کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا

مصاحبه با دکتر سروش

‏دکتر سروش‏

‏تحلیل جامعه شناختی عزاداری عاشورا و آثار آن‏

‏به نظر می رسد عشق و علاقه به امام حسین تاثیر چندانی در رفتارهای اجتماعی مردم ما ندارد؛ یعنی به قول معروف به حسینیه می روند و سینه زنی و عزاداریشان را می کنند ولی بیرون که می آیند بعضاً خلاف روش و منش امام حسین عمل می کنند. آیا این امر، معلول نادرست بودن روشهای عزاداری ماست یا علل فرهنگی دیگری دارد و چگونه می شود آن را از میان برداشت؟‏

‏سوال عمیقی است. من این مسئله را در سطح کلّیتر مطرح می کنم: آداب دینی، به طور کلی آنچه که بنام آداب دینی نامیده می شود؛ عزاداری برای امام حسین و روضه خوانی و غیره که از آداب مستحب است در حالی که خود نماز را می توانیم مثال بزنیم؛ عین این وضع در مورد نماز هم هست، فرد نماز واجبش را می خواند، گاهی به نماز جماعت هم می خواند ولی می بینیم زندگی او همان زندگی است؛ مشی او همان مشی است. ظاهراً نماز خواندنش تاثیری در رفتارش نداشته است؛ منکرات را متاسفانه باز هم عمل می کند، بآسانی دروغ می گوید و بآسانی غیبت می کند، ولی این عادت را هم دارد که نمازش را حتماً بخواند. هیچ وقت نمی گوییم که خدای نکرده چون آن کارهای زشت را می کند، نماز را هم کنار بگذارد. کنار گذاشتن نماز یک زشتی دیگری است که بر آنها افزوده خواهد شد، ولی در عین حال این هم سوالی است که پس این نماز چه شد؟ این عزاداری چه شد؟ پس اینها چه نقشی و چه اثری داشتند؟ خوب این پرسش مهمی است.‏

‏تبدیل شدن «آداب دینی» به «عادت» از جمله آفات جامعه دینی‏

‏به طور کلی آداب دینی استعداد شدیدی برای بدل شدن به عبادت دارند. همین که ‏


مجموعه مصاحبه های کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورااندیشه عاشورا (مجموعه مصاحبه ها) ـ دفتر 2صفحه 249
‏تبدیل به عادت شدند، آن نقش وادارنده یا بازدارنده شان را از دست می دهند؛ اعم از اینکه آدم را از بدی باز دارند و به نیکی وادارند. عادتها چنین هستند. اصولاً عادتها بجای آنکه هشیاری بیاورند، غفلت می آورند. وقتی چیزی به صورت مکرر درآمد و عادت شد، خواب آور می شود. برای اینکه بچه به خواب رود، خیلی آرام دست به پشتش می زنند و این حرکت مکرر او را به خواب می برد. انسان وقتی در ماشین نشسته و این ماشین با سرعت یکنواخت حرکت می کند و هیچ دست اندازی در مسیر آن نیست، رفته رفته به خواب می رود. عادتها خواب آور هم می شوند و این یکی از نکته های بس مهم است. رهبران دینی جامعه، روحانیان، مصلحان، واعظان، مذکران یکی از وظایف جدیشان این است که آداب دینی را از صورت عادت شدن درآورند. پیروی از عادات و پر و بال دادن به آنها و هشدار ندادن مردم به اینکه مبادا این آداب شکل عادت بگیرد، غفلت آفرین است.‏

‏برای پاره ای از مردم، همین عزاداری و این مراسم به جای اینکه منبّه آنها شود، گاهی خواب آور می شود؛ گاه توجیه کننده کار زشتشان می شود؛ گاه آن دغدغه های وجدانشان را تخفیف می دهد. اگر شخصی احیاناً کار زشتی می کرد و خود خویش را ملامت می کرد، گاهی پاره ای از این آداب دینی باعث می شود که آن ملامت وجدان هم کم کم خاموش شود و فرد از آن تاثیر نپذیرد و به همین دلیل هم باید همیشه این تذکر را داد که مبادا این امور به صورت عادت درآیند و تاثیر خودشان را از دست بدهند.‏

‏عادت آفرینی عاطفۀ بدون تعقل‏

‏حال آن نکته ای که قبلاً بیان کردم مربوط به همین جا می شود؛ اگر چیزی فقط با عواطف ما ارتباط پیدا کرد و نه جوانب دیگر روحی ما، این امر تبدیل شدنش به عادت خیلی خیلی شدید و سریع انجام می گیرد و دیگر نباید در تحول بخشیدن به شخصیت و تغییر افکار از آن انتظار زیادی داشته باشیم ولی اگر توام با تاملات عقلانی شد، همین توام شدن با تاملات عقلانی است که آن را از اینکه صرف یک عادت کورکورانه و تقلیدی شود دور نگه می دارد و آن را به یک عمل زنده و اثربخش تبدیل می کند. خوب در مسئله عاشورا هم باید این فکر را کرد؛ اینکه باید نو شود و این نو شدن ما را از غفلت و ناپختگی دربیاورد. اگر به ‏


مجموعه مصاحبه های کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورااندیشه عاشورا (مجموعه مصاحبه ها) ـ دفتر 2صفحه 250
‏صورت یک سنت تقلیدی تکراری همیشگی درآمد، خدای ناکرده گاهی ممکن است نتیجه معکوس هم بدهد. آن داستانی که مولوی در مثنوی در مورد مراسم روز عاشورا ذکر می کند در واقع به همین معناست- و اگر کسی ظاهر بین باشد و ظاهر ابیات را توجه کند شاید هم برای او خوشایند نباشد- نقل می کند روزی شاعری وارد حلب شد (کشور سوریه کنونی) و دید که مردم مشغول عزاداری هستند. پرسید: برای چه عزاداری می کنید؟ گفتند: تو مگر نمی دانی امروز روز عاشوراست و روزی است که یکی از بزرگان، جانی که از همه عالم برتر است (به تعبیر مولوی) به پای شهادت رفته و ما برای او عزاداری می کنیم. بعد او می پرسد: این شخص کی شهید شده است؟ می گویند: هفت قرن قبل، می گوید مگر شما تابه حال خواب بودید که خبرش امروز به شما رسیده است؟ هفت قرن قبل کسی شهید شده و شما حالا عزاداری می کنید.‏

‏پس عزا بر خود کنید ای خفتگان‏ ‏   زانکه بد بندی است این خواب گران‏

‏البته آنجا مولوی عقاید خود را توضیح می دهد، می گوید: جان سلطانی ز زندانی بجست؛ سلطانی از زندانی رها شد. ما از این جهت باید به هم تبریک بگوییم و اتفاقاً این هم نکته ای است و نباید آن را فراموش کرد که در این شهادتها، آنچه که بر خود آن بزرگواران می رفته یک نوع خلاص و رهایی از زندان بوده است؛ یعنی این را هم ما نباید از یاد ببریم. هر روز کشف تازه ای باید در اینجا صورت بگیرد، اما مضمون بیان مولوی همین است که برای عده ای که خفته اند چه فرقی می کند که امروز به آنها بگویند کسی هفت قرن قبل شهید شده یا مثلاً هفت قرن بعد بگویند. خفتگی هم معلول همین انس عاطفی و عادی شدن حادثه است، اگر این نباشد، خفتگی نخواهد بود و کار در عزاداری صرف هم خلاصه نخواهد شد.‏

‏وظیفه رهبران دینی در عادت زدایی و خرافه زدایی از جامعه دینی‏

‏این البته جزء مشکلات جامعه دینی است؛ یکی از آفات دینداری است، منظور از آفات پیامدهایی است که ممکن است بر جامعه دینی عارض شود. دین که متعلق به خواص نیست؛ مربوط به همه مردم است و وقتی به دست مردم، به دست متوسطین و توده افتاد، خیلی از احوال در آن پیدا می شود که نباید پیدا می شد اما بناگزیر پیدا می شود. به این دلیل ‏


مجموعه مصاحبه های کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورااندیشه عاشورا (مجموعه مصاحبه ها) ـ دفتر 2صفحه 251
‏جامعه دینی باید مستمراً پالایش شود؛ مستمراً عادت زدایی شود؛ مستمراً خرافه زدایی شود و این بواقع وظیه رهبران دینی است. اگر نخواهند این وظیفه را بجا آورند پس چه کاری می خواهند انجام دهند؟ مردم که با این عادات فکری و آداب و خرافاتشان دلخوش اند و آن را ادامه هم می دهند. دائماً باید اینها تلنگر بخورند و تکان داده شوند برای اینکه از خواب بیدار شوند و به موضوع کهن، با چشم نو نگاه کنند و محتوای آن را از نو کشف کنند و از انجام آداب به صورت عادی و خفتگی آور رهایی یابند. در غیر این صورت این مشکلات همیشه وجود خواهد داشت. در مورد خرافات نیز عیناً همین طور است.‏

‏یکی از مسائل مهم، پیراستن واقعه کربلاست؛ همان کاری که مرحوم مطهری هم می کرد و هم چنان باید این کار ادامه یابد و تحقیق شود که واقعاً آنچه رخ داده، چه بوده است. خیلی چیزها اینجا افزوده شده یا کم شده است به طوری که حادثه به صورت عجیب و غریبی درآمده است و چون پای عاطفه در میان بوده معمولاً این جنبه ها مورد تاکید قرار گرفته و در آن مبالغه شده و خیلی مسائل شاید افزوده شده است. باید داستان عاشورا را پاک کرد؛ غربال و آنچه واقعاً رخ داده، باید نشان داده شود و البته آن درسهای لازم را هم باید گرفت و به دیگران هم باید آموخت.‏

‏چه وجه جمعی را برای عاطفه و تعقل در مقام نظر و عمل پیشنهاد می کنید؟‏

‏نیازمندی عقل و عاطفه به یکدیگر‏

‏در مقام نظر هم رابطه بین عاطفه و عقل وجود دارد منتها وقتی تاکید زیادی بر یکی می رود، دیگری کم کم خاموش می شود والا خوب روابط مختلفی هم بین عاطفه و عقل وجود دارد. علمای اخلاق، حکما از سابق گفته اند که عقل مقام حرکت نیست و قوه مدرکه است نه قوه محرکه، در حالی که عواطف قوه محرکه اند نه قوه مدرکه، ولی این قوه مدرکه و آن قوه محرکه هر دو به هم محتاج اند. اگر قوه محرکه بدون عقل بجنبد حرکت کورکورانه دارد. اگر عقل بخواهد استغنای از عاطفه در پیش بگیرد، دیگر منشا هیچ اثر و حرکتی ‏


مجموعه مصاحبه های کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورااندیشه عاشورا (مجموعه مصاحبه ها) ـ دفتر 2صفحه 252
‏نخواهد بود. رابطه منطقی که ندارند، رابطه داد و ستدی دارند. بله، عاطفه باید با عقل بجنبد همان گونه که مولوی گفت:‏

‏هر که او بی سر بجنبد دم بود‏ ‏جنبش او جنبش کژ دم بود‏

‏چنین حرکتی به جای اینکه سودی بار آورد، زیان به بار خواهد آورد. رهبران فکری یک جامعه در حقیقت در حکم عقل آن جامعه اند. مردم که به طور معمول زیاد اهل تحلیل نیستند. در حقیقت مایه حرکت اند و اگر این حرکت، این شور، رهبری نشود و با تحلیل همراه نشود، بسیاری از این حرکتها بی معنی و بی نتیجه خواهد شد یا بد نتیجه خواهد شد؛ یعنی ممکن است زیان آور هم بشود. در جامعه هم در سطح کلان باید این دو با هم عجین و قرین شوند.‏

‎ ‎

مجموعه مصاحبه های کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورااندیشه عاشورا (مجموعه مصاحبه ها) ـ دفتر 2صفحه 253