کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره)

نیم نگاهی به وصف عشق در دیوان امام رحمه‌الله

‏ ‏

‏ ‏

نیم نگاهی به وصف عشق در دیوان امام رحمه الله

‏ ‏

دکتر صاحبعلی اکبری‎[1]‎

مقدمه

‏شعر از دیرباز مورد توجه قرار گرفته و بهترین ابزار برای بیان احساسات و عواطف‏‎ ‎‏بوده است. در عصر جاهلیت، شاعر، زبان گویای قبیله بود و اگر کسی به نبوغ شعری‏‎ ‎‏می رسید، افراد قبیلۀ وی جشن و سرور برپا می کردند؛ زیرا او بود که فضایل قبیله را ذکر‏‎ ‎‏می کرد و علیه دشمنان آن می تاخت.‏

‏در دورۀ اسلامی و در زمان پیامبر اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ نیز شعر مورد توجه آن حضرت قرار گرفت‏‎ ‎‏و حسان بن ثابت‏‎[2]‎‏ به عنوان شاعر پیامبر، در جنگ ها با زبان شعر از مسلمانان دفاع می کرد‏‎ ‎‏و علیه مشرکان می تاخت. پیامبر اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ می فرمود:‏

«إنّما الشعرُ کلامٌ مؤلَّفٌ؛ فما وافق الحقَّ منه هو حَسنٌ، و ما لم یوافقِ الحقَّ فلا خیرَ فیه»‎[3]‎‏.‏

‏امام علی ‏‏علیه السلام‏‏ نیز می فرماید:‏

«الشعرُ میزان القول»‎[4]‎‏.‏

‏در دوره های دیگر ادبیات نیز، شعر به عنوان کلامی که در مخاطب تأثیرگذار است و‏‎ ‎‏احساسات و عواطف او را برمی انگیزد، مورد اهتمام خاص بوده است.‏

‏به طور کلی هر فرهنگ و اندیشه ای، زبان شعر را برمی گزیند تا خود را در آن پنهان کند‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 61
‏و از طریق شعر، اندیشۀ خود را به دیگران منتقل نماید. در حقیقت، شعر و لطافت شعور،‏‎ ‎‏ودیعه ای الهی است و آنچه در اسلام منع شده است، انحراف در کاربرد این ودیعه‏‎ ‎‏می باشد؛ اما شعرِ دارای تعهد و موضع صحیح، ستوده شده است. خداوند متعال شاعران‏‎ ‎‏متعهد را در کلام خود ستوده و آنان را از جرگۀ دیگر شاعرانی که سرگردان وادی هایند،‏‎ ‎‏استثنا کرده و فرموده است:‏

‏«‏إلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ ذَکَرُوا الله َ کَثیراً...‏»‏‎[5]‎‏.‏

‏عالمان بزرگی چون شیخ کلینی، عیّاشی، شیخ صدوق، شیخ عبدالعزیز جلودی، شیخ‏‎ ‎‏مفید، سید مرتضی، سید رضی و... دربارۀ شعر، کتاب ها نوشته و خود نیز شعر سروده اند.‏‎ ‎‏شیخ طوسی که بنیان گذار حوزۀ علمیۀ نجف و عالم بزرگ شیعه بود، یکی از بزرگ ترین‏‎ ‎‏شعردانان و شعرشناسان سدۀ پنجم می باشد. کتاب ارزشمند ‏‏مناقب‏‏ ابن شهر آشوب،‏‎ ‎‏سراسر آکنده از شعر مذهبی است.‏‎[6]‎

‏شاعران در هر عصر، مورد توجه بزرگان قرار گرفته اند؛ زیرا آنان در تبلیغ مکتب،‏‎ ‎‏نفوذ  دادن آن و در هم کوبیدن جبّاران و رسوا ساختن ستمگران و بیدادگستران، اهمیت‏‎ ‎‏بسزایی داشتند.‏

‏همان طوری که گفته شد، عالمان بزرگ، یا شاعر بودند و یا بر اهمیت شعر تأکید‏‎ ‎‏می کردند. یکی از بزرگان علم و ادب و سیاست در عصر حاضر، حضرت آیة الله العظمی‏‎ ‎‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ است که در موضوعات مختلف، قلم فرسایی کرده و بیش تر عمر خود را ـ‏‎ ‎‏حتی در بدترین شرایط سیاسی ـ در نگاشتن کتاب سپری کرده است. این انسان وارسته،‏‎ ‎‏در کنار موضوعات فقهی، فلسفی، کلامی و... از سرودن شعر نیز غفلت نورزیده است.‏‎ ‎‏دیوان شعر معظّم له، خود شاهدی بر این مدعا است.‏

‏در کنار همۀ آثار ایشان، اشعار امام خمینی جلوه ای خاص دارد؛ اشعاری که در‏‎ ‎‏دوران های مختلف از سوی ایشان سروده شده است و صبغۀ عرفانی دارد. این مقاله،‏‎ ‎‏بیش تر به این اشعار و دیوان امام ـ که مجموعه ای گردآمده از آن است ـ خواهد پرداخت.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 62

امام خمینی رحمه الله و اصطلاحات عرفانی

‏عرفا در گفتارهای خود، غالباً از رمزهایی استفاده کرده اند که فهم آن ها بر همگان‏‎ ‎‏روشن نیست. این که چرا عرفا از رمزهایی چون شراب، عشق، زلف، مستی و... استفاده‏‎ ‎‏کرده اند که گاهی آنان را در معرض تهمت قرار داده است، شرح و تفصیلی را می طلبد که‏‎ ‎‏در این فرصت نمی گنجد.‏

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ نیز به عنوان یک عارف و انسانی کامل، در دیوان خود از این گونه رمزها‏‎ ‎‏و اصطلاحات عرفانی استفاده های فراوانی کرده اند که توضیح و شرح آن ها کتابی مستقل‏‎ ‎‏می طلبد. اما به عنوان قطره ای از دریای بیکران، به پاره ای از آن ها اشاره می شود:‏

فنا: ‏یک عارف حقیقی و یک انسان کامل، پس از طیّ مراحل و منازلی، در نهایت به‏‎ ‎‏مرتبۀ فنا می رسد که جز خدا همه چیز را کنار می گذارد و غرق در وجود لایزال حضرت‏‎ ‎‏حق می گردد. امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ نیز معتقد است که اگر انسان از شراب عشق الهی برخوردار‏‎ ‎‏گردد، این شراب او را به فنا می رساند. او می گوید:‏

‏ ‏

‏از آن می ریز در جامم که جانم را فنا سازد‏   ‏برون سازد ز هستی هستۀ نیرنگ و دامم را‏‎[7]‎

‏ ‏

دل بستن به خدا و بریدن از غیر: ‏عارف و انسان کامل، تمامی تعلقات را رها کرده و‏‎ ‎‏خود را به خدا متصل می کند. امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ نیز به عنوان یک عارف الهی چنین بوده است.‏‎ ‎‏او می فرماید:‏

‏ ‏

‏به تو دل بستم و غیر تو کسی نیست مرا‏   ‏جز تو ای جان جهان دادرسی نیست مرا‏

‏عاشق روی توام ای گل بی مثل و مثال‏   ‎ ‎‏به خدا غیر تو هرگز هوسی نیست مرا‏‎[8]‎

‏ ‏

قبلۀ دل: ‏عارف الهی، معشوق را قبلۀ دل و کعبۀ آمال می داند و منظور از کعبه و بتخانه‏‎ ‎‏را معشوق حقیقی تلقی می کند. امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏در دیوان خود می گوید:‏

‏ ‏

‏به سر کوی تو ای قبلۀ دل راهی نیست‏   ‎ ‎‏ورنه هرگز نشوم راهیِ وادیِّ «منا»‏‎[9]‎

‏ ‏

صفا: ‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ با استفاده از رمز «صفا» و استفاده از «توریه» چنین می گوید:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 63

‏از صفای گل روی تو هر آن کس برخورد‏   ‎ ‎‏برکند دل ز حریم و نکند رو به «صفا»‏‎[10]‎

‏ ‏

طاق ابرو: ‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ همانند عارف کامل، حافظ شیرازی، طاق ابروی یار را‏‎ ‎‏محراب دل و جان تلقی می کند و می گوید:‏

‏ ‏

‏طاق ابروی تو محرابِ دل و جان من است‏   ‎ ‎‏من کجا و تو کجا؟ زاهد و محراب کجا؟‏‎[11]‎

‏ ‏

خم ابرو و زلف چلیپا‏: وی غم هجران را در ندیدن روی معشوق می داند و زلف چلیپا‏‎ ‎‏را سبب آشفتگی عاشق می شمارد و بیان می دارد:‏

‏ ‏

‏جز خم ابروی دلبر، هیچ محرابی ندارم‏   ‏جز غم هجران رویش من تب و تابی ندارم‏‎[12]‎

‏ ‏

‏نیز می گوید:‏

‏ ‏

‏کیست کاشفتۀ آن زلف چلیپا نشود؟‏   ‎ ‎‏دیده ای نیست که بیند تو و شیدا نشود‏‎[13]‎

‏ ‏

‏همچنین می گوید:‏

‏ ‏

‏با که گویم که ندیده است و نبیند به جهان‏    ‏جز خم ابرو و جز زلف چلیپای تو را‏‎[14]‎

‏ ‏

‏و باز می گوید:‏

‏ ‏

‏همه سرگشتۀ آن زلف چلیپای ویند‏  ‎ ‎‏در غم هجر رخش این همه شور و غوغا است‏‎[15]‎

‏ ‏

امام خمینی رحمه الله و وصف عشق

‏«عشق» در لغت، مصدری است از فعل «عَشِقَ یَعْشَقُ»، گفته می شود: «عَشِقَه» یعنی:‏‎ ‎‏أحبَّه أشدَّ الحبّ؛ او را بسیار دوست داشت و «عَشِقَ بالشی ء» یعنی: لصق به و لزمه؛ خود را‏‎ ‎‏بدان متصل کرد و ملازم آن شد.‏‎[16]‎‏ بنابراین، عاشق کسی است که خود را ملازم معشوق کند‏‎ ‎‏و او را بسیار دوست دارد.‏

‏اما «عشق» در اصطلاح عرفان عبارت است از عشق به معبود حقیقی. اساس و بنیاد‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 64
‏هستی بر عشق نهاده شده و جنب و جوشی که سراسر وجود را فراگرفته، به همین‏‎ ‎‏مناسبت است. پس کمال واقعی را در عشق باید جست.‏‎[17]‎‏ «عشق، جمعیت کمالات را‏‎ ‎‏گویند که در یک ذات باشد و جز حق را نبود».‏‎[18]‎‏ می گویند: «عشق آخرین پایۀ محبت است‏‎ ‎‏و فرط محبت را عشق گویند».‏‎[19]‎‏ عشق در حقیقت، جسم را از خاک به افلاک می رساند.‏‎ ‎‏مولوی می گوید:‏

‏ ‏

‏جسمِ خاک از عشق بر افلاک شد‏   ‎ ‎‏کوه در رقص آمد و چالاک شد‏‎[20]‎

‏ ‏

‏همچنین می گوید:‏

‏ ‏

‏عشق معراجی است سوی بام سلطان جمال‏   ‎ ‎‏از رخ عاشق فروخوان قصۀ معراج را‏‎[21]‎

‏ ‏

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ می گوید:‏

‏حقیقت عشق آتشی است که از قلب عاشق طلوع می کند و جذوۀ آن به سرّ و علن و باطن‏‎ ‎‏و  ظاهرش سرایت می کند؛ و همان تجلیات حبّی در سرّ قلب به صورت عشق بازی در‏‎ ‎‏ظاهر  درمی آید.‏‎[22]‎

‏عشق در فلسفۀ افلاطون و افلاطونیان اخیر و فلسفۀ اشراقی ایران و فلسفۀ باطنیه،‏‎ ‎‏مورد توجه و بحث قرار گرفته است. بعضی عشق را رذیلت و بعضی فضیلت می دانند.‏‎ ‎‏اخوان الصفا و صدرالدین شیرازی  گویند:‏

‏عشق به معنای عام خود، ساری در تمام موجودات و ذرات عالم بوده و هیچ موجودی در عالمِ‏‎ ‎‏وجود نیست مگر آن که به حکم عشق فطری ساری در موجودات، در جریان و حرکت است.‏‎[23]‎

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ می گوید:‏

‏ ‏

‏عالم عشق است هر جا بنگری از پست و بالا‏   ‏سایۀ عشقم که خود پیدا و پنهانی ندارم‏‎[24]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 65

‏چون جهان، سراسر عشق است، پس کسی برون از حلقۀ عشق نیست و اگر کسی از‏‎ ‎‏این حلقه بیرون باشد، نمرده برایش باید نماز کرد. حافظ می گوید:‏

‏ ‏

‏هر آن کسی که درین حلقه نیست زنده به عشق‏   ‎ ‎‏بر او نمرده به فتوای من نماز کنید‏‎[25]‎

‏ ‏

‏سعدی شیرازی نیز گفته است:‏

‏ ‏

‏هر کو شراب عشق نخوردست و دُرد دَرد‏   ‎     ‎‏آنست کز حیات جهانش نصیب نیست‏‎[26]‎

‏ ‏

‏حافظ نیز گوید:‏

‏ ‏

‏هر دل که ز عشق تو است خالی‏    ‏از حلقۀ وصل تو برون باد‏‎[27]‎

‏ ‏

‏استاد مرتضی مطهری می گوید:‏

‏نوعی از عشق و جاذبه وجود دارد که در جوّی بالاتر قرار دارد و اساساً از محدودۀ ماده و‏‎ ‎‏مادیات بیرون است و از غریزه ای ماورای بقای نسل، سرچشمه می گیرد و در حقیقت؛ فصل‏‎ ‎‏ممیّز جهان انسان و جهان حیوان است و آن، عشق معنوی و انسانی است. عشق ورزیدن به‏‎ ‎‏فضایل و خوبی ها و شیفتگی سجایای انسانی و جمال حقیقت.‏‎[28]‎

‏وقتی کسی به مرحله ای از عشق حقیقی برسد، چشمش در برابر همه چیز به جز حق‏‎ ‎‏کور می شود. امام علی ‏‏علیه السلام‏‏ می فرماید:‏

«مَن عَشِقَ شیئاً أعشَی بَصرَه».‎[29]‎

‏گاهی از عشق با واژه هایی مانند: محبّت، وُدّ و مودّت یاد می شود. در قرآن کریم‏‎ ‎‏آمده  است:‏

‏«‏فَسَوْفَ یَأْتِی الله ُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ‏»‏‏.‏‎[30]‎

‏که در این آیه منظور از «حبّ»، همان عشق ورزیدن است. جلال الدین مولوی نیز واژۀ‏‎ ‎‏«محبت» را به معنای عشق به کار برده و گفته است:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 66

‏از محبت تلخ ها شیرین شود‏   ‎ ‎‏از محبت مس ها زرین شود‏‎[31]‎

‏ ‏

‏یاران پیامبر خدا نیز به آن حضرت سخت عشق می ورزیدند و با مرکب عشق بود که‏‎ ‎‏راه طولانی را در زمان کوتاهی پیمودند و جامعۀ خویش را دگرگون ساختند.‏

عشق در دیوان امام خمینی رحمه الله

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ در دیوان خود، مانند سایر عرفا با تعبیرات مختلفی از عشق سخن گفته‏‎ ‎‏است. بعضی تعبیرات معظّم له در آثار عرفای دیگر نیز به کار رفته است؛ اما بعضی‏‎ ‎‏تعبیرات، منحصر به وی می باشد. آنچه می آید تنها نمونه هایی است از تعبیرات وی که‏‎ ‎‏گاهی برای مقایسه و توضیح، از اشعار دیگر عارفان نیز مثالی را نقل می کنیم:‏

1. عشق، قبله نما است

‏وی عشق را جهت نمای عارف می داند و می گوید:‏

‏ ‏

‏برکن این خرقۀ آلوده و این بت بشکن‏   ‎ ‎‏به در عشق فرود آی که آن قبله نماست‏‎[32]‎

‏ ‏

‏چون نمی توان بدون عشق جهت را پیدا کرد، بنابراین وصل به معشوق نیز بدون عشق،‏‎ ‎‏امکان پذیر نخواهد بود. این معنا را حافظ شیرازی نیز بیان کرده و گفته است:‏

‏ ‏

‏حافظ هر آن که عشق نورزید و وصل خواست‏  ‏احرام طوف کعبۀ دل بی وضو ببست‏‎[33]‎

‏ ‏

‏کسی که به دیدار معشوق حقیقی (معبود) حرکت می کند، باید از چشمۀ عشق وضو‏‎ ‎‏سازد و به گفتۀ حافظ:‏

‏ ‏

‏من همان دم که وضو ساختم از چشمۀ عشق‏  ‎ ‎‏چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست‏‎[34]‎

‏ ‏

‏در این جا تعبیرات مشترک را در شعر حافظ شیرازی و امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ به وضوح‏‎ ‎‏مشاهده می کنیم؛ زیرا عارفان زبان همدیگر را بهتر از دیگران می فهمند.‏

2. سرّ عشق در خم گیسوی یار است

‏عارف حقیقی و انسان کامل، سرّ عشق و راز درد عشق را در خم گیسوی معشوق‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 67
‏می داند. امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ می گوید:‏

‏ ‏

‏سرّ عشقم، رمز دردم در خم گیسوی یار است‏  ‏کی به جمع حلقۀ صوفی و اصحاب صلیب است‏‎[35]‎

‏ ‏

3. عشق راه و رسم دیگری دارد

‏وی با اشاره به این که اگر کسی به مرحلۀ عشق حقیقی نرسد، رمز و راز عشق را درک‏‎ ‎‏نمی کند، می گوید:‏

‏ ‏

‏راه و رسم عشق بیرون از حساب ما و توست‏

‏آن که هشیار است و بیدار است مست باده نیست‏‎[36]‎

‏ ‏

4. سر نهادن در کوی عشق، آزادگی است

‏عاشق واقعی کسی است که سر در کوی معشوق بگذارد و جان خود را فدای او سازد.‏‎ ‎‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏بیان می دارد:‏

‏ ‏

‏آن که سر در کوی او نگذاشته آزاده نیست‏   ‏آن که جان نفکنده در درگاه او دلدار نیست‏‎[37]‎

‏ ‏

5. راه عشق بسیار دشوار است

‏عارف در پیمودن راه عشق، دشواری هایی را می بیند که بدون همراهی خضر، گذشتن‏‎ ‎‏از گردنه های پرپیچ و خم عشق، بسیار سخت می نماید؛ زیرا راه عشق، راه مجد و عظمت‏‎ ‎‏است و برای رسیدن به آن باید مشکلاتی را تحمل کرد. امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏می گوید:‏

‏ ‏

‏سال ها باید که راه عشق را پیدا کنی‏   ‏این ره رندان میخانه است راه ساده نیست‏‎[38]‎

‏ ‏

6. درد عاشق را عاشق می داند

‏لذت عشق را عاشق می داند و درد عاشق را نیز عاشق؛ زیرا سختی های راه را کسی‏‎ ‎‏درک می کند که آن را پیموده باشد. امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ می گوید:‏

‏ ‏

‏عاشقان دانند درد عاشق و سوز فراق‏   ‏آن که بر شمع جمالت سوخت جز پروانه نیست‏‎[39]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 68

7. قصۀ مستی را عاشقان دانند

‏عشق رمز و رازی و مستی، قصه ای دارد که آن را تنها عاشق می داند. امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‎ ‎‏می گوید:‏

‏ ‏

‏قصۀ مستی و رمز بیخودی و بیهشی‏   ‏عاشقان دانند کاین اسطوره و افسانه نیست‏‎[40]‎

‏ ‏

8. لاله افشانی چمن از عشق رخ یار است

‏برای لاله افشانی چمن، علت های طبیعی وجود دارد؛ اما امام خمینی با به کار بردن‏‎ ‎‏صنعت «حسن التعلیل» علتی ادبی و عرفانی ذکر می کند و می گوید:‏

‏ ‏

‏بهار آمد و گلزار نور باران شد‏   ‎ ‎‏چمن ز عشق رخ یار لاله افشان شد‏‎[41]‎

‏ ‏

9. لذت عشق را عاشق محزون می داند

‏وی با اشاره به این که هم در عشق لذت است و هم در رنج هجران، می گوید:‏

‏ ‏

‏لذت عشق تو را جز عاشق محزون نداند‏   ‎ ‎‏رنج لذت بخش هجران را به جز مجنون نداند‏‎[42]‎

‏ ‏

10. نالۀ بلبل نالۀ عاشقان است

‏بلبل عاشق گل است، اما به خاطر رسیدن فصل خزان و از دست دادن معشوق، ناله‏‎ ‎‏سرمی دهد؛ عاشق نیز همانند بلبل نالان، ترس از دست دادن معشوق را دارد. امام‏‎ ‎‏خمینی ‏‏رحمه الله‏‏این معنا را این گونه بیان می دارد:‏

‏ ‏

‏بلبل به باغ ناله کند همچو عاشقان‏   ‎ ‎‏گویی که یاد از غم فصل خزان کند‏‎[43]‎

‏ ‏

11. عاشق، غرق در دریای فنا است

‏امام خمینی با اشاره به غرق شدن عاشق در دریای فنا می گوید:‏

‏ ‏

‏عاشق از شوق به دریای فنا غوطه ور است‏   ‏بی خبر آن که به ظلمتکدۀ ساحل بود‏‎[44]‎

‏ ‏

‏طبیعی است کسی که غرق در دریای فنا نباشد، قدر عشق را نمی داند. سعدی می گوید:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 69

‏قیمتِ عشق نداند قدمِ صدق ندارد‏   ‏سست عهدی که تحمل نکند بار جفا را‏‎[45]‎

‏ ‏

12. راه عشق، عاشقان را به بتخانه روانه می کند:

‏عاشقی که ره میکده را پیش بگیرد، به تعبیر حافظ شیرازی، ثواب روزه و حج می برد:‏

‏ ‏

‏ثواب روزه و حج قبول آن کس برد‏   ‏که خاک میکدۀ عشق را زیارت کرد‏‎[46]‎

‏ ‏

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ با اشاره به این معنا می گوید:‏

‏ ‏

‏از آن دمی که دل از خویشتن فروبستم‏   ‎ ‎‏طریق عشق به بتخانه ام روانه نمود‏‎[47]‎

‏ ‏

13. راه عشق دارای رمز است

‏کسی که مست جام عشق باشد، حقایقی را درک می کند که هشیار از درک آن عاجز‏‎ ‎‏است. امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ می گوید:‏

‏ ‏

‏راهی است ره عشق که با رهرو آن‏   ‎ ‎‏رمزی باشد که پیش هشیار نبود‏‎[48]‎

‏ ‏

‏در راه عشق باید از جاه و مال گذشت و اگر کسی چنین کند، تازه اول منزل است.‏‎ ‎‏سعدی شیرازی می گوید:‏

‏ ‏

‏بذل جاه و مال و ترک نام و ننگ‏   ‎ ‎‏در طریق عشق اول منزل است‏‎[49]‎

‏ ‏

14. جهان برای عاشق، بی ارزش است

‏عاشق حقیقی کسی است که دنیا برایش بی ارزش است. عاشق و عارفی که به سوی‏‎ ‎‏معشوق حرکت می کند، افسار و عنان شتر دنیا را بر گردن آن می اندازد و رهایش می کند و‏‎ ‎‏به هیچ روی، مطیع وسوسه های آن نمی گردد. امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ می گوید:‏

‏ ‏

‏آن که از بادۀ عشق تو لبی تازه نمود‏   ‎ ‎‏ملک هستی برِ چشمش پرِکاهی نبود‏‎[50]‎

‏ ‏

‏آری به جز عشق، هر چه هست فانی است. حافظ شیرازی نیز این سخن را چنین بیان‏‎ ‎‏داشته است:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 70

‏عرضه کردم دو جهان بر دل کار افتاده‏  ‏به جز از عشق تو باقی همه فانی دانست‏‎[51]‎

‏ ‏

‏نیز می گوید:‏

‏ ‏

‏هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق‏   ‏ثبت است بر جریدۀ عالم دوام ما‏‎[52]‎

‏ ‏

15. مذهب عشق، جدای از سایر مذهب ها است

‏عشق در عرفان، تحت تأثیر مذهب و عقیده قرار نمی گیرد. جلال الدین مولوی‏‎ ‎‏می گوید:‏

‏ ‏

‏مذهب عاشق ز مذهب ها جداست‏   ‏عاشقان را مذهب و ملت خداست‏‎[53]‎

‏ ‏

‏بنابراین، کارهایی که در مسلک عشق انجام می گیرد، غیر از کارهایی است که‏‎ ‎‏انسان های معمولی انجام می دهند. امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ می گوید:‏

‏ ‏

‏خادم پیر مغان باش که در مذهب عشق‏   ‏جز بت جام به کف حکمروایی نبود‏‎[54]‎

‏ ‏

‏نیز می گوید:‏

‏ ‏

‏عاکف کوی بتان باش که در مسلک عشق‏   ‎ ‎‏بوسه بر گونۀ دلدار خطایی نبود‏‎[55]‎

‏ ‏

16. عاشق چاره ای جز سوختن در آتش عشق ندارد

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ این معنا را در بیت زیر چنین بیان می کند:‏

‏ ‏

‏چاره ای نیست به جز سوختن از آتش عشق‏   ‎ ‎‏آتشی ده که بیفتد به دل و پا نشود‏‎[56]‎

‏ ‏

17. عشق معشوق به عاشق جان می بخشد

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ با اشاره به این معنا می گوید:‏

‏ ‏

‏بندۀ عشق مسیحا دم آن دلدارم‏    ‎ ‎‏که به یُمن قدمش هستی من دود نمود‏‎[57]‎

‏ ‏

18. عشق طبیب دردها است

‏گاهی عرفا عشق را به عنوان درمان دردها می دانند و گاهی آن را درد بی درمان‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 71
‏می شمارند. امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ می گوید:‏

‏ ‏

‏پرتو حسنت به جان افتاد و آن را نیست کرد‏   ‏عشق آمد دردها را هر چه بُد درمان نمود‏‎[58]‎

‏ ‏

‏مولوی نیز می گوید:‏

‏ ‏

‏شاد باش ای عشق خوش سودای ما‏   ‎ ‎‏ای طبیب جمله علت های ما‏

‏ای دوای نخوت و ناموس ما‏    ‎ ‎‏ای تو افلاطون و جالینوس ما‏‎[59]‎

‏ ‏

‏همان طور که گفته شد، بعضی ها عشق را درد بی درمان دانسته اند. سعدی می گوید:‏

‏ ‏

‏دردی است درد عشق که هیچش طبیب نیست‏   ‎ ‎‏گر دردمند عشق بنالد غریب نیست‏‎[60]‎

‏ ‏

19. غمزۀ معشوق در جان عاشق آتش برمی افروزد

‏وی با اشاره به این معنا می گوید:‏

‏ ‏

‏غمزه ات در جان عاشق بر فروزد آتشی‏   ‏آن چنان کز جلوه ای با موسی عمران نمود‏‎[61]‎

‏ ‏

20. وصال معشوق، شادی و سرور به دنبال دارد و هجران او غم و اندوه

‏این سخن را امام خمینی بدین صورت بیان کرده است:‏

‏ ‏

‏در عشقِ روی اوست همه شادی و سرور‏   ‎ ‎‏در هجر وصل اوست همه زاری و نزار‏‎[62]‎

‏ ‏

21. سرّ عشق را فقط عاشق دلدار می داند

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ می گوید:‏

‏ ‏

‏سرّ عشق است که جز دوست نداند دیگر‏   ‎ ‎‏می نگنجد غم هجرانِ وی اندر گفتار‏‎[63]‎

‏ ‏

‏نیز می گوید:‏

‏ ‏

‏عاشقم عاشق که درد عشق را جز او نداند‏  ‏غرق بحر عشقم و چون نوح پشتیبان نبودی‏‎[64]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 72

22. راه عشق راه پرخطری است

‏راه عشق گردنه هایی دارد که عاشق حقیقی باید با تمامی سختی ها، جهت رسیدن به‏‎ ‎‏معشوق، آن ها را پشت سر بگذارد؛ راه عشق مانند راه رسیدن به بزرگی و عظمت است که‏‎ ‎‏تحمل سختی باید کرد. ابن ابی الحدید معتزلی در قصاید علویات می گوید:‏

‏ ‏

‏ألا إنّ نجدَ المجدِ أبیضُ ملحوبُ‏   ‎ ‎‏ولکنّه جَمُّ المهالکِ مَرهوبُ‏

‏هو العسلُ الماذیُّ یشتاره امرؤٌ‏   ‎ ‎‏بَغاه و أطرافُ الرِماحِ یعاسیبُ‏‎[65]‎

‏ ‏

‏حافظ شیرین سخن نیز می گوید:‏

‏ ‏

‏طریق عشق طریقی عجب خطرناک است‏   ‎ ‎‏نعوذ بالله اگر ره به مقصدی نبری‏‎[66]‎

‏ ‏

‏نیز می گوید:‏

‏ ‏

‏راهی است راه عشق که هیچش کناره نیست‏

‏آن جا جز آن که جان بسپارند چاره نیست‏‎[67]‎

‏ ‏

‏بیت امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ نیز چنین است:‏

‏ ‏

‏این ره عشق است و اندر نیستی حاصل شود‏   ‎ ‎‏بایدت از شوق پروانه شوی، بریان شوی‏‎[68]‎

‏ ‏

‏نیز می گوید:‏

‏ ‏

‏گر نداری سر عشّاق و ندانی ره عشق‏   ‏سر خود گیر و ره عشق به رهوار سپار‏‎[69]‎

‏ ‏

‏وی با اشاره به این که عاشق از این راه پرخطر استقبال می کند، می گوید:‏

‏ ‏

‏گفته بودی که ره عشق رهِ پرخطری است‏   ‎ ‎‏عاشقم من که ره پرخطری می جویم‏‎[70]‎

‏ ‏

23. در فنون عشق، شاگردی باید کرد

‏می گوید:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 73

‏شاگرد پیر میکده شو در فنون عشق‏   ‏گردن فرازْ بر همه خلق، اوستاد باش‏‎[71]‎

‏ ‏

24. با عاقلان بی خبر از عشق، نمی توان سوز و گداز خویش را بیان کرد

‏عرفا معتقدند که عشق بالاتر از عقل است و در این زمینه تعبیرات متفاوتی آورده اند.‏‎ ‎‏سعدی می گوید:‏

‏ ‏

‏ماجرای عقل پرسیدم ز عشق‏   ‎ ‎‏گفت معزول است و فرمانیش نیست‏‎[72]‎

‏ ‏

‏نیز می گوید:‏

‏ ‏

‏عشقت بنای عقل به کلی خراب کرد‏   ‎ ‎‏جورت درِ امید به یک بار برگرفت‏‎[73]‎

‏ ‏

‏مولوی هم می گوید:‏

‏ ‏

‏عقل در شرحش چو خر در گِل بخفت‏   ‏شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت‏‎[74]‎

‏ ‏

‏حافظ می گوید:‏

‏ ‏

‏حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است‏  ‎ ‎‏کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد‏‎[75]‎

‏ ‏

‏سعدی باز می گوید:‏

‏ ‏

‏شوق را بر صبر قوّت غالب است‏   ‏عقل را با عشق دعوی باطل است‏‎[76]‎

‏ ‏

‏نیز می گوید:‏

‏ ‏

‏مایۀ پرهیزگار قوّت صبر است و عقل‏   ‎ ‎‏عقل گرفتار عشق صبر زبون هواست‏‎[77]‎

‏ ‏

‏این معنا مورد توافق همۀ عارفان است. در دیوان شمس آمده است:‏

‏ ‏

‏عقل تا تدبیر و اندیشه کند‏   ‏رفته باشد عشق تا هفتم سما‏

‏عقل تا جوید شتر از بهر حج‏   ‎ ‎‏رفته باشد عشق بر کوه صفا‏‎[78]‎

‏ ‏

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ چون عارف است و زبان عرفان می داند، مانند دیگر عارفان، بالا بودن‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 74
‏مقام عشق را در مقابل عقل دریافته است؛ از این رو چنین می گوید:‏

‏ ‏

‏با عاقلان بی خبر از سوز عاشقی‏    ‏نتوان دری گشود ز سوز و گداز خویش‏‎[79]‎

‏ ‏

25. عاشق، سوختۀ آتش فراق است

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ می گوید:‏

‏ ‏

‏ما عاشقیم و سوختۀ آتش فراق‏   ‏آبی بریز با کفِ عاشق نواز خویش‏‎[80]‎

‏ ‏

26. عشق معشوق، عاشق را آواره می کند

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ می گوید:‏

‏ ‏

‏من داشتم به گلشن خود آشیانه ای‏  ‎ ‎‏آواره کرد عشق توام زاشیان خویش‏‎[81]‎

‏ ‏

27. پیچ و خم عشق همه را حیران می کند

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ می گوید:‏

‏ ‏

‏وه چه افراشته شد در دو جهان پرچم عشق‏  ‎ ‎‏آدم و جنّ و ملَک مانده به پیچ و خم عشق‏‎[82]‎

‏ ‏

28. برای سالک، کم و بیشِ عشق فرقی نمی کند

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ می گوید:‏

‏ ‏

‏غم مخور ای دل دیوانه که راهت ندهند‏   ‏پیش سالک نبود فرق ز بیش و کم عشق‏‎[83]‎

‏ ‏

29. عشق وفاداری می طلبد

‏حضرت امام می گوید:‏

‏ ‏

‏گر کُشی یا بنوازی ای دوست‏   ‏عاشقم، یارِ وفادار توام‏‎[84]‎

‏ ‏

30. شرابِ عشق، شرابِ صدق و صفا است

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ می گوید:‏

‏ ‏

‏ز جام عشق چشیدم شراب صدق و صفا‏   ‎ ‎‏به خُمّ میکده! با جان و دل وفادارم‏‎[85]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 75

31. اختیار عاشق دست عشق است

‏وی می گوید:‏

‏ ‏

‏هر چه گوید عشق گوید، هر چه سازد عشق سازد‏

‎ ‎‏من چه گویم، من چه سازم، من که فرمانی ندارم‏‎[86]‎

‏ ‏

‏نیز می گوید:‏

‏ ‏

‏سر نهم در کوی عشقت، جان دهم در راه عشقت‏

‎ ‎‏من چه گویم که به جز عشق سر و جانی ندارم‏‎[87]‎

‏ ‏

32. برهان عشق، عشق است

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ می گوید:‏

‏ ‏

‏عاشقم، جز عشق تو در دست من چیزی نباشد‏

‎ ‎‏عاشقم، جز عشق تو، بر عشق برهانی ندارم‏‎[88]‎

‏ ‏

33. عشق خدا با شیطان زدگی قابل جمع نیست

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ می گوید:‏

‏ ‏

‏تویِ شیطان زده و عشقِ خدا؟!‏   ‎ ‎‏نبری راه به جایی بس کن‏‎[89]‎

‏ ‏

نتیجه

‏شخصیت امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ و جامع الاطراف بودن وی، کار توصیف را دشوار ساخته‏‎ ‎‏است. تنوع نوشته ها و آثار قلمی معظّم له در موضوعات مختلف، موجب شده است که‏‎ ‎‏نتوان به کُنه شخصیت وی راه یافت.‏

‏وصف «عشق» در دیوان امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏، خود کتاب مستقلی را می طلبد و این حقیر با‏‎ ‎‏بضاعت اندکی که دارم، گوشه هایی از تعبیرات زیبای عرفانی وی را با زبان قاصر خود بیان‏‎ ‎‏کردم. امیدوارم به مصداق ‏‏«‏إذَا مَرُّوا باللَّغْوِ مَرُّوا کِرَاماً‏»‏‎[90]‎‏ خوانندگان عزیز، عذر این بندۀ ناچیز‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 76
‏را پذیرا باشند و لغزش ها را به دیدۀ اغماض بنگرند.‏

‏جهان به این فراخی بر این انسان وارسته تنگ آمد و پرندۀ روح بزرگ خدا از قفس‏‎ ‎‏جسم و دنیا، به ملکوت اعلی پیوست. پس چگونه می توان ذکر او را در چند ورق ناچیز‏‎ ‎‏بیان کرد؟!‏

‏ ‏

‏ ‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 77

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

کتاب نامه

‏قرآن کریم.‏

‏1. ‏‏ادبیات و تعهد در اسلام‏‏، محمدرضا حکیمی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1358 ش.‏

‏2. ‏‏تاریخ الأدب العربی‏‏، عمر فروخ، دارالعلم للملایین، 1992 م.‏

‏3. ‏‏جاذبه و دافعۀ علی ‏‏علیه السلام‏‏، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، 1379 ش.‏

‏4. ‏‏دیوان امام‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.‏

‏5. ‏‏دیوان حافظ‏‏، شمس الدین محمد حافظ، تعلیقات محمد قزوینی، به اهتمام عبدالکریم‏‎ ‎‏جُربزه دار، انتشارات اساطیر، 1368 ش.‏

‏6. ‏‏الروضة المختاره، ‏‏الصالح علی صالح، منشورات الشریف الرضی، 1408 ق.‏

‏7. ‏‏سرّ الصلاة‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.‏

‏8. ‏‏العمدة فی محاسن الشعر و آدابه‏‏، ابن رشیق القیروانی، تحقیق محمد قرقَزان، بیروت،‏‎ ‎‏دارالمعرفه، 1408 ق.‏

‏9. ‏‏فرهنگ فارسی‏‏، محمد معین، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1371 ش.‏

‏10. ‏‏کلیات سعدی‏‏، مصلح الدین سعدی شیرازی، به کوشش بهاء الدین خرمشاهی،‏‎ ‎‏انتشارات ناهید، 1375 ش.‏

‏11. ‏‏کلیات شمس تبریزی‏‏، جلال الدین محمد مولوی، تهران، انتشارات امیر کبیر، 1367 ش.‏

‏12. ‏‏لغت نامه دهخدا‏‏، علی اکبر دهخدا، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران.‏

‏13. ‏‏مثنوی معنوی‏‏، جلال الدین محمد مولوی، به کوشش رینولد الین نیکلسون، با مقدمه‏‎ ‎‏دکتر قدمعلی سرامی، انتشارات بهزاد، 1370 ش.‏

‏14. ‏‏نهج البلاغه‏‏، ترجمه و شرح علینقی فیض الاسلام، انتشارات فیض الاسلام، 1365 ش.‏

‏15. ‏‏المعجم الوسیط‏‏، أنیس ابراهیم و...، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1367 ش.‏

‏ ‏

‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 78

  • )) عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت معلم سبزوار.
  • )) حسان بن ثابت در سال 60 قبل از هجرت (563 م) در یثرب متولد شد. وی از شاعران دورۀ اسلامی بود. وفات وی در سال 54 هجری (674 م) اتفاق افتاد. ر.ک: تاریخ الادب العربی، ج 1، ص 325.
  • )) ر.ک: العمدة فی محاسن الشعر، ج 1، ص 85.
  • )) همان، ص 86.
  • )) شعراء (26): 227.
  • )) ادبیات و تعهد در اسلام، ص 24.
  • )) دیوان امام، ص 40.
  • )) همان، ص 41.
  • )) همان، ص 43.
  • )) همان.
  • )) همان.
  • )) همان، ص 149.
  • )) همان، ص 112.
  • )) همان، ص 42.
  • )) همان، ص 49.
  • )) المعجم الوسیط، مادۀ «عشق».
  • )) فرهنگ معین، مادۀ «عشق».
  • )) لغت نامۀ دهخدا، مادۀ «عشق».
  • )) همان.
  • )) مثنوی معنوی، ص 6.
  • )) کلیات شمس تبریزی، ص 99.
  • )) سرّ الصلاة، ص 11.
  • )) لغت نامۀ دهخدا، مادۀ «عشق».
  • )) دیوان امام، ص 150.
  • )) دیوان حافظ، غزل 244، ص 224.
  • )) کلیات سعدی، ص 401.
  • )) دیوان حافظ، غزل 107، ص 149.
  • )) جاذبه و دافعه علی علیه السلام، ص 58.
  • )) نهج البلاغه، خطبۀ 108.
  • )) مائده (5): 54.
  • )) مثنوی معنوی، ص 239.
  • )) دیوان امام، ص 49.
  • )) دیوان حافظ، غزل 30، ص 111.
  • )) همان، غزل 24، ص 108.
  • )) دیوان امام، ص 51.
  • )) همان، ص 70.
  • )) همان.
  • )) همان.
  • )) همان، ص 71.
  • )) همان.
  • )) همان، ص 90.
  • )) همان، ص 98.
  • )) همان، ص 101.
  • )) همان، ص 104.
  • )) کلیات سعدی، ص 361.
  • )) دیوان حافظ، غزل 131، ص 163.
  • )) دیوان امام، ص 105.
  • )) همان، ص 106.
  • )) کلیات سعدی، ص 386.
  • )) دیوان امام، ص 109.
  • )) دیوان حافظ، غزل 48، ص 119.
  • )) همان، غزل 11، ص 102.
  • )) مثنوی معنوی، ص 248.
  • )) دیوان امام، ص 110.
  • )) همان.
  • )) همان، ص 112.
  • )) همان، ص 114.
  • )) همان، ص 115.
  • )) مثنوی معنوی، ص 6.
  • )) کلیات سعدی، ص 401.
  • )) دیوان امام، ص 115.
  • )) همان، ص 120.
  • )) همان، ص 121.
  • )) همان، ص 180.
  • )) هان! راه مجد و عظمت روشن و آشکار است؛ اما هلاکت گاه های زیادی در آن وجود دارد. آن، مانند عسل خالصی است که شخصی که آن را می خواهد از جایگاه خود بیرون آورد، سرنیزه هایی را که مانند نیش زنبورها گزنده است، باید تحمل کند. (ر.ک: الروضة المختاره، ص 84)
  • )) دیوان حافظ، غزل 452، ص 343.
  • )) همان، غزل 72، ص 131.
  • )) دیوان امام، ص 185.
  • )) همان، ص 124.
  • )) همان، ص 169.
  • )) همان، ص 129.
  • )) کلیات سعدی، ص 403.
  • )) همان، ص 410.
  • )) مثنوی معنوی، ص 10.
  • )) دیوان حافظ، غزل 121، ص 158.
  • )) کلیات سعدی، ص 386.
  • )) همان، ص 377.
  • )) کلیات شمس تبریزی، ص 116.
  • )) دیوان امام، ص 132.
  • )) همان.
  • )) همان، ص 133.
  • )) همان، ص 134.
  • )) همان.
  • )) همان، ص 135.
  • )) همان، ص 148.
  • )) همان، ص 150.
  • )) همان.
  • )) همان.
  • )) همان، ص 172.
  • )) فرقان (25): 72.