کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی «نقش زمان و مکان در اجتهاد»

قلمرو تأثیر زمان و مکان در اجتهاد

مصاحبه با آیت الله سید کاظم حائری

«قلمرو تأثیر زمان و مکان در اجتهاد»

 -  ضمن سپاس از اینکه وقت خود را در اختیار ما گذاشتید، لطفاً بفرمایید مقصود از تأثیر زمان و مکان در اجتهاد چیست؟ 

استاد: ‏مقصود از زمان و مکان همین مصطلح عرفی آنهاست، ولی ملاک مطلب‏‎ ‎‏تغیّراتی است که پیش می آید. چون این تغیّرات غالباً بر اثر مرور زمان یا‏‎ ‎‏تبدّل مکان است. ‏

 -  عده ای از فقها زمان و مکان را به معنای عرف می گیرند، آیا منظور شما هم عرف است؟ 

استاد: ‏خیر، به نظر بنده عرف هم به تبع تغیّر در زمان و مکان عوض می شود و زمان‏‎ ‎‏و مکان غیر از عرف است. ملاک نه زمان است و نه مکان، بلکه تغیراتی بوده است‏‎ ‎‏که شما یک مصداقش را الآن فرمودید یعنی تغیر عرف یا تغیّراتی که به آنها اشاره‏‎ ‎‏خواهم کرد. پس زمان که تغییر می کند، عرف نیز تغییر می کند. همچنین زمان که‏‎ ‎‏تغییر کند، موضوع نیز تغییر می کند، همچنان‏‏ ‏‏که مصلحت و ملاک را هم دچار‏‎ ‎‏تغییر می شود. ‏

 -  ماهیت این تغییرات به نظر شما چیست و چگونه انجام می گیرد؟استاد: ‏در پاسخ به این سؤال باید از مصبّ تغییر شروع کنیم، به طور کلی مصب تغییر‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 101
‏یکی از چند چیز است که اینها را ما یک به یک بررسی کرده و مراد امام را به دست‏‎ ‎‏خواهیم داد. اصناف و اسباب تغییر عبارتند از: ‏

1 -  ‏تغییر اصل حکم خدا، شبیه آنچه در نسخ شد، مانند تغییر قبله از بیت‏‎ ‎‏المقدس به سوی مکه و امثال آن که در این مواقع حکم تغییر می کند. روشن است‏‎ ‎‏که این، مقصود مرحوم امام نیست. ‏

2 -  ‏موضوع حکم تغییر کند. منظور از موضوع حکم، موضوع کلی است که به‏‎ ‎‏اصطلاح اصولیون در مرحلۀ تشریع وجود دارد. در این حال موضوع نمی تواند‏‎ ‎‏وجود تشریعی نداشته باشد. مثلاً وقتی (‏للهِ عَلی النَّاسِ حِجُّ البَیتِ مَن استَطاعَ‎ ‎إلَیهِ سَبیِلاً) ‎[1]‎‏ تشریع شد، حتی اگر تمام مردم دنیا فقیر باشند و مستطیع نباشند،‏‎ ‎‏این مستطیع یک وجود تشریعی دارد به وجودِ خود حکم که در آیه است. این‏‎ ‎‏احتمال دوم در تغییر هم یقیناً مد نظر امام نبوده است. اساس این احتمال هم به‏‎ ‎‏همان احتمال اولی برمی گردد. در رابطه با این احتمال، این توضیح لازم است که‏‎ ‎‏موضوع تشریع (وجود تشریعی موضوعی حکم) نمی تواند تغییر کند مگر به تغییر خود حکم. ‏

3 -  ‏مصداق موضوع تغییر کند. غالباً از تغییر موضوع همین قسم را اراده‏‎ ‎‏می کنند. اینکه می گویند موضوع تغییر می کند، معنایش این است که مصداق‏‎ ‎‏موضوع تغییر می کند، و گرنه خود موضوع قابل تغییر نیست. این احتمال سوم‏‎ ‎‏بدون شک مورد نظر حضرت امام بوده است. می توان زکات را شاهدی برای این‏‎ ‎‏مطلب آورد و آن را به دو صورت به بحث گذاشت: یکی اینکه آیا اینکه‏‎ ‎‏پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلّم زکات را در نُه چیز تعیین کرد، ولایی بوده است یا تشریعی؟ اگر‏‎ ‎‏ولایی باشد، امروز ولیّ امر می گوید غیر از اینها چیزهای دیگر هم مشمول زکات‏‎ ‎

‏ ‏


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 102
‏می شود. و اگر تشریعی بوده، در این صورت باز این بحث پیش می آید که تشریع آن‏‎ ‎‏نه چیز علتش این است که در آن زمان کالاهای مهم و معروف همانها بوده است. در‏‎ ‎‏این صورت آن نه کالا اصلاً موضوعیت ندارد، بلکه جامع بین آنها آن که کالاهای‏‎ ‎‏معروف باشد، موضوعیت دارد. ‏

4 -  ‏تغییر چگونگی استنباط، یعنی نه حکم تغییر کرده است، نه موضوع و نه‏‎ ‎‏مصداق موضوع، بلکه آنچه تغییر می کند چگونگی استنباط است. آن هم یا به‏‎ ‎‏سبب اینکه تغییرات زمان و مکان قهراً و ناخودآگاه بر فهم مستنبط اثر می گذارد و یا‏‎ ‎‏اینکه قهراً و ناخودآگاه در ظهور لفظ اثر می گذارد، و امثال اینها که ناخودآگاه‏‎ ‎‏موجب می شود نگرش مستنبط عوض شود. لذا ممکن است یک فقیهی امروز به‏‎ ‎‏گونه ای بفهمد که مرحوم شیخ طوسی آن گونه نمی فهمید. با این حال نمی توان‏‎ ‎‏یقین حاصل کرد که فتوای ما دقیقتر از فتوای شیخ است. این را هم بنده فکر‏‎ ‎‏نمی کنم مقصود مرحوم امام بوده باشد. زیرا به رغم اینکه استنباط و فتوا را ممکن‏‎ ‎‏است عوض کند، ولی این تغییر ما را به حکم خدا نزدیکتر نمی کند، ولی تغییری‏‎ ‎‏است که قهراً حاصل می شود و دست خودمان هم نیست. ‏

5 -  ‏استیعاب نکات دخیله و دقت با مرور زمان. این قسم مخصوصاً با زمان‏‎ ‎‏بیشتر می خواند تا با مکان. رشد زمانی استیعاب نکات دخیله و دقت نیز به دلیل‏‎ ‎‏این است که علم و آگاهی آیندگان پیشرفت می کند. این قسم هم می تواند مد نظر‏‎ ‎‏امام باشد. زیرا ما را به واقع نزدیک می کند و لازمه اش این نیست که حکم خدا‏‎ ‎‏تغییر کرده باشد. نه چنین معنایی دارد و نه به آن مفسده ای وارد می شود که بگوییم‏‎ ‎‏خلاف ضروری دین است و نه از قبیل آن است که ما را نزدیک به واقع نمی کرد. ‏

6 -  ‏این احتمال خلاف مذهب ماست و علمای اهل تسنن به آن عنایت داردند،‏‎ ‎‏به معنای اینکه در دایرۀ قیاس و استحسان، خواه نا خواه بعدیها متوجه‏‎ ‎‏استحساناتی می شوند که قبلیها توجه به آنها نداشتند و قیاسهایی می کنند که قبلیها‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 103
‏نمی توانستند به آنها دست بزنند؛ ولی این احتمال هم مد نظر حضرت امام نبوده‏‎ ‎‏است؛ چون مرحوم امام قائل به قیاس و استحسان نیست. ‏

7 -  ‏حکم ولایی  است که من بعید می دانم مقصود امام بوده است. خیلی روشن‏‎ ‎‏است که حکم ولایی تغییر می کند، بالاخره مصالح ولایی در زمانها و مکانهای‏‎ ‎‏مختلف فرق می کند و طبق آن ولیّ امر احکام ولایی خودش را صادر می کند. ‏

8 -  ‏قسمت دیگر همان سعۀ افقی است که زمان و مکان به آدم می دهد. شریعت‏‎ ‎‏این سعۀ افق را از اول داشته و خواه نا خواه روی فهم مطالب اثر می گذاشته است. ‏

 -  این مطلب برمی گردد به یک بحث مهمتری که بحث ملاکات احکام است. در واقع اینکه ما می گوییم در زمان پیامبر یا ائمه طاهرین علیه السلام نسخ هست، به خاطر این است که غیر از موضوع و متعلّق، ملاکات احکام هم در دست ائمۀ طاهرین علیه السلام یا در دست صاحب شریعت بوده است. در اینجا بحثی که مطرح می شود تقسیم ملاکات احکام به دو قسم است: یک قسمت عبادات داریم و یک قسمت معاملات. بعضی می گویند ممکن است از خود شریعت این جور استظهار بکنیم که در قسمت معاملات اصلاً شریعت نخواسته است که یک ملاکات تعبّدی و توفیقی بیان بکند که آن بحث پیش بیاید که گفته شود به عقل ما نمی رسد و بحثهای از این قبیل، که البته قائل هم دارد. هم بین اهل سنت و هم بین ما که تعبیر می کنند به امضایی بودن معاملات در اینجا ممکن است کسی بگوید با این تفکیک، یعنی تفکیک بین عبادات و معاملات، آن مصبّ تغییری که تعبیر شماست که می فرمایید نسخ نیست، آن را اثبات بکند و بگوید هست. یا به تعبیری دیگر بگویند اینکه عقل ما به ملاکات احکام نمی رسد، آن مربوط به عبادات است و مربوط به معاملات نیست. این بحث به نظر شما می تواند بستری داشته باشد یا نه؟ 


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 104
استاد: ‏در رابطه با این مطلبی که شما می فرمایید، یک نکته را باید یادآوری کرد. ولی‏‎ ‎‏اینکه حقیقت نسخ و واقع نسخ غیر از تبدل ملاک است. یعنی زمان پیغمبرصلّی الله علیه و اله و سلّم‏‎ ‎‏هم که نسخ می شده، اگر تنها مسألۀ تبدّل ملاک بود، می توانست پیغمبر صلّی الله علیه و اله و سلّم‏‎ ‎‏ملاک را جزو موضوع بیاورد و از اول حکم را روی موضوع مضیّقش بیاورد که بعد‏‎ ‎‏بحث نسخ هم نداشته باشد. نسخ معنایش این است که حکم وقتی جعل شده‏‎ ‎‏مطلق جعل شد. به رغم اینکه ملاکش ضیق بوده، مطلق جعل شده است. هر چند‏‎ ‎‏به خاطر مصلحتی در جعل، و لذا بعدها احتیاجی به نسخ پیدا کرد. یعنی این جور‏‎ ‎‏نیست که بگوییم نسخ مقیاسش ملاک است و حالا که ملاک را فهمیدیم طبق این‏‎ ‎‏ملاک، ما هم باید نسخ کنیم. اگر این بود پیغمبر(ص) می توانست از اول همان‏‎ ‎‏ملاک را جزو موضوع بیارود و به عنوان قیدی در موضوع داخل کند. آن وقت حکم‏‎ ‎‏به مدت انتهای موضوع خودش منتهی شود. ‏

 -  ملاک غیر از موضوع است. ملاک ممکن است اصلاً قابل بیان نباشد و به خاطر همین است که عملش مخصوص پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلّم است. 

استاد: ‏اگر آن شد در معاملات که می گویید قابل درک است، اگر نیست پس فرق بین‏‎ ‎‏معاملات و عبادات نبود. اگر قابل درک است، خوب شریعت می توانست آن را‏‎ ‎‏جزء موضوع بیاورد. البته این مطلب شما که تجدید در معاملات است در زمان ما‏‎ ‎‏درست است؛ در حدی که باز برمی گردد به تبدّل موضوع. مثلاً فرض کنید مسألۀ‏‎ ‎‏بیمه، این یک عقدی است که (‏أفوا بالعقود) ‎[2]‎‏ شاملش می شود، ولی آن وقت‏‎ ‎‏نبوده است. پس این به تبدّل موضوع برمی گردد. این هیچ ربطی به نسخ ندارد که‏‎ ‎‏اگر فقیهی گفت این بیمه ها درست است بگوییم که این نسخ است. یعنی قبلاً بیمه‏‎ ‎‏درست نبوده و حالا نسخ کرده و بیمه را درست کرده است. این برنمی گردد به‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 105
‏نسخ، بلکه به تبدّل موضوع برمی گردد. یعنی بیمه چیزی است که قبلاً نبوده ولی‏‎ ‎‏حالا هست؛ زیرا این عقد است و لذا در این حد درست است. ‏

 -  حضرت امام در واقع برای انطباق فقه با زمان دو نظر عمده بیان کردند: یکی مسألۀ دخل زمان و مکان بود، یکی اعتنا به حکم حکومتی و ولایتی. الآن هم منحصر به همین موارد است و غیر از اینها نیست. آن وقت اگر فقط همین دو مقصود امام باشد، این دو مطلب چیزی  نیست که امروز مطرح شده باشد. یعنی در واقع فرمایش حضرت امام یک مسألۀ معرفت شناسی فقهی است نه یک توصیه. 

استاد: ‏این مطالبی که می فرمایید چیز تازه ای نیست، ولی اینها مصادیقی پیدا‏‎ ‎‏می کند که بسیاری از حوزویان ممکن است از این مصادیق وحشت داشته باشند و‏‎ ‎‏نتوانند زیر بار بروند. به همین سبب است که باید به شکل توصیه مطرح شود. ‏

 -  آیا فکر نمی کنید تأکید امام در مباحث اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، آن هم در سطح کلان، به خاطر غفلتی بوده است که واقعاً در این جور مسائل وجود داشته است. همان نکته ای که شهید صدر هم در بعضی مطالبشان دارند که با دید فردی و جمعی به مسائل نگاه می کردند؟ 

استاد: ‏این دید فردی و اجتماعی که شما از مرحوم صدر نقل کردید، مربوط به سعۀ‏‎ ‎‏افقی می شود. گاه فقیهی خیلی فردی زندگی کرده و در خانۀ محقر خودش نه از‏‎ ‎‏زمانها و نه از مکانهای دیگر خبری دارد و نه از احتیاجات اجتماعی و دارای سعۀ کم‏‎ ‎‏است. بنابراین با دارا بودن سعۀ افقی است که فقیه آن سعۀ افقی که خود‏‎ ‎‏شریعت دارد، نزدیک می شود؛ خصوصاً اگر آن مطلب را قبول کنیم که خود‏‎ ‎‏خداوند مشرّع همه چیز است و پیغمبر مبلّغ است. زیرا خداوند که فوق زمان و‏‎ ‎‏مکان است، سعۀ افقی را دارد که هیچ کس هم نمی تواند به آن برسد. هر چه ما به‏‎ ‎‏وسیلۀ زمان و مکان سعۀ افق بیشتری پیدا کنیم به آن دیدی که با آن دید شریعت‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 106
‏تشریع شده است، نزدیکتر می شویم و با این نزدیکی، واقعیت شریعت را بهتر‏‎ ‎‏درک می کنیم. ‏

 -  می توان مطلب شهید صدر را به گونه ای تبیین کرد که قسم سومی درست شود. ایشان فرموده اند که اگر به سرمایه داری نظر فردی بکنیم و بخواهیم رابطۀ مکلّسف را با آن بررسی کنیم، یک جور حکم می دهیم و اگر با نظر جمعی به آن نگاه کنیم وآثار و تبعاتی را که در اجتماع دارد بررسی کنیم، حکمی دیگر بر آن می رانیم. 

استاد: ‏این سخن باید به یکی از دو چیز برگردد: یا باید به حکم ولایی برگردد که در‏‎ ‎‏آن زمان سرمایه داری مشکلی ایجاد نمی کرده است. فردی یک چند ریالی کسب‏‎ ‎‏می کرد و مالک می شد و طوری هم نبود؛ ولی الآن که سرمایه داری به اینجا می کشد‏‎ ‎‏که تو اصلاً منبع نفت را کشف می کنی و می گویی این مال من است، خوب این را‏‎ ‎‏یک کسی می آید و نفی می کند. یا اینکه سخن شهید صدر برمی گردد به آن اموری‏‎ ‎‏که در جوابهای قبلی شرح دادم، مثل سعۀ افقی که به فقیه امکان می دهد تا بهتر‏‎ ‎‏مراد شریعت را بفهمد. بنابراین مالکیت فردی به آن شکلی که آقایان گفته بودند‏‎ ‎‏اشتباه است و به نظر من دید اسلام وسیع است؛ یعنی هم مصالح فردی را شامل‏‎ ‎‏بوده و هم مصالح اجتماعی را در بر می گیرد. ‏

 -  با فرض قبول نظر حضرت عالی، بحث از تزاحم بین فرد و اجتماع چه صورتی به خود می گیرد؟ 

استاد: ‏تزاحم بین فرد و اجتماع دو معنا دارد: یکی آنکه برمی گردد به مسألۀ‏‎ ‎‏ولایت. یعنی تزاحم که شد ولیّ امر باید اهم را تشخیص دهد. دوم آن تزاحمی‏‎ ‎‏است که بر سعۀ افق فهمی اثر می گذارد؛ یعنی کسی که با دید وسیع که هر دوی فرد و‏‎ ‎‏اجتماع را می دیده حکمی کرده و این حکم ظهوری دارد که فقیه صاحب سعه‏‎ ‎‏می تواند آن را بفهمد و این معنا داخل در مسألۀ استنباط می شود. ‏


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 107
 -  خود این تبیین هم چون ضابطه مند نیست برای آن نمی شود ملاک مشخص کرد. مثلاً خود آقایان می روند مکه و بر می گردند، دیدگاههایشان در مورد محدودۀ طواف عوض می شود و یا نسبت به متنجس، نظرشان عوض می شود. می روند اروپا و بر می گردند، نظرشان نسبت به طهارت و نجاست اهل کتاب عوض می شود. خوب از اول بگوییم فقها باید همه بروند اروپا و بعد فتوا بدهند. بفرمایید این را تا چه حدی می شود تبیین کرد؟ 

استاد: ‏این نکته ها گاه معنایش این می شود که این آقا وقتی که رفت آنجا را دید که‏‎ ‎‏چه مسائلی است، مشکلاتی به وجود می آید. مثلاً سعودیها خانۀ خدا را با مواد‏‎ ‎‏شیمیایی می شویند و با آب نمی شویند، حالا ما اگر بگوییم فقط آب مطهِّر است،‏‎ ‎‏حج مردم خراب می شود، نماز نساء آنها خراب می شود، چون سجده روی همان‏‎ ‎‏جا می کنند. بعداً زنانشان بر آنها حرام می شود. اگر ما بیاییم فتوایمان را عوض‏‎ ‎‏کنیم، غلط است. چون فتوا که با مشکلات عوض نمی شود. من باید حکم خدا را‏‎ ‎‏بگویم، چه داخل مشکلات بیفتند یا نیفتند. ولی اگر این طور باشد که فقیه توسعۀ‏‎ ‎‏افق بدهد، مشکلات حل می شود. خوب وقتی قرآن آن طور سعۀ افق داشته و آبی‏‎ ‎‏را که گفته، به نسبت روز گفته است، این امکان دارد که ما یک معنای وسیعی از آب‏‎ ‎‏بهفمیم و بدانیم که آب یک مثالی بوده است که خداوند وقتی فرمود: (‏أنزَلنا مِنَ‎ ‎السَّماءِ ماءً طَهُوراً) ‎[3]‎‏ می خواسته است منت بگذارد بر مردم که من چه چیزهای‏‎ ‎‏پاکیزه کننده ای برایتان خلق کردم و مصداق روشن آن آب بوده است. ‏

 -  سؤال قبلی ناظر بر مرحلۀ دو شقی که فرمودید نبود، بلکه ناظر به این مرحله بود که با توجه به این واقعیت و با توجه به اینکه شق دوم بیانات 


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 108
شما را بپذیریم، در مقام توصیه باید چه کار بکنیم؟ اگر بخواهیم به فقها توصیه بکنیم، یعنی به صورت یک فرمول، چه باید بگوییم؟ 

استاد: ‏این هم باز فرق می‏‏‎‏‏ کند. در بین اشخاص ممکن است یک کسی باشد که سفر‏‎ ‎‏نکند، همان طور بماند، و ممکن است کسی باشد که این طور نباشد. مرحوم امام‏‎ ‎‏مگر کجا سفر کرده بودند؟ ولی در عین حال آن افق رفیع را داشت و آن دید را‏‎ ‎‏داشت. این مربوط است به اشخاص. آن کسی که بدون سفر متوجه مطالب‏‎ ‎‏می شود، از دنیا باخبر است و خبر داشتنش از دنیا، به او افق وسیع می دهد.‏‎ ‎‏ممکن است کسی باشد که تا سفر نکند نمی داند و نمی‏‏‎‏‏ تواند از آن تحجّر خودش‏‎ ‎‏بیرون بیاید. البته سفر مؤثر است، چرا بگوییم مؤثر نیست. گاهی می شود و در‏‎ ‎‏اعلمیت اثر می گذارد. ‏

 -  در همان تعبیر امام تقریباً نفی یا عدم توانایی اجتهاد مصطلح، یعنی آن اجتهادی که بدون این وسعت دید و بدون آگاهی باشد، مطرح است. 

استاد: ‏بله، آن هم قبول است، ولی در حدودش. البته ما شخص کامل نداریم،‏‎ ‎‏هر کسی در یک حدی نقص دارد، ولی این نقصها گاهی به یک حدی می رسد که‏‎ ‎‏باید گفت: تو چه مجتهدی هستی؟ و یک دفعه هم به یک حدی می رسد که از‏‎ ‎‏اعلمیت می افتد. ‏

 -  یک تعبیری مرحوم آیت الله سید مصطفی خمینی در اصول خود دارند که فتوای خیلی از فقهای ما حجیّت ندارد، چون در کنج خانه هایشان نشسته اند و بدون شور و مشورت است. 

استاد: ‏بله، گاهی می شود. این مطلب را فی الجمله  ما قبول داریم، ولی نه با‏‎ ‎‏آن وسعت. ‏

 -  این مسأله در عنوان اصلی بحث ما که تأثیر زمان و مکان در چه بخشی از احکام است دخیل است که آیا احکامی داریم که واقعاً متغیّر 


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 109
باشند؟ و آیا می توانیم معیار و ملاکی را پیدا کنیم که تغییرات در کجاست؟ 

استاد: ‏معیارش همینهاست که شمردم. چند مورد از آنها را رد کردیم و چند مورد از‏‎ ‎‏آنها را قبول کردیم. اینها وقتی به زبان تغییر حکم گفته می شود، فوراً به ما می گویند‏‎ ‎‏که (‏حلال مُحمّدٍ حلالٌ إلی یَومِ القِیامَةِ وَ حَرامُ مُحمّدٍ حَرامٌ إلی یَومِ القیامَةِ) ‎[4]‎‏. ما‏‎ ‎‏هر کدامش که برمی گردد به تغییر حکم رد می کنیم و مسألۀ تغییر حکم در میان نیست. ‏

 -  غالباً در مسألۀ احکام می گویند: احکام در شریعت تابع مصالح و مفاسد است. 

استاد: ‏نه اینها درست نیست. امام یک مطالبی فرمودند، اما افراد بی سوادی از‏‎ ‎‏آنها سوء استفاده کردند که بله احکام تابع مصالح و مفاسد است و مصالح و مفاسد‏‎ ‎‏عوض شده اند، بیایید احکام را عوض کنید. این دیگر مربوط است به آن بی‏‎ ‎‏ ‏‏سوادهایی که از سخن امام سوء استفاده کردند. خلاصه، یکی از دو سوء استفاده را‏‎ ‎‏کردند: یا نتیجۀ بد گرفتند و گفتند که احکام تابع مصالح و مفاسد است و مصالح‏‎ ‎‏و مفاسد که تغییر کردند، احکام هم باید تغییر کند، و سوء استفادۀ دوم تحریک علیه امام بود. ‏

 -  آیا توجه به ارزشهای کلامی و ارزشهای اجتماعی و فرهنگی که از دین به دست می آید، در افق استنباط اثر دارد؟ مخصوصاً در فتواهای کلان جامعه؟ 

استاد: ‏ما می توانیم سه شاخه برای آن درست کنیم: شاخۀ اول اینکه برگردد به‏‎ ‎‏مسألۀ سعۀ افق که بر ما پیدا می شود که این قسم درست است. شاخۀ دوم همان‏‎ ‎‏است که مرحوم امام در حقوق امروزه رد کردند. این حقوق حالا شاید اگر در زمان ‏


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 110
‏شریعت بود، شریعت آنها را امضا می کرد. شاخۀ سوم همان جانب ولایی احکام‏‎ ‎‏است که این قسم هم صحیح است. ‏

 -  با توجه به این همه عمومات و اطلاقات، خیلی جاها احساس می شود که منطقة الفراغی باقی نمی ماند. مثلاً آن شخصی که می آید حاصل کار مؤلّفی را می گیرد و بیع می کند و (أحَلَّ اللهُ البَیعَ) [5]می گوید، آیا این جایز است؟ شما می خواهید با چه چیز بگویید این منطقة الفراغ است؟ 

استاد: ‏من نمی دانم که مقصود مرحوم شهید صدر از کلمۀ «منطقة الفراغ» چه بوده‏‎ ‎‏است؛ ولی منطقة الفراغ اگر بخواهد درست باشد، باید اشاره به منطقۀ ولایت‏‎ ‎‏داشته باشد. اگر منطقة‏‏‎الفراغ برگردد به دا‏‏یرۀ حاکمیت و ولایت، درست است و‏‎ ‎‏اگر برگردد به دایرۀ فقه، درست نیست. ‏

 -  اینجا دو نکته وجود دارد: یکی مربوط به متعلّق است که منظور شما هم بود، گر چه در بیاناتتان نبود. غیر از موضوع، مصداق متعلَّق را هم که قابل تغییر می دانید. مثلاً انفاق را در واجب النفقه، شریعت فرموده است. خوب این متعلَّق ممکن است فرق بکند. 

استاد: ‏متعلَّق دو معنا می تواند داشته باشد. یک معنای آن اصطلاحی است که‏‎ ‎‏میرزای نائینی گفته است که حکم، ما را به آن می کشاند، نه آن ما را به حکم. این‏‎ ‎‏اگر باشد اثر ندارد، ولی اگر این جوری نباشد، آن وقت برمی گردد به موضوع.‏‎ ‎‏یعنی این جوری باشد، که مثلاً شؤونات این خانم را در آن زمان اگر نان خالی به او‏‎ ‎‏می دادی، تأمینش می کردی، ولی امروزه اگر میوه نیاوری، تأمین نکرده ای. ‏

 -  در «أکرم الفقراء»، هم در ناحیۀ موضوع که فقرا باشد، بحث زمان و 


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 111
مکان می آید و هم در «إکرام» که متعلَّق است. 

استاد: ‏خوب شما آن مصطلح دقیق اصولی منظورتان نیست. ببینید «اکرام» چرا‏‎ ‎‏تغییر کرده است؟ برای اینکه الآن شؤون فرق کرده است. پس این دوباره برگشت‏‎ ‎‏به موضوع، یعنی برگشت به یک چیزی غیر از متعلَّق. ‏

 -  پس با حذف موضوع نمی توان روی «اکرام» بحث کرد؟ 

استاد: ‏نمی شود. اگر متعلَّق به آن معنای اصطلاحی که میرزا گفته است که حکم ما را‏‎ ‎‏می کشاند به متعلق، این دیگر نمی تواند متعلَّق مغیّر حکم باشد. چون حکم ما را‏‎ ‎‏می کشاند به سوی متعلق و می گوید متعلّق را ایجاد کن. این بالاخره باید برگردد به‏‎ ‎‏یک تغیّری که برگشتش به تغیّر موضوع بوده است. تا بتواند مغیّر حکم شود. ‏

 -  به عبارت دیگر منظورتان از تغییر موضوع یک معنای عامی است که شامل متعلَّق و متعلَّقِ متعلَّق می شود. 

استاد: ‏نه، شامل متعلَق نیست. من می گویم محضاً متعلَّق آن است که حکم مرا‏‎ ‎‏وادار می کند که انجام بدهم. مثالش این است که حکم مرا وادار می کند که‏‎ ‎‏«احترام» را انجام بدهم، اما اینکه «قیام»، احترام است، این موضوع است و‏‎ ‎‏حکم مرا وادار نکرده است که «قیام» را احترام حساب کنم، بلکه حکم می گوید‏‎ ‎‏مؤمن را احترام کنید. معنایش این است که اگر «قیام»، احترام است، انجام بده.‏‎ ‎‏پس این بدقت برگشتِ به موضوع دارد و موضوع آن است که حکم تابع آن است.‏‎ ‎‏متعلق نیز آن است که حکم ما را می کشاند به طرف او. پس اصل احترام و تعظیم‏‎ ‎‏متعلق است و هیچ وقت تغییر نمی‏‏ ‏‏کند. به عبارت دیگر مفاد کان تامه متعلق است‏‎ ‎‏و مفاد کان ناقصه که قیام احترام است متعلَّق نیست، موضوع است. مفاد کان تامه‏‎ ‎‏مانند وُجد «احترام»، به این مفاد کان تامه است. «احترام، موجود شد». این احترام،‏‎ ‎‏متعلَّق است. اما اینکه قیام احترام است، این مفاد کان ناقصه است که موضوع است. ‏

‎ ‎

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 112

  • . آل عمران، آیه 97.
  • . سوره مائده، آیه 1.
  • . سوره فرقان، آیه 48.
  • . اصول کافی چاپ انتشارات اسلامیه، ج 1، ص 47، حدیث 19.
  • . سوره بقره، آیه 275.