کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی «نقش زمان و مکان در اجتهاد»

عقل و درک ملاکات در روند زمان و مکان

مصاحبه با حجة الاسلام والمسلمین دکتر احمدی

عقل و درک ملاکات در روند زمان و مکان 

‏ ‏

 -  عقل یکی از منابع استنباط احکام فقه اسلامی (به خصوص در شیعه) است، حد و مرز عقل در استنباط احکام تا کجاست؟ گاهی وقتها مطرح می شود که عقل در حد قاعدۀ ملازمه به کمک فقیه می آید که آن هم دایره اش در عمل خیلی محدود است، بعضی برای اینکه جایگاه عقل را از این فراتر ببرند، مسألۀ کشف ملاک احکام را توسط عقل مطرح می کنند، یعنی یک حوزۀ وسیعتر، مثلاً بعضی از علما، فقه را به دو بخش عبادات و معاملات بمعنی الاعم تقسیم می کنند و اصل اولی نیز در بخش معاملات، غیر تعبدی بودن است و فقیه نیز کسی است که بتواند ملاک احکام را کشف کند و آن را تعمیم و توسعه دهد همان طوری که شیوۀ فقهای گذشته هم این بوده که در معاملات بمعنی الاعم به دنبال کشف ملاکها بودند. حالا حضرتعالی توضیح بفرمایید که عقل در چند زمینه می تواند در کشف ملاک دست مایۀ فقیه باشد؟ و در ملازمات چقدر کارایی دارد؟ 

استاد: ‏بسم الله الرحمن الرحیم، اول باید خود عقل را معنا کرد که آیا عقل به تعبیر‏‎ ‎‏مشّاء و حکمت متعالیه موجود مجرد مفارقی است؟ اگر پذیرفتیم، و حتی آن‏‎ ‎‏سلسله مراتب راهم برای آن قائل شدیم، یا حتی اگر عقل و فهم انسان را هم غیر‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 49
‏مادی دانستیم (همانطوری که مرحوم علّامۀ طباطبایی و خیلی از فلاسفۀ الهی‏‎ ‎‏معتقدند) این هم یک امر مجرد خواهد بود و بحث هم یک بحث فلسفی است که‏‎ ‎‏آیا عقل پس از فنای بدن استقلال در بقا دارد یا نه؟ در اینجا با این بحث کاری‏‎ ‎‏نداریم. چیزی که در قرآن کریم ـ و ظاهراً در روایات هم مورد نظر است ـ این است که‏‎ ‎‏عقل اصلاً به معنی فهم است ‏«لا یعقلون یعنی لا یفهمون»‏ به همین جهت هم‏‎ ‎‏ترجمه های انگلیسی از قرآن کریم همه جا «لا یعقلون» یا «یعقلون» یا نظیر اینها را‏‎ ‎‏معادل فهمیدن ‏understanding‏ به کار برده اند. ظاهراً هم همین طور است‏‎ ‎«لعلکم تعقلون»‏، یعنی ‏«لعلکم تفهمون»‏  ‏«انّ شرّ الدّواب عندالله الصمّ ... لا یعقلون»‏؛‏‎ ‎‏یعنی فهم ندارند. اگر تعقل را به معنی تفهم بگیریم، یعنی خداوند در آدمی نیرویی‏‎ ‎‏گذاشته است ـ چه آن را مجرد بدانید چه مادی ـ این نیرو وظیفه اش چیست؟ این‏‎ ‎‏طبیعی است که فهم آدم در جاهایی می تواند خیلی پیش برود، مثل پاره ای از‏‎ ‎‏معاملات، البته نمی توانم بگویم در همۀ معاملات، که اگر ملاک آن را درک کرد آن‏‎ ‎‏وقت ممکن است در پاره ای از احکام هم نظر بدهد که این مربوط به زمان یا مکان‏‎ ‎‏خاصی بوده، مثلاً شهادت دو زن به جای یک مرد، که این از معاملات بمعنی الاعم‏‎ ‎‏است آیا فهم ما تا آنجا می تواند پیش برود که واقعاً دریابد که این یک امر عرفی بوده‏‎ ‎‏است؛ یعنی روزی در جامعه وضع زنها این گونه بوده که در بین جامعه رفت و آمد‏‎ ‎‏نداشتند، ارتباط آنها کم بود نمی توانستند مسائل را درست دریابند، لذا حضور آنها‏‎ ‎‏آن قدر نبوده که موضوع شهادت را خوب بفهمند، ولی حالا که اوضاع دگرگون شده‏‎ ‎‏حکم هم باید به گونۀ دیگری باشد؛ یعنی فهم توانسته است ملاک را دریابد. ‏

‏در دیات، حدود، قصاص، ارث و در موارد بسیار دیگری که واقعاً ملاک احکام‏‎ ‎‏با فهم عادی قابل درک نیست. بعضی از بزرگان که گفته اند اصلاً کار عقل در این‏‎ ‎‏قبیل مسائل اجتماعی کشف ملاک عرفی است ولی ایراد این گفته این است که اگر‏‎ ‎‏در جامعه ای یک باره همین کارهایی اتفاق بیفتد که در غرب اتفاق می افتد مثل هم‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 50
‏جنس بازی و... آیا باز هم کار عقل، کشف ملاکات احکام معاملاتی است؟  کدام‏‎ ‎‏عقل؟ کدام حرف؟ کدام ملاک؟ ‏

 -  شاید منظور عده ای این است که در باب معاملات فی الجمله ملاکات‎ ‎بدست می آید و در باب عبادات به هیچ وجه راهی برای کشف ملاکات‎ ‎نداریم، البته در باب معاملات هم برخی تصریح می کنند که منظور جایی‎ ‎است که نص صریح شرعی بر خلاف آن نباشد، یعنی در جایی که شرع‎ ‎اعمال نظر کرده ما نمی توانیم سراغ آن برویم. در این مورد ربا را مثال‎ ‎می زنند که ما از ادله، تحریم ربا را می فهمیم که در آن زمان، بین اشخاص‎ ‎حقیقی بوده و منجر به استثمار آنان شده است و آنجا شخص، بدون اینکه‎ ‎کارکند، فقط از مال خود بهره برده و پول یک جا متمرکز شده و دیگران‎ ‎استثمار می شدند، بنابراین الان که این مسائل بین افراد مطرح نیست و بین‎ ‎بانکها جریان دارد (بانکهای دولتی) پس باید گفت دیگر ربا در کار نیست.‎ ‎استاد: ‏می شود تنقیح مناط کرد که اگر بین زن و شوهر و بین پدر و فرزند ربا حرام‏‎ ‎‏نیست، بین دولت و بین مردم هم یک چنین رابطه ای وجود دارد، خلاصه اینکه آیا‏‎ ‎‏عقل انسانی می تواند تا آنجا (در حوزۀ معاملات) تا آنجا پیش برود که همه ملاکات‏‎ ‎‏احکام را در یابد یا نه؟ در عبادات هم همین طور است، در خیلی از جاها انسان‏‎ ‎‏ملاکهایی را اجمالاً در می یابد و این گونه نیست که عقل از دریافت ملاک آن عاجز‏‎ ‎‏باشد، ولی سخن در این است که آیا فهم ما به عنوان متشرّعه، تا کجا می تواند پیش‏‎ ‎‏برود، در حوزه احکام الهی چه می کند و در خارج از آن حوزه چه می کند؟ در خارج‏‎ ‎‏از آن حوزه مسوولیتی ندارد. خدا آن را رها کرده و گفته است که خودت تصمیم‏‎ ‎‏بگیر و این حوزه هم خیلی گسترده است. فرض کنید آدم می بیند در ژاپن یا چین و یا‏‎ ‎‏در کشورهای دیگر، مردم چه راههایی برای زندگی خود انتخاب کرده اند و چقدر‏‎ ‎‏پیش رفته اند و موفق شده‏‏‎‏‏ اند، خوب همان راه را می توانی انتخاب بکنی، اگر‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 51
‏بگویید؛ مثلاً آموزش و پرورش آنها این است، خود این یک نوع فهم است. اگر در‏‎ ‎‏جایی آدم دید یک گروهی کاری کردند و موفق بودند، می رود همان را انتخاب‏‎ ‎‏می کند و این همان به کار انداختن فهم است. ‏

‏تجارتها، رفت و آمدها، شیوۀ کشاورزی، شیوۀ معاشرت، صرفه جوییها، اقتصاد،‏‎ ‎‏پس انداز و هزاران مورد وجود دارد که انسانها آزادند فکر کنند و ملاک را به دست‏‎ ‎‏آورند، البته ممکن است بعضی، بعد از مدتی دریابند که آنها هم اشتباه کرده بودند‏‎ ‎‏و آن را رها بکنند، مثل اینکه مارکسیستها بعد از هفتاد سال دریافتند که خطا کردند‏‎ ‎‏لذا آمدند و یک راه جدیدی را پیش گرفتند. این در منطقۀ آزادی که ما از ناحیۀ شرع‏‎ ‎‏مسؤولیت نداریم. اما در جایی که امر و نهی دین آمده است، عقل ما اصلاً کارش‏‎ ‎‏چیست، عرض کردم که عقل یعنی فهم، وقتی گفته می‏‏‎شود چهار منبع دار‏‏یم‏‎ ‎‏ (کتاب، سنت، اجماع و عقل) به نظر من عقل اصلاً ابزار فهم آن سه تاست، نه اینکه‏‎ ‎‏این یک چیزی باشد در کنار آنها. عقل؛ یعنی ابزار فهم آنها و اینکه از خودش‏‎ ‎‏بخواهد حکم در بیاورد این دیگر حکم شرعی نیست. فقه به معنای دادن حکم الله‏‎ ‎‏است، ولی در حوزۀ فراغ هر جوری دلت می خواهد. الان فرض کنید ما قانون‏‎ ‎‏دریاها داریم، مثلاً حوزۀ تصرف یک کشوری از ساحل آن 8 مایل یا 12 مایل یا 20‏‎ ‎‏مایل باشد، این هم یک فهم است، یک قانون است، فرقی هم بین این قانون و قانون‏‎ ‎‏ربا از لحاظ قانون بودن نیست. بنابراین عقل ابزار کار فهم حکم خدا از آن سه منبع‏‎ ‎‏دیگر است، پس در آن حوزه ای که حکم خدا هست، فهم ما چکار می تواند بکند،‏‎ ‎‏آیا عقل واقعاً می تواند پیش برود تا ملاک حکم را آن چنان که نزد خدا و رسول‏‎ ‎‏صلی الله علیه و اله و سلم است ـ حداقل در معاملات ـ درک کند. آیا شأن عقل این است یا نه؟ در‏‎ ‎‏همه جا این برای عقل حاصل نیست. اما وظیفۀ یک فقیه این است که آن قدر کار‏‎ ‎‏بکند تا با ممارست، ملاک را به دست بیاورد (در مورد مرحوم مجلسی من خودم در‏‎ ‎‏بحار خیلی جاها دیده ام وقتی به روایتی می رسد که کمی جنبۀ درویشی در آن‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 52
‏مشهود است، می گوید که من بعید می دانم این روایت از معصوم صادر شده باشد،‏‎ ‎‏این جور حالت غلّو و افراط در کلام معصوم نیست) واقعاً اگر کسی یک استشمامی‏‎ ‎‏از روایات داشته باشد، این به دستش می آید که اصلاً زبان ائمه علیه‏‏ ‏‏ السلام چه جوری بوده‏‎ ‎‏است. شما در هیچ دعایی نمی بینید که امام فرموده باشد یا دستور داده باشد که‏‎ ‎‏بگویید خدایا من سگ آستان تو هستم. کلمۀ کلب در هیچ یک از دعاها نیست. این‏‎ ‎‏معلوم است که دعا یک ادب خاصی دارد اگر یک فقیهی با ممارست به این مرحله‏‎ ‎‏رسید و توانست ملاک یک حکمی را به دست آورد، خوب این حکم بین خودش و‏‎ ‎‏خدا حجت می شود. اگر کسی بگوید که ما همۀ احکاممان دچار تغییر و تحول است‏‎ ‎‏و حتی یک حکم ثابت هم نمی توانیم داشته باشیم این کاملاً سخن ناصواب و‏‎ ‎‏نادرستی است. امّا اگر فقیه در ملاکها با همان ممارستی که عرض کردم بتواند پیش‏‎ ‎‏برود، تاریخ بخواند، کلام بداند و مبانی در دستش باشد و علم اصول با آن توانایی‏‎ ‎‏که دارد به کار استنباطش بیاید (بر خلاف نظر بعضی ها که می گفتند علم اصول زیاد‏‎ ‎‏به درد نمی خورد) در این صورت عقل می تواند ملاکاتی را به خصوص در زمینه های‏‎ ‎‏معاملات ـ در بسیاری از جاها اگر نگوییم در همۀ به جا ـ به دست بیاورد و در‏‎ ‎‏حقیقت می توانیم بگوییم که آن عقل به معنای فهم، برای کسی که در این زمینه کار‏‎ ‎‏کند، راهگشاست. البته در مورد عبادات یک مقدار دشوارتر است، زیرا جنبۀ تعبد‏‎ ‎‏در آنجا بیشتر است. انسان نمی داند، مثلاً مسح سر و پا، چه ملاکی دارد؟ آدم‏‎ ‎‏نمی داند ملاک هفت بار بودن طواف یا رمی جمرات یا خصوصیاتی که به خصوص‏‎ ‎‏در حج آمده و جنبۀ تعبدی آن خیلی فراوان است، چیست؟ ‏

 -  از فرمایش حضرتعالی می توان این طور استنباط کرد که شما به اصطلاح کلیت را می پذیرید، منتها در افرادش، شرایط دخالت دادید. فردی که به این درجه برسد در معاملات بالمعنی الاعم، ملاک برایش قابل کشف و قابل فهم است. منتها باید فقیهی باشد که بتواند این کار را بکند. 


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 53
(استاد: این موارد را در خود روایات هم داریم، مگر در نهج البلاغه نیست که از امیرالمؤمنین علیه السلام  راجع به خضاب سؤال می کنند، می فرماید: این مربوط به زمانی بود که مسلمانها تعدادشان کم بود و اسلام هنوز پا نگرفته بود[1] امّا امروز دیگر اسلام پا بر جا شده، جا گرفته و مثل شتری شده سینه اش را روی زمین بیندازد و بخوابد و نتوان به آسانی آن را جا به جا کرد، هر کس که دلش می خواهد خضاب کند.  -  آقای دکتر راجع به این مطلبی که فرمودید عقل را به معنای فهم بگیریم و در فهم آن سه مجرای دیگر یعنی کتاب، سنت و اجماع به کار زده شود، نه یک چیز مستقلی، عرض ما این است که عقل را همان چیزی که قدما تعریف می کردند به عنوان «قوه ای که مدرک کلیات باشد» در نظر بگیریم، چون هم عقل عملی داریم و هم عقل نظری. عقل نظری کلیاتی در باب ملازمات درک می کند، مثلاً در باب مقدمۀ واجب و اینکه بین وجوب شیء و وجوب مقدمه اش ملازمه هست این یک ادراک کلی است» در باب عقل عملی هم همین جور است این (العدل حسن) و (الظلم قبیح) ادراک کلی عقل عملی است، اگر عقل را به این بیان در نظر بگیریم آن وقت این بحث پیش می آید که این کُبَریات کلیه ای که عقل مُدرِک آنها است و به نوعی انتساب به شرع دارد، آیا مجرای فهم حکم شرعی می شود یا نه؟ این کبرای کلی مورد امضای شرع هم هست؟ تا ما بگوییم عقل درک می کند که وجوب شیء به وجوب مقدمه اش ارتباط دارد. آیا این وجوب مقدمه وجوب شرعی هم هست، یعنی شرع هم این کبرا را پذیرفته است؟ در باب عقل عملی (الظلم قبیح) که عقل درک می کند آیا شرع هم حکم به همین 


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 54
قبح می کند. به این بیان عقل مجرای مستقلی برای منابع دینی می شود و همین ملازمات یکی از آن می شود، حتی ملاکات هم همین طورند. ملاک یک امری کلی است، یعنی وقتی عقل در زمینه ای درک می کند که ملاکِ حکم این است، یعنی نه دراین موضوع به خصوص، بلکه همه جا یک کبرا را درک می کند (حسن یک چیز یا که حتی شارع هم به این مصلحت ملتزم است) بنابراین هم در باب ملازمات، هم در کبریات عقل عملی و هم در رابطه با درک ملاک، ما با قضایای کلیه تماس داریم و چون قدما و بزرگان ما معمولاً عقل را به عنوان یک قوه ای که مدرک کلیات است، تعریف می کنند (حالا به بحث فلسفی، آن کار نداریم که مسألۀ تجرد عقل باشد) و به همین دلیل ضمن بحث ملازمات عقلی در اصول از عقل عملی صحبت می کنند و از درک ملاکات سخن می گویند، لِمِّ این مطلب این است که ما در هر سه مورد با کبریات کار داریم (قضایای کلیه) به این بیان عقل یک چیز مستقلی می شود نه به معنای فهم به معنای خاص مصطلح آن. بنابراین ما با یک اصطلاح سر و کار نداریم و این امر، یک امر واقعی است، یعنی ما، در اینکه یک سری کُبریات را درک می کنیم حرفی نیست، بحث اصولیِ این است که آیا عقل حجت است یا نه؟ یعنی اینکه این جور کُبریاتی که شما درک کردید می توانید آن را به نوعی به شرع وصل کنید و در باب فقه از آن استفاده بکنید و حکم شرعی از آن به دست بیاورید؟ 

استاد: ‏شما می توانید درک ‏«العدل حسن و الظلم»‏ و همه آنها چه را که فرمودید،‏‎ ‎‏همان فهم بگیرید و این منافاتی با روایات هم ندارد برای اینکه فهم اعم است از‏‎ ‎‏اینکه کلی را درک بکند یا جزیی را. ‏

 -  یک بحثی در منطق مطرح می شود ـ مرحوم مظفر هم این را مطرح کرده است ـ مبنی بر اینکه گفته می شود عقل مدرک کلیات است، آیا 


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 55
مقصود این است که، آنجا که عقل کلیات را درک کرد، غیر از مدرک جزئیات، یک حقیقت و جوهر در انسان وجود دارد که وقتی خواست کلیات را درک کند بیاید جلو و بگوید نوبت من است، یا اینکه مدرک همۀ اینها یک چیز است؟ مرحوم مظفر این نظر را اختیار می کند و که هر چه انسان درک می کند، مدرک آن همان عقل یا به تعبیر حضرتعالی همان فهم است. حالا در لغت فهم معنای مصدری دارد، به کار بردن این لغت شاید خیلی زیبا نباشد، همان نفس و همان حقیقت آدمی و همان «جوهر ربانی و الهی، لطیفه ربانیه» همان، همه چیز حقیقت من انسان است ، او همه چیز را درک می کند، منتها اگر مدرک آن معانی جزئیه بود، و هم است و اگر از صُوَر بود، می گویند خیال است. اگر مُدرَک امر کلی بود به آن عقل می گویند. با این مقدمه می خواهیم این قضیه را حل کنیم که وقتی گفته می شود بین مسائل عقلی و خیالی و وهمی فرق می گذارند، من تا قبل از اینکه با این کلام مرحوم مظفر برخورد کنم، خیال می کردم که عقل در وجود ما یک چیزی است غیر از دستگاه خیال، اصلاً یک وجود مستقلی دارد، مثل چشم که قوۀ باصره است و از سامعه جداست در مورد مسائل عقلی هم چنین خیال می کردم. مرحوم مظفر می فرماید که مُدرِک همۀ اینها یک چیز است، منتها مدرکات آن مختلف است. حتی باین مبنا هم ما نمی توانیم عقل را به معنای لغوی آن بگیریم، حتی اگر کسی ادعا کند در مواردی که در لسان آیات و روایات مادۀ عقل بکار رفته است به یک نوع فهم خاصی اشاره دارد این با مطلق الفهم فرق می کند، با ولکن لاتشعرون فرق می کند. لا تعقلون به یک نوع درک خاصی نظر دارد. 

استاد: ‏آن چه از مرحوم مظفّر نقل کردید مؤیّد نظر اینجانب است. اما این که شما‏‎ ‎‏می گوئید عقل یک نوع درک یا فهم خاصی است، بفرمائید که مراد از فهم یا درک‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 56
‏خاص چیست؟ ‏

 -  اگر از این درک خاص به آن نوع درک کلیات تعبیر کنیم گزاف نگفته ایم و به دیگر سخن این که اصولیون می گویند یکی از ادله عقل است منظورشان همان فهم (که کار عقل است) نیست. اینجا بین قوۀ عاقله و بین کار آن خلطی صورت گرفته است. 

استاد: ‏خوب شما در اینجا با کار و صفات عقل کار دارید، با ماهیت آن که‏‎ ‎‏کاری ندارید. ‏

 -  تعبیر فهم (که کار عقل است) با خود عقل دو چیز است، اینها را باید جدا کنیم، مگر  اینکه به اتحاد عاقل و معقول یا مُدرَک و مدرِک قائل شویم، اما کار عقل باخود عقل دو چیز است و ما فعلاً بحثمان در این است که عقل یک چنین کششی دارد که در ماورای حیطۀ خودش دخالت می کنند، در مناطات و علل احکام، بنابراین می خواهیم بگوییم که عقل ما می تواند آن را درک کند. 

استاد: ‏در بحث از ماهیّت عقل و اتحاد عاقل و معقول دارید وارد یک حوزه ای‏‎ ‎‏می‏‏ ‏‏شوید که سر هر خشتی و سر هر وجبی و بند انگشتی از آن عمرها گذاشته شده و‏‎ ‎‏سرانجام هم به قول کانت نه ماعیت عقل برای ما معلوم است نه برای شما و به‏‎ ‎‏عقیده بنده حتی نه برای ابن سینا و نه برای خود کانت، فقط ما آثار آن را می بینیم و‏‎ ‎‏می گوییم معلوم است یک چیزی هست، حالا آن چیز چه هست؟ ماهیت و‏‎ ‎‏حقیقتش را نمی دانیم ولی فعل و اثرش را که ادراک است می بینیم. ‏

 -  حضرتعالی به اصولیین اشاره کردید که ادله را چهار تا قرار دادند و شما عقل را وسیله قرار دادید، با این حال عقل وقتی از روایت استظهار می کند حیثی از نفس است. و آنجا که در کنار ادله دیگر به کار می رود، چیز دیگری است. 


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 57
استاد: ‏آنجا که عقل به کار می رود همان فهم است، منتها حوزۀ کارش فرق می کند.‏‎ ‎‏وهم را هم که فرمودید، مرحوم آقای طباطبایی وهم را قبول ندارد و در حواشی‏‎ ‎‏اسفار صریحاً انکار کرده، اینها هم غالباً قرار دادی هستند به هیچ وجه نمی شود بین‏‎ ‎‏حس و خیال و عقل دیوار کشید و هر کدام از آنها را قوّه ای جداگانه دانست واقعاً‏‎ ‎‏این تفکیک قابل اثبات قطعی نیست. این چیزی است که چند سال اخیر به آن‏‎ ‎‏رسیده ام. مشکل دیگری هم هست. شما وارد این حوزه ها که می شوید یک امر غیر‏‎ ‎‏مسلمی را در عداد سه تا دلیل کاملاً روشن دینی می گذارید. این فهم ما هر چه‏‎ ‎‏می خواهد باشد، حس یا خیال، ما درکی داریم که این درک بدرد ما می خورد، اصلاً‏‎ ‎‏ما با آن درک آدم هستیم، حتی حیوانات هم با آن درک حیوان هستند والا جماد‏‎ ‎‏می شدند. این درک یک چیزهایی را در می یابد که گاهی جزیی است و گاهی کلی،‏‎ ‎‏گاهی در حوزۀ امور عملی (حکمت عملی) و گاهی هم یک سلسله مسائل ـ به تعبیر‏‎ ‎‏شما کلیات ـ را درک می کند. این جاها که کلیات را درک می کند، دین، حدّاقل، آن را‏‎ ‎‏منع نکرده است. این «العدل حسن» یک حکمی است حال آیا دین در این قبیل‏‎ ‎‏احکام این واقعیتها را از ما پذیرفته است؟ یا ما باید مثل اخباریها همه چیز را که از‏‎ ‎‏گذرگاه اخبار وارد شود بپذیریم؟ آن وقت شماها در خود این فهمتان یک سلسله‏‎ ‎‏درکهایی دارید که یقین دارید دین آنها را پذیرفته مثلاً «العدل حسن»و «الظلم قبیح»‏‎ ‎‏این را دین پذیرفته ‏«عاشرو هنّ بالمعروف»‎[2]‎‏ ‏«سرّحو هنّ بمعروف»‎[3]‎‏ این‏‎ ‎‏معروف، معلوم است یک حساب و کتابی دارد ‏«ولا یجرمنکم شنئان قوم علی الاّ‎ ‎تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی»‎[4]‎،‏ ‏و لا یجرمنکم شنئان قوم ان صدّوکم عن المسجد‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 58
الحرام ان تعتدوا»‎[5]‎‏ اینها چیزهایی است که همه جا به همان فهمی احاله شده‏‎ ‎‏است که می فرمایید مورد قبول شرع است. یک سلسله اصول هم داریم که ائمه علیه السلام‏‎ ‎‏ـ و به تعبیر مرحوم علّامه طباطبایی فاتح باب آنها؛ امیرالمؤمنین علیه السلام ـ عقول ما را به‏‎ ‎‏ آنها هدایت کردند، عقل به این معنا هم مورد قبول است؛ یعنی مبناست. پس بین‏‎ ‎‏عرض بنده که عقل به معنای فهم است و بین آن فرمایش شما که می فرمایید: عقل‏‎ ‎‏را اول بگوییم مُدرِک کلیات است و آن وقت از آن مُدرِک کلیات پلی بزنیم و این را‏‎ ‎‏کنار آن بگذاریم، می گویم: ما تعارضی نیست، من فهمی داریم که مسائل عرفی و‏‎ ‎‏مسائل مبنایی و امثال اینها هم در حوزه کار او است. گاه آنها را با هم یا جدا جدا‏‎ ‎‏بزرگ می کند و لوازم هر یک را به دست می آورد و مثلاً می گوید امر به شیء مقتضی‏‎ ‎‏نهی از ضدّ آن هست یا نیست، همۀ اینها فهم است. ‏

 -  در این رابطه چند مطلب داریم که یکی اینکه وقتی ما با قومی سخن می گوییم باید مطابق مصطلحات آنها سخن بگوییم ولو اینکه ما اشکالات مبنایی داشته باشیم یعنی ما وقتی با جماعت اصولیین و مجتهدین صحبت می کنیم که عقل را این جور تحدید می کنند و مراد آنها هم نَظرۀ فلسفی نیست، ممکن است عقل را مادی بگیرند یا نگیرند ـ ولو عقل را مفارق بگیرند یا متصل بگیرند ـ کاری به این بحث فلسفی نداریم، آنچه مهم است این است که چه تلقی از عقل دارند. برداشت شخصی من این است که یک سری قضایای کلیه ای که بشر درک می کند را می خواهند ببینند که در شرع چقدر کاربرد دارد. این سوال پیش می آید: عقلی که آقایان اصولی و مجتهدین معتقد هستند خیلی مثمر نیست تحدیدی هم که می کنند خیلی کارا نیست در استنباط. ملاکات را که آقایان می گویند، درک می کنند، 


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 59
حتی در ابواب معاملات که بعضاً خیلی زیاد است، یعنی این متجدّد دین هستند که ادعا می کنند در ابواب معاملات عقل می تواند ملاک را درک بکند. قاطبۀ فقها معتقد هستند که درک نمی کند. 

استاد: ‏کل آن را درک نمی کند؟ ‏

 -  نه اصلاً اصل قابلیت را می پذیرند ـ یعنی قضیه شرطیه را می پذیرند ـ که اگر مجتهدی ملاک را درک کرد، می تواند فتوا بدهد ولی می گویند کلام در این است که نمی تواند ... «اگر» را می پذیرند (به شکل قضیۀ شرطیه) ولی در مصداق آن اشکال می کنند، این یک مطلب در باب عقل عملی. بعضی همانند مرحوم کمپانی فهم را منحصر می کنند به قبح ظلم و حسن عدل، پس عقل باز هم در مسألۀ استنباط کنار گذاشته می شود، چون این دو چیزی که ایشان می گویند به عنوان حسن و قبح ذاتی، چیزی است که خود شرع هم نسبت به آن علناً گفته است و کاشف نمی خواهد، پس باقی می ماند ملازمات، مثل همان وجوب مقدمه در بحث ضد و اینها. همان چیزهایی است که یا ثمرۀ فقهی ندارد، یا ثمرات خیلی اندک دارد. 

استاد: ‏و حالا لازم است که بگوییم عقل مُدرِک کلیات است؟ خوب این را‏‎ ‎‏آدم می فهمد. ‏

 -  نتیجه ای که می‎خواهیم بگیریم این است که مجتهدین معتقدند ما به عقل در استنباط معتقد هستیم و آن را طریقی می دانیم در کنار و در عرض کتاب و سنت. بنابراین عقل هم مثل اجماع است. در باب اجماع به خاطر قیودی که به آن می زنند، اجماع را طریقیت می دهند نسبت به نص و کاشف از نص می شود و لذا آن چه حجت است نصی است که در ورای اجماع است. در عقل هم این قدر هیاهو شده و به اصطلاح مجتهدین حمله کردند به اخباریها که شما چرا به عقل معتقد نیستید ظاهراً چیزی تَهِ آن می ماند، 


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 60
منتها اگر فقط فرمایش شما باشد یعنی ما در نصوص شرعی اعم از کتاب و سنت دقت و تأمل بیشتری کنیم، فهم بیشتری حاصل می شود. 

استاد: ‏عرض می کنم که فقط بر طبق مصطلحات قوم صحبت می کنیم آن عقل که‏‎ ‎‏آقایان تعریف می کنند  و در آن بحث می کنند به نظر می رسد که خیلی بازده ندارد.‏‎ ‎ -  تنقیح مناط زیاد است... 

استاد: ‏تنقیح مناط در واقع، کشفی است که از نص کردیم. ‏

 -  اصولیین خودشان در باب ملازمات (غیر مستقلات) عقلیه این نکته‎ ‎را تصریح کرده اند که مدار حکم عقل در احکام، مواردی است که یک‎ ‎قسمت قیاس را از شرع بگیرد و بر اساس آن ملازمه ای برقرار کند. از قدما و‎ ‎غیر قدما به این قائلند که امر به شی مقتضی نهی از ضد خاص است؛ در‎ ‎نتیجه کسی که نماز می خواند و در کنار نماز خود ممکن است صد تا واجب‎ ‎دیگر داشته باشد، قائل به فساد  آنها می شوند. اینجا جای حکم عقل است؟‎ ‎استاد: ‏در اینجا دو بحث قابل تصور است: یک بحث اینکه آیا عقل به عنوان وسیله،‏‎ ‎‏حجیّت دارد و مکشوفات و مُدرَکات آن در طریق استنباط حجت است یا نه؟ بحث‏‎ ‎‏دیگر اینکه آیا عقل هیچ گاه مستقلاً خودش می آید و می گوید من این حکم را درک‏‎ ‎‏کردم؟ ظاهراً هیچ فقیه اصولی این را نگفته است. و آن مقداری که در اصول بحث‏‎ ‎‏شده در فقه کارکرد ندارد. ‏

 -  نه، کارکرد دارد. در اصول نگفتند عقل یکی ادله است که از عرش روح القدس به پایین تنزل نموده و حکم را از او می گیرد. 

اصولیین وقتی می گویند یکی از ادله عقل است اگر به این معنا است که همان طوری که قول و فعل و تقریر امام صادق علیه السلام مبیّن حکم است و خودش حجت است، عقل هم خودش بدون اینکه تکیه ای به صغرا و کبرا و بعضی از مقدمات اقیسه داشته باشد و از شرع بگیرد، خودش بیاید این 


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 61
را ابداع بکند هیچ کس این مطلب را نگفته است. اینهایی که می گویند عقل دلیل بر حکم شرعی است، مراد آنها در مواردی است که بعضی از اقیسه و مناطات که روایات دربارۀ آنها نیست؛ یعنی اینکه در توسعۀ آنها یا بعضی ملازمات آنها روایتی نیست، اینجاها عقل می تواند کاشف باشد. 

استاد: ‏این دیگر خودش یک مبنای شرعی ندارد، ضوابط و قواعدی دارد همان‏‎ ‎‏طوری که آدم در منطق یا ریاضیات یا جامعه شناسی یا روانشناسی از آن استفاده‏‎ ‎‏می کند. عقل در ریاضیات و فیزیک این همه قانون کلی به دست می آورد از‏‎ ‎‏کجاست؟ خودش می گوید که مثلث این است بعد می گوید مثلث قائم الزاویه این‏‎ ‎‏است بعد می گوید حالا آن را بررسی بکنیم این وتر این مثلث با آن زاویه مقابلش‏‎ ‎‏چه نسبتی دارد؟ دو ضلع آن با هم چه نسبتی دارند. یک دفعه می بینی کلی نتیجه‏‎ ‎‏می گیریم و همین جور پیش می رود تا می رسد به نتایج بسیار پیچیده و حیرت آور.‏‎ ‎‏اگر منظور چنین چیزی است، خوب این خودش یک مطلبی را گفت طبیعی‏‎ ‎‏است لوازم آن را به دست می آورد، مثلاً عینک را ملاحظه کنید، عینک، یعنی‏‎ ‎‏چیزی که دو تا شاخه و دو تا شیشه داشته باشد برای دیدن، همین را تحلیل بکنید،‏‎ ‎‏این از سنگ ساخته نمی شود، معمولاًباید از یک چیزی باشد که با صورت آدم‏‎ ‎‏بخواند از فولاد هم ساخته نمی شود، برای اینکه سنگین است؛ تیز نمی تواند باشد‏‎ ‎‏برای اینکه بینی را زخم می کند، شیشه های آن باید متناسب با چشم هر کس باشد،‏‎ ‎‏پس عینکها با هم اختلاف پیدا می کنند. عینک را باید دکتر تجویز بکند آدم بی سواد‏‎ ‎‏نمی تواند. عینک را مفت نمی دهند، کارخانه لازم دارد. باید شیشه را کارخانه‏‎ ‎‏بسازد، آن کارخانه باید چه ساختار داشته باشد. همین طور شما این کلمۀ عینک را‏‎ ‎‏تحلیل بکنید، یک دفعه می بینید به چه لوازم و نتائجی می رسید این تحلیل مفاهیم‏‎ ‎‏است. در اینجا قانون کلی چیست؟ وقتی می گوئیم شیشه کارخانه لازم دارد، این‏‎ ‎‏جزیی است یا کلی؟ کلی است. هر شیشه ای باید توسط یک کارخانه ای ساخته‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 62
‏بشود، این کلی است. شیشۀ این عینک مندرج است در آن کلی. در فقه و در احکام‏‎ ‎‏هم ما داریم همین طور کار می کنیم، این طور نیست که این فهم ما در آنجا یک چیز‏‎ ‎‏جدایی باشد. معلوم است که امر به شی با نهی از ضد آن ملازمه ای دارد و این مانند‏‎ ‎‏عکس مستوی و عکس نقیض در منطق است که اخذ به لازم شیء است. اگر در‏‎ ‎‏حوزۀ فراغ قرار می گیرید، حکمش را خودتان می دانید، مثل همۀ عقلای عالم کار‏‎ ‎‏می کنید.اگر در حوزۀ احکام دین قرار می‏‏ ‏‏گیرید طبق ضوابط و لوازم آن عمل‏‎ ‎‏می کنید، این عقل با همین خصوصیتی که عرض کردم که کلی دارد، جزیی دارد،‏‎ ‎‏تطبیق مصداق بر کلی دارد، حکم عملی دارد، اعتباری و غیر اعتباری دارد؛ دارای‏‎ ‎‏پیوند بسیار بسیار مستحکمی با خارج است و همان رابطۀ علیت و معلولیتی که بین‏‎ ‎‏سایر مسائل وجود دارد، در اینجا هم برقرار است والّا شما نمی توانید در هر جا‏‎ ‎‏اعتبار برقرار کنید. بنابراین ملاک یعنی برقراری رابطه بین شما و او باید باشد والّا‏‎ ‎‏الان من بگویم که مالک قلۀ دماند و قلۀ هیمالایا هستم این اصلاً بی معنی است.‏‎ ‎‏به هر حال اعتباریات، حقیقتها و امثال اینها، همه همان کاری است که آن فهم که‏‎ ‎‏دارای مراتب و حوزه های مختلف است انجام می دهد حالا می فرمایید که تنقیح‏‎ ‎‏مناط می کند یا کشف مناط می کند یا کشف ملاک می کند و نظیر اینها، همه در همان‏‎ ‎‏حوزۀ شرع است. این حکم، حکم شرعی است و خودش هم باید در خیلی جاها‏‎ ‎‏استقلال خودش را ثابت کند. همان که مرحوم شیخ می فرماید قطع قطّاع حجت‏‎ ‎‏است، این را که شرع نگفته است؛ این حکم عقل است که وقتی چیزی را با قطع و‏‎ ‎‏یقین فهمیدم دیگر در حوزۀ فهم خودم مکلفم به آن عمل کنم. تکلیف من جز در‏‎ ‎‏حوزۀ ادراکم معنا ندارد. ملاحظه می کنید این را اگر از مستقلات عقلی بگوییم، حق‏‎ ‎‏است. شخص اصولی اینها را می گیرد. و می گوید: حکم عقل است. ‏

 - از سخنان شما این جور استفاده می شود که تحلیلهایی که عقل ما در قبال مسألۀ عینک می کند یک سری قضایای صادقه است، در قبال نصوص، 


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 63
عقل وارد شده و حکمی کرده و ما تحلیلهایی که دربارۀ آن می کنیم اینها حجت است. منتها ممکن است بعضی از این تحلیلهایی که ما در قبال این نص می کنیم به اصطلاح یک سری ظنیات بوده و قضایای قطعیه نباشد؛ این تحت چه ضابطه ای است. به عبارت دیگر یک وقت است که شما مفهومی را تحلیل می کنید و یک وقت است که بر اساس تجارب بیرونی که دارید، کبرایی دارید این کبرا را یا از استقراء به دست آورده اید یا از راه دیگری، به هر حال این کبرا مسلم است. اما راجع به قضایای شرطی به نظر می رسد یک وادی است که نسبت به آن کاملاً در ابهام محض هستیم قضایایی که براساس تحلیل می خواهیم حول آن بگوییم قضایای ظنیّه است، چه دلیلی بر اعتبارش وجود دارد. 

استاد: ‏البته همۀ آنها که قضایای ظنیّه نیستند. ما خیلی جاها مثل آیات قرآن کریم به‏‎ ‎‏جایی برخورد می کنیم که خودمان نتیجه می گیریم، یعنی همان تحلیلی را که در‏‎ ‎‏اینجا عرض کردم، به کار می بندیم و به نتیجه ای می رسیم که ممکن است برای ما‏‎ ‎‏قطعی باشد و ممکن است ظنّی باشد. ‏

 - عرض ما این است که بفرمایید منشأ تحلیل چیست؟ من عرض می کنم مراد از تحلیل، تحلیل مفهومی است، یعنی ما یک مفهومی را تجزیه می کنیم، مثلاً «دربارۀ اوفوا بالعقود»[6] وقتی (وفی) را تحلیل می کنیم مشخص می شود که لوازم این (وفی) چیست؟ متطلّبات (وفی) چیست؟ در باب عقد، عقد را ما تحلیل می کنیم، بعد هر جا واقع شد، بگوییم «هذا عقد» پس این عقد خوب است. این تحلیل مفهومی است که ما حول عقد می کنیم. ممکن است تحلیل دیگری هم داشته باشیم کما 


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 64
اینکه شما راجع به عینک یک تحلیل مفهومی کردید و یک سری قضایایی پیرامون آن گفتید. بر این اساس شما روشن بفرمایید که در مورد نص شرعی که در زمینه ای می آید ـ چه در ابواب معاملات و چه در ابواب عبادات ـ یک سری قضایایی را در کنار آن درک می کنیم و از تحلیل آن به دست می آوریم که تحت چه ضابطه ای است؟ یعنی ماهیت این تحلیل چیست؟ و تحلیل مفهومی آن کدام است. 

استاد: ‏این مطلب قابل توجهی است ما یک وقت، مثل این عینک را داریم تحلیل‏‎ ‎‏می کنیم و می رویم سراغ امور عینی، مثل کارخانه و شیشه، قالب و فرم عینک،‏‎ ‎‏سازندۀ آن و دکتر و نظیر اینها. این از تحلیل عینک به دست می آید. اما در ‏«اوفوا‎ ‎بالعقود»‏ طبیعی است که در حوزۀ عرف داریم کار می کنیم؛ یعنی قرآن وقتی‏‎ ‎‏می فرماید به قرارداد وفا بکنید این را انسان از آن می فهمد که اگر قرارداد خلاف‏‎ ‎‏شرع بود (فرض کنید سر قمار، سر فروش گوشت گراز به مسلمان)، اگر سر فسق و‏‎ ‎‏فجور قرار بسته باشد این خود بخود از دین خارج است و نمی توان این را مشمول‏‎ ‎«اوفوا بالعقود»‏ گرفت این درست است یا نه؟ ‏

 -  اگر ما از شرع ندانستیم، از کجا بفهمیم؟ 

استاد: ‏ملاک را شرع می دهد، یعنی ملاک تحلیل ما در عینک امور عینی است و در‏‎ ‎‏اینجا مسلمان متشرع و مقاصد شرعی است؛ یعنی وقتی شارع می‏‏‎‏‏ فرماید «اوفوا‏‎ ‎‏بالعقود» می دانیم که اگر فرض کنید دو نفر بر فسق با هم دیگر قرار بسته باشند،‏‎ ‎‏«اوفوا بالعقود» این را نمی گیرد، این قطعی است. همان طور که در تحلیل مفهموم‏‎ ‎‏مثلث نه شرع آن را داده نه فیزیک بلکه ناشی از قضایای هندسی است. ‏

 -  مفاهیمی داریم که ارتکازی عقلا است، این مفاهیم مأخوذ در نص، مفاهیم عقلایی است، اینجا حق با جنابعالی است که تنها راه ما تحلیل ارتکازات عقلا حول این مفاهیم است و این همه برکتی که در فقه نسبت به 


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 65
معاملات هست، بر اساس چند قاعدۀ کلی است که به ارتکازات عرفیه مرتبط شده و اینها تحلیل می شود. 

اگر فرصت هست دو تا دیگر که مکمل است خدمتتان عرض کنم. 

یکی در همین تقسیم بندی بود که ما یک حوزۀ فراغ داریم و یک حوزۀ احکام شرعی داریم، آیا این حوزه ها را می شود به طور مشخص معنا کرد؛ با توجه به اینکه بعضی از نصوص را هم بسیاری این طور تعبیر می کنند که ائمه علیه السلام یا پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم اینها را به لحاظ زمان خودشان امضا کردند و نمی خواستند به عنوان شرع و ثابت باشد بنابراین آنجاهائی که ما نص داریم، باز هم داخل همان حوزۀ فراغ می گنجد اگر ما بتوانیم ملاکهایی در مقام اثباتی بیاوریم، می توانیم بگوییم اینجا حوزۀ فراغ است که آن را اندیشه های مشترک بشری یا حکومتها و دولتها پر می کند؟ این چطور است؟ یک سؤال دیگر هم مطرح است تا از این وادی خارج شویم منتها به حیث دیگری متناسب با کار شماست به این شکل که تأثیر زمان و مکان در اجتهاد یکی از تفسیرهای آن تأثیرهای غیر مستقیم است، یعنی اندیشه های بیرونی فقیه در استنباط او اثر می کند. اگر توضیح بفرمایید می شود آن را ضابطه مند کرد، یعنی استنباط فقیهی که فیلسوف و متکلمباشد با فقیهی که این گونه نباشد، چقدر متفاوت است و این علوم چقدر در استنباط احکام شرعی دخالت دارند؟ 

‏استاد: عرض کنم که حوزۀ فراغ یک جنبۀ سلبی است مثلاً اگر بگوییم این گل‏‎ ‎‏چیست، یعنی کتاب نیست، کوه نیست، شتر نیست، این تعریف نشده است. گل،‏‎ ‎‏گل  است حوزۀ فراغ در واقع یعنی آنجایی که شارع در آنجا حکم ندارد و بنابراین‏‎ ‎‏دست قانونگذار باز است. اما در مورد قسم دوم، یعنی تأثیر اندیشه های بیرونی فقیه‏‎ ‎‏در اجتهاد وی باید گفت درست است که تفکر فلسفه فقیه ممکن است در موارد‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 66
‏بسیار محدودی آگاهانه یا ناآگاهانه در اجتهاد وی مؤثر باشد، اما در اکثر قریب به‏‎ ‎‏اتفاق موارد این طور نیست. شما به آراء فقهی فقیه فیلسوفی ـ مانند حضرت‏‎ ‎‏امام(ره) ـ و فقیه غیر فیلسوفی مانند مرحوم حاج آقا رضا همدانی در ابواب مختلف‏‎ ‎‏فقه بنگرید و ببینید تفاوت برخاسته از فلسفه چه مایه اندک و ناچیز است. ‏

 -  بعضی به عکس می گویند در واقع حوزۀ شریعت حوزۀ  سلب است. 

استاد: ‏نه خیر حوزۀ فراغ یعنی آنجایی که دستت باز است هر کاری می خواهی بکنی و‏‎ ‎‏حوزه شریعت یعنی آن جا که برایت تکلیف تعیین شده است. ‏

 -  جایی که مجرای اصول عملیه است، می فرمایید؟ چون بعضی ها معتقدند این کلمه منطقة الفراغ که شهید صدر به کار برده است، نمی تواند اصطلاح صحیح باشد، یعنی ما اصلاً منطقة الفراغ تشریعی نداریم و برای هر چیزی حکمی هست ولو اصول عملیه. طبق این بیان منطقةالفراغ نداریم؛ چون اصول عملیه داریم. اما یک نظری هست که آنجا که حکم الزامی شرعی هست، یا نهی است یا امر. آنجا می گوییم کل دایرۀ مباحات تشریع شده است ولو استحباب باشد غیر الزامیّات در جایی که دایرۀ مباحات اصول عملیه هست تمام اینها یک منطقةالفراغ را تشکیل می دهند. 

استاد: ‏در حقیقت معنای سخن جنابعالی این است که منطقةالفراغ را هم دین برای‏‎ ‎‏ما تعیین کرده، منتها فرموده من در اینجا حکمی تفصیلی ندارم، خودت هر چه‏‎ ‎‏تشخیص دادی در قالب اصول علمیه عمل کن. ظاهراً منظور شهید صدر هم همین است‏‎ ‎‏یعنی دین فرموده که اینجا آزادی، حتی حکم به اینکه آزادی هم یک حکم است.‏‎ ‎ -  سخن این است که هیچ جا شرع چنین چیزی نگفته و تعبیر «آزادی»‎ ‎نفرموده است، هیچ عملی نیست مگر این که یا واجب است مانند نماز یا‎ ‎مستحب، مانند ذکرالله یا مکروه مانند چیزهای دنیوی که مالا یعنی است یا‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 67
حرام است مانند غیبت (حتی بعضی ها مباح را منکر شده اند) . 

استاد: ‏پس بحث بر سر مصداق خواهد بود که آیا واقعاً همۀ اینها را ما به یک وجهی‏‎ ‎‏داخل در آن احکام اربعه می کنیم یا نه یک مواردی هم داریم که خارج از احکام‏‎ ‎‏چهارگانه است؟ حالا اگر شارع به ما فرموده باشد که تو بندۀ منی، باید متعلّق این‏‎ ‎‏چهار تا حکم را به این صورت داشته باشی و بقیه را هم آزاد هستی، برو خودت با‏‎ ‎‏عقل خودت هر کاری می خواهی بکن. مثل اینکه شما در کلاس درس چند دقیقه به‏‎ ‎‏دانشجو فرصت می دهید و می گویید آزادید می خواهید با هم گفتگو کنید یا ساکت‏‎ ‎‏بمانید یا لی کلاس مال من است، این برای منطقه الفراغ یک اصطلاح است. یا‏‎ ‎‏اینکه بگوییم اصلاً نفرموده است آنی هم آزاد هستی، ولی همینکه ساکت است‏‎ ‎‏معلوم می شود که دستوری ندارد و خودم معیشت خود را تنظیم می کنم. در واقع‏‎ ‎‏سر لفظ دعوا نکنیم، اگر دستوری داشتیم که آزاد هستی آن را بگوییم منطقة الفراغی‏‎ ‎‏که شرع به ما داده است و اگر هم نداد باز هم بگوییم آزاد هستیم می رویم برنامه‏‎ ‎‏برای خودمان تنظیم می کنیم. ‏

 -  این استقرایی است، به مواردی نگاه می کنیم که حکم کردند... 

استاد: ‏بنابراین آنجایی که دین یک دستور پایدار و ثابتی دارد و فقیه این را از کتاب و‏‎ ‎‏سنت می فهمد، همین جور است ‏(حرّمت علیکم امهاتکم و بناتکم و اخواتکم)‏ ‏‎[7]‎‎ ‎‏کدام فقیه است که بتواند یک روزی به این برسد که این حکم تغییر می کند و نمونه‏‎ ‎‏این بحث را ما فراوان داریم؛ مثلاً ‏«ولا تقربوا الزنا انه کان فاحشةً و مقتاً و ساءَ‎ ‎سبیلا»‎[8]‎‏ یا ‏«ولا تقتلوا النفس التی حرّم الله الّا بالحق»‎[9]‎‏ همۀ اینها هم اجتماعی و‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 68
‏جزو معاملات است یا مثل ‏«ولا یغتب بعضکم بعضاً» ‎[10]‎‏ ‏«ولا تجسّوا»‏ پس ما یک‏‎ ‎‏سلسله احکام قطعی لا یتغیّر داریم. حالا یک جاهایی هم داریم که اصلاً بین فقها‏‎ ‎‏هم مورد اختلاف است، فرض کنید در دیه، یا در قصاص، می‏‏‎‏‏ دانیم که حتی در دیۀ‏‎ ‎‏زن با اینکه در بین فقهای ما ظاهراً اتفاقی است که دیۀ زن برابر دیه مرد است تا وقتی‏‎ ‎‏که به یک سوم برسد، وقتی به یک سوم رسید به نصف تقلیل پیدا می کند البته‏‎ ‎‏روایاتی نظیر روایت سکونی در وسائل الشیعه هم آمده است که امیرالمؤمنین علیه السلام‏‎ ‎‏در دیۀ مرد و زن یکسان عمل می کرد از مذاهب اهل سنت حنفی ها و یک فرقۀ دیگر‏‎ ‎‏آنها هم دیۀ زن و مرد را مساوی می گیرند ولی در بین شافعی ها و فتوای مشهور‏‎ ‎‏علمای شیعه دیه مزبور متفاوت است. ما از همان ابتدا در مسائل معاملات‏‎ ‎‏اختلافات فتوایی داریم، این بستگی دارد به آن مأخذ و نصّی که ملاک استنباط فقیه‏‎ ‎‏است مثلاً در اینجا چون فقیه، روایت سکونی را قبول ندارد، دلالت آن را هم معتبر‏‎ ‎‏نمی داند اما یک جاهایی هست که خود فقیه به این نتیجه می رسد که این مربوط به‏‎ ‎‏زمان خاص است فرض کنید، مسائل مربوط به آبیاری، چاه کندن و آب در آوردن.‏‎ ‎‏آیا چاه کندن و آب درآوردن آن روز با امروز یکسان است؟ شما وقتی تا دویست متر‏‎ ‎‏زیر زمین می روید و تمام آبهای اطراف را درمی آورید، آیا واقعاً می توانید بگویید که‏‎ ‎‏حریم بئر مثلاً این قدر است؟ این فقیه به یقین می داند که اصلاً آن قانون مربوط به‏‎ ‎‏نوع زراعت آن زمان است، وقتی چاه تا دویست متر رفت زیر زمین همۀ آبها را جمع‏‎ ‎‏می کند فقیه یقین دارد که نمی توان امروز هم همان فتوائی را داد که برای آن روز‏‎ ‎‏آمده، است نمونه های این فراوان است نظیر ارتفاع ساختمان‏‏ ‏‏ها، عرض کوچه ها،‏‎ ‎‏حریم کوچه، مداخله ای که شهرداری دارد، مداخله ای که حکومت دارد، امام بارها‏‎ ‎‏می فرمود اگر این جور باشد که شما می فرمایید و دولت نتواند مداخله کند، دیگر‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 69
‏نمی شود شهرسازی کرد. معلوم است ماشین که آمد خیلی لوازم دارد. بنده ممکن‏‎ ‎‏است اصلاً نخواهم خانه ام را بفروشم، ولی مصلحت فرد فدای مصلحت جمع‏‎ ‎‏می شود، ممکن است بگویید که آخر این فرد هم حق دارد، می گوییم این جامعه‏‎ ‎‏امروز اقتضا می کند که بزرگراه داشته باشد مدرسه داشته باشد الی آخر؛ یعنی‏‎ ‎‏پذیرفتن زندگی در جمع، این لوازم را دارد. آیا یک فقیه در اینجا واقعاً نظرش مانند‏‎ ‎‏پانصد سال قبل است یا مانند زمان صدور روایت است؟ این را همه می دانیم که‏‎ ‎‏چنین نیست. در اینجاها تکلیف مواردی، مثل چاه زدن روشن است، امّا جاهای‏‎ ‎‏دیگر را هنوز حرف داریم مثلاً همان طور که می دانید رودها در دنیای معاصر، جزو‏‎ ‎‏مناطقی است که اگر مرز باشند یا در خاک دیگری و یا اینکه وارد دریایی بشوند ـ که‏‎ ‎‏آن دریا هم مرز یک کشور است ـ قانون خاصی دارد. رودهایی که از کشور ما وارد‏‎ ‎‏خاک عراق و یا فرض کنید کشورهای شوروی سابق می شوند، ما حق نداریم اینها را‏‎ ‎‏خشک کنیم، یا حق تصرف مطلق در آنها را نداریم اگر رود هیرمند را افغانیها ببندند‏‎ ‎‏تمام سیستان و بلوچستان از بین می رود، برای اینکه سرچشمۀ آن از آنجاست، ولی‏‎ ‎‏ما کاملاً حق تصرف در رود کارون را داریم چون به دریایی که از خود ماست و هم‏‎ ‎‏مرز ماست می ریزد، ببینید صنعت چه تحولی ایجاد می کند. اگر ترکیه امروز‏‎ ‎‏بخواهد جلوی رود فرات را با این صنعت سدسازی پیشرفته ببندد، سوریه و عراق‏‎ ‎‏لطمه جبران ناپذیری می بینند. اینجاهاست که در قوانین بین المللی، حکم فقهی‏‎ ‎‏واقعاً دچار یک دگرگونی و تحول می شود. اصلاً صنعت خیلی چیزها را دگرگون‏‎ ‎‏می کند و فقیه آن است که بتواند اینها را مورد به مورد تشخیص بدهد. ‏

 -  این تغییراتی که مربوط به محیط است و زمانی و مکانی هست تحلیل آن چه جور می شود باعث تغییر فهم فقیه از نصوص شود یا اصلاً باعث موقتی دانستن و تخصیص به زمان خاصی می شوند؟ بعضی آقایان می گویند تغییرات عصر و زمان باعث می شود که فقیه وقتی به ادله مراجعه 


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 70
می کند از ادله استنباط دیگر بکند. 

استاد: ‏جور دیگری نمی فهمد، بلکه می فهمد که این مربوط به آن روز است، ولی‏‎ ‎‏اصل حکم هم ثابت و باقی است و فقیه با تنقیح مناط حکم را تسرّی می دهد. در‏‎ ‎‏مورد گنج و معدن هم همین طور است. یک وقت گنج و معدن اندکی است، یا بنده‏‎ ‎‏خمس آن را می دهد، امّا اگر گنجینه بسیار عظیمی بدست آمد، یا معدن طلا و نفت‏‎ ‎‏در زمین کسی پیدا شد، طبیعی است که نمی توان تنها به گرفتن خمس اکتفا کرد، امّا‏‎ ‎‏این به معنای این نیست که استنباط از ادلّه فرق کند. مصداق فرق کرده، نه اصل‏‎ ‎‏استنباط از ادلّه، این در مورد احکام متغیر است ولی گفته شد که ثابتاتی مانند‏‎ ‎حرمت علیکم امهاتکم و لاتقربوا الزنا‏هم هست که هیچگاه دچار دگرگونی نمی شوند.‏‎ ‎ -  همۀ آن احکامی را که از اصول ثابته معرفی فرمودید همۀ اینها در‎ ‎صورت تزاحم با اهم چه صورتی به خود می گیرند؟ 

استاد: ‏آن را هم خود دین معلوم کرده و ملاک بدست داده است. ‏

 -  یعنی می توان گفت ما هیچ حکم ثابتی به این معنا که در هیچ شرایطی تغییر نکند نداریم، البته با نظر خیلی دقیق موشکافانه می توان گفت هیچ حکمی تبدل نمی پذیرد، آنچه که تبدّل می پذیرد مصادیق است. موضوع حکم هم قابل تبدّل نیست، چون موضوع حکم عنوان کلی است که در دلیل اخذ شده و خودش است. موضوع اصطلاحی ندارد. چون همان طور که احکام قابل تبدل نیست، موضوعات هم قابل تبدFل نیست آن که در بستر زندگی تبدل می پذیرد، همانا مصادیق است. 

استاد: ‏پس کار فقیه به یک معنا خیلی دشوار است، زمانی انسان هفتصد سال پیش‏‎ ‎‏حکم می کرد، خوب این زندگی عرفی عادی بود اما امروزه هر صنعتی که رشد‏‎ ‎‏می‏‏‎‏‏ کند تبعاتی دارد، تلفن که می آید فقیه باید بگوید خوب حالا اگر کسی ساعت‏‎ ‎‏سه بعد از نصف شب آمد مزاحم مردم شد، تکلیف چیست؟ آیا با سنگ زدن به در‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 71
‏منزل و یا از دیوار مردم بالا آمدن یکی است؟ نه این طور دیگری است، زیرا تلفن را‏‎ ‎‏از کنار خیابان برمی دارد ساعت سه بعد از نیمه شب مزاحم می شود برای اینها فقیه‏‎ ‎‏باید حکم داشته باشد. ‏

 -  در واقع در غیر از آن حوزه هم همان چیزی را که عقلا می فهمند، عمل می کنیم، یعنی شما وقتی برای حریم چاه می گویید آن چیزی که در روایت بوده است مربوط به زمان شرع است، پس چیزی است که الان عقلای عالم می گویند؛ یعنی ما مسلمانان نباشیم، عقلا برای چاه یک حریمی قائل هستند. پس این چه شد؟ 

استاد: ‏مگر قرار است اگر مردم با دو پا راه بروند، ما با سر راه برویم، یک جاهایی‏‎ ‎‏حکم واقعاً عاقلانه داریم، اگر توانستیم حکم را تسرّی بدهیم، می دهیم و اگر‏‎ ‎‏نتوانستیم جزء همان منطقه الفراغی می شود که قبلاً مطرح شد. ‏

 -  به نظر حضرتعالی با این حرفهایی که آقایان می زنند می توان گفت در واقع شریعت به سمت عرفی شدن می رود؟ 

استاد: ‏خیر، توجه داشته باشید عرفی شدن خیلی تفاوت دارد با اینکه آدم به عنوان‏‎ ‎‏مسلمان می گوید این حکم، حکم خدا است، قصد قربت کنید، قصد پاداش از این‏‎ ‎‏دارد می گوید من با تربیت دینی تربیت می شوم، من متعبد هستم، همۀ اینها باید از‏‎ ‎‏دستور مستقیم یا غیر مستقیم دینی سرچشمه بگیرد. ‏

 -  آیا این در حوزۀ اخلاق است؟ 

استاد: ‏نه در همین ها هم هست، مگر در عبادات و معاملات شما قصد قربت‏‎ ‎‏نمی توانید بکنید به عبارت دیگر من مسلمان متشرع هستم و می خواهم با قصد‏‎ ‎‏قربت عملی را انجام بدهم. اگر فقیه هم این جور به من دستور بدهد قبول می کنم.‏‎ ‎‏کاش الان فرصت بود تا ما همین طور مورد به مورد بررسی می کردیم مثلاً در‏‎ ‎‏لقطه می گوییم شخصی در سوئیس این طور عمل می کند، ما هم این طور داریم. تا‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 72
‏یک سال یا شش ماه چه جوری ندا کنید اگر کسی پیدا نشد، خودت در آن تصرف‏‎ ‎‏کن. مقدار آن اگر چقدر بود خودت تصرف کن اگر از چقدر بیشتر بود از طرف او‏‎ ‎‏صدقه بده که ثوابش برای او باشد، این خیلی فرق دارد تا اینکه بگویید فلان جور‏‎ ‎‏عمل کنید. شما همین که می گویید می توانید آن را صدقه بدهید و ثواب آن مال او‏‎ ‎‏باشد یک طرف آن را بردید و به قیامت وصل کردید به خدا وصل کردید، می دانید‏‎ ‎‏چقدر با فرایند عرفی شدن شریعت تفاوت می کند. ‏

 -  اینکه ما احکام انسانی هم داریم که شریعت نگفته و می توانیم آن را به قصد قربت انجام بدهیم کسی شک ندارد، همان طور که در دایرۀ مباحات چه بگوییم دایرۀ آنها حکم شرع است بالاباحه یا عدم الحکم است ـ ما می توانیم به قصد قربت انجام دهیم ـ در این تردیدی نیست، ولی لازمۀ آن این است که در حوزۀ الزامیات هم که متغیر است، در واقع شریعت چیزی ندارد. 

استاد: ‏آخر چرا چیزی ندارد. ما هشتاد و یک کتاب فقهی داریم هر کدام اینها مورد به مورد‏‎ ‎‏حکم دارند و وظیفه ما در عمل به احکام آنها و عمل به قوانین عرفی از لحاظ‏‎ ‎‏نتیجه فرق می کند همین لقطه را که مثال زدم یا مثلاً رضاع که واقعاً عرف مردم چه‏‎ ‎‏حکمی دربارۀ آن دارد. یا نظیر مسألۀ ارث، حدود، دیات، و...، مثلاً بیاید سراغ‏‎ ‎‏اجاره و اینکه طرف اگر راضی نبود حق نداری در خانه ات بمانی نماز در مکان‏‎ ‎‏غصبی است و باطل است اصلاً عمل به تکلیف، در دین، با عمل به وظیفه در عرف‏‎ ‎‏متفاوت است. در دست یک طرف آن به خدا و قیامت، بستگی دارد و یک طرف‏‎ ‎‏دیگر به نفس و نیت آدم، اینها با عرفی بودن خیلی تفاوت می کند. خوب احکام‏‎ ‎‏متغیر هم داشتیم منتها حالا بیشتر شده است و بیشتر هم می شود، ولی ما به عنوان‏‎ ‎‏دین حکم آن را می آوریم نه به عنوان عرف. ‏

 -  ما آن موردی را که دین حکمی داشت مختص به زمان خاص می کنیم 


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 73
و آنکه الان می فهمیم به عرف. مرحوم آقای طباطبایی در نوشته هایشان‎ ‎راجع به این بحث ثابت و متغیر بر این نکته تأکید دارند، آنچه که به عنوان‎ ‎دین شناخته می شود آن احکام ثابت است که به فطرت ما وابسته است و‎ ‎تبدل ناپذیر است. احکام متغیر که احکام ولایی است و ولی فقیه با توجه‎ ‎به اوضاع و احوال و شرایط، بر اساس موضوعات متغیر در آن دایره حکم‎ ‎می دهد، اگر چه شرع این ولایت را داده است، ولی به آن دین نمی گوییم.‎ ‎استاد: ‏ولی اصل اطاعت از ولیّ، خودش همان دین و دستور دین است. ‏

 -  خلاصۀ سخن ما این شد؛ همان طور که عقل در مسائل عادی فهم دارد، در مسائل شرعی و فهم و استظهارات از ادله هم دخالت خواهد داشت و بلکه فراتر از آن در برخی از موارد مُدرِک ملاکات است این یک مطلب است و مطلب دیگر اینکه فقیه باید در تحدید موضوعات و مصادیق کاملاً کاوش کند و چه بسا تحولاتی که پیش می آید و مصادیقی که الان ما می بینیم از قبیل چاه و...، از موضوع ادله خارج شده است. حالا این سؤال پیش می آید که پذیرش این مطلب با توجه به روایاتی که به حد تواتر رسید که «ان دین الله لایصاب بالعقول»[11] یا «لا یقاس بالعقول»[12] از سویی و آیۀ شریفه ای که می فرماید «و ما اوتیتم من العلم الّا قلیلاً» از سوی دیگر، به چه نحو قابل جمع است؟ 

استاد: ‏آن آیه ‏«و ما اوتیتم من العلم الّا قیلاً»‏ دنبالۀ ‏«یسئلونک عن الروح قل الروح‎ ‎من امر ربی»‏ است که ناظر به چیز دیگری است. امّا واقع امر این است که اصلاً‏‎ ‎‏شناخت ما بسیار محدود است حتّی نمی دانیم در داخل بدن خودمان چه‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 74
‏می گذرد، استخوانهای ما چگونه کار می کنند، ریه و قلب چطور کار می کنند و...‏‎ ‎ -  اینها مؤید این است که ما هیچ ملاکی را نمی توانیم درک کنیم. 

استاد: ‏معنای آن گفته این نیست که اگر بنده نتوانستم آجرهای این ساختمان را‏‎ ‎‏بشمارم، نتوانم روی صندلی آن هم بنشینم. مگر قرار است که ما کل عالم را بفهمیم‏‎ ‎‏تا اینکه یک حکمی بکنیم. بله، فقط خدا کند اشیاء را م‏‏ی ‏‏داند و بوعلی هم گفته‏‎ ‎‏است: حدّ حقیقی و کنه اشیاء را فقط خدا می داند اما در مورد آن قسمت قبلی که‏‎ ‎‏فرمودید: ‏«انّ دین الله لا یقاس بالعقول»‏ باید بگویم که این دو حدیث شریف هم‏‎ ‎‏مؤید نظر این جانب است که: ما باید با شیوۀ درست اجتهاد در درون حوزۀ دین،‏‎ ‎‏احکام را بدست بیاوریم، مگر آنجا که منطقةالفراغ باشد و دیدیم که خود دین،‏‎ ‎‏تکلیف ما را هم نسبت به آنجا روشن کرده است ـ چنان که گذشت ـ من این تشبیه را‏‎ ‎‏بارها گفته ام و به آن هم ایمان قطعی دارم، که دین و شریعت مثل این موشکهای‏‎ ‎‏بالستیک است، موشک بالستیک را وقتی رها می کنند، خودش می داند کجا باید‏‎ ‎‏اوج بگیرد، کجا پایین بیاید و کجا و چگونه به هدف بخورد. شیوه برخورد با‏‎ ‎‏تحولات هم در خود دین گذاشته شده است. وقتی امیرالمؤمنین می فرماید که: ‏«و‎ ‎اما الان و قد ضرب (الاسلام) بجرانه فامرءٌ و ما اختار»‏ یکی آنجا بلند نمی شود بگوید:‏‎ ‎‏شما که جانشین پیغمبر هستید دارید قیاس می کنید و زمان را دخالت می دهید و این‏‎ ‎‏درست نیست برای اینکه: ‏«انّ دین الله لا یقاس بالعقول»‏. اگر ما بخواهیم همۀ‏‎ ‎‏احکام را از خودمان دربیاوریم و حکم خدا را کنار بگذاریم آن می شود قیاس دین با‏‎ ‎‏عقل، مثل این که امام معصوم زنده است بخواهیم خودمان حکم بدهیم. امّا اینکه‏‎ ‎‏واقعاً یک موارد تغیّری وجود داشته باشد و ما بر اساس آن موارد متغیر در چار‏‎ ‎‏چوب روش اجتهادی حکم بکنیم اصلاً در دین از آن منع نشده است خود دین‏‎ ‎‏دستور آن را داده است که کجا حق دارید و چگونه باید عمل بکنید. منتها یادمان‏‎ ‎‏باشد که دانش بشری روز به روز پیشرفت می کند صنعت پیش می رود، مثلاً‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 75
‏تغییراتی را که در ژن به وجود می آید و دست کاریهایی که در ژن دارند انجام‏‎ ‎‏می دهند و در نباتات صورت گرفته و در بعضی از جانواران هم انجام دادند و دارند‏‎ ‎‏روی انسان هم آن را انجام می دهند، فقیه باید در مورد اینها حرف داشته باشد. به‏‎ ‎‏یکی از اساتید دانشگاه آلمان همین مطلب را گفتم در جواب گفت: تکلیف آن را‏‎ ‎‏خود پزشکها باید معلوم کنند و لازم نیست که ما فلیسوفان اخلاق به آنها دستور‏‎ ‎‏بدهیم. از خیلی تحت تأثیر این تحول قرار گرفته می گوید : به من چه. کسی که آنقدر‏‎ ‎‏قدرت علمی دارد لابد خودش شعر گفته است قافیۀ آن را هم معلوم می کند. ‏

‏یک وقت این جوری است یک وقت هم فقیه می گوید که خدا در هر حادثه‏‎ ‎‏حکم دارد منتها این حکم را و فقیه باید از متون در بیاورد. این سخن برای این بود که‏‎ ‎‏با این تحول، فقه باید دسته بندی شود باید تخصصی کار بشود. افراد یک عمر بر سر‏‎ ‎‏یک مسأله بگذارند، بر سر یک باب گذارند. فقیه یا فقه باید این جوری شود. آن‏‎ ‎‏وقت این تقسیم کار افراد را دچار این قبیل سؤالها نمی کند که مگر دین خدا از بین‏‎ ‎‏می رود؟ مگر شریعت دچار وقفه می شود، یعنی اسلام هم یک وقت می شود بود.‏‎ ‎

‎ ‎

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 76

  • . کلمات قصار، شماره 17: (سئل علیه السلام  عن قول الرسول صلی الله علیه و اله و سلم «غَیِّرُوا الشَّیبَ وَ لا تَشَبَّهُوا بِالیهوُدِ» فقال علیه السلام : إنّما قال صلی الله علیه و اله ذلک و الدین قل، أمّا الآن وقد اتّسع نطاقه و ضرب بعرانه فامرءٌ و ما اختار) .
  • . سوره نساء، آیه 19.
  • . سوره بقره، آیه 231.
  • . سوره مائده، آیه 8.
  • . سوره مائده، آیه 2.
  • . سوره انعام، آیه 1.
  • . سوره نساء، آیه 23.
  • . سوره اسراء، آیه 32.
  • . سوره انعام، آیه 151.
  • . سوره جمرات، آیه 12.
  • . بحارالانوار، چاپ احیاء التراث العربی، ص 303.
  • . اصول کافی، ج 1، چاپ انتشارات اسلامیه، ص 46، حدیث 14.