کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی «نقش زمان و مکان در اجتهاد»

نقش زمان و مکان در تحول فقه

مصاحبه با آیت الله آصفی

نقش زمان و مکان در تحول فقه

 

 -  حضرت استاد: به طور کلی منظور از «زمان و مکان» و نیز مقصود حضرت امام(ره) از «نقش زمان و مکان در اجتهاد» چیست؟ 

استاد: ‏با تشکر از این که چنین فرصتی را برای بنده فراهم آوردید. بدون شک،‏‎ ‎‏مقصود ما از زمان و مکان، معنای فلسفی آن نیست، بلکه مقصود از زمان، تراکم‏‎ ‎‏فعل است. زمان، مجرای تراکم کار است خواه آن کار مثبت باشد به معنای‏‎ ‎‏سازندگی و خواه منفی باشد به معنای تخریب. و مقصود از مکان، اختلاف و تعدّد‏‎ ‎‏شرایط محیط است، خواه محیطِ طبیعی باشد و خواه محیطِ انسانی. به بیان‏‎ ‎‏واضح تر، زمان یعنی تاریخ و مکان یعنی جغرافیا. این یک معنای عرفی از زمان‏‎ ‎‏و مکان است. زمان و مکان به این معنی عاملی مؤثر در چگونگی اجتهاد و‏‎ ‎‏برداشتهای فقیه از احکام فقهی است. ‏

 -  آیا منظور از تاریخ و جغرافیا فرهنگ روابط سیاسی اجتماعی مردم وپیچیدگی جوامع است یا صرف تاریخ و جغرافیا؟ 

استاد: ‏اینها همه جزئی از تاریخ و جغرافیاست؛ یعنی همۀ اینها در تاریخ و جغرافیا‏‎ ‎‏ساخته می شوند؛ فرهنگ مردم در تاریخ شکل می گیرد و اختلاف فرهنگها در‏‎ ‎‏جغرافیا به وجود می آید. این که می بینید مردم آمریکای لاتین عادات، اخلاق و‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 37
‏روش زندگانی مخصوص به خود را دارند و مردم هندوستان نوع دیگری از عادات و‏‎ ‎‏اخلاق و روش زندگانی را، این مربوط به جغرافیا است و در جغرافیا شکل می گیرد.‏‎ ‎‏پس همۀ آنچه که فرمودید، داخل در تاریخ و جغرافیاست. ‏

 -  مرحوم مطهری تعبیر «مقتضیات زمان» را به کار برده اند. به نظر شما آیا این تعبیر، بهتر از تعبیر «زمان و مکان» نیست؟ 

استاد: ‏با تعریفی که این بنده از زمان و مکان کردم دیگر ضرورت ندارد (زمان و‏‎ ‎‏مکان) را به (مقتضیات زمان و مکان) تغییر داد. مرحوم شهید مطهری از زمان و‏‎ ‎‏مکان معنی فلسفی آنرا می فهمند. لذا اضافه کلمه (مقتضیات) ضرورت پیدا می کند.‏‎ ‎‏اما اگر زمان و مکان را به آن معنی که این بنده تعریف کردم یعنی (تاریخ و جغرافیا)‏‎ ‎‏تعریف کنیم دیگر چنین تغییری ضرورت ندارد. زیرا مقتضیات زمان و مکان در این‏‎ ‎‏دو کلمه گنجانده شده است. ‏

 -  تأثیر تاریخ و جغرافیا و به عبارت دیگر، همان زمان و مکان در اجتهاد چگونه است؟ 

استاد: ‏زمان و مکان قطعاً حکم شرعی را تغییر نمی دهند. حکم شرعی ثابت است و‏‎ ‎‏با تغییر زمان و مکان، هیچ تغییری پیدا نمی کند و هیچ فقیهی نیز تا کنون ادعا نکرده‏‎ ‎‏که حکم خدا در مکانها یا زمانهای مختلف، اختلاف پیدا می کند. زمان و مکان،‏‎ ‎‏گاهی موضوعات احکام را تغییر می دهند و اختلاف موضوعات احکام، علت‏‎ ‎‏اختلاف احکام می شود. علت این که یک فقیه در زمانها یا محیطهای مختلف‏‎ ‎‏زندگانی به نتایج متفاوتی می رسد، تغییر حکم شرعی نیست؛ زیرا حکم شرعی‏‎ ‎‏هرگز تغییر پذیر نیست. ‏«حلال محمد حلالٌ الی یوم القیامهَ و حرام محمد حرامُ الی‎ ‎یوم القیامه»‎[1]‎‏. بلکه علت، تغییر موضوع است و قطعاً با تغییر موضوع، حکم هم‏


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 38
‎ ‎‏تغییر می یابد. پس مقصود ما از نقش زمان و مکان، تأثیر زمان و مکان در تغییر‏‎ ‎‏موضوع است. برای روشن شدن مطالب، توضیح این نکته ضروری است. گاهی‏‎ ‎‏خودِ زمان و مکان، موضوع است و با گذشت زمان و اختلاف مکان، موضوع‏‎ ‎‏دگرگون شده و به موضوعی جدید تبدیل می شود و تبعاً حکم نیز به حکم جدید‏‎ ‎‏مبدل می ‏‏شود؛ مثلاً ماه رمضان که مقطعی از زمان است، موضوع برای حکم‏‎ ‎‏وجوب روزه است. با تغییر زمان و گذشت ماه رمضان، در روز عید فطر، این وجوب‏‎ ‎‏روزه به وجوب افطار مبدل می شود. همچنین مکانی مثل مسجد، موضوع حکمی‏‎ ‎‏مانند حرمت توقف جُنب است که با خروج از آن مکان، حکم نیز تغییر می کند. به‏‎ ‎‏طور قطع، تغییر این دسته از موضوعات، مورد نظر ما نیست. این از بدیهیات فقه‏‎ ‎‏است. و گاهی زمان، بستر برای تغییر و تبدیل موضوع قرار می گیرد. به عنوان مثال،‏‎ ‎‏انسانی را در نظر می گیریم که به علت عدم استطاعت مالی، حکم وجوب حج‏‎ ‎‏شامل حالش نمی شده است، اما پس از مدتی مستطیع شده و حکم وجوب حج بر‏‎ ‎‏او ثابت می گردد. این معنی از زمان و مکان نیز مقصود ما نیست. مقصود ما از «تأثیر‏‎ ‎‏زمان و مکان در اجتهاد» معنایی دقیقتر و ظریفتر است و آن عبارت است از آن که:‏‎ ‎‏در زمانهای مختلف موضوعات تغییر پیدا می کنند و تشخیص فقیه نیز از موضوع‏‎ ‎‏تغییر می یابد. امر واحدی که در شرایط و حالتی خاص، موضوع حکمی بوده،‏‎ ‎‏زمانی دیگر با همان شرایط و حالت، دیگر موضوع برای آن حکم نیست؛ مثلاً زمانی‏‎ ‎‏اگر کسی وسایل ابتدایی سفر را، در اختیار داشت، برای رفتن به حج مستطیع بوده،‏‎ ‎‏اما امروز آن وسایل ابتدایی، استطاعت به حساب نمی آید.‏‎ ‎‏ شرایط موضوعی و مادی و عینی خارجی یکی است، ولی در یک زمان‏‎ ‎‏استطاعت به شمار می رود و در زمان دیگر، چنین نیست. در مورد مکان نیز مسأله‏‎ ‎‏همین طور است، و حتی در مورد افراد هم این مطلب صدق می کند. ممکن است‏‎ ‎‏در شرایط مادی معینی برای شخصی استطاعت حاصل شود اما همان شرایط برای‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 39
‎ ‎‏شخص دیگری استطاعت آور نباشد. ‏

 -  آیا نقش زمان و مکان در اجتهاد را منحصر در تغییر موضوعات می دانید؟ 

استاد: ‏چنین نیست. اختلاف و تغییر موضوعات احکام یکی از عوامل تغییر حکم و‏‎ ‎‏اجتهاد است. ولی منحصر در آن نیست گاه می شود حکم به لحاظ عارض شدن‏‎ ‎‏یکی از (عناوین ثانوی) به متعلق تغییر پیدا کند. و گاه ممکن است حکم به لحاظ‏‎ ‎‏عارض شدن یکی از این عناوین به خود حکم تغییر کند.‏‎ ‎‏توضیح آنکه هر حکم تکلیفی در شریعت سه رکن دارد 1ـ حکم 2ـ موضوع3ـ متعلق. ‏

‏و مقصود ما از «موضوع» چیزهائی است که مدخلیّت در فعلیت حکم داشته‏‎ ‎‏باشد، و بدون آن حکم فعلیّت پیدا نکند. مثل «استطاعت» در وجوب حج، و‏‎ ‎‏«حلول ماه رمضان» در وجوب صوم. و واضح است که بدون استطاعت، و حلول‏‎ ‎‏ماه رمضان حکم به حج و روزه فعلیّت پیدا نمی کند.‏

‏و مقصود ما از «متعلق» فعل مکلف است که متعلّق وجوب یا حرمت است مثل‏‎ ‎‏«نماز» و «روزه» و «حج» که متعلق وجوب است یا «سوءظن» و «غیبت» که متعلقحرمت است. ‏

‏و فرق میان «موضوع» و «متعلق» آن است که تحصیل موضوع بر مکلف لازم‏‎ ‎‏نیست و فقط در صورت تحقّق موضوع، حکم به متعلّق فعلیّت پیدا می کند ـ ولی‏‎ ‎‏تحصیل متعلق حکم بر مکلف لازم است. و به تغبیر دیگر موضوع در حکم علّت‏‎ ‎‏برای «حکم» است ـ و حکم داعی بر ایجاد متعلق. ‏

‏بعد از این توضیح می گوئیم که گاهی عناوین ثانوی عارض بر «موضوع» ‏‎ ‎‏می شود، از قبیل مواردی که مکلف جهل به موضوع داشته باشد، که مشمول (‏ما لا‎ ‎یعلمون) ‏در حدیث معروف به حدیث «رفع» خواهد بود و گاهی عارض بر «متعلق»‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 40
‎ ‎‏حکم می شود از قبیل موارد اکراه و اضطرار به متعلق که در حدیث رفع به عنوان: ‏(ما‎ ‎اکر هوا علیه و ما اضطروا الیه)‏ آمده است. و گاهی عارض بر خود حکم می شود از‏‎ ‎‏قبیل جهل به خود حکم. ‏

 -  به نظر شما اگر ملاک حکمی مشخص بود یا حکم منصوص العلة بود، آیا با تغییر ملاک بدون تغییر موضوع، حکم هم تغییر می کند و فتوا عوض می شود یا نه؟ 

استاد: ‏در هر حال، حکم به نوعی در موضوعیت موضوع دخالت دارد. و در‏‎ ‎‏حقیقت حکم روی ملاک رفته، و موضوع حکم همان ملاک است. و هر موضوع‏‎ ‎‏دیگری که در لسان دلیل ذکری از آن به میان آمده به این جهت است که متضمن آن‏‎ ‎‏ملاک است، با مصداق آن. بنابراین طبیعی است که بگوییم: در صورتیکه ملاک یا‏‎ ‎‏علت حکم (در منصوص العله) منتفی شد موضوع منتفی شده و به تبع منتفی شدن‏‎ ‎‏موضوع، حکم هم منتفی می شود. و این ارتباط میان ملاک و موضوع و حکم یک‏‎ ‎‏ارتباط قطعی است که جای اشکالی در آن به نظر نمی رسد. فرض کنید که ما به‏‎ ‎‏دست آورده باشیم که ملاک در حرمت خُمر اِسکار است. بنابراین اگر اسکار در‏‎ ‎‏ماده ای دیگر مانند تریاک هم یافته شود، همان حکم حرمت خمر، به تریاک هم‏‎ ‎‏تعلّق می گیرد؛ چرا که همان ملاک در موضوع دیگر یافت شده است. بنابراین،‏‎ ‎‏وحدت موضوع سبب وحدت حکم و اختلاف موضوع سبب اختلاف حکم‏‎ ‎‏می شود. از طرف دیگر هم فرضاً اگر مُسکِری به مرور زمان، اِسکار خود را از دست‏‎ ‎‏داد، دیگر حکم حرمت هم در کار نیست. نتیجه این که شما هر ملاکی را بشکافید،‏‎ ‎‏سر از موضوع درمی آورد و به نوعی ملاک در موضوع تأثیر دارد. ‏

 -  بنابراین، این همان تبدل موضوعی است و به نظر نمی رسد که تفاوتی بین این دو مطلب وجود داشته باشد. 

استاد: ‏گمان نمی کنم اختلافی باشد. این، همان تبدّل موضوع است همان مطلبی‏‎ ‎

‏ ‏


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 41
‏است که فقها از آن با عنوان «اختلاف و تبدل موضوع» یاد می کردند. ‏

 -  حضرت استاد! مسلماً همان طور که اگر مجتهد در مسیر استنباط حکم شرعی، به ادّله، موضوع و ملاکهای حکم و عرف زمان صدور روایت توجه کند، همۀ اینها در استنباط حکم مؤثر خواهند بود، همان طور ملاکها، شرایط و عرف زمان خود او نیز در استنباط حکم و صدور فتوا تأثیر دارند. بنابراین، زمان، تنها در تغییر موضوع دخالت ندارند، بلکه در فهم خود روایات و در تشخیص ملاکهای احکام هم تأثیر دارد. بدین ترتیب آیا این گستره، وسیعتر نمی شود؟ 

استاد: ‏مسألۀ استظهار، مسألۀ بسیار مهمی در اجتهاد است؛ چون یک فقیه وقتی‏‎ ‎‏می خواهد از نص شرعی، مطلبی را استظهار کند، قطعاً باید زمان صدور آن نص را‏‎ ‎‏در نظر بگیرد و اگر مفردات نص شرعی را حمل بر معنای امروزی آنها کند، مطمئناً‏‎ ‎‏به نتیجۀ درستی نمی رسد. زبان و لغت هم مانند هر چیز دیگر در ستون زمان تغییر‏‎ ‎‏پیدا می کند. برای بررسی نصوص شرعی باید زمان صدور آنها را در نظر گرفت تا‏‎ ‎‏معلوم شود که در آن زمان، این مفردات بر چه معنایی دلالت داشته اند. مرحوم‏‎ ‎‏آیت الله بروجردی(ره) عنایت بسیاری به این مسأله داشتند. ایشان را می توان «فقیه‏‎ ‎‏نصّ شناس» نامید؛ زیرا نص شرعی را با توجه به زمان صدور آن ملاحظه می کردند،‏‎ ‎‏نه زمان استنباط از آن. ‏

‏این بخش از سؤال شما مثبت است و قطعی و جای هیچ گفتگویی نیست. و یک‏‎ ‎‏فقیه اگر بخواهد به حکم خدا از راه نصوص شرعی برسد حتماً باید با زبان و عرف‏‎ ‎‏و فرهنگ زمان نص آشنا باشد وگرنه در صورتیکه بخواهد نص را یا زبان معمول و‏‎ ‎‏فرهنگ و عرف زمان خود بفهمد در بسیاری از مسائل دچار اشتباه خواهد شد.‏‎ ‎‏بنابراین در این بخش از سؤال و تقریر شما هیچ اشکالی نمی بینم. ‏

‏ولی در بخش دوم در مسائلی که مربوط به زمان خود ما است باید میان ملاک‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 42
‏شرائط و عرف تفکیک قائل شد و هر کدام حساب جداگانه ای دارد. ولی عموماً و به‏‎ ‎‏طور اجمال اجتهاد در عصر وحید بهبهانی و شیخ صاحب جواهر و شیخ انصاری‏‎ ‎‏ (که با هم، هم عصر بوده اند) جهش فوق العاده ای به دست این نوابع پیدا کرد. که‏‎ ‎‏بعداً به دست شاگردان مکتب این بزرگواران که خود از بزرگان فقه و اصول بودند‏‎ ‎‏تکامل یافت و این علم به سر حد کمال خود از لحاظ عمق رسید (هر چند که این‏‎ ‎‏علم شریف از لحاظ بعد افقی نه عمودی هنوز نیاز به حرکت و تکامل دارد) و این‏‎ ‎‏جهش و نظم و ترتیبی که اجتهاد ـ در زمان پیدا کرده قدرت فقیه را برای دستیابی به‏‎ ‎‏احکام خدا بیشتر کرده، و دست فقیه را در رسیدن به احکام و حدود الهی بازتر کرده‏‎ ‎‏و او را در این کار بیشتر مسلط نموده است. ‏

‏و مسلماً این امکانات علمی که برای فقیه معاصر ما وجود دارد در نوع و کیفیت‏‎ ‎‏اجتهاد و مؤثر خواهد بود. ‏

‏مثلاً تفکیک میان ادلۀ اجتهادی و فقاهتی و تقدیم، ادلّۀ اجتهادی بر ادلّۀ فقاهتی‏‎ ‎‏ که بعد از زمان شیخ انصاری«رحمة الله» در میان فقهاء رایج شد نقش بسزائی در‏‎ ‎‏تنظیم کار فقهاء داشت و کار استنباط و اجتهاد را برای آنها میسرتر کرد، و احیاناً آنها‏‎ ‎‏را به نتایج تازه ای در مسائل فقهی ممکن است برساند. و خلاصه با آنکه ادلّه اجتهاد‏‎ ‎‏و منابع اجتهاد ضرورةً ثابت و لایتغیر است ولی شیوه اجتهاد مانند هر علم دیگری‏‎ ‎‏در راه تکامل حرکت میکند... و تکامل شیوه اجتهاد بر نتایح اجتهاد به نحوی‏‎ ‎‏منعکس می شود. ‏

 -  مرحوم شهید صدر در مورد عرفهای جدید می فرماید که نیازی به امضای شرعی ندارند؛ زیرا عرفها بنای عقلایی هستند و همین مقدار که ردعی از سوی شارع دربارۀ آنها وارد نشده است، دلیل پذیرفته شد نشان از سوی شرع است. نظر شما در این باره چیست؟ 

استاد: ‏عرف بر دو قسم است: اول، عرفی که در زمان شارع جریان داشته و شارع آن‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 43
‏را تأیید کرده است و دوم، عرفی که بعد از زمان شارع پیدا شده است. در زمان‏‎ ‎‏شارع، عرفهایی که مورد قبول شرع نبودند، ردع می شدند. پس، از عرفهایی که ردع‏‎ ‎‏نشده اند با توجه به این که مورد ابتلا و نیاز مردم بوده اند، عدم ردع، علامت‏‎ ‎‏امضاست. اما در مورد عرفهایی که بعد از عصر شارع پیدا شده اند، ما نمی توانیم این‏‎ ‎‏گونه نتیجه گیری کنیم؛ زیرا این عرفها در زمان شارع نبوده اند تا از عدم ردع آنها،‏‎ ‎‏شرعی بودنشان اسنتباط شود. بنابراین، عرف و بنای عقلا، زمانی برای ما حجت‏‎ ‎‏است که امضای شارع را داشته باشد. ما امضای شارع را از سکوت او در زمان‏‎ ‎‏تشریع یا تبلیغ به دست می آوریم و به آن، امضای سکوتی می گوییم نه از سکوتی که‏‎ ‎‏پس از زمان تشریع یا تبلیغ باشد. ‏

 -  منظور شما این است که عرفهایی که حادث شده اند و متغیر هستند، حجیت ندارند؟ 

استاد: ‏حجیت داشتن مربوط به عرفهایی است که در زمان شارع بوده اند، اما باید به‏‎ ‎‏این نکته نیز توجه داشت که عرفهایی وجود دارد که تشخیص موضوع شرعی بر‏‎ ‎‏عهدۀ آنهاست؛ مثلاً شارع روی لباس شهرت، حکم حرمت را آورده است، ولی‏‎ ‎‏تشخیص موضوع این حکم بر عهدۀ عرف است. ممکن است زمانی عرف، لباسی‏‎ ‎‏را لباس شهرت می دانسته و زمانی دیگر، آن را لباس شهرت به حساب نیاورد. این‏‎ ‎‏مسأله برمی گردد به همان مطلب که عرف در بستر زمان و مکان تغییر پیدا می کند، و‏‎ ‎‏شارع نیز نظر عرف را ملاک قرار داده است. و این مسأله چیز دیگری غیر از عرف و‏‎ ‎‏بنای عقلا که شارع آن را امضا و تقریر نموده است. ‏

 -  بسیاری از فقها مانند شهید اول و صاحب جواهر (قده) فرموده اند: با تغییر عرفها احکام نیز تغییر می کنند، آیا منظوراین بزرگان از تغییر عرف، همین تغییر موضوع است؟ 

استاد: ‏بله، منظور تغییر موضوع است که شارع نظر عرف را مشخص کنندۀ موضوع‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 44
‏قرار داده است. این تعبیر شاید دقیق تر باشد که تشخیص موضوع به عرف واگذار‏‎ ‎‏شده است. ‏

 -  لطفاً در مورد انواع دگرگونیهای موضوع توضیحات بیشتر بفرمایید!‎ ‎استاد: ‏اولاً باید دانست که موضوع در بستر زمان و مکان تکویناً منقلب می شود و‏‎ ‎‏تبعاً حکم هم چنین انقلابی پیدا می کند. گاهی شرایط رُکنی موضوع تغییر پیدا‏‎ ‎‏می کند که قطعاً حکم هم تغییر می‏‏‎‏‏ کند. و گاهی شارع موضوع را به تشخیص عرف‏‎ ‎‏واگذار می کند. مثلاً چیزی که از نظر مردم (عرف) لباس شهرت باشد با چیزی که از‏‎ ‎‏نظر مردم آلت قمار باشد حرام است. اگر چنین باشد حکم شرع از عرفی به عرفی و‏‎ ‎‏از زمانی به زمانی بلکه از مکانی به مکانی قابل تجدید نظر فقهی است. یعنی شارع‏‎ ‎‏موضوع حکم را واقعیت خارجی قرار نداده، بلکه تشخیص عرف را موضوع قرار‏‎ ‎‏داده است. موارد تطبیق این مسائل بسیار دقیق است و فقیه با ظرافت و ذوق و‏‎ ‎‏صنعت اصولی و فقهی می تواند این موارد را از هم دیگر جدا کند. ‏

 -  در مسألۀ تبعیت و انقلاب، بسیاری از فقها بر این نظرند که تغییر حکم، به دلیل تغییر در اضافات و نسبتهای موضوع است؛ یعنی به تبع تغییر در اضافات نسبتهای موضوع، حکم هم تغییر می یابد؛ مثلاً خونی که از بدن انسانی به بدن حشره منتقل می شود، به تبع این تغییر، حکم آن نیز از نجاست به طهارت تغییر می کند. به نظر جنابعالی آیا این تغییر حکم به خاطر تغییر در نسبتها و اضافات موضوع، منحصر به بحث تبعیت و انقلاب است یا می توان آن را به همۀ موضوعاتی که چنین تغییری می کند، توسعه داد؟ 

استاد: ‏حکم به طهارت در مسأله انقلاب، تابع دلیل است. از قبیل انقلاب (خمر) به‏‎ ‎‏سرکه در موردی که انقلاب به طبع خود حاصل شده باشد که طهارت خمر در این‏‎ ‎‏مورد اجماعی است و دلیل آن اجماع است و در مورد انقلاب به سرکه که به وسیله‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 45
‏اعمال کارهای فنی صورت پذیرفته طهارت منصوص است. لذا اگر به خمر نجاست‏‎ ‎‏دیگری از قبیل (بول) اضافه شده باشد انقلاب آن نجاست را طاهر نمی کند. ‏

‏و اما در مورد (انتقال) که اشاره کردید! (خونی که از بدن انسان به بدن حشره‏‎ ‎‏منتقل می شود) طهارت خونی که به حشره منتقل شده با (عدم خلاف) یا (اجماع)‏‎ ‎‏ثابت می شود مگر در موردی که انتقال به نحوی صورت بگیرد که دیگر موردی‏‎ ‎‏برای استصحاب نجاست سابق نباشد. در این صورت قاعده طهارت در مورد این‏‎ ‎‏خون در بدن حشره بدون مشکلی جاری می شود. مانند موارد (استحاله) از قبیل‏‎ ‎‏اینکه سگ یا خوکی (نجس العین) در نمکزاری تبدیل به نمک یا خاکستر شود. که در‏‎ ‎‏این صورت دیگر استصحاب نجاست سابق به جهت استحاله موضوع به حقیقت‏‎ ‎‏دیگر معنی ندارد و قاعده طهارت بدون هیچ معارضی مرجع فقیه خواهد بود. ‏

 -  بحث مربوط به سگ بحث استحاله است که تغییر ماهوی در آن‎ ‎ایجاد شده است، اما در بحث انتقال و تبیعت، فقها می گویند مثلاً خون به‎ ‎بدن پشه منتقل بشود اینجا به خاطر انتقال هم خون پاک می شود بعد اینکه‎ ‎شما فرمودید که به خاطر دلیل خاص هست اگر بخاطر استدلال بدلیل خاص‎ ‎می شد که خوب قابل توسعه نبود، ولی عنوانی که آقایان برای استدلال‎ ‎می آورند یعنی دلیلی که هم مرحوم شیخ دارد هم مرحوم آیت الله خویی به‎ ‎به عنوان دلیل می آورند (و به ادلۀ خاص استدلال نمی کنند) این است که‎ ‎می گویند به خاطر اینکه اضافات نسبتهای موضوع عوض شده است و با‎ ‎تغییر در اضافات و نسبتهای موضوع، حکم هم عوض می شود.‎ ‎استاد: ‏در مورد (انتقال) و (تبعیت) و همچنین در مورد (انقلاب)؛ حضرات فقهاء‏‎ ‎‏تمسک به اجماع و ضرورت می کنند در صورتی که موضوع طوری تغییر کرده باشد‏‎ ‎‏که جایی برای استصحاب نجاست سابق باقی نمانده باشد در این صورت مرجع‏‎ ‎‏قاعده (قاعده طهارت) است. ‏


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 46
 -  اگر انتقال و تبعیت به خاطر اضافات و نسبتها است چرا در جای دیگر به لوازم آن ملتزم نیستند و به دلیل خاص استدلال نکردند آنها بیشتر دلیل شان همین است می گویند بِتَغَیُرِ اِلاضافات. مثلاً فرض بفرمایید همان بحث معادن که کسی در ملک خودش معدن داشته باشد مالک معدن است، حالا در یک شرایطی که ما قرار گرفتیم و امکانات استخراج معادن خیلی زیاد است و کسی هست که در ملک او نفت پیدا شده، آیا او مالک نفت است یا با تغییر شرایط ـ ولو اینکه موضوع همان موضوع است ـ او مالک زمین است و این معدن در ملک او واقع شده است اما امروزه هیچ فقیهی ملتزم نمی شود که او مالک آن نفت است. 

استاد: ‏این امر همان جهت است که یادآوری کردم. در مورد انتقال و تبعیت و‏‎ ‎‏حتی (انقلاب) طهارت به دلیل اجماع یا ضرورت فقه و احیاناً نصوص خاص ثابت‏‎ ‎‏شده است. به خلاف مورد استحاله که به دلیل استحاله موضوع است. و اما اینکه‏‎ ‎‏مالک زمین مالک معدن نمی شود مسأله دیگری است، و حکم آن به عنوان ثانوی نه‏‎ ‎‏به عنوان اولی است. وگر نه به مقتضای ادله ملکیت زمین باید مالک زمین مالک‏‎ ‎‏معدن موجود در زمین باشد، ولی نه به موجب تبعیت بلکه به این دلیل که او مالک‏‎ ‎‏زمین و محتویات زمین است به عنوان اولی. ‏

 -  بنابراین اگر عنوان ثانوی در بستر زمان و مکان به وجود آید، می توان نتیجه گرفت که نقش زمان و مکان، ایجاد عناوین ثانوی است. 

استاد: ‏قطعاً همین طور است. یکی از نقشهای زمان و مکان پدید آوردن عناوین‏‎ ‎‏ثانوی است و احیاناً عنوان ثانوی، یک پدیدۀ زمانی یا یک پدیدۀ مکانی است.‏‎ ‎‏عناوینی از قبیل عسر، حرج، ضرر و اضطرار، حکم ولایتی و پدیده های زمانی و‏‎ ‎‏مکانی هستند. ‏

 -  با توجه به این که معروف است احکام شرعی به نوعی قضایای 


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 47
حقیقیه اند نه خارجیه، به نظر شما چگونه تبدّل موضوع موجب تبدّل حکم می شود، چون موضوع خارجی، محل تعلّق حکم نیست تا با تغییر آن، حکم هم تغییر یابد؟ 

استاد: ‏برگشت هر قضیۀ حقیقی به دو قضیۀ شرطی است؛ مثلاً برگشت قضیه «نماز‏‎ ‎‏ظهر در وقت زوال واجب است» به  این دو قضیه است: ‏«اِذا دخَلَ الوقت وَجَبَت‎ ‎الصلاة»‏ و ‏«اِن لَم یَدخُلِ الوقت لَم تَجِبِ الصلاة»‏ . و اگر دقیقتر بخواهیم بگوییم به‏‎ ‎‏یک قضیۀ شرطی است که جنبۀ منفی آن مفهومی است، جنبۀ  مثبت آن است که‏‎ ‎‏منطوق قضیه است. پس اگر قضیه، شرطی بود، حکم به موضوع مربوط می شود؛‏‎ ‎‏زیرا هر قضیۀ شرطی یک مقدّم دارد و یک مؤخر. مؤخر حکم است و مقدّم موضوع‏‎ ‎‏و رابطۀ حکم و موضوع، رابطۀ شرط و نتیجه و معلول و علت است. ‏

‏ ‏

‎ ‎

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 48

  • . اصول کافی، ج 1، چاپ انتشارات اسلامیه باب البدع الرای و المقاییس، حدیث 19، ص 47.