کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی «نقش زمان و مکان در اجتهاد»

تأثیر دو عامل زمان و مکان در احکام

مصاحبه با آیة الله آذری قمی

«تأثیر دو عامل زمان و مکان در احکام»

‏ ‏

 -  ضمن تشکر از حضرت عالی که مصاحبه با ما را پذیرفتید در آغاز بفرمایید چه تحلیلی از فرمودۀ حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) که «زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند» دارید؟ 

استاد: ‏ابتدا لازم می دانم از امام راحل رضوان الله تعالی علیه ـ یاد کنم که در این‏‎ ‎‏اواخر تصریح کردند به اینکه در عین حالی که فقه را سنّتی می دانم فقه را مترقی‏‎ ‎‏می دانم. این نظریه، در بردارندۀ هر دو جنبه فقه است و در حقیقت هر دو جنبه‏‎ ‎‏اسلام -  احکام و حکومت اسلامی را بیمه کرد. در تاریخ تشیّع، کسی را سراغ ندارم‏‎ ‎‏که این دو مطلب ـ یعنی سنتی بودن و مترقی بودن فقه را با هم جمع کرده باشد.‏‎ ‎‏ممکن است بعضی از بزرگان، چنین فتاوایی داشته باشند؛ آن کسی که یک ضابطه و‏‎ ‎‏قاعدۀ کلی ارائه کرد ایشان بود؛ گرچه خودشان موفق نشدند صریحاً مواردی را که‏‎ ‎‏می تواند مصداق آن ضابطه و قاعدۀ کلی باشد بیان کنند، ولی در بعضی از موارد‏‎ ‎‏اشاره هایی داشتند و در مواردی هم به صورت سؤال مطرح کردند که علما باید‏‎ ‎‏در حوزه ها جواب مناسب را بیابند. مثلاً در موضوع کنترل جمعیت، بدون اینکه‏‎ ‎‏خودشان یک طرف را انتخاب کنند، در حقیقت ملاک تغییر حکم را با همین اشاره و‏‎ ‎‏استفهام، بیان کردند. ‏


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 19
‏به هر حال این خدمت علمی و فقهی را که آن بزرگوار انجام داد کمتر از‏‎ ‎‏نیانگذاری جمهوری اسلامی نمی‏‏ ‏‏دانم؛ برای اینکه هنگام بنیانگذاری جمهوری‏‎ ‎‏اسلامی شاید نیازی به این مطالب نداشت. آن موقع اصل اسلام و حکومت‏‎ ‎‏اسلامی مطرح بود؛ اما تثبیت و عرضه کردن این حکومت و قوانین و قواعدی که‏‎ ‎‏باید از اهل بیت ـ علیهم السلام ـ اتخاذ شود، با آن شیوه ای که در حوزه ها متداول‏‎ ‎‏بود واقعاً امکان پذیر نبود. من در سال 64 یا 65، تقریباً هجده مورد را در روزنامه‏‎ ‎‏رسالت ارائه کردم که اگر ولایت فقیه نبود، این موارد و مشکلات حل نمی شد. لذا‏‎ ‎‏دیدیم که بسیاری از مشکلات نظام را ـ مخصوصاً در همان اوایل ـ ایشان از راه‏‎ ‎‏مصلحت‏‏ ‏‏اندیشی نظام و ولایت فقیه حل کردند. امام می تواند این کارها را بر اساس‏‎ ‎‏ولایت و حفاظت از مصالح موقت که ملاک همین احکام حکومتی است انجام دهد.‏‎ ‎‏من خیلی متاثرم از اینکه حوزه های علمیه و مدرسین این معنا را از ایشان عملاً یا‏‎ ‎‏اعتقاداً نپذیرفتند؛ مثل مسألۀ ولایت مطلقه فقیه ـ  که ارتباط تنگاتنگ با همین‏‎ ‎‏موضوع دارد؛ و در رساله های عملیه و یا درسها هیچ تغییری به وجود نیامد. ‏

 -  اگر ممکن است بعضی مصادیق تأثیر زمان و مکان را بیان فرمایید. 

استاد: ‏مثلاً در مسألۀ زکات، گویا در روایت آمده است که در سال اول هجرت این آیۀ‏‎ ‎‏شریفه نازل شد: ‏«خُذمِن اموالهم صدقةً تطهِّرهمُ و تزکیّهم بِهَا و صَلِّ علیهم اِنّ‎ ‎صَلوتک سَکنٌ لَهم»(‎[1]‎‏گفته شده است وقتی این آیۀ شریفه نازل شد، پیامبر اکرم‏‎ ‎‏زکات را بر نُه چیز (انعام ثلاثه، غلّات اربع، درهم و دینار) قرار دادند. اگر بخواهیم‏‎ ‎‏زکات را که موارد مصرفش هم معین شده است تحت عنوان ‏«اِنَّما الصَّدقات لِلفُقرا و‎ ‎المَساکین و العامِلینَ عَلَیها و المؤَلَّفةِ قُلوبهم و الغارمین و فی سبیل الله»(‎[2]‎)‏ باشد،‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 20
‏اینها مجموع مواردی است که دولت متکفّل آنهاست و از ادارۀ جنگ و جهاد و‏‎ ‎‏ساخت پل و مدرسه گرفته تا ادارۀ فقرا را شامل می شود. امروز اینها رقم درشتی را‏‎ ‎‏برای حکومت اسلامی تشکیل می دهد. مثلاً خرج جنگ، در آن ایام روزی‏‎ ‎‏سیصد میلیون و هر سه روز یک میلیارد و در هر سال حدود صد میلیارد بود.‏‎ ‎‏همچنین هزینۀ پروژه های عمرانی، مراکز تبلیغی دینی  و حتّی ادارۀ حوزه ها به‏‎ ‎‏عنوان تربیت مجتهد، تربیت مبلغ و نوشتن کتابها، که همۀ اینها باید از همین زکات ـ‏‎ ‎‏یعنی مالیات اسلامی ـ تامین شود. در صورتی که این هزینۀ سنگین را اگر بخواهیم‏‎ ‎‏تامین کنیم عمده اش از همین زکات باید باشد، زیرا مسائل اراضی خراجیه و امثال‏‎ ‎‏آن الآن وجود خارجی ندارد تا درآمدی برای حکومت اسلامی داشته باشد. در‏‎ ‎‏مجلس دوم، مسألۀ مالیات مطرح بود. من از معاون وزارت دارایی پرسیدم که چقدر‏‎ ‎‏از درآمد کشور از غلّات و دامداری است؟ ایشان یک رقم بسیار ناچیز را گرفت. ولی‏‎ ‎‏قطع نظر از آن، اگر محاسبه ای سرانگشتی هم بکنیم و موارد تعلق زکات را فقط‏‎ ‎‏همان موارد نُه گانه که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم معین کرده، بدانیم، ببنیم چگونه است؟‏‎ ‎‏مثلاً غلات اربع – گندم، جو، مویز و خرما -  که بخش عمدۀ تأمین زکات است، تولید‏‎ ‎‏آن بسیار پایین است، مخصوصاً در بعضی از زمانها؛ و حتی فرضاً هم که تولید اینها‏‎ ‎‏زیاد باشد و زکات را دولت بخواهد از همۀ اینها تا آن دِرهم آخرش بگیرد، باز قابل‏‎ ‎‏توجه نیست. در حالی که در گندم هنوز خودمان نیاز داریم که از خارج وارد کنیم و‏‎ ‎‏بقیه موارد هم وضعش بهتر از گندم نیست. و اگر تولید هم زیاد باشد و به حد نصاب‏‎ ‎‏هم برسد، آن قدر مؤونه و مخارج آن زیاد است. که چیزی نمی ماند تا‏‎ ‎‏بخواهد، اخراج کند. ‏

‏ بخش دیگر که انعام ثلاثه باشد یک کلمه بیشتر دربارۀ آنها لازم نیست بگوییم.‏‎ ‎‏نسل شتر در حال انقراض است و در حیوانات دیگر هم «سائمه بودن» که یکی از‏‎ ‎‏شرایط مهم در باب وجوب زکات است از بین رفته و دیگر اصلاً سائمه ای وجود‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 21
‏ندارد که بچرد تا خرجی نداشته باشد، بلکه همه انعام را باید علف دستی بدهند. ‏

‏بخش سوم، درهم و دینار است. آن موقعی که خدا زکات بر آنها قرار داد، به این‏‎ ‎‏سبب بود که اینها پول بودند و برای اینکه این پولها را «کنز» نکنند و در دست مردم‏‎ ‎‏باشد تا به وسیلۀ آن، امور زندگی بگذرد. لذا خداوند بر آنها زکات قرار داده است.‏‎ ‎‏در حقیقت، قرار دادن زکات بر آنها یک نوع منع و بازدارندگی نسبت به حبس کردن‏‎ ‎‏پول بوده نه اینکه شارع مقدس می خواسته یک منبع درآمدی برای دولت درست‏‎ ‎‏کند. لذا می فرموده اگر درهم و دینار یک ساعت هم از دستت خارج بشود گرچه‏‎ ‎‏بدهی و سپس آن را پس بگیری، زکات بر آنها تعلق نمی گیرد الآن نیز این حرف در‏‎ ‎‏مورد اسکناس باید باشد؛ برای اینکه اسکناس اگر از بازار جمع شود و پول کافی در‏‎ ‎‏دست مردم نباشد، معاملات متوقف می شود. بنابراین درهم و دینار هم این مشکل‏‎ ‎‏را دارد. آیا زکات به این شکل می تواند هزینه های سنگین دولت را تأمین کند؟ ‏

‏این مطلب را جایی بیان کردم؛ کسی اشکال کرد و گفت: «هیچ اشکالی ندارد؛‏‎ ‎‏خدا خودش حساب کرده است.» گفتم خوب ما می خواهیم حساب خدا را ببینیم‏‎ ‎‏که خدا الآن از باب زکات چه چیزی بر عهدۀ ما گذاشته است. می دانید امام(ره)‏‎ ‎‏خیلی روی این مسأله پافشاری داشت و آن موقع خود من هم جزو آنهایی بودم که‏‎ ‎‏همین فکر قدیمی را دنبال می کردم که باید همان زکات باشد، باید خمس باشد و‏‎ ‎‏همینها کافی است؛ و خدا اینها را طوری قرار داده که نمی‏‏ ‏‏شود کافی نباشد. لذا امام‏‎ ‎‏هم خیلی برخورد شدید و تندی کردند که من حالا می فهمم که ایشان واقعاًَ حق‏‎ ‎‏داشتند که همین‏‏ ‏‏جور هم برخورد کنند و الّا آن فکر اگر تثبیت می شد و ادامه پیدا‏‎ ‎‏می کرد؛ به قول خود ایشان حکومت اسلامی «فَشل» می شد و از بین می رفت.‏‎ ‎‏خلاصه امام با آن پافشاری که داشت و با آن تقوای خاصی که داشت ـ که در این‏‎ ‎‏مسائل دوست و دشمن هم نمی شناخت ـ شدیداً دفاع می کرد و می فرمود که در‏‎ ‎‏اینجا باید حکم عوض شود. و این در حقیقت حکم حکومتی رسول الله بوده که در‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 22
‏نُه چیز قرار داده است و این دست ما را نمی بندد که اگر از موارد زکات چیزی عاید‏‎ ‎‏حکومت نشود، حکومت می تواند زکات را در چیزهای دیگر هم قرار بدهد. آنطور‏‎ ‎‏که مصلحت می داند مواردی را محاسبه می کند و زکات قرار می دهد؛ مثلاً بر‏‎ ‎‏اتومبیل، بر هواپیما، بر کشتی و چیزهای دیگر. ‏

‏این‏‏ ‏‏گونه طرز تفکر، بعضی از متجددین را به اشتباه انداخته است؛ آنها می گویند‏‎ ‎‏حکومت اسلامی در حقیقت یک حکومت بَدَوی و کشاورزی بوده است؛ آن زمان،‏‎ ‎‏عصر کشاورزی و دامداری بوده است و احکام و قوانین مال آن موقع است. یا مثلاً‏‎ ‎‏در مورد دیه، آمده شتر را قرار داده است؛ در حالی که شتر در کشورهای غربی و‏‎ ‎‏حتی کشور خودمان چه مناسبتی دارد که صد تا شتر را بگیرند و افسارش را دست‏‎ ‎‏ورثه مقتول بدهند، آنها را چکار کنند، کجا نگهداری کنند و چطور بچرانند؟‏‎ ‎‏مخصوصاً اینکه خود امام(ره) هم در تحریر دارد که اول باید عین را بدهند، اگر نشد‏‎ ‎‏وبت به جنسهای دیگری می شود و اگر هیچ‏‏ ‏‏کدام از اینها نبود، باید پول شتر را‏‎ ‎‏بدهند. در این مسأله ممکن است ظاهراً حق را به اینها بدهیم. اما اشتباه این‏‎ ‎‏متجددین همین است که اسلام را فقط همان احکام قدیمی در زمان پیغمبر‏‎ ‎‏اکرم صلی الله علی و اله و سلم و مربوط به همان زمان می دانند که قابل تغییر و تبدّل هم نیست؛ و الّا‏‎ ‎‏بدعت، قیاس و استحسان می شود و حال آنکه ما خوشبختانه می بینیم حضرت‏‎ ‎‏باقر علیه السلام می فرماید. ‏‎[3]‎‏ وقتی مسلمانان شهرنشین شدند و پول در میان مردم رایج‏‎ ‎‏شد، امیرالمؤمنین علیه‏‏ ‏‏السلام دیه را که در زمان رسول الله صلّی الله علیه و اله و سلّم صد شتر بود، بر درهم و‏‎ ‎‏دینار قرار داد. یعنی هزار دینار (که هزار مثقال طلا باشد) . این معنایش این است که‏‎ ‎‏اینها مربوط به همان زمان پیامبر است. و این گونه نیست که باید همیشه همین‏‎ ‎‏باشد؛ نه، بلکه متناسب با تغییر شرایط زمان و مکان اینها هم باید عوض شود. البته‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 23
‏اصل دیه محفوظ است و باید پرداخت شود. و لذا قرآن هم در سورۀ نساء اصلاً‏‎ ‎‏صحبت جنسش را نکرده، می فرماید: ‏«فِدیةٌ مُسلَّمةٌ اِلی اَهلِه»‎[4]‎‏ اما اینکه دیه‏‎ ‎‏چیست و چه چیز باید داده شود را نفرموده است. و این خود یک شاهد است بر‏‎ ‎‏اینکه بنا نیست همان چیزی که پیغمبر  معین کرده است، تا روز قیامت ثابت باشد.‏‎ ‎‏این قرآن می خواهد تا روز قیامت بماند، لذا اگر قضیۀ شتر و موارد دیگر را تثیبت‏‎ ‎‏می کرد، مشکلات پیش می آید. ‏

 -  عده ای می پندارند اختیاراتی که برای حاکم است و حضرتعالی هم بیان فرمودید، سر از مصالح مرسله و استحسانی که اهل سنت می گویند در می آورد. نظر حضرتعالی در این باره چیست؟ 

استاد: ‏بعضی باید واقعاً نادان باشند و به حاقّ اسلام و حکومت اسلامی پی نبرده‏‎ ‎‏باشند تا این چیزهای نامربوط را از روی تقدّس، نفهمی و جمود و تحجّر، به امام‏‎ ‎‏نسبت دهند. البته امام در حقیقت چنان خدمتی به فقه و حکومت اسلامی‏‎ ‎‏کرد که به نظر من می توان با جرأت فقه شیعه را «فقه خمینی» نامید؛ مثل اینکه مذهب را‏‎ ‎‏مذهب جعفری می نامیم و بعضیها اشکال می کنند که: این مذهب مگر همان‏‎ ‎‏اسلام محمد صلی الله علیه و اله و سلم نیست؟ پس به چه مناسبت آن را جعفری می گوییم به خاطر‏‎ ‎‏این‏‏ ‏‏که حضرت صادق همان اسلام را بقدری تبیین کرد و توضیح داد که مرهون‏‎ ‎‏خدمت امام صادق علیه السلام شد و لذا لقب جعفری گرفت. عیناً همین مطلب را من‏‎ ‎‏دربارۀ امام ـ رضوان الله تعالی علیه ـ می گویم. زیرا این خدمتش از اصل ایجاد‏‎ ‎‏حکومت اسلامی مهمتر است. ‏

 -  از فرمایشات شما استفاده می شود که آنچه از نظر اسلام امضا شده، اصل کلی تکلیف، زکات است. سوالی در اینجا مطرح است که اگر توسعه ای 


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 24
در مالیات داده بشود، این توسعه چقدر می تواند هزینه ها را جبران کند؟ و از طرف دیگر فرمایش امام – رضوان الله تعالی علیه -  این است که مالیات یک عمل عبادی مثل خود زکات است یعنی همان احکام عبادی در مورد این مالیات هم جاری است. 

استاد: ‏البته به نظر من امام(ره) اینجا را مجمل گذاشتند؛ چون امثال ما که آن موقع‏‎ ‎‏شاید سردمدار این فکر ارتجاعی هم خود من بودم، آن پذیرش را نداشتیم که امام‏‎ ‎‏بفرمایند اینها هم زکات است. یعنی هر چه را دولت قرار می دهد به عنوان زکات‏‎ ‎‏قرار بدهد که همان احکام قصد قربت و غیره معتبر باشد؛ ولی امام وقتی‏‎ ‎‏می فرمودند که اگر ما بخواهیم در مالیات فقط با مالیاتهای به اصطلاح اسلامی اکتفا‏‎ ‎‏کنیم نمی‏‏ ‏‏شود مملکت را اداره کرد. که ما همان موقع این حرف را از امام قبول‏‎ ‎‏می کردیم اما می گفتیم به عنوان ضرورت است و ایشان نظر ما را رد، می کردند ولی‏‎ ‎‏مصلحت نمی دانست بیش از این مطرح کند یعنی پذیرش بیش از این نبود. البته من‏‎ ‎‏حالا می فهمم که ایشان مقصودش همین معنا بوده. اما حالا نظر خودمان این است‏‎ ‎‏که مسأله همین زکات است؛ برای اینکه با این بیان که می گوییم اصل زکات یک‏‎ ‎‏حکمی است که لایتغیّر است. اصل لزوم زکات از احکام ثابت است. و به‏‏ ‏‏طور غالبی‏‎ ‎‏می توانم بگویم ضابطه در احکام، ثابته آنهاست که در قرآن ذکر شده است. یعنی‏‎ ‎‏برای اینکه قرآن دسخوش تغییر نشود و از اعتبار نیفتد، خداوند این مطالب را‏‎ ‎‏طوری بیان کرده است که این قابل تطبیق بر همۀ زمانهاست. ‏

 -  بر نقش زمان و مکان اشکالهایی وارد می شود، از جمله آنکه پذیرفتن این تئوری، جاودانگی شریعت را زیر سؤال می برد. آیا این اشکال وارد است؟ اگر نه، مراد از جاودانگی چیست؟ و معنای روایت «حلال محمدٍ 


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 25
حلال ابداً الی یوم القیامة»[5] چه خواهد بود؟ 

استاد: ‏سؤال بسیار خوبی است و خوشبختانه من روی آن زیاد کار کرده‏‏ ‏‏ام. روایات‏‎ ‎‏مختلفی هست که این تعبیر در آنها واقع شده است. روایتی است که از کراجکی نقل‏‎ ‎‏می کنند که مراد از ‏«حلال محمد حلال الی یوم القیامه»‏ همان جاودانگی دین است‏‎ ‎‏یا نه؟ گاهی این روایت را ـ همان گونه که برخی توهم کرده اند ـ طوری معنا می کنیم‏‎ ‎‏که گویی این یک کبرای کلی است و انحلال پیدا می کند بر یکایک احکام، بر همۀ‏‎ ‎‏حلالها و همۀ حرامها؛ در این صورت، معنایش این است که هر حکم خاص به‏‎ ‎‏همان صورت تا روز قیامت باقی است؛ مثلاً دیه اگر بناست شتر باشد،تا روز قیامت‏‎ ‎‏باید شتر باشد. اما اگر این حلال را به معنای طبیعت شریعت و اصل دین بگیریم،‏‎ ‎‏اشاره است به اینکه دین و شریعت تا روز قیامت ادامه پیدا می کند و به وسیلۀ‏‎ ‎‏شریعت دیگری نسخ نمی شود. در روایتی‏‎[6]‎‏ که در «بحار» یا «اصول کافی» است به‏‎ ‎‏همین معنی تصریح شده است که معنای ‏«حلال محمد حلال الی یوم القیامة»‏ یعنی‏‎ ‎‏«خاتمیّت» که لا یجئُ بعده نَبیّ. ‏

 -  پس احکام ثابت، تا روز قیام استمرار دارد. 

استاد: ‏نه، خود روایت معنا کرده که «حلال محمد» در مورد خاتمیّت و اصل دین‏‎ ‎‏است، و شاهد بر صحیح نبودن معنایی که شما اشاه کردید این است که در مسألۀ‏‎ ‎‏استصحاب می گویند: زمان شک و یقین باید به هم متصل باشد. خوب کدام یک از‏‎ ‎‏حلالهای محمد را شما سراغ دارید که در آن هیچ فاصلۀ زمانی نیفتد؟ مثلاً نماز تمام‏‎ ‎‏که جزو حلالهای محمد است، آیا همیشه ادامه دارد؟ نه، بعضی اوقات نماز تمام‏‎ ‎‏است ولی بعضی اوقات هم باید شکسته خوانده شود. پس اینها تابع موضوعاتشان‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 26
‏هستند. یعنی موضوع هر مقدار که ادامه پیدا کند حکمش هم هست؛ مگر اینکه‏‎ ‎‏بگوییم‏‏: نماز مسافری که به موضوع سفر تعلق دارد، همیشه به این نحوه ادامه دارد.‏‎ ‎‏ولی این متفاوت است با چیزی که می خواهیم از آن استفاده کنیم. ‏

 -  در فقه و اصول مطرح شده است که یکی از عوامل تعدّد حکم، از تعدّد و دگرگونی در موضوعات است و با ضمیمۀ مقدمۀ دیگر که احکام به نحوه قضیۀ حقیقیه مجعولند نه خارجیه، می توان گفت، منظور امام علیه السلام از «حلالُ محمدِ حلال الی یوم القیامه» این است که هر حکم حلالی یک موضوع خاصی دارد و هر حرامی یک موضوع خاصی دارد. مثلاً وجوب پرداخت زکات در انعام ثلاثه در صدراسلام، به لحاظ همان خصوصیات زمانی و مکانی آن زمان بوده است. این حکم وجوب زکات در هر زمان دیگری هم برقرار خواهد بود ولو مصادیقش دربستر زندگی و نحوۀ معیشت مردم دگرگون می شود. و لکن اگر هر حکمی را این گونه معنی کنیم که هر حلالی با توجه به اینکه تعدد پیدا می کند به تعدد موضوع، این حلال با همه خصوصیات موضوعش الی یوم القیامه وجود دارد و الآن هم چنان چه زمانی در جایی از دنیا همان خصوصیات صدراسلام پیدا شود، همان حلال خواهد آمد و اگر در زمان فعلی دگرگون شود، به فرمایش حضرتعالی الآن حاکم زکات را توسعه می دهد به غیر از آن موارد. زیرا موضوع دگرگون شده و هیچ اشکالی هم پیش نمی آید. هم «حلال محمدٍ» با این خصوصیات «مستمر الی یوم القیامه» و هم حرامش. 

استاد: ‏این برداشت، دو اشکال دارد؛ اشکال اول آن این است که جزو احکام‏‎ ‎‏حیثی می شود. ‏

 -  همۀ احکام حیثی؟ 

استاد: ‏خیر، احکام به اصطلاح فعلی حلال، ظاهرش حلال فعلی هست. این یک‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 27
‏اشکال است. ‏

 -  جعلاً و انشاءً؟ 

استاد: ‏انشاءً. در انشا همیشه حیثی است. ولی آنکه اطلاق حکم بر او می شود کرد‏‎ ‎‏آن حکم فعلی است؛ اما حکم حیثی با عنایت است؛ یعنی واقعاً حکم‏‎ ‎‏نیست. مراتب چهارگانه ای که مرحوم آخوند برای حکم درست کرده است،‏‎ ‎‏خودش اعتراف دارد همۀ این مراحل واقعاً مراحل حکم نیست، مثلاً مرحلۀ ملاک،‏‎ ‎‏خود ملاک که حکم نیست. و همچنین مرحلۀ بعد از انشا، که اینها هیچکدام حکم‏‎ ‎‏نیست. مرحلۀ انشاء حکم نیست. مثلاً در مجلس، قانون وضع می کنند و انشا‏‎ ‎‏می کنند؛ با اینکه اصلاً اعتبار همین انشا هم مقید است به اینکه شورای نگهبان آن را‏‎ ‎‏تایید کند. اینها به اصطلاح جهات اعتباری بدون واقعیت است. اما آنچه از ‏«هذا‎ ‎حلالٌ لک»‏ متبادر است این است که الآن در آن می توانی تصرف کنی. ‏

 -  ولی فعلیّتش به فعلیت موضوع است. 

استاد: ‏نه موضوع آن که هست. ‏

 -  این قضیۀ حقیقیه است. 

استاد: ‏ما قبول نداریم که قضیۀ حقیقیه باشد. حرف ما همین است. در قضایای‏‎ ‎‏حقیقیه فقط انشا است. معلّق بر یک حقیقتی است و این حقیقت مصادیقی دارد که‏‎ ‎‏این مصادیق بعداً خواهد آمد، یا مصادیقی است که الآن گذشته است و فعلاً‏‎ ‎‏مصداقی ندارد. اینها حکم فعلی نیست، انشاء است. ‏

 -  با عرض معذرت، برای اینکه مطلب بهتر روشن شود، حکم «فعلی» دو اصطلاح دارد و اصطلاح مرحوم نائینی بیشتر در ذهنمان است در حالی که شما اصطلاح مرحوم آخوند را می فرمایید. وقتی می گویید حکم «فعلی» است، یعنی وجود دارد، یعنی جعل شده است. 

استاد: ‏نه اینکه فقط جعل شده باشد. بلکه جعل با همان مرحلۀ حیثی هم سازگار‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 28
‏است؛ اما الآن بحث «فعلی» است...؛ این نمی‏‏ ‏‏شود مگر اینکه الآن موضوع و سایر‏‎ ‎‏شرایط، محقق باشد. حتی ممکن است بگوییم شرایطی همچون قدرت باید باشد‏‎ ‎‏تا حکم فعلیّت پیدا کند و الّا لغو است. خلاصۀ نظر ما این است که ظاهر از «حکم»،‏‎ ‎‏«حلیّتها فعلیّه» است. یعنی چیزی را که خدا الآن برای من مباح قرار داده است،‏‎ ‎‏اباحه ای نیست که هیچگاه امکان تحققش نباشد؛ و آنچه شما می گویید که حکم‏‎ ‎‏بر طبیعت موضوع ـ و نه بر افراد و قیودش ـ آمده است، همان مرحله «حیثی» است. ‏

 -  این محال است که حکم موضوع با بودن قیودش، عوض بشود؛ بلکه مصادیق قابل تبدّل است، نه موضوع. 

استاد: ‏ما فعلاً در معنای حدیث هستیم و می گویند حدیث حکم حیثی نیست.‏‎ ‎‏یعنی الآن صحیح است به من بگویند که تو می توانی این آب را بخوری، این معنای‏‎ ‎‏حلال محمدٍ است؛ اما اینکه «اگر آبی پیدا نکنی، در این شرایط، خوردن این آب بر‏‎ ‎‏تو حلال است» این را نمی گویند که الآن بر من حلال است، بلکه می گویند روی‏‎ ‎‏این موضوع با این شرایط و این خصوصیت، «حلیّت» انشا و جعل شده است؛ اما این‏‎ ‎‏حلیّت تا به منصۀ ظهور و فعلیّت و بروز برسد، فاصله دارد. دست کم باید موضوع‏‎ ‎‏آن وجود داشته باشد و موضوع هم با شرایطش است. لذا با قرینۀ تفسیری که خود‏‎ ‎‏روایت کرده ـ بدور از این اصطلاحات ـ معنایش این است که آن  چیزهایی که «فعلاً»‏‎ ‎‏حلال است. قیود موضوع و خود موضوع هم محقق است و این است که ادامه دارد.‏‎ ‎‏از امام(ره) نقل شده است که: ممکن است بدون اینکه موضوع عوض شود، حکم‏‎ ‎‏عوض شود. این اشکال که شما الآن می‏‏ ‏‏کنید، به حرف امام(ره) هم وارد می‏‏ ‏‏شود.‏‎ ‎‏ گاهی ما موضوع را به اصطلاح علت حکم می دانیم یعنی معرف علت یا خود‏‎ ‎‏علّت می دانیم؛ در این صورت می گوییم آن چیزی که مبتدا قرار داده شده، آیا آن‏‎ ‎‏«علت» حکم است؟ یا آن شرایط و یا موانعی هم که در عبارت ذکر شده، مجموعاً‏‎ ‎‏«معرّف» علت هستند؟ که طبیعی است اگر موضوع را به معنای اول بگیریم هر چه‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 29
‏اضافه کنم مانند زمان، مکان نظیر اینها، حکم عوض نمی شود؛ مگر اینکه علّت‏‎ ‎‏عوض شود؛ امّا اصطلاح در موضوع این باشد که مثلاً «الخمر را موضوع بگیریم،‏‎ ‎‏این موضوع به اصطلاح و علّت حکم است با آن وضعی که دارد؛ اما علت‏‎ ‎‏موقعی تأثیر می کند که شرایط موجود باشد موانع هم مفقود. یعنی اگر مسألۀ احراق‏‎ ‎‏معلق است به اینکه آتش باشد و خشک باشد و این به اصطلاح علت، اما علیّت‏‎ ‎‏تأثیرش مشروط است. این دو حرف است. لذا فرمایش امام(ره) مطلب دیگری‏‎ ‎‏است؛ یعنی ایشان می فرماید علت (موضوع) محفوظ است اما شرط تأثیر آن وجود‏‎ ‎‏ندارد. این حالتی که در زمان یا در مکان پیش آمده است، این حالت عوض شده‏‎ ‎‏ولی موضوع عوض نشده است؛ موضوع یکی است واگر بخواهیم با دقّت عقلی‏‎ ‎‏حساب کنیم ممکن است بگوییم تمام شرایط و عدم موانع اصلاً جزو اجزای علت‏‎ ‎‏نیستند و نمی شود فرض کرد یک چیزی را که همۀ شرایط موجود و موانع مفقود‏‎ ‎‏باشد و باز بگوییم تغییر کرده است. ‏

 -  آیا پذیرفتن این نظریه به بدعت در دین نمی گراید؟ 

استاد: ‏چنین برداشتی صحیح نیست؛ زیرا اگر می گوییم حکم طبق شرایط زمان‏‎ ‎‏و مکان عوض می شود، باز همان حکم اسلام است که عوض می شود. مثلا اگر در‏‎ ‎‏جمله ‏«رَجُلٌ شکَّ بین الثلاث و الاربع»‏ الغای خصوصیت کنیم و بگوییم این حکم‏‎ ‎‏شامل زن هم می شود، آیا چون «زن» در خلال دلیل ذکر نشده، بدعت می شود؟‏

‏معنای بدعت یعنی چیزی که در حاقّ دین نیست؛ اما ما مدعی هستیم  که عرف از‏‎ ‎‏این دلیل، اینطور می فهمد. ‏

 -  آیا پذیرفتن این تئوری به معنای به کار بردن برخی اصول مطروح نزد شیعه از قبیل استحسان، قیاس و مصالح مرسله نخواهد بود؟ 

استاد: ‏نه، ما یا با عقل قطعی یک معنایی را درک می کنیم یا با عللی که در خود‏‎ ‎‏روایات ذکر شده است. که ما اتفاقاً همین جهت دوم را تقویت می کنیم. این از نظر‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 30
‏کبرای قضیه که اگر در جایی حکمت معلوم شد قابل تعمیم است و در این جهت با‏‎ ‎‏علت فرق نمی کند. و اما از نظر صغرا، من می گویم اگر گفته شد: ‏«لا تشرب الخمر‎ ‎لانّه مُسکر»‏ از کجا می فهمید ‏«لانّه مسکر»‏ علت است؟ و در باب ربا می گوید: ‏«لو‎ ‎کان ربا حلالاً لَتَرک الناس التجارات، البیع و الشراء»‎[7]‎‏ از کجا می فهمید که هر‏‎ ‎‏موردش اینطور است؟ نمی توان تعمیم داد یا تخصیص زد. مثلاً روایت را تعمیم‏‎ ‎‏بدهیم به اینکه اقتصاد دولتی باشد، اگر اقتصاد دولتی باشد، خوب می گوییم مردم‏‎ ‎‏آن طوری که در بخش خصوصی نسبت به کار دل می سوزانند در اقتصاد دولتی‏‎ ‎‏نمی سوزانند؛ پس نتیجه اینکه ‏«لترک الناس...»‏ مردم یا اصلاً دنبال تجارت نمی روند‏‎ ‎‏و یا به راههای دیگر می روند. لذا با اینکه تعبیر دارد که ‏«لو کان ربا حلالاً لَتَرک الناس‎ ‎التجارات»‏ به چه دلیل این را حکمت قرار بدهیم؟ که بعد دچار مخمصه شویم؛  اگر‏‎ ‎‏دلیل، ظاهر لفظ است که «لام» برای تعلیل است و این فرقی ندارد با مواردی که آن‏‎ ‎‏موارد را هم علت می دانید و آن را، هم معمِّم قرار می دهد و هم مخصص برخی‏‎ ‎‏می گویند در بعضی جاها «لام» آورده شده و ما می دانیم که در جمع افرادش این‏‎ ‎‏حالت وجود ندارد مثل روایتی که در آن پرسیده شده: ‏«لِمَ جُعِلَ الجهر فی صلوات‎ ‎اللیلیّة واجباً؟»‏ حضرت می فرماید: برای این که شبها تاریک است و نماز مغرب و‏‎ ‎‏عشا در مسجد می خوانند اگر آهسته بخوانند عابر نمی‏‏ ‏‏فهمد داخل مسجد مشغول‏‎ ‎‏نماز هستند؛ لذا جلوی مسجد راهش را می گیرد و می رود اما خدا جهر را واجب‏‎ ‎‏کرده برای اینکه عابر بفهمد (چون چراغ نبوده) . می گویند اگر بخواهیم این را علت‏‎ ‎‏بگیریم که ‏«یدور الحکم مُداره»‏ خیلی نقض پیدا می کند. مثلاً حالا که چراغ هست یا‏‎ ‎‏اینکه روز در محلی تاریک نماز اقامه شود پس نماز ظهر و عصر را هم باید بلند‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 31
‏بخوانند. حال کسی نقضهای فراوان را دلیل قرار بدهد برای این که اینجا حکمت‏‎ ‎‏است نه علت؛ آن وقت بیاید و آن اثر را بار کند. ‏

‏نظر ما در این گونه موارد این است که اولاً علت حکم این طور نیست که دائمی‏‎ ‎‏باشد که در همۀ افراد باید وجود داشته باشد یعنی ممکن است غلبه در اکثر افراد‏‎ ‎‏باشد مثل ‏«لا تشرب الخمر لانّهُ مُسکر»‏، همۀ افراد خمر که مسکر نیست یک‏‎ ‎‏استکان ممکن است اسکار نیاورد پس این را ما نمی توانیم شامل تمام مقادیر خمر،‏‎ ‎‏موضوع بگیریم. ممکن است کسی قبلاَ خمر نوشیده و مست شده ولی الآن اگر یک‏‎ ‎‏شیشۀ بزرگ هم سر بکشد هیچگونه اثری در او نکند؛ پس این هم مسکر نیست. ما‏‎ ‎‏می گوییم جاهایی که علت ذکر شده معنایش این نیست که در همه افراد موضوع‏‎ ‎‏باید وجود داشته باشد؛ حتی در غالب افرادش هم ممکن است این حالت وجود‏‎ ‎‏نداشته باشد، بنابراین، حکم روی طبیعت خمر است؛ در نتیجه در مسألۀ‏‎ ‎‏تخصیص ممکن است این اشکال را بکنیم که اینکه می گویند ‏«العلّة یُعمِّم و‎ ‎تُخصِّص»‏ خوب، تعمیمش درست است اما تخصیصش چرا؟ برای فقدان این‏‎ ‎‏علت می گوییم نَه، علت منحصره اگر نباشد ـ این علت هم نباشد ـ ممکن است آن‏‎ ‎‏علت دیگر باشد. بنابراین اگر فرمود: ‏«لاتشرب الخمر لانه مسکر»‏ ما نمی توانیم یک‏‎ ‎‏فردی از آن را که اسکار ندارد مثلاً یک استکان را خارج کنیم و بگوییم حرام‏‎ ‎‏نیست. خیر ما شاید ‏«لاتشرب الخمر»‏ که عام و مطلق است را اخذ کنیم. ممکن‏‎ ‎‏است چیز دیگری علت باشد که ما خبر نداشته باشیم و ذکر هم نشده است، و این‏‎ ‎‏هم که در آیه ذکر شده، به عنوان «علت منحصره» نیست که ما به اطلاق ‏«لاتشرب‎ ‎الخمر»‏ تمسک می کنیم و آن فرد را تخصیص بزنیم. ‏

 -  پس نتیجه می گیریم که تبدّل احکامی که در مسائل پیش می آید عاملش استحسان و قیاس نیست؛ بلکه حکم عقل است. 

استاد: ‏چیزهایی که در نظرم هست عبارتند از: 1 -  الغای خصوصیتی است که عرف‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 32
‏می کند؛ 2 -  تمسک به تعلیل (تعلیل منصوص)؛ 3 -  فحوا (اولویّت)؛ 4 -  عقل (عقل‏‎ ‎‏را یکی از منابع احکام فقهی می دانیم -  چه شیعه و چه سنی ـ) ولی بحثی که هست‏‎ ‎‏و در روایات ما هم شدیداً منکوب و رد شده این است که آن چیزی که اسمش را‏‎ ‎‏عقل و استنباط عقلی می گذاریم، آیا عقل قطعیه است؟ اگر چه همۀ اصول دین به‏‎ ‎‏وسیلۀ عقل اثبات می شود و اگر چه عقل می تواند در بعضی از فروع دین و مسائل‏‎ ‎‏فقهی هم برخی ملاکها را تشخیص دهد، اما نمی تواند. همه ملاکها را درک کند که‏‎ ‎‏مثلاً این مهمتر است یا آن تا بتواند قضاوت کند؛ و یا در کسر و انکسار، جانب‏‎ ‎‏حرمت را مقدم بدارد یا جانب حلیّت را؟ چنین یقینی نداریم. بنابراین عقل، هم‏‎ ‎‏ممکن است در کشف ملاک، قدر داشته باشد (به نحو موجبۀ جزئیه) و هم در‏‎ ‎‏مصلحت جعل حکم. اما اینکه عقل قادر باشد همه احکام الهی و ملاکهای موجود‏‎ ‎‏در جهان را بتنهایی درک کند، کسی چنین نمی تواند ادعا بکند. این در مورد فروع،‏‎ ‎‏اما در اصول فقه، دلیل اکثر مسائل عقل است... . ‏

‏اما عمدۀ چیزهایی که در باب حکم حکومتی مورد نیاز است، منشأش عقل‏‎ ‎‏است؛ یعنی در تشخیص مصالح موقته ـ یعنی همان چیزی که امام(ره) نوعاً بر آن‏‎ ‎‏تاکید می کردند ـ عقل است، استفاده از عقل در احکام موقت، هیچ بعید نیست. این‏‎ ‎‏فرق دارد با اینکه بخواهیم مصالح یک موضوع را در طول تاریخ بشریت کشف کنیم‏‎ ‎‏بنابراین در مورد احکام حکومتی ـ که مورد نیاز ما نیز هست ـ عقل هم قدرتش را‏‎ ‎‏دارد، هم کمتر به مشکل برخورد می کند و هم کاربردش را تأیید می کنیم. و دلیل آن،‏‎ ‎«کل ما حکم به العقل حکم به الشرع»‏ است و شاهدش هم این است که روی هم رفته در فقه قدیمی ما -  که همه‏‏ ‏‏اش مبتنی بر احکام اولیه یا احکام ثانویه بوده -  آن‏‎ ‎‏موقع که دلیل عقلی نداشتیم، پس در حقیقت همان فقه سنّتی است. ‏

 -  آیا حضرت امام(ره) این نظریاتی که نسبت به حکومت، زمان و مکان و این گونه مسائل داشتند، در اوایل انقلاب بوده است یادر این اواخر؟ 


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 33
استاد: ‏واقعش این است که ایشان در برخورد با مسائل در زمان انقلاب، یعنی در‏‎ ‎‏زمان حکومت، این نظرات را پیدا کردند. شاید کلیات هم روی همین زمینه ها به‏‎ ‎‏دست آمده باشد. این سخن ایشان حرف درستی است که ولی فقیه حتی می تواند‏‎ ‎‏بر خلاف احکام اولیه حکم کند و بعضی اوقات حکم اولی را نقض کند. برخی‏‎ ‎‏اشکال می کنند که برخی احکام را که مثلاً «عمر»  صادر می کرده، براساس مصلحت‏‎ ‎‏اندیشی بوده است. جواب این است که این اختیار را برای هر کسی نمی‏‏ ‏‏دانیم. بلکه‏‎ ‎‏شرایطی دارد؛ همان طو. ر که از آن روایت استفاده می شود باید حاکمی ادب شده‏‎ ‎‏باشد تعلیم دیده باشد، علمش و تقوایش محرز شده باشد و آنگاه اختیار را به او‏‎ ‎‏محول کنیم. ‏

 -  آیا پذیرفتن این تئوری، شریعت را تابع و پیرو واقعیتهای زندگی نمی کند؟ با این که بنای دین بر تغییر شرایط طبق اهداف و آرمانهای الهی است؟ 

استاد: ‏واضح هست که نه. ما اگر بگوییم که مثلاً وجود بانک لازم است، ایا واقعاً‏‎ ‎‏لزومش را از این راه کشف می کنیم که در دنیا مردم بدون بانک نیستند؟ نه ما اینجور‏‎ ‎‏که نمی گوییم بلکه می گوییم؛ ما زندگی مذهبی‏‏ ‏‏مان را بدون بانک می توانیم اداره‏‎ ‎‏کنیم یا نه؟ اگر دیدیم که نمی‏‏ ‏‏شود، خوب می گوییم فعلاً بدون بانک این حکم را‏‎ ‎‏تغییر می دهیم؛ اگر حکمی باشد و الا نه. این را هم می گوییم که زندگی کردن با یک‏‎ ‎‏چنین احکام حکومتی، جزو آرمانهای الهی است. من قبلاً نوشته ام که ولی فقیه‏‎ ‎‏توحید را هم می تواند تغییر بدهد. ممکنِ بعضی از آقایان بر من خرده بگیرند؛ اما در‏‎ ‎‏آنجا جوابی داده‏‏ ‏‏ایم و خلاصه‏‏ ‏‏اش این است که اولاً توحیدی که ولی فقیه می تواند‏‎ ‎‏تغییر بدهد توحید اعتقادی نیست – زیرا آن قابل حکم کردن نیست -  بلکه توحید‏‎ ‎‏عملی است. مثلاً ولی فقیه بگوید اینجا نماز نخوانید، به خاطر اینکه این چنین‏‎ ‎‏اشکالی دارد؛ و این حکم هیچ اشکالی ندارد. و عمدۀ نکته‏‏ ‏‏اش این است که همین‏‎ ‎‏توحیدی که اینقدر در نظر شما مهم است و من هم قبول دارم از حکومت مهمتر‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 34
‏است -  زیرا حکومت جزو آرمانهای الهی نیست و امام می فرمود حکومت موقعی‏‎ ‎‏جزو آرمانهای الهی می شود که در پرتو آن توحید زنده بشود. اما تغییر توحید برای‏‎ ‎‏حفظ توحید است؛ یعنی مقدّمه است برای اینکه توحید حفظ بشود. وقتی که‏‎ ‎‏حکومت چیزی را تغییر می دهد مصلحتش در چیست؟ مصلحتش این است که‏‎ ‎‏مثلاً حکومت ضعیف می شود و نمی تواند دفاع بکند؛ پس اگر این تغییر منجر به‏‎ ‎‏تقویت نظام بشود، تقویت نظام منجر به تقویت توحید می شود. پس در واقع ‏«ترکُ‎ ‎التوحید لِلتوحید»‏ است. ‏


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 35

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 36

  • - مأخذ سوره توبه آیه، 103.
  • - توبه آیه. 60.
  • - وسائل الشیعه چاپ اسلامیه (20 جلدی) جلد 19، ص 148، حدیث 8.
  • - سوره نساء، آیه 92.
  • - اصول کافی چاپ انتشارات اسلامیه، ج1، ص47 باب البدع و الرأی و المقاییس حدیث 19.
  • - بحار الانوار، ج2، ص260، حدیث17.
  • - وسایل الشیعه چاپ انتشارات الاسلامیه (20جلدی)، ج12 ابواب الربا باب 1، حدیث 8ص 424.