطی. 

استاد: ‏اگر مباح لابشرطی گفتید اینجا حاکم حکم کرده، در حالی که حکم اوّلی هم‏‎ ‎‏ندارد. حکم ولایی کرده یا بر اساس عناوین ثانویه حکم کرده است. خوب، تفاوتش‏‎ ‎‏با آنجا این است که در آنجا باید از حکم اولی صرف نظر کنیم، به سبب ضرورت یا‏‎ ‎‏تشخیص مصلحت. ‏

 


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 195

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 196

  • ـ ج 17، وسائل الشیعه کتاب احیاء الموات باب 12، حدیث 1 و 32 داستان سمره.