کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره)

محبت و عشق در مشرب عرفانی حضرت امام رحمه‌الله

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

محبت و عشق در مشرب عرفانی حضرت امام رحمه الله

‏ ‏

حجة الاسلام و المسلمین عبد اللطیف عالمی

قلمرو معنایی محبت و عشق

‏در این تحقیق، واژه ها و اصطلاح های متعدد عرفانی به کار رفته است؛ لکن دو واژۀ‏‎ ‎‏«محبت» و «عشق» از واژه های کلیدی و محوری این تحقیق است. پیش از هر چیز، لازم‏‎ ‎‏است معنای لغوی و اصطلاحی این دو واژه را مورد توجه و تحقیق قرار دهیم.‏

‏با سیر اجمالی در آثار اندیشمندان، به ویژه صاحبان ذوق، درمی یابیم که این بزرگواران‏‎ ‎‏هر چند در حقیقت عشق و محبت سخن ها گفته اند، ولی نتوانسته اند این دو مفهوم را به‏‎ ‎‏شکل منطقی، در قالب مقوله ای از مقولات جای دهند و تعریفی جامع و مانع به جنس و‏‎ ‎‏فصل از آن ارائه نمایند. محیی الدین بن عربی در این باره می گوید:‏

‏مردم در معنای «محبت» اختلاف نظر دارند و من هیچ کس را ندیدم که از محبت، تعریف‏‎ ‎‏ذاتی ارائه دهد؛ زیرا چنین تعریفی برای محبت متصوَّر نیست و تنها می توان از آثار و لوازم‏‎ ‎‏آن سخن گفت؛ به خصوص که خداوند، خود را به این صفت، وصف فرموده است.‏‎[1]‎

‏وی در جای دیگر می گوید:‏

الحبّ ذوقیٌ و لا تدری حقیقته‎[2]‎‏.‏

‏به همین جهت است که در تبیین مفهوم و معنای محبت، اقوال و تعبیرات متفاوتی نقل‏‎ ‎‏شده و هر کس بنا بر وصف و علامتی از محبت، به فراخور حال خود، تعریفی از آن ارائه‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 295
‏کرده است.‏‎[3]‎‏ ابن فناری در این باره می گوید:‏

‏حقیقت محبت از وجدانیات است و آنچه که در تعریف آن گفته شده است، تنها توجه دادن به‏‎ ‎‏لوازم و بعضی از اعتبارات و جهات آن است‏‎[4]‎‏.‏

‏کلابازی نیز در این باره چنین می گوید:‏

‏محبت قابل توصیف نیست و هر کس در این باره سخن گفته، به وصف ویژگی ها یا تأثیرات‏‎ ‎‏آن با افعال محبان پرداخته است‏‎[5]‎‏.‏

‏در مجموع می توان گفت که حقیقت محبت، امری وجدانی و ذوقی است و در قالب‏‎ ‎‏تعریف منطقی، قابل بیان و توصیف نیست؛‏‎[6]‎‏ اما در هر حال می توان تعریفی شرح الاسمی‏‎ ‎‏و مفهومی برای محبت ارائه  کرد.‏

معنای لغوی محبت

‏«محبت» ـ به فتح اول و دوم و سوم ـ مصدر میمی از «حب» است و آن، اراده یا‏‎ ‎‏خواستن چیزی است که آن را خیر و نیکو بیابند و یا چنین گمان کنند.‏‎[7]‎‏ «محبت» به فتح‏‎ ‎‏میم، مصدر ثلاثی مجرد به معنای مهر، ودّ، وداد، دوستداری، دوستی و عشق می باشد.‏‎[8]‎‎ ‎‏عبدالرحمان جامی در تعریف محبت می گوید:‏

‏محبت به هر چیزی، همان میل و رغبت به آن چیز است و هر چیزی که در ادراک او لذت و‏‎ ‎‏راحت باشد، محبوب و مطلوب می باشد. برعکس، در ادراک هر چیزی که نفرت و الم حاصل‏‎ ‎‏گردد، مبغوض و منفور است.‏‎[9]‎

معنای اصطلاحی محبت

‏عبد الرزّاق کاشانی در تعریف اصطلاحی و عرفانی محبت می گوید:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 296
‏حقیقت محبت، رابطه ای اتحادی است که محب را با محبوب متحد و یگانه می سازد؛‏‎ ‎‏جذبه ای است از جذبات محبوب که محب را به سوی خویش فرا می خواند؛ و به مقدار‏‎ ‎‏جذبه ای که او را به خود می کشاند، از وجود محب، چیزی محو و نابود می سازد. پس میان‏‎ ‎‏جذبۀ محبوب و فنای محب، رابطه ای است مستقیم که اولین بار از وجود محب، صفاتش را‏‎ ‎‏قبض می کند؛ سپس ذات او را به قبضۀ قدرت خویش از او می رباید و ذاتی که شایستگی‏‎ ‎‏اتصاف به صفات خویش را دارد، بدو ارزانی می دارد.‏‎[10]‎

‏فرغانی تعریف محبت و بیان اقسام آن را متفرّع بر مناسبت و اقسام آن می داند و بیان‏‎ ‎‏می کند که فهم حقیقت محبت و اقسام آن، آن گاه ممکن است که در ابتدا، حقیقت مناسبت‏‎ ‎‏و انواع آن را بدانیم. از این رو است که در تعریف محبت و حصر اقسام آن، مناسبت را‏‎ ‎‏مطرح می کند و می گوید:‏

‏محبت، حکم مناسب و ما به الاتحاد است بین محب و محبوب. و از آن جهت که مناسبت‏‎ ‎‏در پنج قسم منحصر می گردد، اقسام محبت نیز پنج قسم خواهد بود.‏‎[11]‎

‏عبدالرحمان جامی در حقیقت محبت و اقسام آن می گوید:‏

‏محبت، میل جمیل حقیقی است ـ عزّ شأنه ـ به جمال خودش جمعاً و تفصیلاً. و آن یا از‏‎ ‎‏مقام جمع بُوَد به جمع، که آن شهود جمال ذات است در مرآت ذات بی توسط کائنات؛ و یا از‏‎ ‎‏جمع به تفصیل، چنان که آن ذات یگانه در مظاهر بی حد، مشاهدۀ لمعات جمال خود می کند و‏‎ ‎‏مطالعۀ صفات کمال خود می نماید؛ و یا از تفصیل به تفصیل، چنان که اکثر افراد انسانی،‏‎ ‎‏عکس جمال مطلق را در مرایای تفاصیل آثاری مشاهده کنند و جمال مقیّد زایل را مقصود‏‎ ‎‏کلی دانند و به لذت وصال، خرسند و به محنت فراق، دردمند گردند.‏‎[12]‎

دیدگاه حضرت امام رحمه الله در تعریف محبت

‏حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ مانند بزرگان دیگر، حقیقت محبت را از امور وجدانی و ذوقی‏‎ ‎‏می دانند که دریافت حقیقت آن، نه با «بصر» ممکن است و نه با «نظر». ایشان می فرمایند:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 297
‏حب و بغض، از صفات نفسانیه است متقابل با هم و حقیقت آن ها وجداناً واضح است؛ چون‏‎ ‎‏سایر وجدانیات و صفات نفسانیه، که حقایق ذاتیاتشان واضح تر است از شرح مفهوم آن ها.‏‎[13]‎

‏بنابراین، حضرت امام بر این عقیده اند که محبت قابل تعریف نیست؛ از این روی در‏‎ ‎‏آثار ایشان برای محبت، حدی منطقی یا تعریفی خاص ذکر نشده است. با این حال، در‏‎ ‎‏جای جای کتب و رسایل ایشان به توصیف هایی برمی خوریم که باید آن را تعریف محبت‏‎ ‎‏به خواص و آثار آن نامید. این توصیف ها را چنین می توان برشمرد:‏

‏1. محبت، صفت ذاتی خدا است؛‏

‏2. عشق، دریافت ذوقی و شهودی است؛‏

‏3. حبّ، حقیقت ازلی و ابدی است؛‏

‏4. حبّ، هم سبب ایجاد و هم عامل ابقا است؛‏

‏5. حبّ، حقیقت جلالی و جمالی و تنزیهی و تشبیهی است؛‏

‏6. حبّ، به دریایی بی کران و صحرایی بی پایان می ماند.‏‎[14]‎

مفهوم عشق

‏واژۀ «عشق» بیش ترین استعمال را در کلمات اهل ذوق و ادب دارد و مهم ترین رکن‏‎ ‎‏طریقت محسوب می شود؛ به گونه ای که انتزاع آن از اهل ذوق محال است؛ زیرا اگر عشق‏‎ ‎‏نباشد، عارفی وجود نخواهد داشت و همواره عشق و ذوق ملازم با هم می باشند. بر این‏‎ ‎‏اساس است که تعریف حقیقی برای عشق ـ مانند واژۀ محبت ـ ممکن نیست.‏

‏مولوی در تعریف ناپذیری عشق چنین می سراید:‏

‏ ‏

‏هرچه گویم عشق را شرح و بیان‏    ‏چون به عشق آیم، خجل گردم از آن‏

‏چون قلم اندر نوشتن می شتافت‏   ‏      ‏‏چون به عشق آمد، قلم بر خود شکافت‏

‏چون سخن در وصف این حالت رسید‏   ‏  ‏‏هم قلم بشکست و هم کاغذ درید‏

‏عقل در شرحش چوخر، در گل بخفت‏  ‏    ‏‏شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت‏‎[15]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 298

‏هر چند برای عشق نمی توان تعریفی منطقی و حدی ارائه کرد، ولی ارائه تعریف شرح‏‎ ‎‏الاسمی برای آن میسّر است.‏

معنای لغوی عشق

‏اشتقاق «عشق» از «عشقه» است و آن، گیاهی است که بر تنه و شاخه های درخت‏‎ ‎‏می پیچد و اطراف آن را فرا می گیرد که در فارسی به آن گیاه پیچک می گویند. اما در‏‎ ‎‏اصطلاح عرفا، علاقه و محبت به شخص وقتی به اوج و شدت می رسد، به گونه ای که‏‎ ‎‏وجود آدمی را مسخّر کند و حاکم مطلق گردد، عشق نامیده می شود.‏‎[16]‎

معنای اصطلاحی عشق

‏محیی الدین بن عربی در معنای عرفانی عشق می گوید:‏

‏هوا ‏‏[‏‏خواست‏‏]‏‏ در نظر ما عبارت از افتادن حبّ در قلب محب در ابتدای کار است، نه غیر آن.‏‎ ‎‏پس اگر چیزی غیر از حبّ در آن نباشد و آن هوا، خالص و مصفّا گردد، آن را حبّ نامند؛ و اگر‏‎ ‎‏در قلب ثابت شده و استقرار یابد، آن را ودّ نامند؛ ولی اگر قلب و تمام اعضا و جوارح آدمی را‏‎ ‎‏به خود بپیچد و چیزی جز تعلق قلب به آن هوا باقی نماند، آن را عشق نامند. کلمۀ عشق از‏‎ ‎‏نام نوعی گل خاردار است.‏‎[17]‎

‏خواجه نصیرالدین طوسی می گوید:‏

الحبّ إذا أفرط، سمّی عشقاً.‎[18]‎

‏الهی قمشه ای نیز چنین می گوید:‏

‏نیست فرقی در میان حبّ و عشق؛ چون حبّ در اثر شدت تسلط فکرت در حسن و‏‎ ‎‏زیبایی های معشوق و تکرّر مشاهدۀ جهات حسن به حدی رسد که شخص چیزی جز‏‎ ‎‏محبوب نخواهد؛ بلکه نداند؛ بلکه نبیند. آن حالت محبت شدید، عشق است.‏

‏در قرآن عظیم، در آیۀ ‏‏«‏وَ الَّذِینَ آمَنُوا أشَدُّ حُبّاً لِلّٰهِ...‏»‏‎[19]‎‏ و در آیات دیگر و غیره، اشاره به‏‎ ‎‏معنای عشق شده است. گرچه لفظ «عشق» در قرآن نیامده است؛ ولی در اخبار به لفظ بسیار‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 299
‏وارد است. از آن جمله در کتاب ‏‏اصول کافی‏‏ در باب عبادت، حضرت صادق ‏‏علیه السلام‏‏ فرمود که‏‎ ‎‏رسول خدا ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ فرمود: ‏«أفضل الناس من عشق العبادة فعانقها و أحبّها بقلبه و باشرها بجسده‎ ‎و تفرّغ لها، فهو لایبالی علی ما أصبح من الدنیا، علی عسر أم علی یسر».‎[20]‎‏ این آیات و حدیث‏‎ ‎‏را برای آن آوردیم که قوم بی ذوق و عشق و عقل و علم، نگویند که در کتاب و سنّت، ذکری‏‎ ‎‏از عشق نیست و از جهل، عشق را به شهوت حیوانی که ضعیف ترین مراتب عشق است،‏‎ ‎‏اشتباه کنند؛ در صورتی که بین عشق و شهوت، فرق میان نور خورشید روشن و شمع روشن‏‎ ‎‏است؛ با این که هر دو نورند، فرق از زمین تا آسمان است!‏‎[21]‎

‏و در جای دیگر می گوید:‏

‏عشق را مانند وجود نتوان تعریف کرد و هر چه در عبادات، بلکه در تخیّل و فکرت، از عشق‏‎ ‎‏در آید، همه اثری از عشق و جلوه ای از ظهور عشق است.‏‎[22]‎

‏جمع بین این دو بیان این است که تعریفی حدی و منطقی برای عشق نمی توان ارائه داد.‏

معنای عشق در منظر حضرت امام رحمه الله

‏حضرت امام با بزرگان اهل معرفت در این وادی هم عقیده اند و حقیقت عشق را امری‏‎ ‎‏ذوقی و وجدانی می دانند که درک آن به چشیدن و رسیدن میسّر است و از طریق قالب های‏‎ ‎‏مفهومی و نظری قابل درک نیست.‏

‏سالک آن گاه که با قدم محبت، منازل و مقامات را طی کرد و به دیدار محبوب نایل‏‎ ‎‏گردید، هرچه که از آن ظهور و بروز کند، جمال و جلال محبوب خواهد بود:‏

‏حقیقت عشق، آتشی است که از قلب عاشق طلوع می کند و جذوۀ آن به سرّ و علن و باطن و‏‎ ‎‏ظاهرش سرایت می کند، و همان تجلیّات حبّی در سرّ قلب، به صورت عشق بازی در ظاهر‏‎ ‎‏در می آید؛ «از کوزه همان برون تراود که در او است».‏‎[23]‎

‏حضرت امام در شرح و توضیح حقیقت عشق در قالب شعر چنین می فرماید:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 300

‏وه چه افراشته شد در دو جهان پرچم عشق‏   ‏آدم و جنّ و ملک مانده به پیچ و خم عشق‏

‏عرشیان ناله و فریاد کنان در ره یار‏     ‎ ‎‏قدسیان بر سر و بر سینه زنان از غم عشق‏‎[24]‎

‏عشق اگر بال گشاید به جهان حاکم اوست‏   ‏گر کند جلوه در این کون و مکان حاکم اوست‏

‏من چه گویم که جهان نیست به جز پرتو عشق‏  ‏       ذوالجلالی است که بر دهر و زمان حاکم اوست‏‎[25]‎

‏ ‏

رابطۀ محبت و عشق

‏دانستیم عشق و محبت از امور وجدانی ای است که در قالب مقولات منطقی، قابل بیان‏‎ ‎‏و تفسیر نیست؛ لکن این نکته قابل بررسی است که آیا عشق و محبت هر دو از یک‏‎ ‎‏واقعیت و معنا حکایت می کنند، یا این که هر یک معنا و مفهوم خاصی دارند؟ عده ای از‏‎ ‎‏محققان بر این عقیده اند که عشق و محبت یک معنا دارند؛ هر چند آن معنا، حقیقت‏‎ ‎‏تشکیکی است. بنابراین، عشق و محبت الفاظ مترادفند.‏

‏ابن فناری دربارۀ ترادف عشق و محبت می گوید:‏

‏برای محبت‏‏، ‏‏اسماء و اوصاف دیگری است؛ مانند عشق و هوا و اراده و مانند این ها؛ و همۀ‏‎ ‎‏این ها به یک حقیقت واحده بر می گردد و اختلاف بین آن ها به اعتبارات بر می گردد که به‏‎ ‎‏حسب احوال محبین و استعداد آن ها معین می شود.‏‎[26]‎

‏علامه طباطبائی نیز دو واژۀ «عشق» و «محبت» را مترادف می داند و می گوید:‏

‏در عرف خاص، عشق با حبّ مترادف است و آن، متعلق فرد ذی شعور است، ‏بالجمیل من‎ ‎حیث هو الجمیل‏. اگر چه در عرف عام، متعلق خاص است.‏‎[27]‎

‏لازم به ذکر است که محبت و مشتقات آن در قرآن کریم‏‎[28]‎‏ و روایات ذکر شده است؛‏‎ ‎‏ولی خود واژۀ «عشق» در قرآن نیامده و تنها در سنّت و کلمات معصومین ‏‏علیهم السلام‏‏ به کار‏‎ ‎‏رفته  است.‏‎[29]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 301

جایگاه محبت و عشق

‏عرفا، محبت و عشق واقعی را همان محبت حق، و جایگاه آن را قلب دانسته اند.‏‎ ‎‏بدین سان در مکتب عرفان، قلب دارای مقام و منزلتی ویژه و ممتاز می گردد. در قلمرو‏‎ ‎‏عرفان، مقصود از قلب، آن لطیفۀ ربّانی است که محل تجلّی حق و آینۀ جمال و جلال او‏‎ ‎‏باشد؛ نه آن غدۀ گوشتی صنوبری شکل که در سمت چپ سینۀ آدمی قرار دارد و خون را‏‎ ‎‏در بدن پمپاژ می کند؛ چرا که این قلب در چهارپایان و مردگان نیز وجود دارد. سنایی فرق‏‎ ‎‏این دو دل را چنین بیان می کند:‏

‏ ‏

‏ ‏

‏پاره ای گوشت نام دل کردی‏   ‎       ‎‏دل تحقیق را بهل کردی‏

‏آنچه دل نام کرده ای به مجاز‏   ‎ ‎‏رو به پیش سگان کوی انداز‏

‏آن بود دل که وقت پیچاپیچ‏   ‏    جز خدا اندر او نیابی هیچ‏‎[30]‎

‏تو همی گویی مرا دل نیز هست‏  ‏    دل فراز عرش باشد، نی به پست‏‎[31]‎

‏ ‏

‏ ‏

‏و حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ این حقیقت را چنین می سراید:‏

‏ ‏

‏ ‏

‏آن دل که به یاد تو نباشد دل نیست‏   ‏قلبی که به عشقت نتپد، جز گل نیست‏‎[32]‎

‏ ‏

‏ ‏

‏حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ برای جایگاه محبت و عشق الهی دو بیان و تقریر دارد؛ در یک بیان،‏‎ ‎‏جایگاه محبت الهی را ـ همانند بزرگان اهل معرفت ـ قلب می داند؛ و در بیان دوم،‏‎ ‎‏جایگاه  محبت الهی را فطرت الهی معرفی می کند. بیان اول این است که قلب، منزلگاه ذات‏‎ ‎‏مقدس حق تعالی است و تعلق به آن حضرت دارد و مؤمن نباید غیر حق را در آن منزل‏‎ ‎‏جای دهد و همۀ بدبختی ها و گرفتاری ها از همین جایگزینی سرچشمه می گیرد. حضرت‏‎ ‎‏امام ‏‏رحمه الله‏‏می فرمایند:‏

‏دل مؤمن عرش و سریر سلطنت حق و منزلگاه آن ذات مقدس؛ و صاحب دل، ذات مقدس‏‎ ‎‏است. توجه به غیر حق تعالی، خیانت به حق است؛ و حبّ به غیر ذات مقدس و خاصان او،‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 302
‏که حبّ او است، خیانت است در مشرب عرفان.‏‎[33]‎

‏حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ در جایی دیگر می فرماید:‏

‏وقتی دل را به صاحب دل و خانه را به صاحبش تسلیم نمودی و خود در آن تصرفی نکردی‏‎ ‎‏و اِعراض از غیر او کردی و خانه را به دست غاصب ندادی، خود صاحب در آن تجلّی می کند،‏‎ ‎‏و البته تجلّی غنی مطلق، غنای مطلق آورد و دل را غرق دریای عزّت و غنا نماید و قلب،‏‎ ‎‏مملو از بی نیازی شود،‏‏«‏وَ لله اْلعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ‏»‏‏،‏‎[34]‎‏ و ادارۀ امور را خود صاحب خانه‏‎ ‎‏فرماید، و انسان را به امر خود واگذار نفرماید، و خود متصرف در جمیع امور عبد شود؛ بلکه‏‎ ‎‏خود او سمع و بصر و دست و پای او شود، و نتیجۀ قرب نوافل پیدا شود... اگر دل از اشتغال‏‎ ‎‏به حق و فراغت برای توجه به او منصرف گردید، این غفلت، سرمایۀ تمام شقاوت ها و‏‎ ‎‏سرچشمۀ تمام نقایص و ام الامراض قلوب است.‏‎[35]‎

‏ ‏

‏ـ عشق جانان ریشه دارد در دل از روز الست‏   ‎ ‎‏عشق را انجام نبود چون ورا آغاز نیست‏‎[36]‎

‏ـ گر سوز عشق در دل ما رخنه گر نبود‏    ‏   سلطان عشق را به سوی ما نظر نبود‏‎[37]‎

‏ ‏

‏بیان دوم امام در جایگاه محبت الهی، فطرت و سرشت انسانی است. حضرت امام بر‏‎ ‎‏این نظر تأکید می ورزد و پایه و اساس همۀ کمالات و مقامات انسان را مدیون همین‏‎ ‎‏خمیرمایه و سرشت انسانی می داند؛ به این معنا که اگر این خمیرمایۀ الهی، محجوب به‏‎ ‎‏حجاب های ظلمانی و نورانی نگردد، قرب حق و وصول به بارگاه احدیّت محقق می شود.‏‎ ‎‏حضرت امام در این باره می فرمایند:‏

‏انسان به حسب فطرت اصلی و جبلّت ذاتی، عاشق کمال تمام مطلق است و شطر قلبش‏‎ ‎‏متوجه به جمیل علی الاطلاق و کامل من جمیع الوجوه است. و این از فطرت های الهیه‏‎ ‎‏است که خداوند تبارک و تعالی منظور کرده است بنی نوع انسان را بر آن. و به این حبّ‏‎ ‎‏کمال، ادارۀ ملک و ملکوت گردد و اسباب وصول عشّاق کمال مطلق شود. ولی هر کسی به‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 303
‏حسب حال و مقام خود، تشخیص کمال را در چیزی دهد و قلب او متوجه آن گردد؛ اهل‏‎ ‎‏آخرت، تشخیص کمال را در مقامات و درجات آخرت داده، قلوبشان متوجه آن ها است.‏‎[38]‎

تأمل در کلام حضرت امام رحمه الله با نگاه حبّی

‏بیان گردید که حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ در جایگاه حبّ و عشق، دو بیان دارد: 1. قلب،‏‎ ‎‏جایگاه  حبّ الهی است؛ 2. فطرت، جایگاه حب الهی است. بیان اول امام موافق با بیان‏‎ ‎‏اهل معرفت است؛ ولی بیان دوم، تأمل و دقت بیش تری لازم دارد که اگر با نگاهی حبّی در‏‎ ‎‏آن تأمل شود، اهمیت آن معلوم می شود. نگاهی جامع ایجاب می کند که به نکات ذیل‏‎ ‎‏توجه شود:‏

‏1. فطرت، مشتق از «فطر» است که در لغت به معنی خلق کردن و شکافتن آمده است و‏‎ ‎‏به فرمودۀ امام:‏

‏خلقت گوی پاره نمودن پردۀ عدم و حجاب غیب است.‏‎[39]‎

‏2. امور فطری، مجموعه ای از خصوصیات است که پدیده ها با آن آفریده می شوند و‏‎ ‎‏حقیقت هر یک از دیگری ممتاز می گردد، و به گفتۀ امام:‏

‏فطرت، حالت و هیأتی است که خدای تعالی، خلق را بر آن قرار داده که از لوازم وجود آن ها و‏‎ ‎‏از چیزهایی است که در اصل خلقت، خمیرۀ آن ها بر آن مُخمّر شده است.‏‎[40]‎

‏3. فطرت، اختصاص به انسان ها ندارد، بلکه خصیصۀ خلقت است؛ لذا حضرت امام‏‎ ‎‏می فرماید:‏

‏آیۀ شریفۀ ‏‏«‏فِطْرَةَ الله ِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهاَ لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ...‏»‏‎[41]‎‏ به فطرت انسان ها بسنده کرده،‏‎ ‎‏گرچه این خاصّۀ خلقت است.‏

‏4. فطرت الله اختصاص به توحید ندارد، بلکه همۀ اصول و حقایق و معارف را شامل‏‎ ‎‏می شود؛ لذا حضرت امام فرمود:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 304
‏اگر چه این حدیث ‏‏[‏‏حدیث زراره‏‏]‏‏ و بعضی از احادیث دیگر، فطرت را تفسیر به «توحید»‏‎ ‎‏فرموده اند، ولی این از قبیل بیان مصداق و یا تفسیر به اشرف اجزای شی ء است.‏‎[42]‎

‏5. از نظر عرفان، هر موجودی به اقتضای ذاتی و غریزی خود، از عشق الهی بهره مند‏‎ ‎‏است؛ زیرا منشأ پیدایش آفرینش و تعیّنات خلقی، حبّ ذاتی حق است که در مرایا و‏‎ ‎‏مجال اسماء و صفات ظهور کرده است. پس هر موجودی از این حبّ الهی به حسب‏‎ ‎‏استعداد و قابلیت خود بهره مند است.‏‎[43]‎

‏با توجه به نکات یاد شده، معلوم می شود که:‏

‏1. فطرت، یک حقیقت نهادینه شده است که اختصاص به انسان ندارد، بلکه سراسر‏‎ ‎‏هستی را با همۀ ساحت های مختلفش شامل می شود؛ یعنی تمام ذرات هستی، عجین شده‏‎ ‎‏با حبّ الهی هستند و ذرّه ای نیست که در آن حبّ الهی نباشد:‏

‏ ‏

‏این قافله از صبح ازل سوی تو رانند‏    ‎ ‎‏تا شام ابد نیز به سوی تو روانند‏

‏سرگشته و حیران همه در عشق تو غرقند‏   ‏     ‏‎ ‎‏دل سوخته هر ناحیه بی تاب و توانند‏‎[44]‎

‏ ‏

‏2. فطرت اختصاص به توحید ندارد، بلکه همۀ اصول و فروع دین را شامل می شود. با‏‎ ‎‏این نگاه، «دین» با تمام فروعش در نهاد تمام موجودات به ودیعت گذاشته شده، که‏‎ ‎‏مصداق اتمّ و اکمل آن، توحید  است.‏

‏3. حبّ و عشق الهی، حقیقتی است که در دل و نهاد تمام ذرات هستی و سراسر وجود‏‎ ‎‏را فرا گرفته است؛ که اهل معرفت از آن به «سریان عشق در مراتب هستی» تعبیر می کنند.‏‎ ‎‏بنابراین، جایگاه حبّ الهی، نهاد همۀ موجودات است و اختصاص به قلب آدمی ندارد.‏

حبّ حقیقی و حبّ مجازی

‏در آثار اهل ذوق و ادب، با دو واژه از واژه های عرفانی و شهودی، فراوان رو به رو‏‎ ‎‏می شویم؛ این دو واژه عبارتند از: «حب» و «عشق». بزرگان اهل معرفت، این دو کلمه را در‏‎ ‎‏معنای خاصی به کار می برند که همان حبّ و عشق الهی است.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 305
‏در مقابل معنای والای این واژه در لسان اهل ذوق و معرفت، گاهی این واژه در معنایی‏‎ ‎‏دیگر که حبّ غیر الهی است، به کار گرفته می شود. مولوی در فرق معنای حقیقی عشق و‏‎ ‎‏معنای مجازی آن چنین می گوید:‏

‏ ‏

‏ـ عشق هایی کز پی رنگی بود‏    ‏عشق نبود عاقبت ننگی بود‏‎[45]‎

‏ـ عاشق تصویر وهم خویشتن‏    ‏کی بود از عاشقان ذوالمنن‏‎[46]‎

‏ـ تو شهوت خویش را لقب عشق نهی‏  ‏ از شهوت تا عشق، ره بسیار است‏‎[47]‎

‏ ‏

‏با این نگاه، فرق عشق حقیقی و عشق مجازی در این است که اگر عشق در جذبۀ کمال‏‎ ‎‏و جمال مطلق قرار گیرد، به این دلدادگی و جذبه، عشق حقیقی گویند؛ ولی اگر شیدایی و‏‎ ‎‏دلدادگی به مظاهر و مناظر هستی تعلق گیرد و این تعلق، هدف و غایت جذب و دلدادگی‏‎ ‎‏او گردد، به آن عشق مجازی گفته می شود.‏

‏ملاصدرا از منظر فلسفی ـ عرفانی خویش، عشق را به حقیقی و مجازی تقسیم می کند‏‎ ‎‏و عشق حقیقی را به خداوند اختصاص می دهد؛ همچنین عشق مجازی را به عشق حیوانی‏‎ ‎‏و نفسانی تقسیم می کند که در عشق نفسانی، عشق به زیبایی محبوب در نفس، موجود‏‎ ‎‏است؛ اما عشق حیوانی، در شهوت بدن خلاصه می شود.‏‎[48]‎‏ الهی قمشه ای در تبیین دو عشق‏‎ ‎‏حقیقی و مجازی چنین می گوید:‏

‏عشق بر دو قسم است: مجازی و حقیقی. عشق های مجازی، مقصود بالعرضند و غرض‏‎ ‎‏اصلی از آفرینش، وصول به مقام عشق حق و شهود معشوق مطلق است. دیگر این که‏‎ ‎‏عاشقان به عشق حقیقی، همه مشتاقانند؛ عشق آنان به معنی شوق است؛ زیرا عشق در‏‎ ‎‏حال وصال تام هم به تمام لقای معشوق خواهد بود و خلایق را الی الابد این مقام‏‎ ‎‏میسّر  نیست.‏‎[49]‎

‏حضرت امام، عشق حقیقی به محبوب مطلق و کمال لایتناهی را در قالب اشعار‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 306
‏عرفانی شان چنین توصیف می فرمایند:‏

‏ ‏

‏به تو دل بستم و غیر تو کسی نیست مرا‏    ‏جز تو ای جان جهان دادرسی نیست مرا‏

‏عاشق روی توام ای گل بی مثل و مثال‏    ‏   ‏‏به خدا غیر تو هرگز هوسی نیست مرا‏

‏با تو هستم ز تو هرگز نشدم دور، ولی‏    ‏چه توان کرد که بانگ جرسی نیست مرا‏

‏پرده از روی بینداز به جان تو قسم‏     ‎     ‎‏غیر دیدار رخت ملتمسی نیست مرا‏

‏گر نباشی به برم ای پردگی هر جایی‏    ‎ ‎‏ارزش قدس چو بال مگسی نیست مرا‏

‏مده از جنّت و از حور و قصورم خبری‏   ‎        ‎‏جز رخ دوست نظر سوی کسی نیست مرا‏‎[50]‎

‏ ‏

مرز حبّ حقیقی و حبّ مجازی

‏یکی از شگفتی های اسلام، تعیین مرز میان حبّ حقیقی و حبّ مجازی است. از منظر‏‎ ‎‏اسلامی، عشق به حضرت حق، در هر شکل و صورتی که ظاهر شود، حبّ حقیقی و‏‎ ‎‏ممدوح است؛ و عشق به غیر او، و لو در قالب مقدس ترین امر دینی ـ مانند علم توحید ـ‏‎ ‎‏نمود پیدا کند، حبّ مجازی و مذموم است. پس دلدادگی و عشق ما از نظر اسلام تا جایی‏‎ ‎‏ممدوح است که نردبانی برای سوق دادن ما به طرف حق باشد.‏

‏این حقیقت را در متون دینی و آثار حضرت امام، به ویژه در اشعار عرفانی شان، به‏‎ ‎‏وضوح می توان یافت. اگر در اشعار امام می بینیم که معبد و مسجد و طاعت و عبادت ربّانی‏‎ ‎‏و مأذنه و دیر راهب و سجاده و صومعه و محراب، به میدان نقد کشیده می شود، جملگی‏‎ ‎‏ناظر به آن عبادت هایی است که مایۀ گرفتاری ما در حجاب غرور و خودبینی گردد، نه‏‎ ‎‏عبادت هایی که ما را به اوج عشق الهی نزدیک گرداند.‏

‏اگر با جملات تند و تیز امام نسبت به کتاب و مدرسه و قیل و قال و درس و بحث ‏‏شفا ‏‏و‏‎ ‎‏اسفار ‏‏و ‏‏فتوحات ‏‏و ‏‏مصباح ‏‏مواجه می شویم، تمامی ناظر به علمی است که «حجاب اکبر» ما‏‎ ‎‏گردد؛ نه آن نور الهی که دل ها را روشن و با صفا سازد.‏

‏اگر شاهدیم که حضرتش با تعبیراتی تند و گدازنده از عرفان و خانقاه و صوفی و‏‎ ‎‏درویش انتقاد می کند، ناظر به عرفانی است که دستگاه مریدسازی و مریدپروری و‏‎ ‎‏انزواگزینی گردد؛ نه عرفانی معرفت ساز و عارف پرور.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 307
‏و بالاخره اگر آن عارف مهربان، از می و ساغر و میکده و خم و ابرو... دم می زند، برای‏‎ ‎‏آن است که عاشق را از فراسوی حجاب ها به عشق و معشوق حقیقی برساند.‏‎[51]‎

‏بنابراین، عیارسنج حبّ و عشق، انگیزه است و شکل ظاهری آن موضوعیت ندارد.‏‎ ‎‏حضرت امام در همین باره خطاب به فرزندش احمد آقا می فرماید:‏

‏پسرم! نه گوشه گیری صوفیانه دلیل پیوستن به حق است، و نه ورود در جامعه و تشکیل‏‎ ‎‏حکومت، شاهد گسستن از حق. میزان در اعمال، انگیزه های آن ها است؛ چه بسا عابد و‏‎ ‎‏زاهدی که گرفتار دام ابلیس است و آن دام گستر، با آنچه مناسب او است، چون خودبینی و‏‎ ‎‏خودخواهی و غرور و عجب و بزرگ بینی و تحقیر خلق الله و شرک خفیّ و امثال آن ها، او را‏‎ ‎‏از حق دور و به شرک می کشاند؛ و چه بسا متصدی امور حکومت که با انگیزۀ الهی به معدن‏‎ ‎‏قرب حق نایل می شود؛ چون داود نبیّ و سلیمان پیامبر ‏‏علیهماالسلام‏‏؛ و بالاتر و والاتر، چون نبیّ‏‎ ‎‏اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ و خلیفۀ برحقش علی بن ابی طالب ‏‏علیه السلام‏‏، و چون حضرت مهدی ـ ارواحنا لمقدمه‏‎ ‎‏الفداء ـ در عصر حکومت جهانی اش. پس میزان عرفان و حرمان، انگیزه است. هر قدر‏‎ ‎‏انگیزه ها به نور فطرت نزدیک تر باشند و از حجب، حتی حجب نور، وارسته تر، به مبدأ نور‏‎ ‎‏وابسته ترند؛ تا آن جا که سخن از وابستگی نیز کفر است.‏‎[52]‎

‏با این نگاه، میزان و مرز بین حبّ حقیقی و حبّ مجازی، هدف و انگیزه است؛ اگر‏‎ ‎‏دلبستگی و دلدادگی به غیر حق ما را از حق باز بدارد، این حبّ مورد نکوهش است؛ ولی‏‎ ‎‏اگر معبری برای وصول به حق باشد، ممدوح و مطلوب خواهد بود.‏

‏حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ دربارۀ علاقه و دلبستگی به دنیا و جلوه های آن می فرماید:‏

‏پسرم! آنچه مورد نکوهش و سرمایه و اساس شقاوت ها و بدبختی ها و هلاکت ها و رأس‏‎ ‎‏تمام خطاها و خطیئه ها است، حبّ دنیا است که از حبّ نفس نشأت می گیرد. عالم ملک مورد‏‎ ‎‏نکوهش نیست؛ بلکه مظهر حق و مقام ربوبیت او است و مهبط ملائکة الله و مسجد و‏‎ ‎‏تربیت گاه انبیا و اولیا، عبادت گاه صلحا و محل جلوۀ حق بر قلوب شیفتگان محبوب حقیقی؛‏‎ ‎‏حبّ به آن اگر ناشی از حبّ به خدا و به عنوان جلوۀ او ـ جلّ و علا ـ باشد، مطلوب و موجب‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 308
‏کمال است و اگر ناشی از حبّ نفس باشد، رأس همۀ خطیئه ها است. پس دنیای مذموم در‏‎ ‎‏خود تو است، علاقه ها و دلبستگی ها به غیر صاحب دل، موجب سقوط است.‏‎[53]‎

‏و اما در جواب این سؤال که آیا عشق مجازی می تواند راهی را برای عشق حقیقی‏‎ ‎‏هموار کند، باید گفت: اگر عشق مجازی، معبر و طریقی به عشق حقیقی باشد ـ چنانچه‏‎ ‎‏گفته اند: «المجاز قنطرة الحقیقة؛ مجاز مانند پلی است که به حقیقت می رساند» ـ عشق‏‎ ‎‏مجازی ارزشمند و مطلوب خواهد بود. ولی تمام کلام در همین نکته نهفته است که آیا‏‎ ‎‏انسان می تواند با نگاه به صورت های زیبا و لطیف و ظرافت ها و جاذبه های مناظر و‏‎ ‎‏پدیده های هستی، که همه رشحه و فروغ آن نور بی نهایت و جمال بی همتا است، قیدها و‏‎ ‎‏حجاب های خودی را پاره کند و به جمال اعلای الهی برسد؟ و آیا سالک می تواند از این‏‎ ‎‏جلوه ها و موج ها، به دریای بیکران و لایتناهی جمال حق برسد؟ جلوه ها و رشحه های‏‎ ‎‏ربوبی، چگونه خواهد توانست سالک را به مقصد نهایی برساند؟‏

‏بزرگان تأکید دارند که سالک بایستی با ریاضت و خروج از بیت مظلم نفس، از این‏‎ ‎‏جلوه ها همانند ابزار و معبری برای وصول به جمال مطلق حق کمک بگیرد. صدر‏‎ ‎‏المتألهین در این زمینه می گوید:‏

‏غرض نهایی از وجود عشق در نفوس ظرفا و علاقه به زیبایی های ظاهری (ابدان) و‏‎ ‎‏شکل ها، تنبّه و آگاه ساختن آدمی و بیدار کردن وی از خواب غفلت و جهالت است، تا آدمی‏‎ ‎‏به واسطۀ ریاضت در مدتی از زمان، استعدادش از قوّه خارج گشته و به فعل رسیده و از امور‏‎ ‎‏جسمانی خارج شده و به امور نفسانی توجه نماید؛ از جمله آن امور معنوی و دایمی کلی،‏‎ ‎‏شوق به لقاء الله و لذت های اخروی است.‏‎[54]‎

‏اما حرکت و عبور از این منازل، هر چند محال نیست، ولی به قدری در اقلیت است که‏‎ ‎‏حکم استثنایی را دارد؛ زیرا عبور از صورت و اندام و از زیبایی گلستان و جمال باغبان و از‏‎ ‎‏آتش و نور الهی، به قدری دشوار است که عبور کنندگان در هر قرن، از شمارۀ انگشتان‏‎ ‎‏تجاوز نمی کنند.‏‎[55]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 309

تفاوت های حبّ حقیقی و حبّ مجازی

1. فراق و وصال

‏در عشق مجازی، «فراق» عامل اساسی برای حرکت است. عاشق تا به معشوق واصل‏‎ ‎‏نشده باشد، در حرکت و سوز و گداز است؛ ولی وقتی وصال محقق شد، رفته رفته آن‏‎ ‎‏اشتیاق و سوز و گداز افسرده می شود. آری، در عشق های مجازی، وصال موجب ملالت و‏‎ ‎‏دلسردی می گردد؛ زیرا بهترین مناظر دیدنی، در دفعات اول از جذابیت خاصی برخوردار‏‎ ‎‏است، و لکن بعد از تکرار، جذابیت خود را از دست  می دهد.‏

‏اما در عشق حقیقی، مسأله کاملاً بر عکس عشق مجازی است. در عشق حقیقی،‏‎ ‎‏وصال نه تنها ملالت آور نیست، بلکه نشاط آور است؛ در عشق حقیقی، معشوق پس از‏‎ ‎‏وصال در هر لحظه برای عاشق تجلّی و نمود جدیدی دارد؛ جهانی که عاشق در آن زندگی‏‎ ‎‏می کند، هر لحظه و هر آن، در شأن و گونه های جدیدی برای او تجلّی می کند؛ زیرا او دم به‏‎ ‎‏دم در ظهور و تجلّی است؛ ‏‏«‏کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأنٍ‏»‏‎[56]‎‏. صدر المتألّهین می گوید:‏

‏در عشق های مجازی بر اثر تکرار و یکنواختی، معشوق به یکی از دشمن ترین دشمنان و‏‎ ‎‏وحشتناک ترین چیزها برای آدمی مبدل می شود؛ بر خلاف عشق محبین خدا و مؤمنین به‏‎ ‎‏آیات الهی و مشتاقان به لقای پروردگار و بندگان او از اولیا و صالحین؛ اینان هر روز در‏‎ ‎‏درجه ای از تقرب به محبوب خودند و هرگاه به او نزدیک می شوند، اشتیاقشان فزون و‏‎ ‎‏عشقشان قوی تر می گردد.‏‎[57]‎

2. ابتهاج

‏فرق بین عشق حقیقی و مجازی در ابتهاج و شکوفایی ذاتی است. در عشق های‏‎ ‎‏مجازی بعد از وصال، احساس رضایت و یا شادی زودگذر محقق می شود؛ ولی در عشق‏‎ ‎‏حقیقی هر چه وصال و ادراک بیش تر شود، ابتهاج نیز بیش تر و شدیدتر می شود. ذات‏‎ ‎‏احدیّت در بهترین و اولین ابتهاج، بذاته محقق است؛ زیرا وی علم مطلق و کمال مطلق‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 310
‏است و در نتیجه، بهترین ابتهاج برای وی محقق است. ابن سینا در این باره می گوید:‏

‏بزرگ ترین بهجت و سرور، همان شادمانی حضرت واجب تعالی به ذات خود است؛ زیرا او‏‎ ‎‏بزرگ ترین و کامل ترین درک کننده و ذات او کامل ترین درک شونده است... و عشق حقیقی‏‎ ‎‏همان ابتهاج حاصل از دریافت یک حضرتی از حضرات الهی است. و شوق، همان حرکت به‏‎ ‎‏سوی تمام تر کردن این ابتهاج است.‏‎[58]‎

‏الهی قمشه ای نیز در این رابطه می گوید:‏

‏حسن و عشق ملازم متضایف است و هر دو بر حسب مراتب وجود است: هر چه وجود‏‎ ‎‏کامل تر، حسن بیش تر، و هر چه حسن کامل تر، حب و عشق شدیدتر. پس وجود تامِ فوق‏‎ ‎‏التمام حضرت احدیّت، عین حسن بی حد است و حقیقت بی انتها است؛ لذا حق را به خود،‏‎ ‎‏کامل ترین عشق است.‏‎[59]‎

‏و نیز عزّ الدین کاشانی چنین می گوید:‏

‏در عشق حقیقی، شوق مشاهدۀ محبوب و وصال او نقصان نیارد، بل هر لحظه در مشاهده و‏‎ ‎‏هر نَفَس در مواصلۀ شوقی جدید و تعطّش داعی ‏«هل من مزید»‏ در نهاد او بر انگیخته‏‎ ‎‏می گردد. و چندان که مراتب قربش زیادت می گردد، نظرش به مرتبۀ فوق آن می افتد و شوق‏‎ ‎‏و قلقش در وصل، تزاید و تضاعف می پذیرد. همچنان که جمال محبوب را نهایت نیست،‏‎ ‎‏شوق محب را غایت نیست.‏

3. تجاذب

‏در عشق مجازی جاذبه همواره طرفینی است؛ یعنی همان گونه که عاشق در جاذبۀ‏‎ ‎‏معشوق قرار  می گیرد، معشوق نیز تلاش می کند تا در جاذبۀ عاشق قرار بگیرد. در عشق‏‎ ‎‏مجازی اگر معشوق،  خواستۀ عاشق را در نظر نگیرد، در حقیقت شخصیت او را اهانت‏‎ ‎‏نموده است؛ اما در عشق  حقیقی، معشوق در صدد جذب عاشق نیست؛ زیرا کمال‏‎ ‎‏بی نهایت دارد و هیچ نیاز و علتی برای  کشیده شدن و جاذبیت غیر خودش ندارد.‏‎[60]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 311
4. خودخواهی و خود شکنی

‏در عشق مجازی، خودخواهی عاشق به طور جدی مطرح است و او را به حرکت و‏‎ ‎‏فعالیت در می آورد، هر چند تا سر حد خودکشی پیش برود؛ در حالی که در عشق حقیقی،‏‎ ‎‏«خود» از دیدگاه عاشق ناپدید می گردد.‏‎[61]‎

5. ظهور و خفا

‏یکی از ویژگی های حبّ مجازی، ظهور و نمایان بودن آن است؛ ولی در حبّ حقیقی،‏‎ ‎‏محبوب در عین ظهور، مستور و پنهان می باشد. بدیهی است که ستر و حجاب از طرف ما‏‎ ‎‏است، وگرنه محبوب حقیقی از فرط ظهور، پنهان است:‏

‏ ‏

‏ـ ای خوب رخ که پرده نشینی و بی حجاب‏   ‏  ‏‏ای صد هزار جلوه گر و باز در نقاب‏‎[62]‎

‏ـ یا من هو اختفی لفرط نوره‏     ‏الظاهر الباطن فی ظهوره‏‎[63]‎

‏ـ عیب از ماست اگر دوست ز ما مستور است‏ ‏دیده بگشای که بینی همه عالم طور است‏‎[64]‎

‏ـ از دیدۀ عاشقان نهان کی بودی‏    ‏      فرزانۀ من جدا ز جان کی بودی‏‎[65]‎

‏ـ پرده بردار ز رخ چهره گشا ناز بس است‏  ‏  عاشق سوخته را دیدن رویت هوس است‏‎[66]‎

‏ ‏

عوامل محبت از نظر امام رحمه الله

‏اصحاب معرفت و ارباب ذوق در بیان عوامل و اسباب محبت، اختلاف نظر دارند؛ که‏‎ ‎‏در مجموع به دو دسته تقسیم می شوند: یک عده بر عامل واحد اصرار می ورزند، و گروه‏‎ ‎‏دیگر عوامل متعددی را منشأ پیدایش محبت می دانند.‏

‏حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ از جمله کسانی است که در تحقق و ظهور محبت، بر عامل واحد‏‎ ‎‏اصرار نمی ورزد، بلکه عوامل مختلفی را در پیدایش و افزایش محبت دخیل می داند که‏‎ ‎‏عبارتند از:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 312
1. جمال و زیبایی

‏ ‏

‏ـ عاشقان دانند درد عاشق و سوز فراق‏   ‎ ‎‏آن که بر شمع جمالت سوخت جز پروانه نیست‏‎[67]‎

‏ـ ما همه موج و تو دریای جمالی، ای دوست‏   ‏   موج دریاست، عجب آن که نباشد دریا‏‎[68]‎

‏ـ پرتو حسنت به جان افتاد و آن را نیست کرد‏  ‏        عشق آمد دردها را هر چه بُد درمان نمود‏‎[69]‎

‏ ‏

2. محبت و عشق

‏ ‏

‏ـ گر سوز عشق در دل ما رخنه گر نبود‏   ‎ ‎‏سلطان عشق را به سوی ما نظر نبود‏‎[70]‎

‏ـ ذرات وجود عاشق روی ویند‏     ‏ با فطرت خویشتن ثناجوی ویند‏

‏ناخواسته و خواسته دل ها همگی‏    ‏        هرجا که نظر کنند در سوی ویند‏‎[71]‎

‏ـ رهرو عشقی اگر، خرقه و سجاده فکن‏  ‏      که به جز عشق تو را رهرو این منزل نیست‏‎[72]‎

‏ ‏

3. عهد الست

‏ ‏

‏عشق جانان ریشه دارد در دل از روز الست‏  ‏عشق را انجام نبود، چون و را آغاز نیست‏‎[73]‎

‏ ‏

4. خرق حجب

‏ ‏

‏ـ در حجابیم، حجابیم، حجابیم، حجاب‏  ‎ ‎‏این حجاب است که خود راز معمای من است‏‎[74]‎

‏ـ پاره کن پردۀ انوار میان من و خود‏    ‏      تا کند جلوه رخ ماه تو اندر دل من‏‎[75]‎

‏ ‏

5. از خود گذشتگی

‏ ‏

‏ـ بگذر از خویش اگر عاشق دلباخته ای‏  ‎  ‎‏که میان تو و او جز تو کسی حایل نیست‏‎[76]‎

‏ـ گفتم از خود برهم تا رخ ماه تو ببینم‏  ‏     چه کنم من که از این قید منیّت نرهیدم‏‎[77]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 313

6. عبادت و بندگی

‏کسی که با قدم عبودیت سیر کند و داغ ذلت بندگی را در ناصیه خود گذارد، وصول به عزّ‏‎ ‎‏ربوبیت پیدا  کند.‏‎[78]‎

7. معرفت شهودی و قلبی

‏ ‏

‏ ‏

‏ـ تا تکیه گهت عصای برهان باشد‏    ‎  ‎‏تا دیدگهت کتاب عرفان باشد‏

‏در هجر جمال دوست تا آخر عمر‏     ‎ ‎‏قلب تو دگرگون و پریشان باشد‏‎[79]‎

‏ـ عاشق از شوق به دریای فنا غوطه ور است‏  ‏بی خبر آن که به ظلمتکدۀ ساحل بود‏

‏چون به عشق آمدم از حوزۀ عرفان دیدمآنچه خواندیم و شنیدیم همه باطل بود‏‎[80]‎

‏ ‏

‏ ‏

موانع محبت

1. انکار مقامات

‏بدترین خارهای طریق کمال و وصول به مقامات معنویه، که از شاهکارهای بزرگ شیطان‏‎ ‎‏قطّاع الطریق است، انکار مقامات و مدارج غیبیۀ معنویه است؛ که این انکار و جحود، سرمایۀ‏‎ ‎‏تمام ضلالات و جهالات است.‏‎[81]‎

2. خودبینی

‏حجاب خودبینی و خودپرستی، از جمیع حجب ضخیم تر و ظلمانی تر است، و خرق این‏‎ ‎‏حجاب از تمام حجب مشکل تر و خرق همۀ حجب را مقدمه است؛ بلکه مفتاح مفاتیح غیب‏‎ ‎‏و شهادت و باب الابواب عروج به کمال روحانیت، خرق این حجاب است.‏‎[82]‎

‏حب نفس، که مادر همۀ امراض است و تا ریشۀ این محبت در قلب سالک است، از محبت‏‎ ‎‏الله اثری در آن حاصل نشود.‏‎[83]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 314
3. حبّ دنیا

‏حب دنیا و تعلق خاطر به حیثیّات دنیوی است که رأس خطیئات و اُمّ الامراض باطنه است،‏‎ ‎‏که خار طریق اهل سلوک و سرچشمۀ خطیئات است.‏

‏و در جای دیگر می فرماید:‏

‏حب دنیا، رأس کلّ خطیئات و منشأ تمام مفاسد است؛ و تا انسان را این محبت در قلب‏‎ ‎‏است، ورود در محضر حق برایش میسر نشود و محبت الهیه، که اُمّ الطهارات است، با این‏‎ ‎‏قذرات صورت نگیرد.‏‎[84]‎

4. جهل مرکّب

‏بالاترین قذرات معنویه ـ که تطهیر آن را با هفت دریا نتوان نمود و انبیای عظام ‏‏علیهم السلام‏‏ را عاجز‏‎ ‎‏نمود ـ قذرات جهل مرکّب است که منشأ داء عضال افکار مقامات اهل الله و ارباب معرفت‏‎ ‎‏است، و مبدأ سوء ظنّ به اصحاب قلوب است. و تا انسان به لوث این قذرات آلوده است،‏‎ ‎‏قدمی به سوی معارف نخواهد برداشت؛ بلکه بسا باشد که این کدورت، نور فطرت را که چراغ‏‎ ‎‏راه هدایت است، خاموش کند و آتش عشق را که براق عروج به مقامات است، فرونشاند و‏‎ ‎‏منطفی کند، و انسان را در ارض طبیعت مخلّد نماید.‏‎[85]‎

5. خیال

‏شرط اول برای مقامات، حفظ طایر خیال است؛ چون که این خیال، مرغی است بس پرواز‏‎ ‎‏کن که در هر آنی به شاخی خود را می آویزد و این موجب بسی از بدبختی ها است.‏‎[86]‎

اقسام محبت

‏عرفا برای محبت و عشق تقسیم بندی های متعددی را ذکر کرده اند که به طور کلی‏‎ ‎‏بعضی از این تقسیمات، ناظر به ساحت عرفان نظری است و بعضی دیگر ناظر به ساحت‏‎ ‎‏عرفان عملی. به عبارت دیگر، محبت گاهی با دید هستی شناختی و در ساحت های‏‎ ‎‏هستی شناسی مورد تحقیق و تحلیل قرار می گیرد، و گاهی با دید ذوقی و سیر و سلوک‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 315
‏عرفانی و در مراحل و مقامات عرفانی مورد عنایت و توجه عارف قرار می گیرد. در بیان‏‎ ‎‏سوم، محبت گاهی به عنوان یک امر نفس الامری و خارجی که در متن هستی جایگاه‏‎ ‎‏خاصی دارد، مورد توجه قرار می گیرد و احکام و خواص آن بازگو می شود، و گاهی به‏‎ ‎‏عنوان حالتی ذوقی و شهودی که در پیمودن مقامات و منازل نصیب سالک می شود، مورد‏‎ ‎‏توجه و تحقیق و تقسیم بندی قرار می گیرد.‏

‏علاوه بر این تقسیم بندی کلی، هر یک از این ساحت ها در جایگاه خود‏‎ ‎‏تقسیم بندی های مختلفی دارد؛ لذا تقسیم محبت در ساحت هستی شناسی انواع و اقسام‏‎ ‎‏مختلفی پیدا می کند؛ همان گونه که ساحت عرفان عملی محبت، انواع و اقسام متعددی را‏‎ ‎‏دارا می باشد.‏

ملاک تقسیمات محبت

‏به نظر می رسد که تنها ذکر اقسام محبت و نقل اقوال، ما را به معیار اصلی ای که بر‏‎ ‎‏اساس آن مرزبندی های محبت صورت گرفته است، نمی رساند. از این رو لازم است که‏‎ ‎‏قبل از پرداختن به نقل اقوال و پیامدهای هر یک، ملاک تقسیم بندی محبت را بازگو کنیم،‏‎ ‎‏تا ساحت و حیطۀ هر یک از انواع محبت مشخص گردد، و همچنین ارزش هر یک از‏‎ ‎‏انظار در بیان اقسام محبت معلوم گردد.‏

‏به نظر می رسد که بهترین راه برای به دست آوردن معیاری برای تقسیم بندی انواع‏‎ ‎‏محبت، دقت و تأمل و تحلیل کردن تعریف محبت و عشق است که صاحبان ذوق و‏‎ ‎‏اندیشه ذکر کرده اند. از این نظر، لازم است که در ابتدا چند تعریف را که از بزرگان نقل‏‎ ‎‏شده است، از نظر بگذرانیم و آن را مورد تحلیل و ارزیابی قرار دهیم تا ملاک منظور به‏‎ ‎‏دست آید:‏

‏عزّ الدین کاشانی در تعریف محبت چنین گفته بود:‏

‏حقیقت محبت، رابطه ای اتحادی است که محب را با محبوب، متحد و یگانه می سازد.‏‎[87]‎

‏فرغانی در تعریف محبت می گوید:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 316
‏محبت، حکم مناسبت و «ما به الاتحاد» است بین المحب و المحبوب.‏‎[88]‎

‏وی معتقد است که اقسام محبت، منوط به اقسام مناسبت است و چون مناسبت،‏‎ ‎‏منحصر در پنج تا است، در نتیجه محبت نیز پنج تا خواهد بود.‏‎[89]‎

‏جامی نیز در تعریف محبت می گوید:‏

‏محبت، ثمرۀ مناسبت است بین المتحابّین و حکم غلبه «ما به الاتحاد» بر «ما به الامتیاز».‏‎[90]‎

‏حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ هر یک از اقسام محبت را مطرح و بر مسأله مناسبت اشاره می فرماید‏‎ ‎‏که یک مورد آن را ذکر می کنیم:‏

‏بدان که محبت الهی ـ که علت ظهور وجود است و نسبتی است مخصوص میان رب الارباب‏‎ ‎‏و مربوبین، که باعث اظهار وجود است و این نسبت از طرف پروردگار عالمیان به گونۀ تأثیر و‏‎ ‎‏افاضه است، و از طرف مربوبین و موجودات تحت تربیت او به گونۀ استفاضه و تأثّر ـ‏‎ ‎‏برحسب نشئه ها و موجوداتی که پذیرای این نسبت هستند، مختلف است. پس در برخی از‏‎ ‎‏مراتب، حکم این محبت و نسبت، تمام تر است و ظهورش بیش تر، مانند عالم اسماء و‏‎ ‎‏صفات و عالم صور اسماء و اعیان ثابته در نشئه علمی؛ و در برخی کم تر و کم تر، تا برسد به‏‎ ‎‏آخرین مراتب و کمال نزول و نهایت هبوط.‏‎[91]‎

‏عراقی در تعریف عشق می گوید:‏

‏ ‏

‏چون محبت رسد به عین کمال‏    ‎ ‎‏در دل و جان والهان جمال‏

‏عشق نامش نهند اولو الاشواق‏    ‏چون رسد آن به حد استغراق‏‎[92]‎

‏ ‏

‏و حضرت امام در تعریف عشق می فرماید:‏

‏حقیقت عشق، آتشی است که از قلب عاشق طلوع می کند و جذوۀ آن به سرّ و علن و باطن و‏‎ ‎‏ظاهرش سرایت می کند؛ و همان تجلیات حبی در سرّ قلب به صورت عشق بازی در ظاهر در‏‎ ‎‏می آید؛ «از کوزه همان برون تراود که در او است».‏‎[93]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 317
‏با دقت و تأمل در تعریف هایی که برای محبت و عشق ذکر شد، معلوم می شود که:‏

‏1. عشق و محبت، یک نوع پیوند و رابطۀ خاصی است که بین متحابّین وجود دارد.‏

‏2. این پیوند و رابطه بین متحابّین، بر حسب مراتب حبّ و عشق در هر دو ساحت‏‎ ‎‏عرفان نظری و عرفان عملی متفاوت است؛ چنانچه تفاوت مراتب حبّ و عشق در هر دو‏‎ ‎‏ساحت بیان گردید. لذا باید دقت کرد که حبّ مورد نظر، در چه مرتبه ای قرار دارد، تا‏‎ ‎‏حکم همان مرتبه را بر حسب مراتب مترتب  کرد.‏

‏3. محبت و عشق آن گاه نقش آفرینی خود را خواهد داشت و آثار و لوازم آن مترتب‏‎ ‎‏خواهد شد که مانع و حجابی برای ظهور آن وجود نداشته باشد؛ ولی اگر مانعی در بین‏‎ ‎‏بود، لوازم و آثار محبت محقق نخواهد شد. حضرت امام در این زمینه می فرماید:‏

‏فطرت انسان به دست قدرت جمال و جلال حق ـ جلّ و علا ـ تخمیر شده، و از عالم‏‎ ‎‏طهارت و قدس نازل شده است. در اول فطرت و خلقت نورانی و صیقلی است، و چون وجهۀ‏‎ ‎‏آن به عالم غیب است و حق طلب و عاشق حق است، با حقایق ایمانیه و امور حقّه که از‏‎ ‎‏عالم  نور و طهارت و قدس است، مناسبت ذاتیه دارد و با جهالات و اباطیل و اغلوط ها و‏‎ ‎‏اکاذیب، بی تناسب است. و در محل خود مقرر است که علم و عالم و معلوم باید با هم‏‎ ‎‏متناسب باشد و علم غذای عالم است... پس انسان تا به فطرت اصلیۀ خود است، چون از‏‎ ‎‏عالم نور و طهارت است، متناسب با علوم حقیقیه و معارف الهیه و حقایق روحانیه و عوامل‏‎ ‎‏غیبیه است...‏

‏ولی اگر همین فطرت از روحانیت خود محجوب شد و به واسطۀ اشتغال به عالم طبیعت،‏‎ ‎‏ظلمانی گردید و سلطان شهوت و جهل و غضب و شیطنت بر آن غلبه کرد، تناسبش با آن‏‎ ‎‏عوالم نورانی منقطع گردد و با علم جن و شیطان متناسب شود... پس در نفس، حالت جحود‏‎ ‎‏و انکار پیدا شود و دل برای هیچ حق و حقیقتی، حتی ضروریات و فطریات، خاضع نشود.‏‎[94]‎

‏و در جای دیگر می فرماید:‏

‏گمان نشود که محبت حق و شدت عنایت ذات اقدس به بعضی بندگان، نعوذ بالله جزاف و‏‎ ‎‏بی جهت است؛ بلکه هر قدمی که مؤمن و بندۀ خدا به سوی او بردارد، عنایت حق به او‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 318
‏متوجه شود، حق تعالی به قدر ذراعی به او نزدیک شود.‏‎[95]‎

‏عبدالرحمان جامی نیز در این زمینه می گوید:‏

‏برطالب خبیر پوشیده نماند که به مجرد حفظ مقالات ارباب توحید و تخیّل معانی آن اکتفا‏‎ ‎‏کردن، و آن را مرتبه ای از مراتب کمال شمردن، غایت خسران و نهایت حرمان است. نه هر‏‎ ‎‏که از مشاهدات صوفیه تعبیر کرد، صوفی مشاهد باشد، و نه هر که از معارف ارباب توحید دم‏‎ ‎‏زد، عارف موحد گردد.‏‎[96]‎

‏حضرت امام در اشعار عرفانی و ذوقی خود می فرماید:‏

‏ ‏

‏صوفی! ز ره عشق صفا باید کرد‏    ‏عهدی که نموده ای وفا باید کرد‏

‏تا خویشتنی، به وصل جانان نرسی‏   ‏خود را به ره دوست فنا باید کرد‏‎[97]‎

‏ ‏

نتیجه این که:

‏1. بر حسب مطالب یاد شده، سرّ و راز کلام بزرگان اهل معرفت که اقسام محبت را‏‎ ‎‏وابسته به اقسام مناسبت می دانند، معلوم می شود که درک حقیقت محبت و لوازم و آثار آن‏‎ ‎‏بدون فهم مناسبت، ممکن نیست.‏

‏2. محبت و عشق، امر واقعی و نفس الامری است که آثار و لوازم خاصی بر آن مترتب‏‎ ‎‏می شود؛ لذا حضرت امام می فرماید:‏

‏اهل معرفت می گویند، حق تعالی بر محبوب خود رفع حجب می کند؛ و خدا می داند در این رفع‏‎ ‎‏حجب چه کرامت هایی است که غایت آمال اولیا و نهایت مقصد آن ها همین رفع حجب بوده.‏‎[98]‎

‏3. علت تأکید بزرگان اهل معرفت بر میزان بودن شریعت در سیر و سلوک‏‎ ‎‏عرفانی  معلوم می شود؛ چرا که با این میزان می توان اقسام محبت را و همچنین موانع‏‎ ‎‏محبت را شناخت.‏

‏4. ناتمام بودن نقدی که بعضی از بزرگان بر «برهان محبت»‏‎[99]‎‏ بیان داشته اند نیز معلوم‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 319
‏می شود؛ زیرا آن هایی که گفته اند از طریق محبت و عشق می توان به حق رسید، مقصود هر‏‎ ‎‏محبتی و در هر مرتبه ای نیست، بلکه محبتی است که محجوب به حجاب های ظلمانی و‏‎ ‎‏نورانی نشده باشد:‏

‏اگر این حجاب های ظلمانی، بلکه نورانی از رخسار شریف فطرت برداشته شود و فطرت الله ‏‎ ‎‏به همان طور که به ید قدرت الهی تخمیر شده، مخلّی به روحانیت خود باشد، آن وقت عشق‏‎ ‎‏به کمال مطلق، بی حجاب و اشتباه در او هویدا شود، و محبوب های مجازی و بت های خانۀ‏‎ ‎‏دل را درهم شکند، و خودی و خودخواهی و هر چه هست، زیر پا نهد و دست آویز دلبری‏‎ ‎‏شود که تمام دل ها، خواهی نخواهی، به آن متوجه است و تمام فطرت ها، دانسته و یا‏‎ ‎‏ندانسته، طلب کار اویند.‏‎[100]‎

اقسام محبت و عشق در مشرب عرفانی امام رحمه الله

‏در یک نگاه کلی و با سیری اجمالی در مباحث عرفانی و سیر و سلوک انفسی حضرت‏‎ ‎‏امام، انواع محبت و عشق روشن می شود؛ که با دقت در حقیقت و خواص آن ها می توانیم‏‎ ‎‏ملاک این تقسیم بندی ها و جایگاه و احکام و آثار هر یک را بدانیم. بنابراین هر یک‏‎ ‎‏از  اقسام محبت را جداگانه مورد دقت و تأمل قرار می دهیم و خواص و احکام آن را‏‎ ‎‏بازگو  می کنیم.‏

1. حبّ ذاتی حق

‏بعد از مقام ذات که مقام «لامقامی» و «کنز مخفی» است، مقام «‏فأحببت أن اُعرف‏» است،‏‎ ‎‏که حق در مقام شهود ذات، بر حسب کمال ذاتی، برای ذات تجلّی و ظهور نمود. حبّ‏‎ ‎‏ذاتی، خواص و لوازمی دارد که به اهمّ آن ها اشاره می شود:‏

الف. تقدم ذاتی:‏ حبّ ذاتی بر حسب مرتبه و مقام، بر محبت های دیگر تقدم ذاتی و‏‎ ‎‏رتبی دارد؛ کما این که بقیۀ اوصاف ذات حق تعالی از چنین ویژگی ای برخوردار است.‏

ب. علت ظهور:‏ حق تعالی با حبّ ذاتی، به واسطۀ شهود ذات در آینۀ صفات به تجلّی‏‎ ‎‏ذاتی ظهور نموده و عالم صفات محقق گردیده است؛ و سپس به تجلّی ذاتی در حضرت‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 320
‏واحدی در آینه و مرآت جامع، و آن گاه در آینه های دیگر، به ترتیب استحقاق و سعه و‏‎ ‎‏ضیق آن ها، ظهور نمود؛ و بعد از صقع ربوبی، حق با رؤیت ذاتی به واسطۀ حبّ ذاتی در‏‎ ‎‏حجاب های اسمائی و تعیّنات خلقی به ترتیب خاص تجلّی نمود.‏‎[101]‎

‏بنابراین، نقش آفرینی حبّ ذاتی در منظر حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ به گونه ای است که ظهور‏‎ ‎‏اسماء و صفات خدا و تجلّی ربوبیت و فعل حضرت حق، وابسته به حبّ ذاتی است؛ لذا‏‎ ‎‏حضرت امام می فرماید:‏

و لولا ذلک الحبّ، لما یظهر موجودٌ من الموجودات، و لا یصل أحدٌ إلی کمالٍ من الکمالات؛‎ ‎فإنّ بالعشق قامت السماوات.‎[102]‎

ج. غایت و مقصد: ‏نقش آفرینی محبت ذاتی تنها به قوس نزول محدود نمی شود، بلکه‏‎ ‎‏در قوس صعود نیز غایت و مقصد برای همۀ سالکان و مجذوبان، حبّ ذاتی حق است.‏‎ ‎‏بنابراین حبّ ذاتی هم «علت موجده» و هم «علت مُبقیه» است؛ بلکه در مقام ذات و‏‎ ‎‏اطلاق، فوق این ها است. حضرت امام می فرمایند:‏

‏عشّاق جمال حق و مقربین و مجذوبین، غایت افعالشان وصول به باب الله و رسیدن به لقاء‏‎ ‎‏الله و ساحت قدس الهی است.‏‎[103]‎

‏حضرت امام در قالب اشعار عرفانی و ذوقی اش می گوید:‏

‏ ‏

‏عاشق روی توام دست بدار از دل من‏   ‎ ‎‏به خدا جز رخ تو حل نکند مشکل من‏

‏مهر کوی تو در آمیخته در خلقت ما‏   ‏عشق روی تو سرشته است به آب و گل من‏

‏جلوه کن در جبل قلب من ای یار عزیز‏   ‎ ‎‏تا چو موسی بشود زنده دل فاضل من‏

‏در سراپای دو عالم رخ او جلوه گر است‏    ‎ ‎‏که کند پوچ همه زندگی باطل من‏

‏موج دریاست جهان، ساحل و دریایی نیست‏  ‎      ‎‏قطره ای از نم دریای تو شد ساحل من‏‎[104]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 321

‏ ‏

2. حبّ جلالی و حبّ جمالی و جامع بین آن

‏تجلّی و فیض حق تعالی در قلوب اولیا از طریق اسماء صورت می گیرد و بدیهی است‏‎ ‎‏که قلب های اولیا در کمال اختلافند؛ چون بعضی قلوب، عشقی و شوقی، و برخی خوفی‏‎ ‎‏و حزنی اند. در نتیجه، حق تعالی در بعضی از قلوب با اسماء جلالی، در قلوبی دیگر با‏‎ ‎‏اسماء جمالی، و در برخی دیگر از قلوب با اسم جامع تجلّی می کند. از این رو تجلیات‏‎ ‎‏الهی، قالب های مختلفی پیدا می کند که بر حسب آن ها اسم خاصی خواهد داشت؛ تجلّی‏‎ ‎‏جلالی، تجلّی جمالی، تجلّی جامع بین جلالی و جمالی.‏

‏برای توضیح بیش تر، قبل از بیان حضرت امام در توضیح و شرح عناوین یاد شده،‏‎ ‎‏عبارتی را از عبدالرحمان جامی به عنوان مقدمه یادآور می شویم، و سپس بیان حضرت‏‎ ‎‏امام را در توضیح و ویژگی های هر یک از اقسام محبت ذکر می کنیم. ‏

‏عبدالرحمان جامی می گوید:‏

‏اهل معرفت حبّ را به می و شراب تشبیه کرده اند؛ چنان که می را فی حد ذاته شکلی معین‏‎ ‎‏و  صورتی خاص نیست، بلکه اشکال و صور او به حسب اشکال و صور ظروف و اوانی او‏‎ ‎‏است؛ در خم به شکل تدویر خم است، و در سبو به صورت تجویف سبو، و در پیمانه به‏‎ ‎‏هیأت درون پیمانه؛ همچنین معنای محبت، حقیقتی است مطلق و ظهور او در ارباب‏‎ ‎‏محبت  به حسب ظروف قابلیات و اوانی استعدادات ایشان است؛ و در بعضی به صورت‏‎ ‎‏محبت ذاتی ظاهر می شود، و در بعضی به صورت اسمائی و صفاتی، و در بعضی به صورت‏‎ ‎‏محبت آثاری، علی اختلاف مراتبها. و موجب این تفاوت، جز تفاوت قابلیات و استعدادات‏‎ ‎‏ایشان نیست.‏‎[105]‎

‏حضرت امام در این باره می فرماید:‏

‏قلوب انبیا آینۀ تجلیات حق و محل ظهور او است؛ چنان که خدای تعالی فرموده: «ای موسی!‏‎ ‎‏زمینم و آسمانم مرا فرا نمی گیرد، و لیکن دل بندۀ مؤمنم مرا فراگیر است.» چیزی که هست،‏‎ ‎‏دل ها در این که تجلیات حق در آن ها تجلّی و ظهور کند، مختلف است؛ پاره ای از قلوب،‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 322
‏عشقی و ذوقی است که خدای تعالی به این گونه دل ها به جمال و زیبایی و بهاء تجلّی کند، و‏‎ ‎‏پاره ای از قلوب، خوفی است که خدای تعالی بر آن گونه قلب ها به جلال و عظمت و کبریا و‏‎ ‎‏هیبت تجلّی می فرماید، و بعضی از قلوب هر دو جهت را دارا است که خداوند بر آن به جلال‏‎ ‎‏و جمال و صفات متقابله تجلّی فرماید و یا به اسم اعظم جامع تجلّی کند؛ که این مقام به‏‎ ‎‏خاتم الانبیا و اوصیای آن حضرت اختصاص دارد.‏

‏از این رو شیخ محیی الدین عربی، حکمتی را که به نام آن حضرت است، «حکمت فردیه»‏‎ ‎‏خوانده است؛ زیرا در مقام جمعی الهی منفرد است، ولی دیگر اولیا این چنین نیستند.‏‎[106]‎

3. حبّ فطری

‏یکی از فطرت هایی که جمیع سلسلۀ بنی الانسان مخمّر بر آن هستند، فطرت عشق به کمال‏‎ ‎‏مطلق و جلال مطلق و جمال مطلق است.‏‎[107]‎

‏برای بیان جایگاه حبّ فطری و نقش آفرینی و ویژگی های آن، این بیان حضرت امام‏‎ ‎‏جامع و کامل است:‏

‏بدان ای طالب حق و حقیقت! که حق تبارک و تعالی چون خلقت نظام وجود و مظاهر غیب‏‎ ‎‏و شهود را به حسب حبّ ذاتی به معروفیت در حضرت اسماء و صفات فرموده، به مقتضای‏‎ ‎‏حدیث شریف ‏«کُنتُ کنزاً مخفیاً، فأحببت أن اُعرف، فخلقت الخلق لکی اُعرف»‏ در فطرت تمام‏‎ ‎‏موجودات، حبّ ذاتی و عشق جبلّی ایداع و ابداع فرموده، که به آن جذبۀ الهیه و آتش عشق‏‎ ‎‏ربّانی متوجه به کمال مطلق و طالب و عاشق جمیل علی الاطلاق می باشند.‏‎[108]‎

‏خصیصۀ حبّ دنیا و حبّ نفس این است که:‏

‏1. زادگاه و پیدایش حبّ دنیا و حبّ نفس عالم طبیعت است؛ چون انسان در ابتدا در‏‎ ‎‏دامن طبیعت به  وجود آمده است؛‏‎[109]‎

‏2. منشأ افزایش حبّ دنیا و حبّ نفس، دو قوۀ شهویه و التذاذیه است؛‏‎[110]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 323
‏3. حبّ دنیا و حبّ نفس، «اُمّ الامراض»‏‎[111]‎‏، «رأس کلّ خطیئه»‏‎[112]‎‏ و ریشۀ مفاسد اخلاقی‏‎[113]‎‎ ‎‏نامیده شده  است.‏

مراتب محبت در هستی شناسی از نظر حضرت امام

‏برای تبیین دیدگاه حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ دربارۀ نقش و جایگاه محبت در هستی شناسی‏‎ ‎‏عرفان، لازم است با استفاده از تصریحات امام به نحو اجمال، جایگاه محبت را در‏‎ ‎‏نظام  هستی بیان کنیم. بدیهی است که از منظر عرفانی، آنچه حقیقت دارد، حق تعالی‏‎ ‎‏است  و ما سوای او جلوه و شئونات آن حضرت است. بررسی مراتب محبت را از همان‏‎ ‎‏مقام ذات آغاز می کنیم و سپس سریان و ظهور حبّ و عشق را در مظاهر ربوبی و خلقی‏‎ ‎‏بیان می کنیم.‏

1. حبّ و عشق در مقام ذات

‏اهل معرفت، با کشف و شهود به این حقیقت رسیده اند که حق در مقام «ذات» مجهول‏‎ ‎‏مطلق است و هیچ اسم و رسمی برای او نیست و دست آمال عرفا و آرزوی اصحاب‏‎ ‎‏قلوب از آن کوتاه است.‏‎[114]‎‏ اصحاب قلوب گاهی بر این مقام، «عنقای مُغرِب» و گاهی «کنز‏‎ ‎‏مخفی» اطلاق کرده اند؛ برخی از عرفا نیز ذات را به «عشق و حبّ» تعبیر کرده اند.‏

‏مقصود این است که حق در آن مقام، از تعیین معشوقی و عاشقی و حبّی و محبوبی‏‎ ‎‏منزّه است؛ بلکه عشق صرف و وجود بَحت است که از هرگونه اطلاق و تقییدی منزّه‏‎ ‎‏است. در آن مقام، عاشق در جمال معشوق و حبیب در جمال و جلال محبوب، فانی است‏‎ ‎‏و هر دو در حقیقت عشق، مندکّ و مستجنّند و از تعیّن، هیچ خبری نیست که «تعالی العشق‏‎ ‎‏عن وهم الرجال».‏‎[115]‎

‏فخر الدین عراقی در این باره می گوید:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 324
‏اشتقاق عاشق و معشوق از عشق است؛ و عشق در مقر عزّ خود از تعیّن منزّه است، و در‏‎ ‎‏حریم عین خود از بطلان مقدس.‏‎[116]‎

‏استاد جلال الدین آشتیانی نیز در این باره چنین می گوید:‏

‏... در مقام «کنز مخفی» که کلمۀ مبارکه ‏«کنت کنزاً»‏ کنایه از آن است، از مطلق غیریّت، عین‏‎ ‎‏و اثری نیست، و حقیقت وجود ـ که همان حقیقت عشق باشد که گاهی به ظهور معشوقی‏‎ ‎‏متعیّن و گاهی به صورت عاشقی جلوه نماید ـ در مقام غیب، منزّه از تعیّن معشوقی و عاشقی‏‎ ‎‏است؛ بلکه عشق صرف است که از قید اطلاق و تقیید منزّه است. در آن مقام، عاشق در‏‎ ‎‏جمال معشوق فانی و هر دو در حقیقت عشق مندکّ و مستجنّند، و از تعیّن خبری نیست که‏‎ ‎«تعالی العشق عند هِمَم الرجال».‎[117]‎

‏بنابراین، حضرت عشق و حبّ، مانند وجود حق، حقیقتی است منزّه از هرگونه تعیّن و‏‎ ‎‏تقیدی که در چهرۀ عاشق و معشوق ظهور یابد؛ و کنزی است مخفی که همواره در پس‏‎ ‎‏پردۀ حجاب قرار دارد و برای آن، هیچ اسم و رسمی نیست.‏

2. حب و عشق در تعیّن اول[118]

‏بعد از مقام لامقامی ذات، اعتبارات و تعیّنات و شئونات حق مطرح می شود که به آن ها‏‎ ‎‏اسماء و تجلیات و شئونات حق گویند. اولین مرتبۀ اعتبارات، تعیّن اول است که از این‏‎ ‎‏مقام، این گونه تعبیر می کنند:‏

شهود الذات نفسه من وحدته بجمیع شؤونها، نزولاً و عروجاً، دنیاً و آخرةً، شهود مفصّلٍ فی‎ ‎مجملٍ دفعةً واحدةً، کشهود المکاشف فی النواة نخلاً و ثماراً لایحصی.‎[119]‎

‏با این نگاه، حق علم به خود و جمال و کمال ذاتی خود را شهود می کند و با این شهود،‏‎ ‎‏تمام شئون و صفات خود را که در غیب هویّت ذات اندراج و اندماج دارد، می نگرد. در‏‎ ‎‏مقام ذات، عاشق و معشوق و عشق متحد است:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 325

‏در ملک بقا منم به استغنا فرد‏   ‎         ‎‏با من دگری را نرسد صلح و نبرد‏

‏عاشق خود و معشوق خود و عشق خودم‏   ‏ننشسته ز اغیار به دامانم گرد‏‎[120]‎

‏ ‏

‏عبد الرحمان جامی می گوید:‏

‏محبت در مقام احدیّت، چون سایر صفات، عین ذات یگانه است.‏‎[121]‎

‏الهی قمشه ای نیز می گوید:‏

‏چون عشق و ابتهاج، ادراک و کمال است، پس حق را در شهود ذات خود منتهای عشق‏‎ ‎‏و  لذت و ابتهاج حاصل است. و چون ‏‏[‏‏در‏‏]‏‏ معنی عشق، ابتهاج حاصل است، و چون معنی‏‎ ‎‏عشق، ابتهاج به کمال حاضر و مشاهده است، پس در ذات حق، اعلی مرتبۀ حقیقت عشق‏‎ ‎‏و  معنی عاشق متحقق است. هر چند بنابر توقیفیت اسماء الله ، عاشق به او اطلاق نشود.‏‎ ‎‏و  چون در آن مقام جز ذات واجبی و شئون ذاتی او چیزی نیست، پس در آن جا معنی عشق،‏‎ ‎‏عین صورت ذات عاشق و معشوق است؛ یعنی عشق و عاشق و معشوق آن جا متحد است‏‎ ‎‏و  عاشق، عین معشوق است.‏‎[122]‎

‏حضرت امام در تبیین مقام تعیّن اول می فرماید:‏

‏به جهت کوتاه بودن دستان فیض گران از آستان مقام ذات، چاره ای جز ظهور و بروز اسماء‏‎ ‎‏و  کشف اسرار آن ها نبود. به ناچار خلیفۀ الهی معین شود تا در ظهور اسماء، جانشین آن‏‎ ‎‏حقیقت غیبی و ذات احدی باشد؛ و نور آن خلیفه در آینه ها مشخص گردد، تا بدین وسیله،‏‎ ‎‏درهای برکت گشوده گردد و چشمه های خیرات سر زند و صبح ازل بدمد و آغاز به انجام‏‎ ‎‏بپیوندد. سپس با زبان غیبی، از مصدر غیب به حجاب اکبر، به فیض اقدس انور، امر صادر‏‎ ‎‏شده تا در لباس اسماء و صفات، ظهور و جامۀ تعیّنات را بر تنش بپوشد. او نیز امر را فرمان‏‎ ‎‏برد و نظر او را به مرحلۀ اجرا درآورد.‏‎[123]‎

3. حبّ و عشق در تعیّن ثانی

‏تحقق کمال اسمائی به نحو تفصیل، نیازمند به محل و قابل دیگر دارد؛ چون در تعیّن اول،‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 326
‏تمام شئون و مراتب، مخفی و مستهلک الحکمند؛ بلکه حکم ظهور در بطون مستهلک بود.‏‎ ‎‏لاجرم بر حسب طلب و اقتضای اسماء و صفات با لسان استعداد، ظهور کمالات اسماء را از‏‎ ‎‏باطن تجلّی اول میل و انگیزش حبی بر حسب ظهور و غلبه رحمت ذاتیه ـ که عین وجود‏‎ ‎‏مطلق است ـ بر باطن خودش ـ که عین خفا و غضب بود ـ تعیّن ثانی متحقق شد.‏‎[124]‎

‏جامی گوید:‏

‏حضرت حق، خود را به خود می دانست و جمال کمال ذاتی خود را می دید... و در ضمن آن‏‎ ‎‏کمال ذاتی، کمال دیگر اسمائی را نیز که موقوف بر اعتبار غیر است، می دانست. و از این‏‎ ‎‏شعور به کمال اسمائی، حرکتی و میلی و طلبی انبعاث یافت به سوی تحقق و ظهور آن. این‏‎ ‎‏میل و طلب و خواست، سرچشمۀ همۀ عشق ها و خمیرمایۀ همۀ محبت ها است. همۀ‏‎ ‎‏عشق ها و محبت ها و مودّت ها و میل ها، صور تعیّنات و مراتب تقیّدات آن است؛ چنان که‏‎ ‎‏همۀ حسن ها و جمال ها و فضل ها و کمال ها، فرع آن کمال و جمال است.‏‎[125]‎

‏و در جای دیگر می گوید:‏

‏محبت در مرتبۀ واحدیّت ـ که مقام تمایز بین الصفات و محل تغایر بین الصفات و الذات‏‎ ‎‏است ـ از ذات و سایر صفات ممتاز است.‏‎[126]‎

‏حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ مقام واحدیّت را تابع تجلّی ذاتی و حبّ ذاتی حق می داند؛ که در این‏‎ ‎‏مقام تعدد و کثرت اسمائی متحقق می باشد.‏‎[127]‎‏ حضرت امام می فرماید:‏

‏تعیّن ثانی، اعتبار ذات است به حسب مقام و احدیّت و جمع اسماء و صفات؛ که از این مقام‏‎ ‎‏تعبیر شده به مقام «واحدیّت» و مقام «احدیّت جمع اسماء» و «جمع الجمع» و غیر آن. و این‏‎ ‎‏مقام را به حسب اعتبار احدیّت جمع، مقام «اسم اعظم» و «اسم جامع الله » گویند.‏‎[128]‎

‏در جای دیگر می فرماید:‏

‏چون حبّ ذاتی تعلق یافت که ذات حق، خود را در آینۀ صفات مشاهده کند، عالم صفات را‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 327
‏ظاهر کرد و با تجلّی ذوقی در حضرت واحدیّت تجلّی کرد. نخست در آینۀ تمام نما و بعد در‏‎ ‎‏آینه های دیگر، به ترتیبی که استحقاق آن را داشتند، در جهت وسعت و آینه؛ که هرچه‏‎ ‎‏وسعت بیش تر بود، استحقاقش برای تجلّی نیز در آن زیادتر  بود.‏

‏بعد حبّ ذاتی تعلق یافت تا ذات خود را در عین مشاهده کند. پس از پشت پرده های اسماء‏‎ ‎‏در آینه های خلقی تجلّی کرد؛ و در اثر این تجلّی، عوالم با ترتیب و نظم خاصی، در آینه های‏‎ ‎‏خودی تجلّی کرد؛ نخست اسم اعظم، بعد فرشتگان مقرب، ملائکۀ نیرومند، و تا آخر درجۀ‏‎ ‎‏نزول عوالم ملک و شهود.‏‎[129]‎

4. مراتب حبّ و عشق در تعیّنات خلقی

‏بزرگان اهل ذوق، تعیّنات خلقی را ظهور اسماء و صفات حق می دانند. حبّ ذاتی حق،‏‎ ‎‏مستلزم حبّ آثار است و به عبارت دیگر، عشق حق به ذات خود ـ که عین جمال و جلال‏‎ ‎‏است ـ منشأ ظهور اسماء و کمالات حق در تعیّنات خلقی می گردد. از این نظر، عالم و‏‎ ‎‏جلوه های آن، ظهور جلال و جمال حقند و محبوب او؛ لذا شیخ اکبر نظام هستی و محور‏‎ ‎‏آن را عشق و محبت می داند و دربارۀ مساوقت وجود و محبت می گوید:‏

مقامُها شریفٌ، و إنّها أصل الوجود؛‎[130]‎

‏محبت مقام ارجمندی دارد و آن اصل وجود است.‏

‏و در جای دیگر، محبت را مبدأ خلقت می داند و عشق ورزی انسان را خواستۀ فطری‏‎ ‎‏و جبلّی او می داند و به محبتی دو سویه میان موجودات و حضرت حق قایل می شود.‏‎[131]‎‎ ‎‏عراقی بیان می دارد:‏

‏عشق در همه ساری است، ناگزیر جملۀ اشیاء است.‏ «کیف تنکر العشق و ما فی الوجود إلاّ‎ ‎هو؟! و لو لا الحبّ ما ظهر. فبالحبّ ظهر الحبّ سار فیه، بل هو الحبّ کلّه»؛‏ چگونه عشق را‏‎ ‎‏منکر می شود، در حالی که در وجود جز آن نیست، و اگر عشق نبودی آنچه ظاهر شده است،‏‎ ‎‏ظاهر نشدی. پس آنچه پیدا شده، به عشق ظاهر شده و عشق در آن سریان یافته است؛‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 328
‏بلکه آنچه پیدا است، همه اش عشق است.‏‎[132]‎

‏ابن فناری سریان عشق را در تعیّنات اسمائی و خلقی بدین صورت بیان می کند:‏

‏محبت همان گونه که عامل پیوند و ارتباط بین تعیّنات اسمائی و خلقی است، منشأ‏‎ ‎‏اختصاص  حقایق الهی و کونی در مراتب مختلف می باشد؛ لذا محبت در همۀ تعیّنات‏‎ ‎‏سریان  دارد.‏‎[133]‎

‏و در جای دیگر می فرماید:‏

‏وجودی نیست مگر این که برای آن عشق و محبت است؛ یعنی عشق با وجود، مساوقت‏‎ ‎‏دارد.‏‎[134]‎

‏الهی قمشه ای سریان عشق را در تعیّنات خلقی چنین توضیح می دهد:‏

‏عشق حقیقی، عشق حق به ذات خود و به آثار و افعال خویش است و آن، عشق تام کامل‏‎ ‎‏است. و عالم را همان عشق به وجود آورده و همان عشق ساری در کلیۀ مراتب وجود و منشأ‏‎ ‎‏ظهور و پیدایش هر چیز است و کلیۀ موجودات را عشق از پس پردۀ عدم و قابلیات به عرصۀ‏‎ ‎‏وجود و فعلیات آورد و تمام عشق و جذبه ها و میل و شوق ها و شهوت ها و علاقه ها، مظهری‏‎ ‎‏از این عشق و جذبۀ احدیّت است.‏‎[135]‎

‏حضرت امام معتقد است که اگر حبّ ذاتی حضرت حق نبود، هیچ موجودی از‏‎ ‎‏موجودات عالم پا به عرصۀ ظهور نمی گذاشت و به هیچ کمالی نمی رسید؛ از این روی‏‎ ‎‏ایشان عقیده دارند که آسمان بر پایۀ عشق استوار است:‏

لولا ذلک الحبّ لما یظهر موجودٌ من الموجودات، و لا یصل أحدٌ إلی کمالٍ من الکمالات؛ فإنّ‎ ‎بالعشق قامت السماوات.‎[136]‎

‏و در جای دیگر می فرماید:‏

‏بدان که محبت الهی ـ که علت ظهور وجود است و نسبتی است مخصوص میان رب الارباب‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 329
‏و مربوبین که باعث اظهار وجود است و این نسبت، از طرف پروردگار عالمیان به گونۀ تأثیر و‏‎ ‎‏افاضه است، و از طرف مربوبین و موجودات تحت تربیت او به گونۀ استفاضه و تأثّر ـ بر‏‎ ‎‏حسب نشئه ها و موجوداتی که پذیرای این نسبت هستند، مختلف است. پس در برخی از‏‎ ‎‏مراتب، حکم این محبت و نسبت تمام تر است و ظهورش بیش تر است، مانند عالم اسماء و‏‎ ‎‏صفات و عالم صور اسماء و اعیان ثابته در نشئه علمی؛ و در برخی کم تر و کم تر، تا برسد به‏‎ ‎‏آخرین مراتب و کمال نزول و نهایت هبوط. پس حبّ ذاتی حضرت حق متعال تعلّق بر آن‏‎ ‎‏یافت که در حضرت اسماء و عوالم غیب و شهادت ظهور یابد که فرمود: «من گنجی بودم‏‎ ‎‏پنهان، پس دوست داشتم که شناخته شوم؛ از این رو خلق را آفریدم تا شناخته شوم.» پس‏‎ ‎‏حبّ ذاتی است که منشأ ظهور موجودات است.‏‎[137]‎

‏حضرت امام این حقیقت را در قالب ذوقی و شعری این گونه بیان کرده اند:‏

‏ ‏

‏ـ ذره ای نیست به عالم که در آن عشقی نیست‏   ‎ ‎‏بارک الله که کران تا به کران حاکم اوست‏

‏من چه گویم که جهان نیست به جز پرتو عشق‏  ‎ ‎‏   ذوالجلالی است که بر دهر و زمان حاکم اوست‏‎[138]‎

‏ـ وه چه افراشته شد در دو جهان پرچم عشق‏  ‏         آدم و جن و ملک، مانده به پیچ و خم عشق‏

‏عرشیان ناله و فریاد کنان در ره یارقدسیان بر سر و بر سینه زنان از غم عشق‏‎[139]‎

‏ ‏

مراتب محبت در سیر و سلوک عرفانی

‏همان گونه که در ساحت هستی شناسی و جهان بینی الهی گفته شد، اصل ظهور و تجلّی‏‎ ‎‏حق از مقام غیب الغیوب در همۀ مجاری و مراتب قوس نزول ـ یعنی از تجلّی اول تا‏‎ ‎‏آخرین مرحله که عالم شهادت است ـ بر مبنای حبّ ذاتی حضرت حق صورت گرفته‏‎ ‎‏است و مظاهر و جلوه های هستی، وامدار عشق حق و جمال و جلال ربوبی است. در‏‎ ‎‏پیمودن قوس صعود نیز مهم ترین زاد و توشۀ مسافر الی الله و عامل شوق و انگیزش سفر،‏‎ ‎‏حبّ جمال و جلال حق خواهد بود.‏

‏پس همین حبّ ذاتی است که مدیر و مدبّر ملک و ملکوت است. اگر حبّ‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 330
‏ذاتی  حضرت نبود، هیچ موجودی از موجودات پا به عرصۀ هستی نمی گذاشت و هیچ‏‎ ‎‏پدیده ای به کمال مطلوبش نمی رسید. بدین ترتیب، هم ایجاد موجودات و هم ابقای‏‎ ‎‏آن ها  بسته به حبّ ذاتی است و چنین حبی است که هم «علت موجده» و هم «علت‏‎ ‎‏مبقیه»  است.‏

‏حضرت امام از این دو ساحت به «ایجاد» و «ایصال» موجودات به کمال تعبیر کرده اند:‏

لولا ذلک الحبّ لما یظهر موجودٌ من الموجودات، و لا یصل أحدٌ إلی کمالٍ من الکمالات؛ فإنّ‎ ‎بالعشق قامت السماوات.‎[140]‎

‏بنابراین، اگر تحقق قوس نزول، وامدار حبّ ذاتی حق است ـ چون پری روی تاب‏‎ ‎‏مستوری ندارد ـ در قوس صعود نیز وصل به جمال و جلال حق با همین زاد و توشه باید‏‎ ‎‏طی شود؛ چون داغ فراق و جدایی از اصل، امان و آرامش را از آنان سلب کرده است و در‏‎ ‎‏همه حال، در تکاپویند تا فرع به اصل خود و جزء به کل خود برگردد. حاصل آن که ظهور‏‎ ‎‏و تجلّی، بر مبنای حبّ ذاتی حق است و بازگشت کثرات به وحدت نیز با مرکب عشق و‏‎ ‎‏محبت ممکن خواهد بود.‏‎[141]‎

‏تفاوت اساسی قوس نزول و صعود آن است که در قوس نزول همواره فیض خدا از اطلاق‏‎ ‎‏رها شده و یکی پس از دیگری جامۀ تعیّن در بر کرده، تا به آخرین کسوت در آمده و به‏‎ ‎‏صورت انسان مادی ظهور کند؛ بدون این که این تنزل به نحو تجافی باشد؛ و بدون آن که نفخ‏‎ ‎‏روح خدایی در کالبد آدمی مایۀ جدا شدن چیزی از ذات اقدس خداوند باشد؛ زیرا اضافۀ‏‎ ‎‏«‏نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی‏»‏‎[142]‎‏ جز تشریف بیش نیست. چه این که در بازگشت قافلۀ عظیم بشری‏‎ ‎‏به سوی خدا، چیزی بر آن ذات اقدس افزوده نمی گردد؛ زیرا تمام این نزول ها و صعودها در‏‎ ‎‏مدار فیض حق است، نه ذات اقدس خدا؛ که احدی را به آن بارگاه امن مطلق بار نیست: «‏لا‎ ‎یدرکه بُعد الِهمَم، و لا ینالُه غوص الفطن».‎[143]‎

‏در قوس صعود همواره جامه های تعیّن از مستفیض، یکی پس از دیگری، کنده می شود، تا به‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 331
‏کمال اطلاق در قلمرو امکان و خلق نایل آید و در زمرۀ بندگان خاص خدا در آمده و در‏‎ ‎‏بهشت مخصوص الهی وارد گردد: ‏‏«‏فَادْخُلِی فِی عِبَادِی * وَ ادْخُلِی جَنَّتِی‏»‏‎[144]‎‏.‏‎[145]‎

مراتب محبت از منظر سیر و سلوک عرفانی حضرت امام رحمه الله

‏نظر حضرت امام را دربارۀ نقش و جایگاه محبت در سیر و سلوک عرفانی، در سه‏‎ ‎‏مرحله مورد تحقیق و بررسی قرار می دهیم:‏

‏1. نقش محبت در طیّ منازل و مقامات؛‏

‏2. تأثیر محبت در طیّ بعضی از مقامات عرفانی؛‏

‏3. مراتب محبت.‏

1. نقش محبت در طیّ مقامات و منازل عرفانی

‏حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ طیّ منازل و مقامات آفاقی و انفسی را در گرو جذبۀ الهی و حبّ ذاتی‏‎ ‎‏به کمال مطلق می داند. ایشان آغاز این حرکت را از بیت مظلم نفس می داند و با خروج از‏‎ ‎‏این منزل، مراحل تعیّنات و خرق حجب ظلمانی و نورانی را یکی پس از دیگری طی‏‎ ‎‏می کند و با نور الهی و جذبۀ حق تعالی به غایة الغایات که همان لقای حق است، واصل‏‎ ‎‏می گردد. حضرت امام می فرماید:‏

‏مبدأ سفر روحانی، بیت مظلمۀ نفس است. و منازل آن، مراحل و مراتب آفاق و انفس است و‏‎ ‎‏غایت آن، ذات مقدس حق است به جمیع اسماء و صفات در ابتدای امر برای انسا کامل... و‏‎ ‎‏این مقام حاصل نشود مگر با جذبۀ الهیه و جذوۀ نار عشق که بدین جذوۀ عشقیه، لازال‏‎ ‎‏متقرب به حق شود، و به آن جذبۀ ربوبیه که عقیب حبّ ذاتی است، از او دستگیری شود که‏‎ ‎‏در این وادی حیرت نلغزد و به «شطح» و جز آن، که از بقایای اَنانیت است، گرفتار نیاید.‏‎[146]‎

‏و در جای دیگر می فرماید:‏

‏در فطرت تمام موجودات، حبّ ذاتی و عشق جبلّی ایداع و ابداع فرموده که به آن جذبۀ الهیه‏‎ ‎‏و آتش عشق ربّانی، متوجه به کمال مطلق و طالب و عاشق جمیل علی الاطلاق می باشند‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 332
‏و  برای هر یک از آن ها نوری فطری الهی قرار داده که به آن نور، طریق وصول به مقصد‏‎ ‎‏و  مقصود را دریابند.‏‎[147]‎

2. تأثیر محبت در طیّ بعضی از مقامات عرفانی

‏حضرت امام برخی از مقامات سلوکی را در دو اثر گران قدرشان ـ ‏‏شرح چهل حدیث ‏‏و‏‎ ‎‏شرح حدیث جنود عقل و جهل‏‏ ـ مطرح کرده و در برخی از آن ها نقش محبت را بیان داشته اند؛‏‎ ‎‏که به چند نمونۀ آن اشاره می شود:‏

‏یکی از مقاماتی که اهل سلوک در سیر و سلوک عرفانی به آن پرداخته اند، مقام رضا‏‎ ‎‏است که خودش دارای مراتبی است. حضرت امام در تأثیر محبت و سنخیت آن در این‏‎ ‎‏مقام می گوید:‏

‏اگر سالک تحصیل مقامات محبت و جذبه کرده باشد و از کأس عشق، جرعه ای نوشیده‏‎ ‎‏باشد، آنچه از محبوبش برسد محبوب او است.‏‎[148]‎

‏تواضع در مسلک عرفانی حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ مراتبی دارد که عبارتند از تواضع اولیای‏‎ ‎‏کمّل، تواضع اهل معرفت، تواضع حکما و تواضع مؤمنین. تواضعی که مشفوع به محبت‏‎ ‎‏است کامل ترین مراتب تواضع است؛ لذا کامل ترین موجودات و اعرف مردم به خدا که‏‎ ‎‏حضرت خاتم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ است متواضع ترین موجودات می باشد؛ زیرا که در مشاهدۀ کمال‏‎ ‎‏ربوبیت و نقص عبودیت کامل ترین موجودات است.‏‎[149]‎

3. مراتب محبت

‏حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ محبت ذاتی حق تعالی را ریشه و اساس محبت ها می داند و همان گونه‏‎ ‎‏که سرّ آفرینش را در قوس نزول، همان محبت ذاتی بیان می کند، در قوس صعود به سیر و‏‎ ‎‏سلوک عرفانی نیز محبت ذاتی را بالاترین مرتبۀ محبت می داند؛ یعنی همان گونه که‏‎ ‎‏سرچشمۀ همۀ محبت ها و جلوه های فیض الهی، محبت ذاتی است، در سیر صعود نیز‏‎ ‎‏مقصد نهایی و غایة الغایات، همان محبت ذاتی است؛ از این رو حضرت امام، خرق حجب‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 333
‏نوری را در فروغ محبت ذاتی ممکن می داند و می فرماید:‏

‏حب فی الله از حیث مشوب و خلوص، دارای مراتب کثیره است و خلوص تام آن است که‏‎ ‎‏شوب به کثرات اسمائی و صفاتی هم نداشته باشد و این موجب حبّ تام است.‏‎[150]‎

‏حضرت امام با همین نظر معتقد است که حضرت خاتم، با قدم عشق از افق کثرت و‏‎ ‎‏تعیّنات منسلخ شده و با محبت، رفض غبار کثرت اسماء و صفات و تعیّنات کرده است.‏‎[151]‎

پیامدهای محبت

محبت و مبدأ

‏حضرت امام از طریق محبت و عشق، مبدأ، توحید و صفات حق را اثبات کرده است.‏‎ ‎‏در این جا تنها نظر حضرت امام در اثبات مبدأ را تقریر می کنیم. بیان حضرت امام در‏‎ ‎‏این باره بر چند اصل استوار است:‏

‏1. حق تبارک و تعالی با عنایت و رحمت خود به ید قدرت خویش، طینت آدم را مخمّر به دو‏‎ ‎‏فطرت نموده است: یکی اصلی و دیگری تبعی. که این دو فطرت، براق و رفرف عروج او به‏‎ ‎‏سوی مقصد و مقصود اصلی است.‏

‏یکی از این دو فطرت که سمت اصلی را دارد، فطرت عشق به کمال مطلق و خیر و سعادت‏‎ ‎‏مطلق است که در کانون جمیع سلسلۀ بشری نهاده شده است. فطرتی هم که سمت فرعیت‏‎ ‎‏و تابعیت دارد، فطرت تنفر از نقص  است.‏‎[152]‎

‏2. احکام فطرت چون از لوازم وجود و هیأت مخمّر در اصل طینت و خلقت است، احدی را‏‎ ‎‏در آن اختلاف نباشد. از این نظر، احکام فطرت از جمیع احکام بدیهی تر است و از اوضح‏‎ ‎‏ضروریات می باشد.‏‎[153]‎

‏3. موجودی که کمال مطلق و جمال مطلق و علم مطلق باشد، جز آن محبوب مطلق که مبدأ‏‎ ‎‏عالم است، نخواهد بود.‏‎[154]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 334
‏حکما با ژرف نگری عقلایی در اقسام فاعل، به هشت قسم فاعل رسیده اند؛ ولی برخی‏‎ ‎‏محققانِ حکما و عرفا، فاعل بالعشق را بر اقسام هشت گانۀ فاعل افزوده اند و بر این‏‎ ‎‏عقیده اند که در عین احترام خاص به عقاید و نظریات حکمای مشّاء و اشراق، عقل و‏‎ ‎‏منطق و کشف و اشارات حدیث قدسی، ما را ملزم به پذیرش فاعل بالحبّ می کند که‏‎ ‎‏هیچ یک از اقسام هشت گانۀ فاعل نیست، حکیم متألّه الهی قمشه ای چنین می گوید:‏

‏مراد ما (از فاعل بالحبّ) آن است که فاعل از عشق به ذات خود، محبت به هیأت ذات خود‏‎ ‎‏پیدا کند و آن محبت، سبب ایجاد گردد. ذات باری ـ عزّ اسمه ـ با عشق به ذات خود و هیأت‏‎ ‎‏ذاتی خود، ایجاد عالم فرمود.‏

‏بیانش آن که چون ذات واجب تعالی در مرتبۀ فوق نامتناهی از حسن و جمال و کمال وجودی‏‎ ‎‏است، از مشاهده و حضور ذاتش در مقام ذات، عشق و ابتهاج نامتناهی بر آن ذات حاصل‏‎ ‎‏باشد و از آن ابتهاج و عشق، حبّ به ظهور هیأت کمال خود که صور موجودات است، پیدا کند‏‎ ‎‏و به صرف آن عشق و ابتهاج، ایجاد خلق کند.‏

‏پس از عشق و ابتهاج به ذات خود، ابتهاج و عشق به هیأت ذاتی خود دارد و بر این عشق،‏‎ ‎‏بی هیچ سبب و واسطه و غرض، نظام آفرینش ـ که آثار و مجالی هیآت ذاتی او است ـ‏‎ ‎‏مترتب شود.‏

‏پس او فاعل بالعشق است و این معنی، طبق برهان و عقل و منطق است به بیانی که اجمالاً‏‎ ‎‏ذکر شد و ما به فکرت و رأی خود اختراع ننموده ایم، بلکه به اشاراتی که ذات حق در حدیث‏‎ ‎‏قدسی فرمود: ‏«أحببت أن اُعرف، فخلقت الخلق»‏ در این اشارت این حقیقت را دریافتیم؛‏‎ ‎‏منتهی ما از حبّ کامل به لفظ مرادفش «عشق» تعبیر کردیم.‏‎[155]‎

‏حضرت استاد حسن زاده در بیان فاعل بالحبّ می گوید:‏

‏فاعل بالعشق، که عارف از آن تعبیر به «حرکت حبی» می کند، حبّ همان عشق است. عشق‏‎ ‎‏است که در تار و پود هستی سریان دارد. و از عشق که همان حبّ مفرط است، اشیاء به وجود‏‎ ‎‏آمد؛ ‏فهو تعالی عاشقٌ لذاته و معشوقٌ لذاته و ‏«‏هُوَ اْلأوَّلُ وَ اْلآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ‏»‏‏.‏‎[156]‎‏ پس‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 335
‏عشق است که در همه ساری است؛ بلکه دار هستی مملوّ از عشق است؛ بلکه هستی یک‏‎ ‎‏سره عشق است. و عشق است که علت ایجاد و غایت ایجاد  است.‏‎[157]‎

‏فاعل بالحبّ از نظر حضرت امام ‏‏رحمه الله‏

‏بدان که محبت الهی که علت ظهور وجود است و نسبتی است مخصوص میان رب الارباب‏‎ ‎‏و  مربوبین ـ که باعث اظهار وجود است و این نسبت از طرف پروردگار عالمیان به گونۀ تأثیر‏‎ ‎‏و افاضه است و از طرف مربوبین و موجودات تحت تربیت او به گونۀ استفاضه و تأثر ـ بر‏‎ ‎‏حسب نشئه ها و موجوداتی که پذیرای این نسبت هستند، مختلف است. پس در برخی از‏‎ ‎‏مراتب، حکم این محبت و نسبت تمام تر است و ظهورش بیش تر است، مانند عالم اسماء‏‎ ‎‏و  صفات و عالم صور اسماء و اعیان ثابته در نشئه علمی؛ و در برخی کم تر و کم تر، تا به‏‎ ‎‏آخرین مراتب و کمال نزول و نهایت هبوط. پس حبّ ذاتی حضرت حق متعال تعلق بر آن‏‎ ‎‏یافت که در حضرت اسماء و عوالم غیب و شهادت ظهور یابد که فرمود: «من گنجی بودم‏‎ ‎‏پنهان، پس دوست داشتم که شناخته شوم؛ از این رو خلق را آفریدم تا شناخته شوم.‏

‏پس حبّ ذاتی است که منشأ ظهور موجودات است.‏‎[158]‎

‏بنابراین، از منظر حضرت امام، اگر حبّ ذاتی حق نبود، هیچ موجودی از موجودات پا‏‎ ‎‏به عرصۀ هستی نمی گذاشت و به کمال نهایی نمی رسید. پس با این دید، ایجاد موجودات،‏‎ ‎‏وابسته به حبّ ذاتی است؛ لذا حضرت امام می فرماید:‏

و لولا ذلک الحبّ لما یظهر موجودٌ من الموجودات، و لا یصل أحدٌ إلی کمالٍ من الکمالات؛‎ ‎فإنّ بالعشق قامت السماوات.

‏حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ حرکت حبّی را در قالب اشعار عرفانی خود نیز بیان داشته اند:‏

‏ ‏

‏عشق اگر بال گشاید به جهان حاکم اوست‏  ‎ ‎‏گر کند جلوه در این کون و مکان حاکم اوست‏

‏روزی ار رخ بنماید ز نهانخانۀ خویش‏   ‎ ‎‏فاش گردد که به پیدا و نهان حاکم اوست‏

‏ذره ای نیست به عالم که در آن عشقی نیست‏  ‎    ‎‏بارک الله که کران تا به کران حاکم اوست‏

‏گر عیان گردد روزی رخش از پرده و غیب‏   ‎ ‎‏همه بینند که در غیب و عیان حاکم اوست‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 336
‏تا که از جسم و روان بر تو حجاب است حجاب‏  ‎        ‎‏خود نبینی به همه جسم و روان حاکم اوست‏

‏من چه گویم که جهان نیست به جز پرتو عشق‏  ‎        ‎‏ذوالجلالی است که بر دهر و زمان حاکم اوست‏‎[159]‎

‏ ‏

محبت و حرکت حبّی

‏یکی از آثار مترتب بر هستی شناسی حبّی، حرکت حبّی عالم است. حرکت حبّی از‏‎ ‎‏فرایندهای مهم هستی شناسی عرفانی است که مبتنی بر فاعل حبّی است. در هستی شناسی‏‎ ‎‏عرفانی بیان شد که آفرینش عالم بر اساس حبّ ذاتی حق تعالی است؛ پس جلوه ها و‏‎ ‎‏مظاهر او نیز جملگی، نمودها و آیات همان حبّ ذاتی حقند.‏

‏حضرت استاد حسن زادۀ آملی دربارۀ اهمیت حرکت حبّی می فرماید:‏

‏حرکت حبّی، فوق حرکت طبیعی ـ اعم از حرکت نقلی و حرکت جوهری و حرکات اَعراض ـ‏‎ ‎‏است که در فلسفه عنوان می شود. و در حقیقت، حرکت طبیعی، ظلّی از حرکت حبّی و شأنی‏‎ ‎‏از شئون آن است... موحد عارف گوید که موجودات عالم مطلق، اعم از مادی و روحانی، همه‏‎ ‎‏از حرکت پدید آمده اند و این حرکت را «حرکت حبّی» می نامند و آن را به واجب الوجود بالذات‏‎ ‎‏اِسناد می دهند.‏‎[160]‎

‏محیی الدین عربی در این باره می گوید:‏

‏حرکت به طور کلی محقق نمی شود، مگر از محبت. اگر چه محجوبین، اسباب دیگری برای‏‎ ‎‏حرکت بیان می کنند، و لکن حقیقت چنین نیست. و حبّی بودن حرکت به این است که وجود‏‎ ‎‏عالم از عدم اضافی که وجود علمی است به وجود آمده است و وجود علمی در ذات حق‏‎ ‎‏تعالی ثابت و ازلی است و حرکت آن عبارت است از فاعلیت و ایجاد تدریجی، آن چنان که‏‎ ‎‏رسول خدا فرموده است: ‏«کنت کنزاً...»‏. بنابراین اگر حرکت، حرکت حبّی نبود، ایجاد عالم‏‎ ‎‏محقق نمی شد.‏‎[161]‎

‏حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ حرکت حبّی را در قالب اشعار ذوقی و شهودی خویش چنین‏‎ ‎‏بیان  می کند:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 337

‏این قافله از صبح ازل سوی تو رانند‏   ‎      ‎‏تا شام ابد نیز به سوی تو روانند‏

‏سرگشته و حیران همه در عشق تو غرقند‏   ‎ ‎‏دل سوخته هر ناحیه بی تاب و توانند‏

‏بگشای نقاب از رخ و بنمای جمالت‏   ‎    ‎‏تا فاش شود آنچه همه در پی آنند‏

‏ای پرده نشین در پی دیدار رخ تو‏    ‎    ‎‏جان ها همه دل باخته دل ها نگرانند‏‎[162]‎

‏ ‏

‏حضرت امام در توضیح حرکت حبّی می فرماید:‏

‏رحمانیت و رحیمیت، اظهار همان اعیان است از غیب هویّت تا افق شهادت مطلقه؛ ابداع‏‎ ‎‏فطرت عشق و محبت کمال مطلق است در خمیرۀ آن ها، که بدان فطرت عشقیه سائقه و‏‎ ‎‏جذبۀ قهریۀ مالکیه، که ناصیۀ آن ها را گرفته، به مقام جزای مطلق که استغراق در بحر کمال‏‎ ‎‏واحدیّت است، نایل شوند؛ ‏‏«‏ألاَ إلَی الله ِ تَصِیرُ الاُْمُورُ‏»‏‏.‏‎[163]‎‏ پس با این طریقه، غایت آمال و‏‎ ‎‏نهایت حرکات و منتهای اشتیاقات و مرجع موجودات و معشوق کائنات و محبوب عشّاق و‏‎ ‎‏مطلوب مجذوبین، ذات مقدس است، گرچه خود آن ها محجوبند از این مطلوب و خود را عابد‏‎ ‎‏و عاشق و طالب مجذوب امور دیگری دانند.‏‎[164]‎

محبت و سرّ آفرینش

‏یکی دیگر از آثار هستی شناسی حبّی، در سرّ و راز آفرینش عالم نمایان می شود. با دید‏‎ ‎‏حبّی و ذوقی، منشأ پیدایش آفرینش، حب ذاتی حق تعالی است که بدایت و نهایت ایجاد‏‎ ‎‏عالم، همان ذات است؛ زیرا در نظام حبّی، علت غایی و فاعلی یکی است.‏‎[165]‎‏ با این نگاه‏‎ ‎‏معلوم می شود که:‏

‏1. مبدأ پیدایش آفرینش، حبّ ذاتی است؛‏

‏2. سرّ و راز آفرینش نیز حبّ ذاتی حق است؛‏

‏3. کمال مطلق، کعبۀ آمال همۀ کائنات است.‏

‏حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ در توضیح مطلب اول می فرماید:‏

‏بدان که محبت الهی که علت ظهور وجود است و نسبتی است مخصوص میان رب الارباب و‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 338
‏مربوبین که باعث اظهار وجود است... پس حب ذاتی است که منشأ ظهور موجودات است.‏‎[166]‎

‏و همچنین در توضیح مطلب دوم می فرماید:‏

‏بدان که محققین از فلاسفه گویند که از برای فعل مطلق حق، غایت و غرضی جز ذات‏‎ ‎‏مقدس و تجلیات ذاتیۀ او نیست. ممکن نیست که ذات مقدس، در ایجاد اشیا، جز ذات خود و‏‎ ‎‏ظهور و تجلّی ذات مقدس خود، غایت دیگری داشته باشد؛ زیرا که هر فاعلی که به قصد و‏‎ ‎‏غایت غیر ذات ایجاد می کند، برای هر غایتی باشد ـ و لو ایصال نفع و رسیدن مثوبت به غیر‏‎ ‎‏باشد و یا برای عبادت و معرفت یا ثنا و محمدت باشد ـ متکمّل به آن است و وجود آن‏‎ ‎‏برایش اَولیٰ از عدم آن است؛ و این مستلزم نقص و قصور و انتفاع است؛ و آن بر ذات مقدس‏‎ ‎‏کامل علی الاطلاق و غنی بالذات و واجب من جمیع الجهات محال است. پس در افعال او‏‎ ‎‏سؤال از لِمّیت نیست و ‏‏«‏لاَ یُسْألُ عَمَّا یَفْعَلُ‏»‏‎[167]‎‏...‏‎[168]‎

‏بالجمله، چیزی که کمال مطلق است و واجب بالذات است، واجب من جمیع الجهات است؛ و‏‎ ‎‏چنانچه ذات مقدسش مبرا از لمّیت است، افعالش نیز مبرا از لمّیت و رأی ذات است.‏‎[169]‎

‏حضرت امام در توضیح مطلب سوم چنین می فرماید:‏

‏چون ذات مقدسش کامل مطلق و جمیل علی الاطلاق است، کعبۀ آمال همۀ موجودات و‏‎ ‎‏غایت مقصد جمیع سلسلۀ کائنات است... عشّاق جمال حق و مقربین و مجذوبین، غایت‏‎ ‎‏افعالشان وصول به باب الله و رسیدن به لقاء الله و ساحت قدس الهی است.‏‎[170]‎

محبت و نظام احسن

‏یکی از پیامدهای هستی شناسی که در تعیّنات خلقی جلوه ای خاص دارد، مسأله «نظام‏‎ ‎‏احسن» است که فلاسفه و عرفا دربارۀ آن تحقیق و بررسی کرده اند و هر یک به گونه ای‏‎ ‎‏خاص، نظام احسن را بیان داشته اند. آنچه که اکنون مورد توجه است بیان عرفانی حضرت‏‎ ‎‏امام ‏‏رحمه الله‏‏ در این باره است؛ که بیان آن مبتنی بر سه اصل پذیرفته شده در عرفان است:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 339
‏1. در مراتب محبت به اثبات رسیده است که بالاترین محبت را حق تعالی به ذات خود‏‎ ‎‏دارد؛ زیرا بالاترین زیبایی و جمال و علم به آن، در مرتبۀ ذات حق تعالی محقق است؛‏

‏2. جهان، مظهر جمال و جلال الهی است؛‏

‏3. سرّ آفرینش، حبّ ذاتی الهی است.‏

‏با توجه به اصول یاد شده، نظام احسن در منظر عرفان به این صورت تقریر می شود که‏‎ ‎‏عشق و محبت حضرت حق به ذات خود، بالاترین بهجت و لذت را دارد؛ چون کل ذات،‏‎ ‎‏حسن است و حسنش، عین ذات و عین علم به ذات می باشد. و چون علم او به ذات، عین‏‎ ‎‏علم به تمام اوصاف به نحو اجمل و اکمل است، جهان آفرینش پرتو و جلوۀ همان جمال‏‎ ‎‏ذاتی است؛ یعنی جهان عینی بر اساس جهان علمی و ربوبی تجلّی و ظهور کرده است.‏‎[171]‎

‏لسان الغیب حافظ، نظام احسن را در قالب اشعارش چنین بیان می نماید:‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ـ عکس روی تو چو در آینۀ جام افتاد‏   ‎ ‎‏عارف از خندۀ می در طمع خام افتاد‏

‏حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد‏   ‎ ‎‏این همه نقش، در آیینۀ اوهام افتاد‏

‏ـ در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد‏  ‎        ‎‏عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد‏

‏ ‏

‏ ‏

‏حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ نیز نظام احسن را در قالب اشعاری عرفانی این گونه شرح می دهد:‏

‏ ‏

‏ ‏

‏هر کجا پا بنهی حسن وی آن جا پیداست‏  ‎ ‎‏هر کجا سر بنهی سجده گه آن زیباست‏

‏همه سرگشتۀ آن زلف چلیپای ویند‏  ‏در غم هجر رخش این همه شور و غوغاست‏

‏جمله خوبان بَرِ حسن تو سجود آوردند‏  ‏این چه رنجی است که گنجینۀ پیر و برناست‏

‏عاشقان صدرنشینان جهان قدسند‏  ‎      ‎‏سر فراز آن که به درگاه جمال تو گداست‏

‏فارغ از ما و من است آن که به کوی تو خزید‏ ‎ ‎‏غافل از هر دو جهان کی به هوای من و ماست‏

‏بر کن این خرقۀ آلوده و این بت بشکن‏  ‎     ‎‏به در عشق فرود آی که آن قبله نماست‏‎[172]‎

‏ ‏

‏ ‏

‏و همچنین حضرت امام می فرماید:‏

‏چون ذات مقدسش در غایت القصوای جمال و کمال است، نظام دایرۀ وجود که ظلّ آن ذات‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 340
‏جمیل است و در غایت القصوای کمال ممکن است و این نظام کلی، اتم نظام های متصور‏‎ ‎‏است، پس سئوال از لمّیت و غایت و غرض و فایده، سئوالی از روی جهل و نقصان است.‏‎[173]‎

محبت و معاد

‏معاد یکی از اصول مسلّم اسلام است که پذیرش و اعتقاد به آن، از ضروریات دین‏‎ ‎‏محسوب می شود. اندیشمندان اسلامی پیوند و ارتباط انسان را با معاد در شکل ها و‏‎ ‎‏قالب های مختلفی بیان داشته اند. آنچه اکنون مورد نظر است، بیان اصحاب قلوب و‏‎ ‎‏معرفت است. ایشان بر این عقیده اند که حضرت حق در «عالم عهد» با کلام حبّی، جذبۀ‏‎ ‎‏عشق و حبّ خود را با خطاب ‏‏«‏ألَسْتُ بِرَبِّکُمْ‏»‏‎[174]‎‏ در نهاد وی قرار داده است و انسان بعد از‏‎ ‎‏سماع کلام محبوب، لبیک عاشقانه را با کلام ‏‏«‏قَالُوا بَلَی‏»‏‎[175]‎‏ پاسخ داده است. در نتیجه، بین‏‎ ‎‏حبیب و محبوب، مجلس انس و خلوتی برقرار گردید.‏

‏لکن به دنبال هبوط و تنزل وی از «عالم عهد» به «عالم طبیعت»، فراق و جدایی بین‏‎ ‎‏حبیب و محبوب افتاد. از این جا بود که داستان غربت و تنهایی آغاز شد و آرامش و‏‎ ‎‏آسایش از این موجود الهی سلب گردید و به دنبال آن، ناله ها و شکوه های فراق و بازگشت‏‎ ‎‏به آن موطن اصلی در لسان آنان جاری شد؛ که این ناله ها در قالب هایی مختلف انشاء و‏‎ ‎‏ابداع گردید:‏

‏ ‏

‏بشنو از نی چون حکایت می کند‏    ‎ ‎‏وز جدایی ها شکایت می کند‏

‏کز نیستان تا مرا ببریده اند‏    ‎ ‎‏از نفیرم مرد و زن نالیده اند‏

‏سینه خواهم، شرحه شرحه از فراق‏   ‏   ‏‏تا بگویم شرح درد اشتیاق‏

‏هر کسی کو دور ماند از اصل خویش‏   ‏باز جوید روزگار وصل خویش‏

‏ ‏

‏بیش تر نالۀ اولیا، از درد فراق و جدایی از محبوب است؛ چنانچه در مناجات های خود‏‎ ‎‏اشاره بدان کرده اند:‏

‏ ‏

‏ذرات وجود عاشق روی ویند‏   ‏با فطرت خویشتن ثناجوی ویند‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 341
‏ناخواسته و خواسته، دل ها همگی‏   ‎ ‎‏هر جا که نظر کنند در سوی ویند‏‎[176]‎

‏ ‏

‏حضرت امام در جای دیگری می فرماید:‏

‏ما اسیران نفس و شهوت، خدا را برای خرما می خواهیم، و دوست مطلق را فدای لذات‏‎ ‎‏نفسانیه می کنیم! و این از بزرگ ترین خطاها است؛ که اگر دل ما حظّی از معرفت داشت‏‎ ‎‏و  جلوه ای از محبت در آن حاصل بود، باید از خجلت بمیریم و سر شرمساری را تا قیامت به‏‎ ‎‏زیر افکنیم. ... ببین محب حقیقی و مجذوب مطلق، علی بن ابی طالب ـ سلام الله علیه ـ‏‎ ‎‏چه  می گوید! در دعای کمیل می گوید: ‏«فهبنی یا إلهی و سیّدی و مولای و ربّی! صبرتُ‎ ‎علی  عذابک، فکیف أصبر علی فراقک؟! وهبنی یا إلهی! صبرتُ علی حرّ نارک، فکیف أصبر‎ ‎عن النظر إلی کرامتک؟!» ‏این دوست حقیقی از فراق، خوفناک است و روزگار وصل را‏‎ ‎‏می خواهد و  می جوید:‏

‏ ‏

‏بشنو از نی چون حکایت می کند‏    ‏از جدایی ها شکایت می کند‏

‏ ‏

‏تا آن که می گوید:‏

‏ ‏

‏هر کسی او باز ماند از اصل خویش‏   ‏باز جوید روزگار وصل خویش‏

‏ ‏

‏علی بن ابی طالب، سر حلقۀ عشّاق خدا، بهشت را برای بهشت نمی خواهد؛ چون دار کرامت‏‎ ‎‏است می خواهد.‏‎[177]‎

‏حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ وصال به محبوب را این گونه بیان می کند:‏

‏ ‏

‏ ‏

‏فرّخ آن روز که از این قفس آزاد شوم‏   ‎ ‎‏از غم دوری دلدار رهم، شاد شوم‏

‏سر نهم بر قدم دوست به خلوتگه عشق‏   ‏لب نهم بر لب شیرین تو، فرهاد شوم‏

‏طی کنم راه خرابات و به پیری برسم‏   ‎ ‎‏از دم پیر خرابات، دل آباد شوم‏

‏یاد روزی که به خلوتگه عشّاق روم‏   ‎ ‎‏طرب انگیز و طرب خیز و طرب زاد شوم‏

‏نه به میخانه مرا راه، نه در مسجد جا‏   ‎ ‎‏یار را گو، سببی ساز که ارشاد شوم‏‎[178]‎

‏ ‏

‏ ‏

‏حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ برای اثبات معاد از طریق محبت و عشق تقریر دیگری نیز دارند که‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 342
‏دوست داران آن می توانند به اصل منابع مراجعه کنند.‏‎[179]‎

محبت و نبوت

‏اساساً فرق بین مکتب انبیا و مکتب فلاسفه همین است که شاگردان فلاسفه فقط‏‎ ‎‏معلمند و نفوذی بالاتر از نفوذ یک معلم ندارند، اما انبیا نفوذشان از قبیل نفوذ یک محبوبی‏‎ ‎‏است؛ محبوبی که تا اعماق روح محب، راه یافته و پنجه افکنده و تمام رشته های حیاتی او‏‎ ‎‏را در دست گرفته است.‏‎[180]‎‏ عزّالدین کاشانی دراین باره می گوید:‏

‏بدان که مثال محبت قدیمه در جذبۀ حقیقت مصطفوی، همچنان است که خاصیت‏‎ ‎‏مغناطیس در جذب آهن. پس همچنان که مغناطیس، صفت خود را که خاصیت جذب آهن‏‎ ‎‏است به مجذوب خود بخشد تا آهنی دیگر جذب تواند کرد و علی هذا، خاصیت هر جاذبی در‏‎ ‎‏مجذوب خود سرایت می کند، همچنین روح محمّدی که محبوب و مجذوب اول است،‏‎ ‎‏خاصیت جذب ارواح مؤمنان از مغناطیس محبت قدیمه اکتساب کرد، و چندین هزار ارواح‏‎ ‎‏صحابه از اطراف و اکناف عالم به خود کشید، و هر یک از ایشان، به قدر استعداد، از آن‏‎ ‎‏خاصیت نصیبی یافتند و ارواح تابعین را به خود کشیدند.‏‎[181]‎

‏حضرت امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ می فرماید:‏

‏بدان ای طالب حق و حقیقت! که حق تبارک و تعالی چون خلقت نظام وجود و مظاهر غیب‏‎ ‎‏و شهود را به حسب حبّ ذاتی به معروفیت در حضرت اسماء و صفات فرموده، به مقتضای‏‎ ‎‏حدیث شریف ‏«کنت کنزاً مخفیاً، فأحببت أن اُعرف، فخلقت الخلق لکی اُعرف»‏ در فطرت تمام‏‎ ‎‏موجودات، حبّ ذاتی و عشق جبلّی ایداع و ابداع فرموده، که به آن جذبۀ الهیه و آتش عشق‏‎ ‎‏ربانی، متوجه به کمال مطلق و طالب و عاشق جمیل علی الاطلاق می باشند. و برای هر‏‎ ‎‏یک از آن ها نوری فطری الهی قرار داده که به آن نور، طریق وصول به مقصد و مقصود را‏‎ ‎‏دریابند. و این نار و نور، یکی رفرف وصول و یکی براق عروج است. و شاید «براق» و‏‎ ‎‏«رفرف» رسول خدا ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ رقیقۀ آن لطیفه و صورت متمثّلۀ ملکیۀ این حقیقت بوده؛ و لهذا از‏‎ ‎‏بهشت، که باطن این عالم است، نازل شده است.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 343
‏و چون موجودات نازل شده، در مراتب تعیّنات محجوب شده اند، از جمال جمیل محبوب ـ‏‎ ‎‏جلّت عظمته ـ حق تعالی با این نار و نور، آن ها را از حجب تعیّنات ظلمانیه و اِنّیات نورانیه با‏‎ ‎‏اسم مبارک «هادی» که حقیقت این رقایق است، خارج کند، و به اقرب طرق به مقصد‏‎ ‎‏حقیقی و جوار محبوب خود برساند؛ پس، آن نور «هدایت» حق تعالی و آن نار «توفیق» الهی‏‎ ‎‏و سلوک به طریق اقرب «صراط مستقیم» است و حق تعالی بر آن صراط مستقیم است.‏‎[182]‎

محبت و تشیّع

‏استاد بزرگوار، شهید مطهری ‏‏رحمه الله‏‏ دربارۀ پیوند محبت با تشیّع در کلامی جامع و پرمحتوا‏‎ ‎‏می فرماید:‏

‏از بزرگ ترین امتیازات شیعه بر سایر مذاهب این است که پایه و زیربنای اصلی آن محبت‏‎ ‎‏است. از زمان شخص نبیّ اکرم که این مذهب پایه گذاری شده است، زمزمۀ محبت و دوستی‏‎ ‎‏بوده است. آن جا که در سخن رسول اکرم جملۀ ‏«علیٌ و شیعته هم الفائزون»‎[183]‎‏ را می شنویم،‏‎ ‎‏گروهی را در گرد علی می بینیم که شیفتۀ او و کرم او و مجذوب او می باشند.‏

‏از این رو تشیّع، مذهب عشق و شیفتگی است. تولای آن حضرت، مکتب عشق و محبت‏‎ ‎‏است. عنصر محبت در تشیّع دخالت تام دارد. تاریخ تشیّع با نام یک سلسله از شیفتگان و‏‎ ‎‏شیداییان و جانبازان سر از پا نشناخته، توأم است.‏‎[184]‎

‏حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ دربارۀ محبت اهل بیت چنین می فرمایند:‏

‏به موسی ‏‏علیه السلام‏‏ در میعادگاه ‏‏«‏فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ‏»‏‎[185]‎‏ خطاب رسید، و آن را به «محبت اهل» تفسیر‏‎ ‎‏کردند؛ و به رسول ختمی امر به حبّ علی شد! در قلب از این سرّ، جذوه ای است که دم از او‏‎ ‎‏نزنم؛ «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل».‏‎[186]‎

محبت و رهبری

‏برای نفوذ و تأثیرگذاری رهبران و زمامداران جامعه، عوامل مختلفی وجود دارد که‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 344
‏باعث پیوند و ارتباط امت با رهبر می گردد. آنچه در تاریخ اسلامی دربارۀ شخص پیامبر‏‎ ‎‏اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ و جانشینان آن حضرت مشاهده می کنیم، عنصر محبت است. در پیوند امت‏‎ ‎‏اسلام با پیامبر گرامی اسلام ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ از بیان استاد شهید مطهری مدد می گیریم:‏

‏نیروی محبت از نظر اجتماعی، نیروی عظیم و مؤثری است. بهترین اجتماع ها آن است که با‏‎ ‎‏نیروی محبت اداره شود؛ محبت زعیم و زمامدار به مردم و محبت و ارادت مردم به زعیم‏‎ ‎‏و  زمامدار. علاقه و محبت زمامدار عامل بزرگی برای اثبات و ادامۀ حیات حکومت است؛ و‏‎ ‎‏تا  عامل محبت نباشد، رهبر نمی تواند و یا بسیار دشوار است که اجتماعی را رهبری کند و‏‎ ‎‏مردم را افرادی منضبط و قانونی تربیت کند؛ ولو این که عدالت و مساوات را در آن اجتماع‏‎ ‎‏برقرار کند.‏

‏مردم آن گاه قانونی خواهند بود که از زمامدارشان علاقه بینند و آن علاقه ها است که مردم را‏‎ ‎‏به پیروی و اطاعت می کشد. قرآن خطاب به پیغمبر می کند که ای پیغمبر! نیروی بزرگی را‏‎ ‎‏برای نفوذ در مردم و ارادۀ اجتماع در دست داری: ‏‏«‏فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ الله ِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظّاً‎ ‎غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَ نْفَضُّوا مِن حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْ هُمْ فِی الْأمْرِ‏»‏‏.‏‎[187]‎

‏حضرت امام دربارۀ پیامبر اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ می فرماید:‏

‏... راستی چرا پیامبر خاتم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ از ایمان نیاوردن مشرکان آن گونه تأسف و تأثّر جان فرسا‏‎ ‎‏داشت که مخاطب شد به خطاب ‏‏«‏لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ عَلَی آثَارِهِمْ إنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِیثَ‎ ‎أسَفاً‏»‏‏ جز آن که به همۀ بندگان خدا عشق می ورزید؟! و عشق به خدا عشق به جلوه های‏‎ ‎‏او  است.‏‎[188]‎

محبت و خانواده

‏حضرت امام به فرزندش احمد آقا چنین توصیه می کند:‏

‏به احمد، پسرم وصیت می کنم که با ارحام و اقربای خود، خصوصاً خواهران و برادر و خواهر‏‎ ‎‏زادگان، با مهر و محبت و صلح و صفا و ایثار و مراعات رفتار کند. و به همۀ فرزندانم وصیت‏‎ ‎‏می کنم که با هم یک دل و یک جهت باشند و با مهر و صفا رفتار نمایند. و همه در راه‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 345
‏خداوند و بندگان محروم او قدم بردارند؛ که خیر و عافیت دنیا و آخرت در آن است.‏‎[189]‎

محبت و قرآن

‏در تفسیری که بر اساس محبت تنظیم شود، هیچ گونه تشابهی با رجوع به محکمات‏‎ ‎‏وجود نخواهد داشت؛ چرا که سراسر کلام محب برای محبت محکم است. چه این که در‏‎ ‎‏توجیه متشابهات با توجه به توحید افعالی و ظهور فیض واحد منبسط در کثرت مستفیض،‏‎ ‎‏دچار ابهامی نخواهد شد. و چون کلمات تدوینی را همانند کلمات تکوینی محبوب‏‎ ‎‏مشاهده می کند، در تنگنای تقدیر و حذف مضاف و مجاز در اِسناد و مانند آن نمی شود؛ و‏‎ ‎‏آیۀ ‏‏«‏وَ اسْألِ الْقَرْیَةَ‏»‏‎[190]‎‏ را بدون تقدیر «اهل» تفسیر می کند؛ چون می داند اگر کسی با زبان قریه‏‎ ‎‏آشنا باشد و سؤال کند، جواب صحیح می شنود؛ و آیۀ ‏‏«‏فوَجَدَا فِیهَا جِدَاراً یُرِیُد أنْ یَنْقَضَّ‏»‏‎[191]‎‏ را‏‎ ‎‏بدون تکلّف مجاز در اسناد اراده به جدار تبیین می نماید؛ زیرا هر موجودی را تسبیح گوی‏‎ ‎‏محبوب می داند و آن را صاحب شعور و اراده می بیند و تشابه را فقط در محدودۀ الفاظ و‏‎ ‎‏موطن کثرت، محصور می کند و در موطن وحدت و معنا، جایی برای تشابه نمی بیند.‏‎[192]‎‎ ‎‏حمزۀ فناری در این زمینه می گوید:‏

‏خلاصه و نتیجۀ ذوق آنان (اهل ذوق)، حمل کردن کتاب الهی و سنّت او بر حقیقت ـ نه‏‎ ‎‏مجاز آن ـ در حد طاقت و توانشان، و توافق دادن بین حدود عقول و آیات منقول (در قرآن)‏‎ ‎‏و جمع آن در حیطۀ امکان معقول و اندیشیدن است.‏‎[193]‎

‏حضرت امام خطاب به فرزندش حاج احمد آقا می گوید:‏

‏فرزندم! با قرآن، این بزرگْ کتاب معرفت، آشنا شو، اگرچه با قرائت آن، و راهی از آن به سوی‏‎ ‎‏محبوب باز کن و تصور نکن که قرائت بدون معرفت، اثری ندارد، که این وسوسۀ شیطان‏‎ ‎‏است؛ آخر این کتاب از طرف محبوب است برای تو و برای همه کس و نامۀ محبوب، محبوب‏‎ ‎‏است، اگرچه عاشق و محب، مفاد آن را نداند. و با این انگیزه، حبّ محبوب که کمال مطلوب‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 346
‏است، به سراغت آید و شاید دستت گیرد. ما اگر در تمام لحظات عمر به شکرانۀ این که قرآن‏‎ ‎‏کتاب ما است به سجده رویم، از عهده بر نیامده ایم.‏‎[194]‎

‏حضرت امام در نامه ای که برای خانم فاطمه طباطبائی مرقوم داشته اند، می فرماید:‏

‏... ما محجوبان چه گوییم و ما چه می دانیم که گوییم؛ و آنچه هست، گفتنی نیست و از افق‏‎ ‎‏وجود ما برتر است. ولی باشد که یاد حبیب و ذکر او در دل و جان اثری کند، هر چند از آن‏‎ ‎‏خبری دریافت نشود؛ همچون عاشق بی سوادی که به سواد نامۀ محبوب نظر کند و دل‏‎ ‎‏خوش دارد که این نامۀ محبوب است؛ و همچون پارسی زبانِ پریشان عربی ندانی که قرآن‏‎ ‎‏کریم را خواند و چون از او است لذت برد و حالی به او دست دهد که هزاران بار بهتر از‏‎ ‎‏ادیب  دانشمندی است که به اعراب و مزایای ادبی و بلاغت و فصاحت قرآن، سر خود را‏‎ ‎‏گرم  کند، و فیلسوف و عارفی است که به مسائل عقلی و ذوقی آن بیندیشد و از محبوب‏‎ ‎‏غافل باشد؛ چون مطالعۀ کتب فلسفی و عرفانی که به محتوای کتاب مشغول و به گویندۀ آن‏‎ ‎‏کاری ندارد.‏‎[195]‎

‏در جای دیگر می فرماید:‏

‏از قرآن دور نیفتیم؛ در این مخاطبۀ بین حبیب و محبوب و مناجات بین عاشق و معشوق،‏‎ ‎‏اسراری است که جز او و حبیبش، کسی را بر آن راه نیست و امکان راه یافتن نیز نمی باشد...‏‎[196]‎

محبت و نیایش

‏یکی از جلوه های جمال مطلق، دعاها و نیایش های محبّین آن جمال است که در قالب‏‎ ‎‏دعا و نیایش جلوه گر شده است. نیایش و زمزمۀ عاشقانه در هر قومی و هر شخصی، به‏‎ ‎‏حسب حال و استعداد، متفاوت است. بالاترین جلوه های نیایش را در مناجات های‏‎ ‎‏عاشقان حق تعالی مشاهده می کنیم؛ که بهترین و کامل ترین قطعه های عارفانه را در شکل‏‎ ‎‏ادعیه و مناجات در دفتر نیایش به ثبت رسانده اند.‏

‏حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ در جایگاه و اهمیت دعا می فرماید:‏

‏ما مفتخریم که ادعیۀ حیات بخش، که او را قرآن صاعد می خوانند، از ائمۀ معصومین ما است.‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 347
‏ما به مناجات شعبانیۀ امامان و دعای عرفات حسین بن علی ‏‏علیهماالسلام‏‏ و صحیفۀ سجادیه، این‏‎ ‎‏زبور آل محمّد، و صحیفۀ فاطمیه که کتاب الهام شده از جانب خداوند تعالی به زهرای‏‎ ‎‏مرضیه است، از ما است.‏‎[197]‎

‏در جای دیگر می فرماید:‏

‏از سیرۀ انبیای عظام و حضرات ائمۀ معصومین ‏‏علیهم السلام‏‏ نیز چنان ظاهر می شود که با آن که‏‎ ‎‏مقامات آن ها بالاتر از  صبر و رضا و تسلیم بوده، مع ذلک هیچ گاه از دعا و عجز و تضرّع در‏‎ ‎‏درگاه معبود، خودداری نمی کردند و  عرض حاجات خود را به حضرت حق تعالی می نمودند.‏‎ ‎‏و  این مخالف با مقامات روحانیه نیست؛ بلکه تذکر  حق و اُنس و خلوت با محبوب و اظهار‏‎ ‎‏عبودیت و ذلّت در پیشگاه عظمت کامل مطلق، غایت آمال  عارفین و نتیجۀ سلوک‏‎ ‎‏سالکین  است.‏‎[198]‎

محبت و عبادت

‏یکی از جلوه های حبّ الهی عبارت است از عبادت و بندگی حق تعالی. از آن جایی که‏‎ ‎‏محبت در عبادت جایگاهی ویژه دارد و عبادت، نقش اساسی در سیر و سلوک عرفانی و‏‎ ‎‏شهودی دارد، رابطۀ محبت و عبادت را از منظر حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ مورد توجه قرار می دهیم.‏

‏قابل توجه این که حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ عبادت و بندگی تمام موجودات را همان گونه که با‏‎ ‎‏شهود قلبی و با برهان فلسفی بیان داشته اند، در قالب ذوقی و شعری نیز سروده اند؛ که به‏‎ ‎‏یک نمونۀ آن اشاره می شود:‏

‏ ‏

‏ذرات جهان ثنای حق می گویند‏   ‏تسبیح کنان لقای او می جویند‏

‏ما کور دلان، خامششان پنداریم‏   ‎ ‎‏با ذکر فصیح، راه او می پویند‏‎[199]‎

‏ ‏

‏به حسب آنچه که از امام صادق ‏‏علیه السلام‏‏ روایت شده است، مردم در عبادت خدا سه‏‎ ‎‏دسته اند: عبادت بندگان و عبادت حریصان و عبادت محبان.‏‎[200]‎‏ حضرت امام در این زمینه‏‎ ‎‏می فرمایند:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 348
‏آن ها که عبادت حق و مناجات محبوب مطلق و مکالمۀ با مالک الملوک را تکلیف‏‎ ‎‏نمی دانستند و سربار خود نمی پنداشتند، اگر از اهل حب و عشق بودند، لذت مناجات حق و‏‎ ‎‏اشتیاق ملاقات محبوب را با ملک هستی بدل نمی کردند و با حق و عبادت او عشق بازی‏‎ ‎‏می نمودند؛ و اگر از اهل ایمان بودند، می دانستند که حیات عالم آخرت و سرمایۀ زندگانی آن‏‎ ‎‏نشئه، به عبادت حق است و بهشت جسمانی و حور و قصور آن، صور اعمال انسانی است.‏‎[201]‎

محبت و مؤمن

‏حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ در این باره می فرماید:‏

‏عزیزم! با بندگان خدا، که مورد رحمت و نعمت او هستند و مخلّع به خلعت اسلام و ایمانند،‏‎ ‎‏دوستی پیدا کن و محبت قلبی داشته باش. مبادا به محبوب حق، دشمنی داشته باشی که‏‎ ‎‏حق تعالی دشمن دشمن محبوب خود است، و تو را از ساحت رحمت خود طرد می کند. و‏‎ ‎‏بندگان خاص خدا در بین بندگان، مخفی هستند، و معلوم نیست این دشمنی تو و هتک ستر‏‎ ‎‏و کشف عورت این مؤمن، برگشت به هتک ستر خدا نکند! مؤمنین، اولیای حقند؛ دوستی با‏‎ ‎‏آن ها، دوستی با حق است و دشمنی آن ها، دشمنی با حق است.‏‎[202]‎

‏حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ در ذیل روایتی که از امام محمّد باقر ‏‏علیه السلام‏‏ نقل کرده است،‏‎[203]‎‏ می فرماید:‏

‏خدا می داند این نظر حق تعالی و این اقبال به وجه کریم، چه نورانیت و کرامتی در باطن دارد‏‎ ‎‏و چه حجاب هایی را از میان بندۀ مؤمن و نور جمال ذات مقدس بردارد و چه دستگیری ها از‏‎ ‎‏مؤمن فرماید.‏

‏لیکن باید دانست که نکتۀ حقیقیه و سرّ واقعی این کرامت ها چیست؟ و انسان نباید از آن‏‎ ‎‏غافل باشد. (باید) وجهۀ قلب به آن باشد تا عمل به تبع آن نورانی و کامل گردد و به قالب‏‎ ‎‏عمل، روح و نفحۀ الهیه دمیده شود؛ و آن نکتۀ واقعیه و سرّ حقیقی، تحکیم مودّت و محبت‏‎ ‎‏و تجدید عهد اُخوّت فی الله و وِداد است.‏‎[204]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 349

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

کتاب نامه

‏قرآن کریم.‏

‏1. ‏‏آداب الصلاة‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1372 ش.‏

‏2. ‏‏الاشارات و التنبیهات‏‏، بوعلی سینا، تهران، دفتر نشر کتاب، 1403 ق.‏

‏3. ‏‏اندیشۀ عطار‏‏، قادر فاضلی، انتشارات طلایه، 1374 ش.‏

‏4. ‏‏انسان کامل‏‏، عزّالدین نسفی، تهران، انتشارات ظهوری، 1941 م.‏

‏5. ‏‏اوصاف الاشراف‏‏، نصیرالدین طوسی، به کوشش سید نصرالله تقوی، برلن، 1306 ش.‏

‏6. ‏‏بحار الانوار‏‏، محمّد باقر مجلسی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1403 ق.‏

‏7. ‏‏بنیان مرصوص‏‏، عبد الله جوادی آملی، مرکز نشر اسراء، 1375 ش.‏

‏8. ‏‏تائیه عبدالرحمان جامی‏‏، عبدالرحمان جامی، ترجمۀ تائیه ابن فارض، به انضمام شرح‏‎ ‎‏قیصری بر ترجمۀ تائیه ابن فارض، نشر نقطه، 1376 ش.‏

‏9. ‏‏تذکرة الاولیاء‏‏، فرید الدین عطار نیشابوری، تهران، انتشارات زوّار، 1355 ش.‏

‏10. ‏‏تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس‏‏، امام خمینی، مؤسسه پاسدار اسلام،‏‎ ‎‏1410  ق.‏

‏11. ‏‏تفسیر سورۀ حمد‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1375 ش.‏

‏12. ‏‏تمهید القواعد‏‏، صائن الدین علی بن محمد الترکه، تصحیح سید جلال الدین آشتیانی،‏‎ ‎‏تهران، 1360 ش.‏

‏13. ‏‏جاذبه و دافعه علی ‏‏علیه السلام‏‏، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، 1379 ش.‏

‏14. ‏‏جلوه های رحمانی‏‏، نامه عرفانی امام، معاونت فرهنگی بنیاد شهید انقلاب اسلامی،‏‎ ‎‏1371  ش.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 350
‏15. ‏‏چهار رساله‏‏، افلاطون، ترجمه محمود صناعی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر، 1347 ش.‏

‏16. ‏‏الحکمة المتعالیة (الاسفار الاربعه)‏‏، بیروت، دار الاحیاء التراث العربی.‏

‏17. ‏‏حکمت الهی عام و خاص‏‏، محیی الدین مهدی الهی قمشه ای، تهران، انتشارات اسلامی،‏‎ ‎‏1363 ش.‏

‏18. ‏‏حماسه و عرفان‏‏، عبدالله جوادی آملی، مرکز نشر اسراء، 1378 ش.‏

‏19. ‏‏خیر الاثر در ردّ جبر و قدر‏‏، حسن حسن زاده آملی، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی،‏‎ ‎‏1375 ش.‏

‏20. ‏‏دورۀ آثار فلوطین‏‏، فلوطین، ترجمه حسن لطفی، تهران، انتشارات خوارزمی، 1366 ش.‏

‏21. ‏‏ده مقاله پیرامون مبدأ و معاد‏‏، عبدالله جوادی آملی.‏

‏22. ‏‏دیوان امام‏‏، امام خمینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1376 ش.‏

‏23. ‏‏دیوان شمس،‏‏ جلال الدین محمد مولوی.‏

‏24. ‏‏الرسائل القیصری،‏‏ داود قیصری، تصحیح سید جلال الدین آشتیانی.‏

‏25. ‏‏ره عشق‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.‏

‏26. ‏‏سخن عشق‏‏، فاطمه طباطبائی، انتشارات پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی،‏‎ ‎‏1380 ش.‏

‏27. ‏‏سرّ الصلاة‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.‏

‏28. ‏‏شرح الاشارات و التنبیهات‏‏، نصیرالدین طوسی، مرکز نشر کتاب، 1404 ق.‏

‏29. ‏‏شرح التعریف‏‏، اسماعیل بن محمد مستملی بخاری، انتشارات اساطیر، 1363 ش.‏

‏30. ‏‏شرح چهل حدیث‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1376 ش.‏

‏31. ‏‏شرح حدیث جنود عقل و جهل‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی،‏‎ ‎‏1378  ش.‏

‏32. ‏‏شرح دعای سحر‏‏، امام خمینی، ترجمه سید احمد فهری، نشر تربت، 1380 ش.‏

‏33. ‏‏شرح فصوص الحکم‏‏، داود قیصری، انتشارات بیدار، 1363 ش.‏

‏34. ‏‏شرح لمعات‏‏، شهاب الدین امیر عبدالله مرز شابادی، به اهتمام احمد قدسی، تهران،‏‎ ‎‏انتشارات مولی، 1379 ش.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 351
‏35. ‏‏شرح منظومه‏‏، ملاهادی سبزواری، قم، انتشارات علامه، 1369 ش.‏

‏36. ‏‏صحیفه امام‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.‏

‏37. ‏‏طلب و اراده، ‏‏امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1379 ش.‏

‏38. ‏‏عرفان اسلامی‏‏، محمدتقی جعفری، مؤسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری،‏‎ ‎‏1378  ش.‏

‏39. ‏‏عرفان حافظ‏‏، مرتضی مطهری، تهران، انتشارات صدرا، 1374 ش.‏

‏40. ‏‏عشق الهی رابعه عدویه‏‏، عبدالرحمان بدوی، ترجمه محمد تحریرچی، انتشارات مولی،‏‎ ‎‏1376 ش.‏

‏41. ‏‏الفتوحات المکّیه‏‏، محیی الدین عربی، بیروت، دارالإحیاء التراث العربی، 1418 ق.‏

‏42. ‏‏الکافی‏‏، محمد بن یعقوب کلینی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1367 ش.‏

‏43. ‏‏گشتی در حرکت‏‏، حسن حسن زاده آملی، مرکز نشر فرهنگی رجاء.‏

‏44. ‏‏لغت نامه دهخدا‏‏، کتابخانۀ مجلس شورای ملی.‏

‏45. ‏‏لمعات‏‏، فخر الدین عراقی، تهران، انتشارات مولوی، 1363 ش. ‏

‏46. ‏‏لوامع و لوایح‏‏، عبدالرحمان جامی.‏

‏47. ‏‏مثنوی معنوی‏‏، جلال الدین محمد مولوی، انتشارات کلاله خاور.‏

‏48. ‏‏مشارب الاذواق‏‏، میر سید علی همدانی، به اهتمام محمد خواجوی، تهران، 1362 ش.‏

‏49. ‏‏مشارق الدراری‏‏، سعیدالدین سعید فرغانی، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1379 ش.‏

‏50. ‏‏مصباح الانس‏‏، محمد بن حمزة الفناری، تهران، انتشارات مولی، 1374 ش.‏

‏51. ‏‏مصباح الهدایة الی الخلافة والولایه‏‏، امام خمینی، مقدمه سید جلال الدین آشتیانی،‏‎ ‎‏مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1373 ش.‏

‏52. ‏‏مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه‏‏، عزالدین کاشانی، تصحیح جلال الدین همائی، تهران،‏‎ ‎‏مؤسسه نشر هما، 1372 ش.‏

‏53. ‏‏المفردات فی غریب القرآن‏‏، راغب اصفهانی، تهران، المکتبة المرتضویه.‏

‏54. ‏‏نفحات الانس‏‏، عبدالرحمان جامی، تصحیح محمود عابدی، انتشارات اطلاعات،‏‎ ‎‏1375  ش.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 352
‏55. ‏‏نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص‏‏، عبدالرحمان جامی، تصحیح و تعلیقات ویلیام‏‎ ‎‏چیتیک، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی تهران، 1370 ش.‏

‏56. ‏‏نقطه عطف‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1376 ش.‏

‏57. ‏‏نهج البلاغه‏‏، صبحی صالح، انتشارات هجرت، 1395 ق.‏

‏58. ‏‏ولایت در عرفان از دیدگاه امام خمینی‏‏، کیا شمشکی.‏

‏ ‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 353

‏ ‏

‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 354

  • )) فتوحات مکّیه، ج 2، ص 320.
  • )) همان.
  • )) مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، ص 411.
  • )) مصباح الانس، ص 245 و 556.
  • )) شرح تعریف، ص 49.
  • )) الرسائل القیصری، رسالة المحبّه، ص 139.
  • )) المفردات فی غریب القرآن، ص 105.
  • )) لغت نامه دهخدا، کلمۀ «محبت».
  • )) نفحات الانس، ص 125.
  • )) مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، ص 406.
  • )) مصباح الانس، ص 245.
  • )) لوامع و لوایح، ص 109.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 452.
  • )) سخن عشق، ص 68 ـ 76.
  • )) مثنوی معنوی، دفتر اول، ص 4.
  • )) مشارب الاذواق، ص 46.
  • )) ترجمان الاشراق، ص 14.
  • )) شرح اشارات، نمط 8، ص 18.
  • )) بقره(2): 165.
  • )) کافی، ج 2، ص 83، ح 3.
  • )) حکمت الهی عام و خاص، ص 139.
  • )) همان، ص 142.
  • )) سرّ الصلاة، ص 11.
  • )) دیوان امام، ص 134.
  • )) همان، ص 62.
  • )) مصباح الانس، ص 247.
  • )) اسفار، ج 7، ص 149.
  • )) در سورۀ طه، آیه 9 خطاب به حضرت موسی علیه السلام آمده است «وَ ألْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَـبَّةً مِنِّی».
  • )) ر.ک: نهج البلاغه، خطبۀ 109؛ بحار الانوار، ج 67، ص 253، ح 10.
  • )) گزیدۀ حدیقه، ص 157.
  • )) مثنوی معنوی، دفتر سوم، ص 173.
  • )) دیوان امام، ص 199.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 480.
  • )) منافقون (63): 8.
  • )) همان، ص 444 و 446.
  • )) دیوان امام، ص 65.
  • )) همان، ص 107.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 127.
  • )) همان، ص 179.
  • )) همان، ص 180.
  • )) روم (30): 30.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 180.
  • )) اسفار، ج 7، ص 156؛ شرح چهل حدیث، ص 183 ـ 184.
  • )) دیوان امام، ص 102.
  • )) مثنوی معنوی، دفتر اول، ص 6.
  • )) همان، دفتر اول، بیت 7.
  • )) دیوان شمس.
  • )) ر. ک: اسفار، ج 7، ص 186.
  • )) ر. ک: حکمت الهی عام و خاص، ص 287.
  • )) دیوان امام، ص 41.
  • )) مجلۀ حضور، ش. 27، س 1378.
  • )) نقطۀ عطف، ص 15.
  • )) جلوه های رحمانی، ص 29.
  • )) اسفار، ج 7، ص 186.
  • )) عرفان اسلامی، ص 177.
  • )) الرحمن (55): 29.
  • )) اسفار، ج 7، ص 186.
  • )) اشارات، ج 3، نمط 8، ص 359.
  • )) حکمت الهی عام و خاص، ص 279.
  • )) ر. ک: عرفان اسلامی، ص 179.
  • )) همان، ص 180.
  • )) دیوان امام، ص 47.
  • )) شرح منظومه، قسم حکمت، ص 5.
  • )) دیوان امام، ص 52.
  • )) همان، ص 241.
  • )) همان، ص 53.
  • )) همان، ص 71.
  • )) همان، ص 43.
  • )) همان، ص 115.
  • )) همان، ص 107.
  • )) همان، ص 212.
  • )) همان، ص 41.
  • )) همان، ص 65.
  • )) همان، ص 59.
  • )) همان، ص 174.
  • )) همان، ص 67.
  • )) همان، ص 146.
  • )) آداب الصلاة، ص 5.
  • )) دیوان امام، ص 207.
  • )) همان، ص 104.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 507.
  • )) آداب الصلاة، ص 7.
  • )) همان، ص 57 ـ 58.
  • )) همان، ص 92.
  • )) همان، ص 58.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 17؛ ر.ک: آداب الصلاة، ص 43.
  • )) مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، ص 406.
  • )) مشارق الدراری، ص 132.
  • )) مصباح الانس، ص 245.
  • )) لوامع و لوایح، ص 112.
  • )) شرح دعای سحر، ص 177.
  • )) دیوان عراقی، ص 321.
  • )) سرّ الصلاة، ص 11.
  • )) شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 117.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 241.
  • )) نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ص 76.
  • )) ره عشق، ص 25.
  • )) مشارق الدراری، ص 132؛ مصباح الانس، ص 243؛ الرسائل القیصری، (رسالة المحبّه)، ص 225.
  • )) ده مقاله پیرامون مبدأ و معاد، مقام سوم، تبیین براهین اثبات خدا، برهان فطرت.
  • )) شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 82.
  • )) لمّا تعلّق الحبّ الذاتی بشهود الذات فی مرآة الصفات، أظهر عالم الصفات و تجلّی بالتجلّی الذاتی فی الحضرة الواحدیة فی مرآة جامعة أولاً، و فی مرائی اُخری بعدها، علی ترتیب استحقاقاتها وسعة المرآة و ضیقها. و بعد ذلک تعلّق الحبّ برؤیتها فی العین، فتجلّی فی المرائی الخلقیة من وراء الحجب الأسمائیة، فأظهر العوالم علی الترتیب المنظّم. (مصباح الهدایه، ص 44)
  • )) مصباح الهدایه، ص 72.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 290 و 601.
  • )) دیوان امام، ص 174.
  • )) لوامع و لوایح، ص 123.
  • )) شرح دعای سحر، ص 60؛ شرح چهل حدیث، ص 361 و 528.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 182 تا 185.
  • )) آداب الصلاة، ص 288؛ تفسیر سورۀ حمد، ص 73.
  • )) همان، ص 123 و 161.
  • )) همان، ص 123.
  • )) آداب الصلاة، ص 50 و 280.
  • )) شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 304.
  • )) همان، ص 44 و 49؛ شرح چهل حدیث، ص 252 و 272 و 277.
  • )) ر. ک: شرح چهل حدیث، ص 624.
  • )) الرسائل القیصری، (رسالة المحبّة).
  • )) شرح لمعات، ص 172.
  • )) مقدمۀ مصباح الهدایه، ص 16.
  • )) ر.ک: ولایت در عرفان از دیدگاه امام خمینی.
  • )) مشارق الدراری، ص 126.
  • )) لوامع و لوایح، ص 106.
  • )) همان، ص 108.
  • )) حکمت الهی عام و خاص، ج 2، ص 38.
  • )) مصباح الهدایه، ص 16؛ و نیز ر.ک: شرح چهل حدیث، ص 624.
  • )) مصباح الانس، ص 202.
  • )) لوامع و لوایح، ص 107.
  • )) همان، ص 108.
  • )) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 275.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 624.
  • )) مصباح الهدایه، ص 44 ـ 45.
  • )) فتوحات مکّیه، ج 2، ص 318.
  • )) همان.
  • )) لمعات، ص 68.
  • )) مصباح الانس، ص 335.
  • )) «فما فی الوجود إلاّ و له عشق» مصباح الانس، ص 246.
  • )) حکمت الهی عام و خاص، ج 2، ص 283.
  • )) مصباح الهدایه، ص 71.
  • )) شرح دعای سحر، ص 193.
  • )) دیوان امام، ص 62.
  • )) دیوان امام، ص 134.
  • )) مصباح الهدایه، ص 71.
  • )) مصباح الانس، ص 247.
  • )) «از روح خود در او دمیدم». (حجر: 29)
  • )) نهج البلاغه، خطبۀ یکم.
  • )) فجر(89): 29 ـ 30.
  • )) بنیان مرصوص، ص 52 ـ 53.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 590 ـ 591.
  • )) تفسیر سورۀ حمد، ص 73.
  • )) شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 178.
  • )) ر.ک: همان، ص 335 ـ 336؛ سخن عشق، ص 102.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 290؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 329.
  • )) سرّ الصلاة، 93.
  • )) ر. ک: شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 76.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 180.
  • )) همان، ص 182.
  • )) حکمت الهی عام و خاص، ص 58.
  • )) حدید (57): 3.
  • )) خیر الاثر در ردّ جبر و قدر، ص 205.
  • )) شرح دعای سحر، ص 178.
  • )) دیوان امام، ص 62.
  • )) گشتی در حرکت، ص 215 و 217؛ خیر الاثر در ردّ جبر و قدر، ص 205.
  • )) شرح فصوص الحکم، فص موسوی.
  • )) دیوان امام، ص 102.
  • )) شوری (42): 53.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 91.
  • )) طلب و اراده، ص 178.
  • )) شرح دعای سحر، ص 178.
  • )) انبیاء (21): 23.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 601.
  • )) همان.
  • )) همان، ص 601 ـ 602.
  • )) ر. ک: شرح چهل حدیث، ص 223، 338، 600 و 644.
  • )) دیوان امام، ص 49.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 602.
  • )) اعراف (7): 172.
  • )) اعراف (7): 172.
  • )) دیوان امام، ص 212.
  • )) شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 364 ـ 365.
  • )) دیوان، ص 159.
  • )) ر. ک: شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 76؛ شرح چهل حدیث، ص 186.
  • )) ر. ک: جاذبه و دافعۀ علی، ص 76.
  • )) مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، ص 112 و 113.
  • )) آداب الصلاة، ص 288 ـ 289.
  • )) بحار الانوار، ج 40، ص 76.
  • )) جاذبه و دافعۀ علی، ص 40.
  • )) طه (20): 12.
  • )) آداب الصلاة، ص 110.
  • )) آل عمران (3): 159؛ جاذبه و دافعۀ علی، ص 65.
  • )) جلوه های رحمانی، ص 34.
  • )) همان، ص 48.
  • )) یوسف (12): 82.
  • )) کهف (18): 77.
  • )) ر. ک: وحی و رهبری، ص 92.
  • )) مصباح الانس، ص 9.
  • )) جلوه های رحمانی، ص 26.
  • )) ره عشق، ص 33.
  • )) همان، ص 29.
  • )) صحیفه امام، ج 21، ص 396 ـ 397.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 261؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 363 ـ 365.
  • )) دیوان امام، ص 211.
  • )) کافی، ج 3، ص 131.
  • )) سرّ الصلاة، ص 63 ـ 64.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 312.
  • )) حضرت امام باقر العلوم علیه السلام فرمود: «مؤمنین وقتی که با هم ملاقات کنند و مصافحه نمایند، خداوند تعالی به وجه شریف خود اقبال به آن ها فرماید و گناهان آن ها چون برگ درخت بریزد.»
  • )) شرح چهل حدیث، ص 554.