کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر

چهره ی زن در شعر انقلاب

چهره ی زن در شعر انقلاب

□ محبوبه زارعی

خلاصه ی مقاله

در این نوشتار پس از اشاره به نگاه شاعران متقدم به زن به عنوان معشوق، ساقی، خنیاگر و ... به موضوع «زن و عشق» پرداخته و در ادامه با تقسیم بندی مراتب عشق و پیامد های آن نگرش شاعران معاصر را به عشق و زن مورد بررسی قرار داده است. 

در این مقاله تلاش شده است با ذکر نمونه هایی از شعر شاعران انقلاب، تصویری روشن از چهره ی زنان، دختران، مادران و همسران حماسه ساز در شعر انقلاب ارائه گردد و زوایایی از شعر این دوره را که به نقش زنان در انقلاب اسلامی و دفاع مقدس پرداخته و از صبر و سکوت و اندوه آنان سخن به میان آورده، مورد کاوش قرار گیرد. 

‏مقدمه‏

‏شعر پس از انقلاب اسلامی شعری است با ویژگیهای خاص خود. از جمله ی این ویژگی ها،‏‎ ‎‏نگاه خاص شاعران این دوره به «زن» است. نگاهی که در طول تاریخ ادبیات ایران، بی نظیر و‏‎ ‎‏یا کم نظیر است. این نوشتار سعی دارد به این جنبه از شعر انقلاب پرداخته و تصویری روشن‏‎ ‎‏از چهره ی زنان، دختران، مادران و همسران حماسه ساز در شعر انقلاب ارائه نماید و‏‎ ‎‏زوایایی از شعر انقلاب را که به نقش زنان در انقلاب و دفاع مقدس پرداخته و از صبر و‏‎ ‎‏سکوت و اندوه آنان سخن به میان آورده، مورد کاووش قرار دهد. ‏

‏در این راستا تعداد 47 مجموعه ‏‏‎‏‏ی شعر مورد بررسی قرار گرفته که اگر چه در مقایسه با‏‎ ‎‏تعداد کتابهای منتشر شده در این دوره اندک است اما امید می رود که همین تعداد هم‏‎ ‎‏بتواند تصویر زن در شعر بعد از انقلاب را به روشنی ارائه نماید. ‏

‏همین جا لازم است تلاش تعدادی از دانش آموزان را در جمع آوری نمونه‏‏‎‏‏ ها ارج بنهم. ‏

‏کلیات‏

‏در جای جای تاریخ ادبیات گرانقدر ما، حوادث سیاسی و تحولات اجتماعی بر روی شعر و‏‎ ‎‏به طور کل بر ادبیات، تأثیر بسیار گذارده است. از جمله حمله ی مغول و انقلاب مشروطیت،‏‎ ‎‏که یکی شعر را به درون شاعر و دیگری آن را به بیرون کشانید. ‏

‏انقلاب اسلامی نیز تحولی از نوع انقلاب مشروطیت در ادبیات به جای گذاشت.‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ـ جلد 1ادبیات انقلاب، انقلاب ادبیاتصفحه 115
‏شاعرانی که در دوره ی پیش به درون خود خزیده و جز خود، کسی را نمی دیدند یا فرصت‏‎ ‎‏فریاد نمی یافتند، در عصر انقلاب حجابها و بندها را گسستند و آتش انقلاب را رد مجمر‏‎ ‎‏شعر نهاده، آن چنان اشتیاق و هیجانی ایجاد کردند که در تاریخ ادبیات مردمی ما توانست‏‎ ‎‏جایگاه خاصی برای خود بیابد.‏

‏عموماً زن در ادبیات کهن ما به عنوان معشوق یا ساقی و خنیاگر مطرح است و کمتر از‏‎ ‎‏جنبه های گوناگون وجود و نقش او در اجتماع سخن گفته شده است. اما زن عصر ما با‏‎ ‎‏حضور فعال خود در انقلاب و جنگ، توانست هویت انسانی خود را به نمایش گذاشته و داد‏‎ ‎‏سکوت و مظلومیت خود را از تاریخ بگیرد. همین ویژگی موجب شد که زن در ادبیات‏‎ ‎‏انقلاب، چهره ای پویا و فعال داشته باشد. ‏

‏زن در عصر انقلاب هم عاشق است، هم معشوق. طوفان می زاید، عشق می پرورد،‏‎ ‎‏حماسه می آفریند، رنج می کشد و صبوری می کند و علاوه بر آن بخش عمده ای از ادبیات‏‎ ‎‏انقلاب به واسطۀ حضور زن بزرگ انقلاب بوجود آمده است. ‏

‏فصل اول: زن و عشق‏

‏یکی از عالی ترین جلوه های زن، معشو قی است. خدا زیباست و معشوق و زن نیز زیباست و‏‎ ‎‏معشوق. خدا در پس حجابها ی گوناگون است، زن نیز در حجابها از دید غیر مخفی است.‏‎ ‎‏خداوند زن را شبیه ترین موجودات به خود آفرید، از آن روست که در ادبیات، زن نمادی از‏‎ ‎‏عشق می شود. حتی نمادی از خدا. ‏

‏صدر المتألهین عشق انسانی را به دو قسم حقیقی و مجازی تقسیم نموده و عشق حقیقی‏‎ ‎‏را به محبت خدا و صفات و افعال او اختصاص داده. عشق مجازی را نیز به دو قسم تقسیم‏‎ ‎‏کرده که عبارتند از: عشق حیوانی و عشق نفسانی. ‏

‏عشق حیوانی عبارتست از عشقی که مبدأ آن را شهوت بدنی و لذت بهیمی تشکیل‏‎ ‎‏می دهد. عاشق در اینجا تنها به ظاهر معشوق توجه دارد. ‏

‏عشق نقسانی عشقی است که از مشابهت و مشاکلت جوهری میان نفس عاشق و معشوق‏‎ ‎‏ناشی می گردد. در این عشق، استحسان عاشق از شمایل معشوق به ظاهر این است که آنها را‏‎ ‎‏ناشی از نفس دانسته و در نفس نیز مشاهده می نماید. ‏‎[1]‎

‏در ادبیات کهن فارسی نیز عشق، دو جلوه ی بزرگ دارد. نخست عشق انسانی که با‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ـ جلد 1ادبیات انقلاب، انقلاب ادبیاتصفحه 116
‏مثنو ی های رودکی و عنصری آغاز می شود و در مثنوی های نظامی به اوج خود رسیده و‏‎ ‎‏عاشقان و معشوقان بزرگی چون خسرو و شیرین و فرهاد، لیلی و مجنون و نظایر آنها پرورده‏‎ ‎‏می شود. ‏

‏جلوه ی بزرگ دیگر عشق، عشق الهی یا عرفانی است که ابتدا در مثنوی های سنایی و‏‎ ‎‏عطار چهره نمایاند و با مثنوی و غزلیات مولانا به اوج رسید. ‏

‏و آنچه در شعر حافظ می بینیم ترکیبی از این دو ویژگی است، یعنی آمیزه‏‏‎‏‏ ای از عشق‏‎ ‎‏انسانی و الهی. ‏

‏اما معاصران ما به عشق چگونه نگریسته اند؟ با تقسیم بندی مراتب عشق و پیامدهای آن،‏‎ ‎‏به این موضوع می پردازیم: ‏

‏عشق ظرفا به خوبرویان‏

‏صدرالمتألهین به عنوان یک حکیم الهی، عشق ظرفا را به خوبرویان جهان، از جمله ی امور‏‎ ‎‏ممدوح و نیکو به شمار آورده است. به نظر او این نوع علاقه دارای غایت و فواید بسیار‏‎ ‎‏می باشد. در واقع می توان گفت عشق ظرفا به خوبرویان اگر از شهوت حیوانی ناشی نشده‏‎ ‎‏باشد، چیزی جز اشتیاق و علاقه به رؤیت جمال انسانیت نمی باشد. جمال انسانیت نیز‏‎ ‎‏چیزی است که بسیاری از آثار جمال و جلال خداوند در آن ظاهر است. ‏

‏عشق نفسانی از لطافت نفس و پاکیزگی آن ناشی می گردد، ولی عشق حیوانی مقتضای‏‎ ‎‏نفس اماره بوده  است. کسی که از عشق نفسانی برخوردار است دارای رقت قلب و علو‏‎ ‎‏اندیشه بوده و گویا همواره چیزی را جستجو می نماید که از حواس ظاهری پنهان می باشد.‏‎ ‎‏به همین جهت از هر چیزی که او را مشغول می دارد بریده گشته و از آنچه غیر معشوق است‏‎ ‎‏دوری می جوید. روی آوردن به معشوق حقیقی بدان گونه که برای این اشخاص آسان و‏‎ ‎‏میسر است، برای سایر اشخاص میسر نمی باشد. زیرا کسی که از عشق نفسانی برخوردار‏‎ ‎‏است در روی آوردن به معشوق حقیقی خود را نیازمند ترک علاقه و قطع رابطه با بسیاری‏‎ ‎‏اشیا ء نمی بیند بلکه تنها از یک معشوق روی گردانده و به معشوق دیگر روی می آورد.‏‎[2]‎

‏عزیز الله زیادی رسیدن از عشق نفسانی به الهی را چنین بیان کرده است: ‏

غلقل هر جشمه قیل و قال تست خال لیلی نقطه ای از خال توست

اعتبار عشق در گیسوی توست قیس مجنون نگار کوی توست[3]


مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ـ جلد 1ادبیات انقلاب، انقلاب ادبیاتصفحه 117
‏میر شکاک عشق خود را با عشق لیلی و مجنون قیاس کرده و برتر بودن این عشق را از‏‎ ‎‏یک عشق ساده ی زمینی چنین بیان می کند: ‏

زنو شد زنده با ما ماجرای لیلی و مجنون

 من و آیینه ایم امروز جای لیلی و مجنون

خدای عاقلان باز یچۀ طفلان برزن شد

 به یک شب همنشینی با خدای لیلی و مجنون

از این بی دست و پایی ها که من با خویشتن دارم 

 قیاسی می توان کرد از حیا ی لیلی و مجنون

به جز با ما نشاید راز ما را با کسی گفتن

 که در عالم نشد کس آشنای لیلی و مجنون

نهان کردیم داغ مرگ خود از خویشتن حتی

 نباشد جای نامحرم عزای لیلی و مجنون

اگر با خود به سر بردیم و نشکستیم پیمان را

 توان گفتن به خود اینک وفای لیلی و مجنون

ز خود بیرون شدن، ازیتار دور افتادن است ای دل

که می جوشد ز یکتایی دو تای لیلی و مجنون

خیال است اینکه می گویند مجنون محو لیلی شد

 تجلی من لیلاست، مای لیلی و مجنون[4]

‏میر شکاک در این غزل عرفانی، عاشق و معشوق را در خودش می جوید یعنی عاشق‏‎ ‎‏خودش است. و این عشق به خود، به عشق به خدا متصل می شود. «مَنْ عَرَفَ نَفْسَه فَقَدْ‏‎ ‎‏عَرَفَ رَبَّه.»‏

‏وی در جایی دیگر خود را نامحرم خطاب می کند و از «خود» می پرهیزد، که این خود‏‎ ‎‏قطعاً همان نفس حیوانی است. ‏

‏عشق در همه ی مراتب هستی‏

‏سهروردی بر اساس اصول فلسفی خود، لذت های حسی را صنم و سایه ای از لذت های‏‎ ‎‏عقلی دانسته و با تمسک به اشراقا ت انوار و عقول، نظام آفرینش را تفسیر کرده است.‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ـ جلد 1ادبیات انقلاب، انقلاب ادبیاتصفحه 118
‏صدرالمتألهین نیز به این نتیجه رسیده است که عشق در همه ی مراتب هستی ساری‏‎ ‎‏می باشد.‏‎[5]‎

‏حسین اسرافیلی نیز چنین معتقد است: ‏

دوباره عشق مگر خیمه ی جنون زده است

 که حجم دشت پر از بوی محمل لیلاست[6]

‏عزیزی نیز در صحرای پر معنی عشق، جنون را همان عقل می داند. ‏

در این صحرا که معنی می دهد هر پیچش لفظش

 چه مجنونی که فرق لیلی و مجنون نمی دانی؟[7]

‏هادی سعیدی نیز ساری بودن عشق را در شالیزار و بر دستان و لبهای دخترک روستایی‏‎ ‎‏چنین بیان می کند: ‏

‏نه می گذارندم که بخوانم/ نه می گذارندم که بمیرم/ پایی در شالیزار و سر/ در خرام‏‎ ‎‏دزدوار شبانه/ دخترک، سرد است/ دخترک، تاریک است/ و کلمات بر لبانش می لرزند: و‏‎ ‎‏نوشته ست ... /چی‍... / دمش... / برا... / ی ... / تو.... ‏‎[8]‎

‏نزار قبانی شاعر معاصر عرب می گوید: «عشقی که مرا بدان مربوط می دانند، عشقی‏‎ ‎‏است که جغرافیای پیکر زن محدود ش سازد ... عشق که مد نظر من است با تمام هستی‏‎ ‎‏معانقه می کند. این عشق در خاک، آب، شب، زخمهای رزمندگان انقلابی، چشمان کودکان،‏‎ ‎‏اعتصابات دانشجویان و خشم خشمگینان وجود دارد.»‏‎[9]‎

‏قیصر امین پور نیز عشقی را که به آن اعتقاد دارد چنین می نامد: ‏

‏یوسف، برادرم ... / تنها به جرم نام تو/ چندین هزار سال/ زندانی عزیز زلیخا بود/ ... نام‏‎ ‎‏تو نام مجنون/ نام تو بیستون/ نام تو نام دیگر شیرین/ نام تو نام دیگر لیلا/ نام تو نام دیگر‏‎ ‎‏سلمان است/... ‏‎[10]‎

‏روح عشق‏

‏نزار قبانی در جایی دیگر می گوید: «حتی در حالات عاشقانه ی شخصی هم خودم را بیشتر‏‎ ‎‏جهانی می دانم و آن یگانه زنی که دوستش دارم... همه ی زنان یعنی عنصر زن است. ‏‎[11]‎

‏مفهوم این مطلب را که در واقع بیان روح عشق است از زبان ویل دورانت می خوانیم: «کسانی‏‎ ‎‏که عشق را فقط میل و رغبت می دانند فقط به ریشه و ظاهر آن می نگرند، روح عشق حتی‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ـ جلد 1ادبیات انقلاب، انقلاب ادبیاتصفحه 119
‏هنگامی که اثری از جسم به جا نمانده باشد باقی خواهد بود.»‏‎[12]‎

‏«همه باید بمیرند و تنها چیزی که مرگ را می داند عشق است. عشق از روی گورستانها‏‎ ‎‏می جهد و با توالد و تناسل بر گودال مرگ، پل می بندد. آنجا که انسان مرارت از دست دادن‏‎ ‎‏خیالات شیرین را حس می کند، عشق بسی کوتاه دیده می شود ولی در دورنمای مردمی،‏‎ ‎‏جاودان می نماید و بالاخره قسمتی از ما را از انحطاط نجات می دهد و زندگی ما را در نیرو و‏‎ ‎‏جوانی کودکان ما تجدید می کند. ثروت، خستگی آورست و عقل و حکمت، نور ضعیف‏‎ ‎‏سردی است امام عشق است که با دلداری خارج از حد بیان، دلها را گرم می‏‏‎‏‏ کند. این گرمی در‏‎ ‎‏عاشقی بیشتر از معشوقی است.»‏‎[13]‎

‏دکتر شریعتی عشق را بی تابی یک روح تشنه، نیازمند، نیمه تمام، مجهول، تنها و بیگانه‏‎ ‎‏برای یافتن خویشاوندش، آشنایش، همجنسش، نیمه ی دیگرش، چشمه ی گوارایش،‏‎ ‎‏وطنش و ... می داند. وی، عشق را متعالی ترین احساس و نیاز انسان معرفی می کند. ‏‎[14]‎

‏حسین اسرافیلی نیز تصویری از عشق دارد که می گوید: ‏

چو برده بر سر بازار تا به کی؟ یارب  کجاست چشم زلیخا که بر ستاندمان[15]

‏احمد عزیزی، شاعر عاشق روزگار ما چنین می گوید: ‏

صد قافله دل اینجا مجنون تو می گردند پس منزل لیلی کو ای آهوی صحرایی[16]

‏و باز هم او در جایی دیگر: ‏

بیستونا به سرت باز چه بیداد آمد جان شیرین مگرت بر لب فرهاد آمد

مکتب عشق برو، لیلی و مجنون بنگر طفل دل را که درین درس چه استاد‏ آمد‏‎[17]‎

‏و باز می گوید: ‏

عاقبت مجنون دوران گردد و لیلای دهر 

 طفل دل در عشقبازی اوستاد مکتب است[18]

‏تقدیم به عشق بر جان خواستار‏

‏استاد مرتضی مطهری(ره) که خود جان در راه عشق نهاد، از جانبازی خواستار چنین‏‎ ‎‏می گوید: «وقتی که عشق به وجود آمد موضوع دلخواه آنچنان اصالت پیدا می کند که حتی از‏‎ ‎‏جان خواستار، عزیز تر و گرانبها تر می گردد و خواستار، فدائی موضوع دلخواه خود می شود.‏‎ ‎‏یعنی شخص خواستار از «خودی» بیرون می رود و لااقل خودی او، خودی طرف را نیز‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ـ جلد 1ادبیات انقلاب، انقلاب ادبیاتصفحه 120
‏در بر می گیرد.»‏‎[19]‎

‏میر شکاک نیز در جایگاه یوسف(ع)، پیغمبری را رها می کند: ‏

سودای سلطنت به کناری نهم  پیغمبری فدای زلیخا کنم[20]

‏علیدوستی نیز چنین می گوید: ‏

لاله را زمان میلاد است  لحظه ها را لحظه ی فریاد است

باز از شور عشق یک شیرین  خفته در خون هزار فرهاد است[21]

‏و زکریا اخلاقی: ‏

لاله هایی که زخون دل مجنون روئید  دسته کردند و سر گیسوی لیلا بستند[22]

‏عشق و نرسیدن به مراد‏

‏شیخ شهاب الدین سهروردی می گوید: «عشق عبارت است از محبتی که از حد بیرون رفته‏‎ ‎‏باشد و عشق با یافتن مراد نماند و شوق نماند، پس هر مشتاقی به ضرورت چیزی یافته است‏‎ ‎‏و چیزی نایافته، که اگر از جمال معشوق هم یافته بودی آرزوش نماندی، و اگر هیچ نیافته‏‎ ‎‏بودی و ادراک نکرده ، هم آرزوش متصور نشدی پس هر مشتاقی یابنده ای، نا یابنده باشد و‏‎ ‎‏در شوق نقص است زیرا که نایافتن در وی ضروری است.‏‎[23]‎

‏عزیزی که از عشق سرودن را گویی پیشه ی خود کرده است چنین می گوید: ‏

اشک و آه است ز هجران تو آب و گل ما

 جاده مجنون شده بی لیلی بی محمل ما[24]

‏علی معلم شاعر مثنوی های سر سخت نیز از عشق و نرسیدن می سراید: ‏

طیلسا نی کنش از گریه ی عاشق کش لیلی

 بر وی از رنگ شب وصل یراقی به تسلی

زینتی بر زنش از عشوه ی شیرین به چمیدن

 چینی از جبهه ی فرهاد بر آن تا نرسیدن[25]

‏عشق و تحولات روحی‏

‏«حالت روحی عشق حالت پرشور و پرگداز ی است که در نتیجه ی دور از دسترس بودن‏‎ ‎‏محبوب و هیجان فوق العاده ی روح و تمرکز قوای فکری در نقطه‏‏‎‏‏ ی واحد از یک طرف و‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ـ جلد 1ادبیات انقلاب، انقلاب ادبیاتصفحه 121
‏حکومت عفاف و تقوی به روح عاشق از طرف دیگر، تحولات شگرفی در روح ایجاد‏‎ ‎‏می کند و احیاناً بلوغ می آفریند. البته هجران و فراق شرط اصلی پیدایش چنین حالتی است و‏‎ ‎‏وصال مدفن آن است و لااقل مانع است که به اوج شدت برسد و آن تحولات شگرفی که‏‎ ‎‏مورد نظر فیلسوفان است به وجود آورد.»‏‎[26]‎

‏و باز احمد عزیزی می سراید: ‏

صد دشت پر خون می شود، صد بحر مجنون می شود

گر یک نگاه پر فسون، لیلی به عماری کند[27]

‏از همین شاعر: ‏

از خیال زلف لیلی چاره ای نبود مگر  مثل مجنون پریشان رو سوی هامون کنم[28]

‏اینگونه عشقها بیشتر جنبه ی درونی دارد، یعنی موضوع خارجی بهانه ای است که روح از‏‎ ‎‏باطن خود بجوشد و برای خود معشوقی آنچنانکه دوست دارد بسازد و از دیدگاه خود‏‎ ‎‏آنطور که ساخته – نه آن طور که هست - ببیند. کم کم کار به جایی می رسد که به خود آن‏‎ ‎‏ساخته ی ذهنی خو می گیرد و آن خیال را بر وجود واقعی و خارجی محبوب ترجیح‏‎ ‎‏می دهد.‏‎[29]‎

‏یأس عاشقانه‏

‏اریک فروم گفته است که عشق نیز همچون دیگر هنرها و نبوغ ها استعداد ویژه ای است و کم اند‏‎ ‎‏دلها یی که استعداد خلق عشق هایی بزرگ، زیبا و متعالی داشته باشند. یا شاید هم زیبایی ای‏‎ ‎‏که به کار دل او بیاید و مخاطب شایسته و راستین حال و درد و خواست او باشد، در سر‏‎ ‎‏راهش سبز نشده و همچنانکه بسیار نبوغ هایی که شرایط رشدی نمی بینند و روحها یی که‏‎ ‎‏استاد روح پروری نمی یابند و ناشکفته و نارسته در دل خاک، اندامشا ن مدفون‏‎ ‎‏می ماند، بسیار دلها یی نیز هستند که صیادا ن هوشیار و زبر دست عشقها ی زیبا و نیرومند و‏‎ ‎‏بلند پروازی می توانند بود و در نخجیر گاه زندگیشان گشته اند و جسته اند و کمین کرده اند و‏‎ ‎‏انتظار کشیده اند و ... صید شان را نیافته اند و به صید چهارپایان و مرغان تلخ گوشت و زشت‏‎ ‎‏پر و بد پرواز هم دل نبسته اند و تن در نداده اند و دامشان همچنان خالی مانده و از این‏‎ ‎‏شکارگاه حیات با دستی خالی باز گشته اند و در آغوش مرگ سرد و بی امیدی خفته اند که:‏‎ ‎‏روحها ی زیبا، کبکان خوش خرام  ولایت عشق اند و همواره در آرزو و جستجوی بازی که از‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ـ جلد 1ادبیات انقلاب، انقلاب ادبیاتصفحه 122
‏آسمان فرود آید و بر سرشان چنگ زند و قلب کوچک و گرمشان را بشکافد و به بال و منقار‏‎ ‎‏و چنگال جذبه شان بگیرد و صید شان کند و به آسمانشان بردارد.‏‎[30]‎

بگو چگونه خطر باید، نشسته خامش در یاوش

 سیاوشی ندمید از خاک، چگونه بگذرم از آتش[31]

‏سودابه امینی، سیاوش را برگزیده است. اسطوره ای که می تواند او را از آتش هولناک‏‎ ‎‏زندگی عبور دهد و به سلامت به موعود برساند. ‏

‏در جایی دیگر می گوید: ‏

تنها ترم از عشق بعد از مرگ فرهاد تنهاتر از اشکی که از چشم تو افتاد[32]

‏داکانی نیز از یأس عاشقانه خود می‏‏‎‏‏ گوید: ‏

نشانی نیست از شیرین  نشانی نیست از فرهاد

کتاب عاشقی ها را نمی خواند کسی جز باد[33]

‏عزیزی در سه بیت جداگانه از ناکامی در عشق می گوید: ‏

در این وادی که جز حیرت سری بیرون نخواهد شد

به جز با محمل لیلی، کسی مجنون نخواهد شد[34]

بیستونا بنگر کشته ی فرهاد و ببین

در پی خسرو شیرین تو ناکامی چند[35]

در مجلسی که شوق زلیخا مراد شد

یوسف نبود ورنه که ما می فروختیم[36]

‏بی نیازی از عشق نفسانی‏

‏صدالمتألهین عشق نفسانی را در انسان از جمله ی فضایل به شمار آورده ولی در عین حال،‏‎ ‎‏این فضیلت را به طور مطلق در همه ی اوقات و در همه ی حالات و برای همه ی اشخاص‏‎ ‎‏ممدوح و نیکو ندانسته است. وی بر این عقیده است که این نوع محبت در اواسط سلوک‏‎ ‎‏عرفانی، برای بیرون کشیدن انسان از دریای شهوت های حیوانی مفید و مؤثر می باشد ولی‏‎ ‎‏پس از استکمال به اینگونه امور، دون شأن انسان بوده و شایسته ی مقام رفیع وی‏‎ ‎‏نمی باشد.‏‎[37]‎

‏عزیزی در این باره نیز سروده است: ‏


مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ـ جلد 1ادبیات انقلاب، انقلاب ادبیاتصفحه 123
به محمل می برم در خود، نه لیلی در نفس دارم

 بیابان جنو نم تا قیامت این جرس دارم[38]

‏و محمد علی محمدی چنین می سراید: ‏

گر بخواهد بر آید از بن چاه گیسوان منیژه لازم نیست

ور بخواهد به بام بنشیند  ماه و خورشید هم ملازم نیست[39]

‏عشق مجازی‏

‏عشق مجازی نیز از مواردی است که در سالهای آغازین انقلاب و سالهای جنگ، مجالی در‏‎ ‎‏شعر معاصر ما نیافته بود اما با فروکش کردن شعلۀ جنگ، گاه جرقه هایی از عشق مجازی در‏‎ ‎‏ورطه ی شعر جهیدن گرفت. ‏

‏احمد عزیزی در مذمت این گونه عشقهای شهوانی گفته است: ‏

اُف بر آن دختران که در تب تن  با تو در شط شب شنا کردند[40]

‏در جایی دیگر نیز چنین می گوید: ‏

خورشید خون در شب التماس  هوس ریخت بر دختران هراس

همه بانوان اسارت شدند کنیزان کوی تجارت شدند

از آن شب ادب سر به دامن کشید هنر هر کجا رفت شیون کشید[41]

‏فصل دوم: زن و حماسه‏

‏زن آنچنانکه عشق می آفریند، حماسه می آفریند و آنچنانکه در عشق بزرگ و اساطیری‏‎ ‎‏می شود در جنگ نیز اسطوره ی گذشت و دلاوری و مردانگی می شود. ‏

‏مردان به جنگ می روند و زن در عیاب مردان خانه، خود پاسبان زندگی می شود. او‏‎ ‎‏پاسبان حریم خانه و عشق و مهربانی است. او می ماند تا عشق بماند تا زندگی از حرکت‏‎ ‎‏نایستد، تا مردان دوباره متولد شوند. او مادر عشق است و خود عشق. ‏

‏و مادرانی/ کفن روی دستشان/ دنبال نوجوانی خود بودند/ در کوچه های مه/ جوانی‏‎ ‎‏خود را شناختند/ دوشیزگانی، دنبال کودکی خود/ کفنی روی دستشان/ در کوچه های دور/‏‎ ‎‏آوای کودکانه ی خود را شناختند/ طفلانی/ در پیش روی مادران به تباهی/ و مادران کفنی‏‎ ‎‏روی دستشان‏‎[42]‎


مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ـ جلد 1ادبیات انقلاب، انقلاب ادبیاتصفحه 124
‏1 - مادر و حماسه: ‏

‏قیصر امین پور لحظه ی وداع مادر با پسر رزمنده اش را اینگونه تصویر می کند: ‏

‏این زن که بود / که بانگ «خوانگر یو» محلی را از یاد برده بود / باگردنی بلندتر از حادثه /‏‎ ‎‏بالاتر از تمام زنان ایستاده بود / این مادر که بود / که می خندید؟ / وقتی که لحظه / لحظه ی‏‎ ‎‏رفتن بود.‏‎[43]‎

‏حسن حسینی نیز خطاب به مادر می گوید: ‏

می روم مادر که اینک کربلا می خواندم

 از دیار یار و دریا آشنا می خواندم

مهلت چون و چرایی نیست مادر، الوداع

 زانکه آن جانانه بی چون و چرا می خواندم[44]

‏سهیل محمودی: ‏

خبر بر ما می آوردند ای کاش ترا اینجا می آوردند ای کاش

چه باید گفت با مادر که گوید شهید م را می آوردند ای کاش[45]

‏و سعید بیابانکی: ‏

ای آنکه بپرورید ی از شیرت، شیر الحق که عصاره ی شرف بود آن شیر

امروز نگر به خیل گردان و ببین  هر قطره ی شیر شد هزاران شمشیر[46]

‏عبد الملکیان نیز با مادرش اینگونه نجوا می کند: ‏

‏مادر! پیروزی نزدیکتر از گمان توست / من هر صبح او را می بینم / و او هر صبح به من‏‎ ‎‏لبخند می زند / مادر، شهادت را باور کن / افتخار را بیاموز / برایش نوشتم: / مادر،‏‎ ‎‏خداحافظ / تا سلام بر خونین شهر / خداحافظ / تا سلام بر پیروزی‏‎[47]‎

‏داکانی نیز از حماسه ی مادر می گوید: ‏

مادرم، این سوی جبهه های نبرد چشم در کار عشق می سوزد

بر لبانش دعای پیروزی است شال فردای فتح می دوزد[48]

‏و سلمان هراتی از مادرانی برتر می گوید: ‏

‏خدایا اسم این گلها چیست؟ / اینجا مادران از کویر می آیند / اما دریا می زایند / کودکان‏‎ ‎‏طوفانی می آفرینند / دختران بهار می بافند / پسران برای توسعه ی صبح خورشید‏‎ ‎‏می افشانند‏‎[49]‎‏. ‏


مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ـ جلد 1ادبیات انقلاب، انقلاب ادبیاتصفحه 125
‏قزوه نیز از مادر انقلابی می‏‏‎‏‏ گوید: ‏

‏دیشب مادرم با چای و کشمش سر کرد/ او قلبش برای انقلاب می طپد‏‎[50]‎

‏عبد الملکیان، شاعر مادر حماسه ها چنین می نویسد: ‏

‏مادر، سلام/ خانه ات آبادان... / مادر غمت مباد که تاریخ جنگ ما/ با خون و پاک و روشن‏‎ ‎‏مریم/ نوشته خواهد شد/... مادر غمت مباد/ قلب بزرگ و دست دعایت بلند باد/ مادر‏‎ ‎‏غمت مباد/ اینجا که بیدریغی خون جاری است/ مظلوم زخمی ات/ تا انهدام ظلم/ دست از‏‎ ‎‏مدار ماشه بر نمی دارد/... مادر، اینجا ستاره‏‏‎‏‏ ها همه روشن/ اینجا ستاره ها همه نزدیک/‏‎ ‎‏مادر در آسمان روشن اینجا پرواز ممکن است/... / مادر اینجا حضور ناب خدا جاری‏‎ ‎‏است/ اینجا همیشه فرصت بیداری است/ دیروز در هرم آفتاب و آتش جبهه/ یک زن به‏‎ ‎‏سن و سال ترا دیدم/ ... گفتم: سلام مادر/ چرخی زد و به شوق نگاهم کرد/ در التهاب‏‎ ‎‏گونه ی او/ قد کشیده اشک/... مادر/ این نامه یک اشارت کوتاه از سرزمین نور و نخل و‏‎ ‎‏پرنده است/ مادر/ چشم انتظار باش/ چشم انتظار مژده ی پیروزی/ تا روشنا ی فتح/‏‎ ‎‏خدا حافظ .‏‎[51]‎

‏2- همسر و حماسه‏

‏زن وقتی عروس خانه ی بخت است، چون قاصدک و چون کبوتر، پیغام شیرینی و شکوفایی‏‎ ‎‏می آورد و این کبوتر کوچک چه بزرگ و شگفت می شود وقتی که عاشق را به سوی معشوقی‏‎ ‎‏زیباتر روانه می کند. ‏

‏محمد علی محمدی چنین می گوید: ‏

‏پدری اکبر خود را بوسید... / و عروسی به سر حنظله ی خود/ گل ریخت/ سبز پوشان/ به‏‎ ‎‏خزان خندیدند.‏‎[52]‎

‏و باز عبد الملکیان: ‏

‏از لب بام کفتر ی پر زد/ از دل زن کبوتر شادی/ مرد در فکر نینوا یی بود/ مرد در فکر روز‏‎ ‎‏آزادی/ مرد در پیچ کوچه سرگردان/ چشم در چشم همسرش خندید/ چشم زن دید جبهه‏‎ ‎‏در جبهه/ مرد او مثل شیر می جنگید.‏‎[53]‎

‏محمد علی محمدی، یک زن را عامل تکامل خود می داند:‏

‏یک زن مرا به جبهه فرستاد/ من شعر کاملی شده بودم/ او خواست تا سروده شوم/ اما/‏‎ ‎‏تنها به گوش اهل دل/ آنانکه بی گدار/ چشم از جهان گسسته به جانان رسیده اند.‏‎[54]‎‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ـ جلد 1ادبیات انقلاب، انقلاب ادبیاتصفحه 126
‏حماسه ی زن، تنها در دل کندن از این و آن نیست بلکه هر جا که شد خود نیز مردانه تیغ به‏‎ ‎‏دست گرفته است: ‏

‏سودابه امینی چنین می سراید: ‏

گیسوی خسته ات را، در چنگ می فشاری

 با دشنه می گذاری دل بر مدار آتش[55]

‏و باز محمد علی محمدی: ‏

‏زنان مرد چه دلهای محکمی دارند/ که دود هیمه ی تر حتی/ نمی به چشم غضبناکشا ن‏‎ ‎‏نمی آرد‏‎[56]‎‏. ‏

‏عبد الملکیان این بار از زبان یک زن سخن می گوید: ‏

‏کمان و ترکش و تیرم را/ به اسب شوی خود بستم/ و مادرم با اشک/ غروب بدرقه را/ به‏‎ ‎‏صبح حادثه پیوست.‏‎[57]‎

‏فصل سوم: زن و اندوه‏

‏در طول تاریخ ظلمها ی فاحش و فجیعی در حق زن شده است. چه بسیار زنانی که در پای‏‎ ‎‏خدایا ن سنگی قربانی شدند، چه بسیار دخترانی که بدن نازکشا ن زیر خاک جاهلیت پوسید،‏‎ ‎‏چه بسیار زنانی که با شوی مرده ی خویش در خاک مدفون شدند، چه بسیار زنان شوی از‏‎ ‎‏دست داده ای که اندوه تنهایی و بار سنگین حفظ زندگی را بر دوش کشیده اند و جز صبر و‏‎ ‎‏سکوت از آنان برنیامده است. صبر و سکوتی که چهره‏‏‎‏‏ ای مقدس و اهورایی به خود گرفته‏‎ ‎‏است. غلامحسین عمرانی از سکوت و شکیبایی زن چنین حکایت می کند: ‏

‏بانوی رود / بانوی باغ / بانوی برجها ی اساطیری / وقتی که از کرانه ی دریا / برمی آیی /‏‎ ‎‏خاموشی ترا / بر ساحل شکیب آواز می دهم / بانوی چشمه سار درخشان کوهها.‏‎[58]‎

‏و محمد علی محمدی چنین می گوید: ‏

‏من از رسوم کهن می گویم/ که گیسوان زنان را/ به خون چهره ناخن کشیده می آغشت/ و‏‎ ‎‏گیسوان به خون رنگین تر/ نشان حرمت ایام پاکباز ی بود/ من از رسوم کهن می گویم/ که‏‎ ‎‏پابه پای شما می آیند و مثل انسان پا بر غبار می سایند/ من از دوام رسالتها/ و از اصالت‏‎ ‎‏انسانهای مرد می گویم.‏‎[59]‎

‏عزیزی می گوید: ‏


مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ـ جلد 1ادبیات انقلاب، انقلاب ادبیاتصفحه 127
‏چقدر از حجم اندوه تو می‏‏‎‏‏ ترسم/ چقدر از شط گیسوی پریشانت/ و مثل بره ای از‏‎ ‎‏شانه ی کوه تو می ترسم.‏‎[60]‎

‏و باز محمدی: ‏

‏در ملتقای آتش و طوفان، سکوت و صبر/ من ایستاده ام/ تا با نگاه خود/ پژواک ناله های‏‎ ‎‏زنان باشم/ یا آه کودکان/ آیینه ای برای جهان باشم.‏‎[61]‎

‏میر شکاک نیز می‏‏‎‏‏ گوید: ‏

‏پاهای من پر از پرنده و طفل است/ و سینه ام/ پر از صدای دختران جوانمرگ.‏‎[62]‎‏ زن‏‎ ‎‏نمادی از عشق و زندگی است که بیشترین نصیب او از این دو، شیون و اندوه است. گویی زن‏‎ ‎‏و شیون همزاد هم بوده اند. ‏

‏سودابه امینی از سوگواری خود می گوید: ‏

‏شب در طنین گیسوان سوگوارم تا سحر رقصید/ پروانه ای تاریک/ پیشانی داغ مرا‏‎ ‎‏بوسید/ دیدم زنی/ با بافه های گیسوان مرده اش در چنگ/ پیچیده در خون خدا و شیون و‏‎ ‎‏فریاد/ سمت تو می آید/ با کودکان گمشده در باد/ سوگ سیاووشان/ میعاد ماه است و زن و‏‎ ‎‏شیون.‏‎[63]‎

‏امین پور نیز از شیون مادر می گوید: ‏

‏امشب در خانه های خاکی خاک آلود/ جیغ کدام مادر بیدار است/ که در گلو نیامده‏‎ ‎‏می خشکد/ در زیر خاک گل شده می بینم: / زن روی چرخ کوچک خیاطی/ خاموش مانده‏‎ ‎‏است/ باید گلوی مادر خود را/ از بانگ رود، رود بسوزانیم.‏‎[64]‎

‏مصطفی علیپور نیز از زنان اندوهگین چنین می گوید: ‏

‏کوچه ها/ در تصرف چلچراغ هایی است که دنباله ی خورشید ند/ و گورستا نها در تملک‏‎ ‎‏خواهرانی که برادری را از گورهای تازه آموخته اند/ مادران بر سجاده می میرند/ و پدران‏‎ ‎‏تشنه ی تقسیم دریا و پرنده اند.‏‎[65]‎

‏عبد الجبار کاکا یی زبان حال مادر شهید و گفتگو او را با قاب عکس فرزندش چنین‏‎ ‎‏تصویر می کند: ‏

به شوق خلوتی دگر که روبراه کرده ای تمام هستی مرا شکنجه گاه کرده ای

محله مان به یمن رفتن تو رو سپید شد لباس اهل خانه را ولی سیاه کرده ای

چه بارها که گفته ام به قاب عکس کهنه ات دل مرا شکسته ای، ببین گناه کرده ای


مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ـ جلد 1ادبیات انقلاب، انقلاب ادبیاتصفحه 128
چه بارها که از غمت به شکوه لب گشوده ام و ناامید گفته ام که اشتباه کرده ای

ولی تو باز بی صدا درون قاب عکس خود  فقط سکوت کرده ای فقط نگاه کرده ای[66]

‏سلمان هراتی ظلم رفته بر مادران را که میراث رژیم گذشته است اینگونه وا گویه می کند:‏

‏من نبودم مادرم یتیم شد/ من نبودم/درختان، به شکوفه نشستند/... / ارباب صبحانه ای‏‎ ‎‏لذیذ از انجیر خورد/ مادرم گفت: ای کاش گرگها مرا می بردند/ ای کاش گرگها مرا‏‎ ‎‏می خوردند/ من نبودم/ مادرم یتیم شد/ هیمه های نیم سوخته/ کله چال/ را از آتش‏‎ ‎‏می انباشتند/ و ارباب کاهنی بود که با هیمه های نیم سوخته/ به تأدیب مادرم بر می خاست/‏‎ ‎‏... / مادرم غذای خاکستر می خورد/ و بچه های خاکستر به دنیا آورد/ برای رفوی پیراهن های‏‎ ‎‏پاره ی ما/ دو بیتی و اشک کافی بود/ سوزن که بر دستش می رفت/ نه بر جگرم می رفت/‏‎ ‎‏کی می توانستم گریه کنم/ آیا آسمان بر زمین آمده است/ ما که چیزی احساس نمی کنیم/‏‎ ‎‏بالش من سنگین بود از اشکهای من/ با گوشه ی زمخت لحافم/ اشکها یم را می ستردم/ بر‏‎ ‎‏دامن مادرم اگر گندم می پاشیدیم سبز می شد/ از بس گریسته بودم/ آسمان تنها د‏‏و‏‏ست‏‎ ‎‏مادرم بود/ مادرم ساده و سبز مثل «ولگان» بود/ من شعر های ناسرودۀ مادرم را می گویم/‏‎ ‎‏من با «امیر گته یا» خوابیدم/ من با «امیر گته یا» شیر خوردم/ من با «امیر گته یا» گریه کردم/ من‏‎ ‎‏نبودم/ من شاعر نبودم/ مادرم یتیم شد.‏‎[67]‎

‏زن در عرصه ی اجتماع ساده و صبور همپای مردش می کوشد و می خروشد تا چرخ‏‎ ‎‏روزگار همچنان بچرخد و از حرکت باز نایستد: ‏

‏میر شکاک این حکایت را چنین می گوید: ‏

‏بر میان بسته تیغ، بید و بلوط/ پا به پای برهنه پا مردان/ سنگ در دامن زنان شکنج/ داس‏‎ ‎‏در دست دختران غرور‏‎[68]‎

‏کاکایی از زن ایلیاتی می گوید: ‏

اینک ای مظلوم بی سامان ایل  ای زن پیوسته در حال رحیل

ای پلنگ آئین چشم آهو سلام  لاله ی دامان دالاهو سلام[69]

‏و عبد الملکیان: ‏

‏یک روز زنم گاو را و مرا هی می کرد/ و دیگر روز من گاو و زنم را هی می کردم/ سی سال‏‎ ‎‏است که من و زنم یک سهم داشته ایم و گاومان یک سهم/ سی سال است که عرقر یزان من‏‎ ‎‏و زنم/ شیارها و کرتها را آبیاری می کند/ سی سال است که با دستهای ترک دار من و زنم/ در‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ـ جلد 1ادبیات انقلاب، انقلاب ادبیاتصفحه 129
‏خاک ریشه می‏‏‎‏‏ دواند.‏‎[70]‎

‏فصل چهارم: زن و مادری‏

‏مادر، در ادبیات کهن ما جایگاه خاصی دارد. برای بیان رنج و اندوهی که بر دوش بشریت و‏‎ ‎‏شاعر معاصر نیز است، از رنج و اندوه مادر وا گویه کرده است. در اشعار حماسی از‏‎ ‎‏حماسه ی مادر و در شعر سیاسی از قربانی شدن او و یا شوی و فرزندانش سخن گفته است.‏‎ ‎‏گاه از مادران اسطوره ای تاریخ برای بیان مقاصد خود سود جسته است و گاه برخی عناصر‏‎ ‎‏عالم را به مادر تشبیه کرده و دُرّ استعاره را از وجود مادر پرورده است. ‏

‏احمد عزیزی‏

چون گل کودکی بازتر شد  مادرم از وجودم خبر شد[71]

‏غلامحسین عمرانی: ‏

به احترام پدر یا به یاد مادرمان  به نام خانه و دیوار و در سلام کنیم[72]

‏عبد الجبار کاکائی: ‏

تا مادرم نام مرا زایید عاشقترین، عاشقترین بودم[73]

‏سلمان هراتی: ‏

شاید تو شقایقی باشی  که در دفتر فردای مادر می درخشی[74]

‏فصل پنجم: زنان مذهبی‏

‏زنان بزرگ تاریخ، همیشه در ادبیات فارسی حضور داشته‏‏‎‏‏ اند. اما شعر انقلاب که شعری‏‎ ‎‏متعهد و شیعی است از بانوان بزرگ دین، به خصوص از شخصیت های مبارک زنان بزرگ‏‎ ‎‏شیعه، بهره جسته است. ‏

1 - فاطمۀ زهرا(س): 

‏از فاطمه راکعی: ‏

در بارو زمانه نگنجد خیال تو آری حقیقتی به حقیقت فسانه ای 

«زهرا»ی پاک ای غم زیبای دلنشین  تو خواندنی ترین غزل عاشقانه ای[75]

‏احمد عزیزی: ‏

تو شاه جهان پور پیغمبری زطاها و طوبیٰ و از کوثری


مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ـ جلد 1ادبیات انقلاب، انقلاب ادبیاتصفحه 130
شها جز تو این در و گوهر که راست  به شاهان چو مرضیه مادر که راست[76]

‏سهیل: ‏

شگفتا با حضور مادر تو  به هنگام وداع آخر تو

نزد آتش به جان آسمانها نوای آب، آب از خنجر تو[77]

‏ساعد باقری: ‏

مگو غرق خون حسین است صحرا از این داغ ای وای، ای وای زهرا[78]

‏جلال محمدی: ‏

پیش! ای خیبر گشایان خیبر با کلید رمز یا زهرایتان[79]

‏سلمان هراتی: ‏

‏مادر با احتیاط/ از کنار آیینه می گذرد/ به مزرعه می رود/ و صریح می گوید: «توکل بر‏‎ ‎‏خدا»/ قربان درد دلت یا فاطمۀ زهرا.‏‎[80]‎

2 - زینب کبری(س) 

‏شعر انقلاب به ویژه، شعر دهۀ اول به جهت همزمانی و همسویی با جنگ، از بین زنان‏‎ ‎‏برتر عالم، زینب(س) را برگزیده است. و شاعران بیشترین سروده های حماسی خود را نثار‏‎ ‎‏او کرده اند. ‏

‏عزیز الله زیادی: ‏

دستهاتان خوشه چین تاکهای شعله باد کین زن گریان به ناقه، یادگار حیدر است[81]

‏احمد عزیزی: ‏

بر این شام غریبان تا شب افتاد به روی هر سری، صد زینب افتاد[82]

‏حسن حسینی: ‏

با زمزمۀ سرود یا رب رفتند چون تیر شهاب در دل شب رفتند

تا زنده شود رسالت خون حسین با نام شکوهمند زینب رفتند[83]

‏سهیل محمودی: ‏

چو آوردند یا رب آب و آتش به روز خیمه و لب آب و آتش

ز اشک کودکان و داغ زینب به هم پیوسته امشب آب و آتش[84]

‏علیرضا قزوه: ‏

‏او یک شب خواب خیمه های امام حسین را دید/ خواب زینب را/ خواب رقیه را/ و‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ـ جلد 1ادبیات انقلاب، انقلاب ادبیاتصفحه 131
‏فردایش مرا به آقا سپرده و روانه کرد‏‎[85]‎

‏حسین اسرافیلی: ‏

زان فتنه ی خونین که به بار آمده بود  خورشید «ولا» بر سردار آمده بود

با پای برهنه، دشتها را زینب  دنبال حسین، سایه وار آمده بود[86]

‏سلمان هراتی: ‏

‏با ما بگو/ زینب کجا گریست؟/زینب کجا به خاک فشانید/ بذر صبر؟/بر ماسه های تو‏‎ ‎‏ای گرد باد مرگ/ وقت درنگ ناقه ی دلتنگی/ زینب چه می نوشت؟‏‎[87]‎

‏باز هم سلمان هراتی: ‏

با زمزمۀ بلند توحید آمد بالای سر شهید جاوید آمد

از زخم عمیق خویش سر زد زینب چون صاعقه در غیبت خورشید آمد[88]

‏محمد علی محمدی: ‏

کربلا بود و گرد باد بلا آتش افشان فتنه بر صحرا

داغ در داغ سینه ی زینب  سرخ در سرخ پیکر شهدا[89]

‏و بالاخره حسن حسینی که شعر مذهبی را در شعر نو با گنجشک و جبرئیل به اوج رسانید:‏‎ ‎‏پلک صبوری می گشایی/ و چشم حماسه ها/ روشن می شود/کدام سرانگشت پنهانی/‏‎ ‎‏زخمه به تار صوتی تو می زند/ که آهنگ خشم صبورت عیش مغروران را/ منغص می کند‏‎ ‎‏می دانیم/ تو نایب آن حنجره ی مشبکی/ که به تاراج زوبین رفت/ و دلت/ مهمانسرای‏‎ ‎‏داغهای رشید است/ ای زن/ قرآن بخوان/ تا مردانگی بماند/ قرآن بخوان/ و تجوید تازه‏‎ ‎‏را/ به تاریخ بیاموز/ و ما را به روایت پانزدهم معرفی کن/ قرآن بخوان/ تاریخ زن/ آبرو‏‎ ‎‏می گیرد/ وقتی که پلک صبوری می گشایی/ و نام حماسی ات/ بر پیشانی دو‏‎ ‎‏جبهه ی نورانی می درخشد: / زینب!‏‎[90]‎

3 - مریم(س): 

‏جلوه ی خارق عادت مادری مریم، سرتاسر دوره های ادبیات ایران زمین را به شوق آورده‏‎ ‎‏است و شعر معاصر نیز با نگاهی نو به مادری مریم می نگرد. ‏

‏احمد عزیزی: ‏

به قصر مشیت همه قیصریم مسیحیم و از مریم مادریم[91]


مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ـ جلد 1ادبیات انقلاب، انقلاب ادبیاتصفحه 132
‏باز عزیزی: ‏

ما مسیح چمنزار نوریم مریم بیشه های شعوریم[92]

‏عباس باقری: ‏

او کز ملاط آب و آتش ارغوان بیخت وز آستین مریمی، عیسی برانگیخت[93]

‏حسین اسرافیلی: ‏

‏در من عشقی است/ چون شور طور در موسیٰ / به عصمت طفلان و طهارت مریم/‏‎ ‎‏ابدیت در وجود من جاری است.‏‎[94]‎

4 - هاجر: 

‏هاجر را می شود هجرت، غربت و محبت نام نهاد. زنی که همسایه ی خداست. ‏

‏عزیزا... زیادی: ‏

آنک غریو کوس تاتاران در عرصۀ الله اکبر بود

چشم خدیجه خون، ابو طالب خونین دلش چو فرش معبر بود

هاجر کنار حجر اسماعیل در لجه ای از خون شناور بود[95]

‏علی معلم: ‏

آنک برآمد هاجر اسماعیل با او  بر بو قبیس استاده جبرائیل با او[96]

‏باز معلم: ‏

ای نطق مرغان مهاجر فهم کرده اسرار ابراهیم و هاجر فهم کرده[97]

5 - نرگس: 

‏احمد عزیزی: ‏

ای نرگس مخمور ببین در صف گلها  مهدی به نماز آمده با آن قد و قامت[98]

‏باز هم عزیزی سروده است: ‏

با نور طفل نرگس در نیمه های شعبان

 شکر خدا که برخاست ظلمت ز محفل ما

احمد ز شوق مهدی امشب به کوی نرگس

 انگشتری نهادند در دست سائل ما[99]

6 - آمنه: 

‏احمد عزیزی دربارۀ آمنه و فرزندی که در حرای سینه دارد سخن می گوید: ‏


مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ـ جلد 1ادبیات انقلاب، انقلاب ادبیاتصفحه 133
بیا ای آمنه ای مادر نور بدوش این مژده از پستان تنبور

تو نوری در دل آیینه داری تو طفلی در حرای سینه داری

تو اکنون دامنت ثقل زمین است تو طفلت از شبانان امین است

بیا ای آمنه ای مادر روح  بگیر این آخرین نیلوفر روح

از این ساعت حیاتی در دل توست از این پس کائناتی در دل توست

از این پس دامنت امن حریم است مخسب ای آمنه این گل یتیم است.[100]

‏البته چهرۀ زنان بزرگ دیگری چون فاطمه بنت اسد، خدیجه، سمیه، سارا و ... در لابلای‏‎ ‎‏واژه های شعر انقلاب به نمایش گذاشته شده که از ذکر نمونه خودداری می نمائیم. ‏

‏فصل ششم: زن برتر‏

‏اما زن برتر از نگاه شاعر معاصر چگونه زنی است؟‏

‏عمرانی می گوید: ‏

برآمد ز بام دماوند روشن  زنی، با ردای طمأنینه بر تن

زنی دامن از هر چه «من» برگرفته زنی بر گرفته از این «هرچه» دامن

زنی از تبار کهن زاد دریا  که اش باید از لون دیگر سرودن[101]

‏و میر شکاک می گوید: ‏

‏فراتر از این دور/ مرا چشم در راه مانده است/ زنی/ تنش از آسمان، جانش از امتداد/‏‎ ‎‏در آغو شش آیینه های بی شمار/ برابر در آفاق چشمش خزان و بهار/ بدور از چنین باد و‏‎ ‎‏چونان مباد‏‎[102]‎

‏فصل هفتم: زن، تشبیه و استعاره‏

‏در جای جای ادبیات فارسی زن همیشه به عنوان عنصری بوده که بتوان چیزهایی را به او‏‎ ‎‏تشبیه کرد. در شعر امروز نیز بسیاری از این استعاره ها جدید و تازه و بعضاً تکراری و قدیمی‏‎ ‎‏وجود دارد و اینک نمونه هایی از این تشبیهات و استعاره ها: ‏

‏همایون علیدوستی: ‏

در صبح خون ز مادر خورشید زاده اند قومی که در غدیر شفق سر نهاده اند[103]


مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ـ جلد 1ادبیات انقلاب، انقلاب ادبیاتصفحه 134
‏احمد عزیزی: ‏

زیر زخم قبیله ای که در او خواهر عشق مادر بتهاست[104]

‏عزیزی در جای دیگر: ‏

یتیم عشق مرا زاده مادر دهر  به غیر زلف تو دلبر که می کشد نازم[105]

‏میر شکاک دل خالی از عشق را به تنور تهی از آتش مادر تشبیه کرده است: ‏

چون تنور سرد مادرم تهی از حضور شعله های آتشی

بس کن ای دل، ای دل تباه من  خنده آور است از تو سرکشی[106]

‏محمد علی محمدی: ‏

‏این یال است کیست/ چون زلف دختران امید/ بر خاک/ خورجین خاطرات قدیمی را/‏‎ ‎‏از سکه های نقره/ از زلف دختران امید/ از قبضه های خنجر/ از شانه های چوبی/ از‏‎ ‎‏کاسه های خالی خوب/ پر کردم.‏‎[107]‎

در همان جنگلی که بر کوهش  مارها خواهران ما بودند

کودکان از وبا ی خون بالغ زخمها همسران ما بودند[108]

‏سودابه امینی خورشید را بانویی تصور کرده است که ... ‏

‏آن سوی و هم نیلگون/ بانوی خورشید/ - با گوشواری سبز/ با گوشواری سرخ - / پرواز‏‎ ‎‏مرغ عاشقی را می سراید/ آن سو تر از وهم جهان/ دریای از نور/ آغوش خود را‏‎ ‎‏می گشاید.‏‎[109]‎

‏حسین اسرافیلی: ‏

شفق شرمگین از شط خونتان  فلق لیلی آوای مجنونتان[110]

‏عبد الجبار کاکا یی: ‏

زلیخا ی بی رحم پائیز دریده است پیراهن من[111]

‏و علیرضا قزوه عشق را مادر و خود را طفل تصور کرده است: ‏

ای عشق به خواهشم مرا درمی یاب هنگام نیا یشم مرا در می یاب

چون طفل به دور مانده از مادر خویش محتاج نوازشم مرا دریاب[112]

‏احمد عزیزی: ‏

زخم از تپه‎‎ ی شقایقها مادر خاک را صدا می کرد[113]

‏شاعران معاصر از «دختر» نیز تعابیر ی ساخته اند: ‏


مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ـ جلد 1ادبیات انقلاب، انقلاب ادبیاتصفحه 135
‏سهیل محمودی: ‏

انگار دوش دختر خورشید این دختری که این همه زیباست

تن شسته در طراوت دریا کاینگونه دلفریب و دل آراست[114]

‏عزیزی ترکیب دختر خواب را چنین به کار می برد: ‏

نه شبنم، نه مریم، نه مهتاب بود به دامان شب، دختر خواب بود[115]

‏عروس نیز از نظر شاعران معاصر دور نمانده است و گاه ترکیباتی با این مفهوم ساخته اند: ‏

‏عباس باقری: ‏

گویی عروس اشک من در عقد چشم است

       اینان که گل بر دیدۀ عالم نشسته[116]

‏علی معلم:‏

به روم و روس می بری، به بوق و کوس می بری

       نه مام توست این وطن که را عروس می بری

صداع حجله می دهند از این عروس رایگان

       چه بنگر ه است در زمین از این نبهر ه رایگان[117]

‏ ‏

‏فصل هشتم: زن و ساده نگری‏

‏همه انسانها بر اساس فطرت پاک الهی آفریده شده اند. همه روحی خداجو دارند اما‏‎ ‎‏زندگی و رنگهای آن، گاه گرد نسیان بر چشمهای آن جهانی می پاشد و مفهومی ساده و کم‏‎ ‎‏عمق به زندگی انسان می دهد. ‏

‏شعر امروز ایران با دختران و زنانی که جاذبه های مادی آنها را به سمت خود کشانده‏‎ ‎‏برخورد متفاوتی داشته است. برای نمونه بریده هایی از شعرهای علیرضا قزوه را با هم مرور‏‎ ‎‏می کنیم: ‏

‏بگذرا... روزنامه ها بنویسند: / خانمها برای تناسب اندام/ از یوگا استفاده کنند‏‎[118]‎‏...‏‎ ‎‏بعضی شعرها یشان را/ به مینا و آیدا و سوزی تقدیم می کردند‏‎[119]‎

‏... کسی گیتار را ترجیح می دهد/ سوزی بی آنکه خجالت بکشد/ نامه های بوی ‏‎ ‎‏فرندهایش را برای مادرش می‏‏‎‏‏ خواند. ‏‎[120]‎

‏... چرا باید از این زیر روسریهای ژرژت/ رشته های جهنم شعله بکشد/ مگر اینجا الجزایر‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ـ جلد 1ادبیات انقلاب، انقلاب ادبیاتصفحه 136
‏است. ‏‎[121]‎

‏... اگر ناخنهای لاک زده/ صورت انقلاب را نمی خراشیدند‏‎[122]‎

‏... بگذار ملوک/ به آرامگاه خانواد گیش بنازد/ و هر روز عکس پدر بزرگوارش را پاک‏‎ ‎‏کند/ دیروز در خیابان زنی را دیدم که/ مانتو های سبک سامورائی را تبلیغ می کرد/ با‏‎ ‎‏آستینهای تنگ/ مخصوص آنان که با تیمم نماز می خوانند. ‏‎[123]‎

‏* * *‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

پی نوشتها

مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ـ جلد 1ادبیات انقلاب، انقلاب ادبیاتصفحه 137


مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ـ جلد 1ادبیات انقلاب، انقلاب ادبیاتصفحه 138

مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ـ جلد 1ادبیات انقلاب، انقلاب ادبیاتصفحه 139
‏منابع و مآخذ‏

‏1 - آئینه های ناگهان، قیصر امین پور، چاپ اول، زمستان 72‏

‏2 - آوازهای واپسین، عبدالجبار کاکایی، چاپ اول، 1369‏

‏3 - از نخلستان تا خیابان، علیرضا قزوه، چاپ اول، 1369‏

‏4 - از گلوی کوچک رود، مصطفی علیپور، چاپ اول، 1372‏

‏5 - از زبان یک یاغی، یوسفعلی میرشکاک، چاپ اول، 1369‏

‏6 - ارمغان آفتاب، جلال محمدی، چاپ اول، 1370‏

‏7 - اشک فانوس، همایون علیدوستی، چاپ اول، ص 1368‏

‏8 - از آسمان سبز، سلمان هراتی، چاپ اول، 1364‏

‏9 - اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب، استاد مرتضی مطهری، چاپ چهارم، 1368‏

‏10 - باران پروانه، احمد عزیزی، چاپ اول، بهار 1371‏

‏11 - با همین واژه های معمولی، صادق رحمانی، چاپ اول، 1372‏

‏12 - باران تلخ، عباس باقری، چاپ اول، 1371‏

‏13 - بهت نگاه، عباس براتی پور، چاپ اول، 1369‏

‏14 - بر مدار صبح، عزیزالله زیادی، چاپ دوم، 1368‏

‏15 - باغهای نارون، مرتضی نوربخش، چاپ اول، 1370‏

‏16 - ترانه آب، اکبر بهداروند، چاپ اول، 1368‏

‏17 - تولد در میدان، حسین اسرافیلی، چاپ اول، 1364‏

‏18 - تنفس صبح، قیصر امین پور، چاپ اول، 1368‏

‏19 - تبسم های شرقی، زکریا اخلاقی، چاپ اول، 1372‏

‏20 - تلواسه در عطش، اکبر بهداروند، چاپ اول، 1367‏

‏21 - حتی اگر آیینه باشی، عبدالجبار کاکایی، چاپ اول، ‏

‏22 - حافظ نامه، بخش دوم، بهاءالدین خرمشاهی، چاپ دوم، 1367‏

‏23 - خوابنامه و باغ تناسخ، احمد عزیزی، چاپ اول، 1371‏

‏24 - خون فرات، عزیزالله زیادی، چاپ اول، 1367‏

‏25 - در پگاه ترنم، عباس خوش عمل، چاپ اول، 1368‏

‏26 - دلتنگیهای غروب، غلامحسین عمرانی، چاپ اول، 1371‏


مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ـ جلد 1ادبیات انقلاب، انقلاب ادبیاتصفحه 140
‏27 - دری به خانۀ خورشید، سلمان هراتی، چاپ اول، 1368‏

‏28 - ریشه در ابر، محمد رضا عبد الملکیان، چاپ اول، 1368‏

‏29 - رجعت سرخ ستاره، علی معلم، چاپ اول، آذر ماه 60‏

‏30 - رد پایی بر برف، سعید بیابانکی، چاپ اول، 1373‏

‏31 - رباعی امروز، به کوشش محمد رضا عبدالملکیان، چاپ اول، 1366‏

‏32 - زن، شعر و انقلاب، نزار قبانی (ترجمه دکتر عبدالحسین فرزاد)، چاپ اول، 1364‏

‏33 - زمهریر، سودابه امینی، چاپ اول، 1373‏

‏34 - سفر سوختن، فاطمه راکعی، چاپ اول، 1369‏

‏35 - سالهای تا کنون، عبدالجبار کاکایی، چاپ اول، 1372‏

‏36 - سوار مشرقی، به کوشش عباس براتی پور، چاپ اول، 1375‏

‏37 - شعرهای متبسم، مجید نظافت، چاپ اول، 1375‏

‏38 - غزل، خاک، خاطره، غلامحسین عمرانی، چاپ اول، 1369‏

‏39 - غزالستان، احمد عزیزی، چاپ اول، 1375‏

‏40 - فلسفۀ سهروردی، دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی، چاپ دوم، 1367‏

‏41 - گنجشک و جبرئیل، حسن حسینی، چاپ اول، 1371‏

‏42 - گفتگوهای تنهایی، دکتر علی شریعتی، چاپ اول، 1362‏

‏43 - لذات فلسفه، ویل دورانت (ترجمه عباس زریاب)، چاپ هفتم، 1371‏

‏44 - لحظه‏‏‎‏‏ های سبز، پرویز عباسی داکانی، چاپ اول‏

‏45 - مرثیه روح، عبدالجبار کاکایی، چاپ اول‏

‏46 - ما آن شقایقیم، محمد علی محمدی، چاپ اول، 1370‏

‏47 - ماه و کتان، یوسفعلی میرشکاک، چاپ اول، 1369‏

‏48 - مشق نور، عزیزالله زیادی، چاپ اول، 1367‏

‏49 - من از رسوم کهن می گویم، محمد علی محمدی، چاپ اول، 1370‏

‏50 - نجوای جنون، ساعد باقری، چاپ اول، 1365‏

‏51 - نماز باران، صدیقه وسمقی، چاپ اول، 1368‏

‏52 - هبوط، جلال محمدی، چاپ اول، 1372‏

‏53 - همصدا با حلق اسماعیل، حسن حسینی، چاپ اول، 1363‏

‏54 - دریا در غدیر، سهیل ثابت محمودی، چاپ اول‏


مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ـ جلد 1ادبیات انقلاب، انقلاب ادبیاتصفحه 141

مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ـ جلد 1ادبیات انقلاب، انقلاب ادبیاتصفحه 142

  • - ابراهیم دینانی، غلامحسین، فلسفه ی سهروردی، ص  617
  • - همان، ص 617 و 616
  • - زیادی، عزیزالله، بر مدار صبح، ص 80
  • - میرشکاک، یوسفعلی، ماه و کتان، ص 93
  • - ابراهیم دینانی، غلامحسین، فلسفه ی سهروردی، ص 614 و 613
  • - اسرافیلی، حسین، تولد در میدان، ص 53
  • - عزیزی، احمد، غزالستان
  • - سعیدی کیاسری، هادی، نامی که گم شده است، ص 101 و 100
  • - قبانی نزار، شعر، زن و انقلاب، ترجمه ی عبدالحسین فرزاد، ص 46
  • - امین پور، قیصر، آینه های ناگهان، ص 41
  • - قبانی نزار، شعر، زن و انقلاب، ترجمه دکتر عبدالحسین فرزاد، ص 44
  • - مطهری، مرتضی، اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب، ص 90
  • - دورانت، ویل، لذات فلسفه، ترجمه عباس زریاب خویی، ص 131
  • - شریعتی، علی، گفتگوهای تنهایی، ص 905
  • - اسرافیلی، حسین، تولد در میدان، ص 96
  • - عزیزی، احمد، غزالستان
  • - همان
  • - همان
  • - مطهری، مرتضی، اخلاق جنسی، ص 73
  • - میرشکاک، یوسفعلی، ماه و کتان، ص 67
  • - علیدوستی، همایون، اشک فانوس، ص 27
  • - اخلاقی، زکریا، تبسم های شرقی، ص 62
  • - ابراهیم دینانی، غلامحسین، فلسفۀ سهروردی، ص 612
  • - عزیزی، احمد، باران پروانه، ص 69
  • - معلم، علی، رجعت سرخ ستاره، ص 94 و 93
  • - مطهری، مرتضی، اخلاق جنسی، ص 87
  • - عزیزی، احمد، غزالستان
  • - همان
  • - مطهری، مرتضی، اخلاق جنسی، ص 87
  • - شریعتی، علی، گفتگوهای تنهایی، ص 886 - 885
  • - امینی، سودابه، زمهریر، ص 22
  • - همان، ص 9
  • - عباسی داکانی، پرویز، لحظه های سبز، ص 103
  • - عزیزی، احمد، غزالستان
  • - همان
  • - عزیزی، احمد، باران پروانه، ص 81
  • - ابراهیم دینانی، غلامحسین، فلسفه ی سهروردی، ص 618
  • - عزیزی، احمد، غزالستان
  • - محمدی، محمد علی، ما آن شقایقیم، ص 141
  • - عزیزی، احمد، باران پروانه، ص 109
  • - عزیزی، احمد، خوا بنامه و باغ تناسخ، ص 194 و 193
  • - باقری، عباس، باران تلخ، ص 88 و 87
  • - امین پور، قیصر، تنفس صبح
  • - حسینی، حسن، همصدا با حلق اسماعیل، ص 30
  • - ثابت محمودی، سهیل، دریا در غدیر، ص 80
  • - بیابانکی، سعید، رد پایی بر برف، ص 76
  • - عبد الملکیان، محمد رضا، ریشه در ابر، ص 55
  • - عباسی داکانی، پرویز، لحظه های سبز
  • - هراتی، سلمان، دری به خانه ی خورشید
  • - قزوه، علیرضا، از نخلستان تا خیابان، ص 113
  • - عبدالملکیان، محمد رضا، ریشه در ابر، ص 99 تا 92
  • - محمدی، محمد علی، من از رسوم کهن می گویم، ص 80
  • - عبدالملکیان، محمد رضا، ریشه در ابر، ص 50 تا 48
  • - محمدی، محمد علی، ما آن شقایقیم، ص 84 و 83
  • - امینی، سودابه، زمهریز
  • - محمدی، محمد علی، من از رسوم کهن می گویم، ص 36
  • - عبدالملکیان، محمد رضا، ریشه در ابر، ص 22
  • - عمرانی، غلامحسین، دلتنگی های غروب، ص 77
  • - محمدی، محمدعلی، من از رسوم کهن می گویم
  • - عزیزی، احمد، باران پروانه، ص 8
  • - محمدی، محمدعلی، ما آن شقایقیم، ص 130
  • - میرشکاک، یوسفعلی، از زبان یک یاغی، ص 86
  • - امینی، سودابه، زمهریر، ص 58
  • - امینی پور، قیصر، تنفس صبح
  • - علی پور، مصطفی، از گلوی کوچک رود، ص 35
  • - کاکایی، عبدالجبار، سالهای تا کنون
  • - هراتی، سلمان، از آسمان سبز، ص 108 تا 104
  • - میر شکاک، یوسفعلی، ماه و کتان، ص 134
  • - کاکا یی، عبدالجبار، سالهای تا کنون، ص 64
  • - عبد الملکیان، محمد رضا، ریشه در ابر، ص 39 تا 38
  • - عزیزی، احمد، باران پروانه، ص 33
  • - عمرانی، غلامحسین، غزل، خاک، خاطره، ص 87
  • - کاکایی، عبد الجبار، سالهای تا کنون، ص 23
  • - هراتی، سلمان، دری به خانه ی خورشید، ص 25
  • - راکعی، فاطمه، شعر سوختن، ص 49
  • - عزیزی، احمد، غزالستان
  • - ثابت محمودی، سهیل، دریا در غدیر، ص 97
  • - باقری، ساعد، نجوای جنون، ص 48
  • - محمدی، جلال، ارمغان آفتاب، ص 14
  • - هراتی، سلمان، دری به خانه ی خورشید، ص 26
  • - زیادی، عزیزالله، خون فرات
  • - عزیزی، احمد، خوابنامه و باغ تناسخ، ص 12
  • - حسینی، حسن، همصدا با حلق اسماعیل
  • - ثابت محمودی، سهیل، دریا در غدیر، ص 67
  • - قزوه، علیرضا، از نخلستان تا خیابان، ص 35
  • - اسرافیلی، حسین، رباعی امروز، ص 96
  • - هراتی، سلمان، دری به خانه ی خورشید، ص 64
  • - هراتی، سلمان، از آسمان سبز، ص 160
  • - محمدی، محمد علی، ما آن شقایقیم، ص 31
  • - حسینی، حسن، گنجشک و جبرئیل، ص 67 تا 65
  • - عزیزی، احمد، خوابنامه و باغ تناسخ، ص 140
  • - عزیزی، احمد، باران پروانه، ص 22
  • - باقری، عباس، ایوب درباد، ص 12
  • - اسرافیلی، حسین، تولد در میدان، ص 113
  • - زیادی، عزیزالله، مشق نور، ص 270
  • - معلم، علی، رجعت سرخ ستاره، ص 108
  • - همان، ص 113
  • - عزیزی، احمد، غزالستان
  • - همان
  • - عزیزی، احمد، خوابنامه و باغ تناسخ
  • - عمرانی، غلامحسین، دلتنگی های غروب، ص 158 - 157
  • - میرشکاک، یوسفعلی، از زبان یک یاغی، ص 157
  • - علیدوستی، همایون، اشک، فانوس، ص 36
  • - عزیزِی، احمد، باران پروانه، ص 101
  • - عزیزی، احمد، غزالستان
  • - میرشکاک، یوسفعلی، ماه و کتان
  • - محمدی، محمد علی، ما آن شقایقیم، ص 159
  • - عزیزی، احمد، باران پروانه، ص 103
  • - امینی، سودابه، زمهریر، ص 70
  • - اسرافیلی، حسین، تولد در میدان، ص 58
  • - کاکایی، عبدالجبار، حتی اگر آینه باشی
  • - قزوه، علیرضا، از نخلستان تا خیابان، ص 70
  • - عزیزی، احمد، باران پروانه، ص 106
  • - ثابت محمودی، سهیل، دریا در غدیر
  • - عزیزی، احمد، باران پروانه
  • - باقری، عباس، ایوب در باد، ص 9
  • - معلم، علی، مجله ی شعر، شماره 10
  • - قزوه، علیرضا، از نخلستان تا خیابان، ص 90
  • - همان
  • - همان، ص 112
  • - همان، ص 113
  • - همان، ص 122
  • - همان، ص 125