کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره)

اسم اعظم در پرتو کلام امام رحمه‌الله

‏ ‏

‏ ‏

اسم اعظم در پرتو کلام امام رحمه الله

‏ ‏

سرکار خانم زهرا اردستانی

مقدمه

‏معرفت شهودی حق، عالی ترین معرفت نسبت به ذات الهی است که ضمن چنین‏‎ ‎‏معرفتی دستیابی به حقایق عالم هستی و وصول به کمال حقیقی انسان، که همان لقاءالله ‏‎ ‎‏است، برای شهود کننده به دست می دهد.‏

‏در جای خود ثابت شده است که علم به کُنه ذات الهی ناممکن می باشد و خداوند خود‏‎ ‎‏نیز به این امر تصریح کرده است که: ‏‏«‏وَ لاَ یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً‏»‏‏.‏‎[1]‎‏ بنابراین شهود ذات حق بدون‏‎ ‎‏حجاب و واسطه برای سالک ناممکن خواهد بود. با توجه به آیاتی چون: ‏‏«‏وَ لِلّٰهِ الْأسْمَاءُ‎ ‎الْحُسْنَی فَادْعُوهُ بِهَا‏»‏‎[2]‎‏ و روایات فراوانی چون: ‏«إنّ لله تسعة و تسعین إسماً من أحصاها دخل‎ ‎الجنة».‎[3]‎‏ و تعریفی که برای اسامی حق ذکر می شود، می توان به این رهیافت رسید که‏‎ ‎‏اسماء الهی واسطه شهود حق و لقاءالله می باشند و سالک با فنا شدن در اسماءالله است که‏‎ ‎‏به مشاهده و وصال پروردگار خود دست می یابد؛ چنانچه در آثار مکتوب عارفان و‏‎ ‎‏حکیمان الهی به این مسأله اشاره و به بحث اسماءالله اهتمام فراوانی شده است.‏

‏در این جا اشاره به دو نکته ضروری می نماید:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 33
‏نخست آن که بدیهی است که معرفت شهودی و فنای در اسماءالله ، به عمل و کردار‏‎ ‎‏ممکن است ولی معرفت نظری، همواره هموار کننده طریق معرفت شهودی است، و از‏‎ ‎‏این جهت شناخت نظری اسماء الهی در خور اهمیت است.‏

‏دیگر آن که اسماءالله دارای مراتب گوناگونی هستند و از سعه و گستردگی متفاوتی‏‎ ‎‏برخوردارند و به همین جهت بهره ای که با فنای در آن ها برای عارف به دست می آید،‏‎ ‎‏متفاوت و مختلف است. در میان اسماء الهی، «اسم اعظم» گسترده ترین آن ها است و فنای‏‎ ‎‏در آن به معنای دست یابی به بالاترین درجه معرفت و قرب و لقای الهی است؛ ضمن آن که‏‎ ‎‏این اسم مهم ترین نقش را در پدیداری هستی داشته، برترین خلیفۀ الله است.‏

‏بر اساس آنچه گفته شد، بر آن شدیم که شناختی هر چند مجمل و محدود در حد توان‏‎ ‎‏محدود خویش با خوشه چینی از کلمات بزرگان و صاحب نظران عرفان و حکمت با‏‎ ‎‏محوریت نظرات عارف کم نظیر و اندیشمند والا قدر معاصر حضرت امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‎ ‎‏نسبت به خلیفه کبرای الهی و واسطه نزول و صعود یعنی «اسم اعظم» به دست آوریم.‏

‏مباحث این نوشتار در حد بضاعت مزجاة نگارنده عبارتند از:‏

‏1. اسم در عرفان به چه معنا است؟‏

‏2. حقیقت اسم اعظم چیست؟‏

‏3. مراتب اسم اعظم چیست؟‏

‏4. علت متصف شدن این حقیقت به «اسم اعظم» چیست؟‏

‏5. آیا اسامی دیگر حق نیز می توانند «اسم اعظم» خوانده شوند؟‏

‏6. «اسم اعظم» از کدام یک از اسماء الهی است؟ (ذاتی، صفاتی، افعالی).‏

‏7. بررسی «اسم مستأثر» و ارتباط آن با «اسم اعظم».‏

‏در پایان تأکید می نمایم که در این نوشتار بیش ترین بهره، از آثار امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ صورت‏‎ ‎‏پذیرفته و محور بحث، دیدگاه های ایشان است و از آرای بزرگان دیگر برای تأیید یا تبیین‏‎ ‎‏نظر آن حضرت استفاده شده است.‏

‏ ‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 34

اسم

‏اسم در لغت، لفظی است دارای معنای مستقل و بدون دلالت بر زمان که دلالت‏‎ ‎‏وضعی، بر یک معنای جوهری یا عرضی ـ جهت تمییز آن معنا از معانی دیگر ـ دارد. پر‏‎ ‎‏واضح است که ارتباطی حقیقی بین این اسم با مسمّایش وجود ندارد و صرف وضع و‏‎ ‎‏قرارداد می باشد. اما با تأمل در سخنان اهل معرفت و حکمت، آن گاه که اسم نسبت به حق‏‎ ‎‏لحاظ می شود، دیگر صرف لفظ نیست، بلکه حقیقتی از حقایق تکوینی است. به عبارت‏‎ ‎‏دیگر، برای حق تعینات و مفاهیم کلیه ای متصور است که وقتی ذات حق در ارتباط با این‏‎ ‎‏تعینات تجلی می نماید، حقیقتی متجلی می شود که «اسم» خوانده می شود.‏

‏به این امر در کتب عرفانی تصریح شده است. چنانچه شیخ اکبر می فرماید:‏

‏اسماء الهی، الفاظی مجرد از معانی چون زید و عمرو و جعفر و خالد نیستند، که جهت‏‎ ‎‏تشخیص و تمییز اشخاص ـ که مسمای این اسماءاند ـ نسبت به یکدیگر وضع شده اند. بلکه‏‎ ‎‏اسماء حق جلّ جلاله دلیل و راهنمایند بر معانی مندمج در الوهیت.‏‎[4]‎

‏به بیان دیگر، اسماء حق، حقیقت وجود و ذات الهی هستند به اعتبار تعینی از تعینات‏‎ ‎‏حق یا تجلی ای خاص از تجلیات الهیه.‏‎[5]‎

‏عارف بزرگ فیض کاشانی، در تعریف اسم می فرمایند:‏

‏اسم، ذات است به اعتبار صفتی معین و تجلی خاص؛ ‏فإنّ الرحمن ذات له الرحمة و القهار‎ ‎ذات له القهر. سئل ابوالحسن الرضا ‏علیه السلام‏‏ عن الاسم فقال صفة لموصوفه.‏‎[6]‎

‏با توجه به این که فیض ـ علیه الرحمه ـ این کلام حضرت را بعد از تعریف اسم آورده‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 35
‏است، شاید بتوان گفت، توجه حضرت به ویژگی آینه بودن صفت نسبت به موصوف، در‏‎ ‎‏ماسوی الله ـ بر خلاف اسم نسبت به مسما ـ بوده است؛ و به این ترتیب فرموده اند، اسم‏‎ ‎‏نسبت به حق جلّ جلاله چون صفت است، نسبت به ماسوی الله .‏

‏در هر حال، در کتاب های عرفانی دیگر، چون: ‏‏فصوص، فتوحات، مصباح الانس، شرح‏‎ ‎‏گلشن  راز ‏‏لاهیجی و... به همین تعریف برای اسم، اشاره شده است و امام ‏‏رحمه الله‏‏ نیز همین‏‎ ‎‏نظر  را دارند:‏

إنّ الإسم عبارة عن الذات مع صفة معینة من صفاته و تجل من تجلّیاته.‎[7]‎

‏بنابراین عرفا و حکمای متأله، در این که اسماءالله ، حقایق عینی و دستاورد تجلیات‏‎ ‎‏مختلف حق هستند متفق القولند. البته بر این ادعای خود استدلالاتی نیز آورده اند، از جمله‏‎ ‎‏این که؛ خداوند می فرماید: ‏‏«‏سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأعْلَی‏»‏‎[8]‎‏ و یا ‏‏«‏تَبَارَکَ اسْمُ رَبِّکَ ذِی الْجَلاَلِ وَ الإکْرَامِ‏»‏‎[9]‎‎ ‎‏بعید است که منظور از اسم در آیات، اصوات و حروفی باشند که از عوارض اجسامند و‏‎ ‎‏اخسّ اشیاء.‏

‏دیگر آن که در بسیاری از دعاهای منقول از امامان ‏‏علیهم السلام‏‏ اسامی حق، واسطه تأثیر در‏‎ ‎‏هستی و استجابت دعا هستند، حال آن که تأثیر و تصرف در هستی از آنِ حق است و‏‎ ‎‏منحصر در او، و محال است که الفاظ و اصواتی که خود، معلول اراده ما هستند یا مفاهیم‏‎ ‎‏ذهنی که ما در ذهن خود حاضر می کنیم، بتوانند منشأ و مبدأ پیدایش یا زوال چیزی شوند.‏‎ ‎‏بنابراین اگر تأثیری هم از ناحیه این اسماء در هستی و جواهر گذارده شود، ناشی از حقایق‏‎ ‎‏وجودی آن اسماء و متعلق به معانی آن ها است، که ظل ذات الهی اند.‏‎[10]‎

‏دیگر آن که، با استفاده از قرآن کریم علت رجحان و برتری انسان بر ملائکه، علم به‏‎ ‎‏اسماء الهی است و روشن است نمی تواند منظور، حفظ واژگان اسم ها باشد.‏‎[11]‎

‏با توجه به آنچه گذشت، اسامی حق، هر یک حقیقتی از حقایق عینی می باشند و البته‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 36
‏لازم است، در علم الفاظ، برای این معانی و حقایق، الفاظی نهاده شود تا جوینده هنگام‏‎ ‎‏یادگیری، به واسطه هر یک از این لفظ ها، به معانی آن ها دست یازد.‏‎[12]‎‏ لذا الفاظی مانند:‏‎ ‎‏الرحمن، الرحیم، القهار و... از جهت لفظشان اسمی برای آن اسماء هستند، و در اصطلاح‏‎ ‎‏عرفا اسم الاسم خوانده می شوند. چنانچه علامه قیصری در مقدمه بر ‏‏فصوص ‏‏می فرماید:‏

و الذات مع صفة معینة و اعتبار تجل من تجلیاتها تسمی بالاسم: فإنّ الرحمن ذات لها الرحمة‎ ‎و هذه الأسماء الملفوظة هی أسماء الأسماء.‎[13]‎

‏و یا آنچه مرحوم سبزواری می فرماید که:‏

و هذه الألفاظ و مفاهیمها مثل الحیّ، العلیم، المرید، القدیم، المتکلّم، السمیع، البصیر و غیرها،‎ ‎أسماء الأسماء.‎[14]‎

‏همچنین علامه جوادی آملی می فرمایند:‏

‏در مقام حکایت از اسم و صفت الفاظی مانند علم و علیم و یا قدرت و قدیر و... وضع‏‎ ‎‏می شوند... که این الفاظ، اسامی اعتباری برای آن اسماء حقیقی ـ یعنی اسم الاسم ـ‏‎ ‎‏هستند.‏‎[15]‎

اسم اعظم

‏جمعی از اندیشمندان اسلامی معتقدند که اسم اعظم، لفظ یا الفاظی است که به‏‎ ‎‏علت  ترکیب ویژه ای که دارد، تأثیری شگرف و گسترده در عالم هستی دارد، و داننده‏‎ ‎‏آن  می تواند با آن هرگونه تصرفی را که بخواهد در هستی بنماید. راز این تصرف را به‏‎ ‎‏نسبت های عددی بین حروف این اسم و یا به مزاج حاصل از ترکیب حروف آن و...‏‎ ‎‏مستند می کنند.‏‎[16]‎‏ لکن بنابر آنچه در مورد اسم گذشت، روشن است که این نظر باطل‏‎ ‎‏و  مردود است. اسم اعظم نیز از آن جهت که اسمی از اسماء الهی است، حقیقتی از‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 37
‏حقایق  تکوینی و مظهری از مظاهر الهی می باشد با این تفاوت که حقیقتی بزرگ تر و‏‎ ‎‏تأثیرگذارتر است.‏‎[17]‎‏ روایات متعددی در مورد اسم اعظم در کتب روایتی، ثبت گردیده‏‎ ‎‏است، از آن جمله:‏

عن جابر عن أبی جعفر ‏علیه السلام‏‏ قال: ‏«إنّ اسم الله الأعظم علی ثلاثة و سبعین حرفاً، و إنّما کان‎ ‎عند آصف منها حرف واحد فتکلم به فخسف به الأرض، ما بینه و بین سریر بلقیس، حتّی‎ ‎تناول السریر بیده، ثم عادت الأرض کما کانت أسرع من طرفة عین و عندنا نحن عن‎ ‎الاسم الأعظم إثنان و سبعون حرفاً و حرف عندالله تعالی استأثر به فی علم الغیب عنده، و‎ ‎لا حول و لا قوة إلاّ بالله العلیالعظیم».‎[18]‎

‏این روایت، افزون بر این که دلالت بر تأثیر این اسم به طور فراگیر و غالب بر مراتب‏‎ ‎‏مادون خود دارد ـ چنانچه آصف با آگاهی بر یک مرتبه از این اسم و شاید بتوان گفت با‏‎ ‎‏رسیدن به مقام فنا و مظهریت یکی از اسماء تحت اسم اعظم، قادر به انجام کار خارق العادۀ‏‎ ‎‏انتقال تخت بلقیس گردید ـ لفظ و صوت نبودن اسم اعظم را نیز ثابت می کند، زیرا هر‏‎ ‎‏لفظی برای تمام بودنش، به همۀ حروف خود نیازمند است، مانند نیاز هر کلی به اجزایش.‏‎ ‎‏و پذیرفتنی نیست که حرفی از آن نزد خداوند باشد و همچنان این لفظ، با هیأت ناقصش‏‎ ‎‏قابل تلفظ و دلالت و تأثیر باشد. لذا این روایت مؤید نظر اهل معرفت و از آن جمله امام ‏‏رحمه الله‏‎ ‎‏است، مبنی بر این که، اسم اعظم نتیجه تجلی ای از تجلیات حق است و حقیقتی ذومراتب‏‎ ‎‏از حقایق عالم، که یک مرتبۀ آن، عندالله است، و آن مرتبه کنه و باطن مطلق وجودی این‏‎ ‎‏اسم می باشد. البته از این حیث همه اسماء با اسم اعظم همسنگ هستند، زیرا کنه ذات‏‎ ‎‏تمامی اسماء متحد با غیب هویت و مستهلک در ذات حق و عندالله هستند و از دسترس‏‎ ‎‏فهم و درک و شهود ما سوی الله دور؛ مورد خطاب ‏«ما عرفناک حقّ معرفتک و ما عبدناک حقّ

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 38
عبادتک»‎[19]‎‏ سید العرفا و مولی الانبیا، حضرت محمد مصطفی ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏نه فقط کنه ذات حق،‏‎ ‎‏بلکه کنه ذات همه اسماء حق جلّ جلاله در برمی گیرد.‏

‏اینک با روشن شدن این مسأله که اسم اعظم صرف لفظ نیست، اعتقاد به چنین مطلبی،‏‎ ‎‏نشان از عدم درک و فهم اسماء حق دارد. حال این سؤال قابل طرح است که اگر هر اسمی‏‎ ‎‏ذات است ـ به اعتبار معنایی که همین اختلاف معانی، تکثر اسمائی را موجب است ـ اسم‏‎ ‎‏اعظم، به اعتبار کدام معنا تجلی ذات است؟‏

‏دیگر این که، حقیقت وجود مراتب متفاوتی دارد که هر مرتبه، از ظرف وجودی و‏‎ ‎‏جایگاه خاص برخوردار است که ‏‏«‏وَ کُلُّ شَیْ ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍ‏»‏‎[20]‎‏ و مقامش معلوم است که ‏‏«‏وَ مَا‎ ‎مِنَّا إلاَّ لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ‏»‏‎[21]‎‏ و این مراتب بعضی فوق بعض دیگر هستند که ‏‏«‏وَ رَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ‎ ‎دَرَجَاتٍ‏»‏‎[22]‎‏ و هر مرتبه مادون نسبت به مرتبه مافوق، زمزمۀ ‏«لو دنوت أنملة لاحترقت»‎[23]‎‏ بر لب‏‎ ‎‏دارد. چنانچه امام خمینی در ‏‏شرح دعای سحر ‏‏می فرمایند:‏

‏هر موجودی از موجودات اعم از عوالم عقول مجرده و ملائکه مهیمنه و همین طور صف به‏‎ ‎‏صف تا نفوس کلیه الهیه و ملائکه مدبره و سلطان ملکوت علیا و سایر مراتب آن ها از‏‎ ‎‏ملائکه ارضی، هر یک مظهر اسمی خاص هستند، که ربّشان به آن اسم بر ایشان تجلی‏‎ ‎‏نموده و برای هر یک از آن ها مقام معلومی است، که هیچ یک نمی توانند از مقام خود تجاوز‏‎ ‎‏نمایند و از محل خود تخطی کنند و لذا جبرئیل ‏‏علیه السلام‏‏ به پیامبر ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ عرض کرد: ‏«لو دنوت‎ ‎أنملة لاحترقت»‏ غیر از انسان کامل که لامقام است.‏‎[24]‎

‏و چون هر اسمی متعلق به مرتبه ای خاص است، اطلاق آن به مراتب دیگر کفر و‏‎ ‎‏ضلالت را به همراه دارد.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 39

‏هر مرتبه از وجود حکمی دارد‏   ‏گر حفظ مراتب نکنی زندیقی‏‎[25]‎

‏ ‏

‏بنابراین؛ باید دانسته شود که جایگاه اسم اعظم کجا است و به کدام مرتبه از مراتب‏‎ ‎‏وجود متعلق است. و بالاخره، این که اعظمیت بر چه اساسی است، و چگونه حقیقتی از‏‎ ‎‏میان مجموعه حقایقی که همه را برای ذات یگانه حکم آینه دارند، به عنوان حقیقت اعظم‏‎ ‎‏لحاظ می شود؟‏

حقیقت اسم اعظم

‏آنچه در عرفان به عنوان اصل، پذیرفته شده و یقینی است، اصل وحدت وجود و‏‎ ‎‏کثرت مظاهر است. از نظرگاه عارف، آنچه در هستی است، ذات حق است و ظهورات و‏‎ ‎‏تجلیاتش که تمامی این تجلیات حق، به حیث حقیقتشان که رقیقۀ وجود الهی است، با حق‏‎ ‎‏یکی هستند و از او جدایی ناپذیرند و به عبارتی عین او می باشند، و از جهت تعینشان‏‎ ‎‏معدومند.‏

‏این وحدت حق، وحدت سعی اطلاقی است، یعنی تمام متقابلات را در بر گرفته حتی‏‎ ‎‏وحدت مقیدی که در برابر کثرت است نیز، تحت احاطه او است و این شمول و احاطه‏‎ ‎‏آن چنان است که غیری باقی نمی ماند تا در برابر او قرار گیرد. هر چه غیر او به درک می آید‏‎ ‎‏نمود و ظهور او است به اعتبار تعینات و صفات نامتناهی اش، که لوازم ذات او بوده، عین‏‎ ‎‏آن ذات یگانه اند و مندک در او و به ظهور او ظاهر می شوند.‏

‏این چنین احاطه ای باعث می شود، که تمایز حق با خلق، و همچنین تمایز هر مرتبه‏‎ ‎‏عالی نسبت به مرتبه مادون و تحت احاطه اش، تمایز احاطی و یک طرفی باشد، و ارتباط‏‎ ‎‏نیز فقط از جانب عالی است با دانی، و دانی همواره نسبت به تمام حقیقت و ذات عالی،‏‎ ‎‏منقطع الارتباط است. به این معنا که مرتبه عالی که نسبت به مرتبه دانی، اطلاق دارد، هرگز‏‎ ‎‏من حیث هی، در آن تجلی نمی نماید و همواره مرتبۀ برزخ و فاصله بین این دو مرتبه است‏‎ ‎‏که این برزخ، جامع دو مرتبه بوده دو وجهی است؛ یعنی یک وجه غیبی دارد که وحدت‏‎ ‎‏در آن شدیدتر است و با مرتبه عالی مرتبط است، و یک وجه ظهور دارد که با مرتبه دانی‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 40
‏مرتبط است و با این برزخ و فاصل است که مرتبه عالی ـ که حکم بطون و غیب را برای‏‎ ‎‏مرتبه دانی دارد و نسبت به آن به وحدت نزدیک تر است ـ فیض وجود را به آن مرتبه دانی‏‎ ‎‏می رساند و با آن مرتبط می شود و در آن به تعینی از تعیناتش تجلی می نماید.‏

‏با این حکم که در تمام مراتب طولی هستی جاری است، روشن می شود که ذات حق،‏‎ ‎‏که مطلق علی الاطلاق است و نسبت به تعین و عدم تعین اطلاق داشته، هر اسم و صفتی‏‎ ‎‏در آن مستجن است. لذا از آن به مرتبه لا اسمی و لا رسمی یاد می نمایند که من حیث هی‏‎ ‎‏هیچ ظهوری ندارد و در واقع برای غیر، مجهول مطلق و غیر قابل اشاره است، و دست‏‎ ‎‏شهود و معرفت هیچ کس به دامان او نمی رسد: ‏«و لم تجعل للخلق طریقاً إلی معرفتک إلاّ‎ ‎بالعجز عن معرفتک»‎[26]‎‏ به همین جهت برای ظهور و بروز اسماء و صفات مندکِ در ذات‏‎ ‎‏الهی، فاصل و خلیفه ای لازم است تا به واسطۀ آن فیض وجود به آن اسماء و صفات‏‎ ‎‏رسیده، ظهور یابند. این خلیفه الهی، که به اعتبار وحدت حقیقی ذات است، ناشی از تجلی‏‎ ‎‏حق است بر خود که ظهور ذات است برای ذات در دامن ذات. به عبارتی حدیث نفس‏‎ ‎‏ذات است که خود سخن می گوید و خود می شنود.‏

‏تجلی ذات به اعتبار وحدت حقیقی، اولین اسم و نام را در درون ذات متحقق می کند،‏‎ ‎‏که این حقیقت هیچ تفاوتی با ذات ندارد، جز این که همین لحاظ وحدت حقیقی ـ که از‏‎ ‎‏سلب تمامی معانی متعینه نسبت به ذات حاصل می شود و لذا یک تعین نیست ـ در مقایسه‏‎ ‎‏با ذات، نوعی تعین و تقید است، و او را نسبت به ذات مقید می سازد. این اسم و خلیفه حق‏‎ ‎‏دارای دو چهرۀ ظهور و بطون است.‏

‏چهره بطون آن نتیجه تجلی حق به تجلی غیبی احدی است که تمامی اسماء و صفات‏‎ ‎‏در آن مستهلکند و هیچ ظهور و بروزی ندارند و در واقع تمام توجه ذات به هویت مطلقه‏‎ ‎‏خود می باشد که از آن به «احدیت» یاد می شود امام ‏‏رحمه الله‏‏ نام هایی چون عنقای مغرب، غیب‏‎ ‎‏الغیوب، هویت مطلقه و... را که به کنه ذات و مرتبه لااسمی و لارسمی اطلاق می شود، با‏‎ ‎‏این مرتبه احدیت، سازگارتر می دانند.‏‎[27]‎‏ و همچنین بر این باورند که این مرتبه دارای اسم‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 41
‏است جز این که آن اسم، مستأثر است‏‎[28]‎‏ که به زودی به آن اشاره ای خواهیم نمود.‏

‏در این مرتبه، اسماء ذاتیه، بدون تمایز و کثرت مفهومی، برای حق ظهور دارند و میل‏‎ ‎‏حبی و عشقی حق به اظهار این اسماء موجب تجلی به احدیت جمع جمیع اسماء و‏‎ ‎‏صفات و تجلی علمی به طریق کثرت اسمائی جامع جمیع کثرات اسمائی شده،‏‎[29]‎‏ مرتبه‏‎ ‎‏احدیت جمع اسماء که ظهور همان احدیت ذات، و ظهور ذات به جمیع صفات می باشد،‏‎ ‎‏متجلی می شود که از آن به «واحدیت» و «جمع الجمع» و... یاد می شود. اشاره به این نکته‏‎ ‎‏ضروری است که مرتبه «واحدیت» و «احدیت» ـ چنان که گذشت ـ دو چهره از یک‏‎ ‎‏حقیقتند و تمایزشان اعتباری است. تجلی ای که احدیت در واحدیت می نماید، تجلی به‏‎ ‎‏فیض اقدس است که از هر نوع شائبه کثرت به دور است، گرچه شدت وحدت در‏‎ ‎‏واحدیت کم تر از احدیت است ولی آن کثرت، نتیجه توجه تفضیلی حق به اسماء است در‏‎ ‎‏ضمن اجمال و در نهایت آنچه غالب است، وحدت می باشد. در هر حال، همین مرتبه‏‎ ‎‏واحدیت به اعتبار احدیت جمع جمیع اسماء مقام اسم اعظم و «اسم جامع الله » گفته‏‎ ‎‏می شود.‏‎[30]‎‏ همین مقام نقش برزخ و واسطه را بین احدیت و حضرت علمی ـ مرتبه ظهور‏‎ ‎‏علمی اعیان ثابته ـ در دامن واحدیت به عهده دارد. مجموعه گفتار پیشین را می توان از‏‎ ‎‏عبارات زیر که برگرفته از تعلیقات امام ‏‏رحمه الله‏‏ بر ‏‏مصباح الانس‏‏ است، استنباط نمود:‏

هو تعالی متکلّم فی مقام الأحدیة و تکلّمه الفیض الأقدس و التجلّی الأعلی الأرفع و‎ ‎المخاطب به الأسماء الذاتیة أولاً و حضرة الواحدیة و الأسماء و الصفات ثانیاً و متکلّم فی‎ ‎مقام الواحدیة و تکلّمه التجلّی بمقام اسم الله بوجهته الظاهرة و المخاطب به الأعیان الثابتة،‎ ‎عین الإنسان الکامل أولاً و البقیة تبعاً له.‎[31]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 42
‏اسماء، صور صفاتند و اعیان ثابته صور اسماء. ظهور علمی اسماء و کثرت علمی آن ها‏‎ ‎‏منوط به تجلی حق در اعیان ثابته آن ها است. اعیان ثابته همواره به جهت اتحاد ظاهر و‏‎ ‎‏مظهر و صفتی و صورت به نحو اندکاک در اسماء و دو ذات، وجود اندکاکی و استجنانی‏‎ ‎‏در ذات و در احدیت دارند،‏‎[32]‎‏ ولی برای ظهور علمی در حضرت علمیه و کثرت علمی،‏‎ ‎‏احتیاج به واسطه دارند، که این واسطه، اسم اعظم است به حیث عین ثابته اش، که همان‏‎ ‎‏عین ثابت انسان کامل است‏‎[33]‎‏ و امام ‏‏رحمه الله‏‏ از آن به «حقیقت محمدیه» یاد می فرمایند.‏‎[34]‎‏ در هر‏‎ ‎‏حال احدیت به واسطه اسم اعظم تجلی دیگری به فیض اقدس در حضرت علمی نموده،‏‎ ‎‏اعیان ثابته ظهور علمی می یابند.‏

‏با این عبارات روشن گردید که در حقیقت، واسطه فیض حق به کثرت های علمی ـ و‏‎ ‎‏بعد هم در کثرت های عینی ـ اسم اعظم است که به وجه بطونش با ذات احدیت، مرتبط‏‎ ‎‏است که از آن به احدیت و فیض اقدس یاد می شود و به وجه ظهورش با حضرت علمی و‏‎ ‎‏کثرت های علمی اسماء و خودش عبارت از احدیت اسمائی است و مشتمل بر جمیع‏‎ ‎‏معانی و حقایق اسماء چنانچه حکیم صدرالمتألهین می فرماید:‏

لا شک أنّ الاسم الأعظم ینبغی أن یکون معناه مشتملاً علی جمیع المعانی للأسماء الإلهیة‎ ‎علی الإجمال.‎[35]‎

‏و امام می فرمایند:‏

إنّ مرتبة الاسم «الله » الأعظم، أقرب الأسماء إلی عالم القدس و أول مظاهر الفیض الأقدس

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 43
باعتبار اشتماله علی کلّ الأسماء و الصفات.‎[36]‎

‏و نیز می فرمایند: ‏

أول ما یستفیض من حضرة الفیض الأقدس و الخلیفة الکبری حضرة الاسم الأعظم أی الاسم‎ ‎«الله » بحسب مقام تعیّنه باستجماع جمیع الأسماء و الصفات و ظهوره فی جمیع المظاهر و‎ ‎الآیات.‎[37]‎

‏از آنچه گذشت، معلوم شد که، نگاه حق در احدیت به تمام هویت واحدیت ذات‏‎ ‎‏خویش است، و در واحدیت و اسم اعظم که حکم ظهور احدیت را دارد، به احدیت‏‎ ‎‏اسماء می باشد، بدون توجه به اعیان ثابته و در حضرت علمی که حکم ظهور واحدیت و‏‎ ‎‏اسم اعظم را به اعتباری دارد و به آن مقام «الله » و مقام «الوهیت»‏‎[38]‎‏ نیز اطلاق می شود، نگاه‏‎ ‎‏حق در همان حیطه ذات به اسماء، همراه با ظهور صور و لوازمشان یعنی اعیان ثابته‏‎ ‎‏می باشد. بر خلاف آنچه از کلمات عرفا، استنباط می شود، مبنی بر این که، احدیت به تجلی‏‎ ‎‏به فیض اقدس در واحدیت، حضرت علمی و اعیان ثابته را متجلی می سازد. امام ‏‏رحمه الله‏‎ ‎‏می فرمایند، تجلی اول فیض اقدس، همان ظهور اسم اعظم است در حضرت واحدیت، و‏‎ ‎‏اعیان ثابته به وسیله تجلی ثانی فیض اقدس پدید می آیند، پس اسم اعظم واسطه است بین‏‎ ‎‏فیض اقدس و حضرت اعیان و گرچه تجلی اول به معنای فیض اقدس متحد با اسم اعظم‏‎ ‎‏است ولی به اعتباری نیز با هم متفاوتند و لذا امام ‏‏رحمه الله‏‏تصریح می کنند که فیض اقدس به‏‎ ‎‏تجلی اول، هیچ ارتباطی بدون واسطه اسم اعظم با اعیان ندارد.‏

‏همانا تجلی اول به فیض اقدس، ظهور اسم «الله » اعظم است در حضرت واحدیت، قبل از‏‎ ‎‏این که برای اعیان، اثری باشد.‏

‏و اما اعیان ثابته، پس از تجلی دوم فیض اقدس، حاصل می شوند... پس فیض اقدس، بدون‏‎ ‎‏واسطه، در حضرت اعیان تجلی نمی نماید بلکه به توسط اسم «الله »، و اگر چه متحد است با‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 44
‏او ‏‏[‏‏اسم اعظم‏‏]‏‏، الاّ این که جهات و حیثیات باید ملاحظه شود.‏‎[39]‎

‏و از آن جا که اسم اعظم از جهت جامعیت و مقام جمعی اش، نمی تواند در هیچ یک از‏‎ ‎‏اعیان تجلی نماید، مگر عین ثابت انسانی، در حقیقت عین ثابت انسانی که متحد با اسم‏‎ ‎‏اعظم الله است، واسطه در ظهور اعیان ثابته است و تجلی فیض اقدس به واسطه اسم‏‎ ‎‏اعظم، و ظهور اعیان ثابته، در دامن عین ثابت انسانی رخ می دهد، و چون ظهور حق در‏‎ ‎‏اعیان ممکنات، به تجلی به فیض مقدس به واسطه حضرت علمی است، عین ثابت‏‎ ‎‏انسانی  که به «حقیقت محمدیه» نام بردار است، باب رحمت الهی و ظهور اعیان علمی و‏‎ ‎‏خارجی است.‏

‏به این ترتیب روشن می شود، که اسم اعظم از دیدگاه عرفان، به اعتباری، منطبق با‏‎ ‎‏واحدیت، و جامع جمیع معانی و حقایق اسماء حق است و ناشی از تجلی حق به اعتبار‏‎ ‎‏وحدت حقیقی است و چون نزدیک ترین افق را به فیض اقدس دارا است، نسبت به سایر‏‎ ‎‏اسماء الله ، وحدتش کامل تر و جهت کثرت و در نتیجه نقص در او کم تر می باشد.‏‎[40]‎‏ اما‏‎ ‎‏این که چرا این حقیقت از میان مجموع حقایق هستی، متصف به «اعظم» شده و عنوان اسم‏‎ ‎‏اعظم را به خود اختصاص داده است، با توجه به آنچه گذشت، آشکار گردید.‏

‏گفتیم که اسماء الله حقایقی هستند که نقش آینه گی، نسبت به ذات الهی داشته، در‏‎ ‎‏حیطه خود، به اعتبار تعینی از تعیناتش معرف آن ذات یگانه اند، و بدیهی است، هر اسمی‏‎ ‎‏که تعینات و صفات بیش تری را عرضه کند، در ایفای نقش آینه گی تواناتر است و نسبت به‏‎ ‎‏ماسوای خود عظیم تر. اسم اعظم تنها اسمی است که صفات جمالیه و جلالیه را با ایجاد‏‎ ‎‏عدالت بین آن ها، دارا است. حکیم صدرالمتألهین، وقتی می خواهد در عالم الفاظ، و از‏‎ ‎‏میان اسم اعظم ها، شریف ترین لفظ را برگزیند، می فرماید:‏

‏شرافت اسم، به شرافت مدلول آن است و از میان تمامی اسماء الله ، تنها اسمی که به دلالت‏‎ ‎‏وضعیِ مطابقی دلالت بر ذات مستجمع جمیع صفات جمالیه و جلالیه دارد، اسم الله است.‏‎[41]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 45
‏البته روشن است که اگر لفظی به خاطر مدلول و معنایش، بر الفاظ دیگر برتری یابد،‏‎ ‎‏مدلول آن به طریق اَولیٰ بر بقیه مدلول ها، شرافت و برتری دارد.‏

‏علاوه بر این که هر اسمی که احاطه اش تمام تر است، حکم آن نیز وسیع تر است؛‏‎ ‎‏همچنین دوام حکمش به همان حیث بیش تر. در این میان تنها حقیقتی که به خاطر احاطه‏‎ ‎‏بر تمام اسماء حق و حاکمیت بر مظاهر خارجی و خلقی و امری، حکومتی ازلی و ابدی‏‎ ‎‏دارد و هرگز حکمش منقطع نمی شود، همین حقیقت است.‏‎[42]‎‏ دیگر آن که هر چند در تمام‏‎ ‎‏مراتب طولی هستی، همواره مرتبه عالی تر، واسطه رسیدن فیض به مرتبه مادون است و به‏‎ ‎‏همین حیث مرتبه مادون، تحققش مرهون مرتبه عالی است؛ اما تنها مرتبه و حقیقتی که‏‎ ‎‏ثبوت علمی و وجود عینی اسماء ـ اعم از کلی و جزئی و ملکی و ملکوتی ـ به آن وابسته‏‎ ‎‏است، همین حقیقت و مرتبه از هستی است.‏

‏افزون بر آن که نزدیک ترین اسم، بر عالم قدس و فیض اقدس این اسم است و بالاخره،‏‎ ‎‏پروردگار انسان کامل و کون جامع ـ که جامع جمیع مراتب است و تنها حقیقتِ از حقایق‏‎ ‎‏هستی است که منحصر به مقام خاصی نبوده، به علت لامقامی قادر است تمامی مراتب‏‎ ‎‏هستی را از عالی تا دانی سیر نماید ـ ‏‎[43]‎‏ همین حقیقت است.‏

مراتب و حقایق اسم اعظم

‏اسم اعظم دارای مراتبی است که امام ‏‏رحمه الله‏‏ در ‏‏شرح دعاء السحر‏‏ به آن ها اشاره می فرماید:‏

‏همانا برای خداوند تبارک و تعالی، اسم اعظمی است... برای او حقیقتی است به حَسَب مقام‏‎ ‎‏الوهیت، و حقیقتی است به حسب مقام مألوهیت و حقیقتی است به حسب لفظ و عبارت. و‏‎ ‎‏اما اسم اعظم به حسب حقیقت غیبیه ای که جز خداوند کسی بر آن علم ندارد و استثنایی نیز‏‎ ‎‏به آن راه ندارد، پس به این اعتبار حرف هفتاد و سوم است که مستأثر است برای خودش در‏‎ ‎‏علم غیبش.‏‎[44]‎

‏گرچه امام ‏‏رحمه الله‏‏ فیض اقدس را به عنوان خلیفۀ کبرای حق که واسطۀ ایصال فیض حق به‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 46
‏خلق است به لحاظ ثبوت علمی و وجود علمی شان، مورد اشاره قرار می دهد ولی با‏‎ ‎‏توجه  به اتحاد و یگانگی که اسم اعظم به حیث بطون و وجه غیبی اش با فیض اقدس دارد‏‎ ‎‏و امام ‏‏رحمه الله‏‏ بر آن تصریح می فرمایند، می توان گفت خلیفه الهی اسم اعظم است که یک‏‎ ‎‏مقام  و حقیقت از این اسم اعظم، مقام و مرتبه لاتعیُّن است که مُندک و مستهلک در هویت‏‎ ‎‏غیبیه است.‏

‏[‏‏بین‏‏]‏‏ اسم «الله » اعظم به حسب یکی از مقام هایش، یعنی مقام جمعیت کل اسماء و مقام‏‎ ‎‏ظهورش در آینه اسماء و صفات، با غیب الغیوب، حجاب نوری مقهور الذاتی است که اِنیتش‏‎ ‎‏مندک در هویت غیبیه است، معدوم التعین بوده، به هیچ صفتی، وصف نمی شود، که این‏‎ ‎‏خود مقام دیگری است برای اسم اعظم که حجاب اکبر است ‏‏[‏‏بین حق با ماسوایش‏‏]‏‏ و این‏‎ ‎‏[‏‏به اعتباری‏‏]‏‏ فیض اقدس از شوائب کثرت و ظهور است.‏‎[45]‎

‏امام ‏‏رحمه الله‏‏ در این عبارت بین اسم اعظم با ذات الهی حجاب و فاصلی را قائل هستند که‏‎ ‎‏آن حجاب و فاصله چیزی نیست، جز مقام غیبی خود اسم اعظم که منطبق با فیض اقدس‏‎ ‎‏است. به این ترتیب اولین حقیقت اسم اعظم، حقیقت او به حسب مرتبۀ غیبی است که‏‎ ‎‏همان فیض اقدس است و از نظرگاه امام ‏‏رحمه الله‏‏همان اسم مستأثری است که در روایات به آن‏‎ ‎‏اشاره شده است.‏

‏مرتبه دیگر اسم اعظم، حقیقت او است به حسب مقام الوهیت که همان مقام و مرتبه‏‎ ‎‏جمعیِ اسم اعظم است نسبت به تمام حقایق اسماء که از اولین تجلی فیض اقدس در‏‎ ‎‏واحدیت حاصل می شود؛ مرتبه ای که از نظر امام ‏‏رحمه الله‏‏ ظهور اسماء است بدون اعیان ثابته،‏‎ ‎‏همان مرتبه ای که در نزد عرفا به اسم الله جامع و واحدیت مشهور است. و اما مرتبه‏‎ ‎‏دیگری که طبق فرمایش امام ‏‏رحمه الله‏‏، اسم اعظم بر اساس مألوهیت دارا است، ظهور اسم اعظم‏‎ ‎‏و سریان او است به تجلی ثانی فیض اقدس در اعیان ثابته و حضرت علمی که مقام‏‎ ‎‏الوهیت وصفی نیز به آن گفته می شود که فیض مقدس و وجود عام منبسط، که به نحو‏‎ ‎‏اجمال تمام صور عالم و کمالات اسمائی را دارا بوده، با سریان در اعیان ممکنات، مراتب‏‎ ‎‏خلقی را متحقق می سازد، منبعث از آن و از جهتی عین آن است.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 47
‏آنچه بیان شد حقایق و مراتب و مظاهری بود که برای اسم اعظم در دامن ذات متصور‏‎ ‎‏بود و به عبارتی می توان مجموعه آن ها را حقیقت اسم اعظم به حسب الوهیت دانست. اما‏‎ ‎‏به حسب عالم خارج از ذات و عین، دو ظهور برای آن قابل طرح است که می توان این دو‏‎ ‎‏را حقیقت اسم اعظم به حسب مألوهیت خواند: یکی مجموع عالم من حیث المجموع از‏‎ ‎‏عالم عقل اول تا عالم ماده و ناسوت که مجموعاً مظهر عینی اسم اعظم هستند و هر یک از‏‎ ‎‏موجودات عالم در واقع مظهر کمالی از کمالات او است. و این به جهت ظهور و سریان‏‎ ‎‏اسم اعظم به تجلی مقدس در مراتب خلقی و امری است.‏

‏مظهر دیگر که مظهر اتم اسم اعظم است و اسم اعظم از جهت جامعیتش در آن تجلی‏‎ ‎‏می کند و به نحو اجمال و تفصیل کمالات اسم اعظم را دارا است، انسان کامل است. زیرا‏‎ ‎‏پروردگار انسان کامل، عین ثابت محمدی است که متحد با اسم اعظم است و در حقیقت با‏‎ ‎‏توجه به اتحاد احدیّت و واحدیّت و به عبارتی، اسم اعظم با احدیّت، احدیّت متجلی در‏‎ ‎‏عین ثابت محمدی است، بدون واسطۀ هیچ اسم دیگری. و با عنایت به اتحاد صورت و‏‎ ‎‏معنا، تمام کمالات و صفات حق از طریق رب انسان کامل در انسان کامل متجلی است و به‏‎ ‎‏نحو اجمال و بالقوه متحقق است که با سیر صعودی انسان کامل در مراتب هستی تا مقام‏‎ ‎‏«أوأدنیٰ» و احدیّت، این کمالات را تفصیلاً نیز دارا می گردد.‏

‏خلاصه آن مجموعه کمالات حق را که تمام عوالم هستی در کنار هم دارا هستند،‏‎ ‎‏انسان کامل یک جا و به تنهایی دارا است و به همین علت است که به تعبیری به او عالم اکبر‏‎ ‎‏و عالم اصغر به اعتباری دیگر، اطلاق می شود. در حقیقت انسان کامل جامع بین عوالم‏‎ ‎‏غیب و شهادت است، چرا که عوالم غیب اجمالاً مشتمل بر کلیه صفات الهی است و‏‎ ‎‏عوالم شهادت تفصیلاً مشتمل بر صفات الهی اند، ولی مجموعه موجودات در کنار هم کلیۀ‏‎ ‎‏صفات را بالفعل و مفصلاً متجلی می سازند، اما انسان کامل تنها حقیقت و موجودی است‏‎ ‎‏که کلیه صفات را اجمالاً و تفصیلاً دارا می باشد. به همین جهت است که حق جلّ جلاله در‏‎ ‎‏کلامش، تعریف آفاق و نفوس انسانی را از خودش یکسان و هم تراز می داند.‏

‏«‏سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الاْفَاقِ وَ فِی أنْفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أنَّهُ الْحَقُّ‏»‏‏.‏‎[46]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 48

‏نظری کرد ببیند به جهان قامت خویش‏   ‏خیمه در مزرعۀ آب و گل آدم زد‏‎[47]‎

‏ ‏

‏البته مظهریتی که برای عالم نسبت به اسم اعظم مطرح است به حسب اتحاد ظاهر و‏‎ ‎‏مظهر است، زیرا عالم در حقیقت مظهر عین ثابت انسان کامل و حقیقت محمدیه است، از‏‎ ‎‏آن جهت که اسم اعظم به واسطۀ عین ثابت انسان کامل در بقیه اعیان ثابته تجلی می کند.‏‎ ‎‏چنانچه امام ‏‏رحمه الله‏‏ در ‏‏چهل حدیث ‏‏می فرمایند:‏

‏عین ثابت انسان کامل مظهر اسم «الله » الاعظم، که امام ائمه اسماء است می باشد، و اعیان‏‎ ‎‏سایر موجودات در ظل عین انسان کامل در علم و عالم اعیان مقرر و در عین و عالمِ تحقق‏‎ ‎‏موجود است؛ پس اعیان جمیع دایره وجود مظهر عین انسان کامل است در عالم اعیان و‏‎ ‎‏جمیع موجودات مظاهر جمال و جلال او هستند در عالم ظهور.‏‎[48]‎

‏این جا است که ‏«لولاک لَما خلقتُ الافلاک»‎[49]‎‏ تفسیر می شود.‏

‏تا این جا به مراتب و حقایق اسم اعظم از دیدگاه امام ‏‏رحمه الله‏‏ به حسب الوهیت و مألوهیت‏‎ ‎‏ـ  که به اعتباری می توان آن ها را به مراتب غیبی و عینی منطبق نمود ـ اشاره شد و روشن‏‎ ‎‏گردید که اسم اعظم در تمام مراتب مادون خود سریان دارد و در حقیقت تمام مراتب‏‎ ‎‏هستی مادون اسم اعظم، از عالی تا دانی، مظهر و مرتبه ای از آن حقیقت اعظمند.‏

‏امام ‏‏رحمه الله‏‏ به حقیقتی به حسب لفظ نیز برای اسم اعظم اشاره فرمودند. در توضیح این‏‎ ‎‏کلام می توان چنین گفت که، اسم اعظم در پایین ترین مرتبه خود در عالم الفاظ تجلی‏‎ ‎‏می نماید و باید دید کدام لفظ و یا کدام یک از اسم الاسم ها مظهر لفظی اسم اعظمند؟‏

‏حکیم صدرالمتألهین بیان می کند که برخی لفظ «ذوالجلال و الاکرام» را و برخی همه‏‎ ‎‏اسم الاسم ها را اسم اعظم می دانند و خودش الفاظ «الله » و «الحی القیوم» را ترجیح داده و‏‎ ‎‏در بین این دو، لفظ «الله » را مقدم می داند و بر مدعای خود دلیل اقامه می فرماید.‏‎[50]‎

‏مؤیدالدین جندی، معتقد به الله المحیط و القدیر و الحی و القیوم است و شیخ اکبر‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 49
‏حروف «ا د ذ ر و ز» را با ذکر دلیل، مظهر لفظی اسم اعظم می داند.‏‎[51]‎‏ و بعضی از‏‎ ‎‏عالمان  آیاتی از قرآن کریم را مشخص کرده و معتقدند که اسم اعظم در این آیات وجود‏‎ ‎‏دارد و... .‏‎[52]‎

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ معتقدند که آنچه در کتب عرفا در این مورد ذکر گردیده است یا بر‏‎ ‎‏اساس آثار آن ها است و یا بر اثر کشف و ریاضت، ولی حقیقت این امر بر ما پوشیده بوده،‏‎ ‎‏علم به آن نزد اولیا و علمای راسخین می باشد.‏‎[53]‎

اسم اعظم، از اسماء ذات است یا اوصاف یا افعال

‏با توجه به سعه و گستردگی اسم اعظم می توان گفت به اعتبارات مختلف اسم اعظم‏‎ ‎‏تحت هر سه اسم قرار می گیرد؛ به این بیان که به اعتبار مرتبه غیبی که منطبق با احدیت‏‎ ‎‏است از اسماء ذات است، به حسب ظهورش که منطبق با واحدیت است از اسماء‏‎ ‎‏اوصاف، و به حسب تجلی در مظاهر عینی از اسماء افعال است.‏‎[54]‎

اسم اعظم بودن همه اسماء الله

‏در مطالب پیشین گفته شد که اسم اعظم، عبارت است از حقیقت جامع جمیع حقایق‏‎ ‎‏اسماء و صفات که این حقیقت واحد دارای مراتب و مظاهری چند است. اما در این جا‏‎ ‎‏لازم است به این نکته اشاره شود که از نظر عارف، همۀ اسماء صفاتی و افعالی حق، مظاهر‏‎ ‎‏و تجلیات اسماء ذاتیه هستند و با آن ها به اعتباری متحد و غیر متمایز و اسماء ذاتیه نیز با‏‎ ‎‏هم و با ذات یکی هستند به حکم بساطت ذات الهی و عدم ورود هیچ نوع کثرتی به آن.‏‎ ‎‏بنابراین اسماء الهی همگی آیت ذات یگانه اند و هر اسمی، همه کمالات ذاتی، وصفی و‏‎ ‎‏فعلی را به همراه دارد. تفاوت اسماء حق، فقط در ظهور و خفای کمال ها است.‏

‏هر اسمی، تمامی معانی و صفات حق و به عبارتی، تمامی اسماء الهی را دارا و جامع‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 50
‏جمیع اسماء است لکن، در هر اسمی حکم بعضی صفات و اسماء، ظاهر می شود و حکم‏‎ ‎‏و اثر بقیۀ اسماء مغلوب حکم آن اسماء و مخفی و پنهان است، و همین اختلاف در ظهور‏‎ ‎‏احکام و آثار اسماء مندمج در هر اسمی، موجب اختلاف اسماء و ظهور کثرت مفهومی در‏‎ ‎‏مرتبه واحدیت می گردد.‏

‏به تبع اسماء، مظاهر آن ها در عالم خارج نیز همۀ کمالات حق را دارا هستند. ولی همۀ‏‎ ‎‏این صفات و کمالات، در آن ها بالفعل ظهور نمی یابند. لذا کثرت عینی تابع همان کثرت‏‎ ‎‏مفهومی است.‏‎[55]‎‏ به بیان دیگر اسماء و صفات مقتضای ذات حق هستند و ذات حق که‏‎ ‎‏مقتضی آن ها است بسیط است لذا یا اصلاً نیست یا تمام الذات است. بنابراین هر جا ذات‏‎ ‎‏باشد تمام اسماء و صفات نیز هست و چون ذات فراگیر است، تمام اسماء و صفات نیز در‏‎ ‎‏همه جا حاضرند، لکن هر مکانی شایستۀ ارائه اسمی خاص است و به اقتضای آن، حکم‏‎ ‎‏آن اسم خاص غالب شده و دیگر اسماء، ضمن آن که آن جا حاضرند تحت هیمنه و غلبه‏‎ ‎‏آن اسم خاص قرار دارند.‏

‏بنابراین حضور اسماء به معنای ظهور خاص آن ها نیست بلکه اسم غالب ظهور‏‎ ‎‏می یابد و بقیه اسماء، ضمن حضور، مخفی هستند.‏‎[56]‎

‏بپرهیز از این که از کلام ما ‏‏[‏‏که گفتیم‏‏]‏‏: همانا، مرتبه اسم «الله » اعظم اقرب اسماء به عالم‏‎ ‎‏قدس، و اول مظاهر فیض اقدس است به اعتبار اشتمالش بر همه اسماء و صفات، گمان بری‏‎ ‎‏که سایر اسماء الهی، جامع حقایق اسماء نبوده، به حیث ذاتشان ناقصند، که همانا این ظن‏‎ ‎‏کسانی است که کفر ورزیدند به اسماء خداوند و نسبت به آن ها ملحد شدند. پس محجوب‏‎ ‎‏ماندند از انوار وجه الهی. بلکه ایمان به اسماء این است که معتقد باشی به این که هر اسمی از‏‎ ‎‏اسماء الهی جامع جمیع اسماء و مشتمل بر همۀ حقایق است. و چگونه چنین نباشد که ذات‏‎ ‎‏اسماء متحد با ذات مقدس است و کل متحد با کل است و این امر لازم دارد عینیت صفات را‏‎ ‎‏با ذات و بعض صفات را با بعض دیگر (عینیت صفات را با یکدیگر) و اما کلام ما ‏‏[‏‏که گفتیم‏‏]‏‏:‏‎ ‎‏همانا فلان اسم، از اسماء جلال است و آن اسم از اسماء جمال و این الرحیم الرحمن‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 51
‏و آن القهار الجبار، به اعتبار ظهور آن معنایی است که به آن اختصاص یافته اند و بطون مقابل‏‎ ‎‏آن ها است؛ پس رحیم، رحمت در آن ظاهر است و سخط باطن و پنهان و جمال ظهور جمال‏‎ ‎‏است و بطون جمال و جلال به عکس.‏‎[57]‎

‏و شیخ اکبر، به نقل از ابوالقاسم قسی می فرماید:‏

‏همانا، تمامی اسماء الهی، مشتمل بر همه اسمائند و متصف به همه صفاتند و این به آن‏‎ ‎‏علت است که هر اسمی به یک اعتبار بر ذات و به یک اعتبار، بر معنایی که مختص به او‏‎ ‎‏است، دلالت دارد. پس از حیث دلالتش بر ذات، همۀ اسماء را دارا است و از حیث دلالتش‏‎ ‎‏بر معنای خاص خودش، متمایز از غیرش می شود.‏‎[58]‎

‏حکیم صدرالمتألهین نیز در این ارتباط، می فرمایند:‏

و من نظر إلی أنّ کلّ واحد من الأسماء الحسنی یرشد إلی الآخر ویدل علیه دلالة عقلیة، عند‎ ‎التأمل الصادق فیه و المواظبة علی ذکره، حکم بأنّه لا رجحان لاسم علی اسم بل کلّ واحدٍ‎ ‎منها إذا نظرت إلیه فهو عین جمیع الأسماء بحسب المفاد کقوله تعالی: ‏«‏قُلِ ادْعُوا الله َ أوِ ادْعُوا‎ ‎الرَّحْمَنَ أیّاً مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأسْمَاءُ الْحُسْنَی‏»‏‏.‏‎[59]‎

‏و بالاخره در ‏‏مصباح الانس‏‏ می خوانیم:‏

إنّ کلّ اسم من حیث دلالته علی الذات له جمیع الأسماء و من حیث دلالته علی المعنی الذی‎ ‎ینفرد به، یتمیز عن غیره فکل اسم إلهی یسمّی بجمیع الأسماء الإلهیة و ینعت بها.‎[60]‎

‏بدین ترتیب، چنانچه حکیم سبزواری نیز می فرمایند که از آن جهت که هر اسمی به‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 52
‏خاطر اتحاد با ذات، متصف به جمیع اسماء است، همۀ اسماء اسم اعظم می باشند.‏‎[61]‎‏ به‏‎ ‎‏عبارت دیگر اگر صرف اشتمال بر معانی جمیع اسماء، ملاک اعظمیت باشد، در آن‏‎ ‎‏صورت همۀ اسماء، اسم اعظم می باشند، لکن اگر این اشتمال به نحوی باشد که اسامی‏‎ ‎‏دیگر تحت ـ ظل آن واقع شوند و این اسم محیط ـ بر آن ها حکومت کند، همۀ اسماء‏‎ ‎‏مظاهر آن به حساب می آیند و از مجرای او کسب فیض می نمایند. و مهم تر این که حکم‏‎ ‎‏هیچ یک از اسماء در آن حقیقت، غالب بر اسامی دیگر نشود و جمال عین جلال باشد و‏‎ ‎‏اول عین آخر و ظاهر عین باطن، در آن صورت تنها حقیقتی که می تواند این شرایط را دارا‏‎ ‎‏باشد، و چنین اعتدال و استقامتی را واجد باشد، همان حقیقت و تجلی ذاتی اول است.‏‎ ‎‏چنانچه امام می فرمایند:‏

اسم الله الأعظم ربّ الأسماء و الأرباب، فهو فی حد الاعتدال و الاستقامة و له البرزخیة‎ ‎الکبری. لاالجمال یغلب جلاله و لاالجلال جماله؛ لا الظاهر حاکم علی باطنه، و لاالباطن علی‎ ‎ظاهره. فهو الظاهر فی عین البطون و الباطن فی عین الظهور و الأول بعین الآخریة و الآخر‎ ‎بعین الأولیة.‎[62]‎

‏این مسأله به آن جهت است که غیر اسم اعظم، بقیه اسامی ـ هر چند شامل تمام‏‎ ‎‏معانی  اسماء دیگر هستند ـ لکن چون طالبند که کمال ذاتی متناسب با خود را ظاهر کنند‏‎ ‎‏بالطبع، موجب اختفای حکم اسامی مقابل خود می شوند. مثلاً اسماء جمال اقتضای ظهور‏‎ ‎‏جمال را دارند و لذا جلال را تحت حکم خود پنهان می کنند و الی آخر. ولی اسم اعظم،‏‎ ‎‏اسمی است که معدل بین معانی اسماء بوده و حق هر اسمی را به آن عطا کرده، و در حیطه‏‎ ‎‏آن، حکم هیچ اسمی بر اسم دیگر چیره نمی شود. این ویژگی در انسان کامل مظهر عینی‏‎ ‎‏اسم اعظم نیز وجود دارد. به طوری که نه مشاهدۀ وحدت او را از مشاهدۀ کثرت باز‏‎ ‎‏می دارد و نه مشاهدۀ کثرت، مانع مشاهده وحدت می شود و به بیان عرفا ذوالعینین‏‎ ‎‏می باشد.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 53

اسم مستأثر

‏هر اسم مستأثر نیز مانند اسم اعظم در روایات و دعاها آمده است؛ چنانچه به نقل از‏‎ ‎‏رسول اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏می خوانیم:‏

«اللهمّ إنّی... أسألک بکلّ اسم هو لک سمّیت به نفسک... أو استأثرت به فی علم الغیب‎ ‎عندک».‎[63]‎

«اللهمّ إنّی أسألک باسمک الذی خلقته من ذاتک و استقر فیک فلا یخرج منک إلی شیء‎ ‎أبداً».‎[64]‎

‏و جز این ها که در کتب روایی منقول و مضبوط است. در این میان به روایاتی بر‏‎ ‎‏می خوریم که اسم مستأثر را حرفی از حروف اسم اعظم معرفی می کنند که عندالله است.‏‎ ‎‏از آن جمله، در ‏‏اصول کافی‏‏ از امام محمد باقر ‏‏علیه السلام‏‏ منقول است که فرمودند:‏

«إنّ اسم الله الأعظم علی ثلاثة و سبعین حرفاً... و نحن عندنا من الاسم الأعظم إثنان و‎ ‎سبعون حرفاً و حرف واحد عندالله تعالی استأثر به فی علم الغیب عنده».‎[65]‎

‏و به نقل از امام حسن عسگری ‏‏علیه السلام‏‏:‏

«اسم الله الأعظم ثلاثة و سبعون حرفاً... و عندنا منه إثنان و سبعون حرفاً و حرف عندالله ،‎ ‎مستأثر به فی علم الغیب».‎[66]‎

‏به همین علت، مناسب است اشاره ای به نظر امام ‏‏رحمه الله‏‏ در مورد اسم مستأثر به جهت‏‎ ‎‏ارتباطش با اسم اعظم بنماییم. امام ‏‏رحمه الله‏‏ بر این عقیده اند که اسم مستأثر منطبق با وجه غیبی‏‎ ‎‏فیض اقدس است و نتیجه تجلی غیبی احدی حق که این وجه با جهت غیبی و بطون اسم‏‎ ‎‏اعظم نیز متحد است و لذا اسم مستأثر همان وجه غیبی و بطون اسم اعظم است چنانچه در‏‎ ‎‏روایات نیز به عنوان حرفی از حروف اسم اعظم معرفی شده است. ‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 54
‏همانا وجود یا به تجلی غیبی احدی تجلی می کند که همه اسماء و صفات در آن مستهلک‏‎ ‎‏هستند و این تجلی، تجلی به اسم مستأثر و حرف هفتاد و سوم از اسم اعظم می باشد پس‏‎ ‎‏آن مقام به شرط لائیه است، و برای این مقام اسمی هست جز این که آن اسم، مستأثر در‏‎ ‎‏علم غیب الهی است و این تجلی، تجلی غیبی احدی به وجه غیبیه فیض اقدس می باشد.‏‎[67]‎

‏به همین دلیل است که امام ‏‏رحمه الله‏‏ در کتاب شریف ‏‏چهل حدیث‏‏، غایت سیر و منتهای مقصد‏‎ ‎‏سالک را، اسم مستأثر می دانند؛‏‎[68]‎‏ چرا که فراتر از فیض اقدس و مرتبه احدیت، ذات حق و‏‎ ‎‏مرتبه لا اسمی و لا رسمی است که به فرموده امام ‏‏رحمه الله‏‏ در هیچ مرآتی تجلی ننموده و به‏‎ ‎‏مشاهده در نمی آید. «عنقا شکار کس نشود دام باز گیر» البته بدیهی است که همه اسماء الله ‏‎ ‎‏به حیث بطونشان عندالله بوده و به این ترتیب همۀ اسامی به حیث بطونشان اسم مستأثر‏‎ ‎‏هستند چنانچه امام می فرمایند:‏

إنّ المقیّد بباطنه هو الاسم المستأثر لنفسه؛ و هو الغیب الذی لایعلمه إلاّ هو، لأنّ باطنه المطلق‎ ‎و بتعینه ظهر، لا بحقیقته.‎[69]‎

‏اما می توان گفت چنانچه اسم اعظم خود حاکم بر تمامی اسماء است و عین ثابته اش‏‎ ‎‏سیادت بر تمامی اعیان ثابته دارد، وجه غیبی و بطون آن و به عبارتی اسم مستأثر آن نیز بر‏‎ ‎‏بطون و اسامی مستأثر اسماء دیگر، سیادت و برتری دارد.‏

‏با این بیان شاید بتوان گفت که اسم مستأثر که همان مرتبه غیبی اسم اعظم است، به‏‎ ‎‏اعتباری همان احدیت و عالم قدس است و بدین ترتیب، چنانچه گذشت، اسم اعظم به‏‎ ‎‏اعتبار حقایق متفاوت خود و سریانش در عوالم عینی، قابل انطباق بر تمام حضرات‏‎ ‎‏خمس می باشد، و یا هر حضرت از حضرات خمس، مرتبه و جلوه ای از اسم اعظم است.‏

‏مطلبی که در مورد اسم مستأثر در کلمات امام ‏‏رحمه الله‏‏ در خور اهمیت است، این است که با‏‎ ‎‏عنایت به ظاهر کلمات عارفانی چون شیخ کبیر قونوی و شیخ اکبر، به نظر می رسد که‏‎ ‎‏ایشان قائل به مظهر، برای اسم مستأثر در خارج نیستند. چنانچه، شیخ کبیر در ‏‏مفتاح غیب‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 55
‏الجمع و الوجود‏‏، اسماء ذاتیه را به اسمائی که برای آن ها اثری در خارج هست و اسمائی که‏‎ ‎‏برای آن ها اثری در خارج نیست تقسیم می کند و این قسم دوم را اسم مستأثر می داند.‏‎[70]‎

‏و همچنین علامه قیصری به نقل از ابن عربی می فرماید:‏

‏و اما اسماء خارج از خلق و نسب ‏‏[‏‏اسماء مستأثر‏‏]‏‏ پس کسی جز خداوند به آن ها علم ندارد‏‎ ‎‏چرا که تعلق به اکوان ندارند.‏

‏و خودش ادامه می دهد:‏

‏و به این اسماء، نبی ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ با کلامش اشاره فرموده است: ‏«أو استأثرت به فی علم غیبک»‎ ‎‏و  چون این اسماء به ذات خود طالب بطون هستند و از ظهور می گریزند، برای آن ها وجودی‏‎ ‎‏[‏‏در عالم اعیان‏‎ ‎‏]‏‏نیست پس صور این اسماء، وجودهای علمیه ای هستند که ممتنع از اتصاف‏‎ ‎‏به وجود عینی می باشند.‏‎[71]‎

‏امام ‏‏رحمه الله‏‏ بر خلاف نظر این بزرگان، در تعلیقات خود بر ‏‏مصباح‏‏، ضمن اشاره به کلامی از‏‎ ‎‏استادش، شاه آبادی ـ که مؤید نظر همین کملین است ـ تصریح می فرماید به این که اسم‏‎ ‎‏مستأثر دارای مظهر است، لکن مظهر آن نیز مستأثر می باشد.‏

عندی إنّ الإسم المستأثر أیضاً له أثر فی العین إلاّ أنّ أثره أیضاً مستأثر.‎[72]‎

‏عرفا متفقند بر این که موجودات هم باواسطه و هم بی واسطه با حق مرتبطند و از‏‎ ‎‏آن  کسب فیض می کنند. رسیدن فیض حق به هر موجودی بدون واسطه، از طریق‏‎ ‎‏«وجه  خاص» و ارتباط ویژه ای است که موجودات با حق دارند و کسی به کیفیت آن‏‎ ‎‏آگاهی ندارد.‏

و منها ما تحقّق عند المحقّقین: أنّ لکلّ موجود غیر جهة سلسلة الترتیب من الوجه الخاصّ‎ ‎الذی به یستند إلیه... و به تأتی له قبول فیض الحقّ بلا واسطة.‎[73]‎

‏و همچنین:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 56
فبالفیض الأقدس الذی هو التجلّی بحسب أوّلیة الذات و باطنیتها یصل الفیض من حضرة‎ ‎الذات إلیها و إلی الأعیان دائماً؛ ثمّ بالفیض المقدّس... و إن کان یصل الفیض إلی ما له وجود‎ ‎من الوجه الخاصّ الذی له مع الحقّ بلا واسطة.‎[74]‎

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏، همین وجه و ارتباط خاصِ میان موجودات و احدیت را ـ که جز‏‎ ‎‏خداوند کسی به کیفیت آن عالم نیست ـ سِرّ وجودی و رابطه بین اسم مستأثر و مظهر آن، و‏‎ ‎‏به عبارتی مظهر اسم مستأثر می دانند. چنانچه در تعلیقۀ خود بر همین کلامِ علامه قیصری‏‎ ‎‏می فرمایند:‏‎[75]‎

‏کلام او: من الوجه الخاص آن وجه غیبی احمدیه است که برای اشیا است و گاهی به سرّ‏‎ ‎‏وجودی از آن تعبیر می شود. و این ارتباط خاصی بین حضرت احدیت و بین اشیاء به سرّ‏‎ ‎‏وجودی آن ها است ‏‏«‏مَا مِنْ دَابَّةٍ إلاّ هُوَ آخِذٌ بِنَاصِیَتِهَا‏»‏‎[76]‎‏ و هیچ کس، کیفیت این ارتباط غیبی‏‎ ‎‏احدی را نمی داند بلکه آن رابطه، بین اسماء مستأثر با مظاهر مستأثر است. پس همانا اسماء‏‎ ‎‏مستأثر نزد ما دارای مظاهر مستأثره هستند و هیچ اسمی بدون مظهر نمی باشد، بلکه‏‎ ‎‏مظهرش نیز مستأثر در علم غیب حق است، پس عالم بهره ای از واحدیت دارد و بهره ای از‏‎ ‎‏احدیت. بهره عالم از واحدیت نزد کمّل شناخته شده است ولی بهره عالم از احدیت، سرّی‏‎ ‎‏است مستأثر نزد خداوند ‏‏«‏وَ لِکُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیهَا‏»‏‎[77]‎‏.‏

‏و در تعلیقات خود بر ‏‏مصباح الانس ‏‏می فرمایند:‏

‏همانا، برای احدیت ذاتیه وجه خاصی است با هر شی ء که آن سرّ وجودی است و آن را‏‎ ‎‏احدی  جز خداوند نمی شناسد... پس وجه غیبیه را اثری است که مستأثر و غیبی است.‏‎ ‎‏تدبر  تعرف.‏‎[78]‎

‏باز در همان کتاب، کلامی صریح و آشکار دارند که:‏

الغیب الأحدی فلها ظهور بمعنی آخر، بل لها ظهور فی کلّ موجود بمعنی غیبی أحدی سرّی

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 57
لا یعرفه إلاّ الله ... فهذا هو الوجه الخاص بلا واسطة اسم من الأسماء أو مظهر من المظاهر.‎[79]‎

‏بدین ترتیب امام ‏‏رحمه الله‏‏ معتقدند که آن ارتباط خاصِ بی واسطه بین حق و خلق ـ که شاید‏‎ ‎‏بتوان گفت، تابع همان احاطه قیومی حق است نسبت به خلق ـ مظهر اسم مستأثر است، که‏‎ ‎‏بر این مظهر چون مبدأ و اسم و ربّش، جز خداوند کسی علم ندارد و غیبی و مستأثر است.‏

‏و به نظر می رسد به آن جهت که فرمودند ‏لا یکون اسم بلا مظهر أصلاً‏ آنچه موجب این‏‎ ‎‏دیدگاه و عقیده است، اسم بودن اسم مستأثر است، زیرا هر اسمی از آن جهت که اسم‏‎ ‎‏است خواهان ظهور و تأثیر است و این اسم نیز از این قاعده مستثنا نمی باشد.‏

‏ ‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 58

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

کتاب نامه

‏قرآن کریم.‏

‏1. ‏‏اسرار الآیات‏‏، صدرالدین محمد بن ابراهیم شیرازی، مقدمه و تصحیح محمد خواجوی،‏‎ ‎‏بیروت، دار الصفوه، 1413 ق.‏

‏2. ‏‏اسم مستأثر در وصیت امام و زعیم کبیر‏‏، محمد محمدی گیلانی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار‏‎ ‎‏امام خمینی، 1372 ش.‏

‏3. ‏‏تحریر تمهید القواعد‏‏، صائن الدین علی بن محمد الترکه، به همت: عبدالله جوادی آملی،‏‎ ‎‏انتشارات الزهراء ‏‏علیهاالسلام‏‏، 1372 ش.‏

‏4. ‏‏تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس‏‏، امام خمینی، مؤسسه پاسدار اسلام،‏‎ ‎‏1406  ق.‏

‏5. ‏‏تفسیر القرآن الکریم‏‏، صدرالمتألهین شیرازی، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1418 ق.‏

‏6. ‏‏دیوان حافظ‏‏، شمس الدین محمد حافظ شیرازی، تصحیح قاسم غنی و قزوینی.‏

‏7. ‏‏رسائل ابن عربی‏‏، تقدیم، محمود محمود الغراب، بیروت، دار صادر.‏

‏8. ‏‏زن در آیینه جلال و جمال‏‏، عبدالله جوادی آملی، انتشارات رجاء.‏

‏9. ‏‏شرح اسماء الحسنی‏‏، ملا هادی سبزواری، تحقیق نجفقلی حبیبی، انتشارات دانشگاه‏‎ ‎‏تهران، 1372 ش.‏

‏10. ‏‏شرح چهل حدیث‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.‏

‏11. ‏‏شرح دعاء السحر‏‏، امام خمینی، مقدمه سید احمد فهری، مرکز النشر العلمی و الثقافی،‏‎ ‎‏1362 ش.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 59
‏12. ‏‏شرح فصوص الحکم‏‏، محمد داود قیصری، مقدمه و تصحیح سید جلال الدین آشتیانی،‏‎ ‎‏تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1375 ش.‏

‏13. ‏‏شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم‏‏، سید جلال الدین آشتیانی، انتشارات دفتر تبلیغات‏‎ ‎‏اسلامی، 1375  ش.‏

‏14. ‏‏الکافی‏‏، محمد بن یعقوب کلینی، ترجمه و شرح، سید جواد مصطفوی، تهران، دفتر‏‎ ‎‏نشر فرهنگ اهل بیت ‏‏علیهم السلام‏‏.‏

‏15. ‏‏کلمات مکنونه‏‏، فیض کاشانی، تصحیح و تعلیق، شیخ عزیزالله العطاردی القوچانی،‏‎ ‎‏انتشارات فراهانی، 1360 ش.‏

‏16. ‏‏لوایح‏‏، نورالدین عبدالرحمان جامی، تصحیح و مقدمه، یان ریشار، انتشارات اساطیر،‏‎ ‎‏1373 ش.‏

‏17. ‏‏مصباح الانس‏‏ (شرح بر مفتاح غیب الجمع و الوجود قونوی)، حمزه فناری، مقدمه و‏‎ ‎‏تصحیح، محمد خواجوی، انتشارات مولی، 1374 ش.‏

‏18. ‏‏مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه‏‏، امام خمینی، مقدمه سید جلال الدین آشتیانی،‏‎ ‎‏مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1373  ش.‏

‏19. ‏‏مفاتیح الجنان‏‏، شیخ عباس قمی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1370 ش.‏

‏ ‏

‏ ‏

‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 60

  • )) «و خلق را به او احاطه و آگاهی نیست». (طه: 110)
  • )) «خدا را نام های نیکو است، پس او را با آن ها بخوانید». (اعراف: 180)
  • )) مجمع البیان، ج 4، ص 503؛ ذیل تفسیر آیه مبارکه 180 اعراف.     آشکار است که صرف حفظ ذهنی و تکرار زبانی الفاظی چند، هر چند مأجور است لکن نمی تواند دستیابی به جنت الهی را نتیجه دهد، به ویژه آن که در روایت جنت به طور مطلق ذکر گردیده و تمام مراتب آن تا جنت لقا که مقام فنای سالک در احدیت ذات است، را نیز در بر می گیرد.
  • )) رسائل ابن عربی، ص 118.
  • )) شرح اسماء الحسنی، ص 574.
  • )) کلمات مکنونه، ص 23. «پس همانا رحمان، ذات است به اعتبار صفت رحمت و قهار، ذات است به اعتبار صفت قهر حق. در مورد اسم از امام رضا علیه السلامسؤال شد، فرمود صفت است برای موصوف».     از این کلام حضرت می توان عینیت اسماء با ذات مصداقاً و غیریت آن ها را نسبت به ذات مفهوماً درک نمود. چنانچه صفت از جهت مصداق موضوعش و از حیث معنا و مفهوم، جز آن است. از این کلام حضرت، عدم حضور اسم و صفت را در غیب ذات نیز می توان فهمید، چرا که در مرتبه غیب و کنه ذات، جایی برای غیر نیست، همان طور که امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلاممی فرمایند: «و کمال الإخلاص له نفی الصفات عنه لشهادة کلّ صفة أنّها غیر الموصوف». (نهج البلاغه، شهیدی، خطبه اول، ص 2)
  • )) «همانا اسم عبارت از ذات است با صفتی معین از صفات حق و تجلی ای از تجلیاتش». (شرح دعاء السحر، ص 82)
  • )) «به نام خدای خود که برتر از همۀ موجودات است به ستایش همۀ موجودات مشغول باش». (اعلی: 1)
  • )) الرحمن (55): 78.
  • )) تفسیر القرآن الکریم، ج 1، ص 44.
  • )) اسرار الآیات، ص 41.
  • )) رسائل ابن عربی، ص 118.
  • )) شرح فصوص الحکم، ص 44. «و ذات با صفتی معین و به اعتبار تجلی ای از تجلیاتش اسم نامیده می شود. پس رحمان ذات است با صفت رحمت و این اسماء ملفوظه اسماء اسماء هستند».
  • )) «این الفاظ و مفاهیم آن ها مثل حی، علیم،... و جز این ها اسماء اسماء می باشند». (شرح اسماء الحسنی، ص 575)
  • )) تحریر تمهید القواعد، ص 150.
  • )) اسم مستأثر در وصیت امام و زعیم کبیر، ص 19 ـ 20.
  • )) تحریر تمهید القواعد، ص 152.
  • )) «اسم اعظم خدای تعالی بر هفتاد و سه حرف استوار است و نزد آصف از این حروف فقط یک حرف بوده که بدان سخن می گفت. پس زمینِ میان او و تخت بلقیس را فرو برد تا آن که تخت را به دست خویش برگرفت، سپس زمین سریع تر از یک چشم به هم زدن به حال خود برگشت و در نزد ما اهل بیت از حروف اسم اعظم، هفتاد و دو حرف موجود است و یک حرف در نزد خدای تعالی است که مستأثر (متفرد) به آن در علم غیب نزد خویش است. و لا حول و لا قوة إلاّ بالله العلی العظیم». (کافی، ج 1، باب ما أعطی الأئمة علیهم السلام من اسم الله الأعظم، ص 334)
  • )) «نشناختم تو را آنچنان که در خور آنی و عبادت نکردم تو را آنچنان که سزای آنی». (مرآة العقول، ج 8، ص 146، به نقل از: تحریر تمهید القواعد)
  • )) «و اندازه همه چیز در نزد او معین است». (رعد: 8)
  • )) «هیچ از ما نیست جز آن که او را مقامی معین است». (صافات: 164)
  • )) «و رتبه بعضی را از بعضی بالاتر قرار داد». (انعام: 165)
  • )) «اگر به اندازه سر انگشتی نزدیک تر بیایم، می سوزم». (بحار الانوار، ج 18، ص 382، به نقل از: تحریر تمهید القواعد)
  • )) شرح دعاء السحر، ص 159.
  • )) لوایح، ص 83.
  • )) «و برای خلق راهی بر شناخت تو نیست مگر اظهار عجز از شناختنت». (مفاتیح الجنان، مناجات خمس عشر، مناجات العارفین)
  • )) شرح چهل حدیث، ص 624.
  • )) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 14.
  • )) مصباح الهدایه، ص 44؛ شرح مقدمه قیصری، ص 336؛ تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 14 ـ 15 و 275؛ شرح فصوص الحکم، فص موسوی، ص 1128.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 624.
  • )) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 275 ـ 276. «هو تعالی، متکلم است در مقام احدیت و تکلمش، فیض اقدس و تجلی اعلی و ارفع است و مخاطب این تکلم، اسماء ذاتیه هستند اولاً و حضرت واحدیت و اسماء و صفات است ثانیاً [اشاره به تجلی اول فیض اقدس که بدون ظهور اعیان ثابته موجب ظهور واحدیت است] و متکلم است در مقام واحدیت و تکلم او، تجلی به مقام اسم الله به وجهه ظاهر او است و مخاطب این تکلم اعیان ثابته می باشند که اولاً عین ثابت انسان کامل مخاطب واقع می شود و به تبع او بقیه اعیان. [اشاره به تجلی دوم فیض اقدس است به واسطه اسم الله در عین ثابت انسان کامل اولاً و در بقیه اعیان به تبع او ثانیاً]     البته به تمام این مطالب به نحو گسترده تر در مصباح الهدایه، پرداخته شده است. که توضیحات داده شده در متن از آن اخذ شده است.
  • )) شرح مقدمه قیصری، ص 144 و 334؛ مصباح الهدایه، ص 82؛ شرح چهل حدیث، ص 611.
  • )) مصباح الهدایه، ص 35.
  • )) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 108، شرح چهل حدیث، ص 635؛ مصباح الهدایه، ص 27.
  • )) اسرار الآیات، ص 43. «شکی نیست که سزاوار است اسم اعظم، معنایش مشتمل به نحو اجمال بر جمیع معانی اسماء الهی باشد».
  • )) مصباح الهدایه، ص 19. «همانا مرتبه اسم الله اعظم، اقرب اسماء به عالم قدس و اول مظاهر فیض اقدس به اعتبار اشتمالش بر همه اسماء و صفات می باشد».
  • )) همان، ص 17. «اول چیزی که از حضرت فیض اقدس و خلیفه کبری کسب فیض می نماید حضرت اسم اعظم، یعنی اسم «الله » است به حسب مقام تعینش، به استجماع تمامی اسماء و صفات و ظهورش در همه مظاهر و آیات».
  • )) شرح چهل حدیث، ص 625.
  • )) مصباح الهدایه، ص 34.
  • )) همان، ص 19.
  • )) تفسیر القرآن الکریم، ج 5، ص 34 ـ 35.
  • )) مصباح الهدایه، ص 83.
  • )) همان، ص 56.
  • )) شرح دعاء السحر، ص 85.
  • )) مصباح الهدایه، ص 16.
  • )) فصلت (41): 53.
  • )) دیوان حافظ.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 338.
  • )) علم الیقین، ج 1، ص 381، به نقل از: شرح چهل حدیث.
  • )) تفسیر القرآن الکریم، ج 5، ص 33 ـ 34؛ اسرار الآیات، ص 43 ـ 44.
  • )) شرح دعاء السحر، ص 95.
  • )) اسرار الآیات، ص 45.
  • )) شرح دعاء السحر، ص 95.
  • )) با دقت در مجموع کلمات امام رحمه الله خصوصاً صفحه های 651 تا 653 کتاب شرح چهل حدیث می توان به این معنا دست یافت.
  • )) زن در آیینه جلال و جمال، ص 20 ـ 21.
  • )) تحریر تمهید القواعد، ص 126 ـ 127.
  • )) مصباح الهدایه، ص 19 ـ 20.
  • )) شرح فصوص الحکم، قیصری، ص 567.
  • )) تفسیر القرآن الکریم، ج 5، ص 35.     با توجه به این که هر یک از اسماء حسنای حق، با تأمل صادق به دیگر اسماء هدایت و ارشاد می کنند، به دلالت عقلیه،  حکم می شود به این که هیچ رجحانی برای اسمی نسبت به اسم دیگر نبوده، بلکه هر اسمی به حسب مفادش عین جمیع اسماء است، لذا خداوند فرمود: «قُلِ ادْعُوا الله َ أوِ ادْعُوا الرَّحْمٰنَ أیّاً مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأسْمَاءُ الْحُسْنَی». (اسراء: 110)
  • )) مصباح الانس، ص 145. قطعاً هر اسمی از جهت دلالتش بر ذات مشتمل بر جمیع اسماء است و از حیث دلالتش بر معنایی که مختص به او است، متمایز از غیر خود است، پس هر اسم الهی به تمامی اسماء نامیده شده و به آن ها وصف می شود.
  • )) شرح اسماء الحسنی، ص 125 ـ 126.
  • )) مصباح الهدایه، ص 20. اسم الله اعظم در حد اعتدال و استقامت رب اسماء و رب ها است و برزخ کبری است که نه جمال بر جلالش چیره می شود و نه جلال بر جمالش، نه ظاهر بر باطنش برتری دارد و نه باطن بر ظاهرش. پس او ظاهر است در عین بطون و باطن است در عین ظهور و اول است به عین آخریت و آخر است به عین اولیت.
  • )) اسم مستأثر در وصیت امام و زعیم کبیر، ص 14 ـ 15. «خدایا! می خوانم تو را به هر اسمی که برای تو است و خود را به آن نامیده ای یا آن را به خود اختصاص داده ای در علم غیبت».
  • )) همان. «خداوندا! می خوانم تو را به آن اسمی که از ذات خود بیافریدی و در نزد خود پنهان کردی و بر هیچ چیزی تجلی نمی کند».
  • )) کافی، ج 1، ص 334، باب ما أعطی الأئمة علیهم السلام من اسم الله الأعظم.
  • )) همان.
  • )) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 14.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 625.
  • )) شرح دعاء السحر، ص 131.
  • )) مصباح الانس، ص 46 ـ 47.
  • )) شرح فصوص الحکم، ص 63.
  • )) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 218. «در نزد من، اسم مستأثر نیز دارای اثر در خارج است جز این که اثرش نیز مستأثر (عندالله و متفرد به او) است».
  • )) مصباح الانس، ص 93.
  • )) شرح فصوص الحکم، ص 65.
  • )) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 26 ـ 27.
  • )) هود (11): 56.
  • )) بقره (2): 148.
  • )) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 218.
  • )) همان، ص 259 ـ 260.